با سالكان وادى نور

آيت اللّه حاج شيخ قدرت اللّه نجفى قمشه اى

- ۱۴ -


از صدر خلقت تاكنون ، يعنى از هابيل و قابيل تا زمان ما، هميشه حق و باطل با هم در مقابله و منازعه بوده اند: خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: ((ما براى هر نبى اى دشمن جنى و انسى قرار داديم (706))). البته اين منازعه لطف است ؛ چون نظام آزمايش هاى الهى را برقرار مى كند. سركردگان كفر و ظلم و شرك و نفاق به نام ائمه كفر در هر دور و زمانى وجود داشته اند تا به زمان ما رسيده . امروز كفر جهانى و استكبار عالم به سركردگى آمريكا و اسرائيل ، عجيب در همه ابعاد با اسلام و حق و حقيقت مشغول مبارزه است ؛ چه در بُعد سياسى و نظامى و فرهنگى و اقتصادى و چه در ديگر ابعاد. بايد يكى از اهداف حاجى اين باشد كه با برنامه و تشكيلات و مقدمات و مقارنات مشغول اين مبارزه تشكيلاتى باشد و راه هاى نفوذ دشمن را ببندد. اگر مسلمانان توان خود را به كار گيرند و به امر و دستور قرآن عمل كنند كه ((و اءعدوا لهم ما اءستطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدواللّه و عدوكم (707))) مى توانند سران كفر را جاى خودشان بنشانند و نابود سازند. اما افسوس كه بيشتر حاجيانى كه به زيارت مى روند، چون گرفتار طاغوت و سران به ظاهر مسلمان هستند، نه مى توانند و نه مى گذارند درباره اين هدف بلند قدمى بردارند. مثل اين كه اصلا امت اسلام ، دين را از سياست جدا مى دانند و اين چنين به آن ها القا شده كه شما در مسجدالحرام عبادت كنيد و بگذريد. صد افسوس بر اين اسلام كه به عمل مسلمين محبوب شده و كار ما روپوش حقيقت دين قرار گرفته است . حتى هنوز در ميان شيعه ، افراد ناآگاهى هستند كه به عنوان انتظار فرج ، نظاره گر ظلم ظالم اند، بى خبر از اين كه انتظار فرج تكليف مبارزه با ستمگران را از عهده ما ساقط نمى كند.
عارف واقعى ، در جهاد اصغر در صف مقدم جهاد و دفاع قرار دارد و اين كار يكى از اهداف بلند اوست ؛ چون عارف راضى نمى شود كسى به حبيب و معشوق او بى ادبى كند و فرمان او را نبرد. پس با اين قماش انسان ها هميشه در ستيز است . مگر رسول خدا و اميرالمؤ منين عليه السّلام اول عارف عالم نبودند؟! آيا لحظه اى قرار و آرام داشتند يا هميشه در اين راه خون دل خوردند. خلاصه نمى شود گوشه اى نشست و مشغول ذكر شد و خود را عارف پنداشت ، بلكه افرادى مانند على عليه السّلام حتى به روى اقوام خود شمشير مى كشد تا اقامه حق نمايد. مگر امام راحل قدس سرّه يك عارف تمام عيار نبود؟! شما ديديد و شنيديد كه زندان رفت و تبعيد شد و ساليان سال براى مبارزه با طاغوت ، جان بر كف بود و... در عين حال اين همه كتاب هاى عرفانى و اخلاقى هم نوشته و خودش اهل عمل بوده و... . مگر نه اين است كه شهادت در راه خدا و خون دادن براى يارى دين خدا، يكى از آرزوهاى ائمه اطهار عليهم السّلام بوده است . چقدر زيباست اين جمله امام سجاد عليه السّلام در دعاهايشان كه حج بيت اللّه الحرام و شهادت و قتل در راه خدا را يكى از آرزوها و اهداف سير و سلوك خود قرار داده اند.(708) مگر زينب كبرا وقتى ابن زياد از ايشان پرسيد كه در كربلا بر شما چه گذشت نفرمود ((ما راءيت الا جميلا(709))) يعنى غير از زيبايى چيزى نديدم . پس شما خواهران ايمانى هم در مبارزه و دفاع از حقيقت و حق ، مى توانيد راه زينب كبرا و فاطمه زهرا و خديجه كبرا و زن فرعون و امثال آن ها را در نظر بگيريد؛ زيرا حج و معرفت ، مخصوص مردان عالم نيست و زن و مرد در اعتقادات و اخلاق و حِكَم و احكام و... با هم شريك و برابرند، فقط در بعضى از امور اجرايى به مناسبت جنسيه با هم فرق دارند!!
اومديم كنگره اى داشته باشيم   برا مشكلات ، فكرى بكنيم
حاجى واقعى بايد بداند و احساس كند كه يكى از فلسفه هاى بزرگ حج ، تشكيل هر ساله يك كنگره بزرگ اسلامى براى چاره انديشى جهت برطرف ساختن مشكلات جهان اسلام است . ليشهدوا منافع . اللّه اكبر كه جهان اسلام در اين هزاره گذشته چه مشكلاتى داشته و دارد كه فرهنگ غنى اسلام ، پاسخگوى همه آن هاست ، به شرط آن كه مسلمين بخواهند و براى تشكيل اين كنگره ، كجا بهتر از مسجدالحرام است .
اختلاف عقيدتى كه دست و پاگير مسلمين است ، جنگ 72 ملت راه انداخته و چگونه مسلمين را بر اثر تنازع فلج كرده است ، اختلاف طبقاتى كه در ميان طوايف و ملل اسلامى هست . يك بچه مسلمان آفريقايى از گرسنگى مى ميرد و يك بچه مسلمان آسيايى و اروپايى در چه رفاهى به سر مى برد! اختلاف سواد و بى سوادى هم همين گونه است . اختلاف سليقه كه غوغا كرده ، حتى ما مسلمين با آن فرهنگ سرشار نتوانسته ايم يك فرم لباس ‍ اسلامى داشته باشيم ، تُرك و لُر و بلوچ و عرب و عجم و... هر فرقه و ملتى لباسى و پوششى مخصوص به خود دارند. سران ممالك اسلامى نوعا طاغوت اند و اسلام و مسلمين را به استعمار كشيده اند و هيچ كدام به فرياد يكديگر نمى رسند. همه به فكر پول و رياست و منصب خود هستند. آيا در ميان ملل جهان ، گرفتارتر از ملت اسلام سراغ داريد؟ اسلام يك طرف ، تشيّع را نگاه كنيد و اختلاف درونى و بيرونى آن ها را بنگريد و ببينيد هر كس ‍ سرش را زير انداخته و براى خود به حجّ مى رود و شايد خبر نداشته باشد به سر همسايه و همشهرى يا ارحام او چه مى آيد، چه رسد به اين كه به فكر شيعيان جهان باشد. چرا ما شيعيان نبايد در حجّ، كنگره جهانى شيعه داشته باشيم ؟ اگر چيزى هم شد، از فرم تجاوز نكند. آيا واقعا ما مسلمين امكانات نداريم ؟! ثروت نداريم ؟! نيرو نداريم ؟! چه كم داريم ؟! غير از برنامه و تشكيلات و همدلى و از خودگذشتگى و امثال ذلك . آيا شما شيعه خبر داريد يا فكر مى كنيد كه در گوشه و كنار جهان به اقليت هاى شيعى چه مى گذرد؟ در پاكستان و افغانستان و عراق و لبنان و سوريه و حجاز و تركيه و... چه خبر است ؟! آيا جايى مناسب تر از مكه براى تشكيل كنگره داريم ؟! آيا اگر بنا باشد اين كنگره تشكيل شود، بدون مقدمات ميسور است ؟ نمى گويم بعد از انقلاب شكوهمند اسلامى ايران در حج كارى نمى شود، عرض مى كنم نسبت به مشكل و مشكلات ، اين فريادهاى جزئى البته به جايى نمى رسد. به هر حال اين ها كم است . مگر قرآن مجيد نفرموده : ((وقفوهم انّهم مسئولون * مالكم لاتناصرون (710)))؛ يعنى نگهشان داريد تا مورد بازخواست قرار گيرند كه چرا يكديگر را يارى نكردند و به داد هم نرسيدند. عمده كنگره ها و كنفرانس هايى كه تشكيل مى شود، رنگ غيرالهى به خود مى گيرد و از هدف اصلى باز مى ماند. اگر واقعا ادارات ، اُرگانها و نهادهاى مربوطه ، حجاج و سالكان وادى نور و خلاصه همه و همه دست در دست هم مى دادند و با هم هماهنگ مى شدند و عوض صرف بودجه هاى ميلياردى در موارد بى مورد، اين بودجه ها را براى رضاى خدا و حفظ كيان شيعه صرف چنين كنگره آرمانى مى كردند، كارى مى شد و قدمى برداشته مى شد. چه كنيم كه دشمن دل ما را خوش كرده كه امسال و سال ديگر اين تعداد از افراد را به مكه مى بريم و مى آوريم ، اما نتيجه ، فايده ؟ اما اهداف و فكر؟ اما...چه ؟ احساس مى شود كه امام زمان (عج ) از اين عبادات و جماعات و مجامع ما گريانند و اشك مى ريزند! آيا چه كسى بايد به اين فكرها باشد؟! فكر نكنم كه امريكا و اسرائيل از اين نوع مجامع ما نگران باشند يا دغدغه اى داشته باشند. لذا درصدد تفرقه افكنى و نفاق سازى است تا ما به جان هم بيفتيم و او كار خود را بكند.
افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته   دهقان مصيبت زده را خواب گرفته
اى عارفِ سالك ! مبادا هيچ گاه در حدّ وسع و استطاعت ، كارهاى اجتماعى راه حق و حقيقت را فراموش كنى و اِنزواى بى جا اختيار كنى و از خود سلب مسؤ وليت نمايى ! واللّه همه ما مسؤ وليم . قرآن مجيد مى فرمايد ((ان السمع و البصر و الفؤ اد كل اولئك كان عنه مسئولا(711)))؛ به درستى كه گوش و چشم و دل فرد و خانواده و جامعه مسؤ ول است . امام راحل قدس ‍ سرّه همان روزهاى اول فرمودند: ((كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته (712))) و اين جمله گرفته شده از معصوم است .(713) دست كم به خاطر داشتن و گفتن و نوشتن اهداف بلند حج و سير و سلوك از ياد نرود تا به اميد خدا، روز عمل هم پيش بيايد و مسؤ ولان و مردم ، هم براى مشكلات داخلى و هم براى مشكلات جهان تشيّع فكرهاى بلند بردارند و سپس براى مشكلات جهان اسلام و بعد از آن براى مشكلات بشريت .
اومديم از مشركين برى بشيم   امر و فرمان امامُ ببريم
قرآن مجيد فرموده : ((ان اللّه برى ء من المشركين و رسوله (714)))؛ يعنى خدا و رسول خدا از مشركين بيزارند. كجا براى اظهار اين بيزارى از كنگره جهانى حج بهتر است ؟ فقط برنامه ريزى ، ديپلماسى قوى و فداكار و شجاع مى طلبد كه عزت و حكمت و مصلحت به هم آميخته شود، آن گاه برنامه اجرا گردد و سال به سال گسترش پيدا كند. بالاخره نبايد اوامر امام قدس ‍ سرّه كم رنگ اجرا شود يا از كارآيى بيفتد. پس همان گونه كه عارف ، در بيت اللّهِ قلب از انواع و اقسام شرك برى و بيزار است ، حاجى هم در حج بايد يكى از اهدافش برائت علنى از مشركان باشد و در اين امر كوتاهى نكند.
اومديم فهم كنيم دين خدا   ذوجهاتِ اين مسلمونى ما
دين يعنى روش و راه و رسم زندگى ظاهر و باطنِ فرد و خانواده و جامعه . پس يكى از اهداف بلند حاجى ، بايد در اين سفر اين باشد كه زير نظر علماى ربانى و فقيه جامع كه روحانى كاروان است ، دين خود را در اين مدت به طور فشرده و گلچين شده بياموزد و فقط به تصحيح قرائت حمد و سوره اكتفا نكند. سازمان حج و زيارت بايد در طول سال ، تزريقات علمى و اخلاقى و معنوى را در مورد روحانيون كاروان ها انجام دهد و آن ها را براى تزريق دين به حاجيان آماده كند و براى گزينش اخلاقى و ارزشى و علمىِ روحانى كاروان ، پيش گيرى هاى لازم و براى علماى ربانى ، تشريفات و مقدمات سفر را به عمل آورد و بعثه ها در اين زمينه فعّال و كوشا شوند تا حاجى در طول يكماهه ، دست كم انقلاب و حالت درونى احساس كند و براى او روى اصول دين و اخلاق و احكام دين تكيه شود و صبح و شام به او تزريق گردد تا با دست پر برگردد. متاءسفانه امروزه نوعا اين مساءله رنگ واقعى خود را از دست داده و مساءله طور ديگرى عمل مى شود. البتّه استثناها كه مستثنى هستند و انجام وظيفه مى كنند، ولى برخى از روحانيون كاروان براى فهماندن دين خدا به حجاج كم فداكارى و ايثار دارند. در اين زمينه هم مثل ديگر زمينه ها اگر فكر و عقل و درايت و مديريت و برنامه ريزى بشود، البته مى شود كار كرد، به ويژه اين زمان كه عمره هم فراوان مى روند و اين سفر مى تواند كانون تبليغات همه جانبه دين خدا شود و به حاج و معتمر فهمانده شود كه دين خدا ذوجهات است و مسلمانى فقط به مكه آمدن نيست . كار به كجا رسيده كه بعضى از روحانيون حجاز، از بدحجابى بعضى از زنان مكه رفته ما گِله مى كنند!!.
سالك هم در حجّ اكبرش بايد اول دين همه جانبه خدا را فهم و سپس راهى اين راه شود تا درست راه يابى كرده باشد و درست به مقصد برسد. براى سالك بايد روشن و آشكار باشد كه رسول خدا در حديث معروف فرمودند: ((انما العلم ثلثة آية محكمة اءو فريضة عادلة اءو سنة قائمة (715 )))؛ يعنى علوم الهى بر سه پايه استوار است علم اصول دين ، علم اخلاق ، علم احكام كه هر كدام از اين سه ركن ، سر و شاخه هاى فراوان دارد و سالك نبايد از هيچ مقامى غافل بماند. لذا به راه افتادگان فراوان هستند، اما به مقصدرسيدگان ، خيلى كم ! علّت هم اين است كه سالكِ جمع ، ذوشئون و ذوجهات كم داريم و نوعا يك بُعد را مى گيرند و دنبال مى كنند. آخر هم به جايى شايسته و بايسته نمى رسند، مگر آن كه زيردست استاد به كمال برسند.
اومديم غافل نشيم از قافله   طرح و برنامه بِديم با حوصله
خواجه عبداللّه انصارى ، اول قدم سير و سلوك و سير در منازل معنوى را بيدارى از خواب غفلت مى داند و دستور به قيام للّه مى دهد(716) و از اين آيه استفاده مى كند كه ((قل انما اءعظكم بواحدة اءن تقوموا للّه مثنى و فرادى ثم تتفكروا ما بصاحبكم من جنة (717))) يعنى پيامبرم ! بگو شما را موعظه مى كنم به يك دانه يكتاى بى همتا و آن اين كه براى خدا بپاخيزيد دو تا دو تا يا يكى يكى . پس فكر كنيد پيامبر شما از غيب چه چيزى براى شما آورده است . اگر حاجى از قافله غافل ماند، بيابان مرگ مى شود؛ بلكه بايد همراه قافله به طور دسته جمعى و به يارى عقل عقلا و دانش دانشمندان طرح و برنامه فردى و جمعى ريخت و كار اساسى كرد سالك هم بايد، هم قافله اوليا را رعايت كند هم قافله سالار آن ها را.
اومديم جهاد اصغر بكنيم   با هوا جهاد اكبر بكنيم
اهل دل ، جهاد را بر سه قسم مى شمارند؛ اصغر و اوسط و اكبر! جهاد اصغر عبارت است از جهاد با كفر و شرك و نفاق و امثال ذلك ؛ جهاد اوسط عبارت است از جهاد با نفس امّاره بالسوء؛ و جهاد اكبر را اهل دل جهاد ميان عقل و عشق مى دانند اين هر سه بايد هدف حاجى و سالك باشد. البته جمعى از علماى علم اخلاق ، اول و دوم را اصغر و اكبر دانسته اند و براى اهل معرفت هر سه قسم لازم است . مگر يك فرد باايمان مى تواند در برابر ظلم ستمگران و كفر كافران و شرك مشركان بى تفاوت باشد و آرام نشيند و اگر وظيفه او جهاد يا دفاع باشد، دلش قرار داشته باشد؛ زيرا مجاهدين ، محبوب خدا هستند ((خداوند دوست دارد كسانى كه جهاد مى كنند در راه او و مانند ستون پولادين در اين راه محكم و استوارند(718))) و جهاد در راه خدا را به اموال و انفس ، تجارتى مى شمارد كه اهل ايمان را از عذاب اليم نجات مى دهد.(719) اكنون درباره جهاد به معناى وسيع آن آياتى از قرآن مجيد را مرور مى كنيم ، باشد كه انشاءاللّه به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سيدالمجاهدين اقتدا كنيم و در همه جبهه ها همراه ايشان باشيم .
خداوند مى فرمايد: ((و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم و الصابرين و نبلوا اءخباركم (720)))؛ يعنى به خدا قسم همانا مى آزماييم شما را تا اين كه معلوم شود مجاهدين از شما كيان اند و صابرين شما كيان اند و مى آزماييم اخبار شما را. و مى فرمايد: ((و فضل اللّه المجاهدين على القاعدين اءجرا عظيما(721)))؛ يعنى خداوند فضيلت داده مجاهدين شما را بر آن ها كه در خانه نشسته اند و براى جهاد بيرون نمى آيند و اين فضيلت اجر عظيم است . و مى فرمايد: ((و جاهدوا فى اللّه حق جهاده (722)))؛ يعنى جهاد كنيد در راه خدا و حق جهاد او را به جاى آوريد. و مى فرمايد: ((فلاتطع الكافرين و جاهدهم به جهادا كبيرا(723)))؛ يعنى اطاعت مكن كافرين را و به واسطه كفرشان با آن ها جهاد كن جهاد بزرگ . البته مرحوم سيد بحرالعلوم - قدس اللّه نفسه الزكيه - رساله اى درباره جهاد دارند كه همه آيات جهاد را تطبيق مى دهند بر جهاد اصغر و اكبر و قائل اند به اين كه ما كفر برونى داريم و كفر نفسانى و شرك و نفاق و... . هم بيرونى داريم و هم نفسانى و همه نوع اين آيات در فضيلت جهاد و تاءكيد بر جهاد و امثال ذلك شامل همه انواع جهاد است .(724) باز خداوند مى فرمايد: ((قل ان كان آباؤ كم و اءبنائكم و اءخوانكم و اءزواجكم و عشيرتكم و اءموال اءقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها اءحب اليكم من اللّه و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا(725)))؛ يعنى پيامبرم ! بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و طائفه و عشيره تان و اموالى كه گرد آورده ايد و تجارتى كه ترس از كسادش داريد و مساكنى كه به آن دل خوش ‍ كرده ايد، اين ها نزد شما محبوب تر از خدا و رسول او و جهاد در راه خداست . پس منتظر عذاب الهى باشيد. باز مى فرمايد: ((اءنفروا خفافا و ثقالا و جاهدوا باءموالكم و اءنفسكم فى سبيل اللّه (726)))؛ يعنى كوچ كنيد در راه خدا سبك و سنگين ، و مجاهده كنيد با مال ها و جان هاتان در راه خدا. و مى فرمايد: ((يا اءيها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم (727)))؛ يعنى اى پيامبر! جهاد كن با كفار و منافقين و بر آن ها سخت بگير. و مى فرمايد: ((و من جاهد فانّما يجاهد لنفسه ان اللّه لغنى عن العالمين (728)))؛ يعنى هر كه هر كوششى كند، همانا براى خودش ‍ كوشش انجام مى دهد. همانا خداى بزرگ از همه جهانيان بى نياز است . و مى فرمايد: ((والذين جاهدوا فينا لنهديّنهم سبلنا(729)))؛ يعنى آن كسانى كه در راه ما كوشش كردند، همانا ما راه هاى خود را به آن ها مى نمايانيم . اين آيه راهكار استاد، علامه طباطبايى براى جهاد اوسط و اكبر بود. و مى فرمايد: ((اءم حسبتم اءن تتركوا و لما يعلم اللّه الذين جاهدوا منكم (730)))؛ يعنى آيا مى پنداريد كه مهمل رها مى شويد و حال آن كه هنوز براى خدا مجاهدين شما مشخص نشده اند. البته هر چيزى براى خدا مشخص است و اين دانستن بعدى ، به علم فعلى خدا مربوط مى شود كه قبل و بعد برمى دارد و اين نكته در مباحث توحيدى مفصل بحث شده است . و مى فرمايد: ((اءم حسبتم اءن تدخلوا الجنة و لما يعلم اللّه الذين جاهدوا منكم و الصابرين (731)))؛ يعنى آيا مى پنداريد داخل بهشت مى شويد، حال آن كه هنوز معلوم نيست مجاهدين و صابرين شما كدام اند.
در اين آيات و امثال آن ، تشويق و تحذير بر جهاد و ترك آن ملاحظه مى شود و اطلاق و عموم آيات همان گونه كه از مرحوم سيد بحرالعلوم نقل شد، بر انواع جهاد دلالت دارد، به ويژه كه به سند صحيح از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه فرمود: ((همانا پيغمبر فرستاد لشكرى را، پس چون برگشتند فرمود: آفرين بر گروهى كه به جاى آوردند جهاد كوچك را و به جاى ماند بر آن ها جهاد بزرگ ، گفته شد: اى پيغمبر خدا! جهاد بزرگ چيست ؟! فرمود: جهاد با نفس (732))). اگر مجامع روايى را بررسى كنيد، خواهيد ديد كه مساءله نفس كه به قول اميرالمؤ منين عليه السّلام ((دشمن ترين دشمنان ، همان نفس انسان است كه ميان دو پهلويش قرار دارد(733 )))! چه داستانى است و جهاد با نفس در علم اخلاق در چه مقام و شاءنى قرار دارد. بالاخره ما بايد خيلى روى مساءله نفس كار كنيم تا بتوانيم اين دشمن را اسير كنيم و به فرمان عقل در آوريم .
در ميدان مقاتله نفس و عقل بايد نفس ، مطيع عقل شود؛ وگرنه عقل ، اسير نفس مى شود و هشت درب بهشت به هفت درب جهنم بدل مى شود.
همانگونه كه اشاره شد، نزد اهل دل سه نوع جهاد داريم ؛ جهاد اصغر، كه جهاد با كفر برونى است ؛ اوسط كه جهاد با نفس است و اكبر كه جهاد عقل با عشق است و اين كار اوحدى است . البته در اين ميدان ، يك طرف عقل عرفى و معمولى است و طرف ديگر عقل پخته و عاشق خدا! مثلا مساءله حضرت ثاراللّه آقا امام حسين عليه السّلام و به كربلا آمدن و اهل و عيال را آوردن و خود و ياران را به شهادت و اهل و عيال را به اسارت دادن ، از نظر عقل معمولى شايد به نظر بعضى از افراد خيرانديش خيلى معمول و متعارف نمى آمد، اما براى عقلِ عاشق ، دعواى درونى برطرف شده و چنانچه امام حسين عليه السّلام و يارانش جان بر كف به كربلا آمدند يا مثلا مسئله فداكارى و ايثار افرادى در كربلا چون حضرت اباالفضل كه نقل مى كنند وقتى به شط فرات رسيد فرمود: ((و اللّه لااءذوق الماء و سيدى الحسين عطشانا(734)))؛ يعنى به خدا قَسَم آب نمى آشامم و حال آن كه برادر و آقايم حسين تشنه باشد! اين ها مساءله مبارزه عقل با عشق است و خيلى از شهداى راه دين كارشان از اين جنس بود. به كتاب شهداء الفضيله مرحوم علامه امينى صاحب كتاب الغدير مراجعه كنيد و ببينيد در طول تاريخ چه بزرگانى در ميدان شهادت پا نهادند و در ميدان عقل و عشق چه كردند.
حاجى و سالك هر سه مجاهده را لازم دارد و هر كدام از ديگرى مشكل تر است ؛ زيرا به گفته حافظ، عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشكل ها.
عشق از اول چرا خونى بود   تا گريزد هر كه بيرونى بود(735)
عشق نورى است كه همه جا و همه چيز را نورانى مى كند و به رنگ خود در مى آورد. عرفاى ما در شعر و نثر سخن فراوان به ميان آورده اند مثل استادم مرحوم الهى قمشه اى كه فرموده است :
هر دل كه به راه عشق پويا نيست   سرگشته چو عاشقان شيدا نيست
شهر دل ماست مسكن خوبان   چين و چگل ورى و بخارا نيست
آن مى كه به جام عاشقان ريزند   از ميكده دل است هر جا نيست
حلواست كه شهد بخش هر كامى است   قوت خرد اى اديب حلوا نيست (736)
پس خيلى ها در جهاد اكبر مى مانند و نمى توانند از شراب عشق خدا بنوشند و اگر نوشيدند ديگر سر و سامانى براى آنها نمى ماند!
از آن افيونى كه ساقى در مى افكند   حريفان را نه سر ماند و نه دستار
حافظ

اومديم دين خدا يارى كنيم   براى جامعه فكرى بكنيم
يارى دين خدا در جنبه هاى فردى مجاهده و مبارزه و رياضت فردى مى طلبد و بسيار مشكل است ، اما يارى دين خدا در مسائل خانوادگى و اجتماعى بسيار مشكل تر است ؛ زيرا ما از طرف خدا ماءموريم خويشتن و اهل و عيالمان را از آتش جهنم بازداريم و اين دستور قرآن است كه : ((يا اءيها الذين آمنوا قوا اءنفسكم و اءهليكم نارا(737))) انسان نسبت به خودش ‍ اراده و اختيار شخصى دارد و مى تواند به توفيق الهى در درون خويشتن كارى انجام دهد. اما اهل و عيال را چه بايد كرد و در سفر حج و سير و سلوك چه كند تا بازدارنده آن ها از عذاب دردناك الهى باشد؟! واقعا چه قدر سرمايه گذارى لازم است كه زن حاجى از خانه او به بهشت برود و ذريّه او ذريّه صالحه باشند. روزى رسول خدا به ديدار حضرت على و فاطمه عليهم السّلام آمدند و به اين دو بزرگوار فرمودند: ((اگر بخواهيد در زندگى زناشويى از يكديگر طلب حقوق زناشويى را نماييد ممكن است ، براى هر دو مشكل باشد. اما اگر در زندگى بنا را بر دوستى و محبت با يكديگر گذاشتيد، زندگى آسان مى شود؛ زيرا دوست براى دوست سرمايه گذارى مى كند!(738))) يارى كردن دين خدا در خانواده خيلى شرايط و لوازم دارد تا نسلى متدين و خانواده اى ايمانى و مذهبى داشته باشيم ؛ زيرا سرمايه گذارى عمرى و اقتصادى و فرهنگى و عملى و... مى طلبد. براى عالم ربانى درست نيست كه فقط به خود بپردازد و كارى به خانواده اش ‍ نداشته باشد، بلكه بايد اين دينى را كه به دست او رسيده محفوظ نگاه دارد و با تعليم و تربيت ، ارث خانواده قرار دهد! و از خانواده مشكل تر مساءله حفظ دين خدا در جامعه است ؛ زيرا اين مساءله ، كار يك فرد دين دار جامعه شناس است كه علم و عمل خود را در جامعه به حدّ نهايت رسانده باشد و از نظر عمل مردم را به سوى خدا دعوت كند، همان گونه كه امام صادق عليه السّلام فرموده اند ((كونوا دعاة الناس بغير السنتكم (739)))؛ يعنى بايد با عملتان و نه تنها با زبانتان مردم را به دين خدا دعوت كنيد. مساءله مراتب اجراى امر به معروف و نهى از منكر در همين باب است تا بتواند محيط كار و اداره خود، بلكه شهرستان و استان و مملكت خود را، و بلكه اگر بتواند، در راه اصلاح بشريت و رواج دين خدا در ميان همه افراد جامعه قدم بردارد. كار جمعى كردن هم اهميت دارد و هم خيلى مشكل است ، ولى بعد از مبارزات فراوان به پيروزى نهايى دست يافته مى شود. سلام خدا بر انبياى الهى و اولياى خدا كه از طرف خدا ماءمور بودند مردم را با زبان حكيمانه و موعظه حسنه و جدال نيكو به سوى خدا دعوت كنند(740) و كار اجتماعى اين چنينى انجام دهند. حتى انبياى اولواالعزم چه اذيت ها كشيدند و چه آزارها ديدند. سلام بر پاهاى پرآبله حضرت ابراهيم خليل الرحمن و آن امتحانات سنگينى كه او و ديگران دادند، ولى به هر حال هر كس بايد به اندازه خود، دين خدا را يارى كند.
((انشاءاللّه به جهاد اصغر و اوسط و اكبر برسيم ))
اومديم عرضه كنيم اين مال و جان   تا خريدارى كند آن مهربان
عارف هميشه حاضر است مال و جانى را كه حضرت دوست به او داده ، تقديم كند؛ زيرا قرآن مجيد فرموده : ((خداوند خريدار مال و جان مؤ منين است (741))). عارف و حاجى در اين سفر خريدارى شايسته تر و والاتر از خداى مهربان سراغ ندارند، لذا هميشه جان و مال را به خدا مى دهند و همه چيزشان براى خداست ؛ يعنى در طول سفر براى خدا زندگى مى كنند و براى خدا مى ميرند. مال را هم به دست هر كس دادند، اين معرفت را دارند كه خداوند صدقات را مى گيرد. پس جان و مال را از خدا دريافت مى كنند و به دست خدا مى سپارند و به عشق خدا زندگى مى كنند و روز را به شب و شب را به روز مى رسانند و اين جهاد اصغر و اكبر واقعى است كه هميشه آرزوى آن را دارند.
اومديم كه حجمان و خونمان   او به لطفش بنمايد روزيمان
اين جمله امام سجاد عليه السّلام است كه : ((خدايا! هم براى حج تمام عيار موفقمان كن و هم خريدار خونمان باش (742))). پس مى رويم تا هم به هدف والاى حج برسيم ، هم از فيض شهادت در راه خدا بهره ببريم و هم رشيدترين دعا و حاجت براى ما برآورده شود. البته خون دادن در جبهه ، در وقت مناسب خود بسيار شايسته است ولى در غيرحالت جبهه ، مدام از قلب سالك خون مى چكد و از جگرش خون دل مى خورد و اصلا خوراك دائمش خون دل است تا بارها در زندگى اجر شهيد را ببرد. در حديث است كه ((من مات على حب آل محمد مات شهيدا(743)))؛ يعنى هر كه بر محبت واقعى آل محمد بميرد شهيد مرده است و عارف به حق اهل بيت ، اين چنين است كه همراه اولياى خود و در راه محبت و ولايت و اطاعت آن ها خون جگر مى خورد تا از اين عالم رخت بربندد. پس ما حج مى رويم تا حضرت حق به لطف و كرم و توفيقاتش حجمان و خونمان را رزق و روزى ما قرار دهد.
حج رزق است ، علم رزق است ، شهادت در راه خدا رزق است ، همه مسائل معنوى چونان مسائل مادى كه از طرف حضرت حق روزى مى شود، از دست با كرم ((انّ اللّه هو الرزاق ذوالقوة المتين (744))) است ؛ البته براى كسى كه به اين معرفت رسيده باشد، و رزّاقش حضرت دوست باشد و بر سر هر سفره اى كه قرار گرفت ، خدا را رزاق بداند و هميشه از دست با كفايت خدا در ظاهر و باطن بخورد و بياشامد.
اومديم بگيم ما برنامه داريم   اقتصاد و فكر و سرمايه داريم
اسلام دينى است كه براى همه شئون فردى و خانوادگى و اجتماعى طرح و برنامه و دستور دارد و هيچ موضوعى را بى حكم نگذاشته است . آيا طرح معارف قرآنى در گردهمايى هاى حج كم است ؟! آيا اخلاقيات در بيان ارزش هاى قرآنى در اين سفر كم است ؟! آيا تحقيق در آياتُ الاحكامِ قرآنى ، در اين راه كم است ؟! آيا بايد به اين اكتفا كنيم كه بعضى از سران حجاز به عنوان سوغات ، يك جلد قرآن به ما هديه كنند؟!
گر مسلمانى از آن است كه حافظ دارد   واى اگر از پس امروز بود فردايى
آيا اسلام براى زندگى دنيا و آخرت برنامه ندارد؟ آيا اين برنامه فراگير كه براى همه بشر است ، تا روز قيامت كلياتش به قدر وسع زمان و مقام در كجا غير از حج بايد مطرح شود؟ برنامه دين و دنيا و آخرت ما قرآن و عترت است ؛ زيرا اين برنامه هم ايسم دارد، هم روش روشن دارد، هم افراد صالحى كه اين راه را رفته اند و به نتيجه رسيده اند را نشان مى دهد تا ما به آن ها اقتدا كنيم . اقتصاد اسلامى را هم بايد همه جا و همه وقت ، به ويژه در حج نشان دهيم ، مگر نه اين است كه اميرالمؤ منين عليه السّلام مى فرمايد: ((المسكين رسول اللّه (745)))؛ يعنى شخص محتاج نزد شما رسالت الهى دارد. امام سجاد عليه السّلام وقتى با دست راست به فقير كمك مى كرد، دست خود را مى بوسيد. از او مى پرسيدند: چرا؟ مى فرمود: ((خدا صدقات را مى گيرد پس دست من به دست خدا رسيده (746))) اگر آيات نفاق و زكوات و امثال آن و اجر و ثواب آن را در قرآن و روايات ملاحظه فرماييد، آن وقت اقتصاد را در عمل پياده كنيد، خواهيد ديد چه مدينه فاضله اى در عدالت اقتصادى و اجتماعى و مالى به وجود مى آيد. پس بايد نشان دهيم كه نه تنها طرح و برنامه و اقتصاد داريم ، بلكه بايد در عمل نشان دهيم كه ما فكر داريم و اهل فكريم . اصلا غربى ها فكر را از ما ياد گرفتند و روش انديشه ها را از ما آموختند. قرآن كتابى است براى فكر در آسمان ها و زمين و به خشك وتر، دعوت نموده و ما را با پاى فكر و عقل به همه جا راهنمايى كرده و همه موجودات را رام فكر ما دانسته است .(747) پس لازم نيست از ديگران فكر و علم قرض كنيم ، به شرط آن كه قدراستعدادها و سرمايه هاى فكرى خود را بدانيم و باور نماييم و به نتيجه برسانيم . هر زمان هم لازم باشد، براى باورنمودن فكر به دورترين نقاط جهان سفر كنيم . افسوس كه ما حاضر نيستيم سرمايه هاى فكرى اسلامى خود را به كار گيريم . چرا دنياى اسلام نبايد در حج نمايشگاه هاى سياسى ، نظامى ، هنرى ، علمى ، فرهنگى و... برپا كند و از به جاى آوردن مناسك خشك عبور نمايد؟ ما واقعا از سرمايه بزرگ حج براى ابراز وجود، غافليم . مخالفين ما نمى خواهند اسلام ناب ، خود را نشان دهد؛ زيرا اگر اسلام ناب ، در اينگونه زمينه ها خودى نشان داد و پيروان آن مدائن فاضله تشكيل دادند، ديگر جايى براى حكومت هاى طاغوتى نمى ماند.
اومديم واسه خدا باشيم و بس   نه خوديّت نه هوا و نه هوس
براى خدا بودن يعنى در عقيده و عمل اخلاص داشتن تا فقط خدا در نظر بماند و بس . لذا منظره اهل اخلاص در قرآن خيلى ديدنى است ، شايد نگاه به اين آيات برايمان عبرت باشد. خداوند درباره حضرت يوسف صديق و اخلاص او مى فرمايد: ((كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين (748)))؛ يعنى اين چنين ما برگردانيم از او بدى و فحشا را همانا او از بندگان با اخلاص ما بود. و مى فرمايد: ((قال فبعزتك لاغوينهم اءجمعين * الاعبادك منهم المخلصين (749)))؛ يعنى شيطان قسم ياد كرده به عزت خداوند كه همه انسان ها را اغوا و رهزنى مى كنم مگر بندگان با اخلاصت را. و مى فرمايد: ((سبحان اللّه عما يصفون * الا عباداللّه المخلصين (750)))؛ يعنى خداوند منزه است از آن چه او را وصف مى كنند، مگر بندگان بااخلاص كه آن ها حق توصيف حصرت حق را دارند. و مى فرمايد: ((الا للّهِ الدين الخالص (751)))؛ يعنى آگاه باشيد دين خالص فقط براى خداست . و مى فرمايد: ((قل انى اءمرت اءن اءعبداللّه مخلصا له الدين (752))) يعنى بگو اى پيامبر! همانا من ماءمورم به اين كه فقط از روى اخلاص خدا را بندگى كنم و دينم براى خدا خالص باشد. و وقتى مى خواهد حضرت كليم اللّه را ستايش نمايد مى فرمايد: ((و اءذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا(753)))؛ يعنى يادآور در قرآن ، حضرت موسى را همانا او هميشه اهل اخلاص بود و رسول و نبى بود.
اخلاص را در عقيده آن است كه اصول دين ، ناب و بى خرافه و بى شرك و بى پيرايه باشد و اخلاص در عمل آن است كه كار فقط براى كسب رضاى خدا و رضوان او و از روى محبت خدا باشد و ديگر نه در عقيده و نه در عمل پاى غير در كار نباشد. لذا عمل خالص آفتى از ناحيه نفس و شيطان ندارد. اكنون به بعضى از آفات اخلاص از زبان ائمه اطهار عليهم السّلام اشاره مى شود باشد كه اهل اخلاص باشيم .
آفات اخلاص
1- ريا، به سند صحيح امام صادق عليه السّلام فرمودند: ((هر ريايى شرك است . همانا كسى كه براى مردم كار كند، ثواب او بر مردم مى باشد و كسى كه عمل كند براى خدا، ثواب او بر خداست (754))). باز به سند صحيح از امام صادق عليه السّلام است كه اميرالمؤ منين فرمودند: ((براى رياكار سه نشانه است : بهجت و نشاط وقتى ببيند مردم را و كسالت پيدا مى كند، آن گاه كه تنها است و دوست دارد كه در جميع امورش ثنا كرده شود(755))).
2- عُجب ، به سند صحيح از حضرت موسى بن جعفر عليهم السّلام نقل است كه على بن سويد گويد: پرسيدم از حضرت از عُجبى كه عمل را فاسد مى كند، حضرت فرمود: ((عُجب را درجاتى است و از آن ها اين است كه زينت پيدا كند از براى بنده بدى عمل او، پس ببيند او را نيكو. پس عجب آورد او را و گمان كند نيكو عملى كرده است . و از آن هاست آن كه ايمان آورده بنده به پروردگار خود، پس منت گذارد بر خدا و حال آن كه خدا را است بر او منت بر ايمان او(756))).
3- كبر، باز نقل است كه حكيم گفت پرسيدم از امام صادق عليه السّلام از پَست ترين و پايين ترين درجه برگشت از حضرت حق ، حضرت فرمودند: ((همان پايين ترين درجه كبر است (757))).
4- حسد، از حضرت صادق نقل است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خداى عزوجل به موسى بن عمران ! فرمود: ((اى پسر عمران ! البته حسد نورز به مردم بر آن چه به آن ها از فضل خود داده ام و چشمان خود را به سوى آن خيره مكن و نفس خود را دنبال آن نفرست ؛ زيرا حسدكننده به نعمت من ، غضبناك است و از قسمت هايى كه من بين بندگان خود تقسيم كرده ام روى گردان مى باشد و كسى كه چنين باشد، پس من از او نيستم و او از من نيست (758))). البته تمام رذايل اخلاقى كه در گذشته برشمرديم ، با اخلاص منافات دارد. فقط براى نمونه اين چند خصلت زشت ذكر شد تا تذكرى باشد و حاجى و سالك اين راه ، هدف سفر خويش ‍ (اخلاص ) را فراموش نكند و هميشه راه اخلاص را طى كند. زيرا مولايمان على عليه السّلام فرمود: ((و كمال توحيده الاخلاص للّه (759))).
اومديم سعى صفا، مروه كنيم   از گناها پيش خدا توبه كنيم
اومديم هفت بار بريم برگرديم   همه پست و بلند و دور زنيم
اومديم با هروله ى هفت بارمون   بِتَكونيم بدن بيچارمون
صفا و مروه و سعى بين اين دو كوه از شعائر الهى است ؛ چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد: ((ان الصفا و المروة من شعائر اللّه فمن حج البيت اءو اءعتمر فلاجناح عليه اءن يطوف بهما و من تطوع خيرا فان اللّه شاكر عليم (760)))؛ يعنى همانا صفا و مروه از شعائر خداست . پس هر كه حج بيت يا عمره به جاى آورد باكى نيست بر او كه طواف كند، به صفا و مروه و هر كه در راه خدا كار خيرى انجام داد، پس خدا شاكر و عليم است . زيرا اين سعى بر تعظيم شعائر خدا است كه از تقواى قلوب مى باشد؛ چون فرمود: ((و من يعظم شعائر اللّه فانها من تقوى القلوب (761 ))). در حديث است كه چون عرب جاهلى بر روى دو كوه صفا و مروه قبه هاى اساف و اثاف و نائله را نصب كرده بودند و بين آن ها سعى مى كردند. مسلمانان صدر اسلام خوششان نمى آمد سعى كنند، لذا آيه آمد كه ((فلاجناح عليه (762)))؛ يعنى باكى نيست كه طواف كنيد تا اين توهم برداشته شود.(763) ولى به قرينه اين كه سعى بين صفا و مروه از مناسك حج و عمره به شمار مى آيد، عدم جناح فقط سلب گناه نمى كند، لذا به عنوان طواف ، يعنى رفت و آمد تعبير شده است .
حاجى در اين سعى ، بين خوف و رجاء بودن را تمرين مى كند و خود را در اين حال مى بيند. سالك هم هميشه بين خوف و رجاء است ؛ خوفِ از فقر و امكان و فاقه خود، و رجاء به رحمت و فضل و عنايت و كرم او تبارك و تعالى . حاجى هم ميان خوف از گناه خود و اميد به عفو او و آمرزش ‍ حضرت حق تبارك و تعالى سعى مى كند.
مساءله مراتب و اصل معناى خوف و طمع و رجا از نظر قرآن ، بحث مستقلى مى طلبد. در اين باره به چند حديث كوتاه اشاره مى كنيم . به سند صحيح راوى گويد: به امام صادق عليه السّلام گفتم : وصيت لقمان چه چيز بود؟ حضرت فرمود: ((در آن شگفت ها بود، و عُجب تر چيزى كه در آن بود، اين بود كه به پسر خويش گفت : بترس از خداى عزوجل ترسيدنى كه اگر آورده باشى به طاعت جن و انس هر آينه عذاب كند تو را، و اميدوار باش خداوند را اميدى كه اگر آورده باشى او را به گناه جن و انس هر آينه بيامرزد تو را)). راوى گفت : حضرت فرمودند: ((پدرم مى گفت : همانا نيست بنده مؤ منى مگر مگر در دل او دو نور است نور ترس و نور اميد و اگر به وزن در آيد هيچ كدام بر ديگرى افزون نشود(764))). اللّه اكبر از ترازوى خوف و رجاء و بيم و اميد در دل مؤ من .