فلسفه دين

استاد آيت الله علوي سرشكي

- ۲ -


دین شناسی الهی
بخش یک: آموزه های روش چگونه بايد زیستن:
1- ارزشی       
2- نفع گرایانه      

 «آموزه های چگونه بايد زیستن»، که تقسیم می شود به دو آموزه :
یکی آموزه های «چگونه بايد زیستن ارزشی »
دوم آموزه های «چگونه بايد زیستن نفع گرایانه
آموزه چگونه بايد زیستن ارزشی
آموزه چگونه زیستن ارزشی :
در راست گفتن و دروغ نگفتن (به اعضاء خانواده و فامیل و دوستان و طرف های قرارداد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و غیره).
چه در مواردی که راست گفتن برای تشخيص گوینده، منافعی ببار می آورد و یا در مواردی که برای گوینده منافعی در بر ندارد بلکه منافعی را از او دفع هم می کنند مانند آنکه فروشنده کالا معایب کالای خود را بگوید و با اين راستگويي درآمدي را که سزاوار او نیست از او، دور می کند.
اشکال :
ممکن است کسی بگوید تمام این موارد را عقل درک می کند و نیازی در شناخت آنها به دین و ایمان بخدا و قیامت نیست.
پاسخ :
اولاً باید توجه داشت که در اخلاقیات بالاخص برای کسانیکه تنها بخاطر منافع شخصی شان تصمیم می گیرند اعتقادات واقعی دین به خدا و قیامت می تواند فرد را به صداقت در چنین مواردی وادار کند و از دست دادن منافع شخصی شان در چنین مواردی در دنیا و در مقابل پاداش اخرتی و ابدی برای آنها معقول و قابل توجیه بیاید حتی اگر کاملاً هدف گوینده کسب منافع شخصی باشد و به ندای وجدان اخلاقی بی اعتنا باشد اما بخاطر کسب سعادت ابدی در آخرت به چنین مواردی ظالمانه علیه دیگران، ممكن است اقدام نکند (مگر آنکه به دروغ ادعای اعتقاد بخدا و اخرت کند) و در چنین مواردی که نمونه هایی از باب مشتی از خروار است که گذشت، تنها دین می تواند با ایجاد انگیزه اعتقاد به قيامت، موجب صداقت گردد و گر نه چگونه دولت و حکومت می تواند در خانواده و صحبت با همسر و فرزندان، ضامن اجرای صداقت باشد و یا در فامیل و دوستان می تواند ضامن صداقت باشد و ميان آنها ايجاد محبت و نيكوكاري كند.
و یا در قراردادهای کلان به نمایندگی از طرف دولت و یا دیگران، از گرفتن رشوه مخفیانه از دادن شهادت دروغ خودداری کند و. ..
آیا پلیس که ابزار و چشم دولت است می تواند در تمام این موارد، حضور پیدا کند و حتی در آنجا که حضور دارد با چشم پوشی از منافع کلان، تخلف نکند بدون آنکه بخدا و قیامت ایمان داشته باشد بلاخص همچون بسیاری از مردم به ندای وجدان هم بی اعتناء باشد بالاخص اگر همچون ماده گرایان و حس گرایان به حسن ذاتی عدالت و حقوق طبیعی و قبح ذاتی کذب و فساد و تجاوز به حقوق دیگران هیچ اعتقادی نداشته باشد و در عین حال در صورت حفظ صداقت خود، منافع بزرگ شخص خود را در معرض نابودی، به نفع مردم قرار دهد.
اینجااست که اعتقاد به ارزش های ثابت اخلاقی و نیز ایمان واقعی و باطنی به خدا و قیامت، تاثیر خود را می تواند نشان دهد و در جائی که هیچ انگیزه مادی و این جهانی برای صداقت در انسانهای خودخواه نیست ایمان بخدا و قیامت مؤثر افتد.
ثانیاً چگونه می توان گفت اخلاق حسنه برای همه بدیهی است گر چه اصول اخلاق، عقلی است و حقوق طبیعی را عقل درک می کند (و عمل به آن را بجا و تجاوز به آنرا نابجا و زشت می داند و ما در کتاب فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق آنرا مفصلاً اثبات کردیم. )
اما اینطور نیست که تثبیت آنها برای همه (مخصوصاً در موارد جزئی و شخصی و موارد تزاحم میان مصادیق احکام اخلاق) هیچ نیازی به راهنمائی های خداوند نباشد در حالیکه مشاهده می کنیم بسیاری از فیلسوفان در ادراک عقلی اخلاق نیک سردرگم هستند یا به خطاء رفتند کسانی همچون اپیکور و هلوتیوس و بنتام و بنتامیان خواستند اخلاق را به نفع گرائی محض کاهش دهند چه نفع شخصی و یا نفع نوعی برای عامل اخلاقی و یا برای اکثریت جامعه اما به بن بست برخوردند و در تشخیص مصادیق سردرگم شدند علاوه بر آنکه نفع اکثریت جامعه برای عامل (که براساس نفع خود، عمل می کند) انگیزه ندارد و یا پوزینیوسیت‌ها که در توجیه و تفسیر رفتار اخلاقی میان «نفع گرائی» و «ابراز احساسات» (شخصي و سلیقه های خودخواهانه )، گم شدند و یا پست مدرن‌ها و ساختار شکنان که به تناقض گوئی افتادند و یا دورکیم و دورکیمیان از جامعه شناسان و تاریخ گرایان که خوب اخلاقی را به آنچه که جامعه خوب می داند (و بد اخلاقی را به آنچه که جامعه بد می داند) تعريف و تفسير كردند که «خوب دانستن» در اینجا نزد تاریخ گرایان و دورکیمیان، علت خوبی عمل است نه اينكه عمل ذاتاً خوب است و ذات عمل را بدون صفت خوبی و بدی می دانند، چگونه به تناقض گوئی افتادند و گفتند «بنابراین مکتب ما، خوب است آدم کشی را پیش مردم بد بنمائیم تا آدم کشی ترک شود و امنیت کامل به جامعه برگردد»
در حالیکه این گفته، مکتب آنها را نقض می‌کند و در خود تناقض دارد زيرا اگر طبق مکتب آنها، «هیچ عملی ذاتاً خوب نیست و هیچ عملی ذاتاً بد» چرا ما مردم را از آدم کشی منع کنیم تا امنیت به دست بیاید مگر به قول شما نمی گوئید «هیچ عملی ذاتاً بد نیست» یعنی آدم کشی هم ذاتاً بد نیست و مگر شما نمی گوئید «هیچ عملی ذاتاً خوب نیست» یعنی امنیت هم ذاتاً خوب نیست «اگر هیچ عملی ذاتاً خوب و هیچ عملی ذاتاً بد نداریم» چرا آدم کشی را بد بنمائیم اگر آدم کشی ذاتاً بد نیست چرا آنرا بد بنمائیم و چرا آنرا خوب ننمائیم تا طبق مکتب شما، آن خوب شود زیرا خوب در مکتب شما یعنی چیزی را که مردم خوب می دانند یعنی طبق مكتب شما اگر آدم کشی را هم مردم خوب بدانند، آدم كشتن می شود خوب، اگر امنیت را هم بد بدانند، امنیت می شود بد.
خلاصه اینکه چرا در مجلس های قانون گذاری کارهای مفید را تصویب می کنند با آنکه شاید نوع مردم بدانند مفید و خوب است زیرا می خواهند رسمیت قانونی پیدا کند دیگر چون و چرای گروهی عمل به آنرا، مخدوش نکند بنابراین گر چه اصول اخلاق عقلی است اما خداوند آنها را در اوامر و تکالیفی بیان می کند تا برای همه مردم مؤمن، قانونی و شرعی گردد و از چون و چرا نزد مؤمنین بیرون بیاید و انگيزه دين نيز براي انجام آنها پيدا شود

انسان شناسی اگوست کنت :

الف - هابز مدعی است که محرک افراد فقط جلب نفع و خودخواهی است اما او اشتباه می کند.
هر فردی علاوه بر تمایلات خود خواهانه‌اش، غرائز نوع دوستانه ای دارد که بر مبنای دوست داشتن اجتماع استوار است.
ب - با این وصف «فرد نه از لحاظ عقل و نه از نظر معلومات و نه از حیث شدت نوع دوستی طبیعی‌اش، بدان پایه که مطلوب برای زندگی اجتماعی باشد نیست» در سیاست بایستی بدین موضوع توجه کامل داشت. از ــــ ترجمه کتاب فلاسفه بزرگ صفحه 408

قاضی فرانکفورتر :
.... «اعتقاد دین از درک تشخیص نارسائی «عقل» به عنوان وسیله ای برای پیوند دادن افراد آدمی به انسانهای همنوع او، و همچنین جهان، سرچشمه می گیرد». 

نیاز به دین :
اگوست كنت :
 «احیای اخلاقی و دیني برای جامعه لازم است»  .
نیاز بشر به مذهب و روحانیت نزد اگوست کنت :
 «بارزترین نتیجه جامعه شناسی از این قرار است : مهمترین عامل در تحول بشریت همیشه «مذهب» بوده است که در هر تاریخی در دنیا انسانها را بین خودشان پیوند می دهد و در نتیجه بجامعه نظم و تعادل و سلامتی می بخشد. »

نیاز جامعه به روحانیت نزد اگوست کنت :
 «این نکته شایان تذکر است که مباحثات در باره تقسیم قوا، یگانه چیزی که بدان پرداخته اند، نیز بسیار سطحی بوده.
زیرا تقسیم بزرگ به «قوه روحانی» و «قوه جسمانی» را که سیستم قدیم در سیاست عمومی وارد کرده بود از نظر دور داشته اند.
و چون توجه تماماً بطرف قسمت عملی تجدید سازمان اجتماعی معطوف گردیده، طبعاً به این عجائب المخلوق که دستگاه حکومتی بدون قوه روحانی است منجر گردیده، که اگر بتواند قابل دوام باشد، یک تغيير قهقرائی واقعی بطرف بربریت است.   پس قوه روحانی، حکومت بر عقیده یعنی برقراری و حفظ «اصولی که بایستی بر روابط مختلف اجتماعی»، حاکم باشند هدف و مقصد خود قرار داده. ... پس وظیفه اصلی آن، اداره عالیه تربیت است خواه عمومی باشد خواه خصوصی.
اما بخصوص تربیت عمومی در وسیع ترین معنای آن که عبارت از سیستم کامل افکار و عادات لازم جهت مهیا کردن افراد برای نظام اجتماعی که در آن بایست زیست کنند و برای اینکه حتی المقدور هر یک از آنها را برای وظیفه خاصی که باید در جامعه انجام دهند آماده نمایند.
و در این عمل بزرگ اجتماعی است که کار قوه روحانی بیشتر از همه مشخص میگردد، زیرا این کار منحصراً در صلاحیت اوست.  »

نقد و بررسي ما بر اگوست کنت :
نکته ای را که آقای اگوست کنت و بسیاری دیگر از اومانیست های ملحد همچون فوئر باخ اشتباه کرده اند این تفکر است که خیال کرده اند «خدا نیازمند عبادت و اطاعت است و دین الهی، خدمت بخدا است اما هدف اومانیسم، منافع بشر و مصالح بشر است» در حالیکه اگر درست آنها، خدا و دین واقعاً و کاملاً الهی را می شناختند، متوجه می شدند که خداوند بی نیاز است و هیچ احتیاجی به عبادت ما و اطاعت ما، ندارد و تمام دستورات الهی، حتی عبادات بخاط مصالح و منافع خود بشر است.
و این ما بشرها هستیم که نیاز به راهنمائی خدا و اطاعت از دستورات‌اش داریم زیرا او بی نیاز است بی نیاز از ما و کارهای ما اما از آنجا که حکیم و دانا بهمه چیز و مهربان تر از پدر و مادر است ما را به آنچه به صلاح و نفع مان است راهنمائی می کند و دین الهی با یادآوری ما نسبت به خدای مختار و حکیم و مهربان تر از پدر و مادر، روحیه ما را آنطور که اگزیستانسیالیسم گفته تقویت می کند و آن طور که فروید گفت آرامش می بخشد و آنطور که ویلیام پالی گفته با اعتقاد به بهشت و دوزخ به سمت عدالت و دوستی بهمدیگر گرایش می دهد و میان آنها وحدت می بخشد آنطور که شرحش گذشت و به تعالی دهندگی دين و وحدت بخش آن حتی انسانهای اندیشمند بی دین همچون آگوست کنت و راسل و غیر اعتراف کردند و دین را برای بشر لازم دانستند و به اعتراف خود آقای آگوست کنت، بزرگترین انقلاب‌ها و تحولات جامعه بشری توسط دین انجام گرفته و می گیرد.
و اگر دین و روحانیت نباشد یا کم رنگ شود جامعه بسمت بربریت سیر می کند و همچون ابرقدرتهای فعلی جهان پس از براه انداختن دو جنگ بزرگ جهانی و کشته شدن بیش از سی میلیون انسان و معلول شدن شصت میلیون انسان در قضیه کوبا میان رهبران آمریکا و شوروی سابق نزدیک بود. جنگ جهانی سوم بوقوع بپیوندد و نسل بشر به قول آقای راسل نابود شود و اینک نیز جنگها و درگیری‌ها و مظلوم کشی های موجود در جهان نیز با تحریک و حمایت آنها و بالاخص سران آمریکا و اروپا انجام می گیرد و این نيست مگر «قانون جنگل و بربریتی» که آگوست کنت با ضعف «روحانیت و دین»، پیش بینی می کرد.
و «کشتار و خونریزی» که این بشر پیشرفته به علم تجربی و تکنولوژی، اما ضعیف الایمان كرده است در طول تاریخ بشریت، سابقه نداشته است.
خلاصه هدف ادیان الهی و بندگی خدا آنطور که آورندگان آنها و کتب آسمانی می گوید و انبیاء و پیروان بحق آنها نیز عمل کرده اند همان انسان سازی و عمل باخلاق نیک و ایجاد برادری و برابری میان انسانها بوده و هست و تا بشر به اعتقاد بخدا و قیامت در باطن و عمل (نه در تنها شعار و حرف) و پیروی از انبیاء و دین واقعاً و کاملاً الهی روی نیاورد از این بدبختی موجود، رهائی هرگز نخواهد یافت.
ژاک مارتین :1882 ـــــ «انسان گرائی راستین، خدامدارانه است» ـــــ (کتاب سیر فلسفه در اروپا ـــــ تالیف آوی ترجمه علي اصغر حلبي ـــــ صفحه 474)
سوره بقره آیه 30 – هدف عبادت خدا كردن، انسان شدن، با تقوي شدن است.
اعبدوا ربکم (الذی خلقکم و الذین من قبلکم )، لعلکم تتقون
خدای خود (و قبل از خود) را بپرستید تا پرهیزگار شود
انبیاء آمدند تا عدالت را در میان بشر بگسترانند لیقوم الناس بالقسط
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) : ان بعثت لاتمم مکارم الاخلاق
امام صادق در فلسفه بعثت انبیاء میفرماید : «انبياء عاقل ترين بشرها و صالح ترين آنها بوده اند» حكماءٌ مودّبين بالحكمة.

مقدمه پیدایش روشن فكري در فرانسه :

1706 ـــــ 1647 اشکال پیربايل فرانسوی به دين :
 «خطای بزرگ است اگر چنین باندیشیم که برای داشتن زندگی اخلاقی ، وجود معتقدات مذهبی، ضرورت است.
برای این منظور، انگیزه های غیر مذهبی، ممکن است درست بهمان اندازه، کارساز باشد.
و کاملاً امکان پذیر است که جامعه ای اخلاقی داشته باشیم متشکل از مردمی که به جاودانگی روح و در حقیقت، به خدا، بی اعتقاد باشند، صدوقیان که به حشر پس از مرگ معتقد نیستند بهتر از فریسیان بودند».  
نقد ما بر پیربايل :
صدوقیان معتقد به خدا بودند گر چه معتقد به قیامت نبودند لکن پاداش نیکی و مجازات بدی را از طرف خداوند در همین دنیا می دانستند و لذا بخاطر سعادت همین دنیایشان هم که شده سعی می کردند به دیگران ظلم نکنند و به اخلاق نیک عمل کنند پس همین اخلاق گرائی آنها بخاطر اعتقادشان به خدا و دین بود که خدا، نیکوکار را سعادتمند و بدکار را در همین دنیا، به جزای عمل‌اش می رساند پس اینکه پیربايل، «اخلاقی زندگی کردن صدوقیان» را برای این مثال آورده است که «بدون اعتقاد بخدا» هم ممکن است جامعه ای دنبال اخلاق نیک باشند اشتباه آقای پیربايل است در نقل غلط عقائد صدوقيان.
اما اينكه فريسيان چنين اخلاق نيكي نداشتند ممكن است بخاطر ضعف ايمان آنها به خدا باشد و ممكن است خيال مي‌كردند خدا پاداش نيكي و بدي آنها را در اين دنيا اصلاً نمي‌دهد و از آنجا كه تمام توجه شأن به دنياءشان بوده است در راه سود جوئي شخصي از ظلم به ديگران هيچ پروائي نداشتند و ممكن است به انگيزه‌هاي تزئين و با اجتماعي و فرهنگي ديگري و يا مجموعه آنها مربوط باشد.
البته باید توجه داشت که ممکن است جامعه ای به خدا و دین، اعتقاد داشته باشند اما بخاطر آموزه های تحريف شده خشن ضد انسانی، رفتار خوبی و اخلاقی نداشته باشند که در ادیان الهی تحریف شده همچون صهیونیست و وهابیت وجود دارد پس باید متوجه بود که «دین واقعاً و کاملاً الهی»، تنها پشتوانه قوی اخلاق نیک است و هر دین تحریف شده‌اي كه نمي‌تواند پشتوانه اخلاق نيك باشد همچنانکه دوای سالم، شفا است نه هر دوائی حتي تقلبي.
 
آگوست کنت اعتراف می کند که :
 «بشر نه از لحاظ عقل و نه از نظر معلومات و نه از نظر شدت نوع دوستی طبیعی اش، به آن پایه که مطلوب برای زندگی اجتماعی باشد نیست.  و احیای اخلاقی و دینی برای جامعه لازم است». 

 «گفتار آگوست کنت در تبدیل دین الهی به دین انسانیت» :
 «وظیفه وحدت بخش و تعالی دهنده ای که روزگاری با اعتقاد بخدا انجام می شد در جامعه جدید، فقط با پرستش انسانیت، انجام بگیرد.   »
 نقد و بررسي گفتار اگوست كنت:
اينكه آگوست كنت فكر مي‌كند ديگر عصر اعتقاد به خدا به سر آمده بخاطر اشكالات كانت و هيوم و امثال آنها است كه كلب از پاسخ گوئي بانها عاجز ماند و گروهي همچون آگوست كنت فكر كردند ديگر خدا فايل اثبات و دفاع نيست پس بايد دنبال چيز جايگزين برويد كه فوائد اعتقادي را كه اصلاح اخلاق باشد داشته باشد.
اما اینکه آگوست کنت میگوید «دین جایگزین»، می تواند «دین انسانیت» باشد در پاسخ می گوئیم چیزی را که آقای آگوست کنت «پوزیتیوسیت جامعه شناس»، مورد توجه قرار داده است همان ظاهر محسوس ادیان الهی بوده که دین، ایجاد وحدت و انسان سازی کرده است آنجا که اعتراف می کند ــــ «وظیفه وحدت بخش و تعالی دهنده ای که روزگاری با اعتقاد به خدا، انجام می شد».
ما اعتراف آگوست کنت را راجع به آثار محسوس دین الهی در وحدت بخشی و تعالی دهندگی دین از دیدگاه یک جامعه شناسی پوزیتیوسیت (حس گرا) می پذیریم که آقای آگوست کنت از طریق حواس ظاهری
خود در جامعه متدین به دین الهی، حس کرده که آنها رو به تعالی به پیش می روند و با هم متحد می شوند و این خاصیت دین، غیر قابل انکار است حتی برای کسی که خودش هیچ اعتقادی بخدا و قیامت ندارد و به قبول آنچه از طریق حواس‌اش می شناسد اعتراف می نماید.
اما نکته ای که برای فیلسوفی حس‌گرا، ناشناخته مانده است آن قسمت نامحسوس دين است یعنی انگیزه انسانهای معتقد بخدا (و قیامت در دین الهی) که در دل آنها بوده نزد آگوست کنت ناشناخته است چون نامحسوس است اما آقای آگوست کنت می توانست از خود این معتقدین به دین الهی (یعنی معتقد به خدا و قیامت)، سئوال کند آقای معتقد به دین الهی (یعنی معتقد بخدا و قیامت) چرا دستورات خدا (راجع به اخلاق و رفتن به کلیسا و غیره) را اطاعت می کنی
تا در پاسخ بشنود که «مومن بخدا» می گوید : «من معتقد به خدا و قیامت یعنی واقعاً معتقد به بهشت و دوزخ، می ترسم اگر ظلم به دیگران بکنم خدا مرا در روز قیامت به جهنم ببرد و اگر به همنوعان ام محبت می کنم چون می دانم خداوند در بهشت بمن مزدهای زیادی می دهد» و از آنجا که قوی ترین انگیزه در انسانها، انگیزه نفع جوئی و دوری از درد و رنج است با اعتقاد واقعي بخدا و قيامت واقعاً نه طبق شناسنامه فقط چنين تاثيري پيدا مي‌شود.
- آقای «ویلیام پالی» - 1805 – 1743 – همین مطالب را به عبارتی دیگر گفته است آنجا که می نویسد :
 «خدا که نیک خواه است می خواهد که ما به دیگران خوبی کنیم و از خواست خودش با ضامن های اجرائی حمایت کرده است بنابراین، ما را مکلف کرده است برای پاداش اخروی خودمان، به همه خوبی کنیم». 
کاری که آقای «هلوتیوس و بنتام و بنتامیان» می خواستند با تغییر قوانین و بالاخص قوانین جزاء در همین دنیا برای اجرای عدالت بنمایند باینکه چون مردم طبعاً خودخواه هستند و عمده انگیزه آنها جلب نفع و دفع ضرر از خود است اگر جلب نفع و دفع ضرر از خود را در اطاعت از قوانین ببینند از قوانین اطاعت می کنند اگر راههای سوء استفاده بسته شود.
و آقای «هابز» هم انگیزه خودخواهی انسان را قبول داشت
حتی «همه فیلسوفان اخلاق» که معتقد به وجوه انگیزه وجدان و حس اخلاقی و عقل عملی یعنی انگیزه خیرخواهانه در انسان درکنار انگیزه خودخواهانه‌اش هستند باز انگیزه خودخواهانه را قوی ترین انگیزه در انسان می دانند حتی به اعتراف هیوم و خود «آقای آگوست کنت» :
 «فرد نه از لحاظ عقل و نه از لحاظ معلومات و نه از حیث شدت نوع دوستی طبیعی‌اش، به دان پایه که مطلوب زندگی اجتماعی باشد نیست در سیاست باید به این موضوع توجه کامل داشت». 
حال ما از آقای آگوست کنت می پرسیم اگر معتقد واقعی بخدا و قیامت، خدا را می پرستد و به کلیسا می رود و به كليسا كمك مي‌كند و دستورات اخلاقی خدا و دین گوش می دهد و عمل می کند «چون منافع آینده خود را که رسيدن به بهشت و دوري از جهنم باشد در اين اطاعت مي‌بيند. ..».
اما کسی که معتقد به خدا و قیامت نیست به چه انگیزه ای جان شیرین خود را و یا حتی مال خود را فدای دیگران بکند.
گر چه در درون خود، خوبی عدالت و صداقت را از طریق وجدان اخلاقی یا حس اخلاقی و یا عقل عملی را می یابد اما انگیزه «خیرخواهی و حق خواهی» در مقابل  «انگیزه نفع خود خواهانه شخصي» بمراتب ضعيف تر است در نتيجه وقتي منافع خود را و یا حفظ جان خود را در مواردی، در تضاد با «صداقت و عدالت» می یابد در چنین مواردی با اعتراف خود آقای آگوست کنت به ضعف انگیزه «نوع دوستی» در مقابل انگیزه «نفع طلبی خودخواهانه»، چگونه، همه «مردم» تنها بخاطر «دیدن شعار عدالت بر درب و دیوار دين انسانيت آگوست كنت»، بدون اعتقاد به خدا و قيامت، منافع شخصی خود را و حتی جان خود را فدای دیگران بکنند.
باید یادآور شویم که اگر یک روز، مردم به كليسا چنين كمك نكنند و مبلغین دین انسانیت آگوست كنت، حقوق شان قطع شود و بدانند که دیگر پول و مزدی به آنها در مقابل تبلیغات شان نمی دهند از کجا این تبلیغات انسانی را رها نکنند و برای گذراندن معاش و زندگی شان به ستمگرانی که آنها را تطمیع می کنند نپیوندند.
و همچون عيساي پیغمبر با شکم گرسنه به تبلیغات انسانی خود ادامه دهند. ناقل گفتار آقای آگوست کنت، آقای آندره کرسون که می گوید بعضی از حرفهای آگوست کنت خنده دارد و نقل‌اش برای تفریح و خنده، مناسب است شايد بخاطر همین حرفهای غیر مستدل و غیر مستند آگوست کنت باشد. (آقای هیوم می گوید علامت حرفهای فلسفی باطل، این است که خنده دار است).
( و آقای آندره کرسون روایت گر فلسفه آگوست کنت می نویسد نقل بعضی از حرفهای آقای آگوست کنت برای تفریح و خنده مناسب است) 
عين اظهار نظر «ناقل گفتار آگوست کنت» (یعنی آقای آندره کرسون) :
«هیچ کاری آسان تر از این نیست که از آثار کنت مطالبی برای خنده و تفریح، بیرون کشید.  »
- فوئر باخ آلمانی 1872 – 1804 می گوید :
 «آنجا که ما در باب حق و راستی به جدّ باشیم احتیاجی به کمک و انگیزه از عالم بالا نیست».  
مقصود فوئرباخ از کمک بالا یعنی اعتقاد بخدا و دین است یعنی بی نیازی از اعتقاد بخدا و دین را مشروط کرده باینکه خود ما، انسان صالح و عادلی تمام عیار باشیم که بقول همه دانشمندان و بالاخص هیوم اگر ما بخودی خود، عادلی تمام عیار باشیم حتی نیاز به حکومت و پلیس و قاضی هم نداریم اما بجز انبیاء و پیروان کامل آنها که اقلیتی انگشت شمار هستند نوعاً بشرها بخودی خود، عادل کامل نیستند. و لذا نیاز به حکومت اجتناب ناپذیر است و نشانه این است که نوعاً مردم خود بخود، عادل کامل نیستند. پس نياز به اعتقاد بخدا و دين براي اصلاح خود هستند.
گذشته از آنکه حکومت هم به تنهايي و بدون كمك گرفتن از «ايمان بخدا و قيامت» (يعني بدون مذهب )، عدالت کامل را نمی تواند برقرار کند و نیاز به ایمان بخدا و دین، غیر قابل انکار است و گسترش ظلم و فساد هم اينك در جهان بخاطر ضعف ایمان است اگر مردم همچون انبیاء، ایمان بخدا و قیامت داشتند چندان نیازی به حکومت نبود و لذا هر چه ایمان مردم به خدا و قیامت و دین، بیشتر شود بهمان اندازه از ظلم و فساد کم مي‌شود همچنانكه آگوست كنت هم به آن اعتراف كرده است.
- البته انسان صالح كه خودش واقعاً و كاملاً به وظايف‌اش عمل مي‌كند حتي در صورتي كه در اين اصلاح و عمل بوظيفه نياز به اعتقاد بخدا نداشته باشد لكن چون خدا يك واقعيت غير قابل انكار براي يك انسان كاملاً عاقل و بصير است حتماً بخدا معتقد است و از راهنمائي‌هاي خدا استفاده مي‌كند و او را در مقابل بينهايت نعمتي كه داده بسجده و شكر گذاري مي‌نمايند.
خلاصه این قسمت چگونه زیستن ارزشي :
این شد که اولاً تاکید دین بر اصول اخلاق و موارد آن اصول، بسیار بجا است وقتی حتی برای فیلسوفانی که حس گرا هستند اصل وجود چنین اصولی، مورد ترديد و یا انکار قرار می گیرد ثانیاً حکومت های بشری نمی توانند مجری همه موارد اخلاق نیک در خودشان باشند چه رسد به اجرای آنها در درون انسانها که از دسترس شناخت حسي، خارج است و انگیزه خودخواهی در انسانها انگیزه قوی و غالب است اما دین با وعده بهشت و دوزخ از همین انگیزه خودخواهی برای اجراء اخلاق نیک در درون انسانها استفاده می کند و بهمین جهت انسان ساز و تعالی دهنده و وحدت بخش، میان آنها می گردد.
آگوست كنت :
 «یگانه راه تحت حکومت نرفتن، حکومت بر خویشتن کردن است و این قانون هم بر افراد و هم بر جماعات و هم بر اشیاء و هم بر اشخاص، قابل تطبیق است و چنین معنی می دهد که هر قدر «حکومت اخلاقی» درجامعه کمتر قدرت داشته باشد بیشتر لازم است که حکومت مادی، شدت کند.   »