همراه با زائران خانه خدا

محمد تقى رهبر

- ۵ -


صفا و مروه

زائر پس از طواف و نماز طواف، به كوه صفا مى رود و از آنجا تا مروه را سعى مى كند و باز به صفا برمى گردد تا هفت شوط و سعى را به مروه به پايان برد.
پيمودن صفا و مروه تأسّى به هاجر است آنگاه كه تنها و سرگردان و تشنه كام در طلب آب بود تا جرعه آبى بيابد و كودك تشنه اش را از مرگ برهاند و چون درمانده و بيچاره شد با نوميدى برگشت و جوشيدن آب زمزم را مشاهده كرد.
توقف بر صفا و خواندن دعا مستحب است. امام صادق ـ ع ـ با توجه به واژه «صف»، به تصفيه روح اشاره فرموده كه در كلام حضرتش مى خوانيم:
«و صَفِّ روحك و سِرَّكَ للقاء الله تعالى يوم تلقاه بوقوفك على الصفا و كن ذا مروة من الله بفناء أوصافك عند المروة(98) و استقم على شروط حجك و وفاء عهدك الذى عاهدت ربك و أوجبته له يوم القيامة.»
«با توقف بر صفا، روح و ضميرت را براى ديدار خدا در قيامت تصفيه كن و با رسيدن به مروه مروت و جوانمردى را براى خداوند پيش گير و صفات بد خويش را از ميان بردار و بر شرايط حج خود و عهدى كه با خداوند بسته اى و بدان گردن نهاده اى، تا قيامت ثابت و استوار باش.»
امام در اين جا به زدودن آئينه جان از گرد و غبار معاصى براى لقاءالله در قيامت توصيه فرموده و به مروت و جوانمردى در پايبندى به عهد و ميثاق الهى در مروه هشدار داده اند و اين روح حاكم بر حج است كه در هر يك از اعمال به چشم مى خورد. همچنين به هروله اشاره فرموده و آن را رمزى از گريختن از معاصى دانسته اند و زير پا نهادن غرور و قدرت كه آدمى را از خدا غافل مى سازد; «و هرول هرولة هرباً من هواك و تبرأ من حولك و قوّتك.»

منــــا

زائر آنگاه كه عزم حج تمتع دارد، روز هشتم از مكه محرم مى شود و آهنگ عرفات مى كند كه از ظهر روز عرفه تا غروب، قصد وقوف كند و سپس عازم مشعر شده و بين الطلوعين را در مزدلفه وقوف نمايد و آنگاه براى اعمال روز دهم، يازدهم و دوازدهم سوى منا رهسپار گردد.
امام صادق ـ ع ـ در حديث مصباح اشاراتى به اين مواقف و فلسفه مناسك آن دارد. نخست به خروج از مكه به منا اشاره فرموده كه مقصود شب نهم است و مستحب است در منا باشد و آنگاه عزم عرفات كند(99) كه بيشتر حاجيان بدليل ازدحام جمعيت و مشكل تردّد، از مكّه محرم شده، مستقيماً عازم عرفات مى شوند. در هر حال امام ـ ع ـ با اشاره به منا مى فرمايد:
«و اخرج من غفلتك و زلاتك بخروجك الى منى و لا تَمنّ ما لا يحل لك ولا تستحقّه.»
«و چون رهسپار منا شدى، از غفلت ها و لغزش هايت بيرون شو و آنچه را كه براى تو حلال نيست يا استحقاق آن را ندارى آرزو مكن.»
«مُنا» به معناى آرزوست، آرزوى چه؟ در اين سرزمين خشك و ميان كوههاى داغ و سوخته، زائر به تمناى چه مى رود؟ اين چه ايده و آرزويى است كه براى وصل آن بايد از شهر و ديار و حتى; مكه معظّمه، آواره شوى؟ گويى خدا را رحمت ها و فيوضاتى است كه در كوير انقطاع و بيابان لم يزرع و در سختى و تشنگى و گرماى سوزان بايد جست. زائرِ اميدوار از خدا جز خدا نمى خواهد، آنگونه كه ابراهيم از همه چيز و حتى اسماعيلش گذشت و در آن ابتلاى عظيم به مقام خُلّت رسيد و «خليل الله» شد.
و فديه آسمانيش دادند و امامت خلق را بدو سپردند. پس اى عزيز اگر خواهى حقيقت بندگى را دريابى، در اين سرزمين به تمناى چيزى باش كه ابراهيم تمنا كرد و آن عبارت بود از: بريدن از همه تعلقات و رضا و تسليم در برابر خدا و امتثال فرمان او، بدون چون و چرا.
در درون ما نمى گنجد بغير از دوست كس هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس

عرفـات

عرفات دشت پهناورى است كه روز نهم ذوالحجه تمامى حاجيان را در خود جاى مى دهد. اين سرزمين مقدس، در اعماق تاريخ خاطره ها دارد. آدم ابوالبشر در اين جا به خطا و ترك اولى اعتراف مى كند و خدايش مشمول آمرزش قرار مى دهد و غروب آن روز مشمول رحمت الهى واقع مى شود.
ابراهيم خليل، در عرفات به مناسك حج واقف و عارف مى گردد و دعايش مستجاب مى شود.(101) خداوند اين روز و اين سرزمين را شرف و عزّت بخشيد. به فرموده امام باقر ـ ع ـ :
«ما من برّ و لا فاجر يقف بجبال عرفات فيدعو الله الا استجاب الله له اما البر ففى حوائج الدنيا و الآخرة و اما الفاجر ففى امر الدني»;(102) «كسى بر كوه هاى عرفات وقوف نمى كند مگر آن كه دعايش مستجاب مى گردد; اگر نيكوكار است، حوائج دنيا و آخرتش برآورده شود و اگر بدكار است، تنها حوائج دنيايش برآورده شود.»
امام سجاد ـ ع ـ گروهى را ديدند كه دست سؤال پيش مردم دراز مى كردند، به آنان فرمودند:
«واى بر شما در چنين روزى از مردم حاجت مى خواهيد؟! اين روز روزى است كه اميد مى رود رحمت الهى شامل كودكانى باشد كه در رحم مادرانند و آنها سعادتمند گردند.»

پيامبر خدا ـ ص ـ مى فرمايد

«خداوند را در آسمان درى است كه از آن به رحمت، توبه، تفضّل، احسان، جود، كرم، عفو، طلب حاجات، و ... ياد مى شود و روز عرفه در عرفات اين در گشوده است.»
آرى، عرفه و عرفات بهترين موقعيت براى دعا، استغفار و طلب حاجات است. عرفه از اعياد بزرگ براى زائران و براى همه مؤمنان و روز آمرزش و اعتراف است.
امام صادق ـ ع ـ در حديث مصباح الشريعه اين مطلب را خاطر نشان ساخته اند:
«و اعترف بالخطأ بالعرفات و جدّد عهدك عند الله لوحدانيته»; «در عرفات به خطا اعتراف كن و به تجديد عهد خود با خداى يگانه بپرداز.»
زائر گرامى! در اين روز دعاى عرفه امام حسين و امام سجاد ـ عليهماالسلام ـ و ساير ادعيه و اذكار را بخوان و به هر زبان و بيان كه مى توانى با خداوند راز و نياز نموده، در حق ديگران دعا كن تا فرشتگان در حق تو دعا كنند. عرفه يك روز است به فضيلت شب قدر، اين روز را گرامى دار و لحظه هايش را غنيمت شمار كه غروب آفتاب اين روز بزودى مى رسد و چادرها برچيده مى شود و خاطره اش براى تو مى ماند. زنهار كه دست خالى برگردى و آنجا بار گناه را زمين ننهاده و عرفانت را افزون نساخته باشى.

مشعر

بخشى از شب عيد قربان را زائر در مشعر است وقوف بين الطلوعين در مشعر، ركن حج است. اين صبحگاه عيد اضحى را مغتنم شمار و از لحظه هايش بهره گير كه ساعتى بيش نيست. از خدا عيدى بخواه و بهترين عيدى آمرزش گناهان و قضاى حوائج است.

امام صادق ـ ع ـ مى فرمايد

«و تقرب اليه و اتقه بمزدلفة و اصعد بروحك الى الملأ الاعلى بصعودك الى الجبل»; «در مزدلفه (مشعر) بدو تقرب جوى و تقواى الهى پيش گير و با صعود بر كوه (رحمت) روح خود را به ملأ اعلى متصل گردان.»

عيد قربان

روز عيد قربان زائر سه عمل دارد ؛ « رمي جمره عقبه » ، « قرباني » و « حلق » كه هر يك احكامي دارد و اسراري . امام صادق ( عليه السلام ) نخست به قرباني اشاره فرموده اند كه :

« وَاذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوي وَالطَّمَعِ عَنْكَ عِنْدَ الذَّبِيحَةِ » ؛ « با قرباني كردن ، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خود دور گردان . »

اي زائر بيت الله ، توجه كن كه ابراهيم فرزند عزيزش اسماعيل را در مسلخ عشق به خاك افكند تا به امر خدا ذبح كند اما اراده ايزدي حقيقتاً به اين امر تعلق نگرفته بود با اين حال خليل خدا در كار خود مصمّم بود و اندك ترديدي در انجام فرمان حق به خود راه نداد و نيز اسماعيل از پدر خواست كه فرمان خدا را در ذبح او اجرا كند و اين پدر و پسر كه خاطره شان در حج روح توحيد و فنا و رضا را متبلور مي سازد ، به انسان ها آموختند كه در برابر اراده خداوندي چگونه بايد تسليم شد . و زائر به منا و قربانگاه كه مي رسد ، ياد اين خاطره را تجديد مي كند و به نشانه تسليم و رضا و اطاعت بي قيد و شرط قرباني مي كند ، اما حقيقت قرباني كشتن هواي نفس و آز و طمع و تعلقاتي است كه آدمي را از حريم دوست دور مي سازد .

رمى جمره

رمي ؛ يعني سنگ زدن به شيطان ، يك عمل رمزي است كه به انسان مي آموزد كه همچون ابراهيم و اسماعيل بايد شيطان هاي مرئي و نامرئي را رمي كني و نگذاري آنها سد راه تو به سوي خدا باشند ، چه ، ابليس سوگند ياد كرده كه بر سر راه بني آدم دام بگسترد و آنان را فريب دهد و زائر اينجا مي آيد كه دام ابليس را از سر راه بردارد و ابليس صفتان را زير پاي خود لگدكوب كند .

و نيز هواهاي نفساني را كه عامل اسارت انسان در برابر شياطين جن و انس است ، طرد و رمي نمايد و شيطانِ درون را از خود مأيوس سازد .

امام صادق ( عليه السلام ) بدين نكته اشاره مي فرمايد :

« وَارْمِ الشَّهَوَاتِ وَالخَسَاسَةَ وَالدِّنَاءَةَ وَالذَّمِيمَةَ عِنْدَ رَمْيِ الْجِمَارِ » ؛ « هنگامي كه جمرات را رمي مي كني ، شهوات انساني و بخل و دنائت و افعال نكوهيده را رمي كن . »

سر تراشيدن

از واجبات منا است كه زائر موي سر را بتراشد و تسليم امر الهي باشد و با ستردن موي سر عيوب ظاهر و باطن را از درون بزدايد . امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :

« با تراشيدن سر عيب هاي آشكار و پنهان را برطرف كن . »

ساير اعمال منا عبارت است از بيتوته به منا در شب يازدهم و دوازدهم و رمي جمرات سه گانه به علامت سركوبي نهائي شيطان ها . و بدين ترتيب اعمال حج در منا پايان پذيرفته و زائر براي اعمال باقي مانده به مكه مي آيد و طواف ، نماز طواف ، سعي ، طواف نساء ، نماز طواف نساء را انجام مي دهد و اعمال عمره و حج پايان مي پذيرد .

در پايان حديث مصباح از امام صادق ( عليه السلام ) به نكته ديگري كه جاري در همه مناسك حج است ، اشاره شده و آن توجه به آخرت است :

« بدان ، خداي متعال حج را واجب نساخته و از ميان همه طاعات بخوداختصاص نداده كه فرموده : وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ . . . و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هيچ سنتي را در مناسك مقرر نفرموده ، مگر آن كه تذكار و اشارتي باشد به مرگ و قبر و برانگيخته شدن در قيامت و مشاهده مناسك حج ، از آغاز تا پايان ، ترسيمي است از حال اهل بهشت و اهل دوزخ كه براي خردمندان درس آموز است . »

حج نموداري است از محشر و احرام رمز بي رنگي و بي نشاني و انقطاع از مال و تعيّن و خانه و شهر و ديار و سرگشتگي در بيابان ها ، تنها توجه به خدا و بازگشت به خويش و خود را در آغوش مهر او ديدن و در او فاني شدن و بدو باقي گشتن ؛ « فَناءٌ في اللهِ وَبَقاءٌ بِاللهِ » .

در خاتمه اين مقال به غزلي زيبا از جامي ، تمثل جسته و سخن را به پايان مي بريم .

به كعبه رفتم و آنجا هواى كوى تو كردم   جمال كعبه تماشا به ياد روى تو كردم
شعار كعبه چو ديدم سياه دست تمنا   دراز جانب شعر سياه موى تو كردم
چو حلقه درِ كعبه بصد نياز گرفتم   دعاى حلقه گيسوى مشگبوى تو كردم
نهاده خلق حرم سوى كعبه روى عبادت   من از ميان همه، روى دل به سوى تو كردم
مرا به هيچ مقامى نبود غير تو نامى   طواف و سعى كه كردم به جستجوى تو كردم
به موقف عرفات ايستاده خلق دعا خوان   من از دعا لب خود بسته گفتگوى تو كردم
فتاده اهل منا در منا و مقاصد چون   جامى از همه فارغ، من آرزوى تو كردم

اعمال مدينه منوره

بر مسلمانان بويژه بر حجّاج ، مشرف شدن به زيارت فخر عالميان حضرت سيد المرسلين ، محمد بن عبدالله ( صلّي الله عليه وآله ) و دختر گرامي آن حضرت و ائمه طاهرين ( عليهم السلام ) مستحب مؤكد است و چنانكه در روايات آمده ، ترك زيارت آن حضرت جفا در حق رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است . پيامبر اكرم فرمود : « مَنْ حَجَّ وَلَمْ يَزُرْني فَقَدْ جَفاني » . ( 105 )

از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده است :

« فَمَنْ زَارَني بَعْدَ وَفَاتي فَكَأَنَّمَا زَارَني في حَيَاتي وَمَنْ زَارَ فَاطِمَةَ ( عليه السلام ) فَكَأَنَّمَا زَارَني » . ( 106 ) « هر كه مرا زيارت كند ، بعد از فوت من ، چنان است كه مرا درحياتم زيارت كرده باشد وهركس فاطمه ( عليها السلام ) را زيارت كند گويي مرا زيارت كرده است . »

و در فضيلت زيارت ائمه معصومين روايات بسياري است از جمله :

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :

« مَنْ زارَ واحِداً مِنّا كانَ كَمَنْ زارَ رَسُولَ اللهِ » . ( 107 )

« كسي كه يكي از ما را زيارت كند مثل اين است كه پيامبر را زيارت كرده باشد . »

آداب زيارت

زيارت بزرگان و اولياي الهي آدابي دارد ، كه مراعات آنها از معرفت افراد سرچشمه مي گيرد .

خود را در محضر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ديدن و در برابر قبور پاك اولياي خدا ايستادن ، هم آدابِ ظاهري دارد ، هم آدابِ باطني .

آنچه در منابع روايي و نوشتار علما درباره آداب زيارت آمده ، بسيار است ، و در اين جا برخي از آن را مي نگريم :

1 ـ قبل از تشرف به زيارتگاه ، غسل كردن و با طهارت بودن و نيز مستحب است خواندن اين دعا هنگام غسل زيارت :

« بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ ، اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم وَآفَة وَعاهَة ، اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبي ، وَاشْرَحْ بِهِ صَدْري ، وَسَهِّلْ لِي بِهِ اَمْري » .

2 ـ لباس هاي پاكيزه پوشيدن و عطر و بوي خوش استعمال كردن .

3 ـ هنگام رفتن به زيارت ، قدم هاي كوتاه برداشتن ، با آرامش و وقار راه رفتن ، با خضوع و خشوع آمدن ، سر به زير انداختن و به اين طرف و آن طرف و بالا نگاه نكردن ، و ترك كلمات بيهوده و مخاصمه و مجادله ، تا رسيدن به حرم .

4 ـ هنگام رفتن به حرم و زيارت ، زبان به تسبيح و حمد خدا گشودن ، و صلوات بر محمّد و آل او فرستادن ، و دهان را با ياد خدا و نام اهل بيت معطّر ساختن .

5 ـ بر درگاه حرم ايستادن ، و دعا خواندن ، و اجازه ورود خواستن ، وسعي در تحصيل رقّت قلب وخشوع دل نمودن ، و مقام و عظمت صاحب قبر را توجه داشتن ، و اين كه او ما را مي بيند ، سخن ما را مي شنود ، و سلام ما را پاسخ مي دهد .

هرگاه رقّت قلب حاصل شد و آمادگي روحي پديد آمد ، در اين حال وارد شود ، و زيارت نمايد . 6 ـ در وقت داخل شدن ، پاي راست را مقدّم داشتن و هنگام خروج از حرم پاي چپ را ، آن گونه كه در ورود و خروج مسجد مستحب است .

7 ـ پس از زيارت ، بي درنگ بيرون آمدن ، تا هم شدّت شوق براي رجوع به زيارت بيشتر شود و هم نوبت و فرصت براي ديگران باشد ، و پرهيز از اختلاط با زنان در مَشاهد مشرّفه و رعايت حرمت و دوري از هر نوع خطا و گناه . هم چنين در صورت ازدحام و كثرت زوّار ، رعايت حال آنان را كردن ، و مكان و فرصت زيارت به آنان دادن .

8 ـ حضور قلب داشتن در تمام مراحل زيارت ، و نيز توبه و استغفار و صدقه به نيازمندان و انفاق به مستحقّان .

9 ـ هنگام زيارت ، بايد زمينه اي براي كمال روحي و رشد معنوي و تصفيه قلب انسان فراهم شود ، تا زائر را در اخلاق و زندگي و عفاف و تقوا به اولياء الله نزديك سازد و وسيله اي براي توبه ، تطهير و تزكيه باطني وي گردد . اين جز با توفيق الهي و جز با داشتن « معرفت » و « محبّت » نسبت به اين بزرگواران ، فراهم نمي شود . اساس ارزش زيارت هم به معرفت است .

فلسفه زيارت و توسل

يكى از مسائل مهم در باب زيارت، استمداد از ارواح پاك اولياى الهى در حال «ممات» آنها است، خواه به صورت درخواست دعا باشد يا به صورت كار خارق العاده.با توجه به چهار مطلب ذيل بدين مسأله خواهيم رسيد، كه درخواست از پيامبر و امام در حال ممات نيز با حال حيات تفاوتى ندارد.
الف: بقاى روح و روان انسان پس از مرگ
.ب: واقعيت انسان همان روح و روان اوست.
ج: ارتباط با جهان ارواح امكان پذير مى باشد.
د: احاديث صحيحى كه محدّثان اسلامى نقل كرده اند، شاهدى گويا بر صحت و استوارى چنين استمدادهايى است، و پيوسته روش مسلمانان در تمام اعصار اين چنين بوده است و از زيارت و توسلات بهره ها گرفته و آثار عملى آن را ديده اند.مسلمانان، با تمام اختلافهايى كه در فروع فقهى دارند، هر صبح و شام در تشهد نماز، پيامبر عظيم الشأن خدا را مورد خطاب قرار داده و مى گويند: «السلام عليك ايهاالنبى و رحمة الله و بركاته.»گر چه برخى اين سلام را واجب و برخى مستحب مى دانند، ليكن همگى اتفاق نظر دارند كه پيامبر به مسلمانان چنين تعليم داده است و سنّت پيامبر در حال حيات و ممات او باقى است.اگر به راستى، ارتباط و پيوند با پيامبر ـ ص ـ وجود نداشت، پس يك چنين سلام، آنهم به صورت خطاب، چه معنايى دارد؟قرآن مجيد در موارد زيادى بر پيامبران سلام و درود فرستاده است و هرگز اين سلام ها و درودها بى معنا نيست،
آنجا كه مى فرمايد: سَلاَمٌ عَلَي نُوح فِي الْعَالَمِينَ
سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ
سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ
(108) 

و آيات بسيارى از قرآن، به روشنى بقاى ارواح را پس از جدايى از بدن گواهى مى دهند، از جمله آيات 145 بقره و169 آل عمران و27 يس. قرآن مرگ را فناى انسانيت و پايان زندگى بشر نمى داند، بلكه براى «شهيدان و صالحان» و همچنين «جنايتكاران» حياتى پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز (در عالم برزخ) معتقد است، حياتى همراه با فرح و شادى يا همراه با عذاب دردناك.هرگاه واقعيت انسان همان بدن عنصرى او باشد، شكى نيست كه بدن پس از چند صباحى متلاشى شده و به عناصر گوناگون تبديل مى شود، در اين صورت بقاى انسان يا حيات برزخى نامفهوم خواهد بود.حال ببينيم آيا ارتباط حال ببينيم آيا ارتباط انسانها با ارواح گذشتگان امكان دارد يا خير .

براي اثبات اين مطلب به قرآن برمي گرديم ، آياتي چند از كتاب الهي گواهي مي دهند كه ارتباط بشر با گذشتگان امكان پذير است ؛ از جمله :

1 ـ سخن گفتن صالح با ارواح قوم خويش ، آيه 79 سوره اعراف .

2 ـ سخن گفتن شعيب با ارواح گذشتگان ، آيه 93 سوره اعراف ، كه به قولي بعد از هلاكت آنها بوده است .

3 ـ سخن گفتن پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) با ارواح انبيا ، آيه 45 سوره زخرف . وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا . . . .

بنابراين ، اولياي الهي مي توانند سخنان ما را دريافت كنند وبه اذن الهي پاسخ بگويند .

رائج در ميان مسلمانان به هنگام توسل به ارواح مقدسه همان درخواست دعا و اين كه روح مقدس پيامبر يا امام از
خداوند بخواهد كه خدا گناه او را ببخشد ، و حاجت دنيوي يا اخروي او را برآورده كند .

چنين درخواستهايي هرگز به معناي عبادت ارواح مقدسه و پرستش آنها نيست ، زيرا درخواست كننده ، نه به « الوهيّت » آنها معتقد است نه به « ربوبيّتشان » و نه آنها را خدا مي داند ، و نه كارگزاران جهان آفرينش و يا بخشي از آن و نه معتقد است كه بخشي از افعال خداوند به آنها واگذار شده است ، بلكه آنان را بندگان پاك و فرمانبر درگاه خدا مي داند كه در زندگي دنيوي كوچكترين خلافي را مرتكب نشده اند ، و برآورنده حاجت ، خود خداست و در حقيقت توجه به اسباب توجه به « مسبّب الاسباب » مي باشد .

متوسلانِ با معرفت ، براي اين اسباب و وسائل ، نه اصالتي قائلند و نه استقلالي ، بلكه آنان را وسيله اي مي دانند كه خداي سبب ساز ، آنها را مجراي فيض و طريق وصول رحمت خود قرار داده وخود نيز مؤمنان را به تحصيل آن ، امر نموده است ، آنجا كه مي فرمايد : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ( 109 ) اگر نماز و روزه و كليّه فرائض الهي وسيله است ، همچنين دعاي پاك انبيا و اوليا نيز وسيله است و توجه به اين وسايل در عين توجه به آفريننده وسيله است وعمل به دستوري است كه در آيه ياد شده وارد شده است .

كساني كه با تاريخ زندگاني پيامبر گرامي آشنايي داشته باشند مي دانند كه ياران آن حضرت پيوسته در تبرك با آب وضوي پيامبر ، به يكديگر سبقت مي جستند و در اين مورد كافي است كه به « صحيحين » ( صحيح بخاري و صحيح مسلم ) كه اصح صحاح شش گانه در نظر عامه به شمار مي روند مراجعه مختصري بشود . اينك مواردي را به عنوان نمونه يادآور مي شويم :

1 ـ بخاري در سرگذشت « صلح حديبيه » آورده است : هرگاه پيامبر وضو مي گرفت ، ياران او براي ربودن قطرات آب وضوي آن حضرت ، بر يكديگر سبقت مي گرفتند . ( 110 )

2 ـ و نيز در « باب خاتم نبوت » از سائب بن يزيد نقل مي كند كه مي گفت : خاله ام مرا خدمت پيامبر برد و گفت :
فرزند خواهرم بيمار است ، پيامبر وضو گرفت و از خدا براي من بركت خواست ، من از آب وضوي پيامبر نوشيدم . ( 111 )

3 ـ و در باب « صفات پيامبر » از « وهب بن عبدالله » نقل كرده است كه مردم دستهاي پيامبر را به صورت خويش مي كشيدند و من نيز دست آن حضرت را گرفته و به صورت خود كشيدم و دست او خوشبوتر از مشك بود . ( 112 )

4 ـ همچنين در باب « صفات پيامبر » نقل مي كند : پيامبر در « ابطح » ميان خيمه اي بود ، بلال از خيمه بيرون آمد و مردم را به نماز دعوت كرد باز به درون خيمه رفت و بازمانده آب وضوي پيامبر را بيرون آورد و مردم هجوم آوردند و آب را گرفته و تبرك مي جستند . ( 113 )

5 ـ مسلم در « صحيح » از انس نقل مي كند كه : پيامبر سَر خود را مي تراشيد و ياران او در اطراف او بودند و هر تاري از موي آن حضرت در دست يكي از آنان بود . . (114)

اينها نمونه هايى از علاقه صحابه به پيامبر ـ ص ـ ، و تبرك جويى آنان به آثار رسول خدا است و گردآورى اين جريانها تأليف كتاب مستقلى را مى طلبد. و اگر اينها خلاف نظر پيامبر ـ ص ـ بود حتماً از آنها نهى مى فرمودند در حاليكه چنين چيزى در كتابى نقل نشده است.خوانندگان مى توانند با مراجعه به صحيح بخارى در اواخر كتاب جهاد و همچنين در باب «زره، عصا، شمشير، ظروف، مهر، انگشتر، مو و كفن» پيامبر ـ ص ـ از نمونه هاى بارزى از اين تبركها آگاه شوند.

زيارت قبور

علما و دانشمندان اسلام، به پيروى از آيات و احاديث قرآن، زيارت قبور، مخصوصاً زيارت قبور پيامبران و صالحان را تجويز كرده و براى آن فضيلت و ثواب قائل شده اند. رسول گرامى ضمن حديثى به اين نكته اشاره مى كند و مى فرمايد: «زُورُوا القبورَ فإنها تُذَكِّرُكُم الآخرة...»;(115) «قبرها را زيارت كنيد، زيرا زيارت آنها، موجب يادآورى سراى ديگر مى گردد.»و چنانكه در احاديث آمده و محدثين اهل سنت نيز نقل كرده اند پيامبر گرامى، قبر مادر خود را زيارت مى كرد و به مردم مى فرمود: قبور را زيارت كنيد، كه آخرت را به ياد شما مى آورد. «زارالنّبىّ قَبرَ اُمهِ فَبَكى واَبكى مَنْ حُولَه... إستاذَنتُ ربِى فى اَنْ اَزُورَ قَبرها لِى فَزوروُا القبور فإنها تُذكِّرُكم الموت.» (116) نكته اينكه پيامبر از خدا اجازه گرفته است كه قبر مادر خود را زيارت كند.يعنى: «پيامبر قبر مادر خود را زيارت كرد و در كنار قبر او گريست و كسانى را كه دور او بودند گرياند، و فرمود: از خدايم اجازه گرفته ام كه قبر مادرم را زيارت كنم، شما نيز قبرها را زيارت كنيد زيرا زيارت آنها مرگ را به ياد شما مى آورد.»عايشه مى گفت كه رسول خدا زيارت قبور را رخصت دادند.«إن رسولَ الله رَخّص فى زيارة القبورِ.»(117)
و نيز مى گويد: پيامبر كيفيت زيارت اهل قبور را به من تعليم فرمود. متن حديث چنين است: «فأمَرَنى أَنْ آتِىَ البقيعَ فَاسْتغفِرَ لَهُم قلتُ: كَيف اقُولُ يا رسول الله؟ قالَ: قُولى: السَّلامُ عَلى أَهْلا الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُسْلِمينَ، يَرْحَمُ اللهُ الْمُسْتَقْدِمينَ مِنّا وَالْمُسْتَأْخِرينَ وَإِنّا إِنْ شاءَ اللهُ بِكُمْ لاحِقُونَ.»(118) «پروردگارم دستور داد كه به بقيع بيايم و براى آنها طلب آمرزش كنم، (عايشه) مى گويد، گفتم من چه بگويم؟ فرمود: بگو سلام بر اهل اين ديار از مؤمنان و مسلمانان، خدا گذشتگان و آيندگان ما را رحمت كند، ما به شما به خواست خدا ملحق مى شويم.»
در احاديث ديگر وارد شده است كه پيامبر اكرم با اين جملات اهل قبور را زيارت و خطاب مى كردند: «السّلامُ عليكُم دارَ قوم مؤمنينَ وَإنّا و ايّاكم مُتواعِدونَ غداً و مُواكلون و اِنا ان شاءاللهُ بِكُم لاحقونَ اللّهم إغفر لاهلِ بقيعَ الغَرْقِد.»(119)

مسجد النبى ـ ص ـ

مسجد پيغمبر كه در قسمت شرقى مدينه بنا شده، پس از مسجدالحرام مشهورترين مسجد در تاريخ اسلام است و يكى از مسجدها است كه به فرموده رسول خدا ـ ص ـ بايد به سوى آن كوچ كرد.
اين مسجد، مربعى است مستطيل كه جز قسمت وسط از چهار سو، مسقف است و داراى پنج در مى باشد:
باب السلام و باب الرحمه در جهت مغرب، باب توسل يا باب مجيدى در جهت شمال، و باب النساء و باب جبرئيل در جهت شرق. در نوسازى اخير كه بر مساحت مسجد افزوده اند، شمار درها نيز بيشتر شده.در تاريخ بناى اوليه مسجد مورخين نوشته اند: هنگامى كه رسول اكرم ـ ص ـ از مكه به مدينه رسيد و در خانه ابوايوب انصارى منزل كرد، جايى را كه شتر وى بر آن خفت ـ و در آن خرما مى خشكاندند ـ از آنِ دو يتيم بود، پيغمبر آن زمين را از ولىِّ آن دو طفل به ده دينار خريدارى، و مسجد را در آن ساختند.

روضه نبوى

روضه مبارك نبوى جايگاه بسيار مقدسى است. پيامبر اكرم درباره آن فرمود: «ميان منبر و خانه من باغى است از باغهاى بهشت.»(120) روضه نبوى مسافت ميان قبر پيغمبر و منبر آن حضرت است. طول آن بيست و دو متر و عرض آن پانزده متر.
در سمت غربى محراب مسجد، منبرى است از سنگ مرمر در نهايت زيبايى كه سلطان مراد سوم آن را در محرم سال 998 هجرى هديه مسجد كرد.

ستون هاى مسجد نبوى

در مسجد نبوى ستون هايى است كه هر يك نامى خاص دارد و يادآور واقعه اى است. اما آيا مكان اين ستون ها همانست كه در روزگاران پيشين يعنى دوره رسول ـ ص ـ، صحابه و تابعين بوده است يا در نوسازى هاى مكرر جاى آنها تغيير يافته است؟ شايد بتوان گفت با اهتمامى كه گذشتگان به حفظ آثار متبرك داشته اند جاى ستون ها را محفوظ نگاهداشته اند.
بهرحال ستونهايى كه سمهودى در پايان دهه نهم و آغاز دهه دهم در كتاب خود «وفاءالوف» نام مى برد و در آن تاريخ مشهور بود، چنين است:ستون توبه; كه آن را ستون ابولبابه نامند، درباره علت اين نامگذارى گفته اند: پس از شكست بنوقريظه، يهوديان از ابولبابه پرسيدند: آيا به حكم محمد ـ ص ـ گردن بنهيم؟ وى با دست اشاره به گلوى خود كرد; يعنى كشته خواهيد شد و گفته اند گناه او تخلف از غزوه تبوك بود.
بهرحال ابولبابه چون دانست گناهى بزرگ كرده است، نزد رسول ـ ص ـ نرفت و به مسجد شد و خود را به ستون بست تا آنكه آيه در پذيرفته شدن توبه او به رسول ـ ص ـ نازل گرديد.(121) نماز و توبه در اين مكان مطلوب است.
ستونهاى ديگرى نيز به نام سرير، مَحْرَس، وُفُود و تهجد، مخلق و قرعه، وجود دارد.

مساجد و اماكن مقدسه مدينه منوّره

بقيع:قبرستان معروف و قديمترين و شناخته ترين قبرستان در اسلام كه هنوز حدود آن بر جاى و نام آن بقيع غرقد است. طول آن يكصد وپنجاه متر و عرض آن يكصد متر است.(122) بقيع درختان انبوه و غرقد درخت عوسج (سياه توسكا) است.
اين قبرستان در ناحيه شرقى مدينه قرار دارد و محدود است از سوى شمال به شارع ملك عبدالعزيز و از شرق به شارع ملك فيصل واز جنوب به شارع امام على و از غرب به شارع ابوذر.
مزار چهار تن از پيشوايان و امامان معصوم، حضرت امام حسن مجتبى، امام على بن حسين، امام محمد باقر و امام جعفر صادق ـ عليهم السلام ـ و نيز فاطمه بنت اسد و بقولى تربت مطهر حضرت زهرا ـ س ـ در اين قبرستان است. همچنين قبر عباس عموى پيغمبر و ام البنين و ابراهيم فرزند پيامبر و رقيه و ام كلثوم، و دختران رسول خدا و همسران آن حضرت و صفيه و عاتكه و بسيارى از بزرگان و صحابه كبار و تابعين و صلحا و اخيار و زاهدان و عابدان و شهداى اسلام در اين قبرستان به خاك رفته اند.

اُحُــد:

درّه و كوهي كه بدين نام شهرت دارد ، در يك فرسنگي شمال مدينه است كه اكنون به خاطر گسترش شهر ، قسمت فراواني از اين فاصله را ساختمان ها پر كرده است .

اُحُد از اماكن تاريخي اسلام است كه براي مسلمانان حزن انگيز است . در اين جا بود كه دومين جنگ ميان مسلمانان و مشركان مكه در سال سوم هجرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در گرفت . هنگامي كه به رسول خدا خبر دادند ابوسفيان با سپاهيانش به مدينه روي نهاده اند ، حضرتش شوراي جنگي تشكيل داد تا معلوم شود شهر بايد صورت دفاع به خود بگيرد ، يا سپاهيان برون روند و آماده كارزار گردند ؟

نظر سالخوردگان اين بود كه شهر حالت دفاعي داشته باشد ولي جوانان كه گرمي بيشتري داشتند گفتند به بيرون شهر مي رويم و بر دشمنان حمله مي بريم . حضرت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رأي آنان را پذيرفت . سلاح پوشيده و آماده حركت شد ، اما جوانان پشيمان شدند كه چرا رأي خود را بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تحميل كردند . پس نزد حضرتش آمدند و گفتند ما از رأي خود بازگشتيم . رسول خدا كه مي دانست قاطعيت در تصميم ، شرط رهبري است و فرمانده نبايد هر لحظه رأي خود را دگرگون كند ، فرمود :

« براي پيغمبر سزاوار نيست هنگامي كه لباس رزم پوشيد ، آن را از تن در آورد ، مگر آنگاه كه جنگ كند . »

سپاهيان مكه خود را به ذُوالحُلَيْفَه رساندند و از آنجا به شمال يثرب رفتند و در كنار اُحُد توقف كردند . شمار سپاهيان اسلام يك هزار تن بود . پيش از شروع جنگ عبدالله بن اُبَيّ كه سردسته منافقان بود ، به عنوان اعتراض با سيصد تن از مردم خود برگشت و گفت : محمد از بچه ها ! پيروي كرد و رأي مرا ناديده گرفت . مشهور است كه آيه 167 سوره آل عمران درباره او نازل شد .

با جدا شدن عبدالله و پيروان او از پيغمبر ، تنها هفت صد تن باقي ماندند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) عبدالله بن جبير را با چهل تن از تيراندازان مأموريت دادند كه در شكاف كوه سنگر گيرند و جبهه را از آنجا حمايت كنند تا دشمن از پشت سر به مسلمانات حمله نكند و تأكيد فرمود كه حتي اگر جنگ به نفع ما تمام شود ، شما سنگر را رها نكنيد .

با نخستين حمله مسلمانان ، سپاه مكه عقب نشست و سربازان اسلام به گردآوري غنيمت پرداختند . گروه تيراندازان هم براي آنكه از كسب غنيمت عقب نمانند موضع خود را رها كرد و هر چند عبدالله كوشيد مانع آنان شود نپذيرفتند . همين كه آنان مدخل دره را رها كردند سوار نظام دشمن به سركردگي خالد بن وليد ناگهان بر سپاه اسلام حمله برد . مسلمانان شكست خوردند ، و حمزه عموي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و نزديك به هفتاد تن از مسلمانان شهيد گرديدند . مزار حمزه سيدالشهدا و ديگر شهيدان در دامنه كوه قرار دارد . ولي با وسعت خانه سازي اطراف بيم آنست كه اين جايگاه مقدس و تاريخي به سرنوشت ديگر آثاري كه از ميان رفته است دچار شود .

مساجد مدينه

بجز مسجد نبوي ، مسجدهاي معروف ديگري در خارج و داخل شهر مدينه موجود است كه مهمترين و مشهورترين آنها عبارتند از :

مسجد قُبا

« قبا » دهكده اي بوده است ك مقارن هجرت پيغمبر به مدينه ، طايفه بني عَمْرو بن عَوف در آن سكونت داشتند بين آن دهكده و مدينه دو ميل مسافت بود .

مسجدي كه به نام قُبا معروف است دراين دهكده ساخته شده و بارها تجديد بناگرديده است . در حال حاضر آن را نوسازي كرده اند . ومساحت آن به13500متر مربع مي رسد .

گويند اين نخستين مسجددر اسلام است وآن را صحابه پيامبركه ازمكه به مدينه هجرت كردند و دراين دهكده ساكن شدند ساختند ، « مسجدي كه بنيادآن بر پرهيزكاري است » و قرآن بدان اشاره دارد لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْم ( 123 ) اين مسجد است . و دسته اي ديگرگفته اند : آن آيات ، درباره مسجد نبوي نازل شده است .

مسجد ذوقبلتين

مسجدي است در شمال غربي مدينه كه به نام بني سَلَمه معروف بوده است و در اين مسجد در ماه شعبان سال دوم از هجرت هنگامي كه پيغمبر نماز ظهر را مي خواند آيه تغيير قبله ( 123م ) بر آن حضرت نازل گشت و جبرئيل روي پيغمبر را در بين نماز از بيت المقدس به كعبه برگرداند . در اين مسجد ، به يادبود اين تغيير ، دو محراب به سوي قبله نخستين و قبله دوم ساخته بودند ، ليكن در نوسازي اخير قبله نخستين را برداشته اند .

مسجد جمعه

پس از مسجد قبا اين مسجد از جهت تاريخي دوّمين مسجد است ، و آن را مسجد وادي و مسجد عاتكه نيز نامند . اين مسجد در باغي است كه بستان شربتلي نام دارد . چون رسول ( صلّي الله عليه وآله ) از قبا روانه مدينه شد ، عتبان بن مالك رئيس خاندان بني عمرو بن عوف نزد آن حضرت آمد و گفت اي فرستاده خدا ! شما چند روز در محل پسر عموهاي ما بسر برديد ؟ و اين براي آنان موجب فخر هميشگي است . رسول خدا نزد آنان فرود آمد و آن روز جمعه بود . نماز را در آنجا خواند و جاي نماز را مسجد ساختند .

مسجد فضيخ

اين مسجد در انتهاي شارع العوالي برطرف راست راهي است كه به سوي مستشفي الوطني مي رود . اين مسجد نيز از مسجدهاي تاريخي و معروف است . فضيخ شرابي است كه ازخرما گيرند . در نامگذاري آن نوشته اند كه جمعي از مسلمانان در خانه اي به باده گساري مشغول بودند بر اثر مستي بجان هم افتادند ، در اين هنگام بود كه آيه حرمت خمر نازل شد . و چون خبر به آنان رسيد توبه كردند و كوزه هاي خمر را شكستند ، سپس آن خانه به مسجد تبديل گرديد . ( 124 )

مساجد سبعه

مسجد فتح

اين مسجد در شمال غربي مدينه در دامنه كوه سَلْع بر بلندي قرار دارد . در اين مسجد بود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در جنگ خندق برمشركان نفرين كردوآنان شكست خوردند . ( 125 )

مجلسي از تفسير علي بن ابراهيم نقل مي كند :

چون محاصره به درازا كشيد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ناتواني اصحاب خويش ديد ، بر كوهي كه امروز مسجد فتح بر آن قرار دارد رفته و از خدا ياري خواست و گفت :

اي فريادرس اندوهگينان ! و اي پاسخ گوينده بيچارگان ! اي زداينده اندوه هاي بزرگ ! تو مولاي من ، وليّ من ، وليّ پدران گذشته من هستي ، غم و اندوه و غصه ما را بزداي و به توان ، و نيرو و قوت خود ، اندوه اينان را برطرف ساز .

جبرئيل فرود آمد و گفت : اي محمد ، خدا گفته تو را شنيد و دعاي تو را پذيرفت و باد « دبور » را با فرشتگان مأمور ساخت تا قريش را پراكنده سازند . ( 126 )

مسجد علي ( عليه السلام )

اين مسجد در جنوب مسجد فتح و مشرف بر وادي بطحان است . گويند در مدت محاصره شهر مدينه در جنگ احزاب اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) در آن به عبادت مي پرداختند . در نزديكي اين مسجد چند مسجد ديگر است كه بنام مسجد سلمان فارسي ، مسجد فاطمه ( عليها السلام ) مسجد
ابوبكر و مسجد عمر معروف است .

اين مساجد شش گانه را به ضميمه مسجد ذوقبلتين مساجد سبعه نام داده اند .

مسجد غمامه

غمامه به معناي ابر است . واقدي مي نويسد : نخستين نماز عيد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به سال دوم هجرت در مدينه خواند در صحرا بود . عصايي را كه نجاشي به زبير بن عوام داده بود و او آن را به رسول ( صلّي الله عليه وآله ) هديه كرد با خود داشت . رسول خدا نماز را در صحرا خواند سپس در سده دوم هجرت آن مكان مقدس رامسجدكردند . درسبب نام گذاري آن به « غمامه » نوشته اند : رسول خدا در آنجا براي باران دعا كرد و چون دعا خواند ابري پديد آمد و باران باريد . ( 127 )

مسجد مباهله

اين مسجد يادآور رويدادي تاريخي و بزرگ است . گروهي از رهبران مسيحيان نجران در مدينه به محضر پيامبر خدا آمده و گفتند : شما به چه چيز دعوت مي كنيد ؟ فرمود :

شهادت به يگانگي خدا و شهادت به رسالت من از جانب خداوند ، و اين كه عيسي بنده مخلوق خدا است . و گفتگوهايي رد و بدل شد و آياتي نازل گرديد كه از جمله آيه مباهله بود و پيامبر خطاب به سران مسيحي فرمود : بياييد ما و شما پسرانمان و زنانمان و خودمان را فرا خوانيم و بر دروغگو نفرين كنيم و لعنت خدا را براي دروغگويان بخواهيم ، ترسايان چون هما و جلال آن بزرگواران را ديدند ، ترسيدند و از مباهله چشم پوشيدند و با رسول ( صلّي الله عليه وآله ) مصالحت كردند و جزيه را پذيرفتند و برگشتند . ( 128 )

مَشْرَبه اُمّ ابراهيم

در سبب نام گذاري آن نوشته اند : ماريه قبطيه ، ابراهيم فرزند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در اينجا به دنيا آورد . نوشته اند رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در مشربه ام ابراهيم نماز گزارد . مشربه را چند معنا است : زمين نرمي كه در آن رستني رويد . صفه ، مشت كه باآن آب نوشند ، آبشخور . و ظاهراً در اينجا به معناي نخست است كه بستاني بوده است . و معروف است كه پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) درآنجا خمره هاي آب نهاده بود تا از آن بنوشند .