حج ابراهيمي، حج مهدوي

مسعود پورسيد آقايي‌

- ۳ -


4 - مُني (و اعمال آن)

مُِني‌ جمع‌ (مُنيه`)، به‌ معني‌ آرزوهاست. وقتي‌ شعور به‌ حرمات‌ الهي‌ پيدا شد، شيطان‌ روي‌ انسان‌ سرمايه‌ گذاري‌ مي‌كند و او را به‌ آرزو مي‌بندد و از اين پس دامنش‌ را رها نمي‌كند. اگر تا كنون كاري به او نداشت به اين خاطر بود كه متاع ارزشمندي نداشت. از اين‌ رو بايد بسيار مراقب‌ بود و غير رضاي‌ خدا هيچ‌ تمنّايي ‌نداشت. ما را ز تو، غير تو تمنايي نيست.

هنگامي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم(ع) به‌ اين‌ سرزمين‌ پا نهاد، جبرئيل‌ به‌ وي‌ گفت:

(تَمَنَّ علي ربّك ما شئت) (51)؛

ابراهيم! آنچه از پروردگارت مي‌خواهي آرزو كن.

در اين‌ سرزمين‌ بايد آرزوهاي‌ شيطاني‌ را به‌ كناري‌ زد و همچون ابراهيم، غير قرب‌ و رضاي‌ حق‌ هيچ‌ آرزويي‌ نداشت‌ و از كمند افسون‌ غيرخدا و همهِ‌ آرزوهاي‌ واهي‌ و وسوسه‌هاي‌ مزاحم، با رَمي‌ و ذَبح،‌ خود را رهانيد؛ كه‌ تا ذبيح‌ الله‌ نشوي،‌ به‌ حرم‌ راه‌ نداري.

با معرفت، به‌ شعور به‌ حُرمات‌ الهي‌ مي‌رسي‌ و با اين‌ شعور و آگاهي، شيطان‌ در تو طمع‌ كرده و بر روي تو سرمايه‌گذاري‌ مي‌كند و همهِ وجودت را به‌ آرزوها و وسوسه‌ها مي‌بندد. همان طور كه اشاره شد، اگر تا كنون‌ با‌ تو كاري‌ نداشت،‌ براي‌ اين‌ بود كه‌ متاعي‌ نداشتي، ولي اكنون سرمايه‌ معرفت‌ و آگاهي‌ را داري،‌ پس‌ بايد تو را به‌ آرزوها و وسوسه‌ها ببندد.

همين‌ است‌ كه‌ بايد وسوسه‌ها را رَمي‌ كرد و آرزوها را ذَبح. بدون اين‌ دو، آرزوي‌ وصال‌ و قرب‌ الهي،‌ خيالي‌ بيش‌ نيست.از كلا‌س شناخت وشعور، زود مي‌توان فارغ التحصيل شد ولي در كلا‌س ايثار و اخلا‌ص و دل كندن از فرزند و مال و منال بايد مدتي طولا‌ني توقف كرد كه دل‌كندن، شرط رسيدن به مقام است.

الف) رمي‌

شيطان‌ آد‌مي را ‌وسوسه‌ مي‌كند، از اين رو بايد در همين‌ جايگاه، نخست‌ شيطان‌ و وسوسه‌هايش را رمي‌ كرد. در مشعرالحرام - همان جا كه‌ شعور به‌ احكام‌ و حدود الهي‌ پيدا مي‌شود - بايد براي مبارزه با شيطان مكار توشه برگيري و كوله‌ بارت‌ را از سنگ‌ريزه‌هايي - به‌ اندازه‌ فشنگ يا سجّيل‌ - براي‌ شلّيك و پرتاب به او آماده‌ كني‌ و از شب‌ كمك‌ بگيري و توشه‌ برگيري.

در مشعر، خود را با دل و جان و دست و زبان براي نبرد با شيطان، مسلح و مجهز كن كه اگر دل در ستيز با شيطان قوي شد اين سلا‌ح - با تمامي كوچكي و سبكي -چنانچه در حركتي جمعي و مصمم به سوي شيطان و جمرات غول پيكر آن نشانه رود، مي‌تواند جثّهِ برافراشته آن‌ها را زير خروارها سنگ ريزه به راحتي خفه كنند.

رمي،‌ مبارزه‌ با وسوسه‌هاي شيطان است؛ مبارزه‌اي‌ مستمر و مدام؛ نه‌ يك‌ مرتبه‌ بلكه‌ سه‌ مرتبه‌ و آن هم‌ چند روز؛ يعني‌ مدام‌ بايد در حال‌ مبارزه‌ باشي؛ جهادي‌ به‌ درازاي‌ يك‌ عمر.

حضرت‌ ابراهيم(ع) در همان‌جا - وقتي‌كه‌شيطان‌ مي‌خواست‌ او را در رابطه‌ با اسماعيلش‌ وسوسه‌ كند - با او مبارزه‌ كرد و او را پي در پي رَمي‌ نمود و با تمام‌ توان‌ از خود راند. (52)

براي مبارزه با شيطان و فرار او همين سنگ ريزه ها كافي است؛ به شرطي كه تو حالت تهاجمي داشته باشي و سنگ‌ها ‌بكر باشد؛ چون حيله هاي او نسبت به هر فرد، تازه و بكر است، پس تو نيز بايد با حربه نو به سراغ دشمن بروي. پرتاب سنگ ها يعني حالت تهاجمي در برابر دشمن و البته كه سنگريزه هاي كوچك چنان سجّيل ها اگر مهاجم باشند، كار سازند. در اين حالت بايد به اصابت سنگ ها يقين داشت؛ شك و گمان بي فايده است.در هنگام رمي تكبير (53) بگو، يعني با استمداد از پروردگار مي توان موفق به دفع شيطان شد.

جمرات سه گانه مي تواند نماد نفوس سه گانه(احساسات و غرايز و خواهش هاي وجود انسان) (امّاره) (54)، (مسوّله) (55) ، (مطوّعه)(56) باشد. كه همه بدي‌ها از اثار اين سه نفس و وسوسه آن‌ها توسط شيطان است و رمي آنها در حقيقت رمي نفوس سه گانه و وسوسه پذيري آن‌ها و راه رسيدن به (نفس مطمئنه) (57) است . و اين كه در روز عيد فقط جمره عقبه رمي مي شود بدين خاطر است كه وقتي جمره بزرگتر و نفس شرورتر رمي شد، در حقيقت آن دو نيز رمي شده اند.

فاصله جمرات كم است، شايد سرّش اين باشد كه شيطان زود به زود به سراغ انسان مي آيد.

چرا بايد سه‌ روز رمي‌ كرد؟ در هيچ يك از مشاهد و مكان‌هاي ‌پيشين، اين‌ اندازه توقف‌ نبود، ولي‌ رمي‌ بايد سه‌ روز ادامه‌ داشته‌ باشد. اين‌ بدان‌ جهت‌ است‌ كه‌ شيطان‌ هميشه‌ در كمين‌ است. او (خناس) است و بسيار نهفته و پنهان عمل مي كند. او هرگز از پا نمي نشيند و با رفت و آمدهاي پي در پي و چهره ها و شگردهاي گوناگون، آن قدر وسوسه خود را تكرار مي كند تا موفق شود. شيطان‌ را هر چه‌ براني،‌ دوباره‌ باز مي‌گردد. اگر در را ببندي،‌ از پنجره‌ وارد مي‌شود. اگر پنجره‌ را هم‌ ببندي،‌ از جا‌ي ديگر داخل‌ خواهد شد. خلاصه‌ هرگز انسان‌ را رها نمي‌كند و انسان‌ در هر مرحله‌اي‌ از علم‌ و آگاهي‌ هم‌ كه‌ باشد، از حملات‌ او مصون‌ نيست كه نفس را تحريك و دنيا را تزيين مي‌كند. همين‌ است‌ كه‌ بايد مدام‌ زمزمه‌ كنيم:

(الهي‌ لاتكلني‌ الي‌ نفسي‌ طرفه` عينٍ ابداً). (58)

نكتهِ لطيف اينكه در رمي بايد ابتدا جمرهِ عقبه را - كه به كعبه نزديك‌تر است - رمي كرد و سپس ديگر جمرات را. شايد نكته اش اين باشد كه در ابتدا كه درگيري‌ها و وساوس شيطاني آغاز مي‌شود، تو به كعبه و هدفت نزديك‌تري و شيطان هنوز نتوانسته بين تو و هدفت حائل شود. همين است كه تو رو به شيطان با او درگير مي‌شوي. اما روزهاي بعد شيطان از تو به هدفت نزديك‌تر است و توانسته بين تو و مقصودت فاصله بيندازد همين است كه تو رو به كعبه دشمنت را رمي مي‌كني.

از ديگر اعمال مني، (بيتوته) است.بايد در دل شب،‌ براي‌ تحصيل صبر و شرح صدر بيدار باشي‌ و با خدايت‌ راز و نياز كني تا براي‌ مبارزه‌ احساس‌ ضعف‌ نكني. بايد همان طور كه شيطان كارش را آغاز مي‌كند، تو هم به تدريج آماده شوي. در شب رمز و سرّ دگري است. همين است كه خدا به رسولش دستور مي‌دهد كه شب‌ها را برخيز و با من باش؟( يا ايّها المزّمّل قم‌ الليل‌ الاّ قليلاً (59) ) چرا كه( :انا سنلقي‌ عليك‌ قولاً ثقيلا(60) ) و(ان‌ لك في‌ النهار سبحاً طويلاً (61). ) آنان‌ كه‌ روزپركاري‌ دارند ، بايد در شب‌ ريشه داشته‌ باشند و گرنه،‌ كم‌ مي‌آورند و مي‌شكنند. در برابر حجم عظيم مشكلا‌ت و حوادث، بايد شرح صدر داشت و دريا دل بود؛ چون حوادث را كه نمي توان كوچك كرد، پس خود را بايد بزرگ كنيم. و يكي از عوامل‌ مهم‌ شرح‌ صدر، بيداري‌ و رزق‌ گرفتن‌ از شب‌ است( انّ ناشئه` الليل هي اشدّ وطئاً و اقوم قيلا‌ً (62).)در بيداري‌ شب ، تنها نماز شب‌ نيست؛ كه‌ تفكر در امور و مسائل، قرائت‌ و تدبّر در قرآن و طرح‌ و برنامهِ‌ يك عمر و فرداي خود را ريختن‌ نيز هست. رمز بيتوته‌ در مُني‌ نيز پرداختن‌ به‌ اين‌ مهم‌ است. لذا هيچ يك از اعمال حج،‌ زمانش‌اين اندازه طولا‌ني نيست.

ب)ذبح‌

پس از رمي‌ وسوسه‌ها، بايد به‌ جهاد و مبارزه‌ با طمع ها و آرزوهاي بيهوده بپردازي.63 نبرد خاتمه‌ نيافته است.بايد ذبيح‌الله شد و چهار رگِ‌ شيطان، جلوه‌هاي‌ دنيا، هواي‌ نفس‌ و خواست‌هاي‌ ديگران را، به‌ يك‌ باره‌ و با قدرت‌ قطع‌ كرد.

شيطان( :الم‌ اعهد اِليكم‌ يا بني‌ آدم‌ ان‌ لاتعبدوا الشيطان) (64)

دنيا( :زُيّن‌ للناس‌ حب‌ الشهوات (65))...(الناس‌ عبيدالدنيا) (66)

هواي‌ نفس( :ارايت‌ من‌ اتخذ الهه‌ هواه) (67)

خواسته‌هاي‌ ديگران( :قل‌ ان‌ كان‌ آبائكم‌ و ابنائكم‌ و... احب‌ من‌ الله (68))...

اين‌ چهار الهه‌ بايد ذبح شوند؛ آن‌ هم‌ نه‌ با كُندي‌ و سستي؛ بلكه با حدّت‌ و قاطعيت‌ (با حديد نه‌ شيشه‌ يا سنگ). آن هم‌ با قصد قربت‌ و رو به‌ قبله؛‌ يعني‌ براي‌ خدا و هم سو با هدف؛ يعني‌ ذبيح‌الله.

ج) حلق‌

بعد از اين‌ دو، نوبت حلق كردن است. حلق ، نشانهِ عبد بودن و سرسپردگي است. در گذشته بندگان را سر مي‌تراشيدند تا نشانهِ بندگي آن‌ها باشد. با رمي و ذبح به عبوديت مي‌رسي و اطاعت او را گردن مي‌نهي و بدينسان از احرام بيرون ميآيي.

ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه در عمره با تقصير از احرام بيرون ميآيي و در حج با حلق. تقصير يعني با تمام سعي و تلا‌ش، خود را مقصر دانستن و به كوتاهي در انجام تكاليف، اقرار كردن. در آن روايت هم هست‌

(اللهم لا‌تجعلني من المعارين و لا‌تُخرجني من التقصير) (69)؛

خدايا ايمان و دين مرا عاريه‌اي قرار مده و مرا از حد تقصير بيرون مبر.

اكنون‌مي‌تواني وارد حرم‌شوي، همه‌آن‌چه‌پيش‌تر حرام‌بود، اينك‌حلال‌شده‌است. اكنون‌- به‌عنوان‌مثال‌ - نگاه‌به‌آينه‌برايت‌حلال‌شده‌است؛ چون‌اگر نگاه‌كني، در آينه‌نه‌خودت‌، كه‌ربّت‌را مي‌بيني. اما هنوز ممنوعيت هايي هم‌چون مباشرت با همسر و بوي خوش باقي است؛ زيرا كسي كه عطر عبوديت به مشامش رسيده ديگر عطر ها براي او جلوه اي ندارد و آنكه حلا‌وت انس با خدا را چشيده ديگر انس ها در برابر آن بي معناست، مگر اذن و رخصتي آيد.

5- طواف‌

با رسيدن به مقام عبوديت مي‌تواني در هر لباسي براي زيارت و ديدار دوست به‌كوي‌او برگردي‌(طواف زيارت)و هم چون فرشتگان پيرامون عرش، بر‌گرد خانه‌اش‌طواف‌كني. خانه اي در انتهاي يك درّه و پايين ترين نقطه و نه هم چون ديگر معابد به عنوان رمزي برا ي عروج بر بالا‌ي بلندي و اين يعني شكوه و جلا‌ل‌در فروتني و تواضع، يعني هر چه خاكسارتر، بلند تر ، يعني فرورفتن در خاك و سر بر افراشتن تا افلا‌ك.خانه اي به دور از هر آرايش و اين يعني زيبايي در سادگي.

اكنون‌براي‌ديدار دوست‌و معشوق به سوي او بشتاب‌كه واجد شرايطي و لباس مناسب هم بر تن داري و از آنجا كه عبد شده‌اي ديگر نيازي به لباس احرام نداري و در هر لباس و موقعيتي مي‌تواني به ديدار دوست بروي كه ديگر جاذبه لباس، براي تو جاذبيتي ندارد و در هر موقعيت و شغلي با توجه به سلوك و مباني‌اي كه آموختي، مي‌تواني نقش مهم خود را داشته باشي كه مهم تحرك‌ها است نه تنوع ها و مهم موضع گيري‌ها است نه موقعيت ها. سمت‌چپت‌به طرف كعبه‌باشد؛ چون‌قلب‌در سمت‌چپ‌است. تو دل‌به‌دلدار داده‌اي، از اين رو بايد قلبت‌به طرف‌محبوب‌و خانه‌او باشد و در ميان‌ركن‌و مقام‌طواف‌كني.

تمام‌طواف‌و چرخش‌و حركتت‌بايد ميان توحيد و امامت‌باشد، و از اين‌دو پا فراتر نگذاري كه‌بيرون‌از اين‌دو ظلمات‌است‌و شيطان‌ها در كمين‌اند. كسي‌كه‌با اين‌دو است‌چرخيدنش‌، در صراط‌مستقيم‌بودن‌است، و كسي‌كه‌بي‌توحيد و امام‌است، در راه‌بودنش، دور خود چرخيدن‌و هم چون بني اسرائيل در تِيه و سرگرداني‌به‌سر بردن‌است.(70)

حركتت را از حَجَر آغاز و به همان جا ختم كن؛ چرا كه حجر نماد دست خدا در زمين است و گواه عهدها و پيمان‌هايي است كه با او مي‌بنديم. (71) و هفت مرتبه بايد گرد كويش طواف كرد؛ و هفت خوان عشق را پشت سر نهاد. چه رمز و سرّي در عدد هفت است؟ خدا مي‌داند. شايد عدد كثرت باشد يا اشاره به هفت روز هفته يا هفت آسمان و مقامات هفتگانه يا اعمال هفتگانهِ حج يا مراتب سلوك انسان از اسلا‌م و ايمان تا تقوا و احسان و اخبات و قرب و رضوان، و يا اشاره به اين كه ره يافتگان بر گرد بيت عتيق و خانهِ آزادي بايد از هر تعلقي آزاد باشند و حجاب‌هاي ظلماني و يا نوراني (حتي تخرق ا‌بصار القلوب حجب النور) (72) را به كناري بزنند. و البته صادقانه‌ترين پاسخ همان است كه نمي‌دانيم و همين رازگونگي به آن زيبايي خاصي بخشيده است. (73) بعد از آن‌بايد دو ركعت‌نماز پشت‌مقام‌ابراهيم بخواني؛ چون‌نماز نشانه‌قرب‌و شكر است ‌وتو در طوافت قرب او را مي خواهي و بايد پشت‌سر امام‌باشد كه‌مقدم شدن بر امام‌جايز نيست‌و نمي‌توان بر امام‌پيشي گرفت.

در طواف دو نكته را از ياد مبر؛ يكي اينكه حِجر جزو خانه و داخل در مطاف است؛ چه اسماعيل خود را قرباني و فاني در خدا كرده است؛ ديگر اينكه براي ورود به مسجد الحرام از باب (بني شيبه) داخل شو تا بت (هُبَل) را كه در اين رهگذر مدفون است، پايمال كني و با اولين گام خويش در ورود به مسجد و پرستشگاه خداي يگانه، شرك ستيزي خود را قبل از طواف بياغازي و با چنين عمل نمادين و رمزگونه جز خداي يگانه و بي انباز ، همه معبودان را لگد كوب سازي و برائت خود را از شرك و مشركين در ابتداي ورود اعلا‌م كني.

6 - سعي‌

با حركت بر گرد محور توحيد و عهد و پيمان با خدا، بايدبه اوامر او و آنچه از ما پيمان گرفته گردن نهاد و به انجام تكاليف پرداخت، كه‌سعي‌، ادامه‌طواف‌و نشانهِ دلدادگي به خدا و تلا‌ش در راه اطاعت و عبوديت اوست. تلا‌شي مستمر و در نهايت خلوص و مردانگي و به همراه شدائد و مشكلا‌ت. (74)

بايد بين‌صفا و مروه‌هفت‌مرتبه؛ يعني‌مدام در حركت‌باشي. از (صفا) آغاز و به‌(مروت) ختم‌كني.صفا، خلوص است و دوست داشتن پاك ديگران و مروت بزرگوارانه گذشتن از ناهنجاري ها و كاستي هاي ديگران و نرمي و مداراي با آنها و اداي حقوق و دوست داشتن آنها (75) . صفا و مروت در حقيقت جامع مكارم اخلا‌قند و در اين دو همهِ كمالا‌ت جمع اند، جمع آنها يعني اخلا‌ق محمدي(انك لعلي خلق عظيم (76))، يعني اخلا‌ق الهي(تخلقوا باخلا‌ق الله) (77)

عدد (هفت) مي‌تواند براي‌كثرت‌و نشانه استمرار باشد؛ يعني‌بايد رفت و آمدت، هميشه در مسير (صفا) و (مروّت) باشد و هرگز از آن خارج نشوي و حدود را فراموش نكني. بايد در كلاس‌صفا و مروت‌بنشيني؛ آن‌هم‌با شتاب و سرعت و در نهايت تواضع و بي‌هيچ تكبر.

بايد در هر تلاشت‌(هَروله) كني ودر جادهِ صفا و مروت، با سرعت گام برداري كه(فاستبقوا الخيرات (78) )،(و سارعوا الي مغفره` من ربكم(79) )و(عجلت اليك رب لترضي(80))كه رضايت رب را بايد با شتاب و عجله به دست آورد، آن هم بي هيچ مزدو سپاس(لا‌نريد منكم جزاءً و لا‌شكوراً (81) ) و به دور از غرور و منّت ها و مطابق با حدود و سنت ها كه به گفتهِ امام اميرالمؤمنين(ع):

سعي و سرعت و اعتدال و در مسير از سنت‌ها خارج نشدن، رمز نجات و رسيدن به مقصود است. (82)

در بارهِ حكمت‌هروله،‌در حديثي‌از امام‌جعفر صادق(ع) آمده: (مذله` للجبّارين). (83) آناني‌كه‌باد غرور و گردنكشي‌دارند، بايد بشكنند و به‌تواضعي‌برسند.چرا كه نعمت ها ملا‌ك افتخار نيست، بازده مي‌خواهد و معيار، سعي و سرعت است. (سعي) نسبت دارايي به بازده و سود و (سرعت) نسبت سود به زمان است.

7 - طواف‌نساء

دوباره‌بايد برگردي‌به‌طرف‌كعبه‌و طواف‌نساء انجام‌دهي. چرا از ميان‌همه‌نعمت‌ها فقط‌روي‌ (زن) تأكيد شده‌است؟

شايد سرّش‌اين‌باشد كه‌زنان‌بايد طواف‌نساء كنند، تا قدر خود را بدانند و مردان‌هم‌بايد طواف‌نساء كنند تا قدر زنان‌و اين‌نعمت‌بزرگ‌الهي‌را بشناسند.

بهترين‌چيزي‌كه‌در دنياي‌خاكي،‌انسان‌با آن‌مأنوس‌مي‌شود، همسر است.همسري از برترين نشانه ها و آيات الهي و عامل تسكين و تعديل آدمي است. (84) با انجام‌طواف، زن‌منزلت‌خود را مي شناسد و ديگر در برابر همسر گردن فرازي نمي‌كند و از اطاعت ‌به حق او خارج‌نمي‌شود. مرد هم‌قدر اين‌نعمت‌را مي‌داند و حرمت و منزلت رفيع او را پاس مي‌دارد. همين است كه رسول خدا(ص) در واپسين حج خود، آخرين سفارشش دربارهِ زنان و پاسداشت حقوق آنان است.

پس از طواف،‌بايد دو ركعت نماز بگذاري و قرب او را بخواهي و پس از آن با انس و نجوايت، نداي مهربان پروردگارت را پاسخ در خور گويي. امام شهيدان حضرت سيد الشهداء پس از نماز طواف، گونه‌اش را بر مقام مي‌نهاد و پي در پي چنين مي‌گفت:

(عُبيدك بباك، سائلك ببابك، مسكينك ببابك). (85)

ُدر پايان نيز سزاوار است كه آب‌زمزم‌را براي‌شفاي امراض جسمي و روحي(كبر، حسد، دروغ و...)بنوشي‌و بر سر و بدن بريزي. اين‌رمز حيات‌معنوي‌و تطهير و شست وشو از همهِ‌گناهان‌و پليدي‌هاست.

‌اكنون پس از اتمام بيتوته و رسيدن به مقام عبوديت و ديدار يار، ديگر درنگ و ماندن در مكه جايز نيست و هنگام كوچ و نَفر است كه بايد به ديار خود برگردي و ازآن چه روزي‌ات كرده‌اند، انفاق كني كه(مما رزقناهم ينفقون6.)8و ديگران را براي نوشيدن از جام سرشار توحيد و ولا‌يت بر سر اين خوان بخواني.قبل از عزيمت، طواف وداع به شكرانه تولد جديد را از ياد مبر.

اين است‌برخي از حقيقت‌و روح‌حج،‌كه‌از معرفت‌آغاز و به‌ديدار معشوق‌و حيات‌معنوي‌و رويشي‌دوباره‌ختم مي‌شد. لازم‌به‌ذكر است‌ آن چه‌گفته‌شد، نه‌تمام‌حج، كه‌تنها نَمي‌از يَم‌و گوشه‌اي‌از اسرار آن‌بود. هدف اين‌بود كه‌اين‌سير را هم‌مي‌توان‌در حج‌تصور كرد وگرنه‌حج، حقيقتي‌بسيار فراتر از اين‌ها دارد. (87)

از امام‌باقر(ع) سؤ‌ال‌شد:( لِمَ سُمّي‌الحجّ ُحجّاً؟)

حضرت‌فرمود: (حجَّ فُلانٌ اَي ا‌فلَح‌فُلانٌ)(88)؛

يعني‌حج‌سبب‌فلاح‌، رويش‌و رستگاري‌مي‌شود. اين‌تعريف، تعريف‌به‌آثار است؛ يعني‌حقيقت‌و روح‌حج‌و سير اعمال‌و آداب و احكام و آثار آن‌به‌گونه‌اي‌است‌كه‌انسان‌را مفلح‌و رستگار مي‌سازد. حج، تولد و رويش‌دوبارهِ‌انسان‌و آغازي‌است بر يك‌پايان‌.

اللّهمّ ارزقنا زياره` حج‌بيتك‌الحرام‌في‌عامنا هذا و في‌كلّ عام،‌مع صاحب الحج مولينا صاحب‌الزمان(عج).