تقاضاى رفع شر از بروز بدترين صفات در
آدمى
قسمت پنجم ، درخواست محافظ از شر چشم و گوش دشمنان و ستمكاران و حسودان است
و اگر توجهى به اين تقاضا حاصل شود معلوم مى دارد كه امام عليه السلام موضوعى بسيار
جالب و دقيق را در اين تعليمات عاليه به كار برده ، و معرفى كرده است بدترين صفاتى
را كه خداى تعالى در مورد آن آياتى نازل فرموده ، و از طرف ديگر آن بزرگوار بر حذر
داشته و هشيار داده است مردم را تا از شر چنين صفاتى از خداى تعالى درخواست امان
نمايند، چنان كه عرض مى كند: و خذ عنى باسماع اضدادى و ابصار
اعدايى و حسادى و الباغين علىّ، اشاره بر اين كه : ببند گوش مخالفين مرا از
آن كه بر شنيدن احسان هايى كه بر من فرمودى كينه و بخل نورزند، و ببند چشم دشمنانم
را تا از ديدن آن همه عنايات و نعم اعطايى حسد نورزند و مرا از شر حسودان و
ستمكاران نگاهدار.
و يا بر اين اشاره كه خدايا مخالفين و دشمنان مرا در حالتى قرار ده ، كه درباره
معاندين صدر اسلام فرمودى : س 2ى 171 صم بكم عمى فهم لا
يعقلون ، كه كر و كور و گنگ باشند و به عقل در نيابند.
و چقدر خواندن اين آيه شريفه اثر كلى دارد هنگامى كه آدمى مواجه با ستمكارانى مى
شود كه از شر زبان و گوش و چشم آنها خائف است !!!
شايد اين قول شگفت آور باشد كه بگوييم امام عليه السلام در ايراد اين بيان كه در
آخر اين جمله عرض مى كند: و حسادى و الباغين علىّ
تفسير بيان قول حق تعالى را كرده باشد، كه به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
امر فرمود: تا پناه گيرد به خدا از شر حسدورزى حسودان ، قوله
تعالى : س 114ى 5 و من شر حاسد اذا حسد
كه عطف به آيه قل اعوذ برب الفلق است يعنى
بگو يعنى بگو اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم : پناه مى گيرم به آفريدگار خود از
شر حسود كه ظاهر كند حسد خود را و حسادت ورزد.
و اين بدترين رذيله است از صفات رذائل از آن جهت كه خداى تعالى خصوصيتى براى آن
قائل شده و آن را به نام ذكر كرده است .
يكى از مفسرين گفته است : اگر در عالم بدتر از شر حسود چيزى بودى حق تعالى ختم اين
سوره را به آن كردى ، و اول خطايى كه از طريق اين صفت در آسمان واقع شد حسد ابليس
بود بر آدم و نخست گناهى كه در زمين صادر گشت حسد قابيل بود بر هابيل .
اثر حسادت چگونه ظاهر مى شود
براى اين كه اهميت كلام امام عليه السلام به خوبى
ظاهر گردد بى مورد نيست بيانى را كه يكى از مفسرين در اين باب آورده متذكر شويم ،
اين مرد بزرگ در ذيل تفسير همين آيه شريفه و من شر حاسد اذا
حسد گفته است : كه مراد از ظهور حسادت از حاسد همان شر نفس حاسد است كه از
چشم هاى او بروز كرده و همان سبب ((چشم زخم
)) مى شود كه اثر كلى دارد، و با وجود اين كه جمعى اين عقيده را نفى كرده و
اعتقادى براى آنها در اين امر نيست ، معذلك گفته مى شود كه در حديث آمده
العين حق يعنى اثر چشم بد محقق الوقوع است ، و در
تفسير آيه شريفه ((آخر سوره القلم ))
و ان يكاد الذين كفروا.... در اين باره مفسرين مطالبى
آورده اند كه شرح آن به طول مى انجامد، و نيز در بعضى از تفاسير معتبر آورده كه
پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم روزى به گورستان بقيع مى گذشت فرمود: به خدايى كه
مرا به حق به خلق فرستاد كه بيشتر اهل اين قبور از چشم زخم مردمان هلاك شده اند، و
روايات بسيار ديگرى هم آورده اند كه به همين يك اكتفا كرديم .
پس امام عليه السلام به پيروى از دستورات الهى و درخواست رسول اكرم صلى الله عليه و
آله و سلم چنين اشاره مى فرمايد: كه اى خدا مرا از شر چشم حسودان و ستمكاران در
امان دار و يارى كن مرا بر آنها و چشمم را روشن بدار ((يعنى
چشمم همه به جمال اهل ايمان روشن باشد)) چون ديدار اهل ظلم و
ستم ديده ها را تيره و تار و دل را به هراس مى آورد.
در بيان فقرات مورد شرح
اى كه در هستى تويى صاحب جود |
|
از تو خواهم حاجت از حد بى حدود |
بار ديگر قصد حج كردم تمام |
|
تا به سويت رو كنم فى كل عام |
دعوتم هر ساله بنما از كرم |
|
تا به كويت ره به شيدايى برم |
همچنان مجنون زنم بر سينه چاك |
|
تا كه افتم در ره ليلى به خاك |
پس بگيرم از بدى ها بر كنار |
|
تا شوم آماده بر ديدار يار |
از ره فضلت مرا روزى رسان |
|
ياريم ده بر حسودان و خسان |
دين من بر خلق و بر خود كن ادا |
|
تا نباشم از تو و رحمت جدا |
آن چه بر دوشم بود بار گران |
|
آن چه حق بر گردنم از ديگران |
همچنان بر دار تا چيزى از آن |
|
بر من آزارى نيايد در جهان |
پس مرا راحت كن از شر نهان |
|
شر چشم و شر گوش دشمنان |
كور و كر گردان حسودانم چنان |
|
تا ز زخم چشمشان گيرم امان |
نصرتم ده بر گروه ظالمين |
|
تا نبينم در نظر فعل ركيك |
در فرح آور دلم شاد و سرور |
|
از غم و درد و بلايم كن به دور |
و اجعل من ارادنى بسوء: جميع خلقك تحت قدمى و اكفنى شر
الشيطان و شر السلطان و سيئات عملى .
و مقرر دار هر كس را كه اراده بدى در حق من دارد از همه خلقت در زير دو گامم ، و
كفايت كن مرا از شر شيطان و شر سلطان و شر بديهاى كردارم .
چند تقاضاى مهم
امام عليه السلام در جمله اول اين فقرات بر سبيل ايماء چنين اشاره مى
فرمايد: كه اى خدا آنهايى كه از عموم طبقات مخلوق تو از جن و انس اراده بدى با من
دارند آنها را در زير پاى من قرار ده تا منكوب و پايمال شوند، يعنى كسى را كه با من
سوء قصد دارد زير دست و مغلوب من قرار ده تا قدرت تسلط بر من نداشته باشد.
اميرالمؤ منين عليه السلام هم با تعبير ديگر در اين معنا عرض كرده است :
اللهم و من ارادنى بسوء فارده ، يعنى خدايا هر كه اراده كند مرا به بدى پس
اراده كن از براى او ((آن چه را كه سوء قصد كرده است
))
سپس تقاضاى حضرت سجاد عليه السلام طلب كفايت از چند چيز مهم است كه يكى از آن امان
از گزند سلطان است يعنى امان از شر اهل تسلط آنهايى كه به اعمال نفوذ و قدرت از
طريق ظلم و ستم بر مردم تسلط پيدا مى كنند، خواه به اصطلاح خليفه زمان باشند و خواه
از حكام و فرمانروايان باشند و خواه از متنفذين ياغى و اهل ظلم و تعدى و شورش و
بلوا باشند، و شايد ايراد اين بيان تنها نه منظور از شر سلطان جبار باشد بلكه اشاره
بر عموم اهل تسلط است كه پايه سلطه و اقتدار خود را بر اساس ظلم و ستم استوار مى
كنند، و الا چه بسيار از خلفا و سلاطين اند كه از مقام عدالت پايى فراتر نمى
گذارند، و اين معنا را امام عليه السلام در همين دعاى شريف با لسانى ديگر ايراد
فرموده و عرض مى كند: و لا تسلط علىّ من لا يرحمنى ،
يعنى چيره و مسلط مكن بر من آن كس را كه بر من رحم نمى كند.
طلب كفايت از شر سوء اعمال
يكى ديگر از خواسته هاى امام عليه السلام طلب كفايت از شر سيئات است ، و اين
موضوع به خوبى روشن است كه بازگشت و نتيجه كردار زشت و ناشايست عينا به نفس آدمى
است ، همچنان كه خداى تعالى مى فرمايد: س 41ى 44 من عمل
صالحا فلنفسه و من اساء فعليها يعنى هر كس كردار شايسته كند از براى نفس خود
كرده و منفعت و ثواب آن به خود او راجع است ، و هر كس عمل بد كند آن هم وبال و عقاب
آن به خود او برگشت دارد، همچنين در جاى ديگر مى فرمايد: س 17ى 7
ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساءتم فلها؛ يعنى اگر
نيكويى كنيد، بر نفسهاى خود نيكويى كرده ايد چه ثواب آن به خود شما مى رسد و اگر
بدى كنيد وبال آن بر نفس هاى خود شما است ، پس بنابراين شر سوء اعمال به خود آدمى
مى رسد يعنى جزاى كردار بد عينا مثل همان كردار بد است كه به آدمى برگشت مى كند،
قوله تعالى س 42ى 40 و جزاؤ ا سيئة سيئة مثلها كيفر و
پاداش بدى به مثل همان بدى است . پس امام عليه السلام طلب كفايت مى كند از شر بدى
ها!!
و اما موضوع ديگر از بيان امام عليه السلام در اين فقرات طلب كفايت از شر شيطان است
كه اين موضوع بسيار مهم و مفهوم واقعى از آن به دست نمى آيد مگر آن كه از نظر قرآن
دانسته شود كه شيطان كيست و شر او چيست ؟
شيطان كيست و شر او چيست ؟
اگر بنا شود كه خواندن دعا و مناجات با پروردگار صرفا جهت اداى كلمات باشد و
داعى خود نداند كه چه مى گويد و چه چيز تقاضا مى كند، گذشته از اين كه توجهى براى
او حاصل نمى شود، اثر اجابت هم بر خواسته هاى او چندان مترتب نيست .
در اين جا كه امام عليه السلام عرض مى كند: واكفنى شر
الشيطان اين بيان نزد آن بزرگوار بسيار روشن است ولى آيا ما هم مى دانيم كه
شيطان كيست ؟ و شر او چيست ؟
اينك براى اين كه اهميت اين بيان و ارتباط آن به آيات الهى روشن گردد، پاره اى از
مطالب كه براى شناسايى شيطان و شرورى كه از او صادر مى شود در قرآن مجيد آورده
متذكر مى شويم ، و چون اين بحث بستگى كلى به تثبيت ايمان دارد و با وجود تراكم
مطالب مقدور نيست آن را به تفصيل متذكر شويم ، لذا اختصار را از دست نداده و آن چه
را كه براى شرح موضوع ضرورت دارد بيان مى نماييم .
شناسايى شيطان در مرحله اول
در داستان خلقت آدم عليه السلام است كه خداى تعالى بعد از آن كه او را خلق
كرد، به گروه مختلف از اصناف ملائكه امر فرمود كه آدم را سجده كنند و ايشان همگى
اطاعت امر كردند غير از ابليس كه او را شيطان و يا به اعتبار ديگر او را جن مى
نامند، قوله تعالى : س 18ى 50 و اذ قلنا للملائكة اسجدوا
لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه و او از اين فرمان سر
باز زد و تكبر و گردن كشى نمود و از اين جهت خداى تعالى او را مردود ساخت و از مقام
قرب دور كرد و لعنت بر او قرار داد تا روز جزا، پس او تقاضاى مهلت كرد تا روزى كه
برانگيخته شوند مردم و به درخواست او موافقت شد، پس قسم ياد كرد كه گمراه كند تمام
اولاد آدم را غير از آنها كه مخلص باشند و اولين حيله اى كه به كار برد براى اغواى
خود آدم و همسر او حوا بود كه با ايراد قسم آنها را فريب داده و نزديك كرد به آن چه
ايشان را نهى تنزيهى كرده بودند و در نتيجه ترك اولى از آنها صادر گرديد و مقام خود
را از دست دادند.
پس شيطان كسى است كه از همان مرحله اول دشمنى خود را بر آدمى آشكار كرد و خداى
تعالى هم درباره او فرمود: س 17ى 53 ان الشيطان كان للانسان
عدوا مبينا يعنى همانا شيطان دشمن بزرگ و آشكارى است از براى آدمى و همچنين
در جاى ديگر مى فرمايد: س 25ى 28 و كان الشيطان للانسان
خذولا، يعنى ابليس آدمى را گمراه كننده و فروگذار است و اين بود شناسايى
شيطان در مرتبه اول .
شناسايى ابليس در مرتبه دوم
شيطان را عزازيل گويند و عزازيل را ابليس و ابليس را از قبيله جن خوانده
اند، و گويند اين فرقه از قبيله جن اصولا در ميان ملائكه خوشنام نبوده و توحيد كامل
نداشتند همچنان كه خداى تعالى فرمود: و كان من الكافرين
او در اصل از منافقان در علم خدا بوده و تظاهر بانقياد نزد فرشتگان مى نموده و
باطنا كافر بوده است و چون حق تعالى او را به سجده يا تعظيم آدم امر فرمود، غش كفر
او بر محك اين امتحان ظاهر و هويدا گرديد و خود را از آدم افضل و بالاتر دانست
همچنان كه گفت انا خير منه .
بعضى از علماء بر آنند كه ابليس از جنس ملائكه نيست از آن جهت كه ملائكه از نور خلق
شده و تناسل و اكل و شرب بر آنها نيست و به خلاف ابليس از نار مخلوق است همچنان كه
خود گفت خلقتنى من نار و اولاد و ذريه دارد قوله
تعالى س 18ى 50 افتتخذونه و ذريته اولياء من دونى و هم لكم
عدو.... كه اين دليل بر داشتن نژاد او مى باشد.
و در روايت صحيحه واقع شده كه او ابوالجن است همچنان كه آدم عليه السلام ابوالبشر
است .
و آن چه را كه ابن بابويه در كتاب نبوت به اسناد خود نقل كرده كه جميل دراج گفت :
از ابى عبدالله عليه السلام پرسيدم كه ابليس از ملائكه بود، فرمود: نه ، بلكه از جن
بود و با ملائكه مختلط بود و ايشان تصور مى كردند كه از ايشان باشند و در حينى كه
ماءمور سجده آدم عليه السلام شد و او از آن ابا كرد دانستند كه او از ايشان نيست .
و اكثر اهل تفسير برآنند كه ابليس از ملائكه زمين است و انه
كان من الجن را تاءويل مى كنند به آن كه جن از اجتنانست به معنى استتار و
ملائكه مستترند از ابصار، پس اطلاق لفظ جن بر آن جايز مى باشد.
و ديگر خصوصياتى كه در امر شناسايى شيطان بايد دانست ، اينست كه : ما او را نمى
بينيم و او ما را مى بيند همچنان كه خداى تعالى فرمود: س 17ى 27
انه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم ، يعنى همانا
كه ابليس و لشكريانش شما را مى بينند از جايى كه شما ايشان را نمى بينيد، چون اجسام
ايشان از غايت رقت و لطافت در نظر نمى آيد و ايشان اجسام آدمى را به واسطه غلظت و
كثافت مى بينند، پس حذر از چنين دشمنى لازمتر است .
خداى تعالى آدمى را از فتنه شيطان بر حذر مى دارد
بعد از ذكر داستان آدم عليه السلام خداى تعالى خطاب به فرزندان وى كرده ، مى
فرمايد:
س 7ى 27 يا بنى آدم لا يفتننّكم الشيطان كما اخرج ابويكم من
الجنة .....
اى فرزندان آدم برحذر باشيد كه شيطان شما را در فتنه نياندازد و با شما مكر نكند و
از راه حق بيرون نبرد همچنان كه بيرون آورد پدر و مادر شما را از بهشت و ايشان را
در فتنه انداخت .
و در جاى ديگر خطاب به اهل ايمان مى فرمايد: بر اين وجه كه : س 24ى 21
يا ايها الذين آمنوا لا تتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع
خطوات الشيطان فانه ياءمر بالفحشاء و المنكر..... يعنى اى كسانى كه گرويده
ايد پيروى نكنيد گامهاى ابليس را يعنى تبعيت او و يا وساوس او را در اشاعه فحشاء
دنبال نكنيد و هر كس پيروى و متابعت از او نمايد، پس همانا كه آن ديو سركش امر مى
كند او را به كارهاى زشت و به عملى كه ناپسنديده است .
آياتى كه خداى تعالى مردمان را نهى از پيروى شيطان فرموده بسيار است و در واقع از
اين راه حجت را كاملا به اولاد آدم تمام كرده است ، و از همين جهت است كه پيروان
شيطان اگر در روز باز پسين متوجه عذرى شوند مشمول اين خطاب شده كه : س 36ى 60
الم اعهد اليكم يا بنى آدم الا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو
مبين ، آيا عهد نكردم با شما اى فرزندان آدم بر اين كه نپرستيد شيطان را و
پيروى او نكنيد كه او دشمنى بزرگ و آشكار است ؟
خداى تعالى به رسول اكرم از وسوسه شيطان هشيار مى دهد
در دو مورد از قرآن مجيد است كه مى فرمايد: س 7ى 200 و س 41ى 36
و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم ، يعنى اگر شيطان
در صدد و سوسه شود ((و خواهد كه تو را بر غضب دارد و منع
ملاطفت و ملايمت نمايد نسبت به آنان كه به تو آزار مى رسانند))
پس پناه گيرد به خدا از شر او تا تو را از مكروه و وسوسه نگه دارد همانا كه او شنوا
و داناست .
و همچنين در جاى ديگر هم حبيب خود را امر به استعاذه از شر نحوست آن لعين مى
فرمايد: كما قال الله تعالى س 23ى 99
و قل رب اعوذ بك من همزات الشياطين يعنى بگوى اى
پيغمبر پناه مى گيرم به تو اى پروردگار از نزعات وساوس ديو سركش
(112)
از آن چه كه منسوب به عمل شيطان است بايد به خدا پناه برد
همان طور كه قرآن مجيد متذكر است ، شيطان آدمى را امر به هر گونه فشحاء و
اعمال زشت مى نمايد ولى بعضى از اين فحشاء را از نظر اهميت عينا يادآور شده كه
اجتناب از آنها واجب است در سوره المائده آيه 90 مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان
فاجتنبوه لعلكم تفلحون اى گروه مؤ منان جز اين نيست كه مسكرات و قمار و بت
پرستى و تيرهاى قداح پليدى است از وسوسه و تزيين شيطان ، پس اجتناب كنيد از اين
پليدى ها، شايد رستگار شويد و در پيرو اين آيه شريفه تقرير حسن اين اجتناب را مى
كند بر اين وجه كه :
انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر
و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون جز اين نيست كه
شيطان مى خواهد دشمنى و خصومت افكند در خوردن خمر و باختن قمار و باز دارد شما را
از ياد كردن خداى و از نماز گزاردن ، پس آيا شما از باز ايستادگان هستيد؟
((استفهام در معنى امر است )) يعنى
باز ايستيد از اين امور.
بسيار به جا و با مورد است حال كه كلام به اينجا كشيد و لو اين كه خارج از شرح باشد
((در عين حال كه بى ارتباط هم نيست ))
گفته شود، كه اى مردم !! شرب خمر و قمار حرام است !!
و اين بحث در اين جا از آن نظر است كه در اين ايام اغلب از جوان هايى كه در صدد
تثبيت ايمان خود هستند با وجود آشنايى به قرآن ولى از نظر كمى اطلاعات ترديد دارند
كه حرمت اين دو تصريح نشده و امر به اجتناب شده است در حالى كه عموم تفاسير معتبر
بر وجوه مختلفه حرمت آنها را ثابت كرده اند و در اين جا از نظر تاييد اثبات ،
نگارنده بيانى را كه صاحب تيسير آورده متذكر مى شود كه هم مختصر و هم قانع كننده
است ، و آن چنين است كه مى گويد در اين آيه شريفه ده دليل بر حرمت خمر است :
اول - خمر را با قمار قرين ساخته و قمار حرام است پس قرين وى نيز حرام است ،
دوم - آن كه آن را با بت پرستى در يك مسلك كشيده و آن سر همه حرام هاست ، پس اين
نيز حرام باشد،
سوم - او را رجس گفته يعنى پليد و هرچه پليد است حرامست ،
چهارم - فرموده كه از عمل شيطان است و هر چه كار شيطان است حرام است ،
پنجم - امر كرده ، كه از آن اجتناب كنيد و هر چه دور بودن از آن فرض است حرام
باشد،
ششم - انكار رستگارى به عدم اجتناب از آن ، و هر چه رستگارى با آن نباشد حرامست ،
هفتم - فرمود كه سبب دشمنى و خصومت است ، و هرچه در ميان مسلمانان سبب عداوت بود
حرام است ،
هشتم - بازدارنده است از ياد خدا و هرچه بنده را از ذكر حق بازدارد حرام است ،
نهم - سبب منع است از نماز پس بى شك حرام بود،
دهم - فرمود كه باز ايستيد از آن يعنى ترك آن كنيد و هر چه ترك آن فرض است حرام
است ، و نيز گفته است كه تصدير آيه به ((انماى
)) مؤ كده نيز از دلايل حرمت آن است .
شيطان دوست و قرين كسانى مى شود كه ايمان نداشته و يا سست
ايمان باشند
در سوره اعراف آيه 26 مى فرمايد: انا جعلنا الشياطين
اولياء للذين لا يومنون .
بدرستى كه قرار داديم شياطين را دوست كسانى كه ايمان نمى آورند، و همچنين در جاى
ديگر اين منى را بر وجه ديگر مى رساند س 43ى 35 و من يعش عن
ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين . يعنى هر كس خود را بر كورى دارد از
ياد كردن خدايى كه متصف به صفت رحمت است و از آن تجاهل نمايد يا آن كه چشم بپوشد و
اعراض نمايد از نظر كردن در حجج بينه و آيات باهره او، تقدير كنيم از براى او ديوى
را، يعنى باز گذاريم و نظر الطاف از او باز گيريم ، پس نزد اين حال شيطان بر او
استيلا نمايد و قرين و همنشين و مصاحب او شود و پيوسته به اغوا و اضلال و وسوسه او
مشغول گردد.
بنابراين س 4ى 38 و من يكن الشيطان له قرينا فساء قرينا
هر كس ابليس قرين او باشد، چه زشت همنشينى دارد!! از آن جهت كه او مفلس است و وعده
فقر مى دهد و امر به فحشاء مى نمايد كه فرمود: س 2ى 271
الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء.....
يك داستان كوتاه از سرسختى شيطان
در بعضى از تفاسير داستانى نقل كرده اند كه ابوالعاليه روايت كند: كه چون
نوح عليه السلام در كشتى نشست ابليس بيامد و در دنبال كشتى جاى گرفت ، نوح گفت : اى
ابليس به واسطه استكبار و تجبر، خود و مردم را هلاك كردى ، گفت : اكنون چه كنم ؟
فرمود: توبه كن ، گفت : آيا توبه من قبول باشد؟ نوح عليه السلام گفت : بار خدايا
اگر ابليس توبه كند كه از او قبول مى كنى ، خطاب آمد كه اگر قبر آدم عليه السلام را
سجده كند توبه او را قبول خواهم كرد، نوح اين معنى را به ابليس اعلام كرد، ابليس
جواب داد: كه آدم عليه السلام را وقتى كه زنده بود سجده نكردم ! حال كه مرده است
سجده خواهم كرد؟
قدرت انسانى بالاتر از قدرت شيطان است به شرطى كه ....
اين نكته را بايد توجه داشت ، كه مبادا اين توهم حاصل شود از اين كه قدرت
شيطان مافوق قدرت و نيروى انسان است ، بلكه شيطان در مقابل اهل ايمان قدرتى ناچيز
داشته و نقشه هاى او بى ثبات است و آن چه را كه براى گمراه كردن آدمى سعى و تلاش
كرده و مكر و حيله به كار مى برد سست و بى اساس و بى پايه است .
كما قال الله تعالى : س 4ى 76
انّ كيد الشيطان كان ضعيفا، يعنى به درستى كه حيله و وسوسه شيطان سست و بى
قوت است و كيد او به مؤ منان هيچ اعتبارى ندارد، بلى ، كيد و حيله او بر كسانى نفوذ
مى كند كه او را پيروى كرده و متابعت نمايند، همچنان كه خداى تعالى فرمود:
س 15ى 42 ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من
الغاوين ، يعنى بدرستى كه نيست تو را بر بندگان من قدرت و تسلطى در اغوا و
اضلال ايشان مگر بر آنهايى كه متابعت تو كنند، پس مقدمه تسلط شيطان بر آدمى به دست
خود آدمى صورت مى گيرد و هرگاه كسى ايمان خود را تقويت كند هيچگاه در مقابل
زورآزمايى شيطان به زانو در نخواهد آمد.
كما قال الله تعالى : س 16ى 99
انه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلون ، انما سلطانه على الذين
يتولونه .... يعنى بدرستى كه نيست ابليس را تسلط و غلبه اى بر آنان كه ايمان
آورده اند چه ايشان پناه به حق مى گيرند از شر او و توكل مى كنند بر پروردگار خود،
جز اين نيست كه او تسلط پيدا مى كند بر آنهايى كه از او پيروى مى كنند، و اين آيه
شريفه در عقب آيه ايست كه فرمود: فاذا قراءت القرآن فاستعذ
بالله من الشيطان الرجيم ، پس ذكر اين سلطنت بعد از امر به استعاذه از اين
جهت است كه اين توهم حاصل نشود كه شيطان را بر اهل ايمان تسلطى باشد و او قادر نيست
كه بتواند آنهايى را كه ايمان واقعى حاصل نمودند بر كفر و عصيان وادارد.
ميدان عمل تاخت و تاز شيطان همانا ادراك انسانى و ابزار كار
او عواطف و احساسات بشرى است
در جلد پانزدهم الميزان در معرفى شيطان ، پس از شرحى به تفصيل چنين آورده :
پروردگار متعال درباره حقيقت و ذات اين موجود شريرى كه نامش را ابليس نهاده جز
مختصرى بيان نفرموده ، تنها در آيه و كان من الجن ففسق عن
امر ربه ((كهف : 50)) جن بودن
او را بيان كرده و در جمله : و خلقتنى من نار از قول
خود او حكايت كرده كه ماده اصلى خلقتش آتش بوده ، و اما اين كه سرانجام كارش چه
بوده و جزئيات و تفصيل خلقت او چگونه بوده صريحا بيان نكرده است ، لكن آياتى هست كه
بتوان از آنها چيزهايى در اين باره استفاده كرد، از آن جمله : آيه
لاقعدن لهم صراطك المستقيم ، ثم لآتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و
عن شمالهم و لا تجد اكثرهم شاكرين ((اعراف : 17))
است كه حكايت قول خود اوست ، و از آن استفاده مى شود كه وى نخست در عواطف نفسانيه
انسان يعنى در بيم و اميد او، در آمال و آرزوهاى او، در شهوت و غضب او تصرف نموده ،
آن گاه در اراده و افكارى كه از اين عواطف بر مى خيزد تصرف مى كند.
قريب به معناى اين آيه ، آيه شريفه قال رب بما اغويتنى
لازينن لهم فى الارض ((حشر: 39))
است ، زيرا معنى اين آيه اين است كه : من امور باطله و زشتى ها و پليدى ها را از
راه ميل و رغبتى كه عواطف بشرى به آن دارد در نظر آنان زينت داده ، به همين وسيله
گمراهشان مى كنم ، و نيز نظير اين آيه بر وجه ديگر در سوره النحل آيه 63 مى فرمايد:
فزين لهم الشيطان اعمالهم ، پس شيطان عملهايشان را در
نظرشان زينت داد.
بطورى كه ملاحظه مى كنيد، اين آيات دلالت دارد بر اين كه ميدان عمل تاخت و تاز
شيطان همانا ادراك انسانى و ابزار كار او عواطف و احساسات بشرى است و به شهادت
من شر الوسواس الخناس ، الذى يوسوس فى صدور الناس
اوهام كاذبه و افكار باطله را شيطان در نفس القاء مى كند.
البته اين القائات طورى نيست كه انسان آن را احساس نموده ميان آنها و افكار خودش
فرق بگذارد و آن را مستند به كسى غير از خود بداند بلكه بدون هيچ ترديدى آن را نيز
از افكار خود دانسته و عينا مانند، دو دو تا، چهار تا، و ساير احكام قطعى از خود و
از رشحات فكر خود مى داند و هيچ منافاتى ندارد كه افكار باطل ما هم مستند به خود ما
باشد و هم بگوييم كه شيطان آن را در ما القاء كرده ، و همچنان كه بسيارى از افكار و
تصميمات ما هست كه در اثر خبرى كه ديگرى داده و يا حكمى كه كرده در ما پديد آمده ،
و ما در عين حال آن را از خود سلب ننموده استقلال و اختيار خود را در آن انكار نمى
نماييم ، و اگر آن فكر و آن تصميم را عملى كرديم و توبيخ و سرزنشى بر آن مترتب شد
تقصير را به گردن كسى كه آن خبر را آورده و يا آن دستور را داده نمى اندازيم ،
ابليس هم در قيامت همه گناهان را به گردن خود بشر مى اندازد و قرآن از او چنين
حكايت مى كند: س 14ى 22 و قال الشيطان لما قضى الامر ان الله
وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم
فاستجبتم لى فلا تلومونى و لوموا انفسكم ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى انّى كفرت
بما اشركتمون من قبل ان الظالمين لهم عذاب اليم .
به طورى كه ملاحظه مى كنيد در اين آيه شيطان گناه و ظلم را به خود بشر نسبت داده و
از خود سلب كرده و خود را به تمام معنى بى طرف قلمداد نموده است ، يعنى شيطان پس از
آن كه حساب خلايق رسيده شد مى گويد: خداوند در دنيا درباره اين ((بعث
و نشور و اين بهشت و دوزخ )) به شما وعده حق داد و من
(( به باطل )) وعده تان دادم و خلف
وعده كردم و لكن شما را در گمراهى مجبور نكردم تنها ((از من
دعوتى بود،)) اين شما بوديد كه به اختيار دعوتم را پذيرفتيد،
پس مرا سرزنش مكنيد، خود را ملامت كنيد، و امروز من نمى توانم به داد شما برسم ،
همچنان كه شما نمى توانيد به داد من برسيد اينك امروز كفر مى ورزم و انكار مى كنم
اعتقادى را كه شما درباره من داشتيد و مرا شريك خداى تعالى مى پنداشتيد، آرى براى
ستمكاران است عذابى دردناك .