فاطمه زهرا و حج
شركت فاطمه عليهاالسلام در آخرين حج
پيامبر صلى اللّه عليه و آله
موسم حج سال دهم هجرت نزديك و نزديكتر مى شد.به
تدريج آياتى بر پيامبر صلى اللّه عليه و آله نازل مى شد كه
از وفات او در آينده اى نه چندان دور خبر مى داد.در اين
ميان تنها يادگار رسول الله صلى اللّه عليه و آله يعنى
حضرت صديقه كبرى ، فاطمه الزهراء كه انس و الفت عجيبى با
پدر داشته و به همين جهت مشهور به ام ابيها(مادر پدرش )شده
بود، اضطراب خاصى نسبت به آينده بروز مى داد.به هر ترتيب
رسول الله صلى اللّه عليه و آله به همگان اطلاع داد كه
امسال آخرين سالى خواهد بود كه وى موفق به حج گزاران مى
شود، به همين سبب و با رواج اين خبر،عده فراوانى و جمعيت
عظيمى از مسلمانان ، مهاجرين و انصار، آماده عزيمت و تشريف
به حج به همراه رسول الله صلى اللّه عليه و آله مى شدند.
فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز اين فرصت را به بهترين وجهى
غنيمت شمرده و به همراه عده اى از زنان بنى هاشم آماده
همراهى با پدرش رسول الله صلى اللّه عليه و آله گرديد.
پيامبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله در روز شنبه پنج
يا شش روز مانده به اتمام ذى القعده سال دهم هجرى به همراه
همسران ، عده اى از بنى هاشم ، مسلمانان مهاجر و انصار
مدينه در حالى كه وجود مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام و
همسرش زهرا عليهاالسلام ، نگين درخشان اين جمع بودند،
مدينه را به سوى مكه ترك نمود.
(39) در حج آن سال كه حجه الوداع نام گرفت
، مهمترين واقعه اسلام و بشريت كه تكميل شدن آيين و شريعت
خاتم صلى اللّه عليه و آله بستگى تام به آن داشت ، يعنى
معرفى جانشين منصوب پيامبر صلى اللّه عليه و آله از جانب
حقتعالى ، حضرت مولى الموحدين اميرالمؤ منين على بن ابى
طالب عليه السلام ، اتفاق افتاد و زهراى مرضيه عليهاالسلام
از جمله كسانى بود كه شاهد اين جشن و سرور ملكوتيان در باب
وصايت خليفه بلافصل رسول الله صلى اللّه عليه و آله بوده و
همسرش طبق دستور عموى رسول الله صلى اللّه عليه و آله به
عنوان اميرالمؤ منين بيعت نمود.
(40)
بيان فلسفه
حج از زبان گوياى زهرا صلى اللّه عليه و آله
پس از رحلت نبى مكرم اسلام ، نه تنها سفارشات اكيد
آن حضرت پيرامون مراجعه مسلمين به عترت و اهل بيت او در
باب حكومت الهى ، ناديده گرفته شد، بلكه فجايع بزرگى به سر
آن بزرگواران آمد كه هيچ گاه از ياد نرفته و نمى رود. يكى
از اين مسائل غصب فدك از فاطمه زهرا عليهاالسلام بود. فدك
نام مزرعه اى از منطقه خيبر بود كه طبق قوانين الهى به
پيامبر صلى اللّه عليه و آله تعلق گرفته و او نيز به دخترش
زهرا عليهاالسلام بخشيد. عوائد اين مزرعه در طول اين مدت
در اختيار حضرت صديقه بود و او ضمن استفاده از آن در گذران
از اين طريق تلاش مى كرد. خليفه اول بدون هيچ دليل موجهى
فدك را غصب كرده و هر چند حضرت فاطمه عليهاالسلام با
استدلال او را قانع كرد كه فدك را پس دهد ولى اطرافيان
خليفه او را از اين كار منع نمودند.
(41) و اين سر آغازى بود از انحرافى كه پس
از انحراف بزرگى چون غصب خلافت و حكومت از اهل آن ، در
جامعه اسلامى آن روز ايجاد گرديد. يكى از اهداف غاصبين فدك
، متمايل نشدن قلوب مردم محروم به سوى اهل بيت عليهم
السلام بود.
حضرت صديقه عليهاالسلام ، پس از چند روز، به سوى مسجد
روانه شده و در جمع مهاجرين و انصار خطبه مفصلى را ايراد
نمود. حضرت در اين خطبه با بيانى شيوا و گويا چونان معلمه
اى دلسوز، مردم را از آينده تاريك و از اين كه خود را از
پايگاه ولايت الهى دور كرده اند، بيم داد و در فرازى از
اين خطبه در مورد فلسفه احكام مهم الهى از جمله حج مطالبى
فرمود كه حاكى از مقام عصمت والاى آن حضرت بود. او فرمود
خداوند، ايمان را به جهت پاك نمودن
شما از شرك (و پليدى )، نماز را براى دور بودنتان از تكبر،
زكاه را براى پاك نمودن خود و مالتان (از آلودگى )، روزه
را براى ثبات اخلاص و (مراسم عظيم ) حج را جهت استحكام
پايه هاى دين (واجب فرموده و) قرار داد.
(42)
در اين بيان ، آن حضرت به حقيقت ، نكته مهمى را در بيان
فلسفه و رمز اين مناسك عظيم به همه بشريت در تمامى دور
آنها اعلام نمود. در واقع اين نكته اهل بيت عليه السلام
تبيين كنندگان واقعى آيات الهى هستند را مى توان در اين
گونه خطبه ها مشاهده نمود.همانطور كه حقتعالى در آيات قرآن
، مقصود از بناء كعبه و مراسم حج را، جهت رعايت مصالح مردم
و جامعه محسوب نموده است .
(43)
زيارت قبر
زهرا عليهاالسلام در موسم حج
يكى از مسائلى كه ائمه اطهار، در موسم حج و غير آن
مراعات مى كردند، زيارت قبر مادر مظلومه شان سيده نساء
عالمين ، حضرت صديقه عليهاالسلام بود. در فضيلت اين زيارت
و همچنين خواندن نماز در محلى كه داخل روضه نبوى بوده و
منسوب به فاطمه عليهاالسلام است ، رواياتى نيز از خود نبى
اكرم رسيده است .
(44) همچنين در كيفيت زيارت آن بزرگ بانوى
اسلام جملاتى از وجود مبارك حضرت امام باقر عليه السلام
شده است .
(45)
فضه ، كنيز
حضرت زهرا عليهاالسلام در حج
يكى از كسانى كه افتخار مصاحب و همراهى با آن حضرت
را پيدا نمود، زنى پاك سيرت به نام فضه بود كه بنابر نقل
منابع معتبر، قبل از ورود به مدينه و راهيابى به خانه
اميرالمؤ منين عليه السلام به عنوان خدمتكارى از اهالى
نوبه (سودان امروزى ) شناخته مى شده است .
(46) وى پس از اين كه افتخار كنيزى بهترين
زن عالم را پيدا نمود، تحت تاءثير شخصيت والاى آن بزرگ
معلمه الهى قرار گرفته و اكسير وجودى اش مبدل به طلاى نابى
شد كه در اثر آن به مقام معنوى شگفتى نائل گشت . فضه پس از
شهادت جانسوز حضرت زهرا عليهاالسلام ، تا زنده بود به غير
از آيات قرآن سخنى بر زبان نمى آورد و مقصود خويش را نيز
به واسطه آيه اى بيان مى كرد. آرى او نه تنها حافظ تمامى
قرآن بود، بلكه هر آيه اى را نيز نسبت به معناى آن در
مقصود مورد نظر خويش تلاوت مى كرد.
(47) داستانى از حج او را، قشيرى يكى از
مورخين متقدم به نقل از افراد مورد وثوق چنين ذكر كرده است
كه آن شخص مى گويد:
در بيابان منتهى به سمت مكه ، دور از قافله اى ، زن
سالخورده اى را ديدم كه آثار تقوا از وى نمايان بود. به
جهت كمك نمودن جلو رفته و پرسيدم : شما كه هستيد؟
پاسخ داد: و قل سلام فسوف تعلمون
(48) بگو، سلام كه
به زودى خواهيد دانست .
او با خواندن اين آيه ، به من يك دستور اخلاقى داد كه اول
سلام و سپس كلام . بنابراين به او سلام كردم سپس پرسيدم
، در اينجا چه مى كنى ؟
او با آيه اى از قرآن چنين پاسخ داد: من يهدى الله فماله
من مضل
(49) كسى كه خداوند
او را هدايت كند گمراه نخواه شد. يعنى خواست بگويد
كه گم نشده ام و به زودى به كاروان مورد نظرش خواهد رسيد.
ناگهان ترسيدم كه نكند از طايفه اجنه باشد به همين جهت
پرسيدم : آيا از اجنه هستى يا از انسانها؟
او با آيه اى چنين پاسخ داد: يا بنى آدم خدوا زينتكم
(50) اى فرزندان آدم
، زينت برگيريد و با اين بيان خواست كه بگويد از
انسانهاست .
مجدداپرسيدم : از كجا مى آيى ؟
او با آيه چنين پاسخ داد: ينادون من مكان بعيد
(51)ندا كرده مى شود
از مكان دور او مبداء حركت خويش را با چنين بيانى ،
مكان دورى معرفى كرد.
پرسيدم : قصد كجا دارى ؟
پاسخ داد: و لله على الناس حج البيت
(52) از طرف خداوند
بر مردم حج بيت الله واجب شده است او با اين آيه ،
مقصد خويش را حج بيت الله اعلام نمود. معلوم شد مه وى با
قافله اى عازم حج بوده و به جهاتى شايد با نظر خودش مقدارى
فاصله گرفته است . من كه به تدريج به اوج معنوى وى پى مى
بردم از او پرسيدم : چه زمانى به مكه خواهى رسيد؟
پاسخ داد: و لقد خلقنا السموات و الارض و ما بينهما فى سته
ايام
(53) همانا آسمانها
و زمين را در شش روز، آفريدم .
از اين بيان فهميديم كه منظور او رسيدن به مكه در ظرف شش
روز است . ناگاه به ذهنم رسيد كه از او بپرسم ، گرسنه است
يا نه ؟ به همين جهت سؤ ال كردم : آيا ميل به غذا دارى ؟
پاسخ فرمود: و ما جعلناهم جسدا لا ياكلون الطعام
(54) ما پيامبران را
بدون نياز به غذا قرار نداديم فهميدم كه ميل به غذا
دارد، به همين جهت سفره اى گسترانده و او را ميهمان نمودم
. پس از صرف غذا، من كه سواره بودم ، به او كه پياده بود
گفتم ، مقدارى در حركت تعجيل كند.
او در پاسخ من فرمود: لا يكلف الله نفسا الا وسعها
(55) خداوند به هر
كس به اندازه طاقتش تكليف نموده است و مى خواست
به من بگويد كه پياده از اين سريعتر نمى تواند راه برود.
به همين سبب به ذهنم رسيد كه او را به پشت خود سوار كنم .
وقتى پيشنهاد دادم كه مركبم را دو نفرى استفاده كنيم ،
فرمود:
لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا
(56) اگر عالم دو
خدا داشت ، به تباهى كشيده مى شد او با اين بيان به
من فهماند كه به همراه من حاضر نيست سوار مركب شود، به
همين جهت پايين آمده و او را سوار كردم .
وقتى بر مركب نشست گفت : سبحان الذى سخرلنا هذا
(57) سپاس خدايرا كه
آنرا براى ما مسخر نمود او با اين آيه خداوند را
سپاس گفته و به نوعى از من تشكر مى كرد.
سپس اندكى به سرعت آمده و به نزديكى قافله اى رسيديم .
از او پرسيدم : كسى از نزديكانت در قافله هست ؟ با خواندن
چهار آيه ، چهار جوان را معرفى نمود كه پس از لحظاتى آنها
را ديدم . او اين آيات را تلاوت كرد:
يا داود انا جعلناك خليفه فى الارض
(58) اى داود، ما تو
را در روى زمين خليفه قرار داديم و ما محمد الا
رسول الله صلى اللّه عليه و آله غير از رسولى نيست
(59) يا يحيى خذ الكتاب بقوه
(60) اى يحيى ، كتاب
(و دستورات حقتعالى ) را با قوت (و اطمينان ) برگير
يا موسى انى اناالله
(61) اى موسى ، بدان
كه من خداى تو هستم .
ناگاه ديدم كه چهار جوان به سمت ما مى آيند. فهميدم كه
اسامى ايشان داود، محمد، يحيى و موسى است . پرسيدم : اين
چهار نفر چه نسبتى با تو دارند؟
فرمود: المال و البنون زينه الحيوه الدنيا
همانا، مال و فرزندان زينت دنيوى
هستند فهميدم آنها پسران اين زن مى باشند. لحظاتى
بعد آنها به ما ملحق شده و آن زن با كمال رو به فرزندان
خويش كرده و فرمود:
يا ابت استاءجره ان خير من استاءجرت القوى الامين
اى پدر (منظور قضيه دختر كمكى كه در
كشيدن آب از چاه به آنها نموده قدردانى كند) از او قدردانى
كرده و پاداش استخدام يا اجرت برايش قرار دهيد كه همانا
بهترين شخص براى اين منظور فرد قوى و امانتدار است
در واقع او با اين آيه مى خواست به فرزندش بفهماند كه
زحمات مرا در رساندن و غذا دادن به مادرشان جبران كنم . آن
جوانان ضمن تشكر، چيزهايى به من هديه دادند.
آن زن فرمود و الله يضاعف لمن يشاء
خداوند نراى هر كه بخواهد اجرش را مضاعف مى كند
فرزندان او با شنيدن اين آيه از مادرشان فهميدند كه او
دستور مى دهد، اجر و پاداش مضاعف به من دهند. بنابراين
آنها نيز چنين كردند. پس از دقايقى از آنها در مورد
مادرشان پرسيدم . آن جوانان گفتند: اين زن سالخورده مادر
ماست و نام او فضه است . او در طول زندگى خويش افتخار
مصاحبت و كنيزى يگانه دخت رسول الله صلى اللّه عليه و آله
، فاطمه زهرا عليهاالسلام را پيدا نموده و پس (از شهادت آن
يگانه مظلومه عالم اسلام و) رحلت او، در مدت بيست سالى كه
مى گذرد، هيچ سخنى بر زبان نرانده است ، مگر اينكه آن سخن
آيه اى از قرآن كريم بوده است .
(62)
آرى ، حقيقتا بايستى گفت :
آنان كه خاك را به نظر
كيميا كنند
|
آيا بود كه گوشه چشمى
به ما كنند
|
امام حسن مجتبى عليه السلام و حج
معرفى آن حضرت
امام ابو محمد، حسن بن على بن ابى طالب ، در نيمه
رمضان سال سوم هجرى از بزرگ مادر عالم هستى ، حضرت صديقه
كبرى ، فاطمه زهرا عليهاالسلام ، در شهر مدينه متولد شد.
انتخاب نام حسن از طرف حقتعالى و به واسطه جبرئيل ، براى
وى صورت گرفت . او و برادر كوچكترش حسين عليه السلام مورد
علاقه شديد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بودند. وى شباهت
عجيبى نيز به جدش پيامبر داشت . لقب مشهور او مجتبى به
معنى برگزيده بود. وى پس از شهادت پدرش اميرالمؤ منين عليه
السلام عهده دار منصب الهى خلافت و امامت مسلمين شده و به
فاصله بسيار كمى به جهت كمى ياوران خالص و براى حفظ مكتب
اسلام ناب محمدى صلى اللّه عليه و آله ، صلح تحميلى با
معاويه بن ابوسفيان را پذيرفت .
سرانجام از روز 28 صفر سال 49 هجرى در اثر سمى كه جعده بنت
اشعث به تحريك معاويه به او خوراند، به شهادت رسيده و در
قبرستان بقيع مدفون گريد.
عظمت حج در
نزد امام مجتبى عليه السلام
يكى از نكات بارز زندگى و امامت حضرت امام حسن عليه
السلام اين بود كه وى بيش از بيست مرتبه با پاى پياده به
حج مشرف رشد.
(63) در روايتى وارد شده كه در علت اين
مسئله آن حضرت فرمود:
من از خداى
خويش حياء مى كنم كه سواره به سوى بيت او بروم .
(64)
عرفات در
كلام عارفان حقيقى
امام حسن مجتبى عليه السلام روزى درباره مقام و
منزلت عرفات و حضور در آن ، از جدش رسول الله صلى اللّه
عليه و آله نقل فرمود كه آن حضرت مى فرمايد:
به خدايى كه مرا به عنوان بشارت
دهنده و انذار كننده برانگيخت قسم ، همانا حقتعالى درى در
آسمان دنيا دارد كه به آن باب رحمت ، توبه ، حاجات ، تفضل
، احسان ، بخشش و كرم و باب عفو و گذشت گفته مى شود و هيچ
فردى به فيض حضور در آن نائل نمى شود مگر اين كه اهليت
براى درك اين اوصاف پيدا مى كند. همانا صدها هزار فرشته
مقرب الهى ، با نزول رحمت بر اهل عرفات ، شهادت به آزادى
آنان از آتش جهنم و نائل شدن به سعادت ابدى بهشت مى دهند
به نحوى كه منادى به وقوف كنندگان در عرفات اين گونه ندا
مى دهد كه ، همانا آمرزيده شديد.
(65)
همچنين در حديث ديگرى امام مجتبى عليه السلام مى فرمايد
شخصى يهودى به حضور پيامبر صلى
اللّه عليه و آله رسيده و پرسشهايى را طرح نمود. از جمله
پرسيد به چه جهت خداوند دستور وقوف به عرفات داده است ؟
حضرت پاسخ داد: عصر (روز عرفه ) همان روزى بود كه آدم عليه
السلام (به سبب ترك دستور شايسته اى ) خداوند را عصيان
نمود. بنابراين حقتعالى دستور به امت من داده است كه در
بهترين محلها تضرع و توبه كنند تا اهل بهشت شوند. و همانا
ساعتى كه مردم از عرفات باز مى گردد همان ساعتى است كه آدم
عليه السلام با ذكر كلمات الهيه به سوى حقتعالى توبه نمود.(66)
رفع گرفتارى
يك مؤ من در حال طواف
امام زين العابدين عليه
السلام مى فرمايد: روزى امام مجتبى عليه السلام عازم حج
شده و مشغول طواف بود كه شخصى جلو آمده و از گرفتارى خويش
گفت و از آن حضرت خواست كه براى رفع آن همراه او بيايد.
حضرت با خوشرويى به دنبال او رفته و پس از بر طرف كردن
مشكل او بازگشت . ناگاه يك شخص جاهل كه نسبت به فرد گرفتار
حسودى مى كرد پيش آمده و به حالت اعتراض به امام مجتبى
عليه السلام عرض كرد: طواف را به خاطر رفع گرفتارى او ترك
كرد اى پسر رسول خدا؟!
امام پاسخ فرمود: چگونه براى حل
مشكل او نمى رفتم در حالى كه جدم رسول الله صلى اللّه عليه
و آله فرمود: كسى كه براى حل مشكل برادر مسلمان خويش برود،
براى او ثواب يك حج و عمره منظور شود و اگر رفته و موفق به
رفع گرفتارى او نشود نيز، از ثواب يك عمره بهره مند خواهد
بود.
امام حسن عليه السلام سپس فرمود حال
كه به دنبال شخص گرفتار رفتم ، هم ثواب يك حج و عمره اى را
كسب كرده و اكنون نيز به ادامه طواف بازگشتم .
(67)
داستانى ديگر
از حج امام حسن عليه السلام
در يكى از سالها، آن حضرت به
همراه برادرش ابى عبدالله الحسين عليه السلام و پسر عمويش
عبدالله بن جعفر (همسر حضرت زينب عليهاالسلام ) عازم مراسم
حج گرديد. گرمى هوا باعث غلبه تشنگى بر ايشان شده و در
صحراهاى اطراف مكه چادرى را از دور ديدند. آنها به سوى
خيمه شتافتند و آن را متعلق به پيرمرد و پيرزنى ديدند.
پيرمرد، در خانه نبود و پيرزن آنها را با مهربانى و در
حالى كه نمى شناخت گرامى داشته و با شير و سپس گوشت تنها
موجوديشان كه يك گوسفند بود از آنها پذيرايى نمود. حسنين
عليهماالسلام و عبدالله بن جعفر خود را از قريش معرفى
كرده و به پيرزن گفتند: هر زمان كه به مدينه آمديد به نزد
ما بيايد. سپس از وى خداحافظى كرده و رفتند بعد از مدت
كوتاهى شوهر پيرزن به خانه آمد. آنها پس از مدتى به مدينه
آمده و روزهايى را در آن شهر گذراندند.
روز پيرزن در يكى از كوچه هاى مدينه امام حسن عليه السلام
و برادرش و همچنين عبدالله بن جعفر را ديد. آنها او را به
نيكى اكرام كرده و گوسفندان فراوان و پول زيادى در پاسخ
احسان و نيكى وى به او بخشيدند.
(68)
پاسخى جالب
به پرسشى عجيب
مردى از اميرالمؤ منين عليه السلام پرسيد: در حال
احرام بودم كه شترم به سمت تعدادى از تخمهاى شتر مرغى رفته
و چند عدد را شكست . حال آيا به گردن كفاره مى آيد؟ حضرت
او را به نزد فرزندش امام حسن عليه السلام فرستاد. امام در
پاسخ فرمود: بر او واجب كه شتر خويش را به سمت ماده شترها
ببرى و هر تعداد كه تخم شترمرغ شكسته شده ، به ازاء آن هر
چه بچه شتر متولد شد به عنوان قربانى بيت الله بدهى .
اميرالمؤ منين عليه السلام پس از شنيدن پاسخ فرزندش امام
حسن عليه السلام فرمود: فرزندم چگونه اين پاسخ را دادى حال
آنكه شايد از بچه شترها تعدادى زنده مانده و تعدادى نيز
(در حين تولد يا بعد از آن ) از بين برود؟!
امام مجتبى عليه السلام عرض كرد: پدرجان ، همين مسئله در
مورد تخمهاى شكسته شده شترمرغ است . يعنى ممكن بود تعدادى
به جوجه تبديل شده و تعدادى نيز نشود. (بنابراين بايستى
حتما به تساوى جبران بشود) اميرالمؤ منين عليه السلام از
اين پاسخ خردمندانه كه بر مبناى علم وسيع الهى بود متعجب
شده و تبسمى نمود و فرمود: راست گفتى اى فرزندم . و سپس
اين آيه را كه خداوند در وصف فرزندان و ذريه پيامبران به
خصوص حضرت ابراهيم عليه السلام فرموده را تلاوت كرد كه
فرزندانى هستند كه بعضى از ايشان از
نسل برخى ديگر است كه همانا خداوند به همه احوال آشنا و
آگاه است
(69)
دعاء براى
مولود
در يكى از مسافرتهاى حج ، پاهاى مبارك امام حسن
عليه السلام در اثر پياده روى ، ورم نمود. اطرافيان
پيشنهاد كردند تا مدتى حضرت استراحت نموده و كاروان متوقف
شود، تا پاهاى مبارك وى تسكين يابد. امام فرمود: مقدارى
جلوتر برويم . سپس رو به خدمتكارش نموده و فرمود: فردى
فردى را به زودى در مسير خواهيم ديد. او روغنى همراه دارد
از وى مقدارى خريده و نزد من بيار. پس از طى مسيرى همان
طور كه امام فرموده بود، به محلى رسيده و شخصى را با همان
مشخصات كه آن حضرت گفته بود، ديدند. وقتى غلام حضرت مجتبى
عليه السلام ، روغن ورم را از وى گرفت او پرسيد: براى چه
كسى مى خواهى ؟ غلام پاسخ داد: براى امام حسن بن على عليه
السلام و براى تسكين ورم پاى ايشان مى خواهم .
مرد صاحب روغن گفت : پس پول نمى خواهم ، مرا به نزد امام
ببر.
آن دو با هم به نزد حضرت امام مجتبى عليه السلام آمده و
اين شخص خدمت امام عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت ، من
پولى در قبال اين خدمت ناچيز نمى خواهم . فقط از شما تقاضا
دارم كه از خدا بخواهيد به من فرزندى كه دوستدار و پيرو
واقعى شما اهل بيت است عنايت كند. زيرا هنگامى كه از منزل
و شهر خويش حركت كردم نزديك وضع حمل ، همسرم بود.
امام فرمود: به منزلت باز گرد كه همانا خداوند فرزندى نيكو
به تو خواهد داد كه از شيعيان ما خواهد گرديد.
(70)
پاسخ به
پرسشهاى حضرت خضر عليه السلام در مسجدالحرام
امام جواد عليه السلام مى فرمايد: روزى اميرالمؤ
منين عليه السلام به همراه فرزندش امام مجتبى عليه السلام
، در حالى كه حضرت سلمان (رض ) همراهشان بود در داخل
مسجدالحرام و جنب كعبه نشسته بودند. ناگهان مردى خوش صورت
آمد و به اميرالمؤ منين عليه السلام سلام نموده و در كنار
ايشان نشست . او خطاب به آن حضرت عرض كرد: اى اميرمؤ منان
من پيرامون سه مطلب از شما سؤ ال مى كنم كه اگر به آنها
پاسخ بدهى معلوم مى شود كه مردم در رويگردانى از شما به
خطا رفته اند.
حضرت فرمود: هر چه مى خواهى بپرس . آن شخص پرسيد: زمانى كه
فردى خوابيد روح او به كجا مى رود؟ چطور مى شود كه انسان
به فراموشى دچار شده و سپس به ياد مى آورد؟ و پرسش سوم اين
كه چگونه است كه انسان پس از تولد شبيه عموها يا دايى ها
مى گردد؟
در اين هنگام اميرالمؤ منين اشاره به فرزندش امام مجتبى
عليه السلام نمود تا وى پاسخ پرسشها را بيان كند.
امام حسن عليه السلام رو به آن شخص كرده و فرمود: اما پاسخ
سؤ ال اول اين است كه زمان به خواب رفتن هر شخص ، چون روح
معلق به هوا بوده (و از علم ماوراء ماده محسوب مى شود)، پس
تا هنگامى كه انسان خواب است به بدن او باز نمى گردد، حال
اگر عمر شخص باقى بود باز گشته و جذب در بدن مى شود و الا
جذب در عالم ماوراء طبيعت شده و بازگشتى ندارد تا روز
قيامت بر پا شود.
(71) اما مطلب دوم ، اگر در زمان فراموش
نمودن چيزى ، انسان خود را در معرض حق قرار داده (و صلوات
بر محمد و آل محمد نثار كند او قلبا در مسير حق باشد) مطلب
فراموش شده را به ياد خواهد آورد.
اما پاسخ پرسش سوم اين است كه هنگام انعقاد نطفه ، در
صورتى كه پدر و مادر بدون ناراحتى و اضطراب درونى باشند
نوزاد شبيه يكى از اين دو يا هر دو آنان است و الا از نظر
شباهت متمايل به نزديكترين بستگان يكى از دو طرف خواهند
گرديد.
پس از شنيدن اين پاسخها، آن شخص شهادت به حقانيت خداوند و
رسالت پيامبر صلى اللّه عليه و آله و امامت معصومين عليهم
السلام داده و ضمن بيان شهادت مى فرمود: هميشه بر اين
گواهى پابرجا بوده و اكنون آن را تجديد و تكرار مى كنم سپس
بر خاسته و رفت .
اميرالمؤ منين عليه السلام خطاب به فرزندش امام حسن عليه
السلام فرمود تا ببيند آن شخص نيك صورت و سيرت به كدام سمت
روانه شد.
امام مجتبى عليه السلام پس از مدتى بازگشته و به پدرش عرض
كرد: او به سرعت رفته و ناپديد گرديد. حضرت على عليه
السلام پرسيد: آيا او را شناختى ؟ امام حسن عليه السلام
پاسخ داد: خداوند و پيامبرش و اميرالمؤ منين عليه السلام
آگاهترند؟ حضرت فرمود: او حضرت خضر عليه السلام
(72) بود.
(73)
فرزند مكه و
منى
امامان معصوم عليه السلام ، به جهت شدت علاقه به
بيت الله ، خود را منسوب به اين مكان با عظمت مى نمودند.
آنها در معرفى خويش به اين نكته اشاره داشته و به اين
مسئله افتخار مى نمودند.
(74) حضرت امام مجتبى عليه السلام در خطبه
اى ضمن معرفى خويش مى فرمود: همانا من فرزند ركن و مقام و
فرزند مكه و منى و فرزند مشعر و عرفات هستم .(75)
گريه از فراق
دوستان
امام مجتبى عليه السلام در آخرين لحظات زندگى اش ،
قطرات اشك ! چهره اش جارى بود. ابى عبدالله الحسين عليه
السلام و ساير برادران آن حضرت ، كنار بالين آن امام مظلوم
گرد آمده بودند. يكى از اصحاب خاص آن حضرت عرض كرد: اى
پسر رسول الله صلى اللّه عليه و آله ، از چه بابت گريه مى
كنى ؟ با اين كه مقام والايى نزد خداوند داشته و بيش از
بيست بار نيز پياده به حج بيت الله الحرام توفيق داشته اى
.
حضرت فرمود: گريه مكن به جهت عظمت قيامت و به سبب دور شدن
از ياران و نزديكان است .
(76)
بگذار تابگيرم چون ابر
در بهاران
|
كز سنگ ناله خيزد روز
وداع ياران
|
نقل است كه هنگام زيارت ركن در كنار كعبه عرضه مى داشت :
خدايا به من نعمت داده و مبتلا و آزمايشم نمودى و مرا شكر
گزار و شكيبا نيافتى . خدايا تو نعمت را به سبب ترك شكر از
من بر نداشتى و به سبب ترك شكيبايى بر من شدت نگرفتى زيرا
از كريم جز كرم انتظار نمى رود.
(77)
امام حسين بن على ابى طالب عليه
السلام
معرفى مختصرى از آن حضرت
آن بزرگوار در سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه و
در خانه اى كه محل نزول فرشتگان الهى بود، يعنى خانه على
عليه السلام و زهرا عليهاالسلام متولد گرديده و توسط جد
بزرگوارش رسول الله و به دستور حقتعالى به نام حسين عليه
السلام مفتخر شد.
(78) ميلاد آن حضرت باعث شادى و سرور فوق
العاده در عالم وجود شده و اهل مدينه نيز به همين سبب دسته
دسته ، به نبى مكرم اسلام - پدر و مادر اين بزرگ مولود
هستى تبريك مى گفتند.
امام حسين عليه السلام به مقامى دست يافت كه جدش رسول الله
مى فرمود: حسين از من است و من از
حسين .
(79) وى در طول دوران زندگانى و امامت خويش
از امتحانات و آزمايش هاى سخت الهى همچون وفات جدش پيامبر
گرامى اسلام ، شهادت مادر، پدر و برادرش ، سر بلند بيرون
آمده و در آغاز دوره امامت خويش با اوج دوران قدرتمدارى
معاويه بن ابى سفيان و بنى اميه مواجه گرديد كه حضور آن
حضرت سد بزرگى در مقابل آمال و ستمگريهاى ايشان بود. پس از
معاويه و با روى كار آمدن يزيد، فرزند ناخلف و بد سرشت او،
حضرت سيدالشهداء بر مبناى تكليف الهى خويش ، در جهت معرفى
اسلام ناب و رها نمودن مردم از قيد گمراهى و ستم ، طبق
دعوت كوفيان به سمت عراق شتافته و عاقبت طى يك نبرد نا
برابر و در عين حال حماسى كه روشنى نور آن تمام تاريخ
بشريت و انسانيت و آزادگى را تحت تاءثير خويش قرار داد، در
روز دهم محرم سال 61 هجرى ، خود و يارانش به شهادت رسيدند.
هر چه مى
خواهيد در حج بخواهيد
نقل است كه ابى عبدالله الحسين عليه السلام گروهى
را ديد كه جهت اعمال حج به بيت الله الحرام مشرف مى شدند.
آنها براى اين كه كلامى از آن حضرت شنيده و به فيض آن نائل
شوند، مقصود خويش را بيان كرده و عرضه داشتند: يا
اباعبدالله ما عازم خانه خدا هستيم . حضرت فرمود: وقتى به
مكه قدم گذاشتيد، حاجات و خواسته هاى خويش را يكجا از
خداوند بخواهيد (كه همانا محل اجابت است )
(80)
تعداد حج آن
حضرت
امام حسين عليه السلام به دفعات به همراه پدرش امام
على عليه السلام و بردارش امام مجتبى عليه السلام و عده اى
ديگر از نزديكان در موسم حج شركت مى نمود. بارها اتفاق مى
افتاد كه در اين مراسم عظيم الهى به راهنمايى بندگان خدا
مى پرداخت . نقل شده كه آن حضرت تنها بيست و پنج مرتبه با
پاى پياده و تلبيه گويان ، به بيت الله الحرام مشرف شده
است .(81)
آخرين سفر حج آن امام به همراه خانواده ، نزديكان و اصحاب
باوفايش ، در سال 60 هجرى بود كه منجر به واقعه بزرگ و
حماسه جاودانه كربلا شده و به عنوان بزرگترين رويداد حماسى
و اصلاحى تاريخ بشريت ثبت گردد.
اوج عرفان آن
حضرت در روز عرفه
يكى از مهمترين وقايع مربوط به حج معصومين عليهم
السلام ، كلمات گهربار حضرت سيدالشهداء در ايام عرفه يكى
از سنوات حج آن بزرگوار است . اين مجموعه عالى با مضامين
بسيار نغز و پر معنى ، حاوى نكات روشنى از مفاهيم عرفانى
در بالاترين سطح و مافوق فهم بشرى ، كلامى و استدلالى است
كه به نام دعاء عرفه مشهور شده است .
(82)
چند تن از اصحاب و ياران خاص آن حضرت نقل مى كنند كه در
موسم حج و هنگام وقوف در صحراى عرفات ، ابى عبدالله الحسين
عليه السلام ، از خيمه خويش بيرون آمده و با هيبت و وقار
ويژه هاى به سمت چپ كوه عرفات شتافت . خورشيد به سمت مغرب
مايل شده و گويا ماه جمال حسين عليه السلام را مى نگريست
كه آهسته ، آهسته در كنار كوه عرفه مستقر مى شد تا با خداى
خويش راز و نياز كند.
ناگاه سيدالشهداء در حالى كه گروهى از اهل بيت و يارانش
پيرامون او بودند، دستهاى مبارك خويش را خاضعانه رو به
آسمان گرفته و مشغول مناجات با محبوب كريم شد. آرى اين
صداى ملكوتى حسين عليه السلام بود كه در عرفات ترنم عشق را
مجسم مى نمود.
سپاس خدايى را كه هيچ چيز خواست او
را دافع نتواند بود و براى بخشش او هيچ مانعى تصور نتوان
كرد. همان خدايى كه مانند ساخته او، ساخته شده اى نيست و
هم او كه بخشنده اى با وسعت و به وجود آورنده تمامى اشياء
هستى است .
امام در فراز ديگرى ضمن كلماتى سير خلقت انسان و مراحل
تكامل آن را بيان كرده و نعمتهاى بى پايان الهى را مى
شمرد. آن حضرت در قسمتهايى ديگر مبانى توحيد را عنوان
نموده و اوج ايمان به وحدانيت را در صبر و شكيبايى در
مقابل مصائب اعلام مى نمايد.
آن حضرت در باقى فرازهاى دعاى عرفه ، بيان مفصلى از ابتداء
خلقت انسان و نبوت پيامبران گذشته تا حضرت خاتم داشته و
آزمايش هايى كه حقتعالى در سخت ترين لحظات ايشان به عمل
آورده را ذكر مى نمايد. سپس تلاءلؤ انوار عرفانى
سيدالشهداء بر كلمات و واژه هاى زيبايى استوار شده و با
خداوند راز و نياز مى كند.
(83)
مناجات نامه آن حضرت تا ساعاتى طول كشيده و هنگامى وى و
اطرافيانش به ناله و گريه آخرين فراز دعاء پرداخته بودند
كه آفتاب عرفه غروب نموده بود.
خداوند حافظ
كعبه است
زراره از ياران امام باقر عليه السلام مى گويد:
روزى از آن حضرت پرسيدم : آيا موفق به درك زمان ابى
عبدالله حسين عليه السلام شدى ؟ امام پاسخ فرمود: بله ،
روزى در مسجدالحرام (در حالى كه طفلى بيش نبودم )
(84) سيلى به درون مسجدالحرام سرازير شد كه
باعث وحشت افراد حاضر گرديد. در اين هنگام پدربزرگم حضرت
حسين عليه السلام از علت وحشت مردم پرسيده و سپس (به فردى
) فرمود كه بين مردم نداء كند همانا خداوند اين بيت را جهت
هدايت خلائق قرار داده بنابراين چيزى آن را نابود نخواهد
كرد (زيرا خداوند حافظ كعبه و بيت خويش است ).
(85)
علت واجب شدن
هفت مرتبه طواف
امام زين العابدين مى فرمايد: از پدرم حضرت
سيدالشهداء پرسيدم : به چه جهت در طواف هفت مرتبه واجب شده
است ؟ پدرم امام حسين عليه السلام فرمود: خداوند وقتى
اراده نموده كه انسان را آفريده و جانشين خويش در روى زمين
قرار دهد،
(86) فرشتگان (به حالت تعجب و اعتراض )
گفتند: آيا مى خواهى انسان را بيافرينى تا خونريزى بپاكند.
(87) خداوند در پاسخ فرمود: چيزى را مى
دانم كه شما به آن آگاهى نداريد.
(88) در اين هنگام ، حقتعالى فرشتگان را به
مدت هفت هزار سال از شعاع نورانيت خويش محروم نمود و سپس
به آنها رحم نموده و توبه ايشان را پذيرفت و به همين جهت
در آسمان چهارم خانه اى را بنا نهاده و به محاذات آن ، بيت
الله الحرام را با هفت طواف واجب قرار داد و معناى آن ،
واجب شدن هر طواف در ازاى يكهزار سال بود و از طواف
فرشتگان كه هفت مرتبه در عالم علوى بود هفت مرتبه طواف بر
بندگان خدا واجب گرديد.
(89)
محل قطع لبيك
گفتن
عكرمه مى گويد: از مزدلفه همراه امام حسين عليه
السلام بودم . آن حضرت همين طور لبيك مى گفت تا به جمره
(محل انداختن سنگ ) رسيديم . در اين هنگام ، وى تلبيه و
لبيك گفتن را قطع كرده و فرمود: از پدرم على بن ابى طالب
شنيدم كه تا زمان رسيدن به جمره لبيك مى گفت و سپس تلبيه
را ادامه نمى داد و مى فرمود: رسول الله نيز اين عمل مى
كرد.
(90)
آخرين حج
سيدالشهداء قبل از حركت به كربلاء
گهى به كعبه جانان سفر
توانى كرد
|
كه در مناى وفا ترك سر
توانى كرد
|
به راه عشق توانى كه
رهسپر گردى
|
اگر كه سينه خود را سپر
توانى كرد
|
به چار بالش خواب آنگهى
تو تكيه زنى
|
كه تن نشانه تير سه پر
توانى كرد(91)
|
به حقيقت بايستى گفت كه اين سفر حج يكى از زيباترين حماسه
تاريخ و در عين حال مقدمه اى بر ماجراى كربلاى ابى عبدالله
عليه السلام بود.
با مردن معاويه و روى كار آمدن يزيد، (بر خلاف معاهده اى
كه معاويه با امام حسن مجتبى عليه السلام منعقد كرده و
متعهد شده بود كه پس از خودش خلافت را به فرزندش نسپرده و
مسئله را بر عهده مسلمانان قرار دهد)، موقعيت ويژه اى براى
امام حسين عليه السلام پيش آمد كه براى اصلاح جامعه از
ركود و خمود فكرى و انحطاط عقيدتى ، با آن كه به عاقبت
انقلاب خويش واقف بود و مى دانست كه سرانجام اين راه جز
شهادت خود اهل البيت و پيروان نزديكش نخواهد بود، بپاخاسته
و حركت خويش را آغاز كند. آن حضرت پس از رسيدن نامه يزيد
به وليد بن عتبه والى مدينه مبنى بر بيعت گرفتن از آن حضرت
، مصلحت را در حركت به سوى مكه و استقرار در كنار بيت الله
الحرام دانست . زيرا به نيكى مى دانست كه در اثر ازدحام
اصحاب رسول الله صلى اللّه عليه و آله و رفت و آمد حاجيان
بيت الله الحرام ، او به راحتى خواهد توانست اهداف قيام
خويش را به سراسر مناطق مسلمانان نشين عرب برساند. حضرت
سيدالشهداء براى حركت به سوى مكه از بيراهه نرفته و از راه
عادى بين مدينه تا مكه عبور كرد
(92) تا حركت آگاهانه وى به شكل ديگرى
تعبير نگردد.
امام حسين عليه السلام شب جمعه سوم شعبان سال شصت هجرى با
كاروان خويش وارد مكه گرديده و در مدتى كه در كنار حرم امن
الهى بود با افراد زيادى ملاقات نمود. آن حضرت در كليه اين
ملاقاتها به اهداف قيامش تصريح نموده و سرانجام اين
ارتباطات باعث سرازير شدن سيل نامه هاى كوفيان ، جهت دعوت
آن حضرت به سوى عراق گرديد.
(93)
آن حضرت در ماه ذى الحجه براى مناسك حج احرام بست و چون
روز ترويه يعنى هشتم ذى الحجه از آمدن عمرو بن سعيد بن عاص
و عده فراوانى همراه وى كه در ظاهر براى حج ولى در واقع
براى دستگيرى يا كشتن امام به مكه آمده بودند، مطلع شد، از
احرام حج به عمره عدول نموده و طواف ، سعى بين صفا و مروه
را به جا آورده و از احرام خارج گرديده و عازم حركت به سوى
كوفه شد. امام قبل از حركت خطبه اى را به اين شرح خطاب به
مسلمانان ايراد فرمود: سپاس خدايى
راست كه هر چه بخواهد شود و نيرويى جز او نيست و درود
خداوند بر پيامبرش (محمد مصطفى ) باد. همانا مرگ براى بنى
آدم همچون گردنبند براى دختران جوان است و چقدر من مشتاق
ديدن گذشتگانم هستم همان طور كه بايستى به آنجا برسم .
گويا مى بينم كه گرگهاى بيابان مرا پاره پاره مى كنند و در
سرزمينى بين نواويس و كربلا (مرا به قتل مى رسانند) تا
شكمها و انبانهاى خويش را پر كنند و چاره اى از مشيت نوشته
شده حقتعالى نيست و ما خاندان رسالت به قضاى الهى خشنود و
در بلايش شكيبا هستيم و همانا خداوند بهترين پاداش را به
اهل صبر عنايت خواهد فرمود. و پاره تن پيامبر صلى اللّه
عليه و آله هيچ گاه از او جدا نخواهد شد و همگان در بهشت
برين چشمشان به رسول الله صلى اللّه عليه و آله روشن شده و
وعده الهى متحقق خواهد گرديد. پس هر كه آماده است خون خود
را در راه ما نثار كند آماده حركت باشد كه همانا، من
بامدادان كوچ خواهم كرد انشاءالله .
(94)
حكايت فرزدق
شامى
فرزدق از شعر بهره فراوانى داشته و علاقه خاصى به
اهل بيت عليهم السلام داشت . وى مى گويد:
در سال شصت با مادرم به قصد حج حركت كردم . بعد از اتمام
مناسك حج باكاروان سيدالشهداء در منزل صفاح ملاقات كردم و
چون حركت امام در تبديل حج به عمره را ديده بودم علت تعجيل
را پرسيدم . حضرت پس از بيان علت حركتش از من پيرامون وضع
روحى مردم زمانه پرسيد.
(95) من عرض كردم : يا اباعبدالله همه جا
مردم قلبشان با شماست ولى در عمل شمشيرهايشان بر عليه شما
خواهد بود.
امام ضمن تاءييد فرمود: همانا اين قوم (بنى اميه ) اطاعت
شيطان را پيشه كرده و اطاعت خداى رحمان را ترك نموده اند.
فساد پيشگى را در زمين ظاهر نموده و حدود الهى تعطيل كرده
اند.شرب خمر را رايج نموده و اموال مربوط به فقراء و
مساكين را از ايشان دريغ نموده اند بنابراين (من به عنوان
حجت الهى ) وظيفه قيام براى نصرت دين و عزيز داشتن شرع
نبوى داشته و جهاد در راه خداوند را بايستى پيشه سازم تا
ثابت شود كلمه خداوند برتر است .
(96)
قضيه اى حيرت
انگيز در حج
سليمان بن مهربان اعمش نقل مى كند: در موسم حج و
هنگام طواف شنيدم كه شخصى دست به آسمان برداشته و مى گويد:
خدايا مرا ببخش اگر چه مى دانم كه نخواهى بخشيد. من از
گفتار عجيب و دعاى او در حيرت شده و بعد از اندكى از او
علت چنين دعا و ماءيوس بودنش را پرسيدم . او گفت : من جزء
چهل نفرى بودم كه بعد از واقعه كربلا و از شهر كوفه سر
مقدس امام حسين عليه السلام را به همراه ساير سرها به سوى
شام مى برديم !!
(97)
ما همچنان به حركت خويش ادامه مى داديم تا به منطقه اى كه
به دير نصارى بود رسيديم . براى رفع خستگى پشت به ديوارى
نشسته بوده و سفره طعام گسترده بوديم كه ناگاه دستى از پشت
ديوار بيرون آمد و كلماتى را بر قسمتى از ديوار به سرعت
نوشت !! ما با حالت بهت و حيرت و ترس خاصى اين كلمات را
خوانديم . او نوشت :
آيا امتى كه حسين عليه السلام را به قتل رسانده اميدوار به
شفاعت جد او در قيامت هستند
(98) در اين هنگام ما با ترس و لرز شاهد
اين صحنه بوده و چند نفر به سرعت به سمت صاحب دست حركت
كردند تا او را گرفته و شناسايى كنند ولى اثرى از او نبود.
(99)
ثواب حج براى
زائر قبر حسيسن عليه السلام
عبدالله الحرانى نقل مى كند كه روزى از امام صادق
عليه السلام پرسيد: زيارت كننده مرقد امام حسين عليه
السلام چه ثوابى مى برد؟ حضرت فرمود: كسى كه به كربلا رفته
و او را زيارت كند و سپس دو ركعت نماز بخواند ثواب يك حج
مقبول را برده و اگر چهار ركعت نماز بخواند ثواب حج و عمره
خواهد داشت .
(100)
امام زين العابدين عليه السلام
معرفى
بنا نظر مشهور، امام على بن الحسين عليه السلام در
پنجم شعبان المعظم سال 38 هجرى در مدينه متولد شد. نام
مادر وى در اكثر منابع روائى و تاريخ شهر بانويه ذكر شده
است .
(101)
مشهورترين القاب او، زين العابدين و سجاد است . شدت عبادت
، دعا، تضرع به ذات الهى ، قرائت قرآن و مداومت بر حج بيت
الله الحرام ، از وى چهره معرفى به عنوان الگو و اسوه
عبادت كنندگان ، در بين دوست و دشمن ساخته بود. مجموعه
دعاهاى نغز و پر معناى آن حضرت كه تك تك فرازهاى آن درسهاى
عالى از خداشناسى و هستى شناسى بود به عنوان صحيفه سجاديه
معروف گرديد.
(102)
آن حضرت در طول دوران زندگانى و امامت خويش رنجها و
مرارتهاى فراوانى را تجربه كرد كه مهمترين آنها واقعه
جانسوز كربلا بود. به نحوى كه هميشه آه سوزان و چشم اشكبار
او يادآور وقايع دلخراش روز عاشوراى سال شصت و يك هجرى
بود. اين برنامه گريه تا آخر عمر آن حضرت ادامه داشت .
(103)
دوران امامت آن حضرت معاصر با خلفاء ستمگر اموى همچون
وليدبن عبدالملك و هشام بن عبدالملك بود كه در نهايت به
سال 95 هجرى در روز دوازدهم محرم ، در اثر زهر وليدبن
عبدالملك به شهادت رسيده و در قبرستان بقيع مدفون گرديد.
مناجات
عاشقانه در كعبه
ابو حمزه ثمالى از ياران خاص امام سجاد عليه السلام
از قول پدرش نقل مى كند كه او مى گفت : شبى از شبها در
كعبه امام زين العابدين را ديدم كه مشغول نماز بود. به دقت
مى نگريستم . نور مهتاب بر آسمان كعبه گسترده شده و از
نورانيت صورت نيكوى آن امام بهره مى گرفت . مدت زيادى آن
حضرت ايستاده و مشغول راز و نياز بود. ناگاه دقت كردم كه
تا كلمات او را بشنوم . شنيدم كه با سوز و گدازى بى مانند
عرضه مى داشت : آقاى من ، آيا مرا عذاب خواهى كرد در حالى
كه محبت تو در قلب من است . مولاى من اگر چنين كنى ،
بايستى مرا در كنار افرادى قرار دهى كه دشمن تو بودند.
(104)
دعاء در كنار
حجرالاسود
از جمله دعاهايى كه از آن حضرت وارد شده ، دعايى
بود كه در كنار حجرالاسود مى خواند. او به خداوند عرض مى
كرد: خداوندا، مرا در قيامت به رحمت خودت ، اهل بهشت قرار
ده و از آتش خود دورم كن و مرا از بيمارى و مريضى عافيت
عنايت نموده و به من وسعت روزى عنايت نما و از شر فاسقان
جن و انس محافظتم كن .
(105)
حكايت طاووس
يمانى
طاووس از اصحاب و دوستان نزديك امام زين العابدين
بود. وى در اثر مواقع آن حضرت را همراهى مى كرد. يكى از
رويدادهاى جالبى كه وى از طواف و دعاء آن حضرت نقل كرده
ابن است كه مى گويد: امام را ديدم كه از شب تا به سحر
مشغول طواف و عبادت در كنار كعبه بود. هنگامى كه اطراف
كعبه خالى شده و صدايى از كسى نمى آمد، دستها را به آسمان
گرفته و عاشقانه عرضه داشت : خدايا چشمها به خواب رفته و
تو بيدارى و در خانه ات به روى گدايان باز است . مولاى من
آمده ام كه مرا مورد بخشش و احسان خويش قرار دهى و صورت
نيكوى جدم محمد صلى اللّه عليه و آله را در قيامت به من
بنمايى . او پس از گريه طولانى ادامه داد:
خدايا اگر معصيت نمودم ، براى
مخالفت امر تو نبود و به اين جهت نبود كه جزاى معصيت را
نمى دانستم بلكه نفسم مرا فريب داده و ستاريت تو مرا جراءت
داد. خدايا اكنون چه كسى مرا از عذاب تو نجات خواهد داد؟
به چه ريسمانى چنگ زنم اگر دست مرا از ريسمان الهى خويش
كوتاه كنى ؟ واى بر من اگر عمرم طولانى شده و در اثر آن
معصيتم افزون شود. سپس گريه شديدى كه گويا ديده نمى شوى و
چنان حلم و شكيبايى در مقابل معصيت نشان مى دهى مانند اين
كه گناهى صورت نگرفته است . چنان با بندگانت به رفق و
دوستى رفتار مى كنى مانند كسى كه نيازى داشته باشد در حالى
كه اى آقاى من تو از همه خلق بى نيازى
(106)
طاووس ادامه مى دهد كه آن قدر امام راز و نياز كرد تا به
سجده افتاد. من كه آرام و قرار خويش را از كف داده بودم
جلو رفته و سر مباركش را به بالين گرفتم . آن قدر گريستم
كه قطرات اشكم بر صورت مبارك آن حضرت جارى شد. امام فرمود:
كيست كه مرا از مناجات با محبوبم
باز داشت ؟ عرض كردم : طاووس هستم اى فرزند رسول خدا صلى
اللّه عليه و آله ، اين همه ضجه و ناله براى چيست ؟ ما
بايد چنين بناليم و ضجه بزنيم ؟
(107) همانا پدرت حسين بن على و مادرت
زهراست و جدت نيز فرستاده حقتعالى است . پس چرا چنين ناله
مى كنى ؟
امام آهى از نهاد خويش بر آورد و فرمود: خداوند بهشت را
براى مطيعان و جهنم را براى معصيتكاران قرار داده است و
فرق نمى كند كه مطيع خداوند بنده حبشى بوده و معصيتكار شخص
شريف قريشى باشد. آيا كلام خداوند را نشنيده اى كه فرمود
وقتى در قيامت در نفخ صور دميده شده و خلائق براى حساب
آينده ، رابطه خويشاوندى سودى براى ايشان نداشته و در مورد
آن پرسش به عمل نخواهد آمد.
(108)
طاووس مى گويد: امام مجددا رو به من كرده و فرمود: به خدا
قسم فرداى قيامت غير از عمل صالح نفعى نخواهد داشت .
(109)
حال آن حضرت
هنگام تلبيه
ابن عينيه نقل مى كند: على
بن الحسين عليه السلام براى حج احرام بسته و هنگامى كه
آماده تلبيه و لبيك گفتن مى شد، رنگ از رخسار مباركش پريد!
پرسيدند كه اين چه حالتى است كه به شما عارض مى شود؟
فرمود: مى ترسم كه وقتى گفتم لبيك خداوند بگويد: لا لبيك .
(110)