امام شناسى ، جلد دوازدهم

علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى

- ۸ -


وأيضاً در «الصّواعق المحرقة» گويد: حضرت امام حسن مجتبى‏عليه السلام بدين معنى تصريح نموده است در وقتى كه خليفه بود، در وقتى كه مردى از بنى‏اسد برجست، و در حالى كه آن حضرت در سجده بود خنجرى به او زد ـ امّا او با آن جراحت از دنيا نرفت و ده سال ديگر عمر كرد ـ حضرت به خطبه برخاست و گفت:

يَا أهْلَ الْعِرَاقِ اتّقُوا اللهَ فِينَا! فَإنّا اُمَرَاءُكُمْ وَ ضِيفَانُكُمْ وَ نَحْنُ أهْلَ الْبَيْتِ الّذِينَ قَالَ اللهُ عَزّوَجلّ فِيهِمْ: إنّمَا يُرِيدُاللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يَطَهّرَكُمْ تَطْهِيراً. قَالُوا : وَ لَأنْتُمْ هُمْ؟! قَالَ: نَعَمْ! (53)

«اى اهل عراق! از خدا بپرهيزيد درباره ما، زيرا ما اميران شما هستيم، و ميهمانان شما، و ما اهل بيتى هستيم كه خداى عزّوجلّ راجع به ما آيه تطهير را نازل نموده است. گفتند : آيا شما ايشان هستيد؟! گفت: آرى.»

تِرمَذى در «سنن» خود از زيدبن ارقم تخريج روايت كرده است كه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: إنّى تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدِى، اَحَدُهُما أعْظَمُ مِنَ الآخَرِ: كِتَابَ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السّماءِ إلَى الْأرْضِ، وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، وَ لَن‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِمَا. (54)

«من در ميان شما باقى مى‏گذارم چيزى را كه اگر بدان تمسّك كنيد پس از من گمراه نمى‏شويد، يكى از آن دو از ديگرى اعظم است: كتاب خدا ريسمان پيوسته از آسمان به سوى زمين، و عترت من أهل‏بيت من! و آندو هيچ گاه جدا نمى‏شوند تا هر دو با هم بر من در حوض وارد شوند . پس بنگريد تا چگونه حقّ مرا در اين دو خليفه بجاى مى‏آوريد!» (55)

ترمذى و نسائى از جابربن عبدالله أنصارى تخريج روايت كرده است كه: رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: يَا أيّهَا النّاسُ! إنّى تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَدْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلّوا بَعْدِى: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى. (56)«اى مردم! من در ميان شما چيزى را مى‏گذارم كه پس از من مادامى كه بدان تمسّك كنيد گمراه نشويد: كتاب الله، و عترت من اهل بيت من!» (57)

أحْمَدبن حَنْبَل از حديث زيدبن ثابت به دو طريق صحيح تخريج كرده است كه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: إنّى تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ: كِتَابَ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مَا بَيْنَ السّماءِ وَ الأرْضِ ـأوْ مَا بَيْنَ السّماءِ إلَى الأرْضِـ وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى، وَ إنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ. (58)«من دو خليفه در ميان شما مى‏گذارم: كتاب الله كه ريسمانى است كشيده شده ما بين آسمان و زمين ـ يا ما بين آسمان تا زمين ـ و عترتم اهل بيتم؛ و آن دو ابداً از هم جدائى ندارند تابر من در حوض وارد شوند.»

حاكم در «مستدرك» بدين عبارت آورده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ أهْلَ‏بَيْتِى، وَ إنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ. (59) «من باقى گذارنده هستم در ميان شما دو چيز نفيس را، كتاب خدا و أهل بيتم را، و آندو از هم جدا نمى‏شوند تا بر من در حوض وارد شوند.»

حاكم پس از بيان اين حديث مى‏گويد: اين حديث صحيح الإسناد است بر شرط شيخين و آن دو اين را تخريج نكرده‏اند، و نيز ذَهَبى در «تلخيص المستدرك» اين را آورده است و على شرط الشيخين اعتراف به صحّت سندش نموده است.

مُلاّعلى مُتّقى از باوردى از ابوسعيد خُدْرى روايت كرده كه رسول‏خدا صلى الله عليه وآله فرمود: إنّى تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدَهُ : كِتَابَ اللهِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ وَ طَرَفُهُ بِأيْدِيكُمْ، وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، وَ إنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ. (60)«من در ميان شما مى‏گذارم چيزى را كه مادامى كه بدان تمسّك جوئيد پس از آن گمراه نشويد : كتاب‏الله كه واسطه و سببى است كه يك طرف آن به دست خداست و طرف ديگرش به دست شماست، و عترتم را كه اهل بيتم مى‏باشند، و آن دو از هم جدا نمى‏گردند تا بر من در حوض وارد شوند.»

احمدحَنْبَلْ، و ابوشَيْبة، و ابويَعلَى، و ابن‏سعد، از ابوسعيد خُدْرى روايت كرده‏اند كه گفت: رسول الله‏صلى الله عليه وآله گفت: إنّى اُوشِكُ أنْ اُدْعَى فَأُجِيبَ وَ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ عَزّوَجَلّ وَ عِتْرَتِى. كِتَابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السّماءِ إلَى الأرْضِ وَ عِتْرَتِى أهْلُ‏بَيْتِى. وَ إنّ اللّطِيفَ الْخَبِيرَ أخْبَرَنِى أنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِمَا؟ (61)«تحقيقاً نزديك است كه مرا بخوانند و من اجابت دعوت كنم، و من در ميان شما دو متاع ارزشمند باقى مى‏گذارم: كتاب الله عزّوجلّ و عترتم را. كتاب الله ريسمانى است ممدود از آسمان تا زمين، و عترت من اهل‏بيت من هستند. و خداوند لطيف خبير مرا خبر داده است كه آن دو از هم انفكاك ندارند تا بر من در حوض كوثر وارد گردند، پس شما ملاحظه كنيد كه چگونه مرا در آن دو جانشين نگهدارى مى‏نمائيد؟!»

حاكم در «مستدرك» با دو طريق صحيح از زيدبن ارقم تخريج كرده است كه گفت: رسول‏خداصلى الله عليه وآله چون از حجّةُالوداع بازگشتند و در غديرخمّ فرود آمدند،امر كردند تا در زير درختهائى كه در آنجا بود جارو كردند و سپس فرمود: كَأنّى دُعِيتُ فَأجَبْتُ، إنّى قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ أحَدُهُمَا أكْبَرُ مِنَ الآخَرِ: كِتَابَ اللهِ تَعَالَى وَ عِتْرَتِى، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِمَا، فَإنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ.

ثُمّ قَالَ: إنّ اللهَ عَزّوَجَلّ مَوْلاَىَ وَ أنَا مَوْلَى كُلّ مُؤمِنٍ. ثُمّ أخَذَ بِيَدِ عَلِىّ فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا وَلِيّهُ. اَللّهُمّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ تاآخر حديث كه طولانى است. (62)

«گويا مرا به عالم بقاء خوانده‏اند و من اجابت نموده‏ام. من در ميان شما دو چيز گرانقيمت از خود به يادگار باقى مى‏گذارم كه يكى از ديگرى بزرگتر است، كتاب الله تعالى و عترت من. پس شما بنگريد تا مرا در اين دو يادگار چگونه حفظ مى‏كنيد؟! زيرا آن دو از همديگر افتراق ندارند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.

و پس از آن فرمود: خداوند عزّوجلّ مولاى من است و من مولاى هر مؤمن هستم. سپس دست على را گرفت و گفت: هر كس كه من مولاى او هستم پس اين ولىّ اوست. بارپروردگارا، تو ولايت آن را داشته باش كه او ولايت على را دارد و دشمن بدار آن را كه او را دشمن دارد.»

ذَهَبى در «تلخيص المستدرك» اين حديث را تخريج و اعتراف به صحّت سندش نموده است.

طَبَرانى و سيوطى و نَبْهانى از عبدالله بن حنطب روايت كرده‏اند كه گفت: خَطَبَنَا رَسُولُ‏اللهِ بِالْجُحْفَةِ فَقَال: ألَسْتُ أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟! قَالُوا: بَلَى يَا رَسُولَ‏اللهِ! قَالَ: فَإنّى سَائِلُكُمْ عَنِ اثْنَيْنِ: الْقُرآنِ وَ عِتْرَتِى. (63)«رسول خدا در جُحْفه براى ما خطبه خواند و گفت: آيا ولايت من بر شما از ولايت خودتان بر خودتان قوى‏تر نيست؟! گفتند: آرى اى رسول‏خدا! فرمود: بنابر اين، من از دو چيز از شما مؤاخذه و سؤال مى‏كنم: قرآن و عترتم!»

آيةالله سيّد شرف‏الدّين عامِلى پس از ذكر بسيارى از اين اخبار گويد: و صحاح اهل سنّت حاكم است بر وجوب تمسّك به ثَقَليْن با تواتر، و طرق اين حديث از بيست و اندى نفر صحابى رسول الله متضافر است. رسول خداصلى الله عليه وآله در مواقع گوناگونى بدين سخن با صداى بلند اعلام نموده است، بعضى را در روز غديرخم، و بعضى را در روز عرفه در حجّةالوداع، و بعضى را در حين مراجعت از طائف، و بعضى را بر فراز منبر در مدينه، و بعضى را در حجره مبارك خود در مرض موت در وقتى كه حجره مملوّ از صحابيان بود.

و بدين حقيقت جمعى از أعلام جمهور اهل تسنّن اعتراف نموده‏اند.حتّى ابن‏حَجَر در جائى كه حديث ثقلين را آورده است گفته است: ثُمّ اعْلَمْ: حديث تمسّك به ثقلين داراى طرق كثيرى است كه از بيست و اندى صحابى روايت شده است، و طرق مبسوطى از آن را در ضمن يازدهمين شبهه شيعيان و رافضيان ذكر كرديم (64).

و در بعضى از اين طرق اين تمسّك را رسول‏خدا در حجّةالوَداع در عرفه فرموده‏است و در بعضى ديگر در مدينه در مرض رحلت در حالى كه حجره‏اش ازاصحاب پر بود، و در بعضى ديگر در غدير خمّ، و در بعضى ديگر در حال خطبه بعد از رجوع از طائف. و تنافى بين اين روايات نيست، زيرا مانعى ندارد كه رسول‏الله در اين مواطن و غيرها به جهت اهتمام به شأن كتاب عزيز و عترت طاهره اين توصيه را مكرّراً فرموده باشد. (65)

و كافى است براى ائمّه عترت طاهره كه عندالله و عندالرسول به منزله كتاب خدا باشند كه لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ. (66)«باطل به سراغ كتاب خدا نمى‏آيد، نه از برابرش و نه از پشت سرش.»

و اين حجّتى است كافى و مُتْقَن كه گردنها را بگيرد و بربايد و خاضع براى تسليم در برابر مذهب اهل بيت بنمايد. زيرا هيچ مسلمانى راضى نمى‏شود كتاب خدا را با چيز ديگرى عوض كند چگونه مى‏تواند عوضى براى عِدل و هم‏لنگه كتاب خدا بجويد؟

و علاوه بر اين، مفهوم از سخن رسول الله: إنّى تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى آن است كه كسى كه به هر دو تاى آنها با هم تمسّك بجويد گمراه نمى‏شود و اين واضح است.

مؤيّد اين مطلب آن است كه در حديث طبرانى در ذكر ثقلين آمده است: فَلاَتَقَدّمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا، وَ لاَتُقْصِرُو (67) عَنْهُمَا فَتَهْلِكُوا، وَ لاَتُعَلّمُوهُمْ فَإنّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُمْ. «شما از آن دو تا پيش نرويد كه هلاك مى‏شويد، و كوتاه‏تر نيائيد كه هلاك مى‏شويد! و به آنها چيزى را نياموزيد چرا كه آنها از شما داناترند.»

ابن‏حَجَر مى‏گويد: اين گفتار رسول خداصلى الله عليه وآله كه مى‏گويد: فَلاَ تَقَدّمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا، وَ لاَتُقْصِرُوا عَنْهُمَا فَتَهْلِكُوا، وَ لاَتُعَلّمُوهُمْ فَإنّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُمْ، دليل است بر آنكه هر كدام از اهل بيت كه اهليّت براى نيل به مراتب عاليه و وظائف دينيّه را داشته باشد مقدّم است بر غير خودش. (68)، (69)

بارى حديث ثقلين چنانكه اشاره شد، از محكمترين أسناد شيعه بر اِمامت و خلافت بلافصل حضرت مولى الموحّدين اميرالمؤمنين علىّ‏بن‏ابيطالب‏عليه السلام است. علماى شيعه ـ رضوان الله عليهم ـ از صدر اسلام تا به حال در كتب كلاميّه خود اين حديث صحيح السّند و متواتر و مقطوع الصّدور را آورده‏اند، و بر مفاد و محتواى آن استدلال نموده‏اند، تا اين زمان ما كه حضرت آيةالله العظمى بروجردى ـ رضوان الله عليه ـ كتاب نفيس و مُمَتّع «جامع أحاديث الشّيعة» را تدوين فرمودند و در مقدمه آن بحث كافى و شافى در سند و دلالت آن نموده‏اند .

و اين مقدّمه گرچه به تتبّع و به قلم حضرت آيةالله حاج شيخ‏اسمعيل‏ملايرى دامت بركاته مى‏باشد و ايشان از اعزّ اصدقاء و رفقاى سابق ما در دوران تحصيل علوم دينيّه در حوزه مقدسه علميّه قم هستند، امّا تمام اين مقدّمه با ارشادات خصوصى و تنبيهات خود استاد آيةالله بروجردى صورت گرفته و از نظرشان گذشته است (70). در اين مقدّمه اين حديث را به سى وچهار نفر صحابى و صحابيّه نسبت مى‏دهد. امّا براى حقير تاكنون در اثر تتبّع بيش از سى و چهار نفر شناخته شده‏اند با وجود آنكه در «الصّواعق المُحْرِقة» بيست و اندى را ذكر مى‏كند، و علّامه خبير متضلّع و متتبّع و نحرير بحث و نقّاد حضرت آيةالله ميرحامد حسين لكهنوئى هندى نيشابورى نيز در كتاب نفيس و ارزشمند خود «عَبَقات الأنْوار» از بيست و پنج نفر تجاوز نمى‏كنند.

ميرحامد حسين ـ رضوان الله عليه ـ جزء اوّل از مجلد دوازدهم «عبقات» را منحصراً در بحث از سند اين حديث قرار داده‏اند و از يكصد و هشتاد و هفت نفر از مشاهير علماى اهل سنّت كه اين حديث را روايت كرده و يا اثبات نموده و يا تصحيح كرده‏اند، بحث كافى و تمامى به‏عمل آورده است كه مجموع آن قريب يكهزار صفحه است.

ميرحامد حسين شرح‏حال و ترجمه اين 187 نفر را به‏طور تفصيل ذكر فرموده است و متن روايت را با عبارات مختلفه و تعابير متفاوته آن آورده‏اند با ذكر كتبى كه در آنجا درج شده است با نام راوى روايت، به طورى جالب و جاذب و دلنشين، و با اشارات و تتبّعات زيبا و لطيف و متقن و مستحكم حديث را اثبات مى‏كنند كه صرف نظر از بقيه مجلّداتِ اين مجموعه مباركه، مى‏توان همين مجلّد ثَقَلَيْن را گنجينه‏اى از علم و بصيرت و خبرويّت دانست (71). اين كتاب نام علماى اهل سنّت را كه اين حديث را آورده‏اند، به ترتيب قرون از قرن دوم تا سيزدهم هجرى آورده است.

گرچه بعد از اين آيت بزرگ، بسيارى از علماء أعلام درباره اين حديث كتابهاى مستقل نوشتند امّا همه مقتَبس از مشكوة انوار اين مجاهد عظيم و آيت كبراى علمى الهى است و بايد گفت : كُلّ الصّيْدِ فِى جَوْفِ الْفَرَا. زيرا بسيارى از مصادر تحقيق و تأليف او نسخه‏هاى خطّى منحصر به فرد بوده است.

مرحوم دائى‏زاده حقير آية الله حاج‏ميرزا نجم‏الدّين شريف عسكرى ـ قدّس الله نفسه ـ كتاب زيبا و لطيفى به نام «مُحَمّدٌ وَ عَلِىّ وَ حَدِيثُ الثّقَلَيْن وَ حَدِيثُ السّفِينَة» نوشته‏اند كه الحقّ نيز جالب است ولى همان طور كه خود اشاره بلكه تصريح دارند، در اكثر از موارد از «عبقات» استفاده نموده‏اند.

اين مجلّد از كتاب «عبقات»، از گفتگوى مؤلّف آن با صاحب «تُحْفه اثْناعَشَرِيّه» در خصوص حديث ثقلين بحث مى‏نمايد و مغالطات و تخديعات (72) و تحريفات دهگانه او را در هنگام نقل حديث واضح و آشكارا مى‏سازد.

سخن ما در اين حديث شريف كه بدين‏جا كشيد، سزاوار است براى مزيد اطّلاع مؤمنين و استبصار مستبصرين قدرى از جهت قوّت سند و عظمت و اتقان مفاد و معنى روايت، گفتار را در اين مقام توسعه دهيم.

از جمله مشاهير علماء و رواتى كه اين حديث را روايت و يا اثبات و يا تصحيح كرده‏اند عبارتند از:

1ـ ابن راهْوَيْه اسحق بن ابراهيم حَنْظَلى استاد بخارى كه از اميرالمؤمنين‏عليه السلام روايت كرده است، و عامّه او را در فنّ حديث، اميرالمؤمنين گويند.

2ـ مُسْلِمُ بْنُ حَجّاج قُشَيْرى در «صحيح» كه از زيدبن ارقم روايت نموده است.

3ـ ابُوعبدالله محمّدبن ماجه قزوينى صاحب «سُنَن»، از زيدبن ارقم.

4ـ ابُوداود سجستانى صاحب «سُنن» از زيدبن ارقم.

5ـ تِرْمَذِى ابوعيسى محمّدبن عيسى صاحب «صحيح»، از جابربن عبدالله انصارى و ابوذر، و ابوسعيد خُدْرى، و زيدبن ارقم، و حُذَيْفَةُ بن اُسَيد.

6ـ عبدالله بن احمد بن حَنْبَل صاحب «زياداتِ مُسْنَد» از زيدبن ارقم.

7ـ نَسَائى ابوعبدالرّحمن صاحب «سُنَن» از زيدبن ارقم.

8ـ طبرى ابوجعفر صاحب تاريخ، از اميرالمؤمنين‏عليه السلام و ابوسعيد و زيدبن ارقم.

9ـ ابن عَبْدِ رَبّهِ قُرْطُبى أنْدُلسى صاحب «العِقْدُ الْفَريد» و بيان مأخذ روايت او.

10ـ ابن عُقْدَة حافظ احمدبن محمّدبن سعيد كوفى از اميرالمؤمنين‏عليه السلام، و جابر، و ابوذر، و اُمّ‏سَلِمة، و ابورافع، و اُمّ‏هانى، و خُزَيْمَةُ بن ثابت، و ضُمَيْرَه اسْلَمِى.

11ـ طَبَرانى صاحب «معجم كبير و اوسط و صغير»، از ابوسعيد، و زيدبن ارقم، و زيدبن ثابت، و عبدالله بن حَنْطَب.

12ـ دارقُطْنى حافظ ابوالحسن علىّ‏بن عمر، از اُمّ سلمة.

13ـ ذَهَبى ابوطاهر محمّدبن عبدالرّحمن، از ابوسعيد.

14ـ حَاكِم نيشابورى ابو عبدالله، صاحب «مُسْتَدْرَك» از زيدبن ارقم.

15ـ ثَعْلَبِى ابواسْحَق احمد، صاحب تفسير «الكَشْفُ و البَيَان» از ابوسعيد.

16ـ ابُونُعَيْم اصفهانى صاحب «حِلْيَةُ الأوْلِياء» در «مَنْقبَةُ الْمُطَهّرِين» از جُبَيْربن مُطْعِم، و ابوسعيد، و زيدبن ارقم، و انس بن مالك، و بَراءبن عَازِب، و در «حِلْية الأولياء» به طور تفصيل از حُذَيفة بن اُسَيْد.

17ـ بَيْهَقى حافظ ابوبكر صاحب «سُنَن» از زيدبن ارقم.

18ـ قُرطُبى أنْدُلُسى ابوعبدالله ابن عبدالبر صاحب «استيعاب» و «تمهيد» و «جامع بيان العلم» از زيدبن ارقم.

19ـ خَطيب بغدادى صاحب «تاريخ بغداد» از جابر.

20ـ ابن‏مَغازِلى صاحب «مناقب» با اسناد عديده‏اى از زيدبن ارقم، و ابوسعيد.

21ـ سَمْعانى ابوالمُظفّر صاحب «فضائلُ الصّحَابة» از ابوسعيد.

22ـ رَزين بن معاويه عَبْدَرى صاحب «الجَمع بَيْن الصّحاحِ السّتّة» از زيدبن ارقم.

23ـ قاضى عَياض يَحْصُبى صاحب «الشفا بتعريف حقوق‏المصطفى» بدون سند.

24ـ خوارزمى: اخطب خوارزم صاحب «مناقب» از زيدبن ارقم.

25ـ ابن عَساكر حافظ ابوالقاسم صاحب «تاريخ دمشق» از حُذَيفة بن اُسَيد غِفارى، و زيدبن ارقم.

26ـ ابوالفتوح عِجْلى اصفهانى صاحب «فضائلُ الخلفاء» از عامر بن ليلى بن ضمرَة .

27ـ ابن أثير جَزَرى مجدالدّين صاحب «جامع الاُصول» و «نهايه» از جابر و زيد ابن ارقم .

28ـ ابن أثير جَزَرى عزّالدّين صاحب «اُسْدُالْغابَة» كه برادر مجدالدين است، از زيد بن ارقم و عبدالله‏بن حَنْطَب.

29ـ محمّدبن طلحه شافعى، صاحب «مطالب السُّول» از زيدبن ارقم.

30ـ سِبْطُ ابْنِ جَوْزى، صاحب «تذكرةُ خواصّ الاُمّة»، از زيدبن ارقم.

31ـ محمّدبن يوسف گنجى، صاحب «كِفايةُ الطّالِب»، از زيدبن ارقم.

32ـ محبّ الدّين طَبَرى، صاحب «ذَخَائِر العُقْبَى» از ابوسعيد، و زيدبن ارقم.

33ـ حَمّوئى صدرالدّين ابراهيم بن مؤيّد، صاحب «فَرائِد السّمْطَيْن» از ابوسعيد خُدْرى و حُذَيْفة بن اُسَيْد غِفارى، و زيدبن ارقم.

34ـ خازِن بغدادى علاءالدّين على صاحب «تفسير» از زيدبن ارقم.

35ـ ذَهَبى شمس الدّين محمّد صاحب «ميزان الاعتدال» تصحيح روايت زيدبن ارقم.

36ـ زَرَنْدى مَدنى جمال‏الدّين محمّد صاحب «نظم دُرَرِالسّمْطَيْن» از جابر، و زيدبن ارقم.

37ـ ابن كثير دمشقى اسمعيل بن عُمَر صاحب «تفسير» با اسناد كثيرى در آيه تطهير، و در آيه مودّت، از زيدبن ارقم، و جابر، و ابوسعيد، و ابوذر، و حذيفة بن اُسَيْد.

38ـ سيّد على همدانى بن شهاب‏الدّين صاحب «مَوَدّة القُرْبَى» از ابوسعيد، و جُبير بن مُطْعِم.

39ـ تفتازانى سعدالدّين صاحب «شرح مقاصد» اثبات حديث را نموده است.

40ـ هَيْتَمى نورالدّين على صاحب «مجمع‏الزّوائد» بدون سند.

41ـ فيروزآبادى مجدالدّين، صاحب «قاموس» در ماده ثقل در قاموس.

42ـ خواجه محمّد پارسا صاحب «فصل الخطاب» از جابر و حُذَيفة بن اُسَيْد و زيدبن ارقم .

43ـ سَخاوى شمس الدّين صاحب «الضّوءُ اللّامِع» در «استجلاب ارتقاء الغُرَف» از جمع كثيرى از صحابه.

44ـ ملاّحسين واعظ كاشفى صاحب «تفسير» بدون سند.

45ـ سُيُوطِى حافظ جلال‏الدّين عبدالرّحمن در كتب عديده: «إحياءُ المَيّتِ بِفَضَائلِ‏أهْلِ الْبَيْتِ»، و «نِهَايَةُ الإفْضَالِ فى شَرَفِ الآلِ»، و «أسَاسٌ فى مَنَاقِبِ بَنِى العَبّاس»، و «إنَافَةٌ فِى رُتْبَةِ الخِلاَفَة»، و «بُدُورٌ سَافِرَةٌ عَنْ اُمُورِ الآخِرَةِ»، و «الجَامِعُ الصّغير» و «الدّرّ الْمَنْثُور»، و «الدّرّ النّثير»، از زيدبن ارقم، و ابوهريرة، و ابوسعيد، و ابوذرّ، و عبدالله بن حنطب و حنطب پدر عبدالله، و زيدبن ثابت، و جابربن عبدالله انصارى.

46ـ ابن‏حجر هَيْتَمى شهاب‏الدّين صاحب «الصّواعِقُ المُحْرِقة» به سند صحيح چند روايت از زيدبن ارقم.

47ـ سمهودى نورالدّين على شريف صاحب «جَواهرُ العقدين» از اميرالمؤمنين‏عليه السلام و اُمّ هانى و اُمّ سَلمه و ابوذرّ و حُذَيفة بن اُسَيْد و أبوطُفَيْل و زيدبن ارقم و زيدبن ثابت.

48ـ روزبَهان فضل‏الله خَنْجى شيرازى، در شرح رساله اعتقاديّه.

49ـ قَسْطلانى مَدَنى شهاب‏الدّين احمد صاحب «مَواهِب لَدُنيّه»، از زيدبن ارقم.

50ـ شاه وَلِىّ‏الله دِهْلَوى، صاحب «ازالة الخِفَاء» از زيدبن ارقم.

51ـ زبيدى سيّد محمّد مرتضى، صاحب «تاج العَرُوس»، شارح قاموس، بدون سند.

52ـ عُجَيْلى احمد بن عبدالقادر، صاحب «ذَخيرَة المآل» در مواضع متعدّدى از زيدبن ارقم .

اينك ما بحول الله و قوّته جميع رواياتى را كه با طرق و اسانيد مختلفه عامّه از اين بيست وپنج صحابى رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله رسيده است، بدون تكرار مَتن، و با اكتفا از متن بر مقدار لازم از حديث ثقلين را در اينجا ذكر مى‏كنيم، و آن مقدارى كه حقير به شمارش آورده‏ام قريب به يكصد متن مختلف العبارة مى‏باشد و نيز به جهت عدم تكرار. از ترجمه كه غالباً قريب المضمون هستند خوددارى مى‏نمائيم، مگر در بعضى از عبارات تازه وارد.

أوّل: حديث ثَقَلَيْن به روايت اميرالمؤمنين على‏بن ابيطالب عليه السلام:

1ـ قَالَ: قَالَ رَسُولُ‏اللهِ‏صلى الله عليه وآله: إنّى مَقْبُوضٌ، وَ إنّى قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ أهْلَ بَيتِى، و إنّكُمْ لَنْ تَضِلّوا بَعْدَهُمَا . (73)

2ـ قَالَ: إنّ رَسُولَ اللهِ‏صلى الله عليه وآله قَالَ: إنّى مُخَلّفٌ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ عَزّوَجَلّ طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ وَ طَرَفُهُ بِأيْدِيكُمْ، وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، وَ لَن‏يَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ. (74)

3ـ إنّى مَقْبُوضٌ، وَ إنّى قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى. وَ إنّكُمْ لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدَهُمَا، وَ إنّهُ لَنْ‏تَقُومَ السّاعَةُ حَتّى يُبْتَغَى أصْحَابُ رَسُولِ‏اللهِ‏صلى الله عليه وآله كَمَا يُبْتَغَى الضّالّةُ فَلاَتُوجَدُ. (75)

4ـ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ سَبَبُهُ بِيَدِهِ وَ سَبَبُهُ بِأيْدِيكُمْ، وَ أهْلَ بَيْتِى. (76)

5ـ قَدْ تَركْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ وَ طَرَفُهُ بِأيْدِيكُمْ. (77)

6ـ قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ سَبَبٌ بِيَدِهِ وَ سَبَبٌ بِأيْدِيكُمْ، وَ أهْلَ‏بَيْتِى. (78)

7ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى، وَ لَن‏يَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ. (79)

8ـ أيّهَا النّاسُ! إنّى تَرَكْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ، لَنْ‏تَضِلّوا مَا تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا، الأكْبَرُ مِنْهُمَا كِتَابُ اللهِ، وَ الأصَغَرُ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى، وَ إنّ اللّطِيفَ الْخَبِيرَ عَهِدَ إلَىّ أنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ ـ وَ أشَارَ بِالسّبّابَتَيْنِ ـ وَ لاَ أنّ أحَدَهُمَا أقْدَمُ مِنَ الآخَرِ. فَتَمَسّكُوا بِهِمَا لَنْ‏تَضِلّوا، وَ لاَتَقَدّمُوا مِنْهُمْ، وَ لاَ تَخَلّفُوا عَنْهُمْ، وَ لاَ تُعَلّمُوهُمْ فَإنّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُمْ. (80)

9ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، وَ إنّهُمَا لَنْ يَفتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ، وَ إنّكُمْ لَنْ‏تَضِلّوا إنِ اتّبَعْتُمْ وَ اسْتَمسَكْتُمْ بِهِمَا. (81)

10ـ إنّى قَدْ تَركْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: يَعْنِى كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتى أهْلَ‏بَيْتِى، وَ إنّكُمْ لَنْ‏تَضِلّوا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا. (82)

11ـ أيّهَا النّاسُ، إنّى تَرَكْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: الثّقَلَ الأكْبَرَ و الثّقَلَ الأصْغَرَ، فَأمّا الأكْبَرُ هُوَ حَبْلٌ فَبِيَدِ اللهِ طَرَفُهُ، وَالطّرَفُ الآخَرُ بِأيْدِيكُمْ وَ هُوَ كِتَابُ‏اللهِ، إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا، وَ لَنْ‏تَذِلّوا أبَداً، وَ أمّا الأصْغَرُ فَعِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى.

إنّ اللهَ اللّطِيفَ الْخَبِيرَ اَخْبَرَنِى اَنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ‏الْحَوْضَ، وَ سَألْتُ ذَلِكَ لَهُمَا فَأعْطَانِى. وَ اللهُ سَائِلُكُمْ كَيْفَ خَلَفْتُمُونّى فِى كِتَابِ‏اللهِ وَ أهلِ‏بَيْتِى؟! (83)

«اى مردم! من در ميان شما به يادگار گذاشتم دو چيز نفيس و پربها را: چيز نفيس بزرگتر، و چيز نفيس كوچكتر را. امّا بزرگتر، ريسمانى است كه يك طرف آن به دست خداست و طرف ديگر آن به دست شما، و آن كتاب الله است، اگر بدان تمسّك نمائيد ابداً گمراه نمى‏شويد و ابداً پست و ذليل نمى‏گرديد. و امّا چيز نفيس كوچكتر، عترت من است كه اهل بيت من است.

خداوند لطيف و خبير تحقيقاً به من خبر داده است كه آن دو از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض بر من وارد شوند و من اين عدم جدائى را براى آنها از خدا خواستم و او به من مرحمت فرمود . و خداوند بازپرس و مؤاخِذ شما خواهد بود كه چطور مرا در كتاب خدا و أهل‏بيتم نگهدارى نموديد؟!»

12ـ ثُمّ قَامَ فَحَمِدَاللهَ وَ أثْنَى عَلَيْهِ ثُمّ قَالَ: أيّهَا النّاسُ مَا أنْتُمْ قَائِلُونَ؟! قَالُوا: قَدْ بَلّغْتَ! قَالَ: اللّهُمّ اشْهَدْ ـثَلاَثَ مَرّاتٍ ـ ثُمّ قَالَ: إنّى اُوشِكُ أنْ اُدْعَى فَاُجِيبَ، وَ إنّى مَسْئُولٌ وَ أنْتُمْ مَسْئُولُونَ !

ثُمّ قَالَ: أيّهَا النّاسُ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى، إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ‏تَضِلّوا، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِما؟! وَ إنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ‏الْحَوْضَ. نَبّأنِى بِذَلِكَ اللّطِيفُ الْخَبِيرُ.

ثُمّ قَالَ: إنّ اللهَ مَوْلاَىَ وَ أنَا مَوْلَى الْمُؤمِنينَ. ألَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أنّى أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟! قَالُوا: بَلَى ذَلِكَ ثَلاَثاً.

ثُمّ أخَذَ بِيَدِكَ يَا أميرَالْمُؤْمِنينَ! فَرَفَعَهَا وَ قَالَ: مَنْ كُنْتُ مَولاَهُ فَهَذَا عَلِىّ مَوْلاَهُ.اللّهُمّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مِنْ عَادَاهُ!

فَقَالَ عَلِىّ: صَدَقْتُمْ وَ أنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشّاهِدينَ! (84)

أبونُعَيم در «حِلْيَة الأولياء» و غيره، از ابوطُفَيل روايت كرده است كه علىّ‏بن ابيطالب‏عليه السلام ايستاد و حمد و ثناى خداى را بجاى آورده و سپس گفت: من با سوگند اكيد بر شما خدا را گواه و شاهد مى‏گيريم كه هر كس در روز غدير خمّ شاهد جريان بوده است برخيزد! و نبايد كسى برخيزد و بگويد به من چنين رسيده و يا چنين به من خبر داده‏اند! بايد آن كس برخيزد كه دو گوش او شنيده باشد، و دلش آن را در حفظ نگه داشته‏باشد.

هفده نفر برخاستند كه از جمله ايشان بود خُزَيْمَةُ بنُ ثابتٍ، وَ سَهْلُ‏بنُ سَعْدٍ، وَ عَدِىّ بنُ حاتَم، وَ عُقبَةُبنُ عامرٍ، و ابوايوّب انصارى، و ابوسعيد خُدْرى، و ابوشُرَيْح خُزَاعى، و ابو قُدامه انصارى، و أبُويَعْلَى انصارى، و ابوالهَيْثَم‏بن التّيّهَان و مردانى از قريش. در اين حال على‏عليه السلام به آنان گفت: بياوريد آنچه را شنيده‏ايد!

گفتند: ما شهادت مى‏دهيم كه با رسول خداصلى الله عليه وآله از حجّةالوداع باز مى‏گشتيم كه در غدير خمّ پياده شديم، در اينجا ندا براى نماز بلند شد، ما با رسول الله نماز گزارديم . (85)

«سپس ايستاد و حمد و ثناى خداوند را بجاى آورد و گفت: اى مردم شما چه مى‏گوئيد؟! گفتند : تو تبليغ رسالات خود را نمودى! سه بار رسول خدا گفت: خدايا شاهد باش! پس از آن گفت : نزديك است كه مرا بخوانند و من اجابت مى‏كنم و من مسئول هستم، و شما هم مسئول مى‏باشيد !

پس گفت: اى مردم! من در ميان شما دو شى‏ء ارزشمند باقى مى‏گذارم: كتاب خدا و عترتم را كه اهل بيت من مى‏باشند. اگر شما به آن دو متمسّك گرديد گمراه نمى‏شويد! پس ببينيد چگونه حقّ مرا در آن دو خليفه و جانشين حفظ مى‏كنيد؟! و آن دو از هم جدا نمى‏شوند تا بر من در حوض كوثر وارد آيند. خداوند لطيف و خبير مرا به اين اتّصال آگاه كرده است.

پس از آن فرمود: خداوند صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار مؤمنين. آيا شما نمى‏دانيد كه اولويّت من به شما، از خود شما به خودتان شديدتر و قوى‏تر است؟ سه‏بار گفتند: آرى !

و سپس دست تو را اى اميرالمؤمنين گرفت و بلند كرد و گفت: هر كس كه من مولا و صاحب اختيار او هستم، پس اين على مولا و صاحب اختيار اوست. بار پروردگارا! تو ولايت كسى را داشته باش كه او ولايت على را دارد و دشمن بدار كسى را كه على را دشمن دارد!

على‏عليه السلام گفت: راست گفتيد، ومن هم بر اين قضيّه از گواهان مى‏باشم!» (86)

13ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى، لَنْ‏تَضِلّوا مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا، لَن‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ؟ قَالُوا: اللّهُمّ نَعَمْ. (87)

14ـ يَا أيّهَا النّاسُ! إنّى تَاركٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى . فَتَمَسّكُوا بِهِمَا لَنْ‏تَضِلّوا! فَإنّ اللّطِيفَ الْخَبِيرَ أخَبَرَنِى وَ عَهِدَ إلَىّ أنّهُمَا لَنْ‏يَفتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ‏الْحَوْضَ. در اينجا در روايت وارد است كه: فَقَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ شِبْهَ الْمُغْضِبِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! أكُلّ اَهْلِ بَيْتِكَ؟! (پس عمربن خطّاب برخاست در صورت و چهره شبيه غضب كننده و گفت: اى رسول خدا آيا تمام اهل‏بيت توهستند؟!) فَقَالَ: لاَ، وَلَكِنْ أوْصِيَائى مِنْهُم، أوّلُهُمْ أخِى وَ وَزِيرى وَ خَلِيفَتِى فِى اُمّتِى وَ وَلِىّ كُلّ مُؤمِنٍ بَعْدِى، هُوَ أوّلّهُمْ، ثُمّ ابْنِى الْحَسَنُ (ثُمّ ابْنِى الْحُسَيْنُ) ثُمّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ حَتّى يَرِدُوا عَلَىّ الْحَوْضَ، شُهَداءُ اللهِ فِى أرْضِهِ وَ حُجَجُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ خُزّانُ عِلْمِهِ وَ مَعَادِنُ حِكْمَتِهِ. مَنْ أطَاعَهُمْ فَقَدْ أطَاعَ‏اللهَ، وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَد عَصَى اللهَ (88).

«حضرت رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله فرمودند: نه، وليكن خصوص اوصياى من از اهل‏بيت من مى‏باشند كه اوّل آنان برادرم و وزيرم و خليفه‏ام در ميان اُمّتم و ولىّ هر مؤمن پس از من است، اوست اوّل آنها، و پس از آن پسرم حسن (و سپس پسرم حُسَين) و سپس نه نفر از اولاد حسين يكى پس از ديگرى تا همگى بر من در حوض كوثر وارد گردند. اينها شهيدان و گواهان و حاضران و ناظران خدا هستند در زمين خدا، و حجّت‏هاى او هستند برخلائق خدا و گنجينه داران علم او و معدنهاى حكمت او مى‏باشند. كسى كه ايشان را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است و كسى كه عصيان ايشان را كند خدا را عصيان كرده است.»

15ـ أيّهَا النّاسُ! ألَسْتُ أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟! قَالُوا: بَلَى! قَالَ : فَإنّى كَائِنٌ لَكُمْ عَلَى الْحَوْضِ فَرَطاً وَ سَائِلُكُمْ عَنِ اثنَيْنِ: عَنِ الْقُرآنِ وَ عَنْ عِتْرَتِى! (89)

16ـ أيّهَا النّاسُ! إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، فَإنّهُمَا لَنْ‏يَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ‏الْحَوْضَ. نَبّأنِى بِذَلِكَ اللّطِيفُ الْخَبِيرُ. ثُمّ أخذَ بِيَدِ عَلىّ‏عليه السلام فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىّ مَوْلاَهُ. (90)، (91)

دوم: حديث ثَقَلين به روايت فاطمه زهرا عليها سلام‏الله:

17ـ قَالَتْ سَمِعْتُ أبِى‏صلى الله عليه وآله فِى مَرَضِهِ الّذِى قُبِضَ فِيهِ يَقُولُ وَ قَدِ امْتَلَأتِ الْحُجْرَةُ مِنْ أصْحَابِهِ: أيّهَا النّاسُ! يُوشِكُ أنْ اُقْبَضَ قَبْضاً سَرِيعاً وَ قَدْ قَدّمْتُ إلَيْكُمُ الْقَوْلَ مَعْذِرَةً إلَيْكُمْ، ألاَ إنّى مُخَلّفٌ فِيكُمْ كِتَابَ رَبّى عَزّوَجَلّ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى!

ثُمّ أخَذَ بِيَدِ عَلِىّ فَقَالَ: هَذَا عَلِىّ مَعَ الْقُرْآنِ و الْقُرْآنُ مَعَ عَلِىّ لاَيَفْتَرِقَانِ حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ فَأسْئَلُكُمْ مَا تَخْلُفُونّى فِيهِمَا. (92)

سوم: حديث ثقلين به روايت اُمّ هانى خواهر اميرالمؤمنين عليه السلام:

18ـ فَقَالَ رَسُولُ‏اللهِ‏صلى الله عليه وآله: أيّهَا النّاسُ إنّى اُوشِكُ أنْ اُدْعَى فَأجِيبَ وَ قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا أبداً: كِتَابَ اللهِ حَبْلٌ طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ وَ طَرَفُهُ بِأيْدِيكُمْ، وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى. اُذَكّرُكُمُ اللهَ فِى أهْلِ بَيْتِى، ألاَ إنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ‏الْحَوْضَ. (93)

19ـ أمّا بَعْدُ أيّهَا النّاسُ! فَإنّى مُوشِكٌ اَنْ اُدْعَى فَأُجِيبَ وَ قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدَهُ أبداً: كِتَابَ اللهِ طَرَفٌ بِيَدِاللهِ وَ طَرَفٌ بِأيْدِيكُمْ، وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، ألاَ إنّهُمَا لَنْ‏يَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ‏الْحَوْضَ. (94)

20ـ عين همين مضمون را با اختلاف يُوشكُ بجاى مُوشكٌ و با اضافه عبارت

اُذْكّرُكُمُ اللهَ فِى أهْلِ بَيْتِى پس از جمله وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى آورده است. (95)

و در حقيقت اين عبارت با عبارت «ينابيع المودّة» بجز لفظ يُوشكُ كه در آن اُوشكُ آمده است تفاوتى ندارد.

چهارم: حديث ثقلين به روايت امّ‏المؤمنين امّ سَلِمَه:

21ـ امّ سلمه گفت: رسول خداصلى الله عليه وآله دست على‏عليه السلام را در روز غدير خمّ گرفت و بلند كرد تا به قدرى كه ما سپيدى زير بغل رسول‏خدا را ديديم، آنگاه گفت: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىّ مَوْلاَهُ. ثُمّ قَالَ: أيّهَا النّاسُ! إنّى مُخَلّفٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى، وَ لَنْ‏يَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ. (96)

22ـ متن روايت وارده از فاطمه زهرا عليها السلام در مرض موت رسول خدا كه حجره مملوّ از جمعيت بود و ما در شماره 17 آورديم با سه تفاوت مختصر 1ـ اَخَذَ بِيَدِ عَلِىّ فَرَفَعَهَا 2ـ قَبْضاً سَريعاً فَيُنْطَلَقُ بِى 3ـ فَأسْألُهُمَا مَا خُلّفْتُ فِيهِمَا. (97)، (98)

پنجم: حديث ثقلين به روايت ابوذر غِفارى:

23ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى، فَإنّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِمَا؟ (99)

24ـ يَا أيّهَا النّاسُ! إنّى قَدْ تَركْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا : كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى. (100)

25ـ مَثَلُ أهْلِ‏بَيْتِى كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَها نَجَا، وَ مَنْ تَرَكَهَا هَلَكَ. وَ يَقُولُ: مَثَلُ أهْلِ بَيْتِى فِيكُمْ مَثَلُ بَابِ حِطّةٍ فِى بَنِى إسْرَائيلَ مَنْ دَخَلَهُ غُفِرَ لَهُ. وَ يَقُولُ: إنّى تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى، وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ. (101) «مثل اهل بيت من، مثل كشتى نوح است كسى كه سوار شود نجات مى‏يابد، و كسى كه ترك كند هلاك مى‏شود. و مى‏گفت: مثل اهل بيت من در ميان شما مثل دَرِ حِطّه است در بنى‏اسرائيل كه هر كس از آن وارد شود آمرزيده مى‏شود. و مى‏گفت: من در ميان شما به خلافت مى‏گذارم چيزى را كه اگر بدان تمسّك جوئيد ابداً گمراه نمى‏شويد، كتاب الله و عترت من، و از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض بر من وارد شوند.»

26ـ يَا أيّهَا النّاسُ إنّى قَدْ تَركْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا : كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى. (102)

27ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، فَإنّهّمَا لَن‏يَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ. ألاَ وَ إنّ أهْلَ بَيْتِى فِيكُمْ مَثَلُ بَابِ بَنِى إسْرَائيلَ، وَ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ. (103)

28ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى، فَإنّهُمَا لَنْ‏يَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِمَا؟! (104)، (105)

ششم: حديث ثقلين به روايت ابن‏عبّاس:

29ـ يَا مَعْشَرَ الْمُؤمِنِينَ! إنّ اللهَ عَزّوَجَلّ أوْحَى اِلَىّ أنّى مَقْبُوضٌ، أقُولُ لَكُمْ قَوْلاً إنْ عَمِلْتُمْ بِهِ نَجَوْتُمْ وَ إن تَرَكْتُمُوهُ هَلَكْتُمْ . إنّ أهْلَ‏بَيْتِى وَ عِتْرَتِى هُمْ خَاصّتِى وَ حَامّتِى، وَ إنّكُمْ مَسْئُولُونَ عَنِ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى، إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ‏تَضِلّوا، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِمَا. (106)

«اى جماعت مؤمنين! خداوند عزّوجلّ به من وحى فرستاده كه مرا مى‏گيرند و مى‏برند، من به شما گفتارى را مى‏گويم اگر بدان عمل كنيد نجات مى‏يابيد، و اگر آن را ترك نمائيد هلاك مى‏شويد! تحقيقاً اهل بيت من و عترت من آن خاصّان و اقرباى من مى‏باشند، و تحقيقاً شما مورد مؤاخذه و سؤال هستيد از دو چيز گرانقدر: كتاب خدا و عترت من، اگر بدان دو تا چنگ زنيد گمراه نمى‏شويد. پس ببينيد و بنگريد تا حقّ مرا در آن دو چگونه نگه مى‏داريد؟!»

هفتم: حديث ثقلين به روايت جابربن عبدالله انصارى:

30ـ يَا أيّهَاالنّاسُ! إنّى قَدْ تَركْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدِى: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى. (107)

31ـ أيّهَا النّاسُ! قَدْ تَركْتُ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا : كِتابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى. فَلاَ تَنَافِسُوا وَ لاَتَحَاسَدُوا وَ لاَتَبَاغَضُوا وَ كُونُوا إخْوَاناً كَمَا أمَرَكُمُ اللهُ. ثُمّ اُوصِيكُمْ بِعِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، ثُمّ اُوصِيكُمْ بِهَذَا الْحَىّ مِنَ الأنْصَارِ. (108)

32ـ أيّهَاالنّاسُ! إنّى مَسْئُولٌ وَ أنْتُمْ مَسْئُولُونَ، فَمَا أنْتُمْ قَائِلُونَ؟ ! قَالُوا: نَشْهَدُ أنّكَ بَلّغْتَ وَ أدّيْتَ! قَالَ: إنّى لَكُمْ فَرَطٌ وَ أنْتُمْ وارِدُونَ عَلَىّ الْحَوْضَ! وَ إنّى مُخَلّفٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ‏تَضِلّوا: كِتابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى، و إنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ.

ثُمّ قَالَ: ألَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أنّى أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟! قَالُوا: بَلَى! فَقَالَ آخِذاً بِيَدِ عَلىّ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىّ مَوْلاَهُ. ثُمّ قَالَ: اللّهُمّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ (109).

«اى مردم من مسئول هستم و شما نيز مسئول مى‏باشيد! پس چه خواهيد گفت؟! گفتند: ما شهادت مى‏دهيم كه تو تبليغ رسالات خدايت را نمودى و نصيحت كردى و اداء وظيفه نمودى! فرمود : من جلودار شما هستم كه زودتر مى‏روم، و شما در حوض وارد بر من مى‏شويد، و من به عنوان خليفه و جانشين در ميان شما مى‏گذارم دو چيز نفيس و گرانقدر را؛ اگر به آن دو چيز تمسّك جوئيد گمراه نمى‏شويد: كتاب خدا و عترتم كه اهل بيتم هستند، و حقّاً آن دو از هم جدا نمى‏شوند تا با هم بر من در حوض كوثر وارد شوند.

سپس فرمود: آيا شما اين طور نبوديد كه بدانيد ولايت من به شما از شما به شما بيشتر است؟ ! گفتند: چرا! در اين حال دست على را گرفت، فرمود: هر كس كه من مولاى او بودم پس على مولاى اوست. و پس از آن فرمود: خداوندا! در ولايت خود بگير آن كس را كه ولايت على را دارد، و دشمن بدار آن كس را كه وى را دشمن دارد!»

33ـ أمّا بَعْدُ، أيّهَا النّاسُ! فَإنّى لَأرَانِى يُوشِكُ أنْ اُدْعَى فَاُجِيبَ، وَ إنّى مَسْئُولٌ وَ أنْتُمْ مَسْئُولُونَ، فَمَا أنْتُمْ قَائِلُونَ؟! قَالُوا: نَشْهَدُ أنّكَ بَلّغْتَ الرّسَالَةَ وَ نَصَحْتَ وَ أدّيْتَ!

قَالَ: إنّنِى لَكُمْ فَرَطٌ وَ أنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَىّ الْحَوْضَ، وَ إنّى مُخَلّفٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتابَ‏اللهِ (وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى ـ صح ظ). (110)

با تأمّل در متن اين روايت روشن مى‏شود كه متن اين روايت همان متن روايت شماره 32 است كه ما از «ينابيع المودّة» آورديم، وليكن دست تحريف در روايات مناقب اهل‏بيت آن را به صورت ناقص و ابْتَر درآورده است.

ممكن است به دست سَخَاوى، ناقص رسيده باشد و ممكن است ناسخان پس از سخاوى ذيل آن را بريده و ناقص نموده باشند.

و اين متن وارد در اين روايت اخير از جهت مضمون، بهترين و عالى‏ترين مضمونى است كه در احاديث اين باب رسيده است. زيرا مى‏فرمايد: و إنّى مُخَلّفٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ «من آن دو چيز ارزشمند و پربها را به عنوان خليفه و جانشين از خود در ميان شما مى‏گذارم .» كه هم جمع ميان عبارت ثقلين نموده، و هم عبارت تخليف را كه داراى مفاد و مفهوم از خود به يادگار به عنوان خليفه باشد استعمال نموده است.

و از اين صريحتر عبارتى است كه بعداً خواهد آمد كه: إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ خَلِيفَتَيْنِ . «من در ميان شما دو جانشين از خود مى‏گذارم و مى‏روم.» (111)

روايت شماره 30 را كه از جابر آورديم، با همان عبارت و متن را بدون كلمه بَعْدى در «كنْزُ العمّال»، (112) و «جامع الاُصول»، (113) و «مصابيح السّنّة» (114) و «استجلاب ارتقاء الغُرَف»، (115) و «نَظْمُ دُرَر السّمْطَيْن» (116) آورده‏است و با عبارت:

34ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْ‏تَضِلّوا: كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى و با اضافه عبارت فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِمَ (117) در كتاب «شفا» آورده است.

35ـ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا لَنْ‏تَضِلّوا إنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ: كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى. (118)، (119)

هشتم: حديث ثقلين به روايت حُذَيْفَةُ بْنُ يَمان:

36ـ معَاشِرَ أصْحَابِى! اُوصيكُم بِتَقْوَى اللهِ وَ الْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ، وَ إنّى اُدْعَى فَاُجِيبُ، وَ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَيْتِى، إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهَ (120) لَنْ‏تَضِلّوا، و إنّهُمَا لَنْ‏يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ؛ فتَعلّمُوا مِنْهُمْ وَ لاَ تُعَلّمُوهُمْ فَإنّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُمْ (121)، (122).

به امامت رسول خداصلى الله عليه وآله نمازظهر را انجام داديم، سپس با صورت مبارك خود به جانب ما روكرد و فرمود: «اى جماعت اصحاب من، من شما را به تقواى خداوند و عمل به طاعت او وصيّت مى‏نمايم، و من دعوت مى‏شوم و اجابت دعوت مى‏كنم، و من در ميان شما دو امر ارزشمند و ذيقيمت را باقى مى‏گذارم: كتاب خدا و عترتم كه اهل‏بيتم مى‏باشند؛ اگر شما به اهل‏بيت من متمسّك شويد هيچ وقت گمراه نمى‏گرديد و تحقيقاً آن دو از هم جدا نمى‏شوند تا بر من در حوض وارد آيند. شما از ايشان يادبگيريد و ايشان را ياد ندهيد، زيرا آنها از شما عالم‏تر مى‏باشند.»

عجيب است در اين حديث مى‏گويد: اگر شما به اهل البيت متمسّك شويد گمراه نمى‏شويد در مقابل بقيّه احاديث كه تمسّك به هر دو را توصيه مى‏كند، و سرّش آن است كه كسى كه به عترت تمسّك جويد تحقيقاً به كتاب‏الله تمسّك جسته است.