(1) -
در بعضى نسخ اللهم لا تؤ دبنى ... آمده است .
(2) -
ثبت اعمال به وسيله فرشتگان سخنى
جداگانه است كه در اين جا محل بحث نيست و بحث آن به جاى خود در همين كتاب بيايد.
(3) -
در بعضى نسخ آورده :
الحمدلله الذى لا ادعو غيره .
(4) -
در بعضى نسخ آورده :
و الحمدلله الذى لا ارجو غيره ....
(5) -
در بعضى نسخ
لديك . آورده است
(6) -
بعضى نسخ آورده ((للراجى
))
(7) -
بعضى نسخ آورده ((و
للملهوف ))
(8) -
بعضى نسخ آورده ((عن ))
(9) -
در بعضى نسخ - الامال
(10) -
بعضى نسخ الى الاقرار.
(11) -
در بعضى نسخ - بكل شى ء عليم .
(12) -
نسخه بدل : فضله
(13) -
در بعضى از نسخ : دلتنى
(14) -
در باب اين كه اين بيان از نظر
تعليمات است و گناه از معصوم صادر نمى شود بعدا مطالبى به تفصيل خواهد آمد.
(15) -
در بعضى نسخ : تخيب .
(16) -
منظور از بدترين كردار شايد همان
كبائر باشد كه چون از آنها عفو و گذشت به عمل آيد ديگر صغايرى باقى نمى ماند.
(17) -
در بعضى نسخ آورده ،
((مستنجز))
(18) -
در بعضى نسخ : ((بمحمد
و آل محمد)) ندارد
(19) -
در بيشتر از نسخ :
لست اتكل
(20) -
در بعضى نسخ : تبدى ء
(21) -
المعنى : انعمت
و اعطيت
(22) -
در بعضى نسخ ،
لو نهرتنى
(23) -
عن
(24) -
در بعضى نسخ ، ((افتراك
)) آورده يعنى آيا مى بينى خود را.
(25) -
فيك طمعنا
(26) -
املى
(27) -
در بعضى نسخ ،
بسعة فضلك
(28) -
در بعضى نسخ :
فى كل يوم ندارد
(29) -
بنعمتك
(30) -
اگر گفته شود كه خداى تعالى اخبار
دوزخ و اطلاعات احوال قيامت را از مواقف حساب و ميزان و صراط و غيره جزء آلاء شمرده
است گوييم كه اصلا آگاهى دادن از آن مراحل و اخبار و اطلاعات آن خود نعمتى بزرگ است
تا ديگر مكلفان را حجتى نباشد و اهل ايمان را پرهيز دهد تا بر فيوض نعمت هاى
مقابل آنها برسند.
(31) -
در بعضى نسخ ،
و اكرم صنائعك ((به صيغه تعجب !!))
(32) -
اگر خواننده عزيز متوجه شده باشد؛
قبلا بياناتى در باب وسعت عفو و رحمت خداى تعالى گذشت كه معلوم داشت رحمت الهى بر
غضب او سبحانه سبقت آور است ؛ و لكن بنا به دستور قرآن مجيد، از آن جا كه بايستى
مقام خوف و رجاء را در خود حفظ نماييم ، در اينجا متذكر مى شويم كه خداى تعالى در
قرآن مجيد در متمم آيات بسيارى كه هر يك شاءن نزول جداگانه اى دارد و توصيف عذاب
خود را بر وجوه مختلف گوشزد فرموده و در موارد بسيارى آيات شريفه را به اين كلام
ختم مى نمايد، عذاب اليم ، عذاب شديد، عذاب عظيم ، عذاب مهين ، عذاب النار، عذاب
مستقر، عذاب السموم ، عذاب مقيم ، عذاب بئيس ، عذاب الخلد، عذاب الخزى ، عذاب
الجحيم ، عذاب الاكبر، عذاب الادنى ، عذاب غليظ، عذاب قريب ، عذاب السعير و هكذا
عبارات مختلف ديگرى كه اغلب هم در چند مورد تكرار شده است .
و چون نگارنده به عفو و رحمت الهى زياده اميدوار است و اين عبارات بيشتر در شاءن
كفار نازل شده و از آن طرف بنا به مقتضيات اين زمان و اين كه خوانندگان عزيز از
رحمت الهى مايوس نباشند، لذا از بحث در مورد عذاب الهى به تفصيل خوددارى گرديد و
همينقدر در اينجا متذكر مى شويم كه امام عليه السلام با در نظر داشتن تمام جهات در
عذاب الهى عرض مى كند، و اجرنا من عذابك ، اشاره بر
اين كه بار الها؛ از اين اصناف عذاب كه در كتابت توصيف فرمودى رهايى بخش ما را.
(33) -
در اين موضوع كه معرض از ذكر حق تعالى
چگونه در قيامت محشور مى شود مطالبى بسيار است كه در اين مختصر گنجايش ندارد به
تفاسير مراجعه شود.
(34) -
در بعضى نسخ چاپ مصر: عفوا اضافه
دارد.
(35) -
بعضى نسخ به ((و))
عطف داده شده
(36) -
اين گمراهى بعيد در چند آيه در شاءن
مشركان آمده است
(37) -
در بعضى از نسخ ((جنة
)) ندارد
(38) -
بعضى نسخ ((ابدا))
ندارد
(39) -
در بعضى نسخ : اَيَّستَنى
(40) -
الف
(41) -
بجراءتى
(42) -
در معنى حق چنين گفته اند: كه
((حق )) نقطه مقابل باطل است ، عبارت
از حقيقتى است كه در خارج موجود است و از اين نظر كه وجود خارجى دارد آن را
((حق )) مى گويند، و همچنين هر چيز كه
در حد خود ثبوتى دارد حق ناميده مى شود مانند حق مالى و ساير حقوق اجتماعى .
(43) -
در بعضى نسخ عن
مجازات المذنبين ، و حلمك ندارد.
(44) -
در بعضى نسخ : مستنجز
(45) -
در بعضى نسخ ، اللهم
(46) -
و ان
(47) -
(3) و
(48) -
در بعضى نسخ : قبل از
((و تصديق )) يا سيدى دارد و بعد از بعفوك اى رب
ندارد و به جاى آن ((و)) عطفق دارد و
ظاهرا طريق متن وجه اصح است چون با نسخه هاى چاپ مصر هم مطابقت دارد.
(49) -
در بعضى از نسخ قبل از اين جملات بعد
از واو عطف ((انا)) علاوه شده است
((مانند عبارات قبل آنها))
(50) -
در بعضى از نسخ قبل از اين جملات بعد
از واو عطف ((انا)) علاوه شده است
((مانند عبارات قبل آنها))
(51) -
در بعضى از نسخ قبل از اين جملات بعد
از واو عطف ((انا)) علاوه شده است
((مانند عبارات قبل آنها))
(52) -
در بعضى از نسخ قبل از اين جملات بعد
از واو عطف ((انا)) علاوه شده است
((مانند عبارات قبل آنها))
(53) -
در بعضى از نسخ قبل از اين جملات بعد
از واو عطف ((انا)) علاوه شده است
((مانند عبارات قبل آنها))
(54) -
در بعضى از نسخ قبل از اين جملات بعد
از واو عطف ((انا)) علاوه شده است
((مانند عبارات قبل آنها))
(55) -
در بعضى از نسخ قبل از اين جملات بعد
از واو عطف ((انا)) علاوه شده است
((مانند عبارات قبل آنها))
(56) -
در بعضى از نسخ قبل از اين جملات بعد
از واو عطف ((انا)) علاوه شده است
((مانند عبارات قبل آنها))
(57) -
در بعضى از نسخ قبل از اين جملات بعد
از واو عطف ((انا)) علاوه شده است
((مانند عبارات قبل آنها))
(58) -
در بعضى از نسخ قبل از اين جملات بعد
از واو عطف ((انا)) علاوه شده است
((مانند عبارات قبل آنها))
(59) -
در بعضى نسخ ((واو))
عطف دارد
(60) -
در بعضى نسخ بسياق ((اجترا))
(61) -
در بعضى نسخ
على جليل المعاصى الرشا
(62) -
حضرت سجاد (ع ) در باب حلم و بردبارى
در دعاهاى خود مطالبى بسيار آورده و قبلا هم مطالبى در شرح فقرات مربوطه در اين
دعاى شريف گذشت ؛ ولى در دعاى روز فطر و جمعه در ((صحيفه
سجاديه )) عباراتى بسيار جالب آورده كه معنايى را از حقيقت
حلم بارى تعالى مى رساند، و ترجمه چنين است ، كه عرض مى كند پروردگارا مكث و درنگ
نمودن تو نه از روى ناتوانيست ؛ و مهلت دادنت نه از روى سستى است ؛ و خودداريت نه
از روى بى خبرى است ؛ و به تاءخير انداختنت نه از روى ملاطفت و خوش رفتارى است بلكه
براى آنست كه حجت تو رساتر و كرم و بخشش تو كاملتر و نيكى تو فراوانتر و نعمت تو
تمامتر باشد.
(63) -
بعضى نسخ : لربوبيتك
(64) -
در بعضى از نسخ : فواسفا - فواسواتا
(65) -
در صحيفه ثانيه سجاديه چنين معنى كرده
است : الذمة ، العهد، و الامان ، و الضمان ، و الحرمة ، و
الحق
(66) -
در بعضى نسخ : ((اليك
))
(67) -
در بعضى نسخ :
للنبى الامى القرشى الهاشمى العربى التهامى المكى المدنى
(68) -
شايد اشاره به آيه شريفه در سوره جمعه
باشد هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم ...
(69) -
در بعضى نسخ :
فادرك بنا
(70) -
نگارنده گويد: سوگند به عزت خداى
تعالى سوگندى بسيار عظيم است ، از آن جهت كه شيطان با سوابقى كه در جنبه ملكوتى
داشت و واقف به عظمت اين سوگند بود، در داستان سجده بر آدم ، گفت :
فبعزتك لاغوينهم اجمعين .... بر اين اشاره كه به عزت تو قسم گمراه گردانم
اولاد آدم را غير از بندگان پاك و خالص تو، و با ايراد اين قسم در اراده خود
استقامت نمود و به آمال خود رسيد ((كه تفسيرى جداگانه دارد))
لذا مى توان گفت كه عزت و جلال خداوندى مقام بسيار مؤ ثرى است كه هر كس به آن توسل
جويد نتيجه خواهد گرفت .
(71) -
در بعضى نسخ : و ما
(72) -
((من
))
(73) -
در بعضى نسخ ((ياء))
ندا و صلوات نداردپ
(74) -
((و آله
)) ندارد
(75) -
بعضى نسخ : و
قد نزلت نفسى منزلة الايسين من الخير
(76) -
قبرى و لم
امهده
(77) -
در بعضى نسخ :
فوق راءسى
(78) -
پايان كار و بازگشت
(79) -
در بعضى نسخ اضافه مى كند:
ابكى لحلول رمسى ،
يعنى گريه كنم از براى فرود آمدن در مدفنگاهم .
(80) -
در بعضى نسخ ، به جاى و اخرى
((و مرة )) دارد
(81) -
تازه اين عبارات را هم شايد از گفته
شاعر خودمان حكيم خيام اقتباس كرده كه او از نظر عوالم ديگر گفت :
كس نامد از آن جهان كه پرسيم از اوى |
|
احوال مسافرين دنيا چون شد |
82) -
در بعضى نسخ
الهى ان به جاى الا ان آورده
(83) -
در بعضى نسخ آورده : يا واجدى
(84) -
در بعضى نسخ اضافه كرده :
صل على محمد و آل محمد
(85) -
بجاى اسئلك ((ادعوك
)) دارد
(86) -
و خوفى اليك
اضافه دارد
(87) -
لقديم الرجاء
لك و عظيم الطمع فيك آورده
(88) -
قبلا در صفحه 251 بيان انواع و اقسام
ذكر گذشت
(89) -
در بعضى نسخ :
فيا عظيما يرجى لكل عظيم انت رجايى
(90) -
((اليك
)) نداردپ
(91) -
فلا تردنى
بجهلى
(92) -
در بعضى نسخ : به جاى اقصد
((اقصر)) آورده
(93) -
در بعضى نسخ : سد اضافه دارد
(94) -
در بعضى نسخ ((و
رجايى )) اضافه كرده
(95) -
مفسران را در اين آيه شريفه اقوالى
چند است ، بعضى اسناد نور را به خدا بر سبيل تشبيه و استعاره بيان داشته ، بعضى
خداى تعالى را روشن سازنده سموات و ارضيين به آفتاب و ماهتاب و ستارگان دانسته ،
بعضى به معنى منور يا هادى آورده و بسيارى از اقوال ديگر كه ذكر آنها به طول مى
انجامد، و خلاصه آن چه از بيان تفاسير مستفادشود آن است كه ((نور
حقيقى هستى حق است كه همه موجودات از او ظاهرند و او از همه مخفى ))
نگارنده گويد: معانى بعضى از نام هاى الهى كه در دعاى جوشن كبير مذكور است خود مفسر
اين آيه شريفه است و اسناد ((نور)) را
به خداى تعالى كاملا روشن مى دارد كه از جمله آنهاست : يا
نور النور، يا خالق النور، يا منور النور، يا مدبر النور، يا مقدر النور، يا نور كل
نور، يا نورا قبل كل نور، يا نورا بعد كل نور، يا نورا فوق كل نور، يا نورا ليس
كمثله نور و همچنين : يا من له نور لا يطفى ء.
(96) -
در نسخه اى از چاپ مصر به جاى سترتنى
آورده ((مسرتى ))
(97) -
در بعضى نسخ : يقلبنى
(98) -
((فانك
)) ندارد
(99) -
در بعضى نسخ ((اللهم
)) آورده
(100) -
الذنوب ندارد
(101) -
در بعضى نسخ ((الهى
و)) اضافه كرده
(102) -
دعوت
(103) -
در بعضى نسخ : و ولدى و والدى
((بعضى ديگر)) و والدىّ و ولدى ، و
لكن در صحيفه ثانيه در شرح كلمه ولد آورده ((الولد بفتحين
يطلق على المذكر و المونث و المثنى و المجموع )) يعنى ولد به
فتح واو و لام اطلاق مى شود بر مرد و زن و تثنيه و جمع .
(104) -
اهل حزانتى ، يعنى عيال مرا
((از آن جهت كه مرد اندوه آنان خورد))
(105) -
در بعضى نسخ (و) اضافه كرده .
(106) -
در بعضى نسخ (اليك ) اضافه كرده .
(107) -
در بعضى قاموس به معنى خودپسندى و
متكبر.
(108) -
در بعضى قاموس به معنى ، شادى و فرح
و افراط در ناسپاسى از روى سركشى و فخر.
(109) -
شيخ محمود شلتوت يكى از علماى بزرگ و
استاد حقوق دان اهل تسنن است كه اخيرا با رشادت و بدون ترس و واهمه از انتقاد
مغرضين تفسير و توجيه رسايى از قوانين اسلامى نموده و حقايقى را از احكام آشكار
كرده است و با صدور فتواى تاريخى خود زنگ آزادگى در چهارگوشه دنياى اسلام را به صدا
در آورده و در آن اصول عبادتى شيعيان دوازده امامى را در كانون علمى سنيان به
حقانيت اعتراف كرده ، و اين خود يك گام بسيار مهم در رفع شكاف هاى خصومت آميز و فرق
سنى و شيعه به شمار رفته است ، و از اين جهت اين مرد بزرگ مورد تحسين جمعى از علماى
بزرگ شيعه قرار گرفته و او را به عنوان يك دانشمند غيور و حقيقت دوست ستوده اند.
(110) -
((سفره
)) نويسندگان روحانى اند، چنان كه فرمود:
بايدى سفره
(111) -
در نسخه اى چاپ مصر اضافه كرده ،
و حقق ظنى ((و ثابت بدار گمان
نيكوى مرا))
(112) -
همز؛ به معنى تيزكى زدن است همچنان
كه براى راندن حيوانات و چهارپايان مهميز به كار مى برند تا آنها را رام كنند، پس
حق تعالى تشبيه فرمود رويه شيطان را نسبت به مردم براى وادارى بر كفر و عصيان
همچنانكه مردمان دواب را براى رام كردن و مشى كردن مهميز مى زنند.
(113) -
بعضى نسخ
صلوات الله دارد
(114) -
در بعضى نسخ : بجرمى
(115) -
در بعضى نسخ
بحبى اياك
(116) -
در بعضى نسخ
يا ارحم الراحمين . اضافه كرده
(117) -
در بعضى نسخ : معاصيك
(118) -
((و الحزن
)) در بعضى از نسخ ندارد
(119) -
((و الذلة
)) در بعضى از نسخ ندارد
(120) -
((و ولدى
)) در بعضى از نسخ ندارد و در بعضى ، و وَلدى آورده است .
(121) -
يعنى نگاهدارنده كسى كه پناه مى
آورد.
(122) -
اين معنى اشاره بر آنست كه هر گونه
نيكويى و تلاش براى رهايى مردم از گرفتارى ها به منزله آزاد كردن ايشان و از قيد
تملك خارج كردن است .