عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۴۸ -


دين از نظر قرآن مجيد

سوره الروم آيه 29 مى فرمايد: فاقم وجهك للدين حنيفا... اين آيه شريفه در ظاهر خطاب به حضرت رسالت پناه است ولى در واقع روى سخن به جميع مكلفانست و اشاره آن بر اينست كه : بايد همه بندگان بر دين مبين اسلام ثابت قدم شوند و التفات به دين ديگرى نداشته باشند و يا بر اين اشاره : كه اى مكلفان بصيرت پيدا كنيد و بر جاده اسلام ثابت باشيد و توجه كامل خود را بر آن معطوف داريد، كه هر كس غير از اين طريق پيش گيرد به مقصد نخواهد رسيد، و هر كه طلب كند دين ديگرى غير از اسلام را هرگز از او پذيرفته نخواهد شد، كما قال الله س ‍ 3ى 85 و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين و او در آخرت از زيان زدگان است و اصلا بيانى محكمتر از اين قول نيست كه فرمود: س 3ى 19 ان الدين عند الله الاسلام ... يعنى بدرستيكه دين نزد خدا اسلام است ، همان شريعتى كه خاتم همه پيغمبران محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم آورده و هر كس غير از اين دين را پيروى كند از او پذيرفته نيست !!

و يا بر تفسير ديگر معنى چنين است : كه دين نزد خدا تسليم شدن در مقابل قدرت و عظمت او سبحانه است و چون دين محمد صلى الله عليه و آله و سلم مقام تسليم را در حد كمال در احكام و طاعات در برنامه خود آورده است . لذا از آن جهت آن را اسلام گفته و تمام جهانيان موظفند كه از دستوراتى پيروى كنند كه از هر جهت تمام و كمال باشد و فرمان عقل هم غير از اين نيست !! و تاييد اين بيان است كه خداى تعالى مى فرمايد: س ‍ 4ى 125 و من احسن دينا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن ... يعنى كيست نيكوتر و راه يافته تر از آن كه تسليم نمود و خالص گردانيد نفس خود را از براى خدا و از هر جهت روى خود را متوجه او نمود.

پس از اين جهت ديگر مسلم است كه نظر مبارك امام توجه آيات قرآنى بوده و منظور آن جناب از بصيرت در دين بينايى كامل در جزئيات دين مبين اسلام بوده است .

تقاضاى درك احكام و فقاهت در علوم

امام عليه السلام در جمله دوم و سوم فقرات مورد شرح عطف به جمله اول عرض مى كند: و فهما فى حكمك و فقها فى علمك .

بعد از آن كه دانسته شد كه دين حق اسلام است ، بايد دانست كه احكام آن چيست و آن دين چه تعليماتى داده است ، يعنى احكامى كه از كتاب آسمانى آن دين توسط رسول آن دين رسيده چه مى باشد و البته براى هر فردى كه تابع اين دين شريف است ضرورت دارد كه احكام آن را دانسته و به آن عمل نمايد و اين بحث خود مستلزم رساله اى جداگانه است كه در اين جا مجالى براى گفتار آن نيست .

همين اندازه متذكر مى شويم كه امام عليه السلام در تعاليم عاليه خود تقاضا دارد كه دانا به احكام دين بوده تا در اعمال و طاعات ندانسته قدم بر ندارد، و همچنين اكتفا به دانايى در احكام نكرده بلكه خواستار فقاهت در علوم را نموده كه با خورده بينى و دقت بتواند تمام علوم در احكام و غير آن را در امر دين و ايمان بررسى كرده و وقوف كامل به اوامر و فرمان الهى پيدا نمايد.

البته اين علوم يعنى علم فقه و درك احكام مخصوص دسته اى به خصوص ‍ نيست بلكه بايد تمام افرادى كه داخل شريعت اسلام هستند به آن آشنايى داشته تا بتوانند از روى ماءخذ صحيحى به وظيفه دينى خود عمل نمايند.

آيا فقاهت در علوم تنها دانش در علم دين است ؟

گذشته از مطالبى كه در باب فقه گفته شده است از اين جمله در بيان امام عليه السلام معنى ديگرى حاصل مى شود كه آن بزرگوار تقاضاى دانستن علومى را كرده كه خداى تعالى در قرآن مجيد به آنها اشاره فرموده است يعنى همان علومى كه بر سبيل خطاب جنبه عموميت داشته و آگاهى آن براى همه لازم است از آن جمله كه مى فرمايد: س 2ى 235 و اعلموا ان الله يعلم ما فى انفسكم فاحذروه ... يعنى و بدانيد كه خدا مى داند آنچه را در دلهاى شما است پس برحذر باشيد، و در موارد بسيار ديگر كه به ترجمه آن اكتفا مى كنيم ، مى فرمايد: بدانيد كه خدا آگاه است از آن چه در خشكى و در درياها است ، بدانيد كه خدا مى داند خيانت چشمهاى شما و آن چه در سينه هاى شماست ، بدانيد كه خدا داناست بر آن چه پوشيده است در آسمان ها و زمين ، بدانيد كه او نداى به غيب است ، بدانيد كه او باريك بين و باريك دان است به ظواهر و حقايق مكنونات .

و همچنين آيات بسيار ديگريست كه خداى تعالى توجه بندگان را به حقايقى از علوم خود جلب مى نمايد و شايد از آن جهت باشد كه امام عليه السلام از نظر تعليمات توحيدى خواستار شده است كه به نكات و دقايق علوم الهى پى برده تا خداى خود را دانسته و شناخته پرستش ‍ نمايد.

تقاضاى رحمت دو جانبه

امام عليه السلام پس از درخواست بينش دقيق در دانش وسيع حق تعالى تقاضاى دو بهره و نصيب از رحمت پروردگارى را كرده و عطف به جمله قبل عرض مى كند: و كفلين من رحمتك .

شايد منظور از اين دو رحمت يكى رحمت دنيا باشد و يكى رحمت آخرت و شايد هم اين تقاضا ارتباط مستقيم بر آيه شريفه داشته باشد كه فرمود: س 57ى 28 يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤ تكم كفلين من رحمته ....

يعنى اى كسانى كه ايمان آورده ايد بترسيد از خدا و ايمان آوريد به فرستاده او ((كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم است )) تا خدا دو بهره از رحمت و بخشايش خود را به شما عطا فرمايد و براى شما نورى قرار دهد كه به آن نور هدايت شده ((و از صراط گذشته به بهشت جاودان در آييد)).

بعضى از مفسرين چنين گفته اند كه منظور از دو بهره از رحمت الهى يكى دخول در بهشت است و ديگرى داخل نشدن در دوزخ ، و بعضى ديگر گفته اند يك نصيب از رحمت براى ايمان به انبياى گذشته و نصيب ديگر براى ايمان به رسول اكرم محمد صلى الله عليه و آله و سلم و در هر حال امام عليه السلام تقاضاى اعطاى دو نصيب از رحمت خداى تعالى را كرده است .

تقاضاى ورع و پرهيزگارى

سپس امام عليه السلام عرض مى كند: و ورعا يحجزنى عن معصيتك و در باب ورع مطالب بسيار است و ما اكتفا مى كنيم به چند روايت از اصول كافى كه همان كافى است .

يزيد بن خليفه گفت : امام صادق عليه السلام بما پند داد و دستور داد و ما را به زهد واداشت و سپس فرمود: بر شما باد به ورع ، زيرا بدانچه نزد خداست نتوان رسيد جز به وسيله ورع ((نگارنده گويد در همين فقرات دعا شرح آن بيايد كه نزد خداى تعالى چه چيزهايى مى باشد كه بوسيله ورع مى توان به آنها رسيد.))

امام باقر عليه السلام فرمود: سخت ترين عبادت ورع است .

امام باقر عليه السلام فرمود: خداى عز وجل فرمايد، اى آدميزاد از آن چه بر تو حرام كردم كناره كن تا از پارساترين مردم باشى .

و قرآن مجيد در باب ورع مطالبى بسيار آورده ، و چنين گفته شده است كه ورع به معنى عفيف بودن و پارسايى است و مرحوم مجلسى (ره ) آن را به ترك مشتهيات و بلكه پاره اى از مباحات تفسير كرده ، ولى از نظر متن لغت و استعمال بيشتر، ورع خوددارى از نيروى غريزه شهوانى است ، و اگر كسى از اين طريق پارسا شد و از ورطه هواى نفسانى و غريزه جنسى در گذشت و بر نفس خود تسلط يافت و انديشه خود را مهار كرد و چشم خود را نگاه داشت و استقامت ورزيد كه در اين مبارزه شكست نخورد، نسبت به محرمات ديگر بهتر مى تواند توفيق مبارزه پيدا كند و ترك آنها نزد او آسانتر است .

نور الهى بر قلب هر كس كه تابد سفيدروى گردد

امام عليه السلام پس از درخواست توفيق در پرهيزگارى بيانات خود را چنين دنبال كرده و عرض مى كند: و بيض وجهى بنورك اشاره بر اين كه اى خدا به نور هدايت روى مرا سفيد گردان و راه سعادت و رستگارى را بر من روشن دار.

البته كسى كه مشمول اين لطف خداوندگارى شود و در پرتو نور الهى هدايت يابد به سر منزل سعادت و رستگارى خواهد رسيد و اين توفيق براى هر كس ميسر نيست از آن جهت كه فرمود س 24ى 35 يهدى الله لنوره من يشاء و آنها كه طالب هدايت اند از اين نور برخوردار خواهند شد.

و آن كس را كه خداى تعالى در وادى ظلمت واگذارد و به نور خود راهنمايى ننمايد هيچگاه روزنه اى از نور هدايت نخواهد يافت همچنان كه فرمود: س 24ى 40 و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور.

و بايد دانست كه تمام انوار در عالم و تمام روشنى قلوب پرتوى از تجلى نور او سبحانه است همچنان كه خود را معرفى كرد كه : الله نور السموات و الارض ...

شايد از توضيح واضحات باشد كه گفته شود تمام منابعى كه اكنون جهان ظلمت را روشنى مى بخشد يعنى تمام خورشيدها تمام اقمار، تمام نجوم در آسمان و كهكشان ها كه در ظاهر نوربخش به عالم ظلمت هستند از خود هيچ نورى نداشته و نور آنها اقتباس از نوريست كه خداى تعالى از نور خود در آنها مى آفريند، همچنان كه در حادثه قيامت است ، در آن هنگام كه اوضاع عالم دگرگون شده و خورشيد و ماه و نجوم تيره و تار گرديده و نور خود را از دست مى دهند و ظلمت همه عالم را فرا مى گيرد، عرصه محشر به شعاعى از نور پروردگار روشن شده و در پرتو آن خلايق آماده حساب و كتاب مى شوند، كما قال الله تعالى : س 39ى 69 و اشرقت الارض بنور ربها....

و شايد گفتار امام عليه السلام هم در ايراد اين بيان بر اين اشاره باشد، كه در دنيا به نور هدايت پروردگارى روى او روشن و سفيد باشد و در آخرت هم در آن روز كه مصداق اين آيه ظاهر مى شود يوم تبيض وجوه و تسود وجوه همان نور الهى روى او را سفيد و روشن گردانيده و به سوى بهشت رهنمايى نمايد كه فرمود: و يجعل لكم نورا تمشون به

نزد خداى تعالى چه چيز است ؟!!

بعد از آن ، امام عليه السلام بيان خود را چنين ادامه داده و عرض مى كند و اجعل رغبتى فيما عندك مگر نزد پروردگار چه هست كه امام ابراز تمايل و رغبت خود را به سوى آن متوجه نموده است ؟

قرآن مجيد مى گويد: س 4ى 134 فعند الله ثواب الدنيا و الآخرة ، و جاى ديگر: س 3/14 و الله عنده حسن المآب و جاى ديگر: 3/195 و الله عنده حسن الثواب ، و جاى ديگر: س ‍ 64ى 15 و الله عنده اجر عظيم و بر وجه ديگر مى فرمايد: س ‍ 6ى 124 لهم دارالسلام عند ربهم و نيز س 8 ى 4 لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق كريم .

و آيات بسيار ديگرى كه حاكيست آن چه كه مايه سعادت بشر است در نزد پروردگار عالم بوده و بالاتر آن كه مى فرمايد: س 28ى 60 و ما عند الله خير و ابقى كه آن چه نزد اوست بهتر و پايدار است ؛ و از مجموع اين آيات چنين برمى آيد كه خير و ثواب دنيا و آخرت نزد او سبحانه است هر كس طالب هر دو باشد، بگويد: ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الآخرة حسنة ، نزد اوست نيكويى بازگشت و پاداش بر طاعات ، نزد اوست پاداشى بزرگ از براى كسانى كه اطاعت او و رسول او كنند و به محبت آنها گرايند، نزد اوست خانه سلامت يعنى جنت الماءوى و يا باغ بهشت كه در آن انواع نعيم جاودان است و در آن جا از براى اهل ايمان درجاتيست به مرتبه هاى بلند و مقام ارجمند، پس با اينحال امام عليه السلام بسيار تقاضايى بجا كرده كه عرض مى كند و اجعل رغبتى فيما عندك

در بيان فقرات مورد شرح

اى خدا بينا كنم در امر دين   تا پذيرم دين حق را بر يقين
آنچنان دينى كه گفتى بر رسول   غير از اين دينم نباشد در قبول
آشنا سازم به احكامش چنان   كه نباشد دانشم مخفى از آن
همچنان در فقه و احكام و اصول   پيروم كن بر كتاب و بر رسول
خواهشى دارم ديگر بار از حبيب   كه دو رحمت آورد بر من نصيب
رحمتى تا داخل آيم در جنان   رحمتى ديگر ز دوزخ در امان
اين جهان در رحمتى باشم مقيم   آن جهان فايض به انواع نعيم
گر مرا خواهى بدينسان برقرار   در ورع چندان بدارم پايدار
آن چه باشد نزد تو خير و نكو   در طلب راغب كنم بر جستجو
پس بميران آخرم در راه خويش   بر همين ايمان و بر آئين كيش ‍
بر طريق ملت خاتم رسول   هم ولاى متقن زوج بتول
كه بر آنها تهنيت بادا مدام   رحمتت بر جمله پاكان بر دوام

اللهم انى اعوذبك من الكسل و الفشل و الهَمِّ و الحزن (118) و الجبن و البخل و الغفلة و القسوة و الذلة (119) و المسكنة و الفقر و الفاقة و كل بلية و الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و اعوذبك من نفس لا تقنع و بطن لا يشبع و قلب لا يخشع و دعاء لا يُسمع و عمل لا يَنفع و صلاة لا ترفع و اعوذبك يا رب على نفسى و وُلدى (120) و دينى و مالى و على جميع ما رزقتنى من الشيطان الرجيم انك انت السميع العليم

خدايا همانا پناه بر تو مى برم از تنبلى و سستى و اندوه و ترس و بخل و غفلت و سخت دلى و خوارى و ندارى و تنگدستى و هر بلا و هر زشتى و هر هرزگى ، آنچه آشكارا و آنچه از آن كه پنهان است .

و پناه مى برم بر تو از نفسى كه قانع نيست ، و از شكمى كه سير نشود؛ و دلى كه نترسد؛ و دعائى كه شنيده نشود، و كارى كه سود ندهد؛ و نمازى كه در پذيرش آن رفعتى به سوى تو پيدا نكند.

و پناه مى برم به تو پروردگارا بر حفظ خودم و فرزندانم و دينم و مالم و بر آن چه مرا روزى كردى !! ((در تمام اين موارد پناه مى برم به تو)) از شر ابليس رانده شده بدرستى كه تو شنواى دانايى .

امام عليه السلام در تمام موارد لغزش پناه به خدا برده است

در اين فقرات در بيست مورد مهم كه بستگى به لغزش آدمى دارد امام عليه السلام پناه به خداى تعالى برده و حفظ و حراست خود را از آن موارد خواستار شده است .

و معانى اين كلمات بعضى كمال وضوح را دارند كه لازم به توضيح نيست ، و لكن در چند جمله از آن رموز و اشاراتى به كار رفته كه از نظر قرآن مجيد شايان اهميت بوده و دانش آن براى علاقه مندان به ايمان لازم و ضرورى است .

در كلمات اول از اين فقرات كه امام عليه السلام از كسالت و تنبلى و كاهلى و ضعف و ناتوانى و حزن و اندوه پناه به خدا برده فلسفه آن بسيار روشن است كه اين صفات آدمى را از خير دنيا باز داشته و راهى هم براى توفيق به امور آخرت نمى گشايد و بسيار رواياتى هم در اين باب آمده كه بيان آنها به طول مى انجامد.

و اما آن چه را كه از اين فقرات از نظر قرآن قابل بحث است يكى پناه بردن به خدا از صفت بخل است كه اگر در اين باب به آيات الهى توجهى حاصل شود اهميت اين گفتار به خوبى روشن شده و معلوم مى دارد كه اين خود چه تقاضاى مهم است .

خداى تعالى اهل بخل را از وخامت عاقبت برحذر داشته است

قبلا بايد اين موضوع را توجه داشت كه آنچه را خداى تعالى در اين جهان بر بندگان خود عطا فرموده زمانى به نتيجه كامل مى رسد كه مورد استفاده عموم قرار گيرد، مثلا اگر كسى را علم و حكمت دادند و يا مال و ثروت بخشيدند اگر براى افاضه آن به ديگران بخل ورزد هيچ سودى بر آن مترتب نيست غير از آن كه علم را در سينه خود نگاه داشته و با خود به خاك مى برد و مال را براى وارث خود گذاشته و دست خالى به جهان باقى رهسپار مى شود.

از اين جهت است كه خداى تعالى صفت بخل را بسيار مذموم دانسته ، و اهل بخل را از وخامت عاقبت در قيامت برحذر داشته ، و در آيه اى مى فرمايد: س 3ى 180 و لا يحسبن الذين يبخلون بما اتيهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم سيطوّقون ما بخلوا به يوم القيامة ... يعنى گمان نكنند آنان كه مى ورزند، بخل براى آنها بهتر است ، نه چنين است !! بلكه براى آنها بخل شريست ((هم در دنيا و هم در آخرت )) كه مستوجب شدايد اهوال شده و در قيامت همان بخل به شكل طوقى گريبان گير آنها شده ((گلوى ايشان را سخت فشار مى دهد.))

با وجود اين كه اين آيه شريفه در شاءن كسانيست كه حقوق فقيران را از مال خداداد خود تاءديه نكرده اند معذلك چنين عموميت دارد كه بخل ورزيدن در تمام نعم اعطايى پروردگار همين اثر را داشته و مسووليت عظيمى در آخرت متوجه بخيل خواهد شد.

و بالاتر از آن كه خداى تعالى در شاءن گروهى كه خود بخيل هستند و مردم را هم به بخل امر مى كنند و مانع اعمال خير مى شوند بيانى آورده كه پاداش آنها را عذابى دردناك و خواركننده در دوزخ قرار داده است ، قوله تعالى س 4ى 37 الذين يبخلون و يامرون الناس بالبخل ....

و همچنين آنهايى كه بخل مى ورزند از اين كه چرا بعضى صاحب جاه و مقام و منصب و يا علم و حكمت و جاه و ثروت شده اند و از روى تحسر و خشم بر آنها مى نگرند و به طور كلى صفت بخل را در خود تقويت مى كنند، ايشان هم پاداش نيكويى نداشته و به مجازات خود خواهند رسيد.

و اين نكته را هم بايد توجه داشت كه بخل هميشه از جانب نفس بخيل بروز كرده و برگشت انهم عينا به نفس خود اوست ، چون اگر كسى مثلا از مال خود انفاقى كند فايده آن بنابر آن چه كه قرآن مجيد متذكر است به خود او برگشت داشته و اگر خوددارى از انفاق كند ضرر آن متوجه خود اوست ، يعنى نفع انفاق را از خود منع كرده و خود را از ثواب عظيم محروم ساخته و به عقوبت گرفتار نموده است ، پس بخل به ضرر نفس او باشد، همچنان كه خداى تعالى فرمود: س 47ى 37 و من يبخل فانما يبخل عن نفسه ...

پس از اين جهت است كه امام عليه السلام از اين صفت مذموم پناه به خدا برده و خواستار است كه نعم اعطايى او سبحانه چه از مال و ثروت و چه از علم و حكمت مورد استفاده عموم قرار گيرد.

غافل و بى خبر كيست !؟

ديگر از مواردى كه بحث آن مورد اهميت است آنست كه ، امام عليه السلام از غفلت و نسيان پناه به خدا برده است .

شايد در اين بيان اين سوال پيش آيد، كه امام عليه السلام از غفلت در چه امورى پناه به خدا برده است ، ولى اگر توجهى به آيات قرآنى در اين باب حاصل شود به زودى معنى واقعى به دست خواهد آمد، كه بزرگترين غفلتى كه در اين جهان بر آدمى تسلط پيدا مى كند همانا فراموشى از ذكر پروردگار و يا غافل بودن از امر آخرت است ، همچنان كه خداى تعالى در شان گروهى مى فرمايد: س 30ى 7 يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون كه جميع را ظاهر زندگانى دنيا مشغول داشته و از حوادثى كه در آخرت در انتظار آنهاست بى خبر مى گذارد، همچنان كه در واقعه قيامت زمانى كه ديده اين گروه غافل به اوضاع آن روز خيره مى شود، مى گويند: س 21 ى 97 يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا بل كنا ظالمين كه اى واى بر ما همانا بى خبر و غافل بوديم از اين روز بلكه بر نفس خود ستمكارى كرديم كه سخن پيغمبران را نشنيديم و آنچه را از اين روز خبر دادند قبول نكرديم .

پس از آن جهت است كه امام عليه السلام پناه مى برد به خدا از غافل بودن از امر آخرت در اين دنيا، و تعليمات عاليه او بر اين اشاره است كه مبادا در آن روز گفته شود كه واى بر ما چرا از عالم رستاخيز غافل و بى خبر بوديم .

قساوت قلب سبب دورى از بساط قرب است

سپس امام عليه السلام پناه به خدا مى برد از قساوت قلب و دل سختى كه اين بدترين صفتى است كه اگر بر آدمى استيلا يافت ، به هيچ وجه به مرتبه قرب نزديك نخواهد شد، و كافى است كه گفته شود: خداى تعالى در شاءن گروه سخت دلان فرموده است : س 39ى 24 فويل للقاسية قلوبهم من ذكر الله ، اى واى بر جماعتى كه سخت است دلهاى ايشان در ياد كردن از خداى تعالى .

و چنين است ، بعضى را كه خداى تعالى در اثر نافرمانى و گستاخى بيحد سر و كارشان را به خودشان واگذار مى كند كار قساوت آنها به جايى مى رسد كه دل آنها مانند سنگ سخت شده و بلكه از سنگ خارا سخت تر مى شود يعنى ديگر حس عطوفت و مهربانى و رحم و شفقت از آنها سلب مى شود، و حقا بايد پناه به خدا برد كه آدمى به اين بدبختى دچار نشده و از سنگدلى بركنار باشد.

در تفسير منهج روايتى نقل كرده كه براى مذمت اين صفت تذكر آن كافى است و چنين آورده : كه ابوسعيد خدرى ، از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده ، كه حاجت از نرم دلان امت من طلب كنيد كه خداى تعالى رحمت در دلهاى ايشان وضع فرموده ، و از ارباب قلوب قاسيه حاجت مطلبيد كه حق سبحانه غضب و خشم خود را در ايشان مركوز ساخته است .

پس امام عليه السلام از سخت دلى پناه به خدا برده و در واقع تقاضاى نرم دلى كرده است كه هم قلب او جاى رحمت الهى باشد و هم دل او از خشم و غضب الهى خالى باشد.

شاهكار بيان امام عليه السلام در اين فقرات پناه بردن به خدا از تمام زشتى هاى پنهان و آشكار است

بعد از آن امام عليه السلام از تمام بلاهايى كه ناشى از زشتى هاى پنهان و آشكار است پناه به خدا برده و عطف به استعاذه قبل عرض مى كند: و من كل بلية و الفواحش ما ظهر منها و ما بطن .

و چون خداى تعالى در اين باب امريه عمومى صادر فرموده است و چنين اخطار نموده كه مردم مرتكب فحشاء چه در ظاهر و چه در باطن نشوند، و از آن طرف بيان امام عليه السلام هم مصداق همين امريه را رسانيده است لذا بعيد نيست كه اين گفتار عين اشاره بر بيان قول حق تعالى باشد كه فرمود: س 6ى 151 و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن .... يعنى مرتكب زشتى ها و ناپسندى ها نشويد چه آنچه در آشكار باشد و چه در پنهان ، پس با اين صراحت جا دارد كه امام عليه السلام از نزديكى به اين امر پناه به خدا برد.

و در تاييد اين آيه شريفه است كه خداى تعالى بر وجه ديگر اين بيان را آورده و مردم را بر حذر داشته است كه گرد قبايح و كبائر نگردد، و خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم چنين مى فرمايد: س 7ى 33 قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغى بغير الحق ... بر اين اشاره : كه بگوى اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم جز اين نيست كه حرام كرده است آفريدگار من آن چيزهايى را كه متصف اند به تزايد قبح از گناهان كبيره آن چه پيدا و آشكار و آن چه پنهان است ، و نيز حرام گردانيده گناهى را كه بر آن حدى مقرر نيست ، و حرام كرد ستمكارى هاى بناحق را.

پس امام عليه السلام با تقرير اين بيان ابوابى از معانى اين آيات را گشاده و در تعليمات خود پناه به خدا برده است كه زا شر بلاى زشتى هاى ظاهر و باطن كه خداى تعالى تصريح به حرمت آنها كرده است ايمن باشد.

امام عليه السلام در چند مورد ديگر پناه به خدا برده است

در پايان فقرات مورد شرح استعاذه امام در موارد مهم ديگريست كه هر يك به نوبه خود در مرتبه اهميت مخصوص قرار دارد، آن جا كه اشاره به قناعت نفس مى كند، مثل آنست كه عزت دنيا و آخرت را خواستار شده از آن جهت كه هيچ چيز غير از قناعت آدمى را توانگر نخواهد ساخت .

آن جا كه دلى خاشع خواسته است چنان است كه در مقام خوف بر آمده و مرتبه رجاء را تعديل كرده است .

آن جا كه پناه بر خدا برده است از اين كه مبادا دعاى او به سمع قبول واقع نشود، چنان است كه خواستار آمرزش گناهانى شده كه مانع اجابت دعاهاست .

آنجا كه خواستار قبولى و رفعت نماز است ، چنان باشد كه خواستار باز ايستادن از تمام فحشاء و منكرات شده است .

آن جا كه اعمال خود را سودمند مى خواهد درخواست او چنان است كه در دنيا هيچ عملى بى حاصل از او صادر نشود و زندگانى خود را باطل و بيهوده نگذارد.

و آنجا كه عرض مى كند: و اعوذ بك يا رب على نفسى و ولدى و دينى و مالى و على جميع ما رزقنى من الشيطان الرجيم . به خوبى معنى اين كلمات ظاهر است و اگر گفته شود كه مال و اولاد چه شرى دارد و چگونه در وسوسه شيطان قرار مى گيرد كه امام عليه السلام از آن دو، پناه به خدا برده است قرآن مجيد جواب آن را داده است و جايى مى فرمايد:

س 63 ى 9 يا ايها الذين امنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون . يعنى اى كسانى كه ايمان آورده ايد مشغول نگرداند شما را موال و فرزندان شما، تا از ذكر خدا غافل شويد ((و اگر چنين شد از زيانكاران هستيد)) پس مال و اولاد هم به جاى خود شرى دارد كه بايد از آن پناه به خدا برد، همچنانكه در جاى ديگر هم مى فرمايد: س 64 ى 15 انما اموالكم و اولادكم فتنة و الله عنده اجر عظيم ، يعنى جز اين نيست كه مال و فرزندان شما ((براى شما)) آزمايشى است ((تا ظاهر شود كه كدام يك از شما محبت حق را بر اين دو اختيار مى كنيد و كدام يك دل بر اين دو مى بنديد و از محبت الهى كرانه مى گيريد)) و شايد نظر مبارك امام عليه السلام در ايراد اين بيان بر اين بوده كه در مقام آزمايش مال و اولاد چنان توفيق حاصل كند كه موفق به دريافت اجرى عظيم بوده باشد.