وأيضاً در «الصّواعق المحرقة» گويد: حضرت امام حسن مجتبىعليه السلام بدين معنى
تصريح نموده است در وقتى كه خليفه بود، در وقتى كه مردى از بنىاسد برجست، و در
حالى كه آن حضرت در سجده بود خنجرى به او زد ـ امّا او با آن جراحت از دنيا
نرفت و ده سال ديگر عمر كرد ـ حضرت به خطبه برخاست و گفت:
يَا أهْلَ الْعِرَاقِ اتّقُوا اللهَ فِينَا! فَإنّا اُمَرَاءُكُمْ وَ ضِيفَانُكُمْ
وَ نَحْنُ أهْلَ الْبَيْتِ الّذِينَ قَالَ اللهُ عَزّوَجلّ فِيهِمْ: إنّمَا
يُرِيدُاللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يَطَهّرَكُمْ
تَطْهِيراً. قَالُوا : وَ لَأنْتُمْ هُمْ؟! قَالَ: نَعَمْ!
(53)
«اى اهل عراق! از خدا بپرهيزيد درباره ما، زيرا ما اميران شما هستيم، و ميهمانان
شما، و ما اهل بيتى هستيم كه خداى عزّوجلّ راجع به ما آيه تطهير را نازل نموده است.
گفتند : آيا شما ايشان هستيد؟! گفت: آرى.»
تِرمَذى در «سنن» خود از زيدبن ارقم تخريج روايت كرده است كه رسول خداصلى الله
عليه وآله فرمود: إنّى تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ
لَنْتَضِلّوا بَعْدِى، اَحَدُهُما أعْظَمُ مِنَ الآخَرِ: كِتَابَ اللهِ حَبْلٌ
مَمْدُودٌ مِنَ السّماءِ إلَى الْأرْضِ، وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، وَ
لَنيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ
تَخْلُفُونّى فِيهِمَا.
(54)
«من در ميان شما باقى مىگذارم چيزى را كه اگر بدان تمسّك كنيد پس از من گمراه
نمىشويد، يكى از آن دو از ديگرى اعظم است: كتاب خدا ريسمان پيوسته از آسمان به سوى
زمين، و عترت من أهلبيت من! و آندو هيچ گاه جدا نمىشوند تا هر دو با هم بر من در
حوض وارد شوند . پس بنگريد تا چگونه حقّ مرا در اين دو خليفه بجاى مىآوريد!»
(55)
ترمذى و نسائى از جابربن عبدالله أنصارى تخريج روايت كرده است كه: رسول خداصلى
الله عليه وآله فرمود: يَا أيّهَا النّاسُ! إنّى تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إنْ
أخَدْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلّوا بَعْدِى: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ
بَيْتِى.
(56)«اى مردم! من در ميان شما چيزى را مىگذارم كه پس از
من مادامى كه بدان تمسّك كنيد گمراه نشويد: كتاب الله، و عترت من اهل بيت من!»
(57)
أحْمَدبن حَنْبَل از حديث زيدبن ثابت به دو طريق صحيح تخريج كرده است كه رسول
خداصلى الله عليه وآله فرمود: إنّى تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ: كِتَابَ
اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مَا بَيْنَ السّماءِ وَ الأرْضِ ـأوْ مَا بَيْنَ
السّماءِ إلَى الأرْضِـ وَ عِتْرَتِى أهْلَبَيْتِى، وَ إنّهُمَا
لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ.
(58)«من دو
خليفه در ميان شما مىگذارم: كتاب الله كه ريسمانى است كشيده شده ما بين آسمان
و زمين ـ يا ما بين آسمان تا زمين ـ و عترتم اهل بيتم؛ و آن دو ابداً از هم
جدائى ندارند تابر من در حوض وارد شوند.»
حاكم در «مستدرك» بدين عبارت آورده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ أهْلَبَيْتِى، وَ
إنّهُمَا لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ.
(59)
«من باقى گذارنده هستم در ميان شما دو چيز نفيس را، كتاب خدا و أهل بيتم را، و
آندو از هم جدا نمىشوند تا بر من در حوض وارد شوند.»
حاكم پس از بيان اين حديث مىگويد: اين حديث صحيح الإسناد است بر شرط شيخين و آن
دو اين را تخريج نكردهاند، و نيز ذَهَبى در «تلخيص المستدرك» اين را آورده است
و على شرط الشيخين اعتراف به صحّت سندش نموده است.
مُلاّعلى مُتّقى از باوردى از ابوسعيد خُدْرى روايت كرده كه رسولخدا صلى الله
عليه وآله فرمود: إنّى تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ
لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُ : كِتَابَ اللهِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ وَ
طَرَفُهُ بِأيْدِيكُمْ، وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، وَ إنّهُمَا
لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ.
(60)«من در ميان
شما مىگذارم چيزى را كه مادامى كه بدان تمسّك جوئيد پس از آن گمراه نشويد :
كتابالله كه واسطه و سببى است كه يك طرف آن به دست خداست و طرف ديگرش به دست
شماست، و عترتم را كه اهل بيتم مىباشند، و آن دو از هم جدا نمىگردند تا بر من
در حوض وارد شوند.»
احمدحَنْبَلْ، و ابوشَيْبة، و ابويَعلَى، و ابنسعد، از ابوسعيد خُدْرى روايت
كردهاند كه گفت: رسول اللهصلى الله عليه وآله گفت: إنّى اُوشِكُ أنْ اُدْعَى
فَأُجِيبَ وَ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ عَزّوَجَلّ وَ
عِتْرَتِى. كِتَابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السّماءِ إلَى الأرْضِ وَ
عِتْرَتِى أهْلُبَيْتِى. وَ إنّ اللّطِيفَ الْخَبِيرَ أخْبَرَنِى أنّهُمَا
لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ
تَخْلُفُونّى فِيهِمَا؟
(61)«تحقيقاً نزديك است كه مرا بخوانند و
من اجابت دعوت كنم، و من در ميان شما دو متاع ارزشمند باقى مىگذارم: كتاب الله
عزّوجلّ و عترتم را. كتاب الله ريسمانى است ممدود از آسمان تا زمين، و عترت من
اهلبيت من هستند. و خداوند لطيف خبير مرا خبر داده است كه آن دو از هم انفكاك
ندارند تا بر من در حوض كوثر وارد گردند، پس شما ملاحظه كنيد كه چگونه مرا در
آن دو جانشين نگهدارى مىنمائيد؟!»
حاكم در «مستدرك» با دو طريق صحيح از زيدبن ارقم تخريج كرده است كه گفت:
رسولخداصلى الله عليه وآله چون از حجّةُالوداع بازگشتند و در غديرخمّ فرود
آمدند،امر كردند تا در زير درختهائى كه در آنجا بود جارو كردند و سپس فرمود:
كَأنّى دُعِيتُ فَأجَبْتُ، إنّى قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ أحَدُهُمَا
أكْبَرُ مِنَ الآخَرِ: كِتَابَ اللهِ تَعَالَى وَ عِتْرَتِى، فَانْظُرُوا
كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِمَا، فَإنّهُمَا لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا
عَلَىّ الْحَوْضَ.
ثُمّ قَالَ: إنّ اللهَ عَزّوَجَلّ مَوْلاَىَ وَ أنَا مَوْلَى كُلّ مُؤمِنٍ. ثُمّ
أخَذَ بِيَدِ عَلِىّ فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا وَلِيّهُ.
اَللّهُمّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ تاآخر حديث كه طولانى
است.
(62)
«گويا مرا به عالم بقاء خواندهاند و من اجابت نمودهام. من در ميان شما دو چيز
گرانقيمت از خود به يادگار باقى مىگذارم كه يكى از ديگرى بزرگتر است، كتاب الله
تعالى و عترت من. پس شما بنگريد تا مرا در اين دو يادگار چگونه حفظ مىكنيد؟! زيرا
آن دو از همديگر افتراق ندارند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.
و پس از آن فرمود: خداوند عزّوجلّ مولاى من است و من مولاى هر مؤمن هستم. سپس دست
على را گرفت و گفت: هر كس كه من مولاى او هستم پس اين ولىّ اوست. بارپروردگارا،
تو ولايت آن را داشته باش كه او ولايت على را دارد و دشمن بدار آن را كه او را
دشمن دارد.»
ذَهَبى در «تلخيص المستدرك» اين حديث را تخريج و اعتراف به صحّت سندش نموده است.
طَبَرانى و سيوطى و نَبْهانى از عبدالله بن حنطب روايت كردهاند كه گفت: خَطَبَنَا
رَسُولُاللهِ بِالْجُحْفَةِ فَقَال: ألَسْتُ أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟!
قَالُوا: بَلَى يَا رَسُولَاللهِ! قَالَ: فَإنّى سَائِلُكُمْ عَنِ اثْنَيْنِ:
الْقُرآنِ وَ عِتْرَتِى.
(63)«رسول خدا در جُحْفه براى ما خطبه
خواند و گفت: آيا ولايت من بر شما از ولايت خودتان بر خودتان قوىتر نيست؟!
گفتند: آرى اى رسولخدا! فرمود: بنابر اين، من از دو چيز از شما مؤاخذه و سؤال
مىكنم: قرآن و عترتم!»
آيةالله سيّد شرفالدّين عامِلى پس از ذكر بسيارى از اين اخبار گويد: و صحاح اهل
سنّت حاكم است بر وجوب تمسّك به ثَقَليْن با تواتر، و طرق اين حديث از بيست و
اندى نفر صحابى رسول الله متضافر است. رسول خداصلى الله عليه وآله در مواقع
گوناگونى بدين سخن با صداى بلند اعلام نموده است، بعضى را در روز غديرخم، و
بعضى را در روز عرفه در حجّةالوداع، و بعضى را در حين مراجعت از طائف، و بعضى
را بر فراز منبر در مدينه، و بعضى را در حجره مبارك خود در مرض موت در وقتى كه
حجره مملوّ از صحابيان بود.
و بدين حقيقت جمعى از أعلام جمهور اهل تسنّن اعتراف نمودهاند.حتّى ابنحَجَر در
جائى كه حديث ثقلين را آورده است گفته است: ثُمّ اعْلَمْ: حديث تمسّك به ثقلين
داراى طرق كثيرى است كه از بيست و اندى صحابى روايت شده است، و طرق مبسوطى از
آن را در ضمن يازدهمين شبهه شيعيان و رافضيان ذكر كرديم
(64).
و در بعضى از اين طرق اين تمسّك را رسولخدا در حجّةالوَداع در عرفه فرمودهاست و
در بعضى ديگر در مدينه در مرض رحلت در حالى كه حجرهاش ازاصحاب پر بود، و در
بعضى ديگر در غدير خمّ، و در بعضى ديگر در حال خطبه بعد از رجوع از طائف. و
تنافى بين اين روايات نيست، زيرا مانعى ندارد كه رسولالله در اين مواطن و
غيرها به جهت اهتمام به شأن كتاب عزيز و عترت طاهره اين توصيه را مكرّراً
فرموده باشد.
(65)
و كافى است براى ائمّه عترت طاهره كه عندالله و عندالرسول به منزله كتاب خدا باشند
كه لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ.
(66)«باطل به سراغ كتاب خدا نمىآيد، نه از برابرش و نه از پشت سرش.»
و اين حجّتى است كافى و مُتْقَن كه گردنها را بگيرد و بربايد و خاضع براى تسليم در
برابر مذهب اهل بيت بنمايد. زيرا هيچ مسلمانى راضى نمىشود كتاب خدا را با چيز
ديگرى عوض كند چگونه مىتواند عوضى براى عِدل و هملنگه كتاب خدا بجويد؟
و علاوه بر اين، مفهوم از سخن رسول الله: إنّى تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إنْ
تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْتَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى آن است كه كسى كه
به هر دو تاى آنها با هم تمسّك بجويد گمراه نمىشود و اين واضح است.
مؤيّد اين مطلب آن است كه در حديث طبرانى در ذكر ثقلين آمده است:
فَلاَتَقَدّمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا، وَ لاَتُقْصِرُو
(67)
عَنْهُمَا فَتَهْلِكُوا، وَ لاَتُعَلّمُوهُمْ فَإنّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُمْ. «شما
از آن دو تا پيش نرويد كه هلاك مىشويد، و كوتاهتر نيائيد كه هلاك مىشويد! و
به آنها چيزى را نياموزيد چرا كه آنها از شما داناترند.»
ابنحَجَر مىگويد: اين گفتار رسول خداصلى الله عليه وآله كه مىگويد: فَلاَ
تَقَدّمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا، وَ لاَتُقْصِرُوا عَنْهُمَا فَتَهْلِكُوا، وَ
لاَتُعَلّمُوهُمْ فَإنّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُمْ، دليل است بر آنكه هر كدام از اهل
بيت كه اهليّت براى نيل به مراتب عاليه و وظائف دينيّه را داشته باشد مقدّم است
بر غير خودش.
(68)،
(69)
بارى حديث ثقلين چنانكه اشاره شد، از محكمترين أسناد شيعه بر اِمامت و خلافت
بلافصل حضرت مولى الموحّدين اميرالمؤمنين علىّبنابيطالبعليه السلام است.
علماى شيعه ـ رضوان الله عليهم ـ از صدر اسلام تا به حال در كتب كلاميّه خود
اين حديث صحيح السّند و متواتر و مقطوع الصّدور را آوردهاند، و بر مفاد و
محتواى آن استدلال نمودهاند، تا اين زمان ما كه حضرت آيةالله العظمى بروجردى ـ
رضوان الله عليه ـ كتاب نفيس و مُمَتّع «جامع أحاديث الشّيعة» را تدوين فرمودند
و در مقدمه آن بحث كافى و شافى در سند و دلالت آن نمودهاند .
و اين مقدّمه گرچه به تتبّع و به قلم حضرت آيةالله حاج شيخاسمعيلملايرى دامت
بركاته مىباشد و ايشان از اعزّ اصدقاء و رفقاى سابق ما در دوران تحصيل علوم
دينيّه در حوزه مقدسه علميّه قم هستند، امّا تمام اين مقدّمه با ارشادات خصوصى
و تنبيهات خود استاد آيةالله بروجردى صورت گرفته و از نظرشان گذشته است
(70). در اين مقدّمه اين حديث را به سى وچهار نفر صحابى و صحابيّه
نسبت مىدهد. امّا براى حقير تاكنون در اثر تتبّع بيش از سى و چهار نفر شناخته
شدهاند با وجود آنكه در «الصّواعق المُحْرِقة» بيست و اندى را ذكر مىكند، و
علّامه خبير متضلّع و متتبّع و نحرير بحث و نقّاد حضرت آيةالله ميرحامد حسين
لكهنوئى هندى نيشابورى نيز در كتاب نفيس و ارزشمند خود «عَبَقات الأنْوار» از
بيست و پنج نفر تجاوز نمىكنند.
ميرحامد حسين ـ رضوان الله عليه ـ جزء اوّل از مجلد دوازدهم «عبقات» را منحصراً در
بحث از سند اين حديث قرار دادهاند و از يكصد و هشتاد و هفت نفر از مشاهير
علماى اهل سنّت كه اين حديث را روايت كرده و يا اثبات نموده و يا تصحيح
كردهاند، بحث كافى و تمامى بهعمل آورده است كه مجموع آن قريب يكهزار صفحه
است.
ميرحامد حسين شرححال و ترجمه اين 187 نفر را بهطور تفصيل ذكر فرموده است و متن
روايت را با عبارات مختلفه و تعابير متفاوته آن آوردهاند با ذكر كتبى كه در
آنجا درج شده است با نام راوى روايت، به طورى جالب و جاذب و دلنشين، و با
اشارات و تتبّعات زيبا و لطيف و متقن و مستحكم حديث را اثبات مىكنند كه صرف
نظر از بقيه مجلّداتِ اين مجموعه مباركه، مىتوان همين مجلّد ثَقَلَيْن را
گنجينهاى از علم و بصيرت و خبرويّت دانست
(71). اين كتاب نام
علماى اهل سنّت را كه اين حديث را آوردهاند، به ترتيب قرون از قرن دوم تا
سيزدهم هجرى آورده است.
گرچه بعد از اين آيت بزرگ، بسيارى از علماء أعلام درباره اين حديث كتابهاى مستقل
نوشتند امّا همه مقتَبس از مشكوة انوار اين مجاهد عظيم و آيت كبراى علمى الهى
است و بايد گفت : كُلّ الصّيْدِ فِى جَوْفِ الْفَرَا. زيرا بسيارى از مصادر
تحقيق و تأليف او نسخههاى خطّى منحصر به فرد بوده است.
مرحوم دائىزاده حقير آية الله حاجميرزا نجمالدّين شريف عسكرى ـ قدّس الله نفسه
ـ كتاب زيبا و لطيفى به نام «مُحَمّدٌ وَ عَلِىّ وَ حَدِيثُ الثّقَلَيْن وَ
حَدِيثُ السّفِينَة» نوشتهاند كه الحقّ نيز جالب است ولى همان طور كه خود
اشاره بلكه تصريح دارند، در اكثر از موارد از «عبقات» استفاده نمودهاند.
اين مجلّد از كتاب «عبقات»، از گفتگوى مؤلّف آن با صاحب «تُحْفه اثْناعَشَرِيّه»
در خصوص حديث ثقلين بحث مىنمايد و مغالطات و تخديعات
(72)
و
تحريفات دهگانه او را در هنگام نقل حديث واضح و آشكارا مىسازد.
سخن ما در اين حديث شريف كه بدينجا كشيد، سزاوار است براى مزيد اطّلاع مؤمنين و
استبصار مستبصرين قدرى از جهت قوّت سند و عظمت و اتقان مفاد و معنى روايت،
گفتار را در اين مقام توسعه دهيم.
از جمله مشاهير علماء و رواتى كه اين حديث را روايت و يا اثبات و يا تصحيح
كردهاند عبارتند از:
1ـ ابن راهْوَيْه اسحق بن ابراهيم حَنْظَلى استاد بخارى كه از اميرالمؤمنينعليه
السلام روايت كرده است، و عامّه او را در فنّ حديث، اميرالمؤمنين گويند.
2ـ مُسْلِمُ بْنُ حَجّاج قُشَيْرى در «صحيح» كه از زيدبن ارقم روايت نموده است.
3ـ ابُوعبدالله محمّدبن ماجه قزوينى صاحب «سُنَن»، از زيدبن ارقم.
4ـ ابُوداود سجستانى صاحب «سُنن» از زيدبن ارقم.
5ـ تِرْمَذِى ابوعيسى محمّدبن عيسى صاحب «صحيح»، از جابربن عبدالله انصارى و
ابوذر، و ابوسعيد خُدْرى، و زيدبن ارقم، و حُذَيْفَةُ بن اُسَيد.
6ـ عبدالله بن احمد بن حَنْبَل صاحب «زياداتِ مُسْنَد» از زيدبن ارقم.
7ـ نَسَائى ابوعبدالرّحمن صاحب «سُنَن» از زيدبن ارقم.
8ـ طبرى ابوجعفر صاحب تاريخ، از اميرالمؤمنينعليه السلام و ابوسعيد و زيدبن ارقم.
9ـ ابن عَبْدِ رَبّهِ قُرْطُبى أنْدُلسى صاحب «العِقْدُ الْفَريد» و بيان مأخذ
روايت او.
10ـ ابن عُقْدَة حافظ احمدبن محمّدبن سعيد كوفى از اميرالمؤمنينعليه السلام، و
جابر، و ابوذر، و اُمّسَلِمة، و ابورافع، و اُمّهانى، و خُزَيْمَةُ بن ثابت،
و ضُمَيْرَه اسْلَمِى.
11ـ طَبَرانى صاحب «معجم كبير و اوسط و صغير»، از ابوسعيد، و زيدبن ارقم، و زيدبن
ثابت، و عبدالله بن حَنْطَب.
12ـ دارقُطْنى حافظ ابوالحسن علىّبن عمر، از اُمّ سلمة.
13ـ ذَهَبى ابوطاهر محمّدبن عبدالرّحمن، از ابوسعيد.
14ـ حَاكِم نيشابورى ابو عبدالله، صاحب «مُسْتَدْرَك» از زيدبن ارقم.
15ـ ثَعْلَبِى ابواسْحَق احمد، صاحب تفسير «الكَشْفُ و البَيَان» از ابوسعيد.
16ـ ابُونُعَيْم اصفهانى صاحب «حِلْيَةُ الأوْلِياء» در «مَنْقبَةُ الْمُطَهّرِين»
از جُبَيْربن مُطْعِم، و ابوسعيد، و زيدبن ارقم، و انس بن مالك، و بَراءبن
عَازِب، و در «حِلْية الأولياء» به طور تفصيل از حُذَيفة بن اُسَيْد.
17ـ بَيْهَقى حافظ ابوبكر صاحب «سُنَن» از زيدبن ارقم.
18ـ قُرطُبى أنْدُلُسى ابوعبدالله ابن عبدالبر صاحب «استيعاب» و «تمهيد» و «جامع
بيان العلم» از زيدبن ارقم.
19ـ خَطيب بغدادى صاحب «تاريخ بغداد» از جابر.
20ـ ابنمَغازِلى صاحب «مناقب» با اسناد عديدهاى از زيدبن ارقم، و ابوسعيد.
21ـ سَمْعانى ابوالمُظفّر صاحب «فضائلُ الصّحَابة» از ابوسعيد.
22ـ رَزين بن معاويه عَبْدَرى صاحب «الجَمع بَيْن الصّحاحِ السّتّة» از زيدبن
ارقم.
23ـ قاضى عَياض يَحْصُبى صاحب «الشفا بتعريف حقوقالمصطفى» بدون سند.
24ـ خوارزمى: اخطب خوارزم صاحب «مناقب» از زيدبن ارقم.
25ـ ابن عَساكر حافظ ابوالقاسم صاحب «تاريخ دمشق» از حُذَيفة بن اُسَيد غِفارى، و
زيدبن ارقم.
26ـ ابوالفتوح عِجْلى اصفهانى صاحب «فضائلُ الخلفاء» از عامر بن ليلى بن ضمرَة .
27ـ ابن أثير جَزَرى مجدالدّين صاحب «جامع الاُصول» و «نهايه» از جابر و زيد ابن
ارقم .
28ـ ابن أثير جَزَرى عزّالدّين صاحب «اُسْدُالْغابَة» كه برادر مجدالدين است، از
زيد بن ارقم و عبداللهبن حَنْطَب.
29ـ محمّدبن طلحه شافعى، صاحب «مطالب السُّول» از زيدبن ارقم.
30ـ سِبْطُ ابْنِ جَوْزى، صاحب «تذكرةُ خواصّ الاُمّة»، از زيدبن ارقم.
31ـ محمّدبن يوسف گنجى، صاحب «كِفايةُ الطّالِب»، از زيدبن ارقم.
32ـ محبّ الدّين طَبَرى، صاحب «ذَخَائِر العُقْبَى» از ابوسعيد، و زيدبن ارقم.
33ـ حَمّوئى صدرالدّين ابراهيم بن مؤيّد، صاحب «فَرائِد السّمْطَيْن» از ابوسعيد
خُدْرى و حُذَيْفة بن اُسَيْد غِفارى، و زيدبن ارقم.
34ـ خازِن بغدادى علاءالدّين على صاحب «تفسير» از زيدبن ارقم.
35ـ ذَهَبى شمس الدّين محمّد صاحب «ميزان الاعتدال» تصحيح روايت زيدبن ارقم.
36ـ زَرَنْدى مَدنى جمالالدّين محمّد صاحب «نظم دُرَرِالسّمْطَيْن» از جابر، و
زيدبن ارقم.
37ـ ابن كثير دمشقى اسمعيل بن عُمَر صاحب «تفسير» با اسناد كثيرى در آيه تطهير، و
در آيه مودّت، از زيدبن ارقم، و جابر، و ابوسعيد، و ابوذر، و حذيفة بن اُسَيْد.
38ـ سيّد على همدانى بن شهابالدّين صاحب «مَوَدّة القُرْبَى» از ابوسعيد، و جُبير
بن مُطْعِم.
39ـ تفتازانى سعدالدّين صاحب «شرح مقاصد» اثبات حديث را نموده است.
40ـ هَيْتَمى نورالدّين على صاحب «مجمعالزّوائد» بدون سند.
41ـ فيروزآبادى مجدالدّين، صاحب «قاموس» در ماده ثقل در قاموس.
42ـ خواجه محمّد پارسا صاحب «فصل الخطاب» از جابر و حُذَيفة بن اُسَيْد و زيدبن
ارقم .
43ـ سَخاوى شمس الدّين صاحب «الضّوءُ اللّامِع» در «استجلاب ارتقاء الغُرَف» از
جمع كثيرى از صحابه.
44ـ ملاّحسين واعظ كاشفى صاحب «تفسير» بدون سند.
45ـ سُيُوطِى حافظ جلالالدّين عبدالرّحمن در كتب عديده: «إحياءُ المَيّتِ
بِفَضَائلِأهْلِ الْبَيْتِ»، و «نِهَايَةُ الإفْضَالِ فى شَرَفِ الآلِ»، و
«أسَاسٌ فى مَنَاقِبِ بَنِى العَبّاس»، و «إنَافَةٌ فِى رُتْبَةِ الخِلاَفَة»،
و «بُدُورٌ سَافِرَةٌ عَنْ اُمُورِ الآخِرَةِ»، و «الجَامِعُ الصّغير» و
«الدّرّ الْمَنْثُور»، و «الدّرّ النّثير»، از زيدبن ارقم، و ابوهريرة، و
ابوسعيد، و ابوذرّ، و عبدالله بن حنطب و حنطب پدر عبدالله، و زيدبن ثابت، و
جابربن عبدالله انصارى.
46ـ ابنحجر هَيْتَمى شهابالدّين صاحب «الصّواعِقُ المُحْرِقة» به سند صحيح چند
روايت از زيدبن ارقم.
47ـ سمهودى نورالدّين على شريف صاحب «جَواهرُ العقدين» از اميرالمؤمنينعليه
السلام و اُمّ هانى و اُمّ سَلمه و ابوذرّ و حُذَيفة بن اُسَيْد و أبوطُفَيْل و
زيدبن ارقم و زيدبن ثابت.
48ـ روزبَهان فضلالله خَنْجى شيرازى، در شرح رساله اعتقاديّه.
49ـ قَسْطلانى مَدَنى شهابالدّين احمد صاحب «مَواهِب لَدُنيّه»، از زيدبن ارقم.
50ـ شاه وَلِىّالله دِهْلَوى، صاحب «ازالة الخِفَاء» از زيدبن ارقم.
51ـ زبيدى سيّد محمّد مرتضى، صاحب «تاج العَرُوس»، شارح قاموس، بدون سند.
52ـ عُجَيْلى احمد بن عبدالقادر، صاحب «ذَخيرَة المآل» در مواضع متعدّدى از زيدبن
ارقم .
اينك ما بحول الله و قوّته جميع رواياتى را كه با طرق و اسانيد مختلفه عامّه از
اين بيست وپنج صحابى رسولاللهصلى الله عليه وآله رسيده است، بدون تكرار مَتن،
و با اكتفا از متن بر مقدار لازم از حديث ثقلين را در اينجا ذكر مىكنيم، و آن
مقدارى كه حقير به شمارش آوردهام قريب به يكصد متن مختلف العبارة مىباشد و
نيز به جهت عدم تكرار. از ترجمه كه غالباً قريب المضمون هستند خوددارى
مىنمائيم، مگر در بعضى از عبارات تازه وارد.
أوّل: حديث ثَقَلَيْن به روايت اميرالمؤمنين علىبن ابيطالب عليه السلام:
1ـ قَالَ: قَالَ رَسُولُاللهِصلى الله عليه وآله: إنّى مَقْبُوضٌ، وَ إنّى قَدْ
تَرَكْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ أهْلَ بَيتِى، و إنّكُمْ لَنْ
تَضِلّوا بَعْدَهُمَا .
(73)
2ـ قَالَ: إنّ رَسُولَ اللهِصلى الله عليه وآله قَالَ: إنّى مُخَلّفٌ فِيكُمْ مَا
إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْتَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ عَزّوَجَلّ طَرَفُهُ
بِيَدِاللهِ وَ طَرَفُهُ بِأيْدِيكُمْ، وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، وَ
لَنيَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ.
(74)
3ـ إنّى مَقْبُوضٌ، وَ إنّى قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ
عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى. وَ إنّكُمْ لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُمَا، وَ إنّهُ
لَنْتَقُومَ السّاعَةُ حَتّى يُبْتَغَى أصْحَابُ رَسُولِاللهِصلى الله عليه
وآله كَمَا يُبْتَغَى الضّالّةُ فَلاَتُوجَدُ.
(75)
4ـ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْتَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ
سَبَبُهُ بِيَدِهِ وَ سَبَبُهُ بِأيْدِيكُمْ، وَ أهْلَ بَيْتِى.
(76)
5ـ قَدْ تَركْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْتَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ
سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ وَ طَرَفُهُ بِأيْدِيكُمْ.
(77)
6ـ قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْتَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ
سَبَبٌ بِيَدِهِ وَ سَبَبٌ بِأيْدِيكُمْ، وَ أهْلَبَيْتِى.
(78)
7ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى، وَ
لَنيَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ.
(79)
8ـ أيّهَا النّاسُ! إنّى تَرَكْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ، لَنْتَضِلّوا مَا
تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا، الأكْبَرُ مِنْهُمَا كِتَابُ اللهِ، وَ الأصَغَرُ
عِتْرَتِى أهْلَبَيْتِى، وَ إنّ اللّطِيفَ الْخَبِيرَ عَهِدَ إلَىّ أنّهُمَا
لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ ـ وَ أشَارَ
بِالسّبّابَتَيْنِ ـ وَ لاَ أنّ أحَدَهُمَا أقْدَمُ مِنَ الآخَرِ. فَتَمَسّكُوا
بِهِمَا لَنْتَضِلّوا، وَ لاَتَقَدّمُوا مِنْهُمْ، وَ لاَ تَخَلّفُوا
عَنْهُمْ، وَ لاَ تُعَلّمُوهُمْ فَإنّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُمْ.
(80)
9ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى،
وَ إنّهُمَا لَنْ يَفتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ، وَ إنّكُمْ
لَنْتَضِلّوا إنِ اتّبَعْتُمْ وَ اسْتَمسَكْتُمْ بِهِمَا.
(81)
10ـ إنّى قَدْ تَركْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: يَعْنِى كِتَابَاللهِ وَ عِتْرَتى
أهْلَبَيْتِى، وَ إنّكُمْ لَنْتَضِلّوا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا.
(82)
11ـ أيّهَا النّاسُ، إنّى تَرَكْتُ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: الثّقَلَ الأكْبَرَ و
الثّقَلَ الأصْغَرَ، فَأمّا الأكْبَرُ هُوَ حَبْلٌ فَبِيَدِ اللهِ طَرَفُهُ،
وَالطّرَفُ الآخَرُ بِأيْدِيكُمْ وَ هُوَ كِتَابُاللهِ، إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ
لَنْتَضِلّوا، وَ لَنْتَذِلّوا أبَداً، وَ أمّا الأصْغَرُ فَعِتْرَتِى
أهْلَبَيْتِى.
إنّ اللهَ اللّطِيفَ الْخَبِيرَ اَخْبَرَنِى اَنّهُمَا لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى
يَرِدَا عَلَىّالْحَوْضَ، وَ سَألْتُ ذَلِكَ لَهُمَا فَأعْطَانِى. وَ اللهُ
سَائِلُكُمْ كَيْفَ خَلَفْتُمُونّى فِى كِتَابِاللهِ وَ أهلِبَيْتِى؟!
(83)
«اى مردم! من در ميان شما به يادگار گذاشتم دو چيز نفيس و پربها را: چيز نفيس
بزرگتر، و چيز نفيس كوچكتر را. امّا بزرگتر، ريسمانى است كه يك طرف آن به دست خداست
و طرف ديگر آن به دست شما، و آن كتاب الله است، اگر بدان تمسّك نمائيد ابداً گمراه
نمىشويد و ابداً پست و ذليل نمىگرديد. و امّا چيز نفيس كوچكتر، عترت من است كه
اهل بيت من است.
خداوند لطيف و خبير تحقيقاً به من خبر داده است كه آن دو از هم جدا نمىشوند تا در
حوض بر من وارد شوند و من اين عدم جدائى را براى آنها از خدا خواستم و او به من
مرحمت فرمود . و خداوند بازپرس و مؤاخِذ شما خواهد بود كه چطور مرا در كتاب خدا
و أهلبيتم نگهدارى نموديد؟!»
12ـ ثُمّ قَامَ فَحَمِدَاللهَ وَ أثْنَى عَلَيْهِ ثُمّ قَالَ: أيّهَا النّاسُ مَا
أنْتُمْ قَائِلُونَ؟! قَالُوا: قَدْ بَلّغْتَ! قَالَ: اللّهُمّ اشْهَدْ
ـثَلاَثَ مَرّاتٍ ـ ثُمّ قَالَ: إنّى اُوشِكُ أنْ اُدْعَى فَاُجِيبَ، وَ إنّى
مَسْئُولٌ وَ أنْتُمْ مَسْئُولُونَ !
ثُمّ قَالَ: أيّهَا النّاسُ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ
عِتْرَتِى أهْلَبَيْتِى، إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا لَنْتَضِلّوا، فَانْظُرُوا
كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِما؟! وَ إنّهُمَا لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا
عَلَىّالْحَوْضَ. نَبّأنِى بِذَلِكَ اللّطِيفُ الْخَبِيرُ.
ثُمّ قَالَ: إنّ اللهَ مَوْلاَىَ وَ أنَا مَوْلَى الْمُؤمِنينَ. ألَسْتُمْ
تَعْلَمُونَ أنّى أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟! قَالُوا: بَلَى ذَلِكَ
ثَلاَثاً.
ثُمّ أخَذَ بِيَدِكَ يَا أميرَالْمُؤْمِنينَ! فَرَفَعَهَا وَ قَالَ: مَنْ كُنْتُ
مَولاَهُ فَهَذَا عَلِىّ مَوْلاَهُ.اللّهُمّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مِنْ
عَادَاهُ!
فَقَالَ عَلِىّ: صَدَقْتُمْ وَ أنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشّاهِدينَ!
(84)
أبونُعَيم در «حِلْيَة الأولياء» و غيره، از ابوطُفَيل روايت كرده است كه علىّبن
ابيطالبعليه السلام ايستاد و حمد و ثناى خداى را بجاى آورده و سپس گفت: من با
سوگند اكيد بر شما خدا را گواه و شاهد مىگيريم كه هر كس در روز غدير خمّ شاهد
جريان بوده است برخيزد! و نبايد كسى برخيزد و بگويد به من چنين رسيده و يا چنين
به من خبر دادهاند! بايد آن كس برخيزد كه دو گوش او شنيده باشد، و دلش آن را
در حفظ نگه داشتهباشد.
هفده نفر برخاستند كه از جمله ايشان بود خُزَيْمَةُ بنُ ثابتٍ، وَ سَهْلُبنُ
سَعْدٍ، وَ عَدِىّ بنُ حاتَم، وَ عُقبَةُبنُ عامرٍ، و ابوايوّب انصارى، و
ابوسعيد خُدْرى، و ابوشُرَيْح خُزَاعى، و ابو قُدامه انصارى، و أبُويَعْلَى
انصارى، و ابوالهَيْثَمبن التّيّهَان و مردانى از قريش. در اين حال علىعليه
السلام به آنان گفت: بياوريد آنچه را شنيدهايد!
گفتند: ما شهادت مىدهيم كه با رسول خداصلى الله عليه وآله از حجّةالوداع باز
مىگشتيم كه در غدير خمّ پياده شديم، در اينجا ندا براى نماز بلند شد، ما با
رسول الله نماز گزارديم .
(85)
«سپس ايستاد و حمد و ثناى خداوند را بجاى آورد و گفت: اى مردم شما چه مىگوئيد؟!
گفتند : تو تبليغ رسالات خود را نمودى! سه بار رسول خدا گفت: خدايا شاهد باش! پس از
آن گفت : نزديك است كه مرا بخوانند و من اجابت مىكنم و من مسئول هستم، و شما هم
مسئول مىباشيد !
پس گفت: اى مردم! من در ميان شما دو شىء ارزشمند باقى مىگذارم: كتاب خدا و عترتم
را كه اهل بيت من مىباشند. اگر شما به آن دو متمسّك گرديد گمراه نمىشويد! پس
ببينيد چگونه حقّ مرا در آن دو خليفه و جانشين حفظ مىكنيد؟! و آن دو از هم جدا
نمىشوند تا بر من در حوض كوثر وارد آيند. خداوند لطيف و خبير مرا به اين
اتّصال آگاه كرده است.
پس از آن فرمود: خداوند صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار مؤمنين. آيا شما
نمىدانيد كه اولويّت من به شما، از خود شما به خودتان شديدتر و قوىتر است؟
سهبار گفتند: آرى !
و سپس دست تو را اى اميرالمؤمنين گرفت و بلند كرد و گفت: هر كس كه من مولا و صاحب
اختيار او هستم، پس اين على مولا و صاحب اختيار اوست. بار پروردگارا! تو ولايت
كسى را داشته باش كه او ولايت على را دارد و دشمن بدار كسى را كه على را دشمن
دارد!
علىعليه السلام گفت: راست گفتيد، ومن هم بر اين قضيّه از گواهان مىباشم!»
(86)
13ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَاللهِ وَ عِتْرَتِى
أهْلَبَيْتِى، لَنْتَضِلّوا مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا، لَنيَفْتَرِقَا
حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ؟ قَالُوا: اللّهُمّ نَعَمْ.
(87)
14ـ يَا أيّهَا النّاسُ! إنّى تَاركٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ
عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى . فَتَمَسّكُوا بِهِمَا لَنْتَضِلّوا! فَإنّ
اللّطِيفَ الْخَبِيرَ أخَبَرَنِى وَ عَهِدَ إلَىّ أنّهُمَا لَنْيَفتَرِقَا
حَتّى يَرِدَا عَلَىّالْحَوْضَ. در اينجا در روايت وارد است كه: فَقَامَ
عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ شِبْهَ الْمُغْضِبِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! أكُلّ
اَهْلِ بَيْتِكَ؟! (پس عمربن خطّاب برخاست در صورت و چهره شبيه غضب كننده و
گفت: اى رسول خدا آيا تمام اهلبيت توهستند؟!) فَقَالَ: لاَ، وَلَكِنْ
أوْصِيَائى مِنْهُم، أوّلُهُمْ أخِى وَ وَزِيرى وَ خَلِيفَتِى فِى اُمّتِى وَ
وَلِىّ كُلّ مُؤمِنٍ بَعْدِى، هُوَ أوّلّهُمْ، ثُمّ ابْنِى الْحَسَنُ (ثُمّ
ابْنِى الْحُسَيْنُ) ثُمّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَاحِداً بَعْدَ
وَاحِدٍ حَتّى يَرِدُوا عَلَىّ الْحَوْضَ، شُهَداءُ اللهِ فِى أرْضِهِ وَ
حُجَجُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ خُزّانُ عِلْمِهِ وَ مَعَادِنُ حِكْمَتِهِ. مَنْ
أطَاعَهُمْ فَقَدْ أطَاعَاللهَ، وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَد عَصَى اللهَ
(88).
«حضرت رسولاللهصلى الله عليه وآله فرمودند: نه، وليكن خصوص اوصياى من از اهلبيت
من مىباشند كه اوّل آنان برادرم و وزيرم و خليفهام در ميان اُمّتم و ولىّ هر مؤمن
پس از من است، اوست اوّل آنها، و پس از آن پسرم حسن (و سپس پسرم حُسَين) و سپس نه
نفر از اولاد حسين يكى پس از ديگرى تا همگى بر من در حوض كوثر وارد گردند. اينها
شهيدان و گواهان و حاضران و ناظران خدا هستند در زمين خدا، و حجّتهاى او هستند
برخلائق خدا و گنجينه داران علم او و معدنهاى حكمت او مىباشند. كسى كه ايشان را
اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است و كسى كه عصيان ايشان را كند خدا را عصيان كرده
است.»
15ـ أيّهَا النّاسُ! ألَسْتُ أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟! قَالُوا: بَلَى!
قَالَ : فَإنّى كَائِنٌ لَكُمْ عَلَى الْحَوْضِ فَرَطاً وَ سَائِلُكُمْ عَنِ
اثنَيْنِ: عَنِ الْقُرآنِ وَ عَنْ عِتْرَتِى!
(89)
16ـ أيّهَا النّاسُ! إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَاللهِ وَ
عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، فَإنّهُمَا لَنْيَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا
عَلَىّالْحَوْضَ. نَبّأنِى بِذَلِكَ اللّطِيفُ الْخَبِيرُ. ثُمّ أخذَ بِيَدِ
عَلىّعليه السلام فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىّ مَوْلاَهُ.
(90)،
(91)
دوم: حديث ثَقَلين به روايت فاطمه زهرا عليها سلامالله:
17ـ قَالَتْ سَمِعْتُ أبِىصلى الله عليه وآله فِى مَرَضِهِ الّذِى قُبِضَ فِيهِ
يَقُولُ وَ قَدِ امْتَلَأتِ الْحُجْرَةُ مِنْ أصْحَابِهِ: أيّهَا النّاسُ!
يُوشِكُ أنْ اُقْبَضَ قَبْضاً سَرِيعاً وَ قَدْ قَدّمْتُ إلَيْكُمُ الْقَوْلَ
مَعْذِرَةً إلَيْكُمْ، ألاَ إنّى مُخَلّفٌ فِيكُمْ كِتَابَ رَبّى عَزّوَجَلّ وَ
عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى!
ثُمّ أخَذَ بِيَدِ عَلِىّ فَقَالَ: هَذَا عَلِىّ مَعَ الْقُرْآنِ و الْقُرْآنُ
مَعَ عَلِىّ لاَيَفْتَرِقَانِ حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ فَأسْئَلُكُمْ
مَا تَخْلُفُونّى فِيهِمَا.
(92)
سوم: حديث ثقلين به روايت اُمّ هانى خواهر اميرالمؤمنين عليه السلام:
18ـ فَقَالَ رَسُولُاللهِصلى الله عليه وآله: أيّهَا النّاسُ إنّى اُوشِكُ أنْ
اُدْعَى فَأجِيبَ وَ قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ
لَنْتَضِلّوا أبداً: كِتَابَ اللهِ حَبْلٌ طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ وَ طَرَفُهُ
بِأيْدِيكُمْ، وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى. اُذَكّرُكُمُ اللهَ فِى أهْلِ
بَيْتِى، ألاَ إنّهُمَا لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّالْحَوْضَ.
(93)
19ـ أمّا بَعْدُ أيّهَا النّاسُ! فَإنّى مُوشِكٌ اَنْ اُدْعَى فَأُجِيبَ وَ قَدْ
تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُ أبداً: كِتَابَ اللهِ طَرَفٌ
بِيَدِاللهِ وَ طَرَفٌ بِأيْدِيكُمْ، وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، ألاَ
إنّهُمَا لَنْيَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّالْحَوْضَ.
(94)
20ـ عين همين مضمون را با اختلاف يُوشكُ بجاى مُوشكٌ و با اضافه عبارت
اُذْكّرُكُمُ اللهَ فِى أهْلِ بَيْتِى پس از جمله وَ عِتْرَتِى أهْلَبَيْتِى
آورده است.
(95)
و در حقيقت اين عبارت با عبارت «ينابيع المودّة» بجز لفظ يُوشكُ كه در آن اُوشكُ
آمده است تفاوتى ندارد.
چهارم: حديث ثقلين به روايت امّالمؤمنين امّ سَلِمَه:
21ـ امّ سلمه گفت: رسول خداصلى الله عليه وآله دست علىعليه السلام را در روز غدير
خمّ گرفت و بلند كرد تا به قدرى كه ما سپيدى زير بغل رسولخدا را ديديم، آنگاه
گفت: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىّ مَوْلاَهُ. ثُمّ قَالَ: أيّهَا النّاسُ!
إنّى مُخَلّفٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَاللهِ وَ عِتْرَتِى، وَ
لَنْيَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ.
(96)
22ـ متن روايت وارده از فاطمه زهرا عليها السلام در مرض موت رسول خدا كه حجره
مملوّ از جمعيت بود و ما در شماره 17 آورديم با سه تفاوت مختصر 1ـ اَخَذَ
بِيَدِ عَلِىّ فَرَفَعَهَا 2ـ قَبْضاً سَريعاً فَيُنْطَلَقُ بِى 3ـ
فَأسْألُهُمَا مَا خُلّفْتُ فِيهِمَا.
(97)،
(98)
پنجم: حديث ثقلين به روايت ابوذر غِفارى:
23ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَاللهِ وَ عِتْرَتِى، فَإنّهُمَا
لَنْ يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ
تَخْلُفُونّى فِيهِمَا؟
(99)
24ـ يَا أيّهَا النّاسُ! إنّى قَدْ تَركْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ
لَنْتَضِلّوا : كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى.
(100)
25ـ مَثَلُ أهْلِبَيْتِى كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَها نَجَا، وَ مَنْ
تَرَكَهَا هَلَكَ. وَ يَقُولُ: مَثَلُ أهْلِ بَيْتِى فِيكُمْ مَثَلُ بَابِ
حِطّةٍ فِى بَنِى إسْرَائيلَ مَنْ دَخَلَهُ غُفِرَ لَهُ. وَ يَقُولُ: إنّى
تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ لَنْتَضِلّوا: كِتَابَ اللهِ وَ
عِتْرَتِى، وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ.
(101)
«مثل اهل بيت من، مثل كشتى نوح است كسى كه سوار شود نجات مىيابد، و كسى كه ترك
كند هلاك مىشود. و مىگفت: مثل اهل بيت من در ميان شما مثل دَرِ حِطّه است در
بنىاسرائيل كه هر كس از آن وارد شود آمرزيده مىشود. و مىگفت: من در ميان شما
به خلافت مىگذارم چيزى را كه اگر بدان تمسّك جوئيد ابداً گمراه نمىشويد، كتاب
الله و عترت من، و از هم جدا نمىشوند تا در حوض بر من وارد شوند.»
26ـ يَا أيّهَا النّاسُ إنّى قَدْ تَركْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ
لَنْتَضِلّوا : كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى.
(102)
27ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَاللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ
بَيْتِى، فَإنّهّمَا لَنيَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ. ألاَ وَ
إنّ أهْلَ بَيْتِى فِيكُمْ مَثَلُ بَابِ بَنِى إسْرَائيلَ، وَ مَثَلُ سَفِينَةِ
نُوحٍ.
(103)
28ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَاللهِ وَ عِتْرَتِى، فَإنّهُمَا
لَنْيَتَفَرّقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ
تَخْلُفُونّى فِيهِمَا؟!
(104)،
(105)
ششم: حديث ثقلين به روايت ابنعبّاس:
29ـ يَا مَعْشَرَ الْمُؤمِنِينَ! إنّ اللهَ عَزّوَجَلّ أوْحَى اِلَىّ أنّى
مَقْبُوضٌ، أقُولُ لَكُمْ قَوْلاً إنْ عَمِلْتُمْ بِهِ نَجَوْتُمْ وَ إن
تَرَكْتُمُوهُ هَلَكْتُمْ . إنّ أهْلَبَيْتِى وَ عِتْرَتِى هُمْ خَاصّتِى وَ
حَامّتِى، وَ إنّكُمْ مَسْئُولُونَ عَنِ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَاللهِ وَ
عِتْرَتِى، إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا لَنْتَضِلّوا، فَانْظُرُوا كَيْفَ
تَخْلُفُونّى فِيهِمَا.
(106)
«اى جماعت مؤمنين! خداوند عزّوجلّ به من وحى فرستاده كه مرا مىگيرند و مىبرند، من
به شما گفتارى را مىگويم اگر بدان عمل كنيد نجات مىيابيد، و اگر آن را ترك نمائيد
هلاك مىشويد! تحقيقاً اهل بيت من و عترت من آن خاصّان و اقرباى من مىباشند، و
تحقيقاً شما مورد مؤاخذه و سؤال هستيد از دو چيز گرانقدر: كتاب خدا و عترت من، اگر
بدان دو تا چنگ زنيد گمراه نمىشويد. پس ببينيد و بنگريد تا حقّ مرا در آن دو چگونه
نگه مىداريد؟!»
هفتم: حديث ثقلين به روايت جابربن عبدالله انصارى:
30ـ يَا أيّهَاالنّاسُ! إنّى قَدْ تَركْتُ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ
لَنْتَضِلّوا بَعْدِى: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى.
(107)
31ـ أيّهَا النّاسُ! قَدْ تَركْتُ فِيكُمْ مَا إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِ
لَنْتَضِلّوا : كِتابَاللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى. فَلاَ تَنَافِسُوا
وَ لاَتَحَاسَدُوا وَ لاَتَبَاغَضُوا وَ كُونُوا إخْوَاناً كَمَا أمَرَكُمُ
اللهُ. ثُمّ اُوصِيكُمْ بِعِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى، ثُمّ اُوصِيكُمْ بِهَذَا
الْحَىّ مِنَ الأنْصَارِ.
(108)
32ـ أيّهَاالنّاسُ! إنّى مَسْئُولٌ وَ أنْتُمْ مَسْئُولُونَ، فَمَا أنْتُمْ
قَائِلُونَ؟ ! قَالُوا: نَشْهَدُ أنّكَ بَلّغْتَ وَ أدّيْتَ! قَالَ: إنّى
لَكُمْ فَرَطٌ وَ أنْتُمْ وارِدُونَ عَلَىّ الْحَوْضَ! وَ إنّى مُخَلّفٌ
فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهِمَا لَنْتَضِلّوا: كِتابَاللهِ وَ
عِتْرَتِى أهْلَبَيْتِى، و إنّهُمَا لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ
الْحَوْضَ.
ثُمّ قَالَ: ألَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أنّى أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟!
قَالُوا: بَلَى! فَقَالَ آخِذاً بِيَدِ عَلىّ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىّ
مَوْلاَهُ. ثُمّ قَالَ: اللّهُمّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ
(109).
«اى مردم من مسئول هستم و شما نيز مسئول مىباشيد! پس چه خواهيد گفت؟! گفتند: ما
شهادت مىدهيم كه تو تبليغ رسالات خدايت را نمودى و نصيحت كردى و اداء وظيفه نمودى!
فرمود : من جلودار شما هستم كه زودتر مىروم، و شما در حوض وارد بر من مىشويد، و
من به عنوان خليفه و جانشين در ميان شما مىگذارم دو چيز نفيس و گرانقدر را؛ اگر به
آن دو چيز تمسّك جوئيد گمراه نمىشويد: كتاب خدا و عترتم كه اهل بيتم هستند، و
حقّاً آن دو از هم جدا نمىشوند تا با هم بر من در حوض كوثر وارد شوند.
سپس فرمود: آيا شما اين طور نبوديد كه بدانيد ولايت من به شما از شما به شما بيشتر
است؟ ! گفتند: چرا! در اين حال دست على را گرفت، فرمود: هر كس كه من مولاى او
بودم پس على مولاى اوست. و پس از آن فرمود: خداوندا! در ولايت خود بگير آن كس
را كه ولايت على را دارد، و دشمن بدار آن كس را كه وى را دشمن دارد!»
33ـ أمّا بَعْدُ، أيّهَا النّاسُ! فَإنّى لَأرَانِى يُوشِكُ أنْ اُدْعَى
فَاُجِيبَ، وَ إنّى مَسْئُولٌ وَ أنْتُمْ مَسْئُولُونَ، فَمَا أنْتُمْ
قَائِلُونَ؟! قَالُوا: نَشْهَدُ أنّكَ بَلّغْتَ الرّسَالَةَ وَ نَصَحْتَ وَ
أدّيْتَ!
قَالَ: إنّنِى لَكُمْ فَرَطٌ وَ أنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَىّ الْحَوْضَ، وَ إنّى
مُخَلّفٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتابَاللهِ (وَ عِتْرَتِى أهْلَبَيْتِى ـ صح
ظ).
(110)
با تأمّل در متن اين روايت روشن مىشود كه متن اين روايت همان متن روايت شماره 32
است كه ما از «ينابيع المودّة» آورديم، وليكن دست تحريف در روايات مناقب
اهلبيت آن را به صورت ناقص و ابْتَر درآورده است.
ممكن است به دست سَخَاوى، ناقص رسيده باشد و ممكن است ناسخان پس از سخاوى ذيل آن
را بريده و ناقص نموده باشند.
و اين متن وارد در اين روايت اخير از جهت مضمون، بهترين و عالىترين مضمونى است كه
در احاديث اين باب رسيده است. زيرا مىفرمايد: و إنّى مُخَلّفٌ فِيكُمُ
الثّقَلَيْنِ «من آن دو چيز ارزشمند و پربها را به عنوان خليفه و جانشين از خود
در ميان شما مىگذارم .» كه هم جمع ميان عبارت ثقلين نموده، و هم عبارت تخليف
را كه داراى مفاد و مفهوم از خود به يادگار به عنوان خليفه باشد استعمال نموده
است.
و از اين صريحتر عبارتى است كه بعداً خواهد آمد كه: إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ
خَلِيفَتَيْنِ . «من در ميان شما دو جانشين از خود مىگذارم و مىروم.»
(111)
روايت شماره 30 را كه از جابر آورديم، با همان عبارت و متن را بدون كلمه بَعْدى در
«كنْزُ العمّال»،
(112)
و «جامع الاُصول»،
(113)
و
«مصابيح السّنّة»
(114)
و «استجلاب ارتقاء الغُرَف»،
(115)
و «نَظْمُ دُرَر السّمْطَيْن»
(116)
آوردهاست و با عبارت:
34ـ إنّى تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إنْ أخَذْتُمْ بِهِ لَنْتَضِلّوا: كِتَابَاللهِ وَ
عِتْرَتِى أهْلَبَيْتِى و با اضافه عبارت فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونّى
فِيهِمَ
(117)
در كتاب «شفا» آورده است.
35ـ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا لَنْتَضِلّوا إنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ: كِتَابَاللهِ وَ
عِتْرَتِى أهْلَبَيْتِى.
(118)،
(119)
هشتم: حديث ثقلين به روايت حُذَيْفَةُ بْنُ يَمان:
36ـ معَاشِرَ أصْحَابِى! اُوصيكُم بِتَقْوَى اللهِ وَ الْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ، وَ
إنّى اُدْعَى فَاُجِيبُ، وَ إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَاللهِ
وَ عِتْرَتِى أهْلَبَيْتِى، إنْ تَمَسّكْتُمْ بِهَ
(120)
لَنْتَضِلّوا، و إنّهُمَا لَنْيَفْتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ؛
فتَعلّمُوا مِنْهُمْ وَ لاَ تُعَلّمُوهُمْ فَإنّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُمْ
(121)،
(122).
به امامت رسول خداصلى الله عليه وآله نمازظهر را انجام داديم، سپس با صورت مبارك
خود به جانب ما روكرد و فرمود: «اى جماعت اصحاب من، من شما را به تقواى خداوند
و عمل به طاعت او وصيّت مىنمايم، و من دعوت مىشوم و اجابت دعوت مىكنم، و من
در ميان شما دو امر ارزشمند و ذيقيمت را باقى مىگذارم: كتاب خدا و عترتم كه
اهلبيتم مىباشند؛ اگر شما به اهلبيت من متمسّك شويد هيچ وقت گمراه نمىگرديد
و تحقيقاً آن دو از هم جدا نمىشوند تا بر من در حوض وارد آيند. شما از ايشان
يادبگيريد و ايشان را ياد ندهيد، زيرا آنها از شما عالمتر مىباشند.»
عجيب است در اين حديث مىگويد: اگر شما به اهل البيت متمسّك شويد گمراه نمىشويد
در مقابل بقيّه احاديث كه تمسّك به هر دو را توصيه مىكند، و سرّش آن است كه
كسى كه به عترت تمسّك جويد تحقيقاً به كتابالله تمسّك جسته است.