حج البيت در مكتب اهل بيت عليهم السلام

بهاءالدين قهرمانى نژاد شائق

- ۵ -


حساب خلائق با ماست  
يكى از ياران امام كاظم عليه السلام به نام سماعه نقل مى كند: همراه آن حضرت در كنار بيت الله الحرام بودم . مردم را مى ديدم كه مشغول طواف حرم امن الهى هستند. امام وقتى اين حالت را در من ديد كه به سوى مردم طواف كننده مى نگريستم ، فرمود: اى سماعه ، آگاه باش كه محل بازگشت اين مردم و حساب و ميزان اعمالشان ما هستيم . (227) بنابراين هر كه را ما ضمانت و شفاعت كنيم حقتعالى رهايش خواهد ساخت و هر عملى را كه ما ببخشيم ، خداوند از لطف و عنايت خويش اجابت كرده و مورد لطف و بخشش خويش قرار خواهد داد و اگر گناه از حقوق الناس باشد ما در مقابل شخص ذينفع طلب حلاليت نموده و به سبب اجابت آنها، خداوند به ايشان پاداش خواهد داد. (228)
او خليفه بر حق است  
در زندگى و دوران امامت معصومين عليهم السلام به سخنان صريحى از مخالفين ايشان بر مى خوريم كه در آن به امامت و خلافت حقه معصومين تصريح شده است . يكى از اين نمونه قضايا ماجرايى است كه مامون (229) از دوران كودكى خويش نقل كرده است . او مى گويد: در يكى از سالها كه من با پدر خويش هارون الرشيد، به موسم حج مشرف شده بوديم ، در خلال حضورمان در مكه قصه عجيبى را مشاهده كردم . روزى شخصى نورانى كه آثار هيبت و جلالت از سيماى او متبلور بود را ديدم كه پدرم احترام فوق العاده اى نسبت به او از خود نشان داد. اين واقعه بر من گران آمد زيرا تا كنون چنين رفتارى را از پدرم كه خليفه مقتدر كشور پهناورى بود، نديده بودم . هرگز مشاهده نكرده بودم كه شخصى مانند پدرم كه تمامى سلاطين و بزرگان در مقابل وى كرنش و تعظيم مى كردند اين چنين نسبت به فردى ناشناس ، تواضع و احترام كند. با خود مى انديشيدم كه اين فرد كيست ؟ در همين افكار بودم كه پدرم ، او را با احترام فراوان بدرقه و مشايعت كرده و سپس به محل استراحتمان باز گشت . آثار نوعى ترس تواءم با احترام در چهره او نمايان بود. پرسيدم : پدر اين شخص موقر كه بود كه اين چنين به او احترام و تعظيم مى نمودى ؟!
پدرم در پاسخ من گفت : او موسى فرزند جعفر صادق و ملقب به كاظم آل محمد صلى الله عليه و آله است و پيشواى حقيقى و حجت خداوند بر مردم مى باشد.
با تعجب پرسيدم : مگر خود شما پيشواى مردم نيستيد؟!
گفت : همانا من بر اين مردم با زور و در ظاهر حكومتم مى كنم و اما موسى بن جعفر عليه السلام يعنى همين شخص كه ديدى ، امام راستين است .
مامون مى گويد: پدرم زمانى اين كلمات را مى گفت كه غير از من و خودش ‍ كسى مطالب را نمى شنيد. (230)
استدلال براى مهدى عباسى  
مهدى عباسى از خلفاء ستمگر عباسى بود. وى سالى در مراسم حج شركت داشت كه امام كاظم عليه السلام نيز در حال انجام مناسك بود. روزى مهدى در حضور عده اى از امام پرسيد: دليل حرام بودن نوشيدن مشروب از قرآن چيست ؟ در واقع اين شيوه هميشگى خلفاء جور بود كه از يك سو در مسائل اصلى دينى تشكيك مى نمودند و از سوى ديگر نيز مى خواستند به جامعه القاء كنند كه مسائل دينى را فقط از قرآن گرفته و از سنت و سخنان معصومين عليهم السلام گريزان باشند، اما جالب اين است كه معصومين عليهم السلام از آيات قرآن استدلالهايى قانع كننده در مورد همين مسائل ارائه مى دادند به نحوى كه مخالفين نيز جز سكوت راهى نداشتند.
امام در پاسخ مهدى ، به دو آيه از قرآن استدلال نموده و فرمود: حقتعالى در قرآن كريم مى فرمايد: بگو اى پيامبر كه خداى من زشتيهاى آشكار و پنهان ، گناه و ستم نا حق را تحريم كرده است (231) و دليل فهميدن حرمت شراب از آيه اين است كه كلمه زشتى آشكار مربوط به زناى علنى و روابط نا مشروع آشكارى بود كه در عهد جاهليت ، زنان فاسق ، با زدن پارچه اى بر سر درب خانه خويش ، خود را معرفى مى كردند و منظور از زشتى پنهانى ازدواج با زن پدر در زمان جاهلى بود كه قرآن آن را منسوخ و ممنوع نمود و مقصود از گناه در اين آيه شراب است زيرا در آيه ديگر مى فرمايد: اى پيامبر، از تو پيروان حكم نوشيدن شراب و قمار بازى مى پرسند، پس بگو كه در آن گناه بزرگى نهفته است . (232)
سپس امام كاظم عليه السلام ادامه داد: از ضميمه نمودن اين دو آيه ، حرام بودن استفاده از مشروبات مست كننده معلوم مى گردد.
در اين هنگام خليفه و همراهان با ناباورى در مقابل اين استدلال امام سر تعظيم فرود آورده و چاره اى جز سكوت و تصديق نيافتند.(233)
از جمله دعاهاى آن حضرت  
حماد بن عبدالله نقل مى كند: همراه امام كاظم در موسم حج بوده و در صحراى عرفات ، حضرت را ديدم كه با شور و حال زايد الوصفى اين چنين دعا مى كرد: خدايا، همانا من بنده تو و فرزند بنده ات هستم . اگر مرا عذاب كنى به سبب اعمالى بوده كه از من سر زده است و اگر عفو كنى همانا بخشيدن از روش كريمانه توست ، پس مرا و پيروانم را مورد عفو و رحمت قرار ده . (234)
افتخار همراهى با امام عليه السلام  
على بن ابو حمزه از ياران و ارادتمندان آن حضرت بود. وى در سفرى افتخار تشرف به بيت الله الحرام را در ملازمت آن امام همام پيدا نمود. وى مى گويد: در موقف منى به همراه حضرت حضور داشتيم كه يكى از خدمتكارانش به سوى من آمده و گفت : امام فرموده اند كه در منزل ثعلبه حضور داشته باشيد تا به زودى به من ملحق شويد. من به سرعت از منى خارج شده و به آن مكان كه در نزديكى مكه بود رفتم . در آنجا علاوه بر امام كاظم ، خانواده وى و عمران كه خادم مخصوص حضرت بود، حضور داشتند. امام عليه السلام در آنجا رو به من كرده و فرمود: اينجا برايت محبوبتر است يا اينكه مايلى در مكه و كنار بيت الله باشى ؟ عرض كردم : هر كدام كه شما مايل باشيد.
حضرت فرمود: با هم به مكه خواهيم رفت و در منزلى كه گرفته ام ، تو نيز مهمانم خواهى بود. با خود انديشيدم كه چه افتخارى نصيبم گرديده است . بعد از ورود به مكه و پس از اين كه نماز مغرب را آن حضرت اقامه نمود به من فرمود: كفش از پاى برگير كه در مكان مقدسى وارد شده اى . (235) من نيز چنان كرده و نزد وى زانوى ادب زدم . سپس سفره شام گسترده شده و پس ‍ از صرف طعام ، لحظاتى از سخنان حضرت بهره جستم . پس از ساعتى نماز عشاء را نيز اقامه كرده و سپس فرمود: بر خيز و استراحت كن . در آن هنگام ، لحظاتى خواب مرا فرا گرفته و از آنچه پيرامونم مى گذشت بى خبر شدم . ناگاه صداى ملكوتى امام كه به من مى فرمود: بر خيز و هر چند به طور مختصر نماز شب اقامه كن ، مرا به خود آورد. (236)بر خاسته و پس از نماز شب ، نماز صبح را نيز با آن حضرت به جاى آوردم . اين پرسش براى من پديد آمده بود كه چرا حضرت از مكه و منى به ثعلبيه رفته و مجددا باز گشتند كه ناگاه امام رو به من كرده و فرمود: هنگام حضور در مكه ، همسرم درد زايمان داشت و چون نمى خواستم كه مردم مطلع شوند، او را به ثعلبيه برده و حقتعالى فرزندى به من عنايت كرد كه داراى كرم ، سخاء و شجاعت ويژه اى خواهد بود.
على بن حمزه مى گويد: سالهاى بعد فرزند او را ملاحظه كرده و همانطور كه امام وصف نموده بود، يافتم . (237)
معرفى امام در بطحاء  
امامان معصوم ، يكى از مهمترين وظايفشان در انجام خطير خويش ، معرفى امام پس از خود، براى عموم مردم و به ويژه در مواقعى به ياران نزديك خويش بود. سرزمين مقدس مكه و مراسم الهى و سياسى حج ، محل مناسبى براى اين مهم بود. (238)امام موسى بن جعفر عليه السلام ، امام رضا عليه السلام را در محلى به نام بطحاء (در نزديكى مكه )، به يكى از ياران خويش به نام زياد قندى چنين معرفى كرده و فرمود: اين فرزندم على است كه سخن او سخن من و عمل او عمل من است . پس اگر نياز و حاجتى داشتى ، به او وارد شده و هر چه گفت عمل كن . زيرا هيچ مطلبى از او صادر نمى شود مگر آن كه حق و بر مبناى وظيفه خطير امامت خواهد بود. (239)
پاسخ پيرامون توسعه مسجدالحرام  
مسجدالحرام در طول تاريخ ، بارها توسعه يافته است . يكى از اين موارد، در زمان امامت امام كاظم عليه السلام و همزمان با خلافت مهدى عباسى بود.
هنگام توسعه مسجدالحرام ، خانه اى كه متعلق به شخصى در اطراف مسجدالحرام بود، مانع ادامه كار گرديد. عمال خليفه خواستند كه خانه را از صاحب آن بخرند ولى او امتناع كرد. مهدى عباسى براى حل مشكل ، حكم مسئله را از فقهاء مكه پرسيدند و آنها گفتند: چيزى را كه غصبى است نمى توان به مسجدالحرام افزود. مسئله غامض و مشكلى پيش آمده بود. على بن يقطين كه وزير خليفه و در واقع از ارادتمندان امام هفتم بود، به خليفه پيشنهاد كرد كه از امام يارى بخواهد. مهدى نيز با اينكه عداوت و بغض امام را در دل داشت ، اما به خاطر جامه عمل پوشاندن به مقصود خود و از آن طرف انداختن مسئوليت تخريب خانه آن شخص به گردن امام ، نامه اى نوشته و از آن حضرت كسب تكليف نمود. به حقيقت پاسخ به چنين پرسشى دشوار بود، زيرا امام نمى خواست نكته اى كه خليفه را تقويت كند، بنويسد. بنابراين حضرت پاسخ بسيار لطيف و ظريفى به اين پرسش داده و در عين حال باعث شد كه صاحب خانه مزبور نيز با توجه به پاسخ امام كاظم عليه السلام به گرفتن پول و تخريب خانه اش رضايت دهد. حضرت پاسخ فرمود: به نام خداى بخشنده و مهربان ، اگر كعبه بين مردم به وضعى افتاد كه بنيان آن لازم بود، مردمك در تعمير و بنيانش اولويت دارند و اگر بنائى از مردم با بنيان كعبه منافات داشت ، خود كعبه جهت بقاء بنيان خويش اولويت داشته و مقدم است . در واقع امام با اين پاسخ هم مشكل به وجود آمده را مرتفع كرد و هم با دقت در بيان كلمات ، راه را براى سوء استفاده خليفه و عمال او بست . (240)
حضرت امام رضا عليه السلام و حج 
رئوف اهل بيت ، امام على بن موسى در تاريخ يازده ذى القعده سال 148 هجرى در مدينه متولد گرديد. پدرش امام همام ، كاظم اهل بيت و مادرش ‍ زنى پاك سيرت و با فضيلت به نام نجمه بود كه تحت تربيت ويژه مادر حضرت كاظم يعنى حميده مصفاه قرار گرفته و رشد يافت به نحوى كه ملقب به طاهره گرديد. (241)
امام رضا عليه السلام القاب متعددى همچون رئوف اهل بيت ، صابر، متقى و رضا داشت كه لقب مشهور وى همان رضا عليه السلام بود.
دوران امامت آن حضرت از 25 رجب سال 183 هجرى كه روز شهادت پدرش بود آغاز گرديد. مهمترين فراز زندگى آن حضرت ، معاصر بودن با مامون بود كه وى از خلفاء مقتدر و زيركترين ايشان محسوب مى گرديد. اين خليفه حيله گر كه به علم و دانش از يكسو و خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى ديگر اظهار علاقه و ارادت مى كرد، براى در كنترل داشتن فعاليتهاى امام رضا عليه السلام ، وى را با احترام ظاهرى فوق العاده از مدينه به مرو كه محل حكمرانى اش بود آورد. او در ضمن توطئه اى براى مشروعيت بخشيدن به خلافت خويش ، امر حكومت را به امام رضا عليه السلام پيشنهاد كرد ولى امام كه از حيله او مطلع بود نپذيرفت .
دوران اقامت حضرت رضا عليه السلام در خراسان از اين جهت كه باعث رويكرد سادات علوى و شيعيان خاص امام رضا عليه السلام به سوى شهرهاى ايران بود، اهميت بسزائى يافت و اين واقعه به نقطه عطفى در آغاز تحولى بنايدين در جهان اسلام مبدل گرديد. (242)
مامون كه حضور امام عليه السلام را بر خلاف تصور باطل خويش مى ديد، روز سى ام صفر سال 203 هجرى ، آن حضرت را با زهر به شهادت رساند. (243)
دعا در كنار ركن يمانى  
عافيت و سلامتى گرچه در تعابير به يك معنى به كار مى رود ولى لغت عافيت بالاتر از سلامتى و صحت جسمى است . در واقع عافيت به معنى دور بودن از آسيب و گزند از ناراحتيهاى جسمى و روحى و مشكلاتى كه باعث تزلزل در ايمان و عقيده مى گردد نيز، مى شود. اين گونه عافيت را در دعاهاى معصومين عليهم السلام به بهترين شكلى مشاهده مى كنيم . امامان ما، به تمامى بشريت ، شكل دعا به آن تصريح شده ، جنب ركن يمانى از اركان كعبه است . حضرت امام رضا عليه السلام مبنا بر نقل يكى از اصحاب او به نام احمد بن موسى بن سعد، در كنار ركن يمانى چنين دعا مى كرد و عرضه مى داشت اى خدا، اى صاحب ، آفريننده ، روزى دهنده ، نعمت دهنده ، منان و تفضل كننده عافيت همگان و اى بخشاينده و مهربان دنيا و آخرت ، بر محمد و آل محمد درود فرست و به ما عافيت و دوام و تمام آن و توفيق شكر بر عافيت ، در دنيا و آخرت ، عنايت كن ، اى بخشنده ترين بخشندگان .(244)
نفرين امام به برمكيان  
همواره در تثبيت و تحكيم پايه هاى ظلم ، عوامل اصلى ، نقش مهمى را ايفاء مى كنند. اگر عده اى پيرامون ستمگر و ترويج كنندگان باطل اجتماع نكنند، هرگز ظلم و فساد رايج نمى شود.
امامان معصوم عليه السلام و همواره به نكته تاءكيد داشتند كه اگر بنى اميه و بنى عباس موفق به غصب حق الهى ايشان دراداره جامعه بشرى شدند، يكى از دلائل اصلى ، كمك و همراهى عده اى با آنان بود. نكته عبرت آموز و تكان دهنده در اين مورد، مسئله عجيبى است كه معمولا پيش آمده و آن افتادن ياوران ظلم در گرداب ستمى بود كه خود در به وجود آمدن آن نقش ‍ اصلى ايفا نمودند. يكى از اين نمونه ها، برمكيان بودند كه چندين نسل از آنها در تحكيم ظلم عباسيان و به ويژه پايه هاى ستم هارونى ، كوششى فراوان نمودند. ولى سرانجام دست انتقام الهى ظاهر شده و بساط قدرتشان توسط خليفه ستمگر چيده شد. جعفر بن يحيى ، يحيى بن خالد و فضل بن يحيى كه در دستگير شدن امام موسى بن جعفر عليه السلام و ستمهاى ديگر نقش داشتند، توسط امام رضا عليه السلام نفرين شدند. محمد بن فضيل نقل مى كند: در موقوف عرفات آن حضرت را ديدم كه با سوز و گداز، مناجات مى كرد و پس از پايان دعا، مجددا دست به آسمان گرفته و با شور و حال خاصى دعايى نمود. پيش رفته و پرسيدم : اى پسر رسول الله صلى الله عليه و آله ، اين دعا در چه موردى بود؟
حضرت فرمود: به برامكه به جهت ( ظلم فراوانشان ) و رفتارى كه با پدرم داشتند نفرين كردم و خداوند در همين روز دعاى مرا مستجاب نمود.
محمد بن فضيل مى گويد: پس از بازگشت به بغداد و به فاصله كمى ، اوضاع بر عليه برمكيان عوض شده و در اثر سوء ظن هارون الرشيد به ازدياد قدرت ايشان ، اكثر برامكه به زندان افتاده و تنى چند از ايشان به تيغ جلاد سپرده شدند. (245)
آرى اين فراز تكرار اعمالى بود كه خود تدارك ديده بودند. نكته جالب توجه در اين فراز تكرار اين قانون الهى در همه اعصار است . و از اين نمونه ها در دفتر فراوان است . تاريخ آينه عبرت است اما عبرت گيرندگان اندكند.
پرسش و پاسخى ديگر  
محمد بن علاء جرجانى نقل مى كند: در موسم حج بودم كه چشمم به نور جمال حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام كه مشغول طواف بيت بود، افتاد. خدا را بر اين توفيق سپاس گفته و با شور زايد الوصفى نزد حضرت رفتم . پس از سلام و عرض ارادت چنين گفتم : فدايت شوم ، مى خواستم پيرامون اين سخن كه از جدت رسول الله روايت شده كه فرموده : كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت (قبل از اسلام ) مرده است ، (246) بپرسم . آيا اين روايت همينطور است كه شنيده ام ؟
حضرت فرمود: آرى همانطور است كه گفتى و اين روايت را من از جانب پدرم و او از جانب پدرانش ، از زبان رسول الله صلى الله عليه و آله نقل نموده اند.
سپس پرسيدم : مقصود از اينكه به مرگ جاهليت مرده است چيست ؟
حضرت فرمود: يعنى به حال شرك از دنيا رفته است . (247)
زيارت قبر رسول الله صلى الله عليه و آله  
على بن فضال كه يكى از شيعيان مخلص و راويان آثار حضرت رضا عليه السلام است نقل مى كند: آن حضرت را ديدم كه قبل از حركت به سوى عمره ، كنار روضه نبوى صلى الله عليه و آله و رو بروى قبر جدش قرار مى گرفت . او شش يا هفت ركعت نماز بجا آورده و ذكر ركوع و سجود را طولانى مى كرد و در هنگام وداع با قبر رسول الله صلى الله عليه و آله حال عجيبى داشت . (248)
معرفى امام بعدى  
يحيى صنعانى مى گويد: در مكه ، بر امام رضا عليه السلام وارد شدم . كودك نورانى و عزيزش حضرت ابو جعفر الجواد را بر زانوى خويش نشانده بود و در حالى كه با دست پر مهر و محبت خويش ميوه اى به او داد، نوازشش ‍ مى نمود. در اين حال جلوتر رفته و پس از سلام عرض كردم : فدايت شوم ، آيا اين همان فرزندى است كه شما بشارت به نزول قدوم مباركش ‍ مى داديد؟
حضرت فرمود: بله اى يحيى ، اين همان فرزندى است كه مانند او در بركت و ميمنت تاكنون زاده نشده است . (249)
آخرين حج قبل از رفتن به خراسان  
اميه بن على نقل مى كند: همراه حضرت رضا عليه السلام در سالى كه او عازم خراسان گرديد، در مراسم حج شركت كردم . آن سال فرزند خردسال امام ، يعنى امام جواد عليه السلام نيز به همراه پدرش بود.
وقتى طواف پايان گرفت ، موفق خادم امام الرضا عليه السلام كه امام جواد عليه السلام را طواف مى داد، خواست كه آن حضرت را به محل استقرار پدرش حضرت رضا عليه السلام ببرد، ولى آثار غم كه در چهره حضرت جواد عليه السلام نمودار شد، او را وادار كرد كه از حضرت رضا جوياى علت غم و ناراحتى حضرت جواد عليه السلام شود. امام رضا عليه السلام به سوى فرزندش رفته و فرمود: عزيزم چرا غمگينى ؟
امام جواد عليه السلام پاسخ داد: چگونه از جايم برخاسته و غمگين نباشم ، حال آنكه ديدم با بيت الله چنان وداع كردى كه مى دانم پس از رفتنت به خراسان ، بازگشتى نخواهد بود. (250)
فلسله حج از زبان امام رضا عليه السلام  
آن حضرت ضمن بيان شيوا و رسايى فلسفه اين واجب بزرگ را چنين ذكر كرده و در پاسخ محمد بن سنان پيرامون منافع مهم اين كنگره عظيم مى فرمايد: همانا علت حج ، پاسخ به فرمان حقتعالى جهت درك فضيلت زيادى (در روزى )، خارج شدن از آنچه در گذشته كوتاهى نموده و توبه از آن ، از سر گرفتن مجددا اعمال (پس از غفران و بخشش حقتعالى از آنچه قبلا مرتكب شده ) و از جمله منافع ديگر حج پاك شدن اموال (به سبب اين كه انسان مجبور است براى حج صحيح مال و اموال خويش را از خمس و زكاه پاك كند) و به رنج افتادن بدنها و دور شدن آن از شهوات و لذتهاى دنيا (به سبب محرمات احرام )، قصد قربت و خالص نمودن عمل براى حقتعالى ، خضوع و خشوع قلبى در همه حالات و رغبت روحى به خداوند سبحان است .
امام در دنباله فرمايش گهر بار خويش ادامه مى دهد: از جمله منافع ديگر حج ، دور شدن از سنگدلى و قساوت قلب و خساست نفسى (به جهت ديدن بيوفايى دنيا و اجتماع و يكسان بودن همه در اين مراسم ) و همچنين ترك فراموشى ياد خدا و ترك اميد به غير او، رغبت به اداء حق ، دور شدن روان آدمى از فساد(به جهت ايجاد روحيه معنوى در اين مراسم ) و منافعى است كه براى همه انسانها كه از شرق و غرب ، خشكى و دريا، چه كسانى كه نيامده اند، به وجود مى آيد و به جهت اين كنگره بزرگ ، مسلمانان به اقشار مختلف و مسلمين و مشكلات آنان توجه پيدا كرده و جهت پيدا نمودن راه حل آن خواهند كوشيد.(251) اين معناى اين فرمايش حقتعالى است كه فرموده : حج واجب شد تا منافع مسلمين تدارك و مشاهده گردد. (252)
فضيلت عرفه  
در مورد روز عرفه و صحراى عرفات ، كلمات نورانى و گهربارى از ائمه معصومين عليهم السلام در فضيلت روز و مكان اين نقطه بيان شده است .
امام رضا عليه السلام مى فرمايد: هيچ فردى ، عمل وقوف را در عرفه انجام نمى دهد مگر آنكه آنچه از حقتعالى بخواهد، مستحبات خواهد بود، هر چند مؤ من در آخرت به خواسته خود خواهد رسيد و اما شخص بى ايمان در دنيا هر چه خواهد، همان به او داده شود. (253)
فلسفه احرام  
فضل بن شاذان نيشابورى (254) كه از بزرگان اهل حديث و ناقل سخنان فراوانى از معصومين عليهم السلام است ، روايت مفصلى از امام رضا عليه السلام نقل كرده كه فرمود: اگر پرسيده شود كه احرام به چه جهت واجب شده ، گوييم : براى اين كه خشوع قلبى ، قبل از ورود به حرم امن الهى پديد آمده و به واسطه ترك محرمات احرام ، ذهن و روح آدمى از اشتغال به زينتها بازماند. همچنين باعث توجه انسان به عظمت كبريايى ، ذليل كردن نفس ‍ خويش در نزد ربوبى ، اميد به ثواب داشتن و ترس از عذاب الهى را براى انسان به ارمغان آورد و باعث دوام اين حالات خضوع در روح و جان آدمى گردد. (255)
داستان طواف از زبان آن حضرت  
يكى از پرسشهايى كه محمد بن سنان پيرامون مناسك حج ، از آن حضرت طرح نمود، در مورد طواف بود. امام ضمن بيان تاريخ شروع آن ، فلسفه طواف را نيز بيان فرمود. امام رضا عليه السلام اينگونه نوشت : وقتى حقتعالى اراده آفرينش انسان را نمود، فرشتگانى كه به نحوى از سرشت آدمى مطلع بودند، در مقام پرسش تواءم با گلايه (256) عرضه داشتند: خدايا، آيا آدمى را كه خونريز است مى آفرينى ؟ (257) و هنگامى كه خداوند متعال ، حقيقت امر را به آنان نماياند، دانستند كه اين اعتراض بى مورد بوده است بنابراين براى جبران اين حالت ، با پشيمانى و استغفار، پيرامون عرش الهى مى گرديدند. حقتعالى اراده نمود كه بنى آدم نيز عبادتى به همين نحو به جاى آورد. بنابراين به امر حق ، خانه اى در آسمان چهارم ، (258) محاذات با عرش و همان نقطه اى كه فرشتگان به آن طواف مى نمودند، بنا گرديد و سپس خانه اى به همان شكل در آسمان دنيا بنا گرديده شده و بيت المعمور زمين نام گرفت و حقتعالى به حضرت آدم عليه السلام كه به روى زمين هبوط كرده بود، دستور داد كه گرد آن طواف كند. وقتى آدم عليه السلام چنين كرد، حقتعالى توبه او را پذيرفته و اين واجب ، جزء مناسك حج و بين اولاد بنى آدم تا به روز قيامت ثبت گرديد. (259)
امام جواد عليه السلام 
تنها يادگار و يگانه وارث امامت حضرت امام رضا عليه السلام ،(260) يعنى محمد بن على مشهور به جوادالائمه عليه السلام در مورخه دهم رجب سال 195 هجرى ، از مادر با فضيلت و عالمه خويش به نام خيزران متولد گرديد. خيزران ، هنگام تولد و زمان وضع حمل فرزندش حضرت جواد عليه السلام ، مشاهده كرد كه ناگاه حائلى بين او و نوزادش به وجود آمده و نورى ساطع از انوار ربوبى تمام خانه را فرا گرفت و سپس طشتى از نور مشاهده كرد كه نوزادش با داشتن پوشش مباركى ، در آن قرار گرفته و رو به آسمان دارد. در همين هنگام به نطق آمده و شهادتين گفت .(261)
آن حضرت القابى نيكو داشت كه از بين همه آنها به جواد يعنى بخشنده معروف گرديد. دوران امامت آن حضرت معاصر با خلفائى همچون ماءمون و معتصم بود. كرامات فراوانى از دوران كودكى و نوجوانى آن امام و الامرتبه به ظهور رسيد كه از جمله آن مناظرات جالب توجه با فقهاء دربار ماءمونى همچون يحيى ابن اكثم و ابوداود مى باشد.(262)
امام جواد عليه السلام پس از شهادت پدرش حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام ، تحت كنترل شديد ماءمون و سپس معتصم بود و به همين جهت هميشه ارتباط مؤ منين با وى در نهايت سختى انجام مى پذيرفت . او سرانجام روز سى ام ذى القعده سال 220 هجرى ، يعنى در سن 25 سالگى در اثر سمى كه معتصم به وسيله ام الفضل ، همسر تحميلى و جفاكار امام ، به آن حضرت خورانيد، به شهادت رسيده و در كاظمين مدفون گرديد.
نقلى جالب از حج امام جواد عليه السلام  
آن حضرت ، در اوائل خلافت معتصم ، على رغم كنترل شديدى كه بر ايشان اعمال مى شد، موفق گرديد كه در مراسم حج شركت كند.(263) در همان سال و در ضمن مراسم حج ، شخصى از اهالى سجستان حضور آن امام رسيده و عرضه داشت : اى پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله ، من در شهرى زندگى مى كنم كه حاكم آن نسبت به شما ارادت دارد. مالياتى بر من وضع كرده كه از توانم خارج است . اگر ممكن است ، نامه اى به او نوشته و در اين باب مرا مساعدت فرماييد. حضرت فرمود: اما من او را نمى شناسم . آن شخص مى گويد:(264) عرض كردم : فدايت شوم ، او خود را از دوستداران شما معرفى مى كند. چند كلمه از طرف شما كافى است تا اين ماليات سنگين از من برداشته شود. حضرت با بزرگوارى تمام ، كاغذ و قلم خواسته و اينگونه نوشت : به نام خداوند بخشنده مهربان . اما بعد، همانا حامل اين نامه ، از تو به نيكويى در مذهب و مرام خويش ياد كرده و آگاه باش آنچه از عمل خير به تو سود رساند، همان است كه به نيكى رفتار كنى ، بنابراين با برادران دينى خويش نيك رفتار بوده و متوجه باش كه حقتعالى روزى از تو، پيرامون سبك و سنگين عملت پرسش خواهد نمود . (265)
او مى گويد نامه را برداشته و به سرعت به سوى شهر خويش روانه شدم حسين بن عبدالله نيشابورى كه والى شهرمان بود وقتى نامه را ديد، اشك ريزان آن را بر چشم و صورت خويش ماليده و بوسيد و آنگاه از نياز من پرسيد. وقتى حاجتم را گفتم ، دستور داد كه ماليات از من برداشته شده و حقوقى نيز براى من و خانواده مقرر ساخت و تا زنده بود، همين وضعيت ادامه داشت . (266)
روايتى ديگر از حج آن حضرت  
شخصى به نام موسى بن قاسم از اصحاب آن حضرت مى گويد: در مراسم حجى شركت داشتم كه افتخار همراهى با حضرت جواد عليه السلام نيز براى ميسور شد. در حين مناسك حج ، حضور امام رسيده و عرض كردم : اى فرزند رسول الله صلى الله عليه و آله ، من مى خواستم از جانب شما و پدرتان (حضرت رضا عليه السلام ) طواف انجام دهم ، شنيدم كه شخصى مى گفت : طواف به جاى اوصياء الهى صحيح نيست . (حال ، تكليف چيست ؟)
حضرت فرمود: بلكه جائز است و مى توانى چنين كنى .
من نيز با فراغ و آسودگى قلبى به نيابت از آن حضرت و پدرش ، با اجازه خود او، طواف به جاى آوردم . (267) سپس خدمت آن حضرت عرض كردم : من روزى از جانب رسول الله صلى الله عليه و آله طواف به جاى آوردم . حضرت با شنيدن نام جد خويش ، سه مرتبه به وى درود فرستاد.
سپس ادامه دادم : در روز دوم از جانب اميرالمؤ منين طواف كرده و همينطور در روزهاى ديگر به نيت پدران معصومتان طواف نمودم و در روز دهم نيز از جانب شما طواف كردم و بر اين نعمت ولايت شما خاندان كه حقتعالى به من ارزانى داشته ، شكر گزارم .
حضرت فرمود: به خدا قسم ، اين حالت (توجه به ولايت ما) همان دينى است كه حقتعالى از بندگان خواسته است .
عرض كردم : گاهى نيز از جانب مادرتان فاطمه عليهاالسلام ، طواف مى كنم .
فرمود: به همين عمل كن كه فضيلت و برترى فراوانى نزد ذات كبريايى دارد.(268)
مكه ، ميقات شناخته شدن  
پس از شهادت امام رضا عليه السلام در خراسان ، عده اى از شيعيان خاص ‍ و محدثين روايات آن امام ، همچون ريان بن صلت ، صفوان بن يحيى ، محمد بن حكيم ، عبدالرحمن بن حجاج و يونس بن عبدالرحمن در منزل عبدالرحمن اجتماع كرده و پيرامون شهادت حضرت رضا عليه السلام به مذاكره پرداختند. غم و اندوه بر حاضرين سايه افكنده بود. صداى گريه اين مؤ منين آشكار گرديد.
يونس بن عبدالرحمن رو به حاضرين كرده و گفت : گريه را رها كرده و بگوييد تا فرزند حضرت رضا عليه السلام ، يعنى محمد بن على الجواد كه فعلا هفت ساله است ، بزرگ شود، تكليف امامت شيعيان و مسلمانان راستين چيست ؟
(گويا، با اينكه به امامت آن حضرت معتقد بودند، ولى با توجه به كودكى امام و به دليل نبود سابقه قبلى در امامت امامى در سنين كودكى ، مطمئن نبودند كه آن حضرت در اين سن امام باشد).
بحث و سخن در اين مورد به درازا كشيد. قرار شد كه در موسم حج ، هشتاد نفر از سرشناسان شيعه ، امام جواد عليه السلام را ديده و پرسشهايى از وى مطرح كنند، تا امامت آن حضرت آشكار شود
آن سال پس از مراسم حج ، عده فراوانى از علماء و محدثين شيعه براى ديدن حضرت جواد عليه السلام شتافته و در مدينه قبل از آن كه به حضور آن امام برسند، عبدالله بن موسى بن جعفر، عموى حضرت جواد عليه السلام را ديدند. شخصى پيشنهاد كرد كه چند پرسش از وى طرح كنيد، شايد او بتواند فعلا مشكل را حل كند. پيشنهاد مورد قبول واقع شده و عده اى به سوى عبدالله بن موسى رفتند. از جمله پرسشهايى كه مطرح شد اين بود كه اگر كسى به همسرش بگويد: تو را به تعداد ستارگان آسمان طلاق دادم چه حكمى دارد؟ عبدالله بن موسى بر مبناى فهم ظاهرى از آيات گفت : در واقع او همسرش را سه طلاقه كرده (و حق رجوع ندارد)!
با چند پرسش و پاسخ ديگرى كه مطرح شد، معلوم گشت كه عبدالله بن موسى شايستگى مقام عصمت و امامت را ندارد. در اين هنگام گريه و زارى بود كه از حاضرين به ظهور رسيد. ناگاه موفق كه خادم حضرت جواد عليه السلام بود وارد شده و با ديدن اين وضع ، ورود امام را به مردم خبر داد. شور و حال خاصى با مشاهده جمال آن حضرت ، در حاضرين پديدار شد. امام به محض ورود، رو به عمويش عبدالله بن موسى كرده و فرمود: عمو جان ، پناه بر خدا كه فرداى قيامت روبروى او حاضر شود و از تو بازخواست كند كه چرا فتواى خلاف دادى ؟ در حالى كه عالمتر از تو در بين امت بود.
عبدالله بن موسى سر به زير انداخت و نتوانست سخنى بگويد. حضرت در پاسخ چند پرسش مطرح شده ، مطالبى بيان فرمود كه حاضرين يقين به امامت وى پيدا كردند. از جمله در پاسخ به پرسش مزبور فرمود: طلاق بايستى در دو مجلس و دو بار انجام گردد و در بار سوم يا رجوع و ادامه زندگى با مقررات الهى و يا رها نمودن و طلاق دادن با طريقه نيكى است (يعنى با گفتن يك بار، آن هم در يك مجلس ، حتى با لفظ جمع طلاق از يكمرتبه بيشتر واقع نشده كه حرمت ابدى آن زن براى شوهرش پيش آيد). حضور و پاسخهاى امام جواد عليه السلام ، حزن و اندوه را از حاضرين گرفت . يكى از ايشان اسحق بن اسماعيل بن نوبخت از شيعيان خالص ‍ معصومين عليهم السلام بود. وى در حالى به مراسم حج آمده بود كه همسرش حامله بوده و در قلب وى اين چنين گذشت كه مناسب است از امام بخواهد دعا كند تا فرزندم پسر باشد. ناگهان امام جواد عليه السلام رو به اسحق كرده و فرمود: اى اسحق ، خداوند دعايت را مستجاب كرد، نام فرزندت را احمد بگذار. اين كرامت بارزى از امام در سنين كودكى بود و همانطور كه فرموده بود شد و براى اسحق ، فرزندى متولد شد كه به فرموده امام ، او را احمد ناميدند.
واقعه حج آن سال با خوبى و خوشى پايان گرفته و تكليف امامت امت ، معلوم و آشكار گرديد. (269)
روايت على بن مهزيار از حج آن حضرت  
على بن مهزيار از جمله راويان مخصوص و اصحاب ويژه امام جواد عليه السلام و امامان بعد از اوست . (270) وى در سالى كه مشرف به حج شده بود افتخار شرفيابى به حضور امام جواد عليه السلام را پيدا نمود. او مى گويد: شبى امام جواد عليه السلام را ديدم كه طواف نساء به جا آورده و سپس نزد مقام ابراهيم نماز طواف را نيز گزارده و سپس با وقار خاصى به سوى زمزم رفت . مقدارى از آب آن نوشيده و آب آن را به تن خود پاشيد. امام اين عمل را هر سلى كه به موسم حج مى آمد، تكرار مى كرد. (271)
مناظره با يحيى بن اكثم  
در دوران كودكى امام جواد عليه السلام ، مجلسى جهت آزمودن امام در جهات علمى ، در حضور مامون تشكيل شد. در اين جمع علماء بزرگ مامونى از جمله مشهورترين ايشان يعنى يحيى بن اكثم كه قاضى القضاه مامون نيز بود حضور داشت . يكى از پرسشهايى كه در اين مجلس طرح شد، مطلبى بود كه ابن اكثم از امام جواد عليه السلام پيرامون شخصى كه در حال احرام ، مرتكب صيد كه از محرمات احرام است ، بشود، پرسيد. امام جواد عليه السلام به ابن اكثم فرمود: پرسش تو شامل اشكال مختلفى مى شود كه هر كدام پاسخ خاصى دارد. بايستى ديد كه شخص محرم ، حيوان را در حرم شكار كرده يا در بيرون از حرم ؟ عالم به حكم مساءله بوده يا جاهل ؟ عمدا كشته يا غير عمدى ؟ صياد، عبد بوده يا آزاد؟ اولين بارش ‍ بوده يا تكرار كرده ؟ در شب كشته يا روز؟ پشيمان شده يا قصد دارد دوباره صيد كند؟ محرم به احرام عمره بوده يا حج ؟ صيد پرنده بوده يا غير پرنده ؟ كوچك بوده يا بزرگ ؟
در اين هنگام آثار عجز در چهره ابن اكثم آشكار شده و سپس امام پاسخ اين مسائل و شقوق آن را به نحوى فرمود كه اعجاب همگان را برانگيخت . (272)
احكام دينى را با هم قياس نكنيد  
از آن حضرت پرسيدند: چگونه است كه زير سايه رفتن در هنگام وقوف در منى و در حال احرام ، زير خيمه صحيح است ولى در محمل (و وسيله حركت ) جائز نيست ؟
حضرت جواد عليه السلام فرمود: همانطور كه زن پس از عادت ماهيانه موظف به قضاء روزه بوده و نماز را قضا نمى كند (با اين نماز مهمتر است ولى قياس در اهميت وجوب نماز دليل بر ترجيح آن بر روزه در اين حكم نيست )، همينطور جائز است كه در خيمه زير سايه قرار گرفته و در محمل جائز نيست زيرا در احكام دين قياس روا نيست . (273)
كدام حج صحيح است ؟  
ابو عبدالله خراسانى از كسانى بود كه در ابتداء به مكتب امامت نگرويده بود. وى پس از هدايت قلبى و راهيابى به مكتب زنده تشيع ، در يكى از مسافرتهاى حج خدمت امام رسيده و عرض كرد: من سالهاى گذشته در حالى كه مخالف روش شما بودم حج بجا آوردم و امسال با شرفيابى به شناخت و معرفت امامت ، حج انجام داده ام . به نظرم حج سالهاى گذشته ام باطل بوده است . نظر شما پيرامون اين حج چيست ؟
امام جواد عليه السلام فرمود: حج امسال ، صحيح بوده و كفايت از حجه الاسلام نموده و حج سالهاى پيش مستحبى محسوب مى گردد (274) (در واقع اين فراز از فرمايش امام تاءييد آيه اى است كه مى فرمايد: خداوند به سبب توبه ، بديهاى شما را تبديل به نيكى مى كند).
كرامتى از آن حضرت  
شخصى به نام اين حديد، از شيعيان آن امام بزرگوار مى گويد: در مراسم حجى كه به همراه جمعى از دوستان شركت داشتيم ، قبل از رسيدن به مكه و در مسير، مورد دستبرد راهزنان واقع شديم . آنها هر چه توانستند از لباس و پول بردند. با غم و اندوه بسيارى وارد مكه شديم . ناراحتى شديدى بر جمع ما حكمفرما بود تا اينكه مطلع شديم امام جواد عليه السلام را در موسم حج زيارت خواهيم نمود. من با اشتياق فراوانى ، بدون فوت وقت خود را به مدينه رساندم . وقتى به زيارت وى نائل شدم تعدادى لباس و مقدارى معتنابهى پول در اختيارم گذاشته فرمود بين دوستانت به مقدراى كه دزد از ايشان برده تقسيم كن .
ابن حديد مى گويد: مرحمتى آن حضرت را برده و بين دوستانم تقسيم كرده و جالب اين بود كه دقيقا به اندازه اى بود كه از برده بودند. (275)
كرامتى ديگر  
صالح بن عطيه مى گويد: در سالى موفق به شركت در مراسم حج شدم . مدتها بود كه از نداشتن فرزند رنج مى بردم . با خود آرزو كردم خداوند اولادى به من عطا كند. آن سال امام جواد عليه السلام نيز در مناسك حضور داشت . حاجت دل خويش را با آن حضرت در ميان گذاشتم . آن امام بزرگوار فرمود: امروز هنگام خروج از حرم كنيزى را خواهى ديد كه نظرت را جلب خواهد نمود. اگر او را خريده و با وى ازدواج كنى ، خداوند فرزندى روزيت خواهد نمود. اين عطيه مى گويد: به همان نحو كه امام فرمود عمل نموده و خداوند، فرزندى از آن كنيز به من عنايت كرد كه نام وى را محمد گذاشتم . (276)
آخرين حج و شهادت امام عليه السلام  
ماءمون خليفه عباسى در رجب سال 218 هجرى ، هنگام خروج به سوى بلاد روم و در منطقه اى به نام بديرون مرده و زمام امور به دست معتصم افتاد. اين خليفه منتظر فرصت مناسبى بود كه امام جواد عليه السلام را از مدينه به بغداد بكشاند تا فعاليتهاى او را از نزديك زير نظر داشته باشد. سرانجام در ذى الحجه همان سال و طى آخرين حجى كه آن حضرت داشت ، امام را به همراه خانواده اش از جمله ام الفضل دختر ماءمون و همسر تحميلى آن حضرت ، به بغداد فرا خواند. امام جواد عليه السلام پس از وداع با بيت الله الحرام ، به سوى بغداد حركت نمود.
توقف او در بغداد طولانى شد و سرانجام در اثر تحريك خليفه ، به زهرى كه توسط ام الفضل آن زن ستمگر به او خورانيده شد، مسموم گشت . (277)
عقربه زمان سى ام ذى القعده سال 220 هجرى را نمايان ساخته بود كه امام محمد بن على مشهور به جوادالائمه در سن 25 سالگى به شهادت رسيده و در محلى كه امروزه به كاظمين معروف است ، مدفون گرديد.
روايتى ديگر از آخرين حج  
على بن مهزيار در روايت ديگرى پيرامون آخرين حج امام (در سالى كه منجر به شهادت آن حضرت گرديد)(278) اين چنين گفته است : امام جواد عليه السلام را در آن سال ، در مراسم حج ديدم كه با بيت الله الحرام وداع كرده و سپس طواف (وداع ) به جاى آورد. او در هر شوطى ركن يمانى را زيارت مى كرد و در شوط هفتم علاوه بر ركن يمانى ، حجر را نيز زيارت كرده و دست خود را بر آن كشيد و سپس نزد مقام ابراهيم عليه السلام رفته و پشت آن دو ركعت نماز به جاى آورد. سپس در كنار ملتزم به دعاء و راز و نياز ايستاد و قدرى طول داد و بعد از آن از بيت الله خارج گرديد. (279)
امام هادى عليه السلام 
روز 15 ذى الحجه سال 212 هجرى در حوالى مدينه ، در محله اى به نام صرياء، وجود نازنين امام دهم از همسر نيك سيرت امام جواد عليه السلام ، يعنى سمانه متولد گرديده و نام على بر او نهاده شد. از القاب مشهور او هادى ، نقى ، طيب و عسكرى است كه بيشتر به نام هادى و نقى است . (280)
دوران امامت امام على النقى عليه السلام ، معاصر با يكى از سفاكترين خلفاء عباسى به نام متوكل بود كه در سختگيرى به مؤ منين و پيروان راستين آيين محمدى صلى الله عليه و آله ، از هيچگونه ستم و ظلمى دريغ نمى كرد. اين خليفه ظالم ، حتى از جسارت علنى به آن امام بزرگوار خوددارى نكرده و بنابر نقل مورخين بارها، شبانه دستور حمله به منزل امام را صادر كرده و در نتيجه و با وضع غير مناسبى ، امام هادى عليه السلام را دستگير نموده و نزد متوكل مى بردند. (281)
يكى از مسائل مهم دوران امامت آن حضرت و فرزندش امام عسكرى ، ساكن شدن اجبارى ايشان در محلى نظامى بود كه تحت كنترل عمال خليفه بود. اين محل بعدها به سامراء شهرت يافت . امام در اين محل خانه اى را خريدارى نمود كه بعدها محل سكونت فرزندش امام عسكرى و خانواده اش گرديد.
آن حضرت در مورخه دوشنبه سوم رجب سال 254 به دست معتز، خليفه عباسى به شهادت رسيده و در سامراء مدفون گرديد.
بيان محل دفن فاطمه الزهراء  
يكى از مسائل جانسوز تاريخ اسلام بعد از رحلت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله ، رفتارى بود كه نسبت به تنها يادگار رسول الله صلى الله عليه و آله ، يعنى دخترش فاطمه زهرا عليهاالسلام ، انجام شد. تاءكيد معصومين عليهم السلام جهت زنده نگاه داشتن ياد اين بزرگ مادر هستى و انسان يگانه دوران به نحوى بوده كه در همه ايام سال نسبت به زيارت مدينه و روضه نبوى سفارش شده است . يكى از ايامى كه سزاوار است قبور معصومين عليهم السلام مدفون در بقيع زيارت شده و نسبت به همه ايشان ، به ويژه حضرت زهرا عليهاالسلام عرض ادب و ارادت گردد، ايام حج مى باشد. اما نكته مهم در اينجا محل دفن آن مظلومه است كه از نكات مجهول بوده و هست .
در فرمايشاتى از معصومين عليهم السلام هر چند به نحو غير صريح ، به مرقد زهرا عليهاالسلام اشاره شده است . يكى از اينگونه روايات ، سخنى از امام هادى عليه السلام است كه در پاسخ يكى از شيعيان كه نوشته بود: اگر ممكن است از محل دفن جده تان فاطمه عليهاالسلام خبر دهيد، پاسخ نوشت : همانا مادرم فاطمه عليهاالسلام به همراه جدم رسول الله صلى الله عليه و آله مدفون است . (282) اين خبر و نظائر آن اعتقاد عده زيادى از مورخين و محدثين مبنى بر قرار گرفتن مرقد زهرا عليهاالسلام در كنار روضه را تاءييد مى كند.
از حج امام هادى  
به دلائل مختلف از حج امام هادى عليه السلام و فرزندش امام عسكرى عليه السلام اخبارى به دست ما نرسيده و تنها چند خبر منحصر به فرد در اين مورد موجود است . از جمله خبرى كه پيرامون حج امام هادى عليه السلام رسيده ، روايتى است كه محمد بن سنان رامزى نقل كرده و گفته است : امام ابوالحسن على بن محمد الهادى ، سالى در موسم حج شركت كرد. پس از پايان مناسك حج و هنگام بازگشت به شهر مدينه (شايد مقصود از مدينه محل سكونت وى بوده و يا شايد به جهت تاءكيد زيارت قبور معصومين عليهم السلام در مدينه به آن شهر حركت نموده است )مشاهده كرد كه فردى در كنار مركب مرده خويش گريه كرده و مى گويد: حال چگونه بدون مركب زاد و توشه خود را همراه ببرم ؟
امام در حال عبور از آن منظره بود وى توسط فردى عرض شد: اين شخص ‍ اهل خراسان و از شيعيان شماست . (283)
اشاره به حج در بيان اعتقادات  
حضرت عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى از جمله محدثين والامقام و شخصى است كه با چند واسطه نسب شريفش به امام حسن مجتبى عليه السلام مى رسد. وى در زمان امامت حضرت هادى عليه السلام جزء محدثين و مقربين آن حضرت و داراى وكالت و نيابت مخصوص از جانب آن امام بود. روزى خدمت امام هادى رسيده و در خواست نمود كه اعتقادات خويش را به حضور حضرت عرضه كند كه در صورت شبهه يا ايراد، امام آن را اصلاح كرده و با تاءييد امام هادى عليه السلام در اين راه ثابت قدم باشد. امام از او خواست كه عقائدش را بيان كند. وى پس از بيان مبانى توحيد و ساير اعتقادات اسلام ناب و حقيقى كه از زبان ائمه هدى عليه السلام بيان شده است ، عقيده خويش را در مورد امامت امامان پيش ‍ از حضرت على النقى بيان كرده و سپس در انتها عرض كرد: اى پسر رسول الله صلى الله عليه و آله ، من عقيده دارم كه افرائض و واجبات الهى بعد از ولايت شما خاندان ، نماز، زكات ، روزه ، حج ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر است .
امام ضمن تاءييد عقيده او فرمودند: اى ابوالقاسم (كنيه حضرت عبدالعظيم ) به خدا اين اعتقادات ، همان دين مرضى حقتعالى است كه براى بندگانش ‍ خواسته است . پس در اين دين ثابت قدم باش . (284)