عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۴۹ -


پناه بردن به خدا از مواردى چند

اى كه بخشى بر گنهكاران گناه   بر تو مى گيرم ز زشتى ها پناه
مى برم بر تو پناه از جاهلى   تا نگيرم بر اطاعت كاهلى
هم پناهم بر تو از اندوه غم   تا نگيرد نفس من بر خود ستم
مى برم بر تو ز دل سختى پناه   چون كند دورم بسى از قرب راه
از بلا و تنگى و خوارى چنان   در پناه آور مرا اندر امان
آنچه باشد كار زشتم در نهان   هر بدى از من برون آيد عيان
گر مرا غفلت بگيرد آشكار   يا به انعامت برم بخلى به كار
گر نگيرم بر قناعت نفس خويش   پا كه باشم از شكم سيرى پريش ‍
گر دلم خاشع نباشد از گناه   يا نباشى بر دعاهايم گواه
گر نيايد سودى از كارم به دست   يا شوم اندر تكبر خودپرست
گر نمازم در نيايد بر قبول   يا برات جنتم سازى نكول
جمله بر تو من پناه آورده ام   چون تو مولاى من و من بنده ام
ديگر از آن شر شيطان رجيم   در پناهت جاى خود گيرم مقيم
هم پناه گيرم ز تو از نفس خويش   هم ز دين و هم ز آئين و ز كيش ‍
هم ز مال و هم ز اولاد و ز غير   هم بر آنچه روزيم كردى به خير
از همه گيرم فقط بر تو پناه   گر مرا باشد برون از حد گناه
چون به غير از تو نباشد سرورى   كه بود دانا به بنده پرورى
تو سميعى تو بصيرى تو عليم   تو پناهى بر گنهكار و اثيم

اللهم انه لا يجيرنى منك احد و لا اجد من دونك ملتحدا(121) فلا تجعل نفسى فى شى ء من عذابك و لا تردنى بهلكة و لا تردنى بعذاب اليم .

خدايا ((حقيقت اينست كه )) پناهم ندهد از تو احدى ، و نيابم هرگز پناهگاهى غير از درگاه تو، يعنى غير از تو هيچكس مرا پناهنده نيست و جز در آستان تو آسايشگاهى پيدا نخواهم كرد.

پس قرار مده نفس مرا در هيچگونه از عذاب و شكنجه ات ، يعنى نگاهدار مرا بر شكيبايى آلام و دردها و به هلاكتم ميفكن و باز مگردان مرا به عذاب دردناك .

غير از درگاه بارى تعالى پناهگاهى ديگر وجود ندارد

امام عليه السلام بعد از آن كه در تمام موارد لغزش طلب پناهندگى از خداى تعالى مى نمايد، سپس تاكيد تقاضاى خود را بر وجه ديگر آورده ، و چنين مى رساند كه غير از نزد پروردگار عالم پناهگاهى ديگر وجود ندارد، يعنى جز او نگاهدارنده اى نيست كه پناهگاه كسى باشد.

و در سياق اين كلام كه امام عليه السلام عرض مى كند: اللهم انه لا يجيرنى منك احد و لا اجد من دونك ملتحدا، اشاره ايست كه بسيار نزديك است به بيان حق تعالى كه مى فرمايد: س 72 ى 22 قل انى لن يجيرنى من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدا. يعنى ، بگو همانا مرا پناه ندهد هرگز كسى غير از خدا و نيابم هرگز جز ((درگاه او)) پناهگاهى ، و شكى نمى توان كرد از اين كه امام عليه السلام در اين بيان و در تعليمات عاليه خود اشاره به قول حق تعالى كرده است ، از آن جهت كه آيات ديگرى قريب به همين مضمون داريم كه اين معنى را بر وجه ديگر آورده و اهميت آن را به خوبى رسانده است ، همچنانكه ، جائى مى فرمايد: س 23 ى 88: قل من بيده ملكوت كل شى ء و هو يجير و لا يجار عليه .... يعنى بگو كيست كه بيد قدرت اوست پادشاهى آسمان ها و زمين كه او پناه دهنده باشد و بر او پناه داده نشود، و در جاى ديگر در آيه 27 از سوره كهف مى فرمايد:

و لن تجد من دونه ملتحدا، يعنى نخواهى يافت هرگز پناهگاهى بجز او سبحانه و تعالى كه ملتجى به آن شوى .

و اصلا اين معنى يكى از مظاهر اسماء الهيست همچنان كه در دعاى جوشن است كه جائى خداى را به اين نام معرفى كرده - و او را چنين مى خواند: يا جار المستجيرين ، و در جاى ديگر بر وجه ديگر مى خواند: يا من يجير و لا يجار عليه ، يعنى اى پناه پناه جويان و اى كسى كه پناه دهى و پناه برايت لازم نشود.

تقاضاى رهايى از هر گونه شكنجه و عذاب

در قسمت دوم از فقرات مورد شرح امام عليه السلام تقاضاى رهايى از عذاب دنيا و آخرت را كرده و در بيان او عليه السلام دقتى به كار رفته كه از هرگونه عذاب و كوچكترين شكنجه اى بيزارى جسته و از جزئى حزن و اندوه و درد و رنج و مشقت و سختى و فشار كه در هر يك آثار عذاب موجود است پناه به خدا برده است ، و سپس اشاره به هلاكت و عذاب دردناك آخرت فرموده و عرض مى كند: و لا تردنى بهلكة و لا تردنى بعذاب اليم ، و اين بيان چنين مى رساند كه اشاره امام عليه السلام از نظر تعليماتى به اين آيه شريفه بوده كه خداى تعالى در شاءن گروهى مى فرمايد: س 2 ى 80 و يوم القيامة يردّون الى اشدّ العذاب ، كه به آن جماعتى كه در دنيا مستحق شكنجه و هلاكت بودند در آخرت هم بازگشت آنها به عذاب دردناك است .

پس امام عليه السلام در مقام تعليم پناه مى برد به خدا از شكنجه و هلاكت كه ذلت و خوارى در اين جهان است و از بازگشت بعذاب دردناك كه در جهان ديگر واقع مى شود.

در بيان فقرات مورد شرح

اى تويى بر خلق عالم تكيه گاه   غير درگاهت نمى يابم پناه
گر كسى بر غير تو رو آورد   گم كند ره گر بهر سو آورد
يا اگر بر ديگرى گيرد پناه   چون شب تيره شود روزش سياه
پس اعانت كن مرا بر نفس خويش   تا نباشم بر هلاكت دل پريش ‍
هم مگردان بر عقوباتم دچار   هم رهائى ده مرا از سوز نار
زين جهانم از هلاكت كن بدور   هم مگردان آن جهانم بر شرور
چون نباشد غير تو بر من گواه   پس ز سختى ها بگيرم در پناه

اللهم تقبل منى و اعل ذكرى و ارفع درجتى و حط وزرى ولا تذكرنى بخطيئتى و اجعل ثوابى مجلسى و ثواب منطقى و ثواب دعايى رضاك و الجنة و اعطنى يا رب جميع ما ساءلتك و زدنى من فضلك انى اليك راغب يا رب العالمين .

بار خدايا بپذير از من ((قبول فرما اعمال ناچيز و دعاهاى مرا)) و بلند كن نام مرا يعنى نام مرا به نيكى بر زبان ها جارى ساز، و بالا بر رتبه و مقام مرا، و فرو ريز بار سنگين گناهانم را و مرا بر خطاها و گناهانم ياد مكن ((يعنى بيامرز گناهانم را آنچنان كه ديگر احتياج به حساب نداشته باشد كه يادآورى آنها سبب شرمسارى من شود)) و مقرر دار پاداش مجلسم ((نشست و برخاستم )) و پاداش گفتارم و پاداش دعايم را رضا و خوشنودى خود، و بهشت را مسكنم قرار ده ، و عطا كن بر من آنچه از تو خواستار شدم ، و بيفزاى مرا از فضيلت خود همانا كه من به سوى تو راغب هستم ((و به سوى ديگرى ميل نخواهم كرد)) اى پروردگار جهانيان .

تقاضاى ترفيع مقام

در اين فقرات امام عليه السلام تقاضاهاى جامع ديگرى كرده است كه هر جمله از آن متمم بيانات قبل بوده و يا در واقع مطالب را تمام كرده است .

در بند اول عرض مى كند: كه خدايا قبول فرما اعمالى را كه به جاى آوردم ، شايد معناى اين گفتار منظور از پذيرش تمام مطالبى باشد كه در اين دعاى شريف اظهار فرموده ، چه در طلب عفو و چه عذرخواهى از گناه و چه در حوائج ديگر، كه در واقع تمام خواسته هاى خود را در اين جمله كوتاه فشرده و تقاضاى قبولى آنها را كرده است .

و از آن جا كه امام عليه السلام تمام خير دنيا و آخرت را در اين دعاى شريف خواسته است پس از تقاضاى قبولى اعمال خواستار رفعت مقام ، هم در دنيا و هم در آخرت شده و عرض مى كند: و اعل ذكرى و ارفع درجتى كه اشاره جمله اول بر اينست كه : خدايا نام مرا در دنيا به نيكى بلند كن ((و يا مشمول مظاهر يا من اظهر الجميل فرما)) و در جمله دوم اشاره بر اينست كه مرا در آخرت نزديك فرما به مراتب قرب .

و چون بنا به گفته قرآن مجيد 6/83 نرفع درجات من نشاء رفعت مقام در آخرت مخصوص به كسانيست كه خداى تعالى خود به آنها شايستگى مى دهد و هركس را كه بخواهد از اهل ايمان به مقام منيع و درجات رفيع مى رساند، لذا شايد تقاضاى امام عليه السلام بر اين باشد كه در دسته صاحبان مقام در آمده و در عداد مشمولين 20/72 فاولئك لهم الدرجات العلى در آيد.

رضاى خداى تعالى در دنيا و آخرت از همه چيز مقدم است

امام عليه السلام در مطالب اين دعاى شريف كه با لسان هاى مختلف با پروردگار خود راز و نياز مى كند، مكرر در پيچ و خم عبارات گريز زده و طلب عفو و بخشش مى كند.

و اين از اهم مطالبى است كه او عليه السلام در مقام تعليم آورده است ، و در اين جا بعد از آن كه يكايك از خواسته هاى خود را اظهار فرمود و تقاضاى خير دنيا و آخرت نموده ، باز برگشت به اصل مقصود خود كرده و عرض مى كند: و حطّ وزرى . فرو ريز بار سنگين گناهانم را، و در اين باب در صفحه 415 همين كتاب مطالبى در معناى فقره ، حاملا ثقلى على ظهرى . و ارتباط آن با آيه شريفه : س 6 ى 31 و هم يحملون اوزارهم على ظهورهم ...... گذشت .

ولى در اين قسمت از بيان امام عليه السلام دقتى به كار رفته ، كه آمرزش ‍ گناهان را چنان خواسته است كه در معرض حساب حتى ذكرى هم از كوچكترين آنها برده نشود ((كه باعث شرمسارى شود)) و از آن بالاتر آن كه تمنا مى كند كه تمام ثواب اعمال و پاداش او در بهشت فقط رضا و خشنودى او سبحانه و تعالى باشد.

و بعيد نيست كه توجه امام عليه السلام در ايراد اين بيان كه عرض مى كند: و اجعل ثواب مجلسى و ثواب منطقى و ثواب دعائى رضاك و الجنة . اشاره بر بيان قول حق تعالى باشد كه فرمود: س 9 ى 72. و مساكن طيبة فى جنات عدن و رضوان من الله اكبر. يعنى بعد از آن كه اهل ايمان را وعده به بهشت مى دهد ايشان را بشارتى از آن بالاتر داده و رضا و خشنودى خود را مقدم و مهمتر دانسته است .

و حقا هم چنين است كه رضاى حق تعالى از تمام مراتب عالى بهشت و مساكن طيبه آن بالاتر است از آن جهت كه اصل مقصود و منظور از هدايت و ارشاد انبيا و همچنين مبداء جميع سعادات و منشاء تمام كرامات رضاى حضرت اوست !!

و محققان راه ، و عارفان آگاه ، در هر گاه و بيگاه ، جز رضاى حضرت الله را مطلوبى نيست !

آخرين مرتبه اصرار

خلاصه آن كه در پايان اين فقرات امام عليه السلام با ايراد يك جمله كوتاه تمام خواسته هاى خود را از اول تا آخر اين دعا تجديد و يا تكرار كرده و عرض مى كند: و اعطنى يا رب جميع ما ساءلتك ، يعنى عطا فرماى بر من همه آنچه را كه سوال كردم از تو. و مهمتر آن كه اين تقاضا را به مرتبه بالاترى كشانيده و در دنبال عرض مى كند: و زدنى من فضلك . يعنى عطا فرماى بر من بيش از آنچه از تو درخواست كرده ام و بيفزاى بر من از فضل و كرم خود، قبلا در باب فضل مطالبى گذشت ولى حقا نمى دانم اين بزرگوار معارف الهى را در چه دانشگاهى تحصيل كرده كه بر پيروان خود اين چنين تعليمات مى دهد، چگونه است !! كه گفتار او عليه السلام همه اشاره به قول حق تعالى بوده و بلكه كوچكترين خواسته هاى او از حدود قرآن خارج نيست !

ببينيد در همين جمله اخير كه عرض مى كند: و زدنى من فضلك . در چند مورد خداى تعالى در قرآن مجيد در پاداش و اجر اعمال نيكوكاران اشاره بر اين كرده است ، جائى مى فرمايد: س 4 ى 174 فاما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فيوفيهم اجورهم و يزيدهم من فضله ..... و در جاى ديگر مى فرمايد: س 24 ى 38 ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله ...... و نيز در آيه 30 از سوره فاطر فرمود: ليوفيهم اجورهم و يزيدهم من فضله ...... و آيات ديگرى كه معانى آنها همه حاكى است از اين كه خداى تعالى پاداش ثواب دهد اهل ايمان را آنهائيكه كردار پسنديده و نيكو دارند به حد تمام و كمال به نيكوكارترين وجهى و بيفزايد از براى ايشان از فضل خود چيزهايى را كه وعده نداده باشد و هرگز در خاطر ايشان خطور نكرده باشد.

و يا آن كه افزونى بر اين باشد كه چند صد برابر در مقابل هر ثواب به عامل آن اعطا فرمايد.

پس اين طور شناخته است امام عليه السلام پروردگار خود را و با اين اعتقاد است كه آنچه خير دنيا و آخرت است تقاضا كرده و سپس عرض ‍ مى كند: انى اليك راغب يا رب العالمين . و شكى نيست كسى كه خداى را اينطور صاحب فضل و كرم شناسد، به سوى او راغب و مايل خواهد شد.

در بيان فقرات مورد شرح

بار الها طاعتم را كن قبول   تا كه آيد نقش كارم در حصول
از تو مى خواهم مقامى ارجمند   زين جهان نام مرا گيرى بلند
آن جهان رفعت دهى بر من تمام   تا رسم بر اوج عزت در مقام
همچنان برداريم بارى ز دوش   بار عصيان تا شود آتش خموش ‍
پس مياور هر خطايم را به ياد   چون شوم شرمنده از رسم و داد
سوى جنت رهسپارم كن چنان   تا شود غفاريت بر من عيان
گر بود پاداش كردارم چنين   پس رضا خود مقدم كن بر اين
چون رضايت باشد ارجح از بهشت   اين مقدر بس مرا بر سرنوشت
حاصل گفتارم اين باشد مآل   كه مرا اعطا كنى در هر سؤ ال
آنچه كردم در دعا راز و نياز   آنچه گفتم با تو بر سوز و گداز
اول و آخر پذير از من تمام   چون تو را خوانم به يكتايى مدام
انتظار ديگرى دارم چنين   كه مرا بر فضل خود سازى قرين
غير از آن وعدى كه دادى بر جنان   بر نعيم ديگرت من را رسان
پس شدم راغب به فضلت بر يقين   چون تويى پروردگار عالمين

اللهم انك انزلت فى كتابك العفو و امرتنا ان تعفو عمن ظلمنا و قد ظلمنا انفسنا فاعف عنا فانك اولى بذلك منا و امرتنا ان لا نرد سائلا عن ابوابنا و قد جئتك سائلا فلا تردنى الا بقضاء حاجتى و امرتنا بالاحسان الى ما ملكت ايماننا و نحن ارقآءك فاعتق رقابنا من النار.

خدايا به راستى كه تو فرو فرستادى در قرآنت عفو و گذشت را، و فرمان دادى ما را كه در گذريم از آن كه ستم كرد بر ما، و به تحقيق كه ما ستم بر خود كرديم ، پس در گذر از ما، زيرا تو سزاوارترى بر آن ، ((يعنى به عفو و گذشت كردن بر ما)).

و ما را دستور دادى كه رد نكنيم سائل را از در خانه خود، و خواهنده را ماءيوس نگردانيم ، همانا من آمدم به درگاهت در حالى كه سائل و خواهنده هستم ، پس باز مگردان مرا جز آن كه برآورى حاجتم را، و به ما دستور دادى كه نيكويى و احسان كنيم بر آنان كه مملوك ما هستند، و ما همه بنده و مملوك توييم ، پس نيكى كن بر ما، و آزاد كن گردن هاى ما را از آتش ، يعنى رهايى بخش ما را از دوزخ .

خداى تعالى بندگان را در ستمكارى با يكديگر امر به عفو و گذشت فرموده است

بعد از آن كه امام عليه السلام به بيان هاى مختلف عرض حاجت كرد و اصرار نمود كه تمام درخواست هاى او مورد قبول واقع شود و اعطا شود بر او آنچه را كه مسئلت كرده است ؛ سپس مثل اين كه هنوز نمى تواند علاقه خود را از راز و نياز با پروردگار قطع كند، و باز مناجات خود را با لسان ديگر ادامه داده و چنين عرض مى كند: خدايا تو خود در قرآنت ما را امر به عفو و گذشت فرمودى ، پس اين امر را در حق ما خودت معمول دار، چون ما بر نفس خود ستم كرده ايم و اولى و احق بر اين گذشت تنها تو هستى .

در باب عفو مطالبى به تفصيل در صفحه 238 از نظر قرآن گذشت ، ولى اشاره اين بيان بر آيات بسيارى است كه از جمله در سوره الشورى آيه 40 مى فرمايد: و جزآؤ ا السيئة سيئة مثلها فمن عفا و اصلح فاجره على الله . يعنى پاداش بدى ، بدى است ، پس هركس در گذرد از ستمكار خود و عفو كند او را اجر او نزد خداست ، پس با اين حال كه خداى تعالى بندگان را امر به عفو و گذشت فرموده شكى نيست كه او سبحانه و تعالى از كسانى كه بر خود ستمكارى روا داشتند خواهد گذشت .

امر خداى تعالى بر اين كه سائل را محروم نگرداند

سپس امام عليه السلام مضمون همين گفتار را با لحن ديگرى آورده و عرض مى كند: كه اى خدا امر فرمودى ما را در كتاب خود كه سائل را محروم نگردانيم ، يعنى خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودى : 93/10 و اما السائل فلا تنهر ((و اين امر عموميت دارد كه درويشان را نبايد محروم ساخت و خواهنده را در حوائج مشروع نبايد مايوس نمود)).

پس من به درگاه تو آمدم در حاليكه از تو سوال مى كنم و با اين دليل كه خود بندگان را توصيه فرمدى كه خواهنده را مايوس نكنند، مرا از پيشگاه خود دور مكن مگر آن كه خواسته هايم را عطا فرمايى و حوائجم را بر آورى !!

و بايد دانست كه منظور از سوال تنها تقاضاى فقرا و درويشان از اغنيا نيست بلكه هر گاه برادران ايمانى را هر حاجت كه پيش آيد و بر صاحبان تمكن يا آنها كه توانا هستند بر آن كه رفع مشكلات را از هر جهتى فراهم سازند روى آورند بايد در خواسته هاى آنها به حد امكان بكوشند و آنها را براى نيل به مقصود يارى دهند همچنان كه در تفسير آيه شريفه و اما السائل فلا تنهر آمده است كه اى پيغمبر طالبان علم شريعت را از تعليم و افاده خود منع مكن ، و از اين بيان چنين نتيجه گرفته مى شود كه هر خواهنده با ايمانى در هر مورد احتياج به هر چه داشته باشد، مشمول اين آيه شريفه است .

و از اين جهت است كه امام عليه السلام تمام خواسته هاى خود را عنوان سوال گذشته همچنان كه در فقره قبل عرض كرد و اعطنى يا رب جميع ما سالتك . و سپس با منطقى روشن و اشاره اى مستقيم عرض ‍ مى كند: خدايا چون تو خود منع كردى كه بندگان سائل را محروم نگردانند، پس تو خود هم در اين سوال ها مرا محروم مگردان .

و حقا بيان اين گفتار آخرين شاهكاريست كه امام عليه السلام بكار برده ، از آن جهت كه خداى تعالى خود در جايى از قرآن مجيد اشاره اى فرمود: بر اين كه اگر كسى امر به معروف مى كند و يا مردمان را به نيكى كردن دعوت مى كند بايد خود را هم از آن نيكى كردن باز ندارد، و حتى اين بيان را جايى بر سبيل توبيخ خطاب به گروهى از اهل كتاب كرده و مى فرمايد: س 2 ى 42 اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم ... يعنى آيا امر مى كنيد مردم را به نيكويى كردن و براى نيكى كردن ، خود را فراموش ‍ مى كنيد ((يا آن كه خود ترك نيكويى مى كنيد)).

پس با اين حال كه خداى تعالى خود امر به عفو فرمايد مردم را و نهى كند از محروم گردانيدن سائل ، و امر به احسان فرمايد يامر بالعدل و الاحسان و امر كند به نيكى كردن به زيردستان و زرخريدان و يا مملوكان ((يعنى نيكويى كردن به آن چه مالك است دستهاى ما!))(122) پس چگونه ممكن است !! كه اين اوامر همه از طرف او سبحانه صادر شود و خود از آنها مضايقه نمايد. حاشا و كلا كه چنين باشد!!

در بيان فقرات مورد شرح

اى كه امرت شد چنين بر خاص و عام   كه گذشت و عفو به از انتقام
گر ستمكارى ستم دارد روا   يا ستم بيند فقيرى بى نوا
گفته اى اولى بود بخشش بر آن   تا بگيرند انتقام خود عيان
پس ستم كرديم ما بر نفس خويش   تا تو بخشى ، چون تو اولائى به پيش
همچنين امر تو آمد در مقال   كه اگر كس بر شما آرد سوال
آوريدش بخششى از راه خير   تا كه رويش بر نگرداند به غير
پس من از تو مسئلت دارم بسى   تا نگردانى مرا رو بر كسى
همچنان كه خود بگفتى در كتاب   كه نباشد بخشش من در حجاب
هر كه رو آرد مرا در هر سوال   حاجتش از من بر آيد لا محال
نكته ديگر بگفتى آشكار   كه به مملوكان بريد احسان به كار
ما همه مملوك و بر تو بنده ايم   پس چنين اميد بر تو برده ايم
كه به لطفت شامل احسان شويم   بر تو وارد در جنان مهمان شويم
هم نباشيم از عذابت در گزند   هم كنى گردن ز ما آزاد بند

يا مفزعى عند كربتى و يا غوثى عند شدتى اليك فزعت و بك استغثت و لذت لا الوذ بسواك و لا اطلب الفرج الا منك (1) فاغثنى و فرج عنى يا من يقبل اليسر (2) و يعفو عن الكثير اقبل منى اليسير و اعف عنى الكثير انك انت الغفور الرحيم .(3)

اى پناه من در هنگام اندوه و گرفتاريم ، و اى دريابنده و دادرسم در نزد درماندگى و سختيم ، به درگاه تو فزع مى كنم ، و به تو دادرسى مى جويم ، و بر تو زنهار آورده ام ، و پناه نجويم ((به احدى )) غير از تو، و طلب نمى كنم فرج و گشايش را مگر از نزد تو، پس به دادم برس ، و بگشا از من ، ((و رفع مشكلاتم فرما)).

اى كسى كه ، مى پذيرى اندك را و مى گذرى از بسيار، بپذير از من اندك را و در گذر از بسيار، به درستى كه تويى آمرزنده مهربان .

خداى تعالى طاعت كم را قبول مى كند، و از گناهان بسيارى در مى گذرد

حقا گاهى كه دست آدمى از همه جا كوتاه مى شود، زمانى كه فشار زندگى و ناملايمات عرصه را بر انسان تنگ مى سازد، موقعى كه هم و غم و پريشانى از جهات مختلف بر آدمى تسلط پيدا مى كند، گويا در خود چنين احساس مى كند كه يك پناهگاه بيشتر وجود ندارد، هيچ چاره اى نيست كه جز به همان ملجا پناهنده شود و خواه و ناخواه به همان فريادرس ‍ استغاثه كند، حتى آنهايى كه ايمان به خدا ندارند در هنگام شدائد و سختى توجه خود را به عالمى نامرئى معطوف داشته و استمداد مى طلبند. چون نمى دانند به كجا روى آورند، از چه كسى يارى جويند، كجا پناهنده شوند، نزد چه كسى فزع كنند، و خلاصه كيست كه گشاينده امور ايشان باشد؟

امام عليه السلام با اين كه در خلال اين دعاى شريف با بيان گوناگون ، بسيار تكرار فرموده :

كه جز در آستان الهى پناهگاهى نيست و فريادرسى غير از او وجود ندارد، ((كه شرحى به تفصيل قبلا در اين باب گذشت )) در اينجا هم براى پيش گفتارى در موضوع مهم اين بيان را بر وجه ديگر تكرار فرموده و سپس عرض مى كند: يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير يعنى اى كسى كه مى پذيرى طاعت و عبادت قليل را ((و يا آن كه به آسانى مى پذيرى عبادات را)) و عفو مى كنى از جرم و خطاهاى بسيار، و در جمله اخير اشاره اى به كار رفته كه ارتباط آن را به اميدوارترين آيه اى كه خداى تعالى بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرستاده است ، مى رساند و آن آيه 29 از سوره الشورى است ، كه مى فرمايد: و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير، يعنى و هرچه به شما مى رسد اى بندگان از بلا و آفاتى جانى و مالى به سبب آن چيزى است كه كسب كرده دستهاى شما ((يعنى به شامت معصيت شما و مكافات كردار شما است )) و عفو مى كند و در مى گذرد از بسيارى از گناه ، گرچه شاهد گفتار ما در شرح اين فقره همان جمله و يعفو عن كثير است ولى لازم مى آيد كه قول بعضى از مفسرين را در اين آيه شريفه متذكر شويم .