چگونه شيطان در آدمى تصرف مى كند
شايد اين موضوع تا كنون گفته و شنيده نشده باشد كه چگونه شيطان در آدمى نفوذ
پيدا مى كند و ماءخذ اين بيان را نگارنده در جايى نديده بلكه اين تنها نظريه ايست
كه به رشته تحرير درآورده است . گفته مى شود كه شيطان چون خود نامرئى است از دو
طريق نامرئى هم بر آدمى نفوذ و تسلط پيدا مى كند، يكى از طريق روح و ديگرى از طريق
هواى نفس ، و چون حقيقت روح بنابر كريمه قل الروح من امر ربى
هنوز دانسته نشده و فقط مى توان گفت ؛ كه آن از نظر ما غيرقابل رؤ يت بوده و به امر
خداى تعالى با اجسام تركيب شده و حيات مى بخشد، لذا نمى توان چگونگى طريق ارتباط
شيطان را به آن در بيان آورد، و لكن دلايلى موجود است كه اصل ارتباط آنها را با هم
مى رساند.
و اما وسيله ارتباط دوم كه هواى نفس انسانى است ، كاملا معلوم مى دارد كه هميشه با
شيطان در تماس بوده و با او در مقام الفت و آميزش است .
و نيز چون شيطان هم خود جسمى نامرئى و با وجود اين كه بيان قول اوست كه
خلقتنى من نار از آتش خلق شده ولى هنوز ماهيت او
معلوم نشده ، پس از نظر نامرئى بودن از يك طرف با روح و از طرف ديگر با قواى نفسانى
در يك سنخيت قرار گرفته ، لذا ارتباط او از طريق اين دو كه يكى عامل اصلى حيات و
ديگرى وسيله تقويت قواى حيوانيست برقرار و از اين طريق راه تسلط خود را بر آدمى باز
كرده است .
و چون مركز استقرار روح در آدمى و همچنين محل اعمال نفوذ هواى نفسانى در قلب است ،
و از آن طرف قلب مركز تمام فعاليت هاى جسمانى و روحانى مى باشد، پس شيطان با ارتباط
با اين دو، بار وساوس خود را در آن جا فرود آورده و دل را كه فرمانفرماى تمام اعضاء
بدنست عامل اجراى فرمان هاى خود قرار ميدهد.
چگونه شيطان با روح و هواى نفسانى در تماس است
دليلى كه مى توان براى اين موضوع قائل شد آنست كه زمانى كه آدمى در خواب
بوده و تا حدى جسم از ملازمت با روح بركنار است ديده مى شود كه در عالم رؤ يا شيطان
چه فعاليتى از خود نشان داده و با تماس با روح و كمك هواى نفسانى تحريكاتى به عمل
آورده كه حتى جسم آسوده را كه در استراحت خواب آرميده است ، به هيجان انداخته و
آدمى را در همان عالم خواب امر به نافرمانى مى دهد، و چه بسا لذات فانى را براى او
سخت جلوه داده و گاهى هم در همان عالم آدمى را به منجلاب فساد مى كشاند، و چنان
تشويق به امر معاصى مينمايد كه حتى اثر آن را در بيدارى هم در روحيه او باقى مى
گذارد.
پس ، زنهار در بيدارى بيدار باش و از خداى تعالى درخواست كن كه تو را از شر اين
دشمن غدار در امان دارد تا در دل تو رخنه نكند، همچنان كه سيد الساجدين و زين
العابدين عليه السلام در چند مورد با لسان مختلف دفع شر اين ديو رجيم را از خداى
تعالى خواستار شده و در اين جا عرض مى كند و اكفنى شر
الشيطان .
در بيان فقرات مورد شرح
همچنانم عرض حاجت پابرجاست |
|
گر كنى بر من روا الحق رواست |
آنكه سوء قصد من دارد مدام |
|
بر گذارش زير پاى من به دام |
تا لگدكوبش كنم او را چنان |
|
كه نگيرد بر من آزارى از آن |
پس مرا از شر شيطان كن به دور |
|
تا نياندازد مرا اندر غرور |
هم كفايت كن مرا از شر ناس |
|
هم ز شر دشمنان ناسپاس |
آن كه را باشد مسلط بر ضعيف |
|
بر گزارش شر او را با حريف |
شر شيطان شر سلطان شر عام |
|
دور كن يكسر همه از من تمام |
ماجراى ديگرى دارم به پيش |
|
شر كردار بد و اعمال خويش |
از تو خواهم جمله دفع شر كنى |
|
تا همه اندوهم از دل در كنى |
و طهرنى من الذنوب كلها و اجرنى من النار بعفوك و ادخلنى
الجنة برحمتك و زوجنى من الحور العين بفضلك و الحقنى باوليائك الصالحين محمد و آله
الابرار الطيبين الطاهرين الاخيار صلواتك
(113) عليهم و على ارواحهم و اجسادهم و رحمة الله و بركاته .
و پاك كن مرا از پليدى همه گناهان ، و مرا در پناه عفو خود از آتش دوزخ رهايى بخش ،
و به رحمت واسعه خود در آورم در بهشت ، و از راه فضل و كرمت زنان سياه چشم و سيم
اندام را در بهشت جاودان جفت و همسرم قرار ده ، و ملحقم كن مرا به دوستان شايسته
خود محمد صلى الله عليه و آله و سلم و خاندان گراميش كه نيكان و پاكان و پاكيزگان و
برگزيدگانند، درود خدا بر ايشان و بر روان ايشان و اجساد ايشان و رحمت خدا و بركات
او باد.
اصل نتيجه گفتار امام عليه السلام بر سر همين يك موضوع است
تمام مطالبى كه امام عليه السلام از اول اين دعا و دعاهاى ديگر از خداى
تعالى درخواست نموده ، يا مربوط به سعادت دنيوى و يا به رستگارى اخروى است و البته
سعادت دنيوى را هم براى رستگارى اخروى خواسته است ، پس نتيجه چنين است كه عرض مى
كند:
و طهرنى من الذنوب كلها و اجرنى من النار، و ادخلنى الجنة ،
و حقيقت امر هم همين است كه تمام گفتگوها بر سر دورى از دوزخ و دخول در جنت است .
نگارنده اين موضوع را در كتاب ((سرنوشت انسان
)) به قدر توانايى حلاجى كرده و از نظر قرآن متذكر شده است كه سرانجام كار
مردم بعد از اين عالم و عالم برزخ به بهشت و يا به دوزخ منتهى خواهد شد، و از همين
جهت است كه از همان مرحله اول در حادثه قيامت كه ((در اوراق
همين كتاب هم مطالبى گذشت )) مردم به دو دسته تقسيم شده و خط
مشى آنها در دو راه است فريق فى الجنة و فريق فى السعير.
ولى موضوعى كه در اين جا قابل دقت است آنست كه گفته شود: اى خداپرستان !! اهل جنت و
اهل دوزخ مثل هم نيستند، آنها كه از عذاب جحيم باز رسته اند و آنها كه در نعيم مقيم
پيوسته اند يكسان نيستند، همچنان كه فرمود: س 59ى 20 لا
يستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة ، اصحاب الجنة هم الفائزون ، اصحاب بهشت
سعادتمند و رستگار هستند، آنها در رفاه و آسايش ابدى جاويدان هستند، آنها متمتع
هستند از تمام لذاتى كه در انتظار ايشانست ، و از همه بالاتر رستگارى آنها انيست كه
و رضوان من الله اكبر خشنودى خداوند شامل حال ايشان
است كه از بهشت عدن و جنات خلد بالاتر است .
و اين كه امام عليه السلام تقاضاى دورى از آتش دوزخ و درخواست ورود به باغ جنت را
مى نمايد اشاره بر همين فوز عظيم است كه خشنودى خداى تعالى در آنست ، همچنان كه در
قرآن مى فرمايد: س 3ى 185 فمن زحزح عن النار و ادخل الجنة
فقد فاز، يعنى هر كس دور كرده شد از آتش دوزخ و در آورده شد به بهشت پس هر
آينه رستگارى يافت و به مراد رسيد، لذا تلاش امام براى دخول در جنت تقاضاى ايصال به
فوز عظيم است كه عرض مى كند: و اجرنى من النار و ادخلنى
الجنة .
تقاضاى امام عليه السلام براى بعد از دخول در جنت !!
چيزى كه مسلم است آنست كه عذاب دوزخ و نعيم جنت شباهت تمام به تعذيب و نعيم
اين جهان را دارد با اين تفاوت آن عذاب آن اشد و نعيم آن احسن از اين عالم دنيا است
، همچنان كه خداى تعالى در بسيارى از آيات خود اين معنا را متذكر شده است ، و اين
كه امام عليه السلام بعد از درخواست دخول در جنت تقاضاى ازدواج با حورالعين را مى
نمايد، شكى نيست كه در آن عالم هم عينا لذاتى موجود است كه مشابه همين لذات دنيوى
بوده ، بلكه ، الذ از آنست ، و گذشته از اين گفتار امام نه بر سبيل التذاذ و تمناى
هواى نفسانى باشد بلكه از نظر تذكير نعم الهى و تعليمات عاليه است چون اين گفتار
عطف است بر بيان قول حق تعالى كه در چند مورد بر وجوه مختلف اهل ايمان و اهل تقوى
را بشارت مى دهد تا بدانند كه پاداش آنها در سراى باقى چيست !
مردان خدا در بهشت همسرهاى زيبا دارند
ارتباط گفتار امام عليه السلام و زوجنى من الحورالعين
به آيات الهى
در سوره الدخان ، چنين اشاره مى فرمايد: بعد از آن كه متقين را در مقام امين
وارد كرديم و در جنات نعيم جاى داديم ، و لباسى از حرير و سندس و استبرق بر آنها
پوشانيديم ، پس ، كذلك و زوّجناهم بحور عين ، همچنان
همسر قرار دهيم از براى ايشان زنان گشاده چشم و سيم اندام را.
و در جاى ديگر در سوره والطور، چنين اشاره مى فرمايد: همانا كه متقين در جنات نعيم
برخوردارند از اين نعمت بزرگ كه خدا آنها را از عذاب دوزخ باز داشته ، و در آنجا به
آنها گفته شود كه بخوريد و بياشاميد از نعمت ها و شراب ها و طعام هاى بهشتى كه
گوارا باد بر شما به سبب اعمال نيكويى كه در دنيا داشتيد، و تكيه گاه خود قرار دهيد
تخت هاى مرصع را.
و بعد از توصيف اين نعمت ها سپس مى فرمايد: و زوّجنا هم بحور
عين و همسر گردانيم از براى ايشان زنان گشاده چشم و سفيداندام را.
و در جاى ديگر در سوره الرحمن ، چنين مى فرمايد: از براى كسى كه بترسد از آن كه
خداى تعالى شاهد و حافظ و ناظر اعمال اوست ، و به جهت آن بر معصيت جراءت نكند، او
را دو بهشت است ، جنت عدن و جنت نعيم ، كه در آن دو جنت دو چشمه است يكى تسنيم و
ديگرى سلسبيل كه روان هستند هر كجا كه اراده بهشتيان باشد، و در آن دو بهشت انواع
ميوه ها از دو صنف موجود است ، و اهل اين دو بهشت تكيه كنندگانند بر فرش هاى بسيار
زيبا.
و خلاصه بعد از شرح اين اوصاف مى فرمايد: از براى كسى كه پرهيزگار شد آماده باشد،
حورانى خمارچشم كه دست هيچكس از انس و جن به دامان آنها نرسيده و آنها در سرخى و
صفا چون ياقوت احمر و در سفيدى چون مرجانند.
و همچنين در همان سوره بعد از آن كه خداى تعالى اوصافى از بهشت جاودان و دارالخلود
را مى نمايد باز رشته كلام را به اين بيان مى رساند كه حور
مقصورات فى الخيام آماده است براى بهشتيان حورانى بازداشته شده در خيام حرم
((يا در حجله هاى آراسته )) حورانى
گشاده چشم و سيم اندام كه سفيدى چشم آنها در نهايت سفيدى و سياهى آن در غايت سياهى
در نهايت طراوت مانند مرواريد پوشيده شده در صدف كه غبار بر آنها ننشسته باشد.
و در جاى ديگر در سوره واقعه در شاءن گروهى ديگر از اله بهشت مى فرمايد: كه جايگاه
آنها در بوستانيست كه به انواع نعم و كرامت آراسته شده و ايشان را در اعلاى درجات
جنان و ارفع مراتب آن جاى دهند و بر تخت هاى مرصع كه به انواع جواهر تزيين شده و به
هم پيوسته است تكيه زنند، و كودكان يا غلامانى را به خدمت ايشان گمارند، در حالى كه
كوزه هايى مملو از شراب بهشتى در دست داشته و بر آنها عرضه كنند و از شرب آن مشروب
ها هيچگونه صداع و دردسرى عارض نشده و ازاله عقل و بى هوشى در آنها نباشد، و همچنين
آن غلامان ماءموريت دارند كه آن چه از اطعمه و اشربه و ميوه هاى برگزيده و گوشت مرغ
بريان كرده و غيره به هر اندازه كه اشتهاى طبع بهشتيان باشد براى آنها حاضر نمايند،
الحاصل شاهد گفتار در اينجاست كه مى فرمايد:
و حور عين كامثال اللوءلوء المكنون طواف مى نمايند بر
اين گروه از بهشتيان زنان سفيداندام گشاده چشم كه در غايت لطافت و صفا باشند مانند
مرواريد پوشيده شده در صدف كه غبار بر آنها ننشسته و دست اغيار بر آنها نرسيده
باشد.
شما را به خدا!! اى خواننده عزيز! آيا اين مطالب موهوم است ؟ ((آيا
نعوذ بالله )) خدا دروغ مى گويد!! آيا قرآن مى خواهد ما را
فريب دهد؟ ديدى كه امام عليه السلام چه تقاضايى كرده كه تمام اين اوصاف مذكوره تحت
الشعاع آن قرار دارد؟ آيا فهميدى كه معنى لهم فيها ازواج
مطهرة چيست ؟
آيا جا دارد كه امام عرض كند و به ما تعليم دهد كه بخواهيد از خداى تعالى ،
و ادخلنى الجنة برحمتك و زوجنى من الحور العين بفضلك .
گرچه الان براى ما مقدور نيست كه عوالم بهشتى را آن چنان كه خداى تعالى شرح داده
است بر خود مجسم كنيم چون نعم بهشت غير از نعم دنياست و هيچ آفت و زوالى ندارد،
سيرى و خستگى در آن نيست ، رنج و تعب براى ايصال به آنها در آنجا در كار نباشد و
اين كه بعضى از حكما آن نعم را حمل به استعاره و تمثيل مى نمايند از آن نظر است كه
با وجود تشابه به نعمت هاى دنيا ولى هيچ قابل مقايسه با آنها نيست ، يعنى در آن جا
الذ لذات از آنها حاصل است كه اكنون درك آن براى ما مقدور نيست آخر چگونه ممكن است
كه در اين دنيا هر چه انسان بخورد يا بياشامد سير نشود ولى اين معنى در آن جا چه
خوب مصداق دارد كه فرمود: و فيها ما تشتهيه الا نفس و تلذ
الاعين ((و در آن جا، در آن دارالخلود آماده و مهياست
)) آن چه هوس كنند، دلها و لذت برند ديدگان .
پس اين حالات مخصوص به خود آن عالم است و از نظر فهم محدود ما است كه آنها را به
نعيم دنيا تشبيه كرده اند كه اين خود بحثى جداگانه دارد كه تفصيل آن خارج از گفتار
ما مى باشد.
در بيان فقرات مورد شرح
حاصل گفتار خود بردم به كار |
|
اصل مقصودم شد از اين آشكار |
از گناهان جمله پاكم كن چنان |
|
تا نماند ذره اى بر من از آن |
دور كن از دوزخم چندان بعيد |
|
تا برم ره سوى ياران سعيد |
داخلم كن در بهشت جاودان |
|
تا بمانم در حياتى شادمان |
پس بپوشانم لباسى از حرير |
|
بر نشانم تخت زرين بر سرير |
روزيم كن از نعيمت در بهشت |
|
آن چه باشد بر نكويان سرنوشت |
الغرض كن همسرم با حور عين |
|
تا تلذّ الاعينم باشد از اين |
تشتهيه الانفسم از طيبات |
|
همچنان گردان كه دايم بر ثبات |
از همه بالاترم باشد وصال |
|
كه به پيغمبر شود ملحق و آل |
آن نبى خاتم و اكرم رسول |
|
آن گرامى سرور و باب بتول |
پس به نيكانم رسان در اجتماع |
|
تا رسد حظم به حد انتفاع |
الهى و سيدى و عزتك و جلالك لئن طالبتنى بذنوبى لاءطالبنك
بعفوك و لئن طالبتنى بلؤ مى
(114) لاءطالبنك بكرمك و لئن ادخلتنى النار لاءخبرن اهل النار بحبى
لك
(115) الهى و سيدى ان كنت لا تغفر الا لاءوليائك و اهل طاعتك فانى
من يفزع المذنبون و ان كنت لا تكرم الا هل الوفاء بك فبمن يستغيث المسيئون ، الهى
ان ادخلتنى النار ففى ذلك سرور عدوك و ان ادخلتنى الجنة ففى ذلك سرور نبيك و انا و
الله اعلم ان سرور نبيك احب اليك من سرور عدوّك .
اى خداى من ، و اى آقاى من ، به عزت و جلالت سوگند اگر بازخواست كنى مرا به گناهانم
، هر آينه بازخوانم تو را به عفو تو، و اگر بازخواست كنى مرا به لئامت و فرومايگى
هر آينه بازخوانم تو را به كرمت .
و اگر در آورى مرا در آتش هر آينه گزارش دهم دوزخيان را كه دوستت دارم ، يعنى هر
آينه خبر دهم و آگاه سازم اهل دوزخ را كه من محبت تو را در دل دارم .
اى معبود من و اى آقاى من ، ((اگر بنا شود))
كه غير از دوستان و فرمانبرانت كس ديگر را نيامرزى ، پس به سوى چه كسى پناهنده شوند
گنهكاران ، و اگر گرامى ندارى جز وفاداران به خود را، پس به سوى چه كسى استغاثه
كنند بدكاران و نزد چه كس طلب فريادرسى كنند خطاكاران .
اى خداى من اگر در آورى مرا در آتش پس در اين حال دشمن تو خوشحال و خرم مى شود، و
اگر مرا در بهشت درآورى پس در اين كار شادى و مسرت پيغمبر تو است و به خدا قسم كه
من مى دانم شادى پيغمبرت نزد تو محبوب تر و خوشتر است از شادى و مسرت دشمنت
((كه شيطان است .))
شاهكار بيان امام عليه السلام در مقام مناجات
قبلا مطالبى گذشت كه امام عليه السلام در اين دعاى شريف با تعبيرات مختلفه
با پروردگار خود راز و نياز كرده و در هر عبارت با بيان ديگرى تقاضاى عفو و بخشش
نموده است ، همچنان كه گاهى بر سبيل التماس و گاهى بر وجه تقاضا و زمانى از طريق
تواضع و فروتنى و گاهى با حالتى شجاعانه خواسته هاى خود را مسئلت مى نمايد و خلاصه
مى خواهد به هر وسيله و تدبير كه ممكن است توجه پروردگار خود را جلب كرده و ارتباطى
براى ايصال به مطلوب و رسيدن به مقصود برقرار نمايد.
و اما شاهكارى كه در اين فقرات مورد شرح به كار برده چنين است كه گمان نمى رود اگر
تمام فصحاى عرب دور هم جمع شده بخواهند با اين فصاحت كلامى آورند بتوانند، و اين
بهترين بيانيست كه در مقام تقاضا و عذرخواهى از طرف امام عليه السلام براى حصول
نتيجه به حضور پروردگارى عرضه شده است .
آخر هر فنى در عالم علمى مى خواهد و هر علمى را استاديست مگر كسى استادتر از انبيا
و اوليا براى راز گفتن با خدا هست ؟ چگونه مى تواند با كسى كه تمام رموز عالم در
اختيار قدرت كامله اوست اظهارى خلاف واقع كرد، مگر همه كس مى دانند كه در كلام واقع
يا خلاف واقع و بيان حقيقت و غير حقيقت در مقام عرض حاجت چيست ، چه بسا گفتارى كه
در نظر ما نيك آيد ولى شايسته مقام پروردگارى نيست !
جان عالم فداى سيدالساجدين و زين العابدين باد!! ببينيد چگونه با خدا صحبت مى كند،
همچنان يك عاشق خسته دل با لسانى ملاطفت آميز به عزت و جلال محبوب خود سوگند ياد
كرده و سپس چنين اشاره مى كند: كه اى خدا، اگر در صحنه حساب از من مؤ اخذه گناه كنى
من از تو مطالبه عفو كنم ، يعنى اگر بگويى اى بنده گناهكار، من مى گويم اى خداى
آمرزنده ((از آن جهت كه خود بشارت به اين امر فرمودى :
فبشره بمغفرة و اجر كريم .))
و نيز اگر بگويى اى بنده لئيم من در جواب گويم اى خداى كريم .
سپس آن بزرگوار مطلب خود را چنين دنبال كرده و اشاره مى فرمايد: كه اى خدا اگر مرا
در آتش درآورى دوزخيان را آگاه سازم ((فرياد مى زنم
)) كه خدا دوست خود را به آتش در آورده است !!
نمى دانم شايد اين معنى قدرى تند باشد كه نگارنده در تعبير آورده است ولى از فحواى
بيان امام عليه السلام چنين برمى آيد كه ديگر حد بى تابى را به مقام كمال محبت
رسانيده ، و مثل اين كه مى خواهد با بى پروايى توجه محبوب خود را از اين بيان جلب
نمايد و چنين نمودار كند كه اى خدا مى دانم كه تو راضى نخواهى شد دوستانت در مقابل
شماتت دشمنان قرار گيرند.
سپس تغيير لسان داده حالت ديگرى به گفتار خود مى دهد و با بيانى ملايم و سوزناك عرض
مى كند: اى آقاى من ! اگر بنا شود كه آمرزش مخصوص دوستان تو باشد و كرامت ويژه
اولياء وفادارت ، پس ديگران به كجا رو كنند و گناهكاران به چه كس ملتجى شوند و
خطاكاران از كه طلب فريادرسى كنند.
و در پايان اين فقرات كه حقا شاهكار بيان است عرض مى كند: كه اى خدا! اگر مرا در
آتش در آورى دشمنت خوشحال مى شود، و اگر به بهشتم داخل كنى پيغمبرت خوشحال مى شود و
به خدا قسم كه مى دانم شادى و مسرت پيغمبرت نزد تو محبوب تر است از شادى دشمنت كه
شيطان است البته در اين بيان دليل امام عليه السلام بسيار محكم و متقن است مگر خداى
تعالى شادى و مسرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را فراهم نكرد، مگر اين
پيمان را بر حبيب خود نبسته است كه فرمود: س 93ى 4 و لسوف
يعطيك ربك فترضى چگونه ممكن است كه آن بزرگوار راضى شود يكى از امت وى در
دوزخ باشد و چگونه مسرور نشود زمانى كه امت او داخل در بهشت مى شود؟ مگر نه در جواب
اين خطاب عرض كرد، اذا لا ارضى و واحد من امتى فى النار
يعنى راضى نشوم مادام كه يكى از امت من در دوزخ باشد، پس امكان ندارد كه شادى و
مسرت شيطان ترجيح داده شود به شادى و مسرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
در حالى كه اين پيمان محكم به او بسته شده است .
خواجه عبدالله انصارى گويد: خدايا ما در دنيا گناه مى كرديم حبيب تو محمد صلى الله
عليه و آله و سلم افسرده و اندوهگين مى شد و دشمن تو ابليس خوشحال و مسرور مى گرديد
خدايا فرداى قيامت اگر عقوبت كنى باز دوست تو اندوهگين و دشمن تو شاد مى شود، الهى
دو شادى به دشمن خود مده و دو اندوه به دل دوست خود منه .
در بيان فقرات مورد شرح
بار الها يا رؤ فا للعباد |
|
بر جلال و عزتت سوگند باد |
گر كنى از من گناهم بازخواست |
|
گويم اندر پاسخت يك حرف راست |
كى كنى از رحمتت عاصى به دور |
|
ان انا المذنب فقد انت الغفور |
گر بگويى بنده اى دارم لئيم |
|
گويمت من تو خداوندى كريم |
گر مرا داخل كنى در سوز نار |
|
بر خروج خود برم لمى بكار |
بر كشم فريادى از سوز نهان |
|
شعله آتش خاموش از آن |
جمله گويم مطلبى با اهل نار |
|
كه در اينجا آمدم بر امر يار |
در محبت پا به جا باشم چنين |
|
گر مرا سوزى به عشق آتشين |
گر شماتت كردنم گويم كه دوست |
|
هر عمل بر من بجا آرد نكوست |
باز دارم يك سوالى از حبيب |
|
كه به نيكويان اگر باشى مجيب |
پا اگر اهل وفا دارى گرام |
|
يا ببندى باب رحمت بر لئام |
پس به نزد كى برد عاصى پناه |
|
در كجا آرد فرو بار گناه |
يا كجا جويد كسى فريادرس |
|
جز پناه گيرد به درگاه تو بس |
اين بود دل گرمى من بعد از اين |
|
كه مرا بخشى به عفو خود يقين |
چون اگر در دوزخم سازى مقام |
|
دشمنت خرسند از آن گردد تمام |
ليك اگر جايم دهى خلد برين |
|
مى شود پيغمبرت مسرور از اين |
الحق انصاف آور از اين گفتگو |
|
كه مسرت بر كدام آيد نكو |
شادى ابليس نزدت بهتر است |
|
يا كه اولى شادى پيغمبر است |
اللهم انى اسئلك ط تملاء قلبى حبا لك و خشية منك و تصديقا
بكتابك و ايمانا بك و فرَقا منك و شوقا اليك ، يا ذالجلال و الاكرام حبّب الىّ
للقائك و احبب لقآئى واجعل لى فى لقآئك الراحة و الفرج و الكرامة .
خدايا از تو مى خواهم كه پر كنى دلم را از دوستى خودت ، و قرار دهى ترس خود را در
آن ، و تصديق به كتابت ((كه قرآن است ))
و ايمان و خوف و اشتياق به درگاهت را در دلم جايگزين فرمايى .
اى صاحب جلال و اكرام ، مرا دوستدار لقاى خود كن ، و دوستدار لقاى مرا، و مقرر كن
برايم در لقايت ، آسايش و گشايش و احترام .