حج در قرآن

محمد علوي مقدم

- ۶ -


* «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لاَ الْهَدْىَ وَ لاَ الْقَلاَئِدَ وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً...».
«اى ايمان آورندگان، شعائر الهى (مراسم حجّ) را محترم بشماريد و مخالفت با آنها را حلال ندانيد و نه ماهِ حرام را و نه قربانىهاى بىنشان و نشاندار و نه آنان كه به قصدِ خانه خدا، براى به دست آوردن فضل خدا و خشنودى خدا مىآيند...»
در اين آيه، ايمان آورندگان مخاطب هستند; زيرا كه از ديگران احرام و به جاآوردنِ حج صحيح نيست.
«اِحلال; التهاون بحرمتها وتركه على وجه الحلّية».
در واقع گفته شده است: «لا تجعلو محرّمات الله حلالا ومُباحاً ولا العكس» أي: «لا تتعدّوا حدوده».
شعائر جمع شعيره (وقيل واحدها شعارة) شامل مناسك و برنامههاى حج است; از وقوفِ به عرفات ومشعر و منا و رمى جمرات و طوافِ سعى و ديگر اعمال. در واقع «الشعائر= المعالم; «لأنّها علامات الحجّ».
اشتقاق كلمه از: «شَعَرَ فلانٌ بهذا الأمر»; «إذا علم به».
«قَلاَئِدَ»; خَيْلٌ يفتله.

«وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ...}; يعنى قاصدين البيت. اين آهنگكنندگان، ممكن است مسلمان باشند وممكن است كافر. گفتنى است كفّار نيز در جاهليّت حج بجا مىآوردند. {يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً» جملهاى است كه صفت واقع شده، براىِ «آمّين البيت».
بعضى گفتهاند: منظور از «فضلا» رزقِ دنياوى است در تجارت.
ومنظور از «رضواناً» رضا و خشنودىِ اُخروى است.
تمام زائرانِ كعبه بايد از آزادى كامل بهرهمند باشند
در آيه مورد بحث چند دستور مربوط به حجّ و زيارت كعبه هست ولى در اين ميان، برخى از دستورات، از ويژگىِ خاصّى برخوردار است; مثلا آنجا كه خدا گفته است: «... وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً».
در واقع خدا گفته است: بايد تمام زائرانِ كعبه، از آزادى كامل بهرهمند باشند و نبايد آنان كه به قصد زيارتِ خانه خدا مىآيند، مورد مزاحمت قرار گيرند.

بخشى از آيه 2 سوره مائده انسان ساز است و براىِ تعالىِ روح و فكر انسانها ضرورى است
«در راه نيكى و تقوا، تعاون داشته باشيد و در راه گناه و تعدّى همكارى نكنيد و از خدا بپرهيزيد كه مجازات او شديد است.»
اسلام به تعاون در كارهاى نيك دستور مىدهد و نه تعاونِ درگناه
طبق اين اصل يعنى اصل تعاون يك مسلمان، موظّف است كه در كارهاى نيك تعاون داشته باشد و نه در كارهاى نادرست، نه در اعمال ستمگرانه و ظالمانه.
متأسّفانه، اين اصل در جاهليّت قرن بيستم وجود ندارد; زيرا در مناسبات بين المللى، غالباً كشورهاى همپيمان و كشورهايى كه با يكديگر منافع مشترك دارند، در مسائل مهمّ به حمايت يكديگر برمىخيزند، بدون اينكه اصلِ عدالت را رعايت كنند و بدون اينكه ظالم و مظلوم را از يكديگر تفكيك كنند و بدون اينكه محقّق و غير محقّق را تشخيص
دهند ولى اسلام به تعاون دستور مىدهد و آن همكارىيى را مىپسندند كه در كارهاى خوب باشد، نه در كارهاىِ نادرست و برنامههاى ظالمانه و ستمگرانه.

اسلام به تعاونى كه در برنامههاىِ مُفيد باشد، دستور مىدهد و نه در تعاونِ بر گناه و تعدّى و تجاوز.
وچه خوب است كهاين اصلِاسلامى رعايتشود و جوامع با كسانى كه در كارهاى مُفيد گام برمىدارند همكارى كنند نه با ستمگران و تجاوز كنندگان.
ابن عربى در بحث از آيه دو، سوره مائده، نوشته است:
«شعائر»، بر وزن فعائل، مُفرد آن «شعيره» به دو معنا آمده است:
1 ـ هدى و قربانى. 2 ـ هر عبادتگاه.
وهدى هم يعنى: «كلّ حيوان يُهدى الى الله في بيته وحقيقة الهدي كلّ مُعطى لم يذكر معهُ عِوَضٌ».
«قلائد»; هدايايى كه داراى علامت باشد تا مشخّص شود كه براى خداىِ سبحان است. (قربانى نشاندار).
«آمِّينَ الْبَيْتَ»; يعنى قاصدين له. از فعل «أممت كذا» يعنى: قَصَدْتُه. آمّين البيت عامّ است و هر كسى را كه قصد خانه كند براى عبادت، شامل
مىشود ولى اين آيه به آيه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ...»نسخ شده است.
فاضل مقداد هم ذيل بحث از «...وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ... »نوشتهاست:
«آمّين:يعنىقاصدينالبيتوهوأعمّ منأنيكونوامسلمينأو كفّاراً».
كفّار هم در جاهليّت حجّ به جا مىآوردند و به مسجد الحرام رفت و آمد مىكردند ولى با آيه «...فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم... }و آيه 28 سوره براءة: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا...» نسخ شد.
و فاضل مقداد گفته است

«... يَبْتَغُونَ ...» تا آخر، جملهاى است وَصفى براى «آمّين البيت» يعنى قصد كنندگانى كه براىِ درخواست سودِ بازرگانى و رضوان از خدا، به سوى خانه مىآيند.
آيات 95 و 96 سوره مائده، كه از بعضى احكام حج بحث كردهاست:
* «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ...».
«اى ايمان آورندگان، در حال احرام، صيد را نكشيد...»
مورد خطاب ايمان آورندگان است; زيرا كه احرام از ديگران صحيح نيست.
«الصيد»: ممكن است مصدر باشد و مىتواند اسم باشد به معناى
«مصيد» و در اينجا، همين معنى مورد نظر است.
«حُرُم» جمع حرام است و مصدر مىباشد ولى در اينجا، مجازاً به معناىِ وصفى «مُحرم» به كار رفته است.
«لا تقتلوا»: در آيه «لا تقتلوا» به كار رفته، نه «لا تذبحوا» يا «لا تذكوا»; زيرا اوّلا: از فعل «لتقتلوا» گناه و معصيت استنباط مىشود و قتل مُحرّم به شمار مىآيد و نه تذكيه و ذبح. و صيد هم در صورتِ قتل، در حكم ميته است و به اعتقادِ بعضى، اين حيوان صيد شده به دست مُحرم، نه تنها خوردنِ گوشت آن بر مُحرم حرام است، بلكه مُحلّ هم نمىتواند از آن گوشت بخورد و پوست آن هم در حكمِ پوستِ ميته(325) است و با دباغت، طاهر نمىشود و در واقع، حكم ساير ميتهها را دارد.
نكته جالبِ توجّه اينكه قرآن مجيد در هر مورد كه پيش آيد و سخن اقتضا كند، در صدد است كه انسانها را بسازد ومردم را اداره كند و نكته
مورد نياز جامعه را بگويد; مثلا در همين مورد كه اگر كسى در حال احرام حيوانى را كشت، در مورد جزا و كيفر آن {...يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْل
مِنْكُمْ...} يعنى: دو مرد مؤمنِ عادل حكم مىكنند.
جارّ و مجرور «منكم» در اينجا اهمّيت دارد; يعنى آن دو مردِ عادل بايد از شما مسلمانان باشند و نه از غير مسلمانها.
خداوند كعبه رابراى اصلاحامور دنياوى واخروى مردم، «بيتالحرام» قرارداد
* «جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ...».
«خدا، كعبه را بيت الحرام قرار داد، براى اصلاح امور دنياوى و اخروى مردم و نيز خدا، ماهِ حرام را حرمت داد (براى آسايش از جنگ و ترك كارزار)...»
بايد دانست كه: خداوند كعبه را «بيت الحرام» ناميده و نه مردم، و خداوند اين خانه را بيت گفت: زيرا كه حقيقت بيت بودن به علّت داشتن سقف و ديوار، بر آن مصداق دارد، هر چند كه كسى در آن ساكننيست.
«قياماً للناس»; قيام الشيء: قوامه وملاكه. اى: يقومون به قياماً.
ابن عربى نوشته است: «قال سعيد بن جبير: قياماً للناس; أي صلاحاً. بعضى هم گفتهاند: «قياماً للناس; أي أمناً».
وگفتهاند كه قياماً للنّاس(329) يعنى: وسيله معاش مردم است و مردم از اجتماع در آنجا سود مىبرند و على بن ابراهيم از ائمه(عليهم السلام)، روايت كردهاست:
«قال: ما دامَت الْكَعبة قائمة و يحج الناس إليها، لم يهلكوا فإذا هدمت و تركوا الحجّ هلكوا».
فاضلِ مقداد درباره «الشهر الحرام» نوشته است:
ماههاى حرام چهار ماه است: «ثلاثة سردٌ وهو ذوالقعدة وذوالحجّة والمحرّم وواحد فردٌ وهورجب»; «سهماهحرام پشت سر هم است، يعنى ماه ذوقعده وذوحجّه و محرّم و يك ماه حرام جداست كه رجب باشد».
در آيه 36 سوره توبه كه خدا گفته است: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الاَْرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ...» به ماههاى حرام، اشاره شدهاست.
«وسمّيت بذلك، لتحريمهم القتال فيه...».
* «وَأَذَانٌ مِنْ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِىءٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ...».
«واعلامى است از طرف خدا و رسولش در روز حجّ اكبر (روز عيد قربان) به اين كه خدا و پيامبرش از مشركان بيزارند.»
خداوند مىخواهد، پيام بزرگى را ابلاغ كند و اين پيام به همه مردم كه در سرزمين مكّه حاضر بودند، رسانده شود، لذا روز بزرگى را كه روز عيد قربان باشد; انتخاب كرد و تعبير «اِلَى الناس» به جاى «اِلَى المُشركين» به ما مىفهماند كه اين پيام به همه مردم ابلاغ شده تا غير مشركان هم گواه باشند و شكستن پيمان با مشركان و اعلان جنگ با آنان به گوش همه آشكارا برسد و در روزى باشد كه همه حجگزاران در منا جمع شده باشند تا كمال دادگرى در حقّ دشمنان و پاكى و پاكيزگى و درخشندگى اسلام، هويدا گردد تاگفته نشود كه اسلام ما را غافلگير كرد و ناجوانمردانه به ما حملهور شد; زيرا اسلام دشمنى ذاتى و كينه شخصى با مشركانندارد.
{وَ أَذَانٌ مِنْ اللهِ وَ رَسُولِهِ{ اَذان; يعنى اعلام. ومنه اذان الصلاة، انّما هو اعلامبها».
اذانِ نماز هم اعلام و آگاهى است براى رسيدن وقت نماز.
معناى كلّى به قول نويسنده تفسير الخازن:(335) «واعلامٌ صادق من الله ورسوله، واصل الى الناس يوم الحجّ الأكبر.
نويسنده تفسير الخازن از قول امام على بن ابىطالب(عليه السلام)، روايت كرده كه از پيامبر پرسيدم: «يوم الحجّ الاكبر» چه روزى است؟
پيامبر در پاسخ گفت: «يوم النحر» و بعضى هم گفتهاند: منظور تمام ايّامى است كه «حاجّ» در منا به سرمىبرد; گاهى از «يوم» مطلقِ زمان و حين اراده مىشود، همان طور كه گفتهاند:
يوم صفين يوم الجمل. مىدانيم كه دو جنگ مزبور روزهايى ادامه داشت و برخى هم گفتهاند: منظور از «يوم الحجّ الاكبر» حجّى است كه در آن پيامبر نيز حجّگزارد.
بيضاوى، يوم الحجّ الاكبر را روز عيد(337) دانسته است; زيرا كه مُعظم اعمال حجّ در آن روز تمام مىشود و روايتى هم نقل كرده است كه مضمون آن چنين است:
پيامبر خدا روز عيد قربان، در مقابلِ ستون جمرات ايستاد، در حجّةالوداع، فقال: «هذا يَوْمُ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ».
سيّد هاشم بحرانى (بحرينى) نوشته است:
درباره «يوم الحجّ الاكبر» روايات مختلفى نقل شده كه يكى از آن روايات از امام على(عليه السلام)است كه گفت:
«إِنَّمَا سُمِّيَالْحَجُّ الاَْكْبَرَ لاَِنَّهَا كَانَتْ سَنَةً حَجَّ فِيهَا الْمُسْلِمُونَ وَ الْمُشْرِكُونَ وَ لَمْ يَحُجَّ الْمُشْرِكُونَ بَعْدَ تِلْكَ السَّنَةِ».
ابن عربى هم نوشته است:(339) در مورد روز «حجّ الاكبر» اختلاف هست. برخى همچون مجاهد گفتهاند: الحجّ الاكبر: القِران، «الجمع بين الحجّ والعمرة» والحجّ الأصغر: العمرة.
اكنون برخى از آيات سوره حجّ را، مورد بحث قرار مىدهيم:
* {إِنَّالَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِاللهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَ الْبَادِ وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذَابأَلِيم{.
«آنان كه كفر ورزيدند و مردم را از راهِ دينِ خدا و مسجد الحرام باز مىدارند مسجدى كه ما آن را براى همه مردم پرستشگاه قرار داديم و بومى و غير بومى(342) هم در آن يكسانند، (اينان بايد بدانند) كه ما به هر كس از ايشان كه بخواهد در آنجا ستمى بكند، به او عذاب دردناكى مىچشانيم.»
در اين آيه، خدا مزاحمت و مخالفتى كه كفّار براى مؤمنان از مسجد الحرام فراهم مىكردند و مردم را از اطاعت خدا و مسجد الحرام كه عبادتگاه مردم است، باز مىداشتند، بيان مىكند و كيفر اين كار اينان را با «نُذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم» شرح مىدهد.
در اين آيه، خدا مسجد الحرام را خانه مردم مىخواند «...وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً...» وكسى نمىتواند از مردم جلوگيرى كند، با توجّه به اين كه اين نمازگاه و اين محلّ عبادت و اين جايگاه كه محلّ برگزارى اعمال حجّ هم هست، بومى و غير بومى، شهرى و بيابانى، خودى و غريبه داراى حقّ مشترك هستند و كسى نمىتواند خود را صاحب اختيار مسجد بداند; زيرا كه {سَواءً الْعاكِفُ(343) فِيهِ وَ الْبادِ}، بومى و غير بومى حق دارند كه در آن مسجد عبادت كنند.
مسجدالحرام بيت الله است و براى همه بندگان خدا و كسى را نرسد كه ادعاى امتياز كند
سيّد قطب نوشته است:(344) مسجد الحرام بيتالله است و براى همه بندگان خدا است و كسى را نرسد كه ادّعاى امتياز كند.
«فهو بيتالله الذي يتساوى فيه عباد الله فلا يملكه أحدٌ منهم ولا يمتاز أحدٌ منهم».
قرآن كريم آن كسى را كه از اين راهِ روشن منحرف شود و در او اعوجاجى باشد عذاب دردناكى مىچشاند.
در جمله «وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحاد...» حذفِ مفعول فعل «يُرد» اِفاده عموم(345) مىكند وبهطور كلّى، اگر درجملهاى، متعلّقموردنيازِفعلى، حذف شده باشد و متعلّق آن فعل در جمله ذكر نشود، حذف آن متعلّق، علامت عموميّتِ مطلباست; بهعبارتديگر، حذفمتعلّق افاده عموم مىكند.
در اينجا هم به قول عكبرى(347) جمله چنين بوده است و كلمه «تعدّياً»
حذف شده; يعنى «وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحاد...».
و در جلد ششم، صفحه 152 تفسير منهج الصادقين نوشته شده: مفعول فعل «يرد» محذوف است تا شامل امور منهيّه باشد.
از نكات بلاغى، اين است كه خبر «إنّ» در جمله «إنّ الذين كفروا...» به قرينه بخش دوم آيه، حذف شده و اين حذف اهمّيت بيشترى را مىرساند و اصل جمله چنين بوده است: «إنّ الذين كفروا... معذّبون».
ممانعت مردم از عبادتِ در مسجد، تعدّى به حقِّ خداست
نكته ديگر اين كه: جلوگيرى و ممانعت مردم از عبادتِ در مسجد، تعدّى به حقّ خدا است; زيرا در آيه، كلمه «سبيل» به «الله» اضافه شده و چنين استنباط مىشود: «آن كسى كه انسانها را از عبادت در مسجد الحرام باز دارد و مانع گردد، آنان را از راه خدا، بازداشته و به حقّ خدا، تعدّى كرده است».

نظريه مفسران

در اين آيه فعل مضارع «يصدّون» بر فعل ماضىِ «كفروا» عطف شده است، براى بيان استمرار و مراد از فعل «يصدّون» حال و استقبال نيست بلكه استمرار صَدّ است از راهِ خدا و لذا عطف آن بر فعل ماضىِ «كفروا» مستحسن است.
شيخ طوسى نوشته است:(351) فعل مضارع «يصدّون» بر فعل ماضى «كفروا» عطف شده; زيرا كه مىخواهد بفهماند «ومن شأنهم الصدّ» نظير آيه 20 سوره رعد: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ أَلاَ بِذِكْرِاللهِ...».
ابوالبركات، ابن الأنبارى نوشته است:(352) اگر «واو» در «ويصدّون» حرف
عطف باشد، در اين صورت عطف فعل مضارع بر ماضى، حمل بر معنى مىشود و تقدير آن چنين است: «إنّ الكافرين والصادّين».
وچنانچه «واو حاليّه» باشد تقدير جمله چنين خواهد بود: «إنّ الذين كفروا صادّين عن سبيل الله».
زمخشرى هم ذيل اين آيه، در بحث از {...وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ {نوشته است:(354) «أي: الصدود منهم مستمرٌّ دائمٌ».
ومثلا وقتى مىگوييم: فلان يحسن الى الفقراء، منظور حال و استقبال نيست، بلكه قصد گوينده، استمرارِ احسان است از او.
قرطبى هم در تفسير خود نوشته است:(355) برخى گفتهاند كه «واو» در
فعل مضارع «يصدّون» زايد است و «يصدّون» خبر إنّ است; يعنى: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِاللهِ» ولى خود وى اين عقيده را نادرست مىداند و معتقد است كه خبر «إنّ» فعل «خسروا» مىباشد كه مقدّر است.
و فعل مضارع «يصدّون» بر استمرار(356) دلالت مىكند و تقدير آيه چنين است: «إنّ الذين كفروا من شأنهم الصدّ...»; همچون «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ...».
بيضاوى نيز گفته است:(358) در فعل مضارع «يصدّون» حال و استقبال مورد نظر نيست، بلكه استمرار و دوام مورد نظر است و روى همين اصل هم، عطف آن بر فعل ماضى درست است. خبر «إنّ» هم محذوف است كه «معذّبون» باشد.»
نظير همين سخن را ابىالسعود در تفسير خود نوشته است، يعنى: منظور استمرار «صدّ» است. و لذلك حَسُنَ عطفه علىالماضى. و افزوده است كه بعضى گفتهاند:
جمله حال است از ضمير «كفروا» يعنى و «هم يصدّون».
الخازن نيز نوشته است

«إن الذين كفروا» بما جاء به محمّد(صلى الله عليه وآله) «ويصدّون عن سبيل الله» يعنى بالمنع من الهجرة والجهاد والاسلام «والمسجد الحرام» يعنى ويصدّون عن المسجد الحرام «اَلَّذِي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ...»; يعنى «قبلةً لصلاتهم ومنسكاً ومتعبّداً».
فاضل مقداد،(360) ضمن ابراز عقيده قدما افزوده است كه برخى گفتهاند: «كافرشدند «كَفَرُوا} درزمانگذشته وبازمىدارندو منع مىكنند ايشان، هم اكنون در سال حديبيّه، يعنى {يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ...» در زمان حال و آينده.»
نويسنده «اقصى البيان» هم همين گفته را تكرار كرده است;(361) يعنى: «كفروا فى الماضى وهم الآن يصدّون» كه اشاره است به صدّ و منع كفّار در سال حديبيّه، پيامبر(صلى الله عليه وآله)را.
درباره «مسجد الحرام» كه در آيه هست: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»، بعضى گفتهاند: منظور مسجد الحرام است، به دليل آن كه ظاهر قرآن، بر اين معنى دلالت مىكند و بعضى هم عقيده دارند كه تمامِ حرم منظور نظر است; زيرا مشركان، پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در سال حديبيّه، از حرَم منع كردند و پيامبر در خارج نزول كرد.
آيه 25 سوره فتح هم، ناظر به همين معنى است:
«هُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ...»، يعنى منظور تمام مكّه است و اين گفته را آيه 1 سورةالاسراء (اسرى) «سُبْحانَ الَّذي اَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إلى الْمَسْجِدِ الأقْصى...» تأييد
مىكند; زيرا مىدانيم كه اِسراء از مكّه بوده، چون پيامبر(صلى الله عليه وآله)، در خانه خديجه و يا خانه امّ هانى و يا شِعب بوده است.
در بحث از «... سواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ...»(364) بعضى كلمه «سَواء» را مرفوع خواندهاند، بنابراين كه خبر مقدّم است; يعنى «العاكِفُ و البادى سَواءٌ» و بعضى هم منصوب خواندهاند، بنابراين كه مفعولِ دومِ فعل «جَعَل» باشد و يا حال باشد براى ضمير «جَعَلْنا».
و در اين صورت «العاكف» هم رفعش به «سواء» خواهد بود; زيرا كه «سواء» مصدر است و عمل اسم فاعل را انجام مىدهد و بهمعناى «مُسْتَو» هم مىباشد.
قرطبى كلمه «العاكف» را المقيمالملازم و كلمه «البادى» را اهلالباديه و من يقدم عليهم، معنى كرده و گفته است:
«... فليس اهل مكّة أحقّ من النازح اليه».
ابوالفتوح رازى هم، نوشته است: «عاكف»، آن بود كه در آنجا مُقيم بود و «بادى» آن كه از باديه آنجا آيد. و تقدير جمله «سواءً الْعاكِفُفِيهِ وَ الْبادِ» چنين است: «العاكف و البادي فيه مستويان» و درباره اين جمله، چه زيبا گفته است خواجه عبدالله انصارى:
«در حرم من چه شهرنشين و چه باديهنشين هردو يك حال دارند و يك مقام».
ابىالسعود، نوشته است:(372) بالحاد: بِعُدُول عن القصد. بظلم: بغير حقّ. و هُما حالانِ مترادفان.
زمخشرى نيز اين دو كلمه را دو حال مترادف دانسته است.
ابن قتيبه، در بحث از «وَ مَنْ يُرِد فِيهِ بِاِلْحاد» نوشته است:(374) «اَى: مَن يرد فيه الحاداً. و هو الظلم و الميل عن الحق. («با» هم زايد است).

كسى حق ندارد ادعاى مالكيّت سرزمين حرم را بكند

«(اى پيامبر به يادآر)(378) آن زمانى را كه ابراهيم را در جاى اين خانه، جا داديم (و مقرّر داشتيم و گفتيم به او) كه چيزى را شريك و انباز من قرار نده و خانهام را براى طوافكنندگان و حاجيان و نمازگزاران، پاك و پاكيزه دار.»
در بخش نخستين آيه، خداوند كعبه را جايگاهِ ابراهيم براى عبادت قرار داده تا عبادت كنندگان بدانند اين خانه محلّ عبادت است و از طرفى، خانه را به خود نسبت داده و «طَهِّر بيتي» گفته تا بفهماند كه اين خانه از آنِ خداست و همگان مىتوانند در آنجا به عبادت مشغول شوند و اختصاص به طبقه خاصّ و كشور ويژهاى ندارد و معناىِ واقعىِ تطهير مَعْبد، پاكىِ معنوى از پليدىهاست; يعنى عبادات بايد، خالصاً براىِ خدا باشد و هيچ شائبهاى در آن نباشد.
به قول سيّد قطب، با قرار گرفتن ابراهيم(عليه السلام) در اين خانه و جاگرفتن وى در بيتالله اساسِ توحيد در بيتالله با دستور «أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً {پايهريزى شد و از عبارت {وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» نيز استنباط مىشود كه اين خانه و اين مكان مقدّس براى چنين افرادى بنا شده، نه براى مُشركان و نه براى آنان كه قبلهشان جز خدا، جاى ديگر و كس ديگر است.

نظريه مفسران

سيد قطب گويد

«البيتُ اُنْشِىءَ للطّائفينَ و القائِمينَ و الرّكّع السّجود لمن يشركون بالله و يتوجّهون بالعباد الى سواه».
ملاّ فتح الله كاشانى نوشته است

{وَ إِذْ بَوَّأْنا(381) لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ...} يعنى: جا داديم ابراهيم را در موضعِ خانه كعبه.
يقال: بوّء فلاناً إذا اقامه و أقعده. از مادّه بَوْء: رُجُوع. و منه قوله تعالى «فقد باءَ بغضب» اى رجع.
پس از اين توضيح لغوى، ملا فتحالله كاشانى در ترجمه آيه گفته است:
خانه كعبه را پاكيزه دار از اصنام، تا آن را طواف كنند و در آن نماز گزارند و اين قول به لسان اهل علم است. امّا به زبان اهل اشاره; يعنى اى ابراهيم دل خود را كه دارالملكِ كبرياىِ من است، از همهچيز پاك كن و
غيرى را بر آن راه مَدِه كه او پيمانه محبّت است. «القلوبُ اوانيالله في الأرض فاحبّ الأواني إلى الله اَصفاها».
نويسنده «مسالكالأفهام» در ترجمه «و إذ بَوَّأنا لإبراهيم...» نوشتهاست:
يعنى: بهيادآر آن زمانى را كه ما خانه را مرجع براى عبادت قرار داديم.
و افزوده است كه «أن» در «أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً» مفسرّه است براى فعلى كه «بوّأنا مكان البيت» باشد و درواقع گفته شده است:
«اَمرنا، اَن لا تشرك بي شيئاً في العبادة فيه».