307، قهر بيش از سه روز
قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم :
لايحل لمسلم ان يهجر اخاه فوق ثلاثة ايام ، والسابق يسبق الى الجنة .(310)
حلال و جايز نيست براى مسلمان مؤ من كه بيش از سه روز در اختلافات خود با برادران
هم قهر باشند، و هر كس زودتر براى آشتى اقدام كند، وى زودتر وارد بهشت خواهد شد.
نباشد جايز از بهر مسلمان |
|
كه باشد اختلافى بين آنان |
سه روز آن بيشتر يابد ادامه |
|
كه صلح و آشتى سازد اقامه |
بصلح آن كس كه سبقت برد در كار |
|
بجنت زودتر آرد فرو بار |
به دستورات پيغمبر عمل كن |
|
عروس نيك بختى را بغل كن |
308، اطاعت خداوند
قال ابوالحسن الثالث الامام على النقى عليهما السلام
:
من اءطاع الخالق لم يبال بسخط المخلوق .(311)
كسيكه اطاعت اوامر خدا را بكند، ديگر از غضب مخلوق باكى نخواهد داشت .
هر آنكس پيرو امر خدا شد |
|
رضاى خالق او را مدعا شد |
چه باكش از غضبهاى خلايق |
|
كه باشد متكى بر ذات خالق |
309، بازار سود و زيان
قال ابوالحسن الثالت الامام على النقى عليه السلام :
الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون .(312)
دنيا بازارى است كه يكدسته از مردم فايده مى برند و باقى گرفتار زيان و خسران
خواهند شد.
بود دنيا چو بازار تجارت |
|
خلايق اندر آن گرم سياحت |
گروهى برده در آن سود سرشار |
|
گروه آخر اندر آن زيانكار |
310، حب على (عليه السلام )
قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم :
عنوان صحيفة المؤ من حب على بن ابى طالب .(313)
سرلوحه نامه عمل مؤ من دوستى على بن ابى طالب عليه السلام است .
بمؤ من شد ولا عنوان دفتر |
|
محبت با على در روز محشر |
براى مؤ منين حب على نغز |
|
شد ايمان بى ولا بادام بيمغز |
311، على (عليه السلام ) و هارون
قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم :
يا على انت منى بمنزلة هرون من موسى الا انه لا نبى بعدى .(314)
اى على نسبت تو با من مانند هارون نسبت به موسى خواهد بود، با اين تفاوت كه پس از
من ديگر از جانب خداوند پيامبرى وجود نخواهد داشت .
تو با من منزلت دارى بدينسان |
|
كه هارون داشت با موسى بن عمران |
مگر اينكه نبيى بعد من نيست |
|
تو را قرب مقام و جاه عاليست |
312،علامت مؤ من و منافق
قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم :
لا يحبنا اهل البيت الا مؤ من تقى و لايبغضنا الا منافق شقى .(315)
دوست ما خانواده نيست مگر مؤ من با تقوا، و دشمن ما نسبت مگر منافق بدسرشت .
هر آنكس حب ما او را شعار است |
|
بدان او مؤ من پروردگار است |
نباشد بغض ما اندر دل كس |
|
مگر آن كو منافق هست و ناكس |
313، حب و بغض على (عليه السلام )
لو ضربت خيشوم المومن بسيفى هذا على ان يبغضنى ما
ابغضنى ، و لو صبيت الدنيا بجما تها على المنافق على ان يحبنى ما احبنى ، وذلك انه
قضى فانقضى على لسان النبى الامى (ص ) انه قال : يا على لايبغضك مومن ، و لايحبك
منافق .(316)
امام على (عليه السلام ) فرمود اگر با شمشير بر بينى مؤ من بزنم كه با من عداوت
ورزد، چنين نخواهد كرد. و اگر هر آينه دنيا و همه چيز آن را در گلوى منافق بريزم كه
مرا دوست بدارد، او هرگز مرا دوست نخواهد داشت . براى اينكه از رسول خدا شنيدم كه
فرمود: يا على نيست دوست براى تو مگر مؤ من ، و كسى دشمن تو نيست مگر اينكه منافق
باشد.
بذات حق چو دنيا بر منافق |
|
دهندش نيست بر حبم موافق |
دماغ مؤ من ار كوبم شمشير |
|
كه باشد خصم او را نيست تاءثير |
كه بشنيدم من از ختم رسولان |
|
كه او فرمود با من كى على جان |
محبت نيست الا مؤ من پاك |
|
منافق بر شما باشد غضبناك |
314، كنار حوض كوثر
قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم :
اول من يرد على الحوض اهل بيتى و من احبنى من امتى .(317)
اولين كسيكه وارد مى شود در نزد حوض كوثر فرداى قيامت بر من ، اهل بيت من و كسانيكه
دوست آنها باشند خواهند بود.
فرود آيند نزد حوض كوثر |
|
تمام اهل بيت من سراسر |
پس آنكس حب ايشان در دل اوست |
|
مر ازامت كه آنها رابود دوست |
در آنجا چون دو انگشتند باهم |
|
مودت بين آنها هست محكم |
به مردم با اشارت داد تعليم |
|
سوى سبابتين از راه تفهيم |
315، مثل كشتى نوح
قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم :
مثل اهل بيتى مثل سفينة نوح ، من ركبها نجاومن تخلف عنها غرق .(318)
مثل اهل بيت من مثل كشتى نوح است ، كه هر كس در آن كشتى سوار شد نجات يافته ، و هر
كس تخلف كند غرق مى شود.
مثال اهل بيت من در اين باب |
|
مثال كشتى نوح است غرق آب |
زموجش چون سوار است او چه باك است |
|
تخلف جو در اين دريا هلاك است |
316، باب حطه
قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم :
مثل اهل بيتى فيكم مثل باب حطة فى بنى اسرائيل ، من دخله غفرله .(319)
مثال اهل بيتم باشد اينجا |
|
چو باب حطه اندر قوم موسى |
چنان كوهر كه داخل شد گنه پاك |
|
تمسك جو بديشان هست بى باك |
317، همه بر حب على (عليه السلام )
قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم :
لواجتمع الناس على حب على بن ابيطالب لما خلق الله النار.(320)
اگر مردم اجتماع مى كردند در محبت و دوستى على بن ابيطالب عليه السلام ، هرگز
خداوند جهنم را خلق نمى كرد.
اگر خلق خدا بودند يكرنگ |
|
بحب مرتضى يك سر زدى چنگ |
خداوند كريم از راه احسان |
|
نمى فرمود خلقت نارنيران |
318، حب على (عليه السلام ) و شهادت
قال الصادق عليه السلام :
من عرف هذا الامر ثم مات قبل ان يقوم القائم كان له مثل اجر من قتل معه .(321)
كسيكه معترف بظهور امام زمان باشد و قبل از قيام امام (عليه السلام ) بميرد اجر كسى
را دارد كه در ركاب ايشان در راه خدا جهاد كرده و كشته شده است .
دهد پاداش او را ذات بيچون |
|
شهيد راه حق غلطيده در خون |
كه جانش در ركاب شاه موعود |
|
زتن بيرون شود در راه معبود |
319، عذر و گناه
قال حسين بن على سيد الشهدا عليهما السلام :
اياك وما تعتذر منه ، فان المؤ من لايسيى ء ولا يعتذر، والمنافق كل يوم يسيى ء و
يعتذر.(322)
بر تو باد بدورى كردن از كارى كه به عذر خواهى ناچار شوى ، بدرستيكه مؤ من نه خلاف
مى كند و نه عذر مى خواهد ولى منافق همه روزه هم بد مى كند و هم عذر خواهى مى
نمايد.
بپرهيز آنكه خواهى عذر بسيار |
|
شما را اين عمل نبود سزاوار |
نه مؤ من بد كند نه عذر خواهد |
|
منافق دائم از بد عذر خواهد |
320، هفتاد پاداش
قال حسين بن على سيد الشهدا عليهما السلام :
للسلام سبعون حسنه ، تسع و ستون للمبتدى و واحدة للراد.(323)
براى سلام كردن هفتاد ثواب است ، شصت و نه سهم آن متعلق به كسى است كه سلام مى كند،
و يك سهم مال جواب دهنده است .
براى هر سلام هفتاد خير است |
|
بجمع رنج اين ره راه سير است |
سلام از گفت شصت و نه ثواب است |
|
يكى زان بهره صاحب جواب است |
321، پرهيز از ظالم به مظلوم
قال حسين بن على سيدالشهدا عليهما السلام :
اى بنى ! اياك و ظلم من لايجد عليك ناصرا الا الله .(324)
فرزندم ! بر تو باد بدورى كردن از ظلم در حق كسيكه حامى و يارى كننده اى غير خداوند
ندارد.
مكن ظلم اى پسر در حق مظلوم |
|
خصوصا آنكه باشد زار و مغموم |
هر آنكس را نباشد جز خدايار |
|
مكن ظلم و ستم بر او تو زنهار |
322، خوراك سگها!
قال حسين بن على سيد الشهدا عليهما السلام :
لرجل اغتاب عنده رجلا، يا هذا كف عن الغيبه فانها ادام كلاب النار.(325)
سيد الشهدا عليه السلام به مرديكه در خدمت ايشان غيبت مرديرا كرد، گفت : اى مرد
دورى كن از غيبت كردن زيرا غيبت كنندگان خوراك سگهاى جهنم مى باشند.
يكى اندر حضور شاه خوبان |
|
حسين بن على شاه شهيدان |
زمرد ديگرى بنمود غيبت |
|
باو فرمود از راه نصيحت |
كه ايمرد اينكه از غيبت بپرهيز |
|
كه باشد حربه غيبت بسى تيز |
بفردا نيست غيبت كن نجاتش |
|
بود ماءكول سگها اندر آتش |
323، براى اصلاح امت
قال حسين بن على سيد الشهدا عليهما السلام :
انى لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا مفسدا ولا ظالما، وانما خرجت لطلب الاطلاح فى امه
جدى (ص ) اريد ان امر بالمعروف وانهى عن المنكر.(326)
به درستيكه من براى تجاوز و يا طغيان يا فساد يا ظلم قيام نكردم بلكه براى طلب
اصلاح در امور امت جدم (ص ) قيام مى كنم و اراده دارم امر به معروف و نهى از منكر
نمايم .
نگشتم خارج از اوطان و سامان |
|
كه بنمايم تجاوز يا كه طغيان |
و يا افساد و ظلمى باشدم كار |
|
كه ما دوريم از اين افعال بسيار |
شوم خارج كه آرم زامر فتاح |
|
امور امت جدم باصلاح |
بنهى از منكر و بر امر معروف |
|
نمايم فكر و ذكر جمله معطوف |
324، شفاى تربت حسين (عليه السلام )
الباقر و الصادق عليهما السلام يقولان :
ان الله تعالى عوض الحسين (عليه السلام ) من قتله ان جعل الامامه فى ذريته والشفاء
فى تربته ، واجابة الدعاء عند قبره ، ولا تعد ايام زائريه جائيا و راجعا من عمره .(327)
بدرستيكه خداوند متعال عوض شهادت حسين (عليه السلام ) امامت را در ذريه او، شفاء را
در تربت او، اجابت دعا رانزد قبر او قرار داده و ايام رفت و برگشت زيارتى او براى
زائرانش از عمر آنها حساب نمى شود.
چون حسين در راه حق فرزند و مال و جان بداد |
|
امتيازاتى خداداداش كه بر هر كس نداد |
برذراريش امام ، و تربت پاكش شفاست |
|
نزد قبر او بمقرون اجابت هر دعاست |
نيست ايام زيارت جزو عمر زائرين |
|
از زمان آمد و رفتش با خلاص و يقين |
گرشدى زائر بر او اندر رواقش با كمال |
|
ديده حق بين ، تو بگشا و ببين جاه و جلال |
مى دهم شاها قسم اينك تو را بر مادرت |
|
كن نظر از لطف تا ((شيرين كلام
)) آيد برت |
325، غمناك براى ما
قال الصادق عليه السلام :
نفس المهموم لظلمنا تسبيح و همه لنا عبادة ، وكتمان سرنا جهاد فى سبيل الله .(328)
نفس كشيدن در حال غمناك بودن به خاطر ظلميكه بر ما شده ، ثواب تسبيح و غم غصه براى
ما، ثواب عبادت دارد، و پوشيدن اسرار ما از دشمنان ما، جهاد در راه خداوند محسوب مى
شود.
چون كشى مهموم بر مظلومى ما هر نفس |
|
هست تسبيحت دهد پاداش حى دادرس |
هم و غم ما تو را چون مى كند هر دم غمين |
|
هست پاداش عبادت نزد رب العالمين |
گر كنى اسرار ما از دشمنان ما نهان |
|
چون مجاهد باشى اندر راه خلاق جهان |
بر شما راه سعادت رانشاندايم ما |
|
منكران را گوبرو اهل يقين را گوبيا |
326، انتظار فرج
قال امير المؤ منين عليه السلام :
الاخذ باءمرنا معنا غدا فى حظيره القدس والمنتظر لامرنا كالمتشحط بدمه فى سبيل الله
.(329)
كسيكه او امر ما را بگيرد و بكار بندد و داراى ولايت و دوستى ما باشد در بهشت با ما
خواهد بود. و كسيكه منتظر ظهور و فرج ما باشد مثل كسى است كه ، در راه خدا شهيد شده
و به خون غلطيده باشد.
ولاى ما بگيرد هر كه در دل |
|
بفرودس برينش هست منزل |
بجنت نزد ما باشد مقامش |
|
بمحشر هست محفوظ احترامش |
هر آنكس منتظر بر امر ما شد |
|
ظهور مهدى ما را رضا شد |
چو آن كورخش همت در نوردد |
|
براه حق بخون خويش غلطد |
327، كشته اشك و عبرت
قال حسين بن على عليهما السلام :
انا قتيل العبرة لايذ كرنى مؤ من الا بكى .(330)
من كشته اشكم ، ياد نمى كند مؤ منى مرا، مگر اينكه اشك او جارى مى گردد.
من اندر روز گارم كشته اشك |
|
چوبر من برده اند اهل جهان رشگ |
هر آن مؤ من كند يادم بزارى |
|
شود از ديدگانش اشك جارى |
328، با غم و شادى ما
قال ابوالحسن الرضا عليه السلام : يا بن الشبيب :
ان سرك ان تكون معنا فى الدرجات العلى من الجنان ، فاحزن لحزننا و افرح بفرحنا، و
عليك بولايتنا فلو ان رجلا تولى حجرا لحشره الله معه يوم القيامة .(331)
اى پسر ((شبيب ))! اگر مسرور مى شوى
با ما در درجات اعلاى از بهشت باشى ، پس بخاطر اندوه ما غمناك و براى شادى ما
شادباش و بر تو باد بدوستى و ولايت ما براى اينكه اگر حتى مردى سنگى را دوست داشته
باشد، در قيامت با همان سنگ محشور خواهد شد.
اگر مسرورى از اين شادمانى |
|
كه باشى در بهشت جاودانى |
بفردوس برين باشى تو با ما |
|
باين دستور خود را كن مهيا |
بحزن ما تو محزون باش و غمناك |
|
بخوشحالى ما شاد و فرحناك |
ولاى ما بدل ثابت نگهدار |
|
بحفظش جان و سر بنما تو ايثار |
به دنيا سنگى آر دارد كسى دوست |
|
به فردا، دان يقين محشور با اوست |
خدايا جز ولاى احمد و آل |
|
برون كن از دل ما جمله آمال |
329، يك قطره اشك
قال الصادق عليه السلام :
من ذكرنا عنده فخرج من عينيه مثل جناح الذباب غفرالله ذنوبه ولو كانت اكثر من زبد
البحر.(332)
كسيكه ذكر ما خانواده نزد او بشود، واشك او جارى شود، اگر چه اشك او باندازه بال
مگسى باشد، گناه او اگر به قدر آب دريا باشد، آمرزيده مى شود.
هر آنكس ذكر ما چشمش كند تر |
|
بود آن اشك او گوگرد احمر |
چو بال پشه ، گر باشد گنه را |
|
خدايش بخشد ار باشد چو دريا |
330، تقواى الهى
از وصاياى على به امام حسن عليهما السلام :
فانى اوصيك بتقوى الله ولزوم امره ، و عماره قلبك بذكره ، و
الا عتصام بحبله ، و اى سبب اوثق من سبب بينك و بين الله ان انت اخذت به .(333
)
به درستيكه من وصيت مى كنم ترا به پرهيزكارى و ترس از خدا و ملازمت امر او، و آباد
داشتن دل خود به ياد خدا، و چنگ زدن به ريسمان اطاعت و پيروى او، آيا كدام رشته از
رشته ها بين تو و خدا محكم تر مى باشد اگر تو بدان چنگ بزنى ؟
على اندر وصيت با حسن بود |
|
ولى با مردمش روى سخن بود |
بپرهيز و ببر فرمان ، پسر جان |
|
بكن تعمير قلب از ياد سبحان |
بگير آن ريسمان محكم حق |
|
كه از هر رشته اى آن هست اوثق |
نباشد رشته اى نيكوتر از آن |
|
بگير و وصل كن با رشته جان |
331، احياى قلب
از وصاياى على بامام حسن عليهما السلام :
احى قلبك بالموعظه ، و امته بالزهاده و قوه باليقين ، و نوره
بالحكمه و ذ لله بذكر الموت وقرره با الفناء.(334)
قلبت را با موعظه و پند زنده كن ، و بميران بزهد و بوسيله تقوى قوى كن يقين را و
نورانى كن دل را بعلم و دانش ، و خوار كن آنرا به ذكر و يادآورى مرگ ، و دل را
باقرار بفنا و نيست شدن دنياوادار، تا نپندارى كه سراى جاويد همين دنياست .
به پند و موعظه دل زنده گردان |
|
بزهد و پارسائيش بميران |
قوى گردان تو آنرا با يقينت |
|
بكن نورانيش با نور حكمت |
ذليلش كن به ذكر موت هر دم |
|
به اقرار فنايش كن مصمم |
بداند كاين سرايش نيست جاويد |
|
ببندد دل بر او با چشم اميد |
332، اصلاح جايگاه
من كلام له عليه السلام :
فاصلح مثواك ، و لا تبع آخرتك بدنياك .(335)
منزلگاه خود را به سبب كارهاى خوب دنيا درست كن ، و آخرت خود را بدنيا مفروش .
تو از آرامگاه خويش كن ياد |
|
زكار نيك بنما قبرت آباد |
بدنيا آخرت مفروش عاقل |
|
زكردارت مشو يك لحظه غافل |
333، پاداش انتظار
قال الباقر عليه السلام :
ماضر من مات منتظرا لاءمرنا الايموت فى وسط فسطاط المهدى و عسكره .(336)
ضرر نكرده است كسيكه بميرد و منتظر امر فرج ما باشد، زيرا وضع او مانند كسى است كه
در وسط خيمه امام زمان و لشكريانش جان داده باشد.
ضرر ناكرده آن كو مرد زاخيار |
|
كه با مهدى ما بد عزم ديدار |
چنان باشد كه جان بسپرده آنگاه |
|
ميان خيمه و لشگر گه شاه |
334، اهل امر بمعروف
از وصاياى حضرت امير عليه السلام به فرزندانش :
وامر باءلمعروف تكن من اهله ، وانكر المنكر بيدك و لسانك ، و
باين من فعله بجهدك .(337)
امر بمعروف كن تا اهل آن باشى ، و انكار منكر كن با دست و زبانت و دورى كن از كار
زشت و از بدان تا قوه و طاقت دارى .
بكن امر بمعروف و مكرر |
|
بدست و با زبان انكار منكر |
بحول و قوه شو از هر بدى دور |
|
بدينسان چشم شيطان را بكن كور |
335، آخرت را فراموش نكنيد
قال على بن الحسين زين العابدين عليهما السلام :
اصحابى ، اخوانى ، عليكم بدار الاخره ولا اوصيكم بدار الدنيا، فانكم عليها و بها
متمسكون .(338)
اصحاب من ! برادران من ، بر شما باد بخانه آخرت و آنرا فراموش ننمائيد، وصيت نمى
كنم شما را به خانه دنيا، زيرا شما در آن هستيد و بآن تمسك جسته ايد.
برادرها و ياران ! بر شما باد |
|
كه دار آخرت سازيد آباد |
بدنياتان ندارم هيچ تاءكيد |
|
چو دل بستيد بر آن با صد اميد |
336، خطر گناه !
قال على بن الحسين زين العابدين عليهما السلام :
عجبت لمن يحتمى من الطعام لمضرنه ، كيف لايحتمى من الذنب لمعرنه .(339)
عجب دارم از كسيكه اهميت مى دهد و پرهيز مى كند از غذا كه مبادا ضررى باو برساند،
اما از گناه كه گرفتارى و جزاى بد عايد او مى گرداند، هرگز پرهيز و خوددارى نمى
كند!
عجب دارم از آنكس كاهتمامش |
|
بود دفع مضرت از طعامش |
چگونه از گناهش نيست پروا |
|
كه فردا مى رساند آن ضررها |
337، رفاقت با فاسق
قال على بن الحسين زين العابدين عليهما السلام :
لا تسحبن فاسقا، فانه يبيعك باكله فما دونها.(340)
با شخص فاسق رفاقت مكن كه تو را تو را بلقمه اى يا كمتر از آن مى فروشد! سؤ ال شد:
كمتر از آن چيست ؟ فرمود: باميد لقمه اى كه باو نمى رسد!
مكن با فاسق و فاجز رفاقت |
|
بيك لقمه فروشندت به راحت |
بيك لقمه فروشد، بلكه كمتر |
|
باميدش ، ولى نايد ميسر |
338، براى غذاى روح
قال حسن بن على عليهما السلام :
عجبت لمن يتفكر فى ماءكوله ، كيف لا فى ماكوله كيف لا يتفكر فى معقوله .(341)
عجب دارم از كسيكه در خوراك خود دقت مى كند، چگونه در غذاى فكرى و معارف دينى خود
فكر نمى كند!
تعجب دارم از آنكس كه تفتيش |
|
كند اندر غذاى خويشتن بيش |
چگونه در معارفهاى دينش |
|
نباشد در پى تحقيق و بينش |
339، مايه افتخار مؤ من
قال الصادق عليه السلام :
ثلاثة هن فخر المؤ من وزينة فى الدنيا والاخرة ، الصلاة فى آخر الليل ، و ياءسه عما
فى ابدى الناس و ولاية الامام من آل محمد صلى الله عليه و آله .(342)
سه چيز است كه مايه افتخار و زينت مؤ من در دنيا و آخرت مى باشد: نماز در آخر شب ،
و نااميدى از مالى كه در دست مردم است ، و ولايت و شناخت امامى از آل محمد صلى الله
عليه و آله وسلم مى باشد.
سه چيز آمد به مؤ من فخر و زينت |
|
در اين دنيا و فرداى قيامت |
يكى زانها نماز آخر شب |
|
بود خالص ترين با ذكر يارب |
ديگر قطع اميد، از خلق عالم |
|
اميدت جز بحق نبود مسلم |
ديگر آن كو كه بشناسى امامت |
|
زآل احمد (ص ) و باشد ولايت |
340، اصلاح ذات البين
قال على عليه السلام :
صلاح ذات البين افضل من عامه الصلواة والصيام .(343)
اصلاح بين مرد و ايجاد دوستى و مودت بين خلق الله ، در پيشگاه خداوند متعال ، ثواب
عبادت يكسال نماز و روزه گرفتن را دارد.
كنى اصلاح اگر بين خلايق |
|
دهد از لطف ، پاداش تو خالق |
نماز و روزه يكسال كامل |
|
بكن اقبال اى انسان عاقل |
341، موعظه عالم بى عمل
قال الصادق عليه السلام :
ان العالم اذا لم يعمل بعلمه زلت موعظته عن القلب ، كما يزل المطر عن الصفا.(344)
عالم اگر به خود عمل نكند، موعظه اش مانند قطره بارانى كه روى سنگ صاف ريخته مى شود
و به جاى نمى ماند، موعظه هم در قلب افراد جايگزين نخواهد شد.
هر آن عالم به علمش نيست عامل |
|
مواعظ خلق را ز آن نيست حاصل |
اثر از حرف او در قلب ياران |
|
بود چو سنگ صاف و آب باران |
342، براى بنده متقى
قال امير المؤ منين عليه السلام :
لو ان السموات والارض كانتا على عبد رتقا ثم اتقى الله لجعل له مخرجا و يرزقه من
حيث لايحتسب .(345)
اگر آسمان و زمين بروى بنده بسته شود و بنده متقى باشد، خداوند برايش گشايش روزى
را از جائيكه گمان نمى كرد قرار مى دهد.
زمين و آسمان گيرد اگر تنگ |
|
به راه بنده اى گر ريزد او سنگ |
اگر او متقى باشد زاحسان |
|
خدا راه خروجش سازد آسان |
خدا روزى رساند بى حسابش |
|
زجائى كو نگنجد در خيالش |
زمخلوقات خود، حق نيست غافل |
|
تو خود بنما توكل باش راحل |
343، رضاى ما رضاى خدا
قال حسين بن على سيد الشهداء عليهما السلام :
رضى الله رضانا اهل البيت ، نصبر على بلائه و يوفينا اجور الصابرين .(346)
رضايت خداوند در رضايت ما اهل بيت است ، و ما بر بلاها صبر مى كنيم و خداوند هم بما
پاداش صابرين را خواهد داد.
بود مرضى حق ما را رضايت |
|
نداريم از بلاها ما شكايت |
صبوريم و ز حق هست اين يقين را |
|
دهد پاداش اجر صابرين را |
344، پرهيز از منت
قال امير المؤ منين عليه السلام :
اياك والمن بالمعروف فان الامتنان يكدر الاحسان .(347)
بپرهيز از اينكه براى انجام خوبيها بر افراد منت گذارى زيرا منت گذاردن براى انجام
كار نيك وضع خوبيها را كدر و آلوده مى سازد.
بپرهيزيد از منت نهادن |
|
ز خوبيها دم انجام دادن |
اگر منت گذارى وقت احسان |
|
شود آلوده احسانت بنفصان |
345، قطع طمع از مردم
قال امير المؤ منين عليه السلام :
اذا اراد احد كم ان لايسئل الله سبحانه شيئا الا اعطاه فليياءس من الناس ولا يكن له
رجاء الا الله سبحانه .(348)
هرگاه كسى از شما بخواهد كه از خداوند سبحان چيزى بخواهد و خداوند هم اميد او را
قطع نكند، بايد بخداوند متعال اميدوار باشد.
شما را هر كه چيز از حق بخواهد |
|
خوش آيد حاجتش ايزد برآرد |
بپوشد از خلايق چشم اميد |
|
خدا او را نخواهد كرد نوميد |