حج البيت در مكتب اهل بيت عليهم السلام

بهاءالدين قهرمانى نژاد شائق

- ۴ -


استدلال به آيه حج  

يكى از نكات جالب توجه در شناساندن و تفسير آيات قرآن ، تاءويل و استفاده تفسيرى از آيات ديگر است كه اين روشن را ائمه معصومين عليه السلام به درستى تبيين نموده اند.زراره بن اعين و محمد بن مسلم كه هر دو از راويان مورد اعتماد امام باقر عليه السلام بودند مى گويند: از آن حضرت پيرامون معنى اين آيه كه مى فرمايد: هنگامى كه به مسافرت رفتيد، باكى بر شما نيست كه نماز را شكسته خوانده (و نمازهاى چهار ركعتى را دو ركعت بخوانيد)(159)، پس چگونه شكسته خواندن اين نماز واجب شده است و اگر واجب بوده چرا نفرموده است ، واجب است چنين كنيد؟
حضرت براى پاسخ به اين پرسش بسيار مهم اين دو، به آيه اى پيرامون حج اشاره كرده و فرمود: همانطور كه پيرامون صفا و مروه حقتعالى مى فرمايد: كسى كه حج بيت الله يا عمره را بجا آورد، باكى بر او نيست كه طواف كند،(160) در حالى كه قطعا واجب است و از قرآن و سنت واجب بودن آن مسلم است در عين حال ، ابن وجوب كلمه لا جناح (باكى نيست )استفاده شده است .بنابراين ، تقصير و شكسته خواندن نماز چهار ركعتى در سفر نيز از همين باب است .(161)
سخنى اميدوار كننده  
رحمت حقتعالى مقدم بر غضب او بوده و به اين معنا ائمه هدى بشارت داده اند.(162)
در عين حال خداوند حساب دقيق از بندگان خواهد كشيد تا منافات با عدالتش نداشته باشد.يكى از نكات اميدوار كننده در بين سخنان نقل شده از معصومين عليهم السلام روايتى است كه ذيلا آورده مى شود.
شخصى از شيعيان امام باقر عليه السلام حضور وى رسيد و عرض كرد: اى پسر رسول الله ، عرضى دارم .
امام فرمود: در مكه و در موسم حج مرا ملاقات كن و آنجا بگو.(از اين بيان معلوم مى شود كه اين گفتگو در مراسم حج بوده است ).
آن شخص مجددا عرض كرد: يابن رسول الله ، عجله دارم .
امام فرمود: پس در منى منتظرت هستم .
آن شخص گفت : من گناهى كرده ام كه احدى از آن به غير از خداوند آگاه نيست .آن قدر عذاب روحى دارم كه نتوانستم صبر كنم و بعدا براى شما بازگو كنم .حال بفرماييد كه چه كنم ؟
امام باقر عليه السلام طبيب مهربان فرمود: آگاه باش كه هنگام رسيدگى حقتعالى به حساب خلائق ، خداوند، بنده مؤ من خويش را كه احيانا مبتلا به گناهانى بوده از كرده هايش آگاه مى كند و هنگامى كه او را آمرزيد و بخشيد، هيچ فرشته و پيامبرى را از گناهان او آگاه نخواهد كرد.
سپس امام عليه السلام ادامه داد: خداوند به جهت صفت ستاريت و عيب پوشى ، نخواهد گذاشت كسى از گناه پنهانى بنده با ايمانش خبردار گردد و علاوه بر آن بديهاى او را تبديل به نيكى خواهد نمود.و اين معناى سخن خداوند كريم مهربان است كه در قرآن چنين فرموده است : بديهاى اين افراد مؤ من را تبديل به نيكى خواهد نمود و همانا او آمرزنده و مهربان است .(163)
از مدينه غافل نشويد  
اى عازم ديدار حريم كبريائى
كوى و حرم يار بود خاك مدينه
حضرات معصومين عليهم السلام از پيامبر گرامى اسلام تا آخرين وصى الهى ، اهتمام بخصوصى به زيارت قبور مدينه و به ويژه بقيع داشتند.ايشان به طور مداوم ، قبور شهداى بدر و احد را زيارت مى كردند.حضرت زهرا عليهم السلام از جمله اهل البيت عليهم السلام بود كه پس از رحلت رسول الله صلى الله عليه و آله مدام به زيارت قبر او و زيارت مزار بزرگ شهداى اسلام ، به ويژه حضرت حمزه عليه السلام مى رفت .علاقه ويژه ساير معصومين نيز به مدينه اين مكان قدس الهى كه ياد آور عظمت پيامبر و اسلام بود، مزيد بر اين علت است .
در روايات فراوانى پيرامون فضيلت توقف در مدينه هنگام مناسك حج به اهميت آن اشاره شده است .از جمله امام باقر عليه السلام در راويتى فرمود: در مناسك حج ابتداء در مكه اقامت كرده و پس از آن به مدينه مشرف شويد كه اين بهتر است (164)
يا در سخن ديگرى به نقل از سدير وارد شده كه حضرت فرمود: از مكه شروع كرده و به ما ختم كنيد(يعنى به مدينه بياييد).(165)
امام صادق عليه السلام و حج 
حضرت امام جعفر بن محمدالصادق در 17 ربيع المولود سال 83 هجرى از مادرى شريف و نجيب به نام ام فروه متولد شد.مادر آن حضرت در نيكى و مزين بود به اخلاق الهى گوى سبقت را از معاصرين خويش ربوده بود به نحوى كه خود آن حضرت در وصف مادرش مى فرمود: همانا مادرم ام فروه ، زنى است كه از جمله مؤ منين و دارندگان را دوست دارد .(166) نقل است كه آن حضرت را به جهت مادرش ابن مكرمه يعنى فرزند زن بزرگوار خطاب مى كردند.(167) نكته جالب توجه در مورد ام فروه اين است كه وى به سبب همسرى امام باقر عليه السلام به مقام والاى در علوم آل محمد صلى الله عليه و آله رسيد به نحوى كه از راويان معروف آل الله گرديد.
نقل شده روزى در مراسم حج وى با دست چپ حجرالاسود را استلام و زيارت مى كرد كه يكى از فقهاء منسوب به دستگاه خلافت به وى اعتراض ‍ به وى اعتراض كرد كه در سنت خطا كردى و ام فروه به وى فرمود: ما از خاندانى هستيم كه از علم شما بى نيازيم .(168)
دوران امامت حضرت صادق عليه السلام از چند جهت مهم است .اول اين كه عمر او مقارن با انتقال خلافت از بنى عباس و مصادف با زمامدارى يكى از خونريزترين و سفاكترين ايشان يعنى منصور دوانيقى بود كه در نهايت همين شخص دستور مسموم نمودن و شهيد كردن امام را صادر نمود.
دومين مطلب مهم ، جهالت فكرى شديد امت گمراه از ارزشهاى الهى بود كه لزوم يك حركت گسترده علمى و فرهنگى را ايجاب نمود و آن حضرت در اين مهم توفيق بسزايى يافت .او در علوم مختلف ، كرسى درس و دانشگاه بزرگى را پايه ريزى كرد كه باعث گسترش حقائق قرآن و علوم آل محمد صلى الله عليه و آله در اقصى به مكتب حقه جعفرى شد.
روز 25 شوال سال 148 هجرى عالم اسلام در سوگ بزرگ پيشواى خويش ‍ يعنى امام صادق عليه السلام ، سياهپوش گرديد.
اهميت حج در كلام امام صادق عليه السلام  
در روايتى كه از آن حضرت در باب اهميت مناسك و كنگره عظيم الهى حج وارد شده به اصل و اساس اين واجب بزرگ عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى قرار گرفته ، آمده است : اين كه خداوند فرمود: حج بيت الله به اشخاص ‍ مستطيع واجب است ، (169) براى كسانى است كه توانايى مالى و بدنى داشته باشند.بنابراين اگر استطاعت مالى داشته و از حج چشم پوشى كند، در واقع واجب بزرگى از شرايع دين را ترك كرده است .حال اگر كسى متكفل شخص ‍ ديگرى براى رساندن وى به مراسم حج باشد بايستى قبول كند و چگونه نپذيرد در حالى كه خداوند تارك حج را كافر شمرده است .(170) امام در دنباله روايت مى فرمايد: حقتعالى فرمود: مراسم حج در ماهاى مشخصى است و از هر كارى ناروا مانند دروغ ، مجادله ، بدگويى دورى گزيند.(171)
بنابراين مقصود از فرضيه لبيك گفتن ، درك مشعر و تقليد است و هر كه بخواهد فريضه حج را انجام دهد در همين سه ماه شوال ، ذى قعده و دهه اول ذى الحجه است و در غير ايام فريضه نيست
.(172)
كور محشور شدن در قيامت  
ابو بصير يكى از راويان راستگو و پيروان حقيقى امام صادق عليه السلام بود.او مى گويد: از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: كسى كه حج بر او واجب شده و بدون بجا آوردن آن از دنيا رود در حالى كه برايش مقدور بود كه در زمان زنده بودن در مراسم حج شركت كند، از جمله كسانى است كه نابينا محشور خواهيم نمود.(173) ابوبصير مى گويد: عرض كردم ، سبحان الله يعنى واقعا چنين شخصى كور محشور مى شود؟
امام فرمود: بله ، حقيقتا كه حقتعالى او را از طريق و راه صحيح نابينا كند.(174)
در روايت ديگرى در تفسير آيه قرآن كه مى فرمايد: كسى كه در اين جهان كور باشد در جهان آخرت نيز كور و گمراه است ، (175) فرمود: اين مثال كسى است كه داراى ثروتى همچون صد هزار (درهم يا دينار) بوده و از نظر مالى توانايى داشته باشد.آن وقت همين شخص حج خود را بدون عذر ترك كرده و هر سال را به سال ديگر موكول كى كند تا اجل رسيده و موفق به انجام اين فريضه بزرگ نمى شود.در واقع او نسبت به واجبى از واجبات مهم الهى نابيناست .(176)
در اين باب سخن ديگرى از امام عليه السلام وارد شده كه فرمود: كسى كه پس از استقرار و واجب شدن حج بدون عذر حقيقى از قبيل گرفتارى يا بيمارى يا ممانعت حاكم ظالم ، اين واجب را به جهت سهل انگارى انجام نداده و بميرد به آيين يهوديت يا نصرانيت مرده است .(177)
حكايت مالك بن انس از آن حضرت  
مالك از فقهاء مدينه محسوب مى شد.او مى گويد: هر گاه امام صادق عليه السلام را مى ديدم ، يا در هر حال نماز يا روزه دار و يا در حال ذكر گفتن بود.وى زاهدترين مردم زمانه خويش به حساب مى آمد و خداوند به من توفيق داد كه جهت احرام مى خواست لبيك گويد، از خشيت و خوف خداوند، صداى مباركش در گلو قطع مى شد و نزديك بود از مركب خويش ‍ به زمين افتد.به او عرض كردم : اى پسر رسول الله صلى الله عليه و آله ، چرا لبيك نمى گوييد؟
حضرت فرمود: چگونه لبيك گويم در حالى كه مى ترسم در پاسخم حقتعالى مرا اجابت نكند.(178)
وارد شدن به حرم با پاى برهنه  
ابان بن تغلب كه از ياران مخصوص امام عليه السلام بود نقل مى كند: همراه آن حضرت ، سواره به سمت مكه مى رفتيم .آن قدر پيش رفتيم تا به نزديكى حرم رسيديم .در اين هنگام ، امام از اسب فرود آمده و غسل زيارت به جا آورد.سپس نعلين مباركش را از پاهايش برگرفته و با پاى برهنه وارد محوطه مسجدالحرام گرديد.من نيز در مسئله همچون امام عمل نمودم .آن حضرت متوجه من شده و فرمود: اى ابان ، هر كه با پاى برهنه به جهت تعظيم و تواضع به حقتعالى وارد حرم گردد، خداوند صد هزار گناه را از وى پاك كرده و همين مقدار برايش ثواب خواهد نوشت و به همين تعداد به درجات معنوى او افزوده و همين تعداد حاجات و خواسته هايش را بر آورد.(179)
معرفى امام معصوم در موسم حج  
يكى از مسائل مهمى كه در زندگى معصومين عليهم السلام حائز اهميت است ، طريقه معرفى معصوم و امام بعدى توسط امام قبل از اوست كه به جهاتى و در مواردى اين معرفى به صورت پنهانى صورت گرفته و در آغاز امر جزء عده اى از خواص به حقيقت امر آگاهى نداشتند.زمان امامت حضرت صادق عليه السلام كه معاصر با خلافت منصور دوانيقى بود، يكى از اين موارد محسوب مى گرديد.يكى از افراد خاصى كه موفق شد با آن حضرت پيرامون جانشين وى سخن گويد ابن سليط بود.او مى گويد: با جماعتى ، امام را در راه مكه ملاقات كردم .در اين ديدار به حضرت عرض ‍ كردم : پدر و مادرم به فدايت ، خودتان آگاهيد كه مرگ براى همه حتمى است .اكنون از شما تقاضا دارم ، امام بعد از خودتان را به ما معرفى كنيد.در اين هنگام ، حضرت اشاره به چندين فرزند خود كه در سفر حج وى را همراهى مى نمودند، كرده و فرمود: اينها همه فرزندان من هستند.(و در حالى كه به فرزندش موسى بن جعفر اشاره مى كرد ادامه داد) و اين بهترين ايشان است كه بر علم قضاوت و فهم مسلط بوده و داراى سخاء و معرفتى كه مردم به آن محتاج هستند، مى باشد همانا حسن اخلاق و نوع دوستى در اوست كه وى را درى از درهاى رحمت الهى قرار داده است .اما در او صفت ديگرى است كه همه اوصاف او بهتر و او را از اين جهت متمايز نموده است .
ابن سليط مى گويد: عرض كردم ، آن صفت چيست ؟ بفرماييد تا بدانيم .
امام فرمود: خداوند به واسطه او فريادرس ، عالم ، نور علم و حكمت (يعنى حضرت على بن موسى الرضا) را كه به سبب وجود او خونها حفظ شده (و به خاطر پذيرش ظاهرى جانشينى خلافت به درخواست ماءمون ، حالت صلح و آشتى بين بنى هاشم و بنى العباس به وجود آمده )و اصلاح ذات البين گردد، به عرصه وجود آورد.(180)
مناظره علمى با ابوحنيفه در مراسم حج  
نعمان بن ثابت مشهور به ابوحنيفه ، امام برادران اهل سنت حنفى مذهب و از ائمه چهارگانه سنيان است .وى از جمله كسانى است كه استفاده علمى فراوانى از امام صادق عليه السلام نموده و خود نيز به همين مطلب اذغان داشته است .او مى گفت : اگر امام جعفر بن محمدالصادق نبود، مردم مناسك حج را فرا نمى گرفتند.(181)
يكى از قضاياى تاءسفبار تاريخ اسلام ، مهجور شدن مكتب روشنگران امامان كه بدرستى بيانگر اسلام اصيل هستند، بود و از مهمترين ابزار خلفاء براى اين معنا، تشويق افرادى چون ابوحنيفه از جمله كسانى بود كه فتاوايى ضد و نقيض ارائه مى كرد و هر چند امام صادق عليه السلام او را مجاب مى كرد، زير بار نمى رفت .يكى از مجالس مناظره او با حضرت صادق عليه السلام در مراسم حج اتفاق افتاد.
امام با جمعى نشسته بود كه ابوحنيفه وارد شد.حضرت رو به او كرده و فرمود: بر چه مبنايى فتوا مى دهى ؟
ابوحنيفه پاسخ داد: از روى كتاب خداوند و سنت نبوى !
حضرت براى اين كه بفهماند او از حقيقت كتاب خدا بى خبر است پرسيد: مقصود از آيه خداوند كه مى فرمايد: سير كنيد در بين آن ، شب و روز در حال امنيت (182) چيست ؟
ابوحنيفه پاسخ داد: منظور بين مكه و مدينه است .
امام فرمود: ولى بسيارى در بين مكه و مدينه ، مورد دستبرد راهزنان قرار گرفته اند.
امام سپس فرمود: منظور از اين آيه كه مى فرمايد: هر كه داخل آن مكان شود امن و امان خواهد بود،(183) كدام است ؟
ابوحنيفه پاسخ داد: منظور خانه كعبه است .
امام فرمود: مگر نه اين است كه عبدالله بن زبير به كعبه پناهنده شده و حجاج بن يوسف ثقفى آن را با منجنيق بر سر عبدالله ويران كرد؟ (184)
ابوحنيفه كه پاسخى نداشت ، سر به زير افكنده و سخنى نمى گفت .
امام سپس رو به او كرده و پرسيد: حال اگر مسئله اى پيش بيايد كه حكم آن در كتاب خدا و سنت نباشد چه خواهى كرد؟
ابوحنيفه گفت : در آن صورت عمل به قياس و راءى خودم كه ترجيح نظر عقل خويش مى باشد، خواهم نمود.
امام عليه السلام به نكته بسيار اساسى اشاره كرده و فرمود: قياسى كه تو مى گويى باطل است و اولين كسى كه عمل به قياس نمود ابليس بود زيرا در مقابل دستور خداوند مبنى بر سجده بر آدم ، اين گونه دليل آورد كه چون مرا از آتش خلق نموده و آدم را از خاك آفريدى ، من بهتر از اويم (185)(در حالى كه اين مقايسه از اساس باطل بود، زيرا دليل بر بهتر بودن آتش از خاك نمى توان يافت و بالاتر از اين ، دستور خداوند است كه توسط ابليس نقض ‍ شد).
امام سپس براى اعلام باطل بودن مقايسه در احكام فقهى چند مثال جالب توجه آورد.امام پرسيد: آيا بول پليدتر و نجس تر است يا منى ؟
ابوحنيفه پاسخ داد: بول نجس تر است .
امام فرمود: پس چرا مردم به جهت منى غسل مى كنند و در بول تنها به شستن همان محل اكتفاء مى كنند؟
ابوحنيفه پاسخى نداشت و امام در حالى كه به صورت حيرت زده او مى نگريست پرسيد: نماز و روزه كداميك بالاترند؟
ابوحنيفه پاسخ داد: نماز مهمتر است .
امام فرمود: پس چرا بر زن حائض ، قضاء نماز لازم نبوده و قضاء روزه هايى كه نگرفته واجب است ؟
ابوحنيفه پاسخى جز سكوت نداشت .
امام سپس پرسيد: آيا نفس مهمتر است يا زنا و عمل منافى عفت ؟
ابوحنيفه گفت : قتل نفس مهمتر است .
امام فرمود: پس چرا در مسئله قتل نفس ، نظر دو شاهد كافى است اما در ثبوت زنا، نظر چهار نفر شاهد(كه شهادت يكسان و با كيفيت مخصوص آن ارائه كنند) لازم است (186)
سكوت و حيرت عجيبى بر مجلس حكمفرما شده بود.ابوحنيفه قدرت سخن گفتن نداشت .ناگاه با كلام نورانى امام صادق عليه السلام مواجه شد كه فرمود: از خدا بپرهيز و قياس را كنار گذار.(187)
ابوحنيفه باز هم سكوت كرد اما آيا اين سكوت مى توانست جواب فتواى گمراه كننده او و مشكلاتى را كه از اين ناحيه بر بندگان خدا وارد كرده بود بدهد.(188)
طواف در حال بيمارى  
ربيع بن خيثم نقل مى كند: در موسم حج شاهد حضور امام صادق عليه السلام بودم كه وى را در داخل محملى به دور كعبه طواف مى دادند.آن سال امام بيمارى و كسالتى داشت كه نمى توانست شخصا طواف كند.هنگامى كه محمل امام نزديك ركن يمانى رسيد، دستور داد تا محل روى زمين استقرار يابد. آنگاه ديدم كه آن حضرت دست مباركش را بيرون آورده و به روى زمين مى كشيد و سپس در هر شوطى اين كار تكرار مى نمود.
ابن خيثم ادامه مى دهد: در اين هنگام جلو رفته و عرض كردم : فدايت شوم اى فرزند رسول خدا، اين برنامه با بيمارى كه داريد، براى شما سخت است .حضرت فرمود: خداوند مى فرمايد: همانا مناسك حج را به جهت منافع ويژه اى كه براى بشر بود قرار داديم (189)
عرض كردم : آيا منظور منافع دنيوى است يا اخروى ؟ امام فرمود: منظور همه منافع اعم از دنيوى و اخروى .(190)(يعنى حضرت مى خواست بفرمايد كه فضيلت درك منافعى كه خداوند در اين اعمال قرار داده ، ايجاب مى كند كه انسان در هر صورت خودش را محروم نكند، حتى اگر بيمار باشد).
بهترين دعاء در حج  
يكى از ياران امام به نام ابو قره مى گويد: امام صادق عليه السلام را ديدم كه از سر شب مرتب طواف مى نمود و چنين دعا مى خواند: خدايا مرا از بخل نفسم بازدار(و مرتب همين دعا را تكرار مى نمود).من از اين كه امام تنها به همين دعا اكتفا مى كند تعجب كردم ، پرسيدم : فدايت شوم اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله ، چرا غير از اين دعا، چيز ديگرى طلب نمى كنى ؟
حضرت فرمود: آيا بدتر از بخل سراغ دارى ؟ آيا نشنيدى كه حقتعالى مى فرمايد: كسى كه از بخل نفس خويش در امان باشد اهل رستگارى است (191)(در واقع امام با اين بيان هم روشى در دعاء بيان نموده و هم سر مشق مهمى در مباحث اخلاقى بيان فرمودند).(192)
حج امام در كودكى  
امام صادق عليه السلام از كودكى و حج خويش در آن ايام داستانى را براى ابوبصير كه از راويان مورد اعتماد اخبار ايشان بوده بيان كرده است .امام مى فرمود: من با شوق و ذوق خاصى مشغول طواف بودم و سپس با كوش ‍ فوق العاده اى عبادت مى كردم و(از فرط ركوع و سجود و تلاوت قرآن ) عرق از سر و رويم مى ريخت .ناگاه پدرم مرا ديده و از اين حالتى كه خودم را به رنج و زحمت انداخته بودم تعجب كرد.بنابراين به سمت من آمده و فرمود: فرزندم ، خداوند وقتى بنده اى را دوست بدارد، او را داخل بهشت برين خويش خواهد نمود و عمل كم را نيز از او قبول خواهد كرد(بنابراين به خود بيش از حد طاقت زحمت نداده و خود را به رنج و تعب مينداز).(193)
برخورد امام با مرد فقير در حج  
يكى از ياران حضرت به نام مسمع بن عبدالملك مى گويد: سالى توفيق شركت در مراسم حج را به همراه امام صادق عليه السلام حاصل نمودم .در يكى از روزها كه همراه آن حضرت در صحراى منى و در خيمه اى نشسته بوديم ، فرد مستمندى آمده و چيزى خواست .امام از طبق انگورى كه در جلويمان بود، خوشه هايى برداشته و به فرد فقير داد اما او امتناع كرده و عرض كرد: درهم مى خواهم .حضرت به او فرمود: خداوند وسعت دهد.(در واقع امام با اين كلام مى خواست درسى به مرد فقير بدهد كه نبايستى احسان را رد كرد).
بعد از مدت كوتاهى ، فقير ديگرى آمده و درخواستى نمود.امام خوشه انگورى به او داد.مرد فقير سر به آسمان گرفته و گفت : الحمدالله رب العالمين .امام مقدار ديگرى به او داده و آن مرد مجددا حمد خداوند را به جا آورد.
امام كه از نحوه بر خورد و ادب شخص فقير خوشش آمده و آن را مطابق آداب الهى ديد رو به غلام خود نموده و فرمود: چه مقدار درهم در نزد توست ؟
غلام پاسخ داد: بيست درهم .
حضرت دستور داد كه آن را به مرد سائل داده و آن مرد وقتى پول را گرفت و ضمن حمد ثناء خداوند به راه افتاد.
حضرت به او اشاره كرد كه بماند.آگاه پيراهنى از خود به وى عنايت فرمود.سائل رو به آسمان كرده و گفت : سپاس خداوندى را كه مرا پوشاند و سپس رو به امام كرده و عرض نمود: خداوند به شما جزاى خير عنايت كند.(194)
(اين مساله نشان مى دهد كه اگر انسان به قسمت الهى راضى باشد، خداوند به صورت مضاعف به او داده و از جايى كه فكر نمى كند به او خواهد رساند و امام صادق عليه السلام با اين بر خورد، اين شيوه اخلاقى را تحسين نمود).
حكايت مسيحى تازه مسلمان شده  
زكريا بن ابراهيم فردى مسيحى بود كه به دست حضرت صادق عليه السلام مسلمان شد.او مى گويد: سالى در مراسم حج شركت كرده بودم .در اثناء مناسك حج وارد منى شده و پس از مدت كوتاهى به قصد زيارت مولايم حضرت جعفر بن محمد الصادق به سوى وى حركت كردم .
صحنه با شكوه و جالبى را مى ديدم كه برايم شعف آور بود.امام را مردم احاطه كرده و همچون دانش آموزى كه گرد معلم خويش باشند، مرتب از وى پرسشهاى خود را طرح مى كردند.و اين وضعيت به صورت مداوم ، ادامه داشت .(195)
مناظره با سفيان ثورى در مسجدالحرام  
يكى از فرقه هاى منحرف از تعاليم اسلام ، گروه صوفيه بودند كه آغاز اين انحراف در زمان خود رسول الله صلى الله عليه و آله بود.عده اى با برداشت غلط از دستورات اسلامى ، با ترك لذائذ حلال دنيا، سر به بيابان گذاشته و با مشقت خاصى به خيال خودشان ، راه عرفان الهى را مى پيمودند.پيامبر صلى الله عليه و آله بقدرى نسبت به اين مسئله حساسيت نشان دادند كه مردم را در مسجد جمع كرده و فرمودند: اين گونه ترك دنيا در دين من نيست ، من كه پيامبرم از لذتهاى حلال دنيا بهره مى گيرم .(196)
گرچه آغازگران اين انحراف ، به نوعى سوء برداشت از اسلام دچار بوده و هرگز نظر ديگرى نداشتند اما بعدها به خصوص در زمان ائمه هدى صاحبان اين فكر به جمعيتى پيدا كردند كه در مقابل امامان معصوم عليهم السلام موضعگيرى كرده و بعضى از اوقات برخلاف ظاهر خويش ، زندگى مجللى نيز براى خود داشتند.يكى از اين افراد شخصى به نام سفيان ثورى و معاصر با دوران امامت حضرت صادق عليه السلام بود.اين شخص روزى در مسجدالحرام ، آن حضرت را مشاهده كرده و با صداى بلند و با حالت اعتراض به امام گفت : پيامبر و اجدادت اين گونه لباس لطيف و نرم بر تن نمى كردند!حضرت فرمود: هر چيزى اقتضاء زمان خويش را دارد.در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بعضى از مردم از داشتن كمترين پوششى نيز محروم بودند (197) و اكنون وضعيت زمانه تغيير كرده است و علاوه بر آن خداوند مى فرمايد: بگو چه كسى زينتهاى حلال و روزيهاى پاك را تحريم كرده است (198) و قطعا انسانهاى مؤ من و پاك براى استفاده از نعمتهاى و زينتهاى خداوندى شايسته ترند(در واقع امام چون الگو براى بشريت است ، بايستى مقتضيات زمانه را مو به مو اجرا كند).
در اين هنگام ، حضرت براى اين كه تزوير و دو رويى سفيان ثورى را آشكار كند او را به سمت خود كشيده و زير پيراهن خويش را به او نماياند.سفيان مشاهده كرد كه زير پيراهن لطيف امام ، پيراهن خشنى است .حضرت فرمود: پيراهن لطيف را به جهت مراعات زمانه و پيراهن خشن را براى تاءديب نفس خويش پوشيده ام ، اما تو اى ابوسفيان ، پيراهن خشن را به جهت رياء خود را زاهد و نشان دادن به مردم پوشيده و اما در زير آن لباس ‍ نرمى پوشيده اى .(199) آرى مطلب همان بود كه امام فرمود.(200)
قطع طواف به خاطر حاجت مؤ من  
ابان بن تغلب مى گويد: همراه امام صادق عليه السلام در حال انجام طواف بودم .در همان هنگام مردى به نزدم آمده و در حالى كه از صورتش ناراحتى نمايان بود، از من خواست براى رفع گرفتارى او به دنبالش بروم .حضرت صادق عليه السلام متوجه من شده و پرسيد: اى ابان ، اين مرد كيست و چه مى گويد؟
عرض كردم : شخصى از شيعيان شما و مسلمانى است كه مشكلى دارد و از من تقاضاى رفتن به دنبال رفع گرفتاريش دارد.
حضرت فرمود: شايسته است كه طواف را قطع كرده و همراه او بروى .
من با تعجب عرض كردم : اما يابن رسول الله من هنوز طوافم را به پايان نرسانده ام .
حضرت فرمود: مانعى ندارد، آنچه از طواف بجا آورده اى بخاطر سپرده و پس از بازگشت دنباله آن را بجا آور.
ابان مى گويد: پرسيدم ، آيا اگر طواف واجب هم باشد، جائز است ؟ حضرت فرمود: آرى .(201)
دعاى همه كس پذيرفته نمى شود  
امام صادق عليه السلام فرزندى به نام اسماعيل (202) داشت .اسماعيل روزى به پدرش حضرت صادق عليه السلام گفت : شخصى از قريش عزم مسافرت به يمن دارد و من نيز مقدارى پول دارم كه مى خواهم به صورت امنت به وى تسليم كنم تا چيزى برايم خريدارى كند.
امام كه آن شخص را مى شناخت و مى دانست كه فردى مشروب خوار است ، فرزند خويش را نهى كرده و فرمود: آيا نشنيده اى كه او فردى شارب الخمر است و پول دادن تو نوعى اعانت و كمك به فرد مجرم است ؟
اسماعيل گفت : شايعه اى بيش نيست و مردم چنين مى گويند!!
امام صادق عليه السلام فرمود: با اين حال ، تو اين كار را نكن .
اسماعيل اين دستور را كه فرمان امام بود ناديده گرفت . آن شخص پولها را برده و به عهد خويش نيز وفا نكرد و نه تنها چيزى براى اسماعيل نياورد و بلكه آن را نيز پس نداد.
موسم حج نزديك شد. آن سال اسماعيل نيز به همراه پدرش امام صادق عليه السلام به مراسم حج عزيمت كرد. حضرت صادق عليه السلام شنيد كه اسماعيل پس از طواف از خداوند طلب جبران پول از دست رفته را كرد.بنابراين نزديكش شده و فرمود: ساكت شو اى فرزند، به خدا هيچ حقى ندارى از خداوند طلب جبران كنى ، زيرا به تو خبر رسيده بود كه آن شخص ‍ مشروبخوار است و تو او را امين دانستى .
اسماعيل عرض كرد: پدر جان ، من كه مشروب خوردن او را نديدم بلكه مردم چنين مى گفتند!امام در اينجا به نكته بسيار مهمى اشاره كردند و مطلبى را فرمودند كه معمولا بعضى براى رفع مسئوليت در فريضه مهم امر به معروف و نهى از منكر، بهانه مى آورند و مى گويند كه به چشم خود نديديم . گويا شخص انجام دهنده منكر حتما بايستى در جلو ديدگان اشخاص مرتكب منكر شود تا ثابت شود.
امام به اسماعيل فرمودند: خداوند در وصف پيامبر خود مى فرمايد: او ايمان به خداوند و صداقت گفتار مؤ منين دارد. (203) بنابراين وقتى عده اى مؤ من در نزد تو شهادت به مطلبى دادند، آن را تاءييد كرده و به مشروب خوار اعتماد نكن . آيا سخن خداوند كه فرمود: به افراد نادان و سفيه اموالتان را ندهيد(204) را نشنيده اى و چه كسى از مشروبخوار سفيه تر است كه اجراء عقد ازدواج از روى صحيص نبوده و به سخن و امانتداريش اعتماد نتوان كرد. (205)
همسر امام پاسخ مى دهد  
حميده همسر باوفاى امام صادق عليه السلام و مادر موسى بن جعفر عليه السلام بود. او زنى صالحه و پرهيزكار بود و در سايه پر مهر و با بركت شوهرش حضرت صادق عليه السلام به مقام والايى از علم و دانش اسلامى دست يافته بود. وى هنگامى كه به همراه آن حضرت به مراسم حج مشرف مى شد، بعضى از مسائل و مناسك بانوان را پاسخ مى گفت . برخى از اوقات ، خود امام مسائلى را به وى ارجاع مى نمود. از جمله روزى ، عبدالرحمن بن حجاج خدمت امام صادق عليه السلام در حين مراسم حج رسيده و عرض كرد: فرزند نوزادى همراه ماست ، براى اينكه او نيز بهره اى از حج ببرد چه كنيم ؟ حضرت فرمود: به مادر نوزاد بگو كه همسرم حميده را ملاقات كرده و پاسخ مساءله را از او بپرسد.
هنگامى كه همسر عبدالرحمن بن حجاج در اين مورد از حميده پرسيد، او پاسخ داد: روز هشتم ذى الحجه از جانب او نيت كرده و لباسهاى دوخته را از وى دور كنيد همانطور كه محرم چنين كند و سپس او را غسل دهيد. سپس از جانب او روز عيد قربان رمى جمره انجام داده و سرش را بتراشيد و كنيزى را ماءمور كنيد كه او را بين صفا و مروه طواف دهد. (206)
جالب اين است كه ولايت فرزند با بركت حميده يعنى موسى بن جعفر عليه السلام نيز در يكى از سالهايى بود كه امام صادق عليه السلام در موسم حج بوده و هنگام ورود به ابواء (207)(ناحيه اى در اطراف مدينه ) خبر ولادت موسى توسط فرستاده حميده به آن حضرت رسيد. خبر اين مولد همزمان و مقارن با ايام حج سال 128 هجرى ، موجى از شادى و شعف در قلب امام پديد آورد و به شكرانه اين مولد با بركت و سلامتى مادرش ، سه روز اصحاب و ياران را اطعام نمود.(208)
دعاهاى امام صادق عليه السلام در سفر حج هنگام حركت به سوى مكه 
امام هنگام حركت به مكه وقتى از نماز فارغ مى شد به آسمان گرفته و عرضه مى داشت :
خدايا حركت و مسيران را نيكو گردان (209) و هنگامى كه به بلندى صعود مى كرد مى گفت : خدايا شرافت و بزرگى فقط از آن توست .(210)
هنگام طواف  
يكى از ياران حضرت مى گويد: امام به من فرمود: وقتى هفت دور، گرد كعبه طواف كردى نزديك باب مستاجر، خود را به بيت متصل كرده و بگو: خدايا، خانه خانه توست و من هم بنده توام و اين مكان براى پناه جستن از آتش جهنم به سوى توست (211) و سپس فرمود: به گناهانت اقرار كن كه هر كه اين چنين كند، خداوند در اين مكان گناهانش را خواهد بخشيد. حضرت صادق عليه السلام شخصا در كنار خانه كعبه و هنگام طواف چنين مى گفت ، خدايا رحمت ، گشايش و عافيت از جالب توست . خدايا اگر عملم ضعيف است تو برايم افزايش بده و بر گناهانى كه تو از من مطلع هستى و بر مردم مخفى است ، مرا ببخش و مرا از آتش خود حفظم كن (212)
يعقوب بن شعيب مى گويد، به امام عرض كردم ، وقتى به استقبال حجر مى روم چه بگويم ؟ حضرت فرمود: تكبير گفته و صلوات بر محمد و آلش ‍ فرست . (213)
دعاى ديگرى پس از طواف  
شخصى مى گويد: براى طواف رفته و در نزديكى امام صادق عليه السلام بودم كه ديدم از طواف فارغ شده و دو ركعت نماز بيت الله و نزد حجرالاسود به جا آورد و سپس به سجده رفت . او در سجده با سوز و گداز خاصى چنين راز و نياز مى كرد و عرضه مى داشت : خدايا صورتم در نهايت عبوديت براى تو به سجده افتاده است . همانا معبودى به حقيقت جز تو نيست . همانا اول قبل از همه اشياء و آخر بعد از همه وجود هستى . اكنون من در نزدت و اختيارم به دست توست . پس خدايا بيامرز مرا كه گناه بزرگ را غير از تو نخواهد بخشيد. خدايا مرا بيامرز كه اقرار به گناه كرده و هيچ قدرتى غير از تو قادر بر دفع گناه از من نيست . (214)
سپس صورت مباركش را از سجده برداشت و به چشم خود ديدم كه صورتش از اشك ديدگانش به شدت خيس و مرطوب شده است . (215)
دعا هنگام قربانى  
ابو خديجه مى گويد: در منى حضرت مولاناالصادق عليه السلام را ديدم كه در هنگام قربانى نمودن اين گونه مى گفت : به نام خداوند و خدا بزرگتر از آن است كه به وصف آيد. خداوندا اين قربانى از آن تو و براى توست پس ‍ بنابراين از من قبول كن . (216)
دعاى معرفى از آن حضرت در روز عرفه وارد شده است كه حاوى مضامين بسيار مهمى است .
فضيلت استلام حجرالاسود  
عبدالله بن سنان كه از اصحاب امام صادق عليه السلام بود نقل مى كند: مردى از آل عمر در حال طواف ديدم به شخص كه استلام حجر كرده و آن را مى بوسيد خرده گرفته و گفت : اين سنگى كه نفع و ضررى ندارد را چرا بوسيده و احترام مى كنى ؟!
ابن سنان ادامه مى دهد: لحظاتى بعد خدمت امام ششم كه در موسم حج تشريف داشتند رسيدم و قضيه اى را كه ديده بودم ، بيان كردم حضرت سه مرتبه فرمود: دروغ گفت كه حجر نفع و ضررى ندارد زيرا براى اين سنگ ، در روز قيامت زبان گويايى خواهد بود كه به نفع زيارت كننده اى كه تجديد عهد كرده باشد، شهادت خواهد داد.
سپس امام قصه حجر را اينگونه بيان كرده و فرمود: خداوند قبل از خلقت و آفرينش آدم عليه السلام دو رشته آب شيرين و شور آفريده و خاك اوليه خلقت آدم را از چشمه آب شيرين و شور مخلوط كرده و قبل از دميدن روح قدسى خويش در وجود آن حضرت ، از شانه راست او صورت شبحى همچون ذرات بيرون آورده و فرمود: اين جمع به صورت بهشت و از سمت شانه چپ او به همين صورت به سوى جهنم رهنمون كرد. به همين جهت ، اصحاب يمين اهل بهشت و اصحاب شمال اهل جهنم شدند و اين به سبب علم شامل حقتعالى به سرنوشت آيندگان بود.
در اين هنگام براى اتمام حجت ، از تمامى اين ذرات پيمان كرده و بر عليه خودشان از ايشان شهادت خواست (217) و همين حجرالاسود ناظر و شاهد اين ماجرا بود و اين مسئله تفسير آيه از ايشان حقتعالى است كه فرمود: براى امر خداوند تسليم محض مى شوند، هر چه در آسمانها و زمين است از روى اطاعت و كراهت باطنى و بازگشت همه شما به سوى اوست . (218)
سپس حضرت آدم و همسرش حواء را در بهشت ساكن نموده و پس از ارتكاب به خوردن از ميوه نهى شده ،آنها را به سوى زمين تنزل داده و همراه اين دو حجرالاسود را فرستاده و ركن بيت خويش در روى زمين قرار داده و سپس (به واسطه جبرئيل اعمال و مناسك حج را به آدم آموخته ) و آن حضرت پس ورود به كوه صفا، حجرالاسود را در مكان و محاذات بيت الله ديده و ميثاق خويش را بياد آورد. بنابراين با سرعت به سوى حجر شتافته و چهل روز با يادآوران وقايع بهشت و عهد و ميثاقى كه با حقتعالى داشت ، كنار اين تكه با عظمت بهشت گريسته و از اين كه به واسطه ترك فرمان ارشادى خداوندى از بهشت رانده شده ، به شدت پشيمان شده و توبه كار گرديد.(و خداوند به سبب اين تجديد عهد، توبه آدم عليه السلام را پذيرفته و او به مقام عالى نبوت نائل گرديد) به همين جهت حقتعالى فرموده است : هنگام استلام حجر بگوييد: امانتم را ادا كرده و تجديد ميثاق نسبت به عهد اوليه خويش در عالم ذر نمودم تا در قيامت به نفع من شهادت دهى .
امام با اين بيان اهميت حجرالاسود را به ابن سنان و همه حج گزاران بيان فرمود.
امام موسى بن جعفر عليه السلام و حج 
امام موسى بن جعفر عليه السلام در هفتم صفرالمظفر سال 128 هجرى قمرى در ابواء، محلى در نزديكى مدينه ، از مادر با فضيلتش حضرت ام فروه متولد گرديد. وى طفوليت خويش را در سايه پر مهر اين مادر دانشمند و متقى و تحت تربيت ويژه حضرت صادق عليه السلام گذراند. او پس از شهادت پدرش به دست منصور دوانيقى در سال 148 هجرى قمرى ، عهده دار امر مهم امامت گرديده و مدت 35 سال به اين مهم مبادرت ورزيد. دوران امامت آن امام همام به جهت طولانى ترين مدت امامت در بين ائمه اطهار عليهم السلام ، پر از حوادث بسيار تلخ و عبرت آموز بود.
وى در اين ايام با خليفه مقتدر عباسى يعنى هارون الرشيد معاصر بود كه بارها در صدد كشتن امام بر آمد. حضور امامت آن حضرت ، ضربات مهلكى بر كاخ ستم هارون وارد مى كرد. ارتباط با شيعيان و تربيت نيروهاى مخلص ، داشتن عناصر متنفذ در تشكيلات حكومتى همچون على بن يقطين ، ارادت خاص مردم به ولايت آن امام معصوم و بالاخره تعالى فكرى و روحى مردم در سايه حضور آن حضرت ، وضعيت خاصى به وجود آورده بود كه در اين مدت 35 سال بارها و بارها به دست عوامل حكومت هارون ، در كنج زندان قرار گرفت .استبداد و اختناق حاكم وقت در سختگيرى به آن حضرت ، به حدى بود كه شاگردان و پيروان امام ، براى ارتباط با وى مشكلات زيادى را متحمل مى شدند.
سرانجام پس از سختيها و مرارتهاى فراوان و به سال 183 هجرى قمرى و در روز 25 رجب المرجب ، مرغ جان او از قفس تن آزاد شده و در اثر سم مهلك سندى بن شاهك يهودى كه از عمال سنگدل هارون الرشيد بود، شربت شهادت نوشيد.
فضيلت حج  
شخصى از ياران امام كاظم عليه السلام نقل مى كند: بر آن حضرت وارد شده و هيبت و عظمت او مرا به خود مشغول داشت . از او خواهش كردم تا اجازه دهد دست يا پاى مباركش را ببوسم . وى دست مباركش را پيش ‍ آورده و پس از دستبوسى منتظر كلامى از آن حضرت شدم . او فرمود: جدم رسول الله صلى الله عليه و آله فرموده است : هر كه در هنگام زوال خورشيد بيت الله را طواف كند در حالى كه چشم از حرام بسته و استلام حجر كند و احدى را نياز رده و زبان از ياد و ذكر خداوند باز ندارد: خداوند هفتاد هزار حسنه برايش نوشته و همين تعداد بدى را از وى محو و زائل كند و به همين عدد درجات به او عنايت كند....(219)
دعاء پشت سر مؤ من  
شخصى مى گويد: عبدالله بن جندب كه از مؤ منين خالص بود را در عرفه ملاقات كردم . مشاهده كردم كه ساعتها ايستاده و اشك مى ريخت و پس از پراكنده شدن مردم نيز همچنان مشغول گريه و مناجات عاشقانه بود. به سوى او رفته و به او كه جزء پيروان معصومين عليهم السلام بود گفتم : چه نيكو برنامه اى داشتى و چه زيبا مناجات كردى !
وى گفت : به خدا قسم در اين همه مناجات ابدا براى خودم دعا نكرده و فقط در حق مؤ منين ديگر دعا نمودم و اين به سبب سخنى بود كه از مولايم موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: هر كه پشت سر برادر مؤ من خويش دعا كند از عرش الهى ، به او خطاب مى شود: همانا صد هزار برابر آنچه براى ديگران خواستى به تو خواهيم داد. بنابراين نپسنديدم كه صد هزار برابر را رها كرده و براى خودم دعا كنم . دعايى كه معلوم نيست قبول يا رد شود. (220)
پرسشى جالب و پاسخى جالبتر  
شخصى از شيعيان امام ، در حال طواف از او پرسيد: اى فرزند رسول الله صلى الله عليه و آله ، منظور از كلمه جواد(بخشنده )چيست ؟
حضرت فرمود: پرسش تو دو صورت دارد. اگر مقصودت از جواد، مخلوق و بنده است ، بايد گفت ، جواد كسى است كه آنچه بر او از جانب حقتعالى واجب است ، رد كرده و نزد خود نگاه مى دارد و در مقابل شخص بخيل است كه اينگونه عمل نمى كند. اما اگر مقصودت خالق و حقتعالى است ، بايستى گفت ، او در هر صورت جواد و بخشنده است ، چه بدهد و چه منع كند. زيرا اگر چيزى به بنده اش عنايت كرده است و اگر منع كرده و ندهد نيز، از چيزى نبخشيده كه متعلق به اوست (221)(در واقع حقتعالى ، اگر هم نبخشد، تابع مصلحتى والاتر بوده است ).
روايت شقيق از حج امام كاظم عليه السلام  
ابراهيم بلخى مشهور به شقيق از افراد زاهد زمانه خويش محسوب مى شد. وى مى گويد: سال 149 هجرى (كه مقارن ايام امامت حضرت موسى بن جعفر عليه السلام ) بود به قصد حج ، از سرزمين عراق خارج شدم . هنگامى كه به قادسيه كه از جمله منازل استراحت حجاج بيت الله الحرام در مسير عراق به حجاز بود اطراف نگريستم . خيمه هاى
حاجيان كه مشغول استراحت بودند نظرم را جلب نمود.
اين مردم را كه از پير و جوان و خرد و كلان عازم كعبه بودند را از نظر گذراندم . مسلما هر كدام آرزو داشتند كه پس از طى مسافتهاى طولانى و تحمل مشقت سفر، خداوند آهنها را مورد لطف و رحمت خويش قرار داده و آمرزش خود را نصيبشان كند. بنابراين از حال خوشى كه داشتم بهره جسته و چند كلمه را به صورت دعا و زير لب چنين زمزمه كردم : خدايا، همانا اين مردم به سوى تو مى آيند، پس ايشان را نا اميد باز مگردان .
شقيق ادامه مى دهد: در همان هنگام ، به دنبال مكانى خلوت و مناسب مى گشتم تا هم بهتر بتوانم راز و نياز كرده و هم استراحت كنم ، كه ناگاه چشمم به صحنه عجيبى افتاد. خدايا چه مى ديدم !شخصى با وقار، صورتى نيكو و زيبا كه آثار عبادت و بندگى در سيماى نورانى اش نمايان بود و همچون ستاره اى مى درخشيد، نظر مرا به خود جلب نمود. او را مى ديدم كه با لباس و هيئت خاصى ، دور از منزلگاه عمومى مردم قرار گرفته است . ناگهان در دلم گمانى در مورد او به وجود آمد. با خود گفتم : احتمالا اين شخص از فرقه صوفيه (222) بوده و به رسم معمول خود را مانند سايرين به زحمت نمى اندازد و بنابراين سرباز باقى اين مردم است . خوب است نزديك رفته و سخن در اين خصوص با او بگويم .
شقيق مى گويد: بلافاصله كه نزديك وى شدم صورت نورانى اش را به سمت كم نموده و گفت : اى شقيق ، از بسيارى گمانها بپرهيزيد كه همانا بعضى از اين گمانها، گناه محسوب مى شود و از جستجو در حالات ديگران بپرهيزيد.(223) در واقع امام با بيان اين آيه از قرآن حدس و سوء ظن مرا باطل اعلام كرده و همان وقت مرا ترك نموده و رفت . من با خودم گفتم : اين شخص كه بود كه از راز درونيم آگاهى داده و مرا به اسم صدا زد؟!به خدا قسم او بايد از اولياء الهى باشد. بشتابم تا او را ديده و حلاليت طلبم .
شقيق ادامه داد: پس از عبور از چندين منزلگاه ، موفق به يافتن و زيارت مجدد او نشدم . تا اين كه در منزلگاه واقصه ، وقتى در قسمتى از محل استراحت حاجيان نشسته بودم ، آن جوان نورانى و خوش منظر را ديدم كه با خضوع و خشوع ويژه مشغول نماز و راز و نياز با محبوب كريم بوده و اشك از ديدگانش جارى بود. با خود گفتم ، اكنون نزد او رفته و خواهش ‍ خواهم كرد كه مرا بابت سوء ظنم ببخشد. بنابراين همين كه نزديكش شدم با آيه اى از قرآن اينگونه فرمود: و همانا من نسبت به كسى كه توبه كرده و ايمان و عمل صالح و هدايت را پيشه كند، هر آينه آمرزنده هستم . (224) و با اين بيان خواست كه به من بفهماند، از خطايم چشم پوشى كرده است .
با خود گفتم : او باز از سر درونيم خبر داد. شك ندارم كه او ولى به حق خداست . و تا به خود بيايم ، از ديدگانم دور شده و من نيز با كاروان حج همراه شدم تا وارد مكه شديم .
همه جا فكر او مرا به خود مشغول كرده بود و از همه مهمتر از اين كه او را كاملا نمى شناختم رنج مى بردم . شب و روز مى گذشت و من از فراغ و دورى او مى سوختم . شبى از شبها كه مناسك حج را به پايان رسانده و مشتاقانه در پى او بودم ، وى را در جانبى ديدم كه مشغول نماز بوده ، و پس از آن ، با آهنگ خوشى به تلاوت آيات الهى مشغول بود. وقتى به آيات عذاب مى رسيد به خدا پناه برده و هنگام تلاوت آيات بهشت ، از حقتعالى تمناى وصال داشت . اشك پاكش بر صورت منورش جارى بود. همان موقع كه عزم شرفيابى به حضورش نمودم ، ناگاه مردم را ديدم كه مشتاقانه و همچون پروانگانى كه دور شمع حلقه بزنند او را در بر گرفتند. اشتياق حاجيان براى زيارت اين جوان نورانى ، تماشايى بود. هر كدام حاجت خويش را عرضه داشته پرسشهايى از وى طرح مى نمودند.
من نيز نزديك اين جماعت شده و از يك نفر پرسيدم : اين آقا كيست ؟ او پاسخ داد: وى ابا ابراهيم (225) و عالم آل محمد صلى الله عليه و آله است . پرسيدم اباابراهيم كيست ؟ گفت : موسى بن جعفر (امام شيعيان و باب الحوائج )است . در اين لحظه بود كه با خود مى انديشيدم كه اين فضائل در غير اين خاندان يافت نمى شود. (226)