1- احرام
احرام با نيت و لبّيك آغاز مي شود. نيت حركتي است آگاهانه و انتخابي از روي
بصيرت و بينش از آغاز تا پايان حركت. و لبيك پاسخي است به نداي دعوت خدا و دست ردي
بر سينهِ همهِ داعي ها و الهههايي كه آدمي را به خود ميخوانند؛ چرا كه حمد و نعمت
و مُلك از اوست و از مالكيت و اختيار او بيرون نرفته و شريكي ندارد (ان الحمد
والنعمه` لك والمُلك، لاشريك لك لبيك).
احرام نتيجهِ لبيك و وروديهِ حريم حرم و لباس خشيت و تعظيم در برابر كبريايي حق
است.38
احرام رمز دوري از همه شهوتها و زيور هاست.مرگ آگاهي و رهايي انسان از خود و
توجه به خداست.
احرام خود را تكاندن و عريان كردن از هر چه نشانه است، درجه وعنوان است، نژاد و
قوم و طبقه است.
احرام پوشيدن آگاهانه و اختياري كفن است، يعني جامه اي كه در ابتداي سفر به سوي
خدابه تن داري39 ، در آغاز سفر به سوي خانه خدا نيز به تن كن.
در احرام آن چه كه ما را به خود مشغول ميكند (زينت كردن، عقد نمودن، عطر زدن
و...) بر خود حرام ميكنيم. اين احرام و حرام كردن، زمينه پيدايش معرفت و
عرفان است. تا چيزهايي را بر خودت حرام نكني و بر خودت سخت نگيري، به
معرفت و بينش نميرسي.بايد همه تعلقات را از خود دور كرد و تنها لباس اطاعت او را
پوشيد. با لباس احرام همه نشانها، خطها و رنگها را به كناري مي گذاريم و فقط رنگ
و نشان او را پذيرا مي شويم و فرياد دعوت او را لبيك مي گوييم. بايد دعوت حق را
لبيك گفت ؛ چرا كه او بوده است كه ما را خوانده و صدا كرده. او بوده است كه ما را
دعوت كرده و در آغوش نگاه مهربانش نشانده، و بر ماست كه دعوت او را لبيك گوييم و به
آغوش مهربانش بازگرديم.
تا كه از جانب معشوق نباشد كششي
كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد
تلبيه تا رسيدن به مقصود سزاوار است تكرار شود و همين كه نشانه هاي رسيدن آشكار
شد و خانه هاي مكه (در عمره) ديده شد، بايد قطع شود كه با وصول، اجابت جايز نيست؛
همان طور كه با رسيدن به عرفات و وصول به مقام معرفت ، نيز اجابت بي معناست.
در احرام از لبيك ساده مگذر كه مباد!... .در اين روايت اندكي درنگ كن:
( امام زين العابدين(ع) آن گاه كه محرم شد و بر مركب قرار گرفت رنگش زرد و لرزه
بر اندامش افتاد و توان لبيك گفتن را از كف داد و فرمود:مي ترسم بگويند:(لا لبيك و
لا سعديك.) و چون لبيك گفت از هوش رفت و از مركب به زمين افتاد و پيوسته چنين بود
تا اعمال حج به پايان رسيد.)
(40)
اين را هم بگويم؛ تويي كه با احرام عمرهِ تمتع به حرم آمده بودي و از احرام خارج
شده بودي، اكنون بايد دوباره احرام ببندي و از حرم دور شوي ؛ چراكه بايد معرفت و
سلوكت كامل شود و عمره در حقيقت دستمايهاي بود براي آمادگي و بهره بيشتر از حج كه
بايد از عمره براي حج بهره گرفت و با آن براي حج آماده شد( من تمتع بالعمره` الي
الحج.) (41)
2- وقوف در عرفات
عرفات جمع (عرفه) و به معناي شناخت و عرفان است. از اول ظهر تا ابتداي
غروب شرعي بايد در اين مكان وقوف كرد. وقوف و درنگ، زمينه ساز معرفت است
كه (الحج عرفه`)
(42).
با درنگ در اين سرزمين، انسان بايد به معرفتي عميق،
ريشهدار و كامل دست يابد. معرفتي به انسان، رب و دنيا؛ انسان و مقصدش ، ربّ و
انعامش، دنيا و حقارتش.
الف) معرفت به انسان
آدمي با توجه به فقر وجوديش و با توجه به تركيب استعدادهايش هم رب غني را مي
يابد و هم جايگاه ديگري بيش از هفتاد سال دنيا را مي طلبد؛ چه اينكه اگر او براي
همين محدوده بود غرائز برايش كافي بود، پروردگار اين استعدادهاي فراوان را براي
مقصد ديگري آفريده است و آن، حركت و پرواز در ملكوت اعلي و رسيدن به جوار
قرب خويش و جنه` اللقاء است( يا ايتها النفس المطمئنه` ارجعي الي ربك راضيه`
مرضيه` فادخلي في عبادي وادخلي جنتي.)
(43)
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزي قفسي ساختهاند از بدنم
اين فقر و اين استمرار و بلندي راه تا قرب خدا، آدمي را با وحي و رسالت و با
امامت و ولايت پيوند مي دهد و او را مضطر به آنها مي سازد.
ب) معرفت به رب
توجه به نعمتهاي فراواني كه خدا به انسان ارزاني داشته و امكانات بيحسابي كه
به پاي او ريخته؛
(44)
آدمي را دلدادهِ او مي كند و با عظمت، رحمت، لطف، زيبايي،
اقتدار و بزرگي او بيشتر آشنايش ميكند؛ تا آنجا كه نه تنها اطاعت او را گردن مي
گذارد كه به دعا و طلب برخاسته و قرب و انس بيشتر او را خواهان مي شود.
ج) معرفت به دنيا
دنيا مقصد نيست؛ هدف نيست، پلي است براي رسيدن به مقصد.
(الدنيا دار ممرٍّ لا دار مقرٍّ).
(45)
دنيا كلاس درس است، كوره است. بايد درسش را آموخت و ناخالصيهاي خود را
ذوب كرد، بايد از آن براي راه بلندي كه در پيش داريم ، توشه برگيريم(فخذوا من ممرّ
كم لمقرّ كم)
(46)
و آماده پرواز براي سفري به وسعت آخرت شويم .بايد از اين فرصت اندك
بهره گرفت كه مثال آدمي در دنيا، مثال كسي است كه چمدان خود را در ماشين
گذاشته ودر صف ايستاده، تا ماشين برسد و سوار شود و برود.بهره گرفتن از اين فرصت
اندك و توشه برگرفتن از آن براي مقصودي كه در پيش داريم ، آنهم در دنيايي كه علم
نظمش را تجربه كرده و نميتوان بيحساب و كتاب برخورد كرد، بدون امام محال است و
غرامت سنگيني دارد.
با اين معارف،آدمي هم به تضرع و استغاثه ميافتد و به طلب و دعا بر مي خيزد و هم
مييابد در هر مقامي كه باشد باز در برابر عنايات حق و راه بلندي كه تا قرب خدا در
پيش دارد، از ذنوب و كوتاهي هايي برخوردار است. ( و ما قدر عملي في جنب نعمك
واحسانك)
(47)،
(الهي من كانت محاسنه مساوي فكيف لاتكون مساويه مساوي و من كانت
حقايقه دعاوي فكيف لا تكون دعاويه دعاوي).
(48) همين است كه در اين سرزمين، آدم(ع) به
گناه خود اعتراف مي كند و به ابراهيم(ع) نيز ميگويند:
(اعترف بذنبك و اعرف مناسكك)
(49)؛
در اينجا به گناه خود اعتراف كن و با مناسك خود آشنا شو.
طرفه آنكه، وقوف عرفات در روز است و مشعر در شب؛ چون عرفات مرحله آگاهي است و
چشم مي خواهد و روشنايي (نظر)، معارف هم بيّن است و روشن و روشنگر، اما شعور مرحله
خودآگاهي است، قدرت فهم است، فكر مي خواهد وشهود ذهني(بصر).
3- وقوف در مشعر الحرام
مشعر جايگاه دست يابي به شعور است. بعد از عرفان و معرفت به انسان، دنيا و
رب، آدمي به شعور و آگاهي به حرمات و حدود الهي ميرسد. اين معارف و آگاهيها
باعث ميشود كه آدمي براي خدا حريم قايل شود و حدود و حرمتهاي او را پاس بدارد.
در مشعر بايد از شب بهره گرفت؛ از شب ، و آماده نبردي مستمر و هميشه شد.
آدمي بعد از بيّنات و معرفت روشن، به شعور و آگاهي مي رسد و خلوتي را مي طلبد.
در اين خلوت بايد آماده نبرد روز شد و براي مبارزه در روز از شب توشه برگرفت. در
اين شب و در دل تاريكي بايد طرح روز را ريخت و مقدمات مبارزه را (برداشتن هفتاد
سنگريزه كه ميتواند اشاره به شگردهاي متنوع و پيچيده شيطان باشد) فراهم آورد، تا
در صبح و هنگام طلوع آفتاب حركت را آغاز كرد. همين است كه آن شب را بايد احيا داشت.
(50)