عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۴۴ -


شناسايى شب قدر

قسمت دوم از خواست هاى امام عليه السلام در فقرات مورد شرح درك ليلة القدر است كه از فيوضات و بركات آن شب كه از هر ماه عبادت برترى دارد بهره مند گردد و از مزاياى آن چه كه از خير و خوبى در آن شب نازل مى شود برخوردار باشد.

و براى شناسايى و فضيلت اين ليله مبارك بهترين معرف ، همان بيان قول حق تعالى در سوره القدر است كه با شرح مختصرى از تفاسير معتبر آن را متذكر مى شويم .

بسم الله الرحمن الرحيم

انا انزلناه فى ليلة القدر، و ما ادريك ما ليلة القدر - ليلة القدر خير من الف شهر - تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر، سلام هى حتى مطلع الفجر.

به درستى كه ما فرستاديم قرآن را در شب قدر، يعنى ابتداء نزول آن در اين شب بود، با تمام قرآن در آن شب از لوح محفوظ به آسمان دنيا آمده و در بيت العزه سفره (110) سپرده شده و روح الامين اين سوره يا قرآن را در مدت بيست و سه سال آيه و آيه و سوره سوره بحسب مصالح به دنيا آورده .

اين قول معظم مفسرين است و كنايه غير مشهور اشعار است بر قدر و شهرت قرآن ، يعنى از بزرگى قدر و شرف مرتبه و شهرت مستغنى است از تصريح ، همچنان كه جهت تعظيم آن اسناد انزال آن را به خود اختصاص ‍ داد، و در وقت متبرك آن را فروفرستاد.

بعد از آن تكريم و تفخيم آن مى فرمايد: و ما ادريك ما ليلة القدر، و چه چيز تو را دانا گردانيد تا بدانى كه چيست شب قدر، يعنى درايت تو به غايت فضل و منتهاى علو و قدر آن نمى رسد، و جهت قدر و عزت و شرف اين شب است كه هر كس در او طاعت كند عزيز و مشرف گردد و عملى كه در او واقع شود به نزد خداى با قدر بود.

بعضى از مفسرين گفته اند: كه وجه تسميه آن به قدر به جهت آن است كه هر بى قدرى كه در اين شب احياء كند با قدر بود، و ليلة القدر به جهت آن است كه در اين شب از نزد ملك ذى قدر، كتاب ذى قدر نازل شده ، به رسول ذى قدر، براى امت ذى قدر، بر دست ملك ذى قدر.

و گفته اند كه قدر به معنى قضا و حكمت است ، يعنى در او تقدير و تفضيل كنند هر كار كه مشحول به حكمت است كه نقص را بر او راه نبود، و هرچه در آن سال خواهد بود از آجال و اقسام در اين شب تقدير كنند: لقوله تعالى فيها يفرق كل امر حكميم و اين شب را ليله مباركه گويند، لقوله : س 44 ى 2 انا انزلناه فى ليلة مباركة زيرا كه حق تعالى در اين شب خير و بركت و مغفرت خود را بر بندگان نازل مى سازد.

پس بيان قدر و منزلت اين شب را مى فرمايد: ليلة القدر خير من الف شهر شب قدر بهتر است از هزار ماه ، يعنى عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت هزار ماه در ساير شب هاى ديگر كه قدر در آن نباشد.

((و شاهد گفتار ما در همين است كه حضرت سجاد عليه السلام در اين فقرات دعا تقاضاى درك اين شب و توفيق عبادت را در آن خواستار شده است تا به فيوضات عبادت هزار ماهه برسد.))

سپس مى فرمايد: تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر، كه از فضيلت و شرافت آن شب است كه فرود آيند فرشتگان به زمين و فرود آيد جبرئيل با ايشان در آن شب به فرمان و امر خداى تا استماع ذكر خدا و قرائت قرآن كنند، يا سلام كنند بر اهل ايمان به فرمان آفريدگار خود از جهت هر كارى بزرگ كه حق سبحانه و تعالى قضا فرموده و تقدير نموده از اين سال به سال ديگر، يا به هر كارى از خير و بركت ، يا به هر امرى از روزى و اجل و غيره .

و در اين شب : سلام هى حتى مطلع الفجر، در هر امرى سلامتى و منفعتى و خير ممتد است تا وقت طلوع فجر.

استاد محترم جناب حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى در پاورقى تفسير منهج در ذيل تفسير سوره والقدر آورده : بايد دانست كه مقدرات مردم كه علم خدا بدان تعلق گرفته است از ازل مبين بود، چون علم خدا ازلى است و آن چه خداوند به سبب دعا و اسباب ديگر محو و اثبات مى كند در همه وقت است ، زيرا كه به تواتر معلوم گرديده است كه در همه ايام سال دعاها مستجاب شده و خداوند وعده اجابت را منحصر به شب قدر نساخته و اين كه تقدير مقدرات در شب قدر خواهد بود از مشكلاتى است كه معنى آن بر ما معلوم نيست مگر آن كه گوييم دعا در اين شب به اجابت نزديكتر است .

نگارنده گويد: اصل عظمت و شرافت ليلة القدر بر آنست كه قرآن در آن شب نازل شده ولى اهميت آن از براى ما عبادت در آنست كه ثواب آن بالاتر از هزار ماه عبادت است ، و اين كه ترغيب به دعا و ثنا در آن شب شده است از نظر آنست كه ، چون خداى تعالى از مقدارت هر كس را قبل از آفرينش در لوح محفوظ ثبت فرموده : قوله تعالى ، س 57ى 22 ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراءها و چه بسا در پيش آمد ايام خطرها يا مصائب يا تنگى معيشت يا امور ناگوار ديگر در انتظار بندگان باشد و بايد براى پيشگيرى و رهايى از آنها تلاش كرد.

و همچنين از نظر آمرزش گناهان همچنين است ، چه بسا كار به جايى رسيده باشد كه امكان آمرزش از بين رفته باشد، ولى در آن شب ((ليلة القدر)) كه بهترين موقعيت است مى توان به وسيله دعا و استغاثه به مصداق كريمه : س 13ى 39 يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب سرنوشت خود را در آن سال در بعضى موارد كه مصلحت خدا مقتضى باشد تغيير داد، البته از علم ازلى خداى تعالى گذشته است كه در آن شب چه كسانى توفيق پيدا كرده و موفق به تحويل و تحول مقدرات خود در اثر تلاش و كوشش در دعا خواهند شد.

پندارى درباره شب قدر

در كتاب ((من توجيهات الاسلام )) كه به قلم جناب سيد خليل خليليان ترجمه شده ، تحت اين عنوان ((پندارى درباره شب قدر)) چنين آورده : در سالهاى اخير عداتى ميان مسلمانان پيدا شده ، آن اينست كه يكى از شب هاى ماه رمضان را به عنوان شب قدر احيا مى دارند و مى پندارند اين معناى همان شب زنده داريست كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره اش چنين فرمود: كسى كه شب قدر را از روى ايمان و اخلاص احيا بدارد، خداوند تمام گناهان گذشته او را مى آمرزد.

درباره خصوصيات شب قدر سخنانى بر زبان مردم رانده مى شود كه هرگز با مقام ارجمند و روحانى اين شب رابطه اى

ندارد، اين سخنان حتى در نزد علما نيز به قدرى رواج يافته كه در بيشتر نوشته ها يا گفتارهايشان چيزهايى ديده يا شنيده مى شود كه مردم را از جنبه روحى شب قدر بازداشته ، خود را به ظواهر مادى سرگرم نموده اند كه نه بكار روح مى خورد و نه دل را بيدار مى سازد.

و نيز در آن كتاب چنين آورده : موضوعى كه مفاد احاديث صحيح است و آيه ((ماه رمضان ماهيست كه در آن قرآن نازل شده ، س 2ى 185)) نيز آن را تائيد مى كند، اينست كه بدون ترديد قدر در ماه رمضان مى باشد، شبى كه به بركت و قدر و منزلت و شرافت انتساب يافته ، و شبى است كه نخستين آهنگ وحى در آن طنين افكند.

با اين وصف حتى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز بنا نبود آن شب را معينا شناخته باشد، زيرا چنان روح و قلبش در گرو اشتغال به مولاى خويش بود و انديشه اش تا آن حد به نيايش و انتظار دريافت وحى گراييده بود كه ديگر مجالى نداشت تا در اين موضوع هم بينديشد كه شب مزبور چه شبى است ، با اين وصف روايت شده كه خدا بعدا آن شب را برايش باز گفت ولى براى علتى نامعلوم دوباره از خاطرش محو كرد.

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم پيوسته ياران خود را براى دريافتن شب قدر و بهره بردارى از فيوضات آن تشويق مى نمود.

شبى كه پروردگارى بزرگ كتابى بزرگ را به وسيله حاملين بزرگ بر پيامبر ارجمند و بزرگى مى فرستد تا امتى بزرگ بدان تشكيل دهد.

چنين شب بى شك از شبهاى ميمون و با اهميتى است كه جلوه اعظم را در خود پذيرفته است وقتى كه انسان با ايمان در چنين شبى متوجه پروردگار خود مى گردد و اهميت آن شب را به خاطر مى آورد شديدترين رابطه را با مولايش برقرار ساخته است ، خدا عظمت چنين شبى را با بيانى كه دل را سرشار از ايمان به عظمت قرآن مى كند روشن ساخته است .

اقوال در تعيين شب قدر

جمهور علماء بر آنند كه شب قدر در ماه رمضانست ، ولى در ليالى آن اختلاف كرده اند يكى گفته شب اول ماه است و ديگرى شب هفدهم و نزد جماعت ديگر شب نوزدهم و اصح اقوال آنست كه اين شب در دهه آخر ماه مبارك رمضان واقع شده است .

از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مرويست كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم اهل خود را در عشر آخر رمضان بيدار مى كرد، و به عبادت ترغيب مى فرمود.

و همچنين مى فرمود التمسوها فى العشر الا و اخر شب قدر را در اين ده شب طلب كنيد و همچنين روايت ديگر است كه شب قدر در شب هاى طاق در دهه آخر است و بعضى آن را شب بيست و يكم دانسته ، ولى اكثر علماء بيست و سوم ذكر كرده اند.

حكمت اخفاى شب قدر

اين كه خداى تعالى ليلة القدر را مخفى داشت ، فايده اخفاى آن آنست كه بندگان در عبادت كوشش نمايند و جميع ليالى ماه رمضان را احياء كنند به جهت طمع داشتن به دريافتن ليلة القدر و بر يك شب اعتماد نكنند، همچنان كه حق سبحانه ، اخفاى صلوة وسطى نمود در صلوات خمس ، و اسم اعظم خود را در اسماء حسنى قرار داده و ساعات اجابت را در ساعات جمعه و رضاى خود را در طاعات و سخط خود را در سيئات و دوست خود را در ميان دوستان ، تا چنين مراقبت داشته باشند كه شبها را بيدارى كشند و همه نمازهاى يوميه را با توجه به جاى آرند و همه ساعات او را در طاعت بگذرانند و همه اسماء الله را مواظبت نمايند و جميع اقسام طاعات را بجا آورند و از همه سيئات اجتناب نمايند و احترام همه بندگان را مرعى دارند!

اى برادر عزيز!! از اين بيانات فهميدى كه چرا امام تقاضاى درك ليلة القدر را كرده است ؟ دانستى كه چرا تمناى آن را كرده كه از كسانى باشد كه حظ وافرى از تمام خيرات نازله در ماه رمضان و شب قدر مى برند و ثواب عبادت هزار ماهه را مى گيرند؟ پس بخواه از خداى تعالى به اصرار و الحاح آنچه را كه امام عليه السلام تعليم داده است .

در بيان فقرات مورد شرح

اى تويى بر داعى و سائل مجيب   بر اجابت اين دعا را كن قريب
آن چه كردى بهره نيكان ثواب   بر من آور وافر از آن در مثاب
آن چه نازل كرده اى از آسمان   آن چه ظاهر آن چه باشد در نهان
آن چه از خيرات رسد در عرض سال   آن چه از انعام و از مال و منال
آن چه دادى رحمت خود انتشار   آن چه خوبان از تو دارند انتظار
آن چه را ماه صيام آرى فرود   آن چه را از حد رسانى بى حدود
آن چه را در ليلة القدر است خير   آن چه را نازل كنى اوقات غير
مر مرا زان حظ وافر كن نصيب   تا برون آرم دمارى از رقيب
هم لباس عافيت پوشان مرا   هم ز جام مرحمت نوشان مرا
هم كنى دفع بلا از من مدام   هم به كف گيرى مرا دايم زمام
هم نكويى ها كنى از من قبول   هم برات دوزخم سازى نكول
هم كنى پاكيزه ام از سيئات   هم نكو سازى حياتم در حيات

وارزقنى حج بيتك الحرام فى عامنا هذا و فى كل عام و ارزقنى رزقا واسعا من فضلك الواسع ، واصرف عنى يا سيدى الاسوآء، و اقض عنى الدين و اظلامات حتى لا اتاذّى بشى ء منه و خذ عنى باسماع اضدادى و ابصار اعدايى و حسادى و الباغين علىّ و انصرنى عليهم و اقر عينى و فرح قلبى (111) و اجعل لى من همى و كربى فرجا و مخرجا.

و روزى كن بر من حج خانه محترمت را در اين سال و در هر سال ، و روزى كن مرا روزى فراوان از خزائن كرم بى پايان خود و يا ((از فضل واسع خود))

و بگردان از من اى آقاى من تمام بدى ها را، و بپرداز وامها و ديونم را، و مظلمه هايم را فرو گذار، يعنى ادا فرما حق ديگران را كه بر گردن من است و مظلمه آنها را از من بردار، تا در معرض و بازخواست چيزى از آنها قرار نگيرم .

و ببند از براى من گوشها و ديده هاى مخالفين و دشمنان و حسودانم را، يعنى مرا از آنها در امان دار و يارى كن مرا بر آنها تا نصرت و ظفر يابم .

و روشن كن چشمم را، و به سرور و نشاط آور قلبم را ((دلم را شاد كن )) و مرا از هم و غم و اندوه و پريشانى رهايى بخش و بركنارم دار.

چرا امام عليه السلام تقاضاى حج را تكرار كرده است ؟

بعضى از فقرات اين دعاى شريف كه در چند مورد تكرار شده از نظر اهميت بيانست .

در صفحه 278 اين كتاب مطالبى گذشت كه چرا امام عليه السلام آن همه به زيارت خانه خدا علاقه داشته و توفيق آن را اصرار كرده است ، نگارنده در اين جا نمى توان خوددارى كند و مطلبى را كه در اين باب به خاطر دارد ناگفته گذارد، بلكه جان كلام را بى پروا در يك جمله كوتاه اظهار مى دارد، و مى گويد: اى برادر، راستش اينست كه ((امام عليه السلام عاشق است !!!))

نمى دانم آيا خواننده عزيز اين معنا را چگونه تعبير خواهد كرد؟ آيا به مصداق قول حق تعالى قانع خواهد شد؟ كه فرمود: س 2 ى 160 والذين آمنوا اشد حبا لله آيا مى توان شكى در مرتبه ايمان امام كرد؟ آيا ايمانى بالاتر از ايمان انبيا و اوصيا است ؟ اگر مى دانستم كه چه چيزى بالاتر از مقام ايمانست ، اگر مى دانستم كه چه حالتى بالاتر از حالت ، واله و شيداييست ، اگر مى دانستم كه عشق چيست و چه حالتى بالاتر از آن است ، همان را به امام عليه السلام نسبت مى دادم ، افسوس كه قوه درك عاجز است از آن كه فهميده شود كه امام چه حالتى داشته و اشتياق او براى لقاء الله چگونه بوده است !! همينقدر گفته مى شود كه هر كس مى توان به قدر دانايى خود از سوز و گدازى كه آن بزرگوار در مقام راز و نياز به كار برده تشخيص دهد كه شدت دوستى و عشق و علاقه او عليه السلام نسبت به پروردگار خود تا چه حد بوده است ، كه مكرر عرض مى كند: و ارزقنى حج بيتك الحرام ، اجازه فرما مى خواهم به خانه تو بيايم ، مرا به خانه خود راه ده كه با تو رازها دارم .

مرا به وصل قرين كن چنان كه گر رندى   نظاره كرد نداند چگونه محو تو ام

حج بپا خاستن و گرديدن است

قبلا مطالبى درباره ماه رمضان و شب قدر از كتاب ((سيرى در تعاليم اسلام )) متذكر شديم و اينك مطالبى را كه در آن كتاب آورده تحت عنوان ((حج بپا خاستن و گرديدن است )) يادآور مى شويم .

آرى حج بپا خاستن و گرديدن است !! ((بپا خاستن )) موجود بى مقدارى كه در برابر بى نياز مطلقى بپا مى خيزد و ((گردش )) عاشق واله اى كه خانه محبوب را يافته و پيوسته دور آن به گردش ‍ مى پردازد.

حج بپا خاستن و گرديدنست كه مسلمانان در عرفات چون سربازانى قوى و استوار و فداكار مى ايستند و هم گرد خانه خدا طواف عهد و پيمان به جا مى آورند.

اين بپا خاستن و گرديدن آخرين مراحل سير بنده مؤ من است به سوى پروردگارش و اين هر دو به منزله پنجمين ركن از اركان دين اسلام به شمار رفته و نامش را ((حج )) گذارده اند، ترجمه آيه : ((هر كه توجه خويش به سوى خدا كند و نيكوكار باشد به دستاويز محكمى چنگ زده است .))

و نيز در آن كتاب در پاره اى از خصوصيات حج و خاطرات مكه و اشاراتى به ((احرام )) و شعار حج مى نويسد: نخستين بار كه نگاه حاجيان بر مكه مى افتد بخاطر مى آورند كه آن جا شهر امن است ، يعنى خدا به موجب نيايش حضرت ابراهيم آن جا را پناهگاهى مقدس قرار داده و چنان شاءنش را والا گردانيده تا در رديف ساير مواضع وحى به آن جا نيز سوگند ياد نموده است ((و سوگند به طور سينا و اين شهر امن 3))

و اضافه مى كند: كه حاجيان با پوشيدن لباس احرام ، ظاهرى يكرنگ و يكنواخت به خود گرفته كه حاكى از ايمان و عقيدتى مشترك و يكسان آنهاست و در برابر خود تنها خدايى را مى بينند كه ديدگاهشان را به فضل خود روشنى بخشيده و ديگر جز عظمت و رحمتش چيزى بر دلهاشان حكمفرما نيست .

شعار حاجيان ((تلبيه )) يك ترانه خوشآهنگ مذهبى است كه پيوسته با صداى بلند آن را مى خوانند. اين سرود دلنواز حاكى از وضع آنان در برابر خداوند بوده و احساساتشان را نسبت به عظمت پادشاهى و بزرگى او بازگو مى كند.

آنان همواره اين ترانه را با صداى بلند مى خوانند تا ديدگانشان به تماشاى خانه مقدس روشن گردد بلى ، ((خداوندا ندايت را مى پذيرم تو يكتا و بى همتايى )) در آن جا ناگهان به ياد گفتار خدا مى افتند كه فرمود: ترجمه آيه ((نخستين خانه اى كه براى مردم بنا شد همانست كه در مكه مايه بركت و هدايت جهانيانست ، در آن نشان هاى روشنى چون جايگاه ابراهيم وجود دارد، و هر كه درون آن شود، ايمن است 6)) و چون ابراهيم پايه هاى اين خانه را با اسماعيل بالا مى برد مى گفت : پروردگارا، از ما بپذير كه تو شنوا و دانايى ((و ابراهيم را در اين خانه جا داديم و مقرر داشتيم كه چيزى را با من شريك مپندار و خانه ام را براى طواف بران و مقيمان و سجده گزاران پاكيزه دار.))

و اين بود شمه اى از بيان حج ، نگارنده متاءسف است از اين كه در اينجا مجالى نيست اسرار و رموزى را كه در احكام آن نهفته شده يكايك بيان دارد، تا دانسته شود كه چرا و چگونه امام عليه السلام مكرر تقاضاى بپا خاستن و آهنگ به سوى خانه خدا را كرده است .

درخواست مكرر براى وسعت رزق

قسمت دوم از فقرات مورد شرح باز همان بيان مكررى است كه شرح آن در اوراق همين كتاب در دو مورد گذشت و تقاضاى امام عليه السلام براى وسعت روزى و تاءمين امور اعاشه است .

آن چه را كه از سر تكرار اين فقره به نظر مى رسد چنين است كه اصرار آن بزرگوار براى كسب روزى وسيع غير از مسئله ايست كه به فكر ما آمده ، بلكه اين اصرار و تكرار از نظر آنست كه خود در صحيفه سجاديه با لسان ديگرى در اين معنا چنين تقاضا كرده است : واكفنى مؤ نة الاكتساب ، وارزقنى من غير احتساب ، فلا اشتغل عن عبادتك بالطلب ، و لا احتمل اصر تبعات المكسب ، يعنى و مرا از كسب و روزى به دست آوردن با رنج بى نياز كن ، و روزى كن مرا بى حساب ((بدون تعب و بى رنج )) تا از عبادت و بندگى تو براى به دست آوردن روزى باز نمانم و زير بار سنگين زيان ها و بدى عواقب كسب ناشايست نروم .

حقا چقدر اين تقاضا مطلوب است ، چه بسا آنهائى كه دچار مضيقه امور معيشت هستند براى تلاش روزى از كار آخرت باز مانده و معاد خود را در راه معاش قربانى مى كنند.

و از اين جهت است كه امام عليه السلام مكرر در طلب روزى بى تعب پافشارى نموده و وسعت و فراوانى آن را خواستار شده است تا از راه وسعت رزق امور دنيا و آخرت خود را تاءمين نمايد.

تقاضايى جامع

قسمت سوم از فقرات مورد شرح تقاضاى امام عليه السلام ، دورى جستن از تمام سيئات است كه اين دعا هم به نوبه خود بسيار جامع است ، چون اگر خداى تعالى تمام بديها را از آدمى بگرداند ديگر دليلى براى عقاب و عذاب باقى نمانده و خواه و ناخواه كسانى كه فاقد سيئات باشند در رحمت بى منتهاى الهى قرار خواهند گرفت ، و از آن طرف كسى غير از خداى تعالى گرداننده بدى ها نيست ، منصرف مى سازد از سيئات آن كسى را كه پناه بر او برد، نگاه مى دارد آن كس را كه جز بر او توكل به ديگرى ندارد، همچنان كه در داستان يوسف عليه السلام اين ماجرا گذشت ، زمانى كه آراسته و مهيا شده بود اسبابى كه آن بنده مخلص را به سوى سوء و فحشاء كشاند خدا بازداشت و منصرف كرد بديها را از او، قوله تعالى : كذلك لنصرف عنه السوء والفحشاء.

پس اين تقاضا بسيار بجا وارد است كه امام عليه السلام عرض مى كند: و اصرف عنى يا سيدى الاسواء بگردان از من آن چه از سيئات كه در انتظار من است كه غير از تو كسى گرداننده آنها نيست .

رعايت حقوق مردم در درجه اول اهميت است

قسمت چهارم از فقرات مورد شرح تقاضاى اداء دين و برائت ذمه و رد مظالم است ، كه اين دعا از خواسته هاييست كه عموم مردم به مشكلات آن در آخرت مواجه خواهند شد، بلكه به عقيده نگارنده قسمت اعظم از عقوبات بر اين پايه استوار شده است . چون ارتكاب گناه ، اكثر يا ناشى از ستمكارى يا تضييع و تجاوز به حقوق و عقايد مردم و يا غيبت و تهمت بر ايشان است كه در هر حال مربوط به حق الناس مى شود.

و از آن جا كه خداى تعالى در حقوق خود زودگذر و سهل البيع و يا سريع الرضا است ، امكان عفو و گذشت از آن چه كه مربوط به خود او سبحانه است زودتر و بيشتر ميسر است ولى آن چه را كه مربوط به امور بندگان و مظالم آنها در حق يكديگر است كار حساب آخرت را بطى ء كرده و طولانى مى نمايد، و با وجود اين كه هر يك از مردم در امر آخرت حساب جداگانه اى داشته و به مصداق : س 6ى 164 و لا تكسب كل نفس الا عليها و لا تزروا وازرة وزر اخرى ، يعنى كسب نمى كند هيچ نفسى از بديها مگر كه وبال آن بر او است و برندارد هيچ نفس بردارنده اى بار گناه ديگرى را، معذلك سنگينى بار مظالم از روى دوش اهل ظلم برداشته نخواهد شد تا زمانى كه مظلوم از حق خود در گذرد و از اين كه امام عليه السلام قبلا عرض كرد و من ايدى الخصماء غدا من يخلصنى اشاره به همين مقام است و در اين باب رواياتى است كه در موقفى از مواقف قيامت مظلومان طلب مظلمه خود را از ظالم كرده و بعضى در مقابل اعطاى ثواب پروردگارى راضى شده از حق خود درگذرند و برخى كار آنها در معرض حساب به طول انجامد.

ماحصل آن كه اگر كسى بتواند در اين دنيا خود را زير بار مظلمه نگذارد و حقوق مردم را از گردن خود بردارد در آخرت بسيار سبك بار خواهد بود - و اين كه امام عليه السلام رد ديون و مظالم را در همين دنيا خواستار شده از همين نظر است كه برگزارى آن به آخرت امرى بس دشوار و ناگوار است ، چون در تاييد آن اشاره مى فرمايد كه خدايا چنان مظالم را از گردنم بر دار كه به چيزى از آن آزارى بر من متوجه نشود كه اين بيان معلوم مى دارد كه كوچكترين حقى از مردم سبب مؤ اخذه خواهد شد ((والله اعلم ))

چگونه بايد از زير بار مظالم بيرون رفت ؟

اين موضوع بسيار روشن است كه جلوگيرى از ارتكاب گناه به مراتب آسانتر است از تلاش و كوشش براى آمرزش آن ، پس در اولين مرحله آدمى بايد سعى كند كه زير بار مظلمه نرود، و اما اگر كار از كار گذشته باشد و حقوقى از ديگران به گردن افتاده باشد، البته چاره و علاج آن در دنيا بهتر ميسر است ، يعنى اگر كسى را حقوق مالى به گردن باشد مى تواند در همين جا به صاحبش برگرداند و يا اگر حقوق معنوى از قبيل غيبت و عيب جويى بر كسى داشته باشد مى تواند از صاحبش پوزش و معذرت بطلبد و يا اگر تهمتى زده باشد در صدد رفع آن برآيد و اگر به جهاتى مقدور نباشد كه اين اقدامات را در مقابل مظالم انجام دهد مثلا بضاعتى نداشته باشد كه حقوق مالى را بپردازد يا صاحبان آن فانى شده باشند يا براى عذرخواهى از رد غيبت و تهمت بداند دچار فتنه و بليه اى مى شود، پس بعضى از بزرگان را در اين مورد پيشنهاديست كه نگارنده افواها از آنها شنيده و ماءخذى از آن در جايى نديده است ، و آن چنين است كه گفته اند: اگر كسى را مظالمى بر گردن باشد و در همين سراى دنيا نتواند آن را از گردن خود بردارد و حقا پشيمانى و ندامت براى او حاصل شده باشد، پس بايد بسيار استغفار كند و براى صاحبان حقوق هر قدر مى تواند انفاق و خيرات زياد كند و به نيابت از طرف آنها آنچه مى تواند در عبادت كوشد، نماز گزارد، روزه بدارد، طلب آمرزش كند، و كوشش ‍ خود را براى رضاى غائبانه آنها مصروف دارد شايد بتواند در آخرت در مقابل اين احسان ، خود را از زير بار مظلمه ايشان بيرون آورد.

گر چه اين عمل فى ذاته ممدوح است و اصلا برگشت هر عمل به مصداق :

من عمل صالحا لنفسه به خود آدمى است ولى در عين حال اگر روزى دستگاه حساب را به پاى دارند، و آدمى را مواجه با حق الناس ‍ نمايند در آن موقع كه هيچگونه وسيله مقابله و عذرخواهى نيست اقلا اين امكان حاصل مى شود كه آدمى بتواند حسنات و اعمال نيكويى را در مقابل مظالم به صاحبان آن ارائه داده و آن را وسيله اى براى درگذشت از حقوق ايشان قرار دهد.