عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۴۲ -


طول عمر خوبست ولى با اين شرايط!!

سپس امام عليه السلام اولين شرط طول عمر را موكول به داشتن زندگانى نيكو مى كند، چه همانطور كه گفته شد اگر كسى را عمر دراز دادند و زندگانى او رقت بار و در فلاكت باشد، مرگ بر آن زندگانى ارجح است .

و همچنين تقاضا دارد كه در آن طول عمر اعمال نيكو و شايسته داشته باشد تا بتواند مستوجب اجر عظيم در آخرت شود، و اين كه گفته اند: الدّنيا مزرعة الاخرة ، از همين جهت است كه هر كس در آن بيشتر ماندگار شود و بيشتر كشت كند برداشت محصول او در آخرت زيادتر است .

و نيز شرط مهم ديگرى كه امام عليه السلام براى ادامه زندگى بيشتر فرموده : چنين است كه عرض مى كند: طول عمر مرا بر وجهى قرار ده تا از جمله كسانى باشم كه نعمت را بر آنها تمام كرده اى !!

حال بايد دانست كه آيا اشاره اين گفتار بر چيست ؟ و چه كسانى نعمت بر آنها تمام شده است اينك با وجودى كه اين موضوع بسيار دقيق است در عين حال بسيار واضح و روشن است .

شكى نيست كه خداى تعالى زمانى نعمت را بر بندگان خود تمام كرد كه على بن ابى طالب عليه السلام را به ولايت منصوب و دين را كامل كرد همچنان كه در آيه شريفه فرمود: س 5ى 5 اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا يعنى امروز كامل گردانيدم براى شما دين شما را ((از نظر تمام احكام )) و تمام گردانيدم بر شما نعمت خود را، يا تمام گردانيدم بر شما هدايت و توفيق را به كمال احكام دين و اختيار كردم براى شما اسلام را دينى پاكيزه تر از همه دينها ((به نصب امام خليفه و ولى امر.))

و به طورى كه تفاسير مفصلا در ذيل اين آيه شريفه بياناتى آورده اند اين آيه در شاءن ولايت مولا اميرالمؤ منين عليه السلام آورده شده و از اين جهت نعمت بر اهل ايمان تمام شده است .

و در اين فقره از بيان امام عليه السلام كه مى فرمايد: و اتممت عليه نعمتك اشاره بر اين است كه طول عمر خود را بر وجهى ميخواهد كه در زمره آنهايى قرار گيرد كه دين خدا بر آنها كامل شده و نعمت بر آنها تمام شده باشد. و اين بحثى بسيار مفصل است كه در اين جا گنجايشى بر آن نيست همينقدر مى توان گفت :

تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل .

يكى ديگر از شرايط تقاضاى ادامه زندگى

يكى ديگر از شرايط طول عمر كه امام عليه السلام خواستار شده تقاضاى اعطاى توفيق به اعمال صالح است ، در اين فقره عرض مى كند: و احييته حيوة طيبة و باز معناى اين فقره بر همان وجه است كه بيان اول را فرمود، يعنى چنين اشاره مى فرمايد كه طول عمر را بر من طورى قرار ده كه در آن حيات طيب و زندگانى نيكو داشته باشم ، و خداى تعالى خود در اين باب بيانى آورده كه مى فرمايد: هر كس اعمال صالح داشته باشد زندگانى او نيكو و طيب است ، و در سوره النحل آيه 97 مى فرمايد: من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينّه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون .

يعنى هر كس از مرد و زن كردار شايسته كند و ايمان به خدا داشته باشد پس هر آينه زندگانى دهيم او را در دنيا زندگانى خوش و نيكو و جزا دهيم او را به بهترين وجهى از آن چه به جا آورده است .

حال زندگانى خوش و نيكو از نظر خداى تعالى چه باشد خود بهتر مى داند، چه بسا ممكن است صاحبان اعمال صالح را توفيق به صبر و قناعت و رضا دهد، چه بسا ايشان را از هر جهت توانگر سازد، چه بسا به نعيم فراوان آنها را متنعم سازد و خلاصه بطورى زندگانى نيكو به ايشان دهد كه مستوجب اجر عظيم در آخرت گردند.

بعضى گفته اند: كه حياة طيبه ، حلاوت طاعت است ، و نزد محققان ، حياة طيبه ، استغناء است بالله عما سوى الله ، حاصل آن كه بايد دانست كه بجاى آوردن اعمال نيكو نه تنها براى آخرت بلكه با توجه به معناى آيه شريفه براى زندگانى دنيا هم مفيد و نيكو بوده و آدمى را سعادتمند مى نمايد.

پس امام عليه السلام كه در اين فقره تقاضاى اعطاى زندگانى نيكو را كرده است شايد از اين جهت است كه خداى تعالى زندگانى نيكو را در دنيا و در آخرت منوط به اجراى اعمال صالح دانسته و لذا مثل اين كه در اين بيان تقاضاى اعطاى توفيق به اعمال صالح را كرده است .

رضاى خداى تعالى بر طول عمر مقدم است

موضوع ديگرى كه امام عليه السلام در شرايط اعطاى طول عمر تقاضا كرده است رضاى حق تعالى از ادامه زندگانى او عليه السلام است .

اكنون بايد اين توجه را حاصل نمود كه آيا خداى تعالى از چه كسانى رضايت داشته و با زندگانى چه گروهى موافق است تا دانسته شود كه منظور اصلى امام عليه السلام از اين بيان چه بوده است .

قرآن مجيد اين موضوع را به خوبى روشن كرده و كسانى را كه خداى تعالى از آنها راضى است معرفى مى نمايد.

هنگامى در شاءن صادقين كه در جنت الماءوى جايگزين مى شوند مى فرمايد: س 5ى 119 رضى الله عنهم و رضوا عنه كه خشنود باشد خداى تعالى از ايشان و خشنود باشند ايشان از خدا به اعطاى جزاى كامل و ثواب شامل .

زمانى در شاءن آنها كه سبقت گرفتند در ايمان و آنها كه متابعت و پيروى نمودند از ايشان باز همين بيان را آورده و رضايت خود را ابراز فرموده است .

جاى ديگر در شاءن سپاسداران و شكرگزاران و در حق آنها كه ايمان آورده اند و اعمال صالح به جاى آوردند رضايت خود را به بهترين وجهى مى رساند و مى فرمايد اين گروه بهترين آفريده هاى خدا هستند و در بهشت جاويدان بمانند و خشنود شد خداى تعالى از ايشان و از اعمال نيك ايشان و خشنود باشند از خداى ، و هكذا بيانات ديگرى كه حاكى است خداى تعالى به آنهايى كه ايمان به او داشته و از فرستاده او پيروى مى كنند از آنها رضايت داشته و وعده هاى نيكو به ايشان داده است .

پس امام عليه السلام تقاضا دارد كه در اعطاى طول عمر از اين مزايا همه برخوردار بوده و آخرين مرحله حد توفيق را كه رضايت حق تعالى است در يابد.

در بيان فقرات مورد شرح

از تو خواهم اى خدا حاجت تمام   تا رسانم عيش خود را بر دوام
زندگى خواهم سراسر پرنشاط   تا بگيرم كام خود را زين بساط
جمع حالم را بياور در صلاح   چون نديديم غير از اين ره در فلاح
در ظهور آور مرا در زندگى   در مروت نيكى و مردانگى
همچنان خواهم ز تو عمر دراز   تا بگويم آن چه دارم با تو راز
ليك عمرى كه نباشم من حزين   با سعادت باشم و شادى قرين
همچنان باشم در اعمال نكو   ره نگيرم غير حق در جستجو
الغرض خواهم مرا گيرى زمام   تا كنى بر من ز خود نعمت تمام
نعمتى تا طاعتم سازى قبول   دست من گيرى به دامان رسول
بر زنم چنگى به حبل الله متين   تا نگردد رويم از دين مبين
پس مرا تا هر زمان دادى حيات   در رضاى خود بگيرم بر نجات
مجمل از اين حاصل عمر طويل   من نباشم خوار و بيمار و ذليل
بر من آور زندگى چون صالحين   چون تو آنى كه توانى بر يقين
كس نباشد كه كند غير تو كار   تو توانايى فقط در روزگار

اللهم (105) خصنى منك بخاصة ذكرك و لا تجعل شيئا مما اتقرب به (106) فى آناء الليل و اطراف النهار ريآء و لا سمعة و لا اشرا(107) و لا بطرا(108) و اجعلنى لك من الخاشعين .

خدايا مخصوصم دار به ذكر خصوصيت ، يعنى به ياد خصوصى خود مرا تخصيص ده ، يا اختصاص ده مرا به ذكر مخصوص خود.

و مگردان ((از براى من )) چيزى را كه تقرب جويم بدان در همه اوقات شب و همه نوبت روز از خودنمايى و سپاس جويى و خودفروشى و بزرگ منشى ، يعنى اعمال شبانه روز مرا طورى قرار ده كه خالص باشد و ريا و تكبر و شنوايى و خودپسندى و ناسپاسى در آن راه نيابد، كه مرا از تقرب تو باز دارد، و بگردان مرا براى خود از جمله فروتنان و خشوع كنندگان .

ذكر مخصوص خداى تعالى چيست ؟

در اين فقرات دو موضوع مهم قابل بحث است يكى ذكر مخصوص حق تعالى و ديگرى سلب توفيق در تقرب از جهت خودنمايى و ريا.

و اما در موضوع اول در باب ذكر قبلا مطالبى به تفصيل در صفحه 243 گذشت و لكن در اين جا كه امام عليه السلام عرض مى كند: كه اى خدا مرا به ذكر خاص خود مخصوص گردان در اين موضوع مطلبى بسيار دقيق است كه اگر از نظر قرآن توجه به آن حاصل شود شايد مفهوم واقعى از بيان امام عليه السلام به دست آيد، موضوعى كه قبلا بايد متذكر شد، اينست كه خداى تعالى در سوره البقره آيه 152 مى فرمايد: فاذكرونى اذكركم ، يعنى پس ياد كنيد مرا تا ياد كنم شما را يا بر اين تفسير، كه هر كس ياد كند خدا را در نفس خود، خدا ياد مى كند او را.

پس از اين آيه شريفه معلوم مى شود كه خداى تعالى خود ذاكر است و چنين گفته اند: كه ذكر خداى تعالى بر بندگان اعطاى ثواب و مغفرت و پاداش نيكو بر اعمال است ، حال بايد دانست كه آيا ذكر مخصوص او سبحانه بر بندگان چه مى باشد، و چگونه امام عليه السلام ذكر خداى تعالى را بر بندگان جنبه عمومى و خصوصى داده است .

نگارنده آن چه را كه در اين باب دقت كرده و به خاطر سپرده است متذكر مى شود، و در عين حال از ساحت مقدس امام عليه السلام معذرت مى طلبد، چون مطالبى را كه در شرح اين دعا بكار رفته با وجود روشى كه از ارتباط بيانات امام عليه السلام به قرآن مجيد اتخاذ شده ، معذلك شايد حق مطلب ادا نشده باشد و آن چه را كه منظور و مقصود اصلى از آن بزرگوار بوده در ميان نيامده باشد.

در هر حال اين كه امام عليه السلام تقاضا فرموده كه خداى تعالى او را به ذكر خاص خود اختصاص دهد شايد از آن نظر باشد كه چون حق تعالى بعضى از بندگان را مورد لطف خاص خود قرار مى دهد در موارد بسيارى به اين خصوصيت اشاره مى فرمايد، لذا او عليه السلام خواستار شده كه در زمره اين خواص قرار گيرد، و براى اين كه ارتباط اين معنا با بيان مورد بحث روشن گردد به آياتى چند در اين باره اشاره مى شود: در سوره البقره آيه 104فرمايد: و الله يختص برحمته من يشاء با وجود اين كه رحمت خداى تعالى همه چيز را فراگرفته و رحمتى وسعت كل شى ء معذلك در اين جا مى فرمايد: كه مخصوص مى گرداند خدا رحمت خود را براى هر كس كه خواهد، گرچه اين آيه شريفه در شاءن مقام نبوت ختمى مرتبت است و لكن معناى ظاهر مى رساند كه رحمت خداى تعالى هم خصوصى و هم عموميت دارد و از اين جهت مى توان گفت كه ((اعطاى رحمت خاص )) ذكر مخصوص خداى تعالى بر بندگان است .

و همچنين در سوره انعام در آيه 83 مى فرمايد: نرفع درجات من نشاء، يعنى مقام و درجات هر كس را كه خواهيم بلند مى كنيم ، پس ‍ اين ((رفعت درجات )) ذكر خاص خداى تعالى بر بندگان است .

و هكذا به اين عبارت مترادف توجه نماييد كه مى فرمايد: س 2ى 269 يؤ تى الحكمة من يشاء، س 3ى 13 و الله يؤ يد بنصره من يشاء س 3ى 73 قل ان الفضل بيد الله يؤ تيه من يشاء س ‍ 4ى 49 بل الله يزكى من يشاء س 14ى 11 و لكن الله يمنّ على من يشاء س 13ى 26 الله يبسط الرزق لمن يشاء س ‍ 24ى 35 يهدى الله لنوره من يشاء و عبارات ديگر كه همه حاكى از ذكر خصوصى خداى تعالى بر بندگان است ، البته بايد متوجه بود كه اعطاى رزق بر بندگان از طرف خداى تعالى عموميت دارد ولى بسط و توسعه آن خصوصى است ، همچنين افاضه علم و دانش تا حدى عموميت دارد ولى تفويض مقام فضل و حكمت خصوصى است و نيز راهنمايى و هدايت ، به مصداق ان علينا للهدى از طرف خداى تعالى براى عموم است ولى با توجه به اين عبارت كه مى فرمايد: يهدى الله لنوره من يشاء هر كس را بخواهد به نور خود راهنمايى فرمايد، اين هدايت خصوصى است .

پس اين الطاف مخصوص از جانب حق تعالى ذكر خصوصى او سبحانه است بر بندگان ، و از اين جهت است كه شايد نظر مبارك امام عليه السلام بر همين اذكار مخصوص بوده و آنها را خواستار شده است .

و اين نكته را هم بايد توجه داشت كه الطاف و عنايات مخصوص از طرف پروردگار متوجه آن كس شود كه شايستگى آن را داشته باشد و يا خواهان آن باشد و يا در صدد وصول آن باشد، يعنى تا كسى خود را آماده براى طريق هدايت نكند، هدايت نخواهد يافت و هر عطاى مخصوص از جانب پروردگار مستلزم آنست كه بندگان ، خود پيشقدم شده و مقدمتا وسائل توفيق آن را فراهم سازند تا به توفيق شامل الهى برسند، مثلا در همان آيه شريفه كه شرح آن گذشت فاذكرونى اذكركم ذكر كردن خداى تعالى بندگان را در اول منوط به ذكر بندگان است خداى تعالى را، و همچنين است بيانات ديگرى در اين مورد كه در مبحث جبر و تفويض ‍ در همين كتاب شريف گذشت .

موضوع دوم از فقرات مورد شرح :

سلب توفيق در تقرب از جهت خودنمايى و ريا

همانطور كه اشاره شد، امام عليه السلام تمام آداب بندگى و روش عبادات را در همين دعاى شريف تعليم داده است خدا مى داند با وجودى كه نگارنده بسيار اين دعاى شريف را خوانده است ، معذلك هرگاه كه آن را باز مى خواند متوجه نكات و رموز ديگرى مى شود كه قبلا آن را ندانسته است .

اكنون ببينيد چگونه امام عليه السلام در اين فقره از دعا خطر رياكارى در عبادات را اعلام كرده است و حقا چقدر لازم است كه اهل ايمان به اين موضوع توجه پيدا كرده تا بتوانند از اعمال خود پاداشى نيكو گرفته و كردار خود را ضايع نسازند.

اينك در شرح اين موضوع براى اين كه اختصار از دست نرود اكتفا مى كنيم به توضيحى فشرده و تفسيرى كوتاه از آيات كريمه و رواياتى چند از ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين ، تا اهميت بيان امام عليه السلام به خوبى آشكار گردد.

ريا در عبادات از نظر قرآن مجيد

خداى تعالى در چند مورد از قرآن مجيد رياكاران را مورد نكوهش قرار داده ، هنگامى مى فرمايد: س 107ى 4 فويل للمصلين ، الذين هم عن صلاتهم ساهون ، الذين هم يراؤ ن و يمنعون الماعون .

بعضى چنين تفسير كرده اند: پس سختى عذاب براى نمازگزارندگان ريائيست آنان كه در نماز خود مسامحه و سهل انگارى مى كنند و ريا مى گردانند طاعت خود را به جهت ثناگويى مردم و باز مى دارند آنها را از خيرات و مبرات و منع مى كنند مال زكوة را از اهل استحقاق .

و در جاى ديگر ريا را يكى از صفات منافقين دانسته و در شاءن آنها مى فرمايد: س 4ى 141 يراؤ ن الناس و لا يذكرون الله الا قليلا: بر اين اشاره كه منافقين در طاعات و نماز و اذكار خود مى نمايانند خود را به مردم و ريا مى كنند بر وجهى كه ديگران پندارند ايشان مؤ منان ند و اين گروه ياد نمى كنند خدا را مگر يادكردنى اندك ((چه رياكار عبادت نمى كند مگر در حضور كسى كه او را ببيند.))

و يا قلت ذكر ايشان بر اين وجه است كه ياد مى كنند خدا را به زبان ، نه بر دل ، و اين ياد كردن به زبان نسبت به ذكر دل اندك است .

و همچنين در مورد عبادات ديگر از جمله مورد انفاق مى فرمايد: باطل نكنيد و ناچيز مگردانيد انفاق و صدقات خود را به منت گذاشتن و آزار، همچنان كه باطل و نابود مى كند رياكار انفاق خود را به سبب ديدار مردم قوله تعالى س 2ى 264 كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يومن بالله و اليوم الاخر و اين اشاره بر اينست كه رياكار رضاى حق تعالى را در نظر نگرفته و ايمان به روز باز پسين ندارد، چه اگر ايمان داشت پاداش ‍ نيكوى خلود در بهشت را مقدم به رضاى خلق و پاداش موهوم و بى ثبات ايشان نمى گرفت .

و نيز بيانات ديگرى قرآن مجيد در باب رياكاران دارد كه در اين جا مجالى براى تفسير آنها نيست .

رواياتى چند در ((ريا و رياكارى ))

از كتاب عدة الداعى : از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم مرويست كه فرمود: بدتر چيزى كه از شما مى ترسم ، شرك اصغر است ، عرض كردند: كه شرك اصغر چيست ؟ فرمود: ريا، و نيز از آن حضرت منقول است كه خداى تعالى فرمود، هر كه عملى به جا آورد كه غير مرا در او شريك سازد همه آن عمل از غير است و من نيز از آن عمل بيزارم .

و نيز مرويست : كه خداى تعالى در روز قيامت كه جزاى بندگان را دهد، به رياكاران مى فرمايد كه شما برويد نزد كسانى كه از براى ايشان ريا كرديد ببينيد كه آيا جزاى شما در نزد ايشان هست يا نه ؟

از عدة الداعى : از حضرت پيغمبر پرسيدند كه نجات در چيست ؟ فرمود: بنده اطاعت پروردگار را نكند در حالى كه مردم را در نظر داشته باشد.

از كتاب كافى : از امام صادق عليه السلام كه به عباد بن كثير بصرى در مسجد فرمود: واى بر تو اى عباد!! مبادا خودنمايى كنى زيرا هر كه براى جز خدا كار كند خدايش به كسى واگذارد كه براى او كار كرده است .

از امام صادق عليه السلام فرمود: هر ريايى شرك است ، راستش اينست كه هر كه براى مردم كار كند ثوابش به عهده مردم است و هر كه براى خدا كار كند ثوابش با خدا است .

از كتاب كافى : اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: رياكار و خودنما سه نشانى دارد: هنگامى كه در برابر مردم باشد نشاط به عبادت دارد، و چون تنها است كسل و تنبل است و دوست دارد در هر كارش او را ستايش كنند و آفرين گويند.

از امام صادق عليه السلام از اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: از خدا چنان بترسيد كه محض عذرخواهى نباشد، و براى رضاى خدا كار كنيد بى خودنمايى و قصد شهرت ، زيرا هر كه براى خاطر جز خدا كار كند خدا او را به عمل او واگذار كند.

از كتاب معراج السعادة : از حضرت امام جعفر الصادق عليه السلام مرويست در بيان قول حق تعالى كه مى فرمايد: س 18ى 110 فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا: فرمود: كه مردى عمل خيرى مى كند كه خالص از براى خدا نيست بلكه غرض او ستايش مردم است و خواهش دارد كه او را بشنوند پس اينست آن چنان كسى كه شرك آورده است در بندگى پروردگار خود، پس فرمود: كه هيچ بنده اى نيست كه عمل خير خود را پنهان كند و روزگارى از آن بگذرد مگر اين كه خدا آن را ظاهر مى سازد.

و در اين باب روايات بسيار است كه از نظر اختصار از ذكر آنها خوددارى گرديد.

خوب است دانسته شود كه ريا چيست و رياكار كيست

با بيانى ساده و روشن گفته مى شود كه ريا نزديكى جستن به مردم است به اظهار طاعت و طلب منزلت در دلهاى ايشان ، از آن جهت كه رياكار را تعظيم و تكريم نمايند.

و همچنين ريا فريب دادن مردم است به خودنمايى از براى اين كه او را مردى نيك و صالح بدانند و از اين راه بتواند مقاصد خود را عملى كرده و تحصيل مرتبه و مقدار نمايد، و نيز گفته اند كه ريا طلب اعتبار در نزد مردم است كه خود را در نزد وضيع و شريف مكرم و معزز نمايند، به وسيله نمايش افعال خير يا نشان دادن آثارى كه دلالت بر صفت نيك كند، بعضى گفته اند، اصل ريا محبت به دنيا و فراموشى از آخرت است ، كه حاصل آن طمع در مال و منافع مردم است و يا محبت مدح و ستايش ايشان .

هر كس در دنيا مبتلا به ريا شد هميشه متزلزل و مشوش و خاطر او ناآرام است از آن جهت كه مقصود او هميشه رضاى مردم و دلجويى ايشان است ، كه آن هم هيچ اعتبارى در روش مردم نيست چون هر دلى را ميل و رضاييست و دل مردم به اندك چيزى متغير مى گردد و رياكار بايد پيوسته متوجه پاس خوشنودى ايشان را داشته باشد و چه بسا جمعى به او پيوندند و جمعى از او بگسلند، و چون دل يكى را بخواهد ديگرى از او دل شكسته شود.

و هر كس دست از رضاى حق برداشته طالب رضاى مردم گردد آخر نيت او فاش شده و خدا و خلق او را دشمن دارند و هر كس رضاى خدا را به رضاى مردم مقدم دارد نتيجه آن شود كه همه او را دوست دارند.

علامت ريا!

اگر كسى بخواهد بداند كه اعمالش خالص است يا نه ، ببيند كه آيا دوست مى دارد مردم او را به اعمالش ستايش كنند يا نه ؟ اگر چنين باشد و او را خوش آيد، ريا در اعمال او بى رخنه نيست .

البته اگر كسى عبادت را از روى اخلاص كند و مردم را منظور نداشته باشد چنانچه به واسطه مدح مردم مسرتى براى او حاصل شود، ضررى به عبادت او نمى رسد و پاداش او محفوظ خواهد بود.

و چنين گفته اند: كسى كه دل او از جميع علائم ريا خالى باشد آن است كه تفاوتى بر او نباشد ميان آن كه انسانى بر عمل نيك او مطلع شود، يا چهارپايى ((و مادامى كه فرق ميان اين دو بيابد از توقع تعظيم و احترام خالى نخواهد بود.))

خلاصه ، بايد آدمى در عبادات خود هيچ التفاتى به خلق نداشته و چشم از مردم دوخته باشد و مطلقا شائبه ريا و خاطرجويى اهل دنيا پيرامون خاطر او نگردد تا نتيجه گرفته شود، و الا چه بسا رياكار اجر خود را در احترامات دنيوى از مردم گرفته و در آخرت ثوابى نداشته باشد و گذشته از اين ممكن است آلوده عجب و تكبر شده و مستوجب عقاب عظيم گردد.

علاج ريا

هر كس به صفت ريا مبتلا باشد لازم است كه متذكر ضرر و مفاسد آن بوده و با نفس خود مبارزه كند و خود را مورد ملامت قرار دهد از اين كه چگونه اعمال خود را باطل و بى اجر مى گذارد.

آخر وقتى كه پاداش عبادت از طرف رب العزة معلوم باشد و مسلم باشد كه در برابر اعمال نيكو حسنات مضاعف بخشيده مى شود و نيكوكار به ثواب جاودانى مى رسد، پس چگونه است ؟ آدمى براى منظور از حصول اجتماعى و موهوم كه در نزد مردم است كردار به اصطلاح نيك خود را به آنها مى فروشد، در حالى كه اغلب هم نتيجه به عكس گرفته شده و رياى اعمال و خودنمايى ظاهر شده مورد تنفر خلق قرار مى گيرد.

حقا اگر آدمى بخواهد خود را از اين صفت مهلك نجات دهد بايد كاملا در عبادات خود توجه به خدا داشته و حتى الامكان نفس خود را عادت دهد كه كردار خود را خالصا لوجه الله انجام داده و از مردم پنهان دارد و حال خود را چنين قرار دهد كه اگر كسى او را حضورا مدح كند پيش خود خجل و به نفس خود بگويد كه كارى نكرده ام كه سزاوار ثنا باشم بلكه شرمنده ام كه هنوز حق تكاليف و بندگى خود را نتوانسته ام به جا آورم ، و هر گاه در اجتماعى او را تمجيد و تعريف كنند در دل خود استغفار كند و پناه برد بر خدا از شر آن چه كه او را ستايش مى كنند و از خدا بخواهد كه عمل او را از ريا و شرك خالص گرداند همچنان كه مولا سيد الساجدين و زين العابدين در اين دعا تقاضا نموده است .