فلسفه دين

استاد آيت الله علوي سرشكي

- ۳ -


آموزه‌هاي چگونه بايد زيستن نفع گرايانه :

گفتیم که بایدها و نبایدها بر دو گونه اند : یکی باید و نبایدهای «ارزشي» که براساس « حقوق طبیعی و ارزش های عقلی و اخلاقیات حسنه»، مبتنی است مثل لزوم وفای بعهد و نداشتن «بخل، حسد و کینه و امثال اینها»، که بحث اشب گذشت و این اوامر ارزشي و اخلاقي حتی اگر هیچ نفعی برای عامل نداشته باشند مراعات آنها لازم است و وجود این اخلاقیات حسنه، بخاطر نفع شخصی عامل نیست.
دوم «بايد و نبايدهائي که در واقع تحصیل نفع عامل و دوری عامل از مفاسد و چیزهای مضر و خطرناک است» که بعضاً خود عامل از طریق تجربه به دست می آورد اما تجربه و علم بشر، محدود است و انسان، آگاهی کامل بهمه چیز را ندارد. اما خداوندی که عالم بهمه چیز است «آنچه را برای بشر، مفید است از آنچه را مضر است» بهتر می داند و در تکالیف ای از طرف خداوند (در اوامر و نواهی به عنوان تکلیف شرعی) بیان می شود :
مثلاً دوری از نجاسات همچون دوری از بول و کثافات و خون و سگ و خوک و امثال آنها که تحقيق در بعضی از اینها، قرن‌ها از دسترس علوم تجربی به دور بود تا آنکه میکرسکب و غیره از ابزار جدید، ساخته شد و انسانها به سرایت امراض از این اشیاء آگاه شدند حتی بول و منی و خون تا این قرون اخیر مورد اعتراض عالمان تجربی بود که چرا در دین الهی و بالاخص اسلام، آنها نجس شناخته شده اند و بالاخص راجع به خون و منی که اینها چرا نجس از طرف دین الهی معرفی شدند که پس از کشف میکرب « ایدز» روشن شد که خون و منی، وسیله سرایت مریضي «ایدز» از انسانی به انسان دیگر است و یا حرمت شراب که حتی در ادیان تحریف شده مسیحیت و بعضی از فرقه های آنها، حلال میدانستند از طرف بعضي، اشکال می شد که چرا حرام است حتی از طرف بعضی از تحصیل کرده های علوم تجربی تا آنکه اینک متوجه شدند علاوه بر آنکه عقل را در زمان مستی می گیرد (و همین چه بسا موجب جنایاتی می شود) در مخ انسانها و غیره اثرات بدی دارد و حتی در مخ و تضعیف اندیشه اولاد و نسل انسان شراب خوار، موثر است.
در هر حال خداوند دانای مطلق و حکیم مطلق و مهربان برای آنکه انسان در زیستن مورد رنج و مشقت قرار نگیرند چیزهائی را برای بشر، ممنوع نموده است كه مضر و يا خطرناك است همچنانکه در مسائل اجتماعی دروغگوئی، نفاق و حسادت و بخل و کینه و کسب های مضر و حرام را ممنوع کرده است.
و نیز در اقتصاد و معاملات، ربا را که منافع پول را از طرف مردم ضعیف، بسمت سرمایه دار بدون تحمل خسارت از طرف سرمایه دار، سوق می دهد شرع مقدس، ممنوع و در مقابل دادن زکوه و در اسلام علاوه بر زكوه، دادن خمس استخراج معادن و سود تجارت را بر ثروتمندان به نفع ضعفاء، واجب نموده است که حرمت ربا و وجوب دادن زکوه در تمام ادیان الهی وجود داشته است و اگر جامعه، بطور کامل به آنها عمل مي‌كرد گرفتار پیدایش طبقه فقیر در جامعه و تبعات آن نبودیم بالاخص قانون خمس را و اینکه امام صادق فرموده طبق دستور اسلام، انحصارگری در معاملات، معصیت است و نيز تبانی فروشندگان و نیز تبانی خریداران و در نتيجه چنين گفتار امام صادق، تشکیل «کار تل‌ها و تراست ها»، باید برچیده شود و اگر چنین شود جهان طعم عدالت اقتصادی را میچشد و حتی جامعه جهانی به طبقه ای ثروتمند و طبقه ای ضعیف، تقسیم نمی شود که علاوه بر آنکه چنین نظامي، ظلم به انسانها است سرچشمه ای برای نزاع‌ها و فساد‌ها مي‌باشد و لزوم انجام عباداتی که انسان را به یاد خدا و قیامت باندازد و با این یاد، روحیه او را تقویت و از کارهای زشت دور کند و محبت به خویشان و مردم و حتی به همنوعان تا برادری و برابری را در میان انسانها تقویت کند و در عباداتی جمعی همبستگی اجتماعی، تقویت می گردد و علاوه بر تقویت عدالت با انگیزه درونی در درون جامعه و ایجاد محبت و برادری میان آنها و گذشت و فداکاری برای همدیگر، زندگی را راحت و لذت بخش و قابل هضم نماید و بالاخص دین الهی با حفظ آمیزش جنسی در چهارچوب ازدواج شرعی و خانواده، کانون خانواده را گرم و از تولید فرزندان بی پدر که از محبت خانوادگی و لااقل از محبت پدری محرومند و آمادگی زیادی برای افتاده در فساد را دارند جلوگیری می کند و نیز خرج و زحمت اولاد را که باید بر دوش پدر و مادر، هر دو باشد تنها به مادران وارد نکنند که از این جهت در اروپا ستمی بی نظیر به زنان جامعه وارد می شود و در نتیجه تضعیف و نبود محبت خانوادگی و بریدن از خانواده همچنين خودکشی در مناطقی و جنایات، در مناطقی دیگر اروپا، به اوج خود رسیده است.
و در دین الهی علاوه بر لزوم داشتن عدالت در رهبران و دوری آنها از خودخواهی و هواپرستی، همچنین فرهنگی انسانی از طرف خدای جهانیان که حافظ برادری و برابری انسان‌ها است حاکم می گردد و از فرهنگ های نژاد پرستانه تفرقه اندازانه و ملیت گرائی افراطی، دوری می گردد و جهان و جهانیان آماده برای اتحاد و وحدت و برادری در زیر رهبری الهی منصوب از طرف خدا همچون انبیاء عظام و اوصیاء واقعی شان گردد بعكس زمان کنونی كه «بخاطر دوري از خدا»، جهان، در آتش اختلافها و تفرقه‌ها و نزاع‌ها و سردرگمی در نظامهای اقتصادی و سیاسی و غیره ميسوزد نظامهايي كنوني که حتی خود طرفدارانشان به ضعف‌ها و ناتوانی‌ها و مفاسد و معایب آنها اعتراف دارند نظام های اقتصادی که به بن بست رسیدند و نظامهای سیاسی بشری که بدون استثناء بقول راسل و محققین بی طرف، به دست ریاست طلبان و قدرت طلبان اداره می شود که اگر چه شعار ملیت و انسان گرائی می دهند اما با تاسیس سازمان مللی که براساس تبعیض میان ملیت‌ها برپا شده و ابرقدرتهای دارای چنگ و دندان قوی، بر سرنوشت کشورهای ضعیف جهان مسلط کرده است همراهي دارند.
بلکه عمده بی عدالت های موجود جهان از چنین «سازمان و شورای امنیت و رهبران سیاسی»، سرچشمه می گیرد و در عصری که انسانها به آسمانها سفینه می فرستد و اتم را می شکافند جنایاتی همچون و حتی بدتر از جنایات تاتار و مغول در کشورهای پیشرفته اقتصادی و توسط آنها در کشورهای ضعیف انجام می گیرد و بشر با چنین جنایاتی روی شیر و پلنگ را سفید کرده است.
و بقول آگوست کنت، «وقتی بشر از دین و روحانیت واقعی دور شود بسمت وحشی گری روی می آورد». و این نیست مگر بخاطر رشد تفکرات حس گرایانه و ماده گرایانه که ریشه ارزش های ذاتی و ثابت انسانی را می زند و رشد تفکراتی که جامعه بشری را از اعتقاد عقلی به وجود خدا و قیامت و باید و نبایدهای الهی، دور کرده است و بجز خدا چه کسی است که بهتر و بیشتر به منافع و مفاسد آگاه باشد و از او به بندگان‌اش مهربان تر باشد و بتواند با محبت و آگاهی کامل و مطلق و نامحدودی که دارد انسانها را از این سردرگمی و بیچارگی و بدبختی موجود بطور کامل رهائی دهد.
اگر بشرها بیدار شوند و از «دین واقعاً و کاملاً الهی»، بطور کامل پیروی کنند ريشه اين نزاع‌ها و فسادها و ظلم ها، نابود مي‌شود این است نیاز بشر به آموزه های «واقعاً و کاملاً از طرف خدا» و رهبران «واقعاً منصوب از طرف خدا» و با يد توجه داشت كه خداوند حكيم و مهربان ترا از پدر و مادر، که در هیچ زمانی زمین‌اش را بدون «دینی واقعاً و کاملاً الهی» و «رهبری واقعاً و کاملاً الهی» وانگذارده است.

نکته ای که باید توجه داشت در اینکه بشر در شناخت نظامهای اجتماعی، همچون نظامهای اقتصادی و اجتماعی و تربیتی و سیاسی‌اش از طریق تجربه با مشکلات بزرگی روبرو است.
یکی از این مشکلات طولانی بودن زمان تجربه است در حالیکه در تجربه فیزیکی و شیمیایی و طبیعی «اجسام جاندار و مواد غیر جاندار»، به راحتی می توان در آزمایشگاه در مدت یک ساعت یا یک روز و یا چند روز و ما ه و سال انجام داد و تکرار آنها را با تکرار همین مدت بانجام رساند و یا در آزمایشهای ژنتیکی گیاهان و حیوانات مثلاً در مدت یک سال و چند سال در انجام آن موفق شوند و به نتایجی مثبت یا منفی برسند.
 اما در آزمایش «نظامهای اجتماعی»، سالها بلکه قرن‌ها لازم است تا یک نظام اجتماعی مثلاً یک نوع نظام سرمایه داری و غیر سرمایه داری و یا یک نوع نظام سیاسی مثلاً امپراطوری و یا سلطنتی و یا مذهبی غیر الهی همچون حکومت بنی امیه و بنی عباس و آئین دو شمشیر کلیسا و امپراطوري و حکومت های جمهوری در انواع و اقسام خود، آثار و مختصات خود و موفقیت و عدم موفقیت خود را نشان دهند.
مثلاً آئین دو شمشیر و حکومت روحانی کلیسا شاید هزار سال و بیشتر کشید تا انحراف و معایب آن ظاهر شد و در مقابل آنها پروتستان و حکومت های جمهوری و غیر جمهوری ملی پیدا شد و اینک قرن‌ها از آن گذشته تا اینکه اینک حکومت های بشری خودکامه و جمهوری های دمکراتیک و باصطلاح دمکراسی مفاسد و معایب خود را آشکار کردند و ظلمی که در سراسر جهان بر مناطق مستعمره و ضعیف و یا حتی در درون خودشان روا می دارند ظاهر شده است چه ظلمی که از طریق سازمان ملل و شورای امنیت ظالمانه براساس تبعیض و مقدم داشتن ابرقدرتها بر سایر ملل بر انسانها میرود و چه ظلمی که از طریق سرمایه داران و صهیونیست‌ها بطور مستقیم یا غیر مستقیم بر جامعه بشریت می رود و یا.
2- دیگر از مشکلات تحقيق در حوادث اجتماعی اقتصادی و سیاسی و غیره همان وجود «اختیار و انگیزه» در ميان افراد انسانها و نيز «غرض ورزی های محقق و کاشف قوانین» (علت و معلولی میان حوادث تاریخی و نیز وجود اختیار و آزادی افراد جامعه) است و «اختيار» می تواند در این قوانین علت و معلولی اجتماعی تاریخی، همچون استثناء باشد و یا به طور کلی تصمیم فردی خاص مثل انبياء و رجال بزرگ سياسي و غيره، حوادثی بزرگ و غیر قابل پیش بینی را بوجود بیاورد و حتی تاریخ را عوض کند.
یعنی تصمیم یک شخص، نقطه عطفی در تاریخ گردد چنانچه بقول راسل دانشجوئی که تصمیم گرفت آن شاهزاده اروپائی را ترور کند و موفق هم شد موجب بروز جنگ جهانی اول گردید و جنگ جهانی اول زمینه ساز جنگ جهانی دوم و بسیاری از تحولات بزرگ جهان گرديد.
ضمناً محقق تاریخ نگر علاوه بر آنکه خود نيز گرفتار انگيزه‌هاي شخصي و نژادي و غرض ورزي‌هاي مخصوص به خود است و مي‌تواند در تغبير گزارش‌هاي او موثر باشد همچنين در تحقیقات تاریخی خود، با چنین مشکلاتی روبرو است با داستانهای تاریخی مجهول و دروغ که تشخیص‌اش از داستانهای راست بسیار مشکل است و نویسندگان تاریخ براساس انگیزه‌ها و اغراض شخصی یا گروهی که داشتند به جعل آنها اقدام کرده اند مشکل را دو چندان می کند همچنانکه خود محقق نیز ممکن است تحت نفوذ چنین انگیزه هائی باشد و از بعضی از حقائق کشف شده نزد خودش بخاطر همان اغراض یا ترس از بازگو کردنش نزد دیگران، خودداری کند.
در حالیکه بقول آگوست کنت و جامعه شناسان، جامعه شناسی بشري و تحلیل های حوادث اجتماعی سیاسی و اقتصادی و غیره تاریخی و کشف قوانین اجتماعی، مؤثر ترین علم در اصلاح جامعه بشری است با مشکلات بزرگی همراه است همچنانکه بیان آنهم از طرف محقق با مشکلاتی همراه است که یکی از آنها عدم امکان تشخیص بی غرض و یا غرض ورزی تاریخ نگار و محقق است و حتی اگر بی غرض باشد تحت تاثیر ناخودآگاه باورهای خودش است که این را می توان به وضوح کم و بیش در تمام جامعه شناسان وعلمای تفسیر و حتی آگوست کنت و دورکیم و غیره مشاهده کرد که توضیح آن در این مختصر نمی گنجد و اصل تاثیر باورها و پیش فرض‌ها و پیش داوری ها، مورد قبول علماي تفسير و هرمنوتيك است و لذا بشر از تدوین دستورات «کامل و بدون عیب و بدون انحراف» نظام چگونه زیستن فرهنگ سیاسی اقتصادی و تربیتی، عاجز است و تنها خداوند جهان است که عالم بي نياز و مطلق و مهربان تر از پدر و مادر است می تواند آنرا بدون نقص و عیب به عنوان «دین واقعاً و کاملاً از طرف خودش»، بیان کند.
و بعضی از آموزه های نفع گرایانه دینی از طرف خدا به امور شناختی و امور درونی انسان، مربوط است.
من جمله، «الهی اندیشیدن درباره جهان هستی» زیرا این که آیا جهان هستی تصادفاً بوجود آمده است و بدون شعور و اختیار است در نتیجه جهان هستی و انسان نیز بدون هدف آفریده شده اند چنانچه حس گرایان می گویند و بقول اگزیستانسیالیست‌ها در جهان، انسان ملحد تنهای تنها است در نتیجه در مواقعی که در هدف‌اش شکست می خورد و یا با مشکلی روبرو می شوند هیچ اندیشه تسلی دهنده و موجود یاری کننده ای برای خود نمی داند.
و یا شناخت اینکه جهان هستی تصادفاً بوجود نیامده و خالق دانا و حکیم و مهربانی آنرا آفریده است که مومنان به آن معتقدند نتیجه این می شود که اگر آنطور که او توسط انبیاء و فرستادگانش فرموده کار نیک کنیم (و کار بد و ظلم و فساد نکنیم) پس از مرگ هم ما را به بهشت می برد و اگر فساد یا ظلم کنیم ما را به جهنم می برد.
و اگر بنده خوبی باشیم و به وظائف خود کاملاً عمل کنیم او ما را در راه خیر و خوبی یاریمان می کند و اگر به مشکلی برخوردیم می توانیم از او کمک بگیریم و او ما را در همین دنیا هم اگر وظیفه شناسی باشیم در مواردی که بداند صلاح ما در آن یاری کردن است ما را حتماً یاری می کند و لذا یک انسان مومن به دستورات الهی و چنین خدائی حکیم و مهربان که بوظیفه خودش عمل می کند در مقابل هیچ مشکل و معصیبتی، ناراحت و ناامید نمی شود و می داند اگر از خدا بخواهد مشکل او را خداوند قادر مطلق بطوریکه خودش صلاح بداند حل می کند.
مثلاً مریض‌اش را شفا می دهد و یا مشکلات دیگرش را حل می کند اما اگر حل نکرد حتماً خداوند در آن مشکل و مصیبت، مصلحتي برای من می دانسته که حل نکرده و یا صبر و ایمان مرا به آزمایش گذارده که اگر در آن قبول شویم. مرا به مقام و مرتبتی بالا و یا ثوابی بزرگ در آخرت برساند این است که مومن‌اي كه وظيفه خود را عمل مي‌كند، هرگز نسبت به آنچه بر او میگذرد ناراحت نمی شود و نسبت به آینده خود هم نگران نمی گردد چون به چنین خدائی که وصف‌اش گذشت معتقد است (قرآن – ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون -) که – آقای کی برکه گورد – در کتاب بسیار جالب و معروفش بنام – بیماری بسوی مرگ – آنها را شرح و توضیح داده و آنرا احساس یک مؤمن می داند که برای خودش تجربه شده است و حتی اگزیستانسیالیست های ملحد همچون ژان پل سارتر هم اصل گفتار کی برکه گورد را درباره احساسات مؤمن، قبول دارند و آنچه موجب الحاد آنان است این است که فکر مي‌کنند اثبات وجود خدا، ممکن نیست بلکه وجود خدا، محال است که ما در پیش فرض اول و دوم همين کتاب، پاسخ ژان پل سارتر را داریم و اين که اشکالات هیوم و کانت در باره عدم امکان اثبات خدا عقلاً مردود است.
همچنانکه اثبات تناقض در معنی خدا و ادعای محال بودن وجود خدا نیز مردود بود و ما روشن کردیم که هیچ تناقض در مفهوم صحيح خدا كه ما گفتيم، نیست و گفتار هیوم و کانت در عدم امکان اثبات خدا عقلاً باطل است و وجود خدا قابل اثبات عقلی هست علاقمندان به توضیح بیشتر این بحث می توانند به کتابهای اگزیستانسیالیست های مؤمن و اگزیستانسیالیست های ملحد مراجعه کنند و از مطالب بسیار جالب و روشن کننده آنها استفاده کنند بالاخص اینکه خود اگزیستانسیالیست های ملحد همچون ژان پل سارتر به این معایب الهی و بی خدائی کاملاً اعتراف می کنند که انسان ملحد خود را در جهان تنها و بدون حامی می داند و در مقابل مشکلات و ناامیدی‌ها کم توان است و خود را پوچ و جهان را پوچ احساس می کند و یکی از راه حل هائی که چه بسا به آن خواهد انجاميد، خودکشی است و ژان پل سارتر هم برای انسان ملحد که به مشکل برخورده است خودکشی را و یا توسل به مواد مخدر را یک راه حل معقول می داند و اما نسبت به امید و شادابی و توان بیشتر یک مؤمن بخدای دانا و مهربان کاملاً و صریحاًٌ اعتراف می کند.
خلاصه انسان ملحد و مادی منکر خدا در هنگامیکه در آرزویش شکست خورد کاملاً احساس ناامیدی و ضعف می کند و در مقابل مشکلات و ناراحتی‌ها ضعیف است.
و بالعکس در پیروزی‌ها و رسیدن به بی نیازی و مقام هم سر از پا نمی شناسد و بالنسبه طغیان می کند و بیاد فقراء و دیگران نیست و چه بسا برای کسب ثروت و یا قدرت بیشتر به ستمگری و تجاوز به حقوق دیگران هم می پردازد چون بخداوندی که نیکوکاران را پاداش و بدکاران را در آخرت مجازات می کند معتقد نیست.
اما یک انسان واقعاً و کاملاً مؤمن بخدا (نه کسی که تنها شعار خداشناسی را می دهد) در وقت رسيدن به پست و مقامي و يا داشتن ثروت، هرگز فقراء را فراموش نمی کند و علاوه بر کمک به کم توان‌ها به نیکوکاری و کارهایی که برای عموم مردم خیر دارد اقدام می کند و در هنگامیکه دارای مقام و قدرتی شد غرور و طغیان او را نمی گیرد بالعكس از آن مقام و قدرت برای احقاق حق دیگران و خدمت به همنوع خود استفاده می کند چون تمام این کارها را بدون پاداش نمی داند بلکه پاداش نیکوکاری را برای خود محفوظ می داند که خدا در آخرت او را یاری خواهد کرد.
علاوه بر تحقیقات اگزیستانسیالیست‌ها بر تاکید این مطالب تاریخ هم گواه بر صدق این مطالب است آنجا که مشاهده می شود در میان انبیاء و اوصیاء، انبیاء هیچ ستمگری دیده نشده اما در میان مخالفین آنها و ملحدان، ستمگران و مفسدان هستند مثل فرعون که منکر خدای جهان بود و خود را خدا، اعلان می کرد.
که چه قدر بچه های کودک را کشت و یا چنگیزخان مغول و امثال آنها که به خدا و پیغمبرش و قیامت معتقد نبودند و یا انسانهای مشرک عرب در زمان جاهلی که به قیامت معتقد نبودند حتی کودکان دختر خود را زنده به گور می کردند و از دزدی و غارت اموال ابائی نداشتند و هرگز در میان انبیاء و مؤمنان واقعی دزدان و آدم کش‌ها و ستمگران و جنایت کاران دیده نشده اند.
( مگر افرادی که در باطن ایمان بخدا و قیامت نداشتند و تنها بخاطر جلب توجه مردم شان در ظاهر، تظاهر به ایمان می کنند اما در مواردی که مردم متوجه نشود دست به جنایت و دزدی و خلاف می زنند یعنی منافقان کسانیکه واقعاً و باطناً ایمان بخدا و قیامت ندارند و یا ایمانشان بخدا و قیامت ضعیف است ولی بخاطر منافع شخصی شان تظاهر به ایمان بخدا و قیامت می کنند).
در هر حال علاوه بر آنکه ایمان بخدا و قیامت و دستورات خداوند عالم مطلق و حکیم و مهربان، ما را در این دنیا با فرهنگ کاملاً انسانی و مفید و نجات بخش، آشنا می کند همچنین موجب تقویت روحیه ما می شود و انسان مؤمن واقعی و عامل به دستورات الهی که توسط انبیاء‌اش به بشر فرستاده شده هم راه مستقیم و نجات بخش را می پیماید و هم با روحیه ای شاداب و امیدوار و شکست ناپذیر است.
و نمونه های بارز اینها انبیاء و رفتار آموزنده آنها در تاریخ بوده و هستند که چگونه تنها و یا همراه با مؤمنان، در مقابل ستمگران همچون فرعون و نمرود و آداب جاهلی همچون کشتن دختران و غیره ایستادند و به توسعه فرهنگ انسانی اقدام کردند و توانستند بیشترین تاثیر مفيد را بر جامعه بشری بگذارند و اینک نیز که بخاطر توسعه مکتب های حس گرایانه پوزیتیوسیتی و ماده گرائی و الحاد، بشر بسوی جنگ‌ها و نزاع های نژادی و قومی و استثمار و استعمار و غیره به پیش می رود و حاکمان بر جهان هم بجز خودخواهی و ریاست طلبی هدف دیگر ندارند و راسل در کتاب قدرت‌اش به آن تصریح می کند باز تنها امید بشر به دين «واقعاً و كاملاً الهي» و بازگشت بعضی از «انبیاء و رهبران الهی» است که این بشریت را از این بدبختی‌ها و نکبت‌ها نجات دهد.
قرآن: ان الانسان خلق هلوعاً اذا مسه الشر جزوعاً و اذا مسه الخیر منوعاً الا المصيلن  
قرآن: الا بذکر الله تطمئن القلوب 
قرآن: يا بني آدم اما ياتينكم رسل منكم يقصّون عليكم آياتي فمن اتقي و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون 
قرآن: كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم يتلو عليكم اياتنا ويزكيكم و يعلمكم مالم تكونوا تعلمون
قرآن: و من اعرض عن ذکری فان له معیشت ضنکاً 

از کتاب مبانی جرم شناسی دکتر مهدی کی نیا - صفحه 453 – 452

( بررسی تغییرات کمی خودکشی، در چندین کشور، در طی دهه 1951 تا 1961 از نظر سازمان بهداشت جهانی دور نمانده است) :
میزان خودکشی در هر 000/100 نفر
سال‌هاي  1951  1955 1959  1961
استرالیا  5/9   3/10 1/11  9/11
اتریش  7/22  4/23  8/24  9/21
بلژیک  8/13   5/13  1/13  6/14
کانادا   -  -  5/7   6/7
سیلان  4/7   9/6   3/8  9/9
چک اسلواکی  -  -   -   6/20
دانمارک  6/23   3/23  21   9/16
«مصر» 7/0   2/0  1/0     -
فنلاند 7/15   9/19   20   6/20
فرانسه  5/15   9/15   9/16  9/15
«آلمان غربی» 2/18  2/19   7/18  7/18
برلن غربی 5/34  3/34   9/33  0/37
«آلمان شرقی»29  7/27   4/28
مجارستان  -  6/20  7/25  4/25
اسرائیل  5/6  5/5   7   4/6
ایتالیا 8/6  6/6  2/6   6/5
ژاپن 3/18  2/25  7/22  6/19
هلند 6  6   7   6/6
نیوزیلند 9/9  9   7/8   4/8
پرتقال 2/10   2/9  2/9   7/8
جمهوری ایرلند 6/2  3/2  5/2   2/3
«آفریقای جنوبی (اروپائی‌ها )» 1/10  3/11 12   14
«آفریقای جنوبی (آفریقائی‌ها )» - -   1/3  3/4
اسپانیا  9/5  5/5   2/5  5/5
سوئد  2/16  8/17  1/18  9/16
سوئیس 1/21  6/21   4/19  2/18
انگلستان  2/10  3/18   5/11  3/11
اسکاتلند  4/5   7/7   5/8  9/7
ایرلند شمالي 1/4   3/3  1/4   5
ایالات متحده (تمام نژادها) 4/10  2/10  6/10  5/10
سفید پوستان 1/11  1/11   3/11
سیاه پوستان 8/4  8/3   3/3
مقایسه کشور «مذهبی مسلمان مصر» که در این فهرست آمده است که زیر یک درصد است با تعداد بالای کشورهای اروپائی که «ایمان و خانواده در آنها رو به ضعف رفته است» نشان می دهد که نقش ایمان مذهبی و قدرت همبستگی خانواده، چقدر در احساس سعادت می تواند مؤثر باشد.
کتاب «روان شناسی جنائی» تالیف دکتر سعید حکمت صفحه 82 – 83
( تحلیل و بحث درباره علل بزهکاری نوجوانان) :

راجع به موضوع ارتباط «کمبود عاطفی والدین» و «بزهکاری»، مطالعات بعمل آمده درگروه بزهکار و مقایسه با گروه شاهد، نشان می دهد که «کمبود یا فقدان عاطفی والدین»، مهمترین عامل مشترک در سوابق این نوجوانان بزهکار بوده است.
در سابقه 124 نفر از 169 نفر (یعنی در 74 درصد) جوان بزهکار، موارد جدائی کامل از والدین وجود داشته است. در صورتیکه در گروه شاهد این رقم 21 روی 169 نفر یعنی 3/2 درصد می باشد.
بدین ترتیب از آنجائیکه کمبود عاطفی والدین در اکثر سوابق نوجوانان بزهکار وجود داشته است لذا حدس می زنیم که گسیخته شدن ارتباط والدین با کودک یکی از اساسی ترین علل بزهکاری نوجوانان می باشد.
عده دیگری از کارشناسان بنقش کمبود عاطفی مادر در رشد شخصیت کودک به مراتب بیش از نقش پدر اهمیت داده اند و در بیشتر مقالات خود از نقش پدر اصولا ذکر به به میان نیاورده اند اما عده انگشت شماری از مصنفین (آندری، نس، وارفون، درهایدات) به ویژه اهمیت نقش پدر را در روابط عاطفی کودک و اثر زیان بخش گسیخته شدن این روابط را متذکر شده اند.
اما راجع به «عامل فقر اقتصادی»، نتیجه تحقیقات در روی کودک بزهکار و گروه شاهد (که از نظر وضع اقتصادی مشابه می باشند) نشان داده است که «عامل مذکور بطور مستقیم علت بزهکاری نیست» (حتی چند مورد از افراد گروه شاهد دیده شده که بعلت از کار افتادن پدر، خودشان کار می کنند و مخارج خانواده را بدوش می کشند و در عین حال تحصیل می نمایند و با این حال هیچ یک از آنها مرتکب جرم و جنایتی برای تامین وضع زندگی خود نشده اند ).
 «این موضوع می رساند که اگر زیر بنای ساختمان شخصیت که در کودکی پی ریزی شده محکم باشد و طفل از محبت و مراقبت صحیح مادر و بخصوص از تربیت و پرورش كامل پدر سیراب شده باشد عامل فقر اقتصادی نمی تواند به آسانی آنرا فرو ریزد.
بالاخره درباره اهمیت عوامل اجتماعی از قبیل ناآشنا بودن جوانان بشرایط زندگی خاص نامأنوس شهرنشینی. محشور شدن اتفاقی آنها با افراد ناجور و مجرم و تأثیر سوء این اشخاص در روحیه نوجوانان در بیشتر موارد عامل ثانوی بوده و از راه تأثیر روی زمینه آماده نوجوانان، آنها را بطرف بزهکاری سوق داده است این موارد نسبت به تعداد کل بزهکاران چندان قابل ملاحظه نیست».

(همان کتاب روان شناسی جنائی تالیف دکتر سعید حکمت صفحه 86 – 87)
 «در جنگ جهانی دوم عده زیادی از کودکان انگلیسی را برای اینکه از خطر بمباران و موشکها در امان باشند از خانواده، جدا کردند و به کانادا فرستادند. پس از جنگ، وقتی این کودکان به وطن بازگشتند در میان آنها ابتلاء به انواع نوروزها، زیاد مشاهده شد.
آنافروید و همکارانش این عده را با عده ای که در وحشت جنگ در لندن پیش پدر و مادر خود مانده بودند مقایسه کردند و یافتند که به صورت آشکاری بیماری روانی نوروز در میان عده ای که بخارج فرستاده شده بود بیشتر بود.
این تحقیق ثابت کرد که هیچ خطر حتی بمباران و جنگ برای سلامت روانی کودک زیان بخش تر از جدائی از خانواده نیست.
وقتی چند سال پیش در هلند سیل آمد و عده زیادی را بی خانه کرد به صورتی که ناچار بودند زیر خیمه زندگی کنند عده زیادی از خانواده های انگلیسی کودکان بی خانه شده هلندی را نزد خود دعوت کردند. دولت هلند با استناد به تحقیق آنافروید از این دعوت‌ها تشکر کرد ولی از فرستادن کودکان خودداری کرد. برای کودک زیستن در سخت ترین اوضاع با پدر و مادر خود بهتر تا زیستن در ناز و نعمت ولی دور از آنها. » 
یعنی «دین واقعاً و کاملاً الهی» که از طرف خداوند حکیم (و دانا به همه چیز و مهربان تر از پدر و مادر و بی نیاز) می باشد علاوه بر آنکه تقويت اخلاق مينمايد و نيز روش صحیح زیستن و بهتر زیستن را بطور کامل و بدون عیب به بشر می آموزد، همچنین برای تعدیل و تقویت روحیه انسان یک ضرورت است.
در حالیکه آموزه های فرهنگي چگونه بايد زیستن بشري بخاطر «محدودیت علم و عقل بشر و خطاپذیری‌اش»، هرگز نمی تواند کامل باشد زیرا آموزه بدون عیب و بدون خطاء و از هر جهت کامل و بدون نقص تنها از علمی کامل و مطلق، ممکن است که علم و حکمت خداوند باشد و آموزه های فرهنگي بشر در مقابل آموزه های فرهنگي خداوند علاوه بر وجود نقص و عیب در آموزه های بشر از توان اجرائی کمتری هم برخوردار است که در بحث آینده بطور مفصل بیان خواهد شد.
و علاوه بر آن، دين واقعاً الهي برای تعادل و تقویت روحیه انسان نیز یک ضرورت است که علاوه بر ديدگاه فيلسوفان اگزیستانسیالیست وتجربه تاریخ در تایید آن، آگوست کنت هم نیاز به دین را برای تعالی و تقویت وحدت میان انسانها یک ضرورت دانسته و بزرگترین تحولات بشری را توسط ایمان بخدا و دین الهی، دانسته است است فروید نیز در روان شناسی‌اش در تأثیر اعتقاد به بهشت در تسکین ناآرامی‌ها بشر تأیید می نماید یعنی نقش ضروری دین در مصالح بشر علاوه بر تأیید فلسفه و عقل مورد تأیید علم هم قرار دارد و می تواند علاوه بر تصحیح و اصلاح شیوه زیستن بشر و تقویت و تعدیل روحیه آنها همچنین می تواند برادری و برابری و بالاترین میزان دوستی و همیاری را ایجاد کند.
در حالیکه دوری از خدا و آموزه های‌اش علاوه بر ظهور آثار ضعف روحیه در بشر به ظلم و فساد و تنازغ و حتی تنازع بقاء می انجامد.
( قرآن – و من اعرض عن ذکری فان له معیشته ضکاً – اذکروا اذ کنتم اعداء فالف بینی قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً - و لو انفقت ما فی الارض جمیعاً ما الف بین قلوبهم)

بخش دوم دین شناسی

«ضمانت های اجرائی» (آموزه های چگونه بايد زیستن)
 
3- دین و ضعف حکومت های بشری در اجراء :
لزوم وجود «حکومت و قوه مجريه» عقلاً بخاطر ضعف افراد، در اجراء حق
ضعف «حکومت های بشری» در اجراء و هدایت
«هیوم» در کتاب تحقیق در مبادی اخلاق (در اول بخش چهارم در بند 164) می نویسد:
- «اگر هر انسانی، فراست کافی برای درک مصلحت مهمی که او را به رعایت عدالت و برابری، مقید می کرد داشت، و از توانائی کافی، برای ثابت قدم ماندن در تبعیت منظم از مصلحت عمومی و آینده نگری در مقابله با فریب لذت و سودمندی زودگذر کنونی، برخوردار بود؛ هرگز چیزی به نام حکومت یا جامعه سیاسی وجود نداشت.
بلکه هر فردی سر به فرمان آزادی طبیعی‌اش بود، و در صلح و صفا و سازگاری کامل با دیگران بسر می برد.
- جائی که عدالت طبیعی، فی نفسه، مانعی تمام عیار باشد، چه نیازی به قوانین وضعی است.   »
آگوست کنت :
 «هابز، مدعی است که محرک افراد فقط جلب نفع و خودخواهی است اما او اشتباه می کند، هر فردی، علاوه بر تمایلات خودخواهانه اش، غرائز نوع دوستانه ای دارد که بر مبنای دوست داشتن اجتماع، استوار است، با این وصف، فرد، نه از لحاظ عقل و نه از نظر معلومات و نه از حیث شدت نوع دوستی اش، به دان پایه که مطلوب برای زندگی اجتماعی باشد نیست، در سیاست بایستی بدین موضوع، توجه کامل شود». 
توضیح :
آنانکه در شناخت انگیزه های بشری و فلسفه لزوم وجود حکومت، انديشيده اند و چه آنانکه نسبت به انسان، دیدی بدبینانه ای داشته اند همچون هابز که حالت اجتماع بدون حکومت را حالت جنگ می داند و چه آنانکه چنین دیدی بدبینانه ندارند و تشکیل حکومت را برای رفع هرج و مرج و برقراری نظم و رفع خصومت‌ها و نزاع های موردی، می دانند همه بر اصل لزوم وجود حکومت تایید دارند مبنی بر اینکه برخلاف حیوانات، انسان نه علم غریزی به نظام اجتماعی‌اش دارد و نه نظام اجتماعی‌اش را بطور غریزی و قهری انجام می دهد بلکه فاعل مختار است میان منافع «خودخواهانه‌اش» و مراعات «حقوق دیگران بر اساس نوع دوستی و حق طلبی» و غالباً اگر قدرت ما فوقی بنام حکومت، مانع او نشود نفع «خودخواهانه» را بر مصلحت «عموم و حق دیگران» در عمل ترجیح می دهد و مرتکب عصیان و خطاء می شود قطع نظر از آنانکه همچون هابز می گویند تنها انسان دنبال منافع شخصی خودخواهانه‌اش می رود و بدون حکومت، حالت اجتماعی همان حالت جنگ است.
حال چه بر مبنای بدبینانه هابزی و چه بر مبنای دیدگاه متعارف و عمومی که انسان دارای دو انگیزه خودخواهانه و انگیزه حق خواهانه یا خیرخواهانه (یا نوع دوستانه) است لکن غلبه در افراد انسانی با انگیزه خودخواهانه است و لذا برای جلوگیری از تجاوزات انگیزه خودخواهانه به حقوق دیگران بايد قدرت مافوقی باشد که جلو تجاوز افراد به حقوق دیگران را بگیرد هیچکس این مطلب را منکر نیست و همه آنرا قبول دارند.
- اما سئوال راجع به «قدرت حاکم» بر مردم است، اگر حاکم، فرضاً خدا باشد که توسط پیغمبر یا وصی پیغمبراش بر مردم حکومت می کند همچون حکومت حضرت موسی یا حضرت داود یا حضرت سلیمان و یا حکومت خاتم انبیاء یعنی حضرت محمد و اوصیاء معصومین اش، در نتیجه هیچ شکی نیست که در این فرض که حاکم واقعی خدا باشد، هیچ منفعت شخصی و انگیزه خودخواهانه در حاكم برای تجاوز به حقوق مردم وجود ندارد بلکه اجراء حقوق طبیعی و مصالح عمومی و منافع مردم تنها هدف خدا است.
و نماینده خدا در زمین که انبیاء و اوصیاء آنها باشند تنها مجری خواسته های خداوند اند که خواسته های خداوند، حق محض و خیر محض باشد و هيچ سودجوئي شخصي در آن نيست.
2 - اما اگر حاکم خدا و نماینده خدا نباشد بلکه یک بشری باشد که بطور انتخابی یا ارثی و یا قدرت شمشیر بر مردم مسلط شده است و از انگیزه های بشری که غلبه خودخواهی بر حق خواهی باشد در آن وجود دارد حاکم، در این صورت چگونه می تواند عدالت كامل را در آن تضمین کند که عدالت عبارت از غلبه انگیزه حق خواهانه بر انگیزه خودخواهانه منافع شخصی باشد بالاخص در مواردی که مردم متوجه این انحراف حاکم از «حق خواهی و نوع دوستی» به «منافع شخصی» نباشند چه این منفعت شخصی، منافع ای برای شخص حاکم باشد مثل توسعه قدرت حاکمیت و حفظ آن یا برای خانواده و خویشان حاکم و یا برای سرمایه دارانی که حزب و شخص او را در انتخابات حاکم کرده اند و یا انگیزه نژاد پرستانه و ملیت گرائی افراطی و یا. ... که حاکمان جهان بدون استثناء گرفتاران چنين انحرافاتي در باطن هستند.
- و بقول راسل همه حکومت های بشری بدون استثناء برای حفظ رياست و توسعه آن می کوشند و بقول راسل تمام رفتار سیاسی سیاستمداران را با این اصل «قدرت طلبی»، می توان تحلیل کرد