عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۳۹ -


امام عليه السلام براى ايصال به رحمت به نام ((سيدى )) متوسل و ملتمس شده است

پس از آن كه امام عليه السلام در موارد مختلف از خداى تعالى طلب رحمت نمود، در اين بيانات هم باز لحن استرحام آميزى را دنبال كرده و با تكرار نام ((سيدى )) براى ايصال به رحمت حالت التماس را به خود گرفته است ؛ و اين بهترين شاهكاريست كه براى موفقيت در امر تقرب به كار برده و مكرر عرض مى كند: سيدى !! اى آقاى من ، اى آقاى من ، اى مولاى من ، و با ذكر اين نام شريف مراتب فروتنى خود را نمودار كرده و عظمت و قدرت پروردگارى را در احاطه به كليه امور رسانيده و غير او را مؤ ثر ندانسته ؛ بلكه رفع تمام مشكلات را به قبضه اقتدار او سبحانه اختصاص و انحصار داده است ؛ همچنان كه در اين سلسله عبارات عرض ‍ مى كند: اى آقاى من ؛ اگر تو به دادم نرسى پس كجا پناهنده شوم ، اگر تو رحم نكنى پس چه كس بر من رحم كند، اگر تو پناه ندهى پس چه كس مرا پناه دهد، و هكذا عبارات ديگر كه خلاصه معنى آن است كه ، اى خدا تنها تو دافع كل بليات و رافع همه مشكلات هستى و اجراى كليه امور منحصر به تو است .

بعضى از گفتارهاى امام عليه السلام مفسر و متمم بعضى ديگر است

اگر در بيانات ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين دقتى به عمل آيد معلوم مى دارد كه آنها چه احاطه كاملى به سخنرانى هاى خود داشته و گاهى از جايى به جاى ديگر گفتارهاى خود را تفسير مى نمايند و قبلا هم مثال هايى در اين مورد گذشت و اما در اينجا در فقره اول عبارات مورد شرح كه كه حضرت سجاد عليه السلام عرض مى كند: سيدى فبمن استغيث ... يعنى اى آقاى من به چه كس استغاثه كنم خود آن بزرگوار در دعاى شانزدهم از صحيفه سجاديه اشاره به جواب اين سوال عرض ‍ مى كند: اللهم يا من برحمته يستغيث المذنبون يعنى اى خدا اى كسى كه گناهكاران به رحمت تو استغاثه مى كنند؛ كه شايد معنى چنين باشد ((كه اى مردم به سوى رحمت پروردگار استغاثه كنيد.))

و همچنين در معناى فقره دوم عبارت مورد شرح كه عرض مى كند: و الى من افزع .... باز در فقره دوم همين دعاى صحيفه اشاره بر آن فرموده و عرض مى كند: و يا من الى ذكر احسانه يفزع المضطرون يعنى و اى كسى كه بيچارگان به ذكر احسان تو پناه برده و متوسل مى شوند؛ اشاره بر اين كه اى مردم ؛ به جانب لطف و احسان پروردگار فزع و زارى نماييد.

و بسيار ديده مى شود كه در كلام ائمه اطهار عليهم السلام گفتار بعضى با گفتارهاى بعض ديگر مرتبط بوده ؛ بلكه گاهى بر سبيل تاييد و گاهى بر وجه تفسير اشاره به بيانات يكديگر نموده اند و اغلب با وجودى كه بحث آنها در يك موضوع است ولى مطالب را با لحن ديگرى ايراد مى فرمايند كه در واقع اصل معنى يكى بوده و به اصطلاح يكى متمم ديگرى است مثلا در اينجا كه حضرت سجاد عليه السلام عرض مى كند: و الى من التجى ء... و يا عبارت ديگر كه عرض مى كند: و الى من الفرار من الذنوب ..... اميرالمؤ منين عليه السلام اشاره به اين دو عبارت در دعاى صباح عرض كرده : الهى كيف تطرد مسكينا التجاء اليك من الذنوب هاربا، يعنى خدايا چگونه رد فرمايى و دور گردانى مسكين و گدايى را كه پناه آورده باشد به جانب تو در حالى كه گريزان از گناهان خود بوده باشد.

پس از بيانات اين دو بزرگوار معلوم مى شود كسى كه از گناهان خود گريزان باشد ملجاء و پناهگاه او به سوى پروردگار است و كسى كه در امر عصيان بى پروا باشد براى او هيچ گريزگاه و پناهى نيست .

چگونه مى توان نزد خداى تعالى پناهگاهى ايجاد نمود

خداى تعالى در باب پناهندگى به خود فرمانى صادر فرموده كه معلوم مى دارد اگر كسى در اين دنيا در پناه و حمايت او نباشد يعنى اطاعت امر و فرمان او را نكند، در جهان ديگر هيچ ملجاء و پناهى نخواهد يافت ، قوله تعالى : س 42ى 47 استجيبوا لربكم من قبل ان ياءتى يوم لا مرد له من الله ما لكم من ملجاء يومئذ و ما لكم من نكير

يعنى استجابت كنيد امر پروردگار خود را پيش از آن كه روزى بيايد كه آن روز را نمى توان باز گردانيد از نزد خداى ((يعنى البته آن روز بيايد)) روزى كه نيست شما را هيچ پناه و گريزگاهى كه در آن روز ملتجى به آن شويد و از عذاب برهيد و نيست شما را هيچ انكارى در آن روز در آن چه كرده باشيد و منكر احوال خود نتوانيد شد.

پس از بيان الهى معلوم است كه در اين جهان مى توان از طريق اطاعت امر او و گريز از معاصى ؛ پناهگاهى براى صحنه هاى وحشت انگيز پرماجراى آخرت ايجاد نمود و الا ديگر در پايان عمر و هنگام مرگ كسى كه از گناهان خود توبه نكرده و آماده آن نشده باشد كه در پناه الهى جاى گيرد هيچ پناهگاهى در قيامت نخواهد يافت ، اينست كه حضرت سجاد عليه السلام در مقام تعليم عرض مى كند: و الى من الفرار من الذنوب اذا انقضى اجلى .

در بيان فقرات مورد شرح

اى تويى بر عالم هستى مدار   جمله فرمان باشدت در اقتدار
گر به داد من نباشى دادرس   پس برم فرياد خود را بر چه كس ‍
گر نبخشى لغزشم را در گناه   پس به نزد كى بود من را پناه
گر نباشد لطف تو شامل مرا   پس چه باشد از خطر حايل مرا
گر نباشد رحم تو بر من قرين   پس كجا يابد فرح قلب حزين
گر نيابم بر گنه راه فرار   پس به عصيان بر كجا گيرم قرار
گر مرا از دل نسازى غم برون   پس شود اندوه من از حد برون
گر نيامرزى گناهم نزد مرگ   از كجا آماده سازم ساز و برگ
گر ميابم مهر تو در خوابگاه   خانه قبرم شود يكسر سياه
گر مرا فضلت نگيرد هر دو دست   شيشه آمال من خواهد شكست
پس مرا تنها به تو باشد اميد   چون تويى فاعل ، لما شى ء تريد

الهى (99) حقق رجائى و آمن خوفى فان كثرة ذنوبى لا ارجو فيها الا عفوك ، سيدى انا اسئلك ما لا استحق و انت اهل التقوى و اهل المغفرة فاغفرلى و البسنى من نظرك ثوبا يغطّى علىّ الذنوب (100) و التبعات و تغفرها لى و لا اطالب بها انك ذومنّ قديم و صفح عظيم و تجاوز كريم .

خدايا اميدم را برآور، و ايمن گردان مرا از خوف ، يعنى به اميد و آرزوهايى كه در عفو و مغفرت تو دارم صورت تحقق بخش و ثابت بدار، تا خوف و بيم و ترس من زايل گردد، چون گناه بسيار مرا جز عفو تو از بين نبرد و انبوه و تراكم معاصيم را غير از گذشت و آمرزش تو از هم نپاشد، بر اين معنى كه از پيشگاه عنايت تو انتظار و اميدم جز به عفو و بخشش تو نيست .

اى آقاى من ، از تو در خواست مى كنم آن چه را كه سزاوار آن نيستم ، ((يعنى خود، مى دانم كه از كثرت گناه شايستگى و استحقاق آن را ندارم كه مورد عفو و بخشايش تو قرار گيرم )) اما چون تو اهل عفو و گذشت و مغفرت و آمرزش هستى پس بيامرز مرا و به رحمت خود بپوشان مرا جامه اى كه فرا گيرد تمام گناهانم را و مستور دار خطاهايى را كه از من سر زده است و بيامرز همه را كه با آنها بازخواست نشوم ، و مورد مؤ اخذه قرار نگيرم چون تويى صاحب عطاى ديرينه و عنايت قديم و گذشت بزرگ و كرم فراوان ((و كرامت از حد گذشته )).

ما مستحق عفو و مستوجب آمرزش الهى نيستيم ولى ....

امام عليه السلام بعد از آن كه در موارد مختلف طلب رحمت از خداى تعالى نمود، سپس باز رشته كلام را به مقام خوف و رجاء كشانيده و يا اقرار به كثرت گناه مرحله بيم و خوف خود را به مرتبه اميد به عفو و بخشش او سبحانه مى رساند.

و در باب خوف و رجاء قبلا مطالبى به تفصيل در صفحات 120 و 445 گذشت ولى در اين گفتار موضوع قابل بحث آنست كه : امام عليه السلام در مقام تعليم چنين اشاره مى فرمايد: كه من شايستگى و استحقاق آن را ندارم كه مورد عفو و رحمت تو قرار گيرم ولى از آن جا كه تو خود اهل تقوى و مغفرت هستى اميدم را تقويت كرده و از تو طلب عفو و آمرزش را دارم .

و اين معنى را در دعاى بيستم از صحيفه سجاديه با لسان ديگرى بيان داشته و عرض مى كند: و ليس عندى ما يوجب لى مغفرتك و لا فى عملى ما استحق به عفوك ، يعنى نيست در نزد من چيزى كه موجب آمرزشم گردد و نه در كردارم ارزشى است كه به سبب آن عفو تو را سزاوار شوم .

و لكن در عبارات مورد شرح امام عليه السلام در اميدوارى خود متكى به قول حق تعالى شده و با ايراد قسمتى از آيه شريفه كه عينا اقتباس فرموده مقام رجاء خود را تقويت مى نمايد و عرض مى كند: انت اهل التقوى و اهل المغفرة ، همچنان كه خداى تعالى در صفت خود در آيه 54 از سوره المدثر فرموده : هو اهل التقوى و اهل المغفرة يعنى اوست سزاوار آن كه از او بترسند و خوف او را نصب العين خود سازند و اوست سزاوار آمرزيدن ، گناهكاران را.

و از آن گذشته خداى تعالى خود را آمرزنده و عفوكننده خوانده است و در بسيارى از موارد است كه فرموده : ان الله لعفو غفور و نيز جايى با بيان ديگر مى فرمايد: و ان ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم يعنى بدرستى كه پروردگار تو هر آينه خداوند آمرزش است بر مردمان بر ستم هايى كه بر نفس خود روا داشته ((و از آن ندامت يافته اند)) و همچنين گاهى بشارت مى دهد اهل تقوى را بر مغفرت قوله : فبشره بمغفرة و اجر كريم و از اينها بالاتر فرموده است : ان ربك واسع المغفرة ، يعنى همانا پروردگار تو بسيار آمرزنده است . پس خداى تعالى خود اهل عفو و مغفرت بوده و لذا ما اهليت پيدا خواهيم كرد كه مشمول عنايات و رحمت واسعه او شويم ، اگر چه مستحق نباشيم .

داستانى از تفاسير

بى مورد نيست اين كه داستانى را كه در منهج الصادقين در ذيل آيه شريفه و ان ربك واسع المغفرة ذكر شده يادآور شديم تا دانسته شود چگونه خداى تعالى بندگان خود را مستحق رحمت و آمرزش قرار داده و با چه وسائل كوچك راضى شده آنها را مشمول عنايت خود مى گرداند.

در آن تفسير آورده : حسن هانى ابونواس شاعر را در واقعه ديد از او پرسيد: كه ما فعل ربك بك ، خداى با تو چه كرد؟ گفت : غفرلى ببيتين قلتها، مرا بيامرزيد به دو بيتى كه گفته بودم ، و آن دو بيت اينست :

من انا عند الله حتى اذا   اتيته لا تغفرلى ذنبى
العفو يرجى من بنى آدم   فكيف لا ارجوه من ربى

يعنى چه كسى باشم من نزد خدا كه اگر گناه كرده باشم مرا نيامرزد و مرا بر آن مؤاخذه فرمايد و خطاب و عتاب نمايد يعنى حقارت من به درگاه او سبحانه بيش از آن است كه مرا به گناه مؤ اخذه كند؛ و معنى بيت دوم اينست كه : عفو مرجو است از آدميان پس چگونه من اميدوار نباشم به رحمت و مغفرت پروردگار خود.

پس بنابراين هر قدر كه ما استحقاق عفو و آمرزش نداشته باشيم خداى تعالى خود اهل مغفرت بوده و به كوچكترين بهانه اى بندگان را مورد عفو و گذشت قرار مى دهد؛ و از اين جهت است كه امام عليه السلام اشاره مى كند: در عين حال كه سزاوار عفو نيستم پس بيامرز همه گناهان مرا و بپوشان آنها را به لباسى كه مستور دارد همه را، و در اين جا چه بيان لطيفى به كار برده كه اشاره به گفتاريست كه خود آن بزرگوار در مناجات پانزده گانه خود در مناجات اول عرض مى كند: الهى البستنى الخطايا ثوب مذلتى ، يعنى خدايا گناهانم لباس مذلت بر تنم پوشانيده و در اين جا در مقابل اين گفتار عرض مى كند: و البسنى من نظرك ثوبا يعظى على الذنوب و التبعات ، يعنى از عطف توجه خود لباسى بر من بپوشان كه گناهان و خطاهايم را فرو پوشد تا بدان ها مؤ اخذه نشوم .

خداى تعالى خود اهل تقوى و مغفرت است

بار الها بر تو دارم اين اميد   كه مرا ايمن نمايى از وعيد
بسكه باشم غرق عصيان و گناه   چاره جز نبود به تو گيرم پناه
بر اميد خود كنم دايم سوال   از تو خواهم مسئلت امرى محال
كه گناهم را بپوشانى تمام   ستر خودگيرى به كردارم مدام
نكته اى گويم ز اسرار يقين   كه نباشم مستحق بر اين چنين
من سزاوار عطايت نيستم   چون كه عمرى بر خطا من زيستم
گر كنى عفوم تو خود اهلى از آن   ورنه من اهلش نباشم بى گمان
گر بپوشانى خطايم وه چه خوب   كس نباشد جز تو ستار العيوب
پس لباس مغفرت پوشان مرا   از شراف عفو خود نوشان مرا
يك اميد ديگرى دارم بجاست   از گناهانم مكن تو باز خواست
چون تو صاحب منت ديرينه اى   نزد پاداش عمل بى كينه اى
پس كرامت باشدت از حد فزون   چون كنى اندوه و غم از دل برون

الهى انت الذى تفيض سيبك على من لا يسئلك و على الجاحدين بربوبيتك فكيف سيدى بمن سئلك و ايقن ان الخلق لك و الامر اليك تباركت و تعاليت يا رب العالمين .

خداى من ؛ تو آن خدايى هستى كه مى رسانى انعام و احسان خود را به آن هايى كه از تو سوال و درخواست نمى كنند؛ و افاضه مى فرمايى عطاى خود را بر كسانى كه منكر پروردگار تو هستند و به خداوندى تو اقرار ندارند.

پس چگونه ممكن است ؟!! اى آقاى من ؛ سلب احسان فرمايى و عطاى خود را باز دارى از كسى كه از تو سوال مى كند؛ و ايمان به ربوبيت و پروردگارى تو داشته و يقين دارد كه خلق ، و امر، و فرمان همه از آن تو است ، و جهان و جهانيان همه در يد قدرت تو!! تويى برتر و بلندمرتبه و بزرگوار؛ اى پروردگار عالميان .

عطاى خداى تعالى در اين دنيا بستگى به شناسايى او ندارد

بسيارى از مطالب در اين دعاى شريف است كه پرده ها را عقب زده و حقايقى بزرگ را آشكار مى نمايد، از جمله نكاتى كه در اين فقرات مورد شرح به كار رفته آنست كه با وجودى كه لطف و عنايات پروردگارى بر بندگان به طور كلى عام است لكن اين بيانات تائيد مى كند كه خداى تعالى هر كه را خواهد در اين جهان مورد رحمت قرار داده ، و لو اين كه وى را نشناسد و او را به پروردگارى قبول نداشته باشد و يا منكر ربوبيت او باشد و اعطاى كرامات و افاضه مقام درجات در اين دنيا بر بندگان يا از نظر اتمام حجت است و يا از نظر امتحان و آزمايش و يا از نظر سزا و پاداش .

و مسئله اعتقاد داشتن به خدا يا نداشتن در اعطاى خواسته ها بخصوص ‍ خواسته هاى دنيوى هيچ موردى نداشته و بسته به مشيت خود او سبحانه و تعالى مى باشد، بلى چه بسا ممكن است خداى تعالى دلخواه كسانى را كه به او ايمان و اعتقاد ندارند فراهم سازد، ولى معلوم نيست كه اين امر خير و صلاح آنها باشد و البته سر آن را خداى تعالى خود بهتر مى داند و شايد آيه شريفه س 43ى 20 و من كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها و ماله فى الاخرة من نصيب جواب اين مسئله را خوب داده باشد كه اشاره مى فرمايد آنهايى كه گرايش به لذات و به متاع دنيا پيدا مى كنند به آنها داده مى شود ولى در آخرت ايشان بى بهره هستند.

و اين كه ديده مى شود بسيارى از مردم كه فاقد ايمان و خداشناسى هستند در اين دنيا اموال زيادى به اختيار آنها گذاشته شده و حتى تمام خواسته هاى آنها برآورده شده است ؛ نبايد سبب تعجب اهل ايمان باشد، و چه بسا از اشخاص بى باك و ستمكار جبار كه تمام وسائل امور دنيوى آنها مهيا و آراسته شده و با وجود اين كه در اثر نخوت گاهى هم دست و رويى به آسمان بلند نكرده كه از خداى تعالى چيزى طلب نمايند، ولى كوچكترين نقصى در زندگانى آنها در دنيا وجود نداشته و خداى تعالى از هر جهت نعمت و حجت را به آنها تمام كرده است و اين مشيت از طرف پروردگار عالم جارى شده ، و شكى نيست كه معنى اين آيه شريفه را مى رساند كه خداى تعالى از نظر اهميت موضوع در دو مورد از قرآن مجيد مى فرمايد: س 9ى 55 و 87 فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوة الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون ؛ كه اين خطاب به حضرت ختمى مرتبت فرموده و روى سخن به شنونده است ، يعنى به شگفت نياورد شما را بسيارى ثروت و اولاد آنها ((اهل كفر و نفاق را)) جز اين نيست كه خدا مى خواهد عذاب كند ايشان را بدان ها در همين دنيا كه بيرون رود جانهاى ايشان از بدن به سختى و صعوبت ((در حالى كه از مفارقت مال و اولاد سخت در عذاب بوده و به صدهزار حسرت و ندامت آنها را گذاشته و وبال را بر خود گرفته از اين عالم خارج مى شوند))

پس در اين جمله از بيان امام عليه السلام حقيقتى بزرگ آشكار گرديد تا دانسته شود اگر خداناشناسى ظاهرا در اين دنيا از رفاه و آسايش ‍ برخوردار است ، معلوم نيست هنگام از دست دادن آن و خروج از اين عالم چه حالت مشقت بارى داشته باشد كه ارزش صدها برابر آن آسايش ‍ را نداشته باشد و ديگر حال او را هم در سراى جاودان خدا مى داند!!

نتيجه از اين بحث و شاهد گفتار

از مقصد خود دور نشويم ، كه امام عليه السلام عرض كرد: انت الذى تفيض سيبك على من لا يسئلك و على الجاهدين بربوبيتك و اين مطلب با تعبير ديگر در دعاى ماه رجب تعلم شده است بر اين وجه كه خوانده مى شود: يا من يعطى من لم يسئله و من لم يعرفه تحننا منه و رحمة ، يعنى اى آن كه عطا مى كند بر كسى كه سئوال نمى كند از او و او را نمى شناسد؛ و شاهد گفتار ما در اين مطلب آنست كه امام عليه السلام بعد از ايراد اين فقره عرض مى كند: فكيف سيدى بمن سئلك و ايقن ان الخلق لك ، اگر در اين عبارت دقتى به عمل آيد خواهيم دريافت كه امام عليه السلام چه رشادتى به كار برده و يك حالت بى پروايى و در عين حال ملاطفت آميز به خود گرفته ، و حاصل معنا را چنين مى نماياند: كه اى خدا، آنهايى كه از تو درخواست نمى كنند، آنهايى كه منكر پروردگار تو هستند، آنهايى كه تو را نمى شناسند، آنهايى كه دشمن تو هستند، آنها را مشمول عنايت و عطاى خود مى گردانى ، چگونه ممكن است ؟!! آنهايى كه از تو سوال مى كنند و اقرار و ايمان و يقين به پروردگارى تو دارند آنها را محروم گردانى ؟! ((و حال آن كه خود هم فرمودى ادعونى استجب لكم !! و حال آن كه خود هم فرمودى : اجيب دعوة الداع اذا دعان )) پس چطور ممكن است كه خواسته هاى داعى خود را بى اثر گذاشته و حوائج آنها برآورده نشود!!

ببينيد چگونه امام عليه السلام از طريق منطق و فلسفه در پيشگاه ربوبيت عرض حاجت كرده است .

خدا مى داند كسى نمى تواند در مقام حقيقت و سخن پروى حق مطلب را بهتر ادا نمايد، سپس در پايان تقاضاى خود باز اشاره به قول حق تعالى فرموده و با اقتباس از آيه شريفه كه فرموده است : س 7ى 53 الا له الخلق و له الامر تبارك الله رب العالمين بيان خود را در اين موضوع خاتمه مى دهد، و چنين مى رساند: كه اى خدا؛ آفرينش جهان و فرمان آن در يد قدرت تو است و تو برتر و بالاتر از آنى كه خواننده خود را محروم گردانى .

خداى تعالى با دشمنان خود هم در افاضه رحمت و نعمت نظر دارد

اى كه دارى خلق عالم را زمام   مى رسانى لطف خود را بر خاص و عام
گر شناسد كس تو را يا ناشناس   خوش گزارى كار او را بر اساس ‍
گر تو را خواند و گر ناخوانده است   از در درگاه تو كى رانده است
شاعرى گفتا كه اى رب كريم   دشمنان خود رسانى بر نعيم
تو كه بر اعدا نظر دارى چنين   كى كنى محروم ياران حزين
من كه ايمان با شدم بر تو يقين   كه تويى پروردگار عالمين
من كه از تو مى كنم هر دم سوال   من كه مى خوانم تو را در هر مآل
پس چسان از درگهت رانى به دور   يا شوى مانع مرا از فيض نور
گفته اى خود در دعا باشم مجيب   كس نباشد بر شما جز من قريب
تو به من نزديك و من اندر سوال   از تو خواهم آن چه باشد وصف حال
دور باشد از مقام رحمتت   كه ز سائل باز دارى نعمتت
باز گويم اين مكرر را تمام   كه تو لطفت مى رسد بر خاص و عام
دشمنت مشمول الطاف عميم   دوستت فايض به انواع نعيم

(101) سيدى عبدك ببابك اقامته الخصاصة بين يديك يقرع باب احسانك بدعآئه و يستعطف جميل نظرك بمكنون رجائه فلا تعرض ‍ بوجهك الكريم عنى و اقبل منى ما اقول فقد دعوتك (102) بهذا الدعاء و انا ارجو ان لا تردّنى معرفة منى براءفتك و رحمتك .

اى آقاى من ، بنده ات به درگاه تو آمده در حالى كه به پا داشته او را سختى فقر در برابر تو، يعنى ، اى مولاى من ، بنده تو است كه اضطرار و احتياج و بيچارگى در حضرت كريم تو مقيمش ساخته و به آستان تو روى آور شده است در حالى كه مى گويد باب لطف و احسان تو را به وسيله دعاى خود و نظر عنايت تو را به اميد نهانى خود جلب مى نمايد، يعنى اميدوارى او به عطف توجه تو به افاضه رحمت بر اوست .

پس مگردان روى كرم خود را از من ((شايد اين عبارت حالت سوگند داشته باشد)) يعنى خدايا به بزرگواريت قسم از من روى برمگردان و بپذير از من آن چه را كه مى گويم ((برآور حاجت مرا))

همانا خواندم تو را به اين دعا و اميدوارم كه برنگردانى مرا و نااميدم نفرمايى چون من به رحمت و راءفت تو شناسايى دارم و به مهربانى تو معرفت حاصل نمودم .

باب خانه خدا دعا مى باشد

بعد از آن كه امام عليه السلام مرتبه يقين خود را در امر آفرينش و فرمان اظهار داشت سپس با بيان ديگر مطلب خود را دنبال كرده و چنين اشاره مى فرمايد: كه اى خدا بنده تو با تمام خصوصياتى كه دارد، از فقر و احتياج و درماندگى و اضطرار به در خانه تو آمده ، در حالى كه يقرع باب احسانك بدعائه مى كوبد باب رحمت و احسان تو را بدعاء؛ و اين معنى بسيار عالى و دقيق است از آن نظر كه هر مطلبى كه در درجه اول اهميت قرار دارد ائمه هداى سلام الله عليهم اجمعين هر يك با لسانى در مقام مناجات عرضه مى دارند، اميرالمؤ منين عليه السلام در دعاى صباح قريب به اين مضمون عبارتى آورده كه عرض مى كند: الهى قرعت باب رحمتك بيد رجايى ، يعنى اى خدا كوبيده ام

در رحمت سراى تو را به دست اميد خود ((يا آن كه به در خانه تو دست اميد خود را به دعا بلند كرده ام )) و اهل لغت كلمه قرع را ((قرعة )) سخت كوبيدن معنى كرده اند؛ و اين استعاره ايست كه شايد معنى چنين باشد كه بهترين وسيله اخطار و ارتباط بندگان به سوى حق تعالى همانا دعا كردن و خواندن او سبحانه است كه به اصطلاح اين وسيله ، در كوبى است كه صاحب خانه را از وجود خواننده اى در عقب باب خانه مطلع مى سازد، و حقا هم بايد گفت تا كسى خانه اى را دق الباب نكند ((در)) آن سراى بر او گشوده نخواهد شد.

پس با اين حالت حضرت سجاد عليه السلام چنين اشاره مى فرمايد، كه اى خدا از روى حقيقت به وسيله اين دعا ((دعاى جامع ابوحمزه ثمالى )) تو را مى خوانم ((و در)) درگاه و آستان تو را بدينوسيله با زبان هاى مختلف ، با اميدهاى فراوان با عجز و زارى و انكسار سخت مى كوبم ، و در اينجا امام عليه السلام رشادتى در كلام بكار برده و عرض ‍ مى كند: و اقبل منى ما اقول يعنى بپذير آن چه را كه مى گويم و از تو مى خواهم و اين بيان مقدمه گفتار يك سلسله از خواسته هايى است كه او عليه السلام از خداى تعالى تقاضا مى كند و در دنبال همين فقرات بيايد.

سپس عرض مى كند: و اميدوارم كه روى خود را از من برنگردانى ((همچنان كه بندگان تو از سائل روى خود را بر مى گردانند)) و اميدوارم كه مرا از در خانه خود نرانى و باب رحمت خود را بر من گشاده فرمايى .

در بيان فقرات مورد شرح

اى خدا تو خالق و من بنده ام   روى خود بر درگهت آورده ام
آمدم با درد و فقر و احتياج   آمدم زينسان كنم دردم علاج
باب احسان تو را كوبم چنان   تا تحقق بخشد اميدم به آن
مى زنم در بر درت مستانه وار   بر دعا و زارى و بر انكسار
اين اميدم باشد از تو در نهان   كه شود شامل مرا لطف عيان
آن چه را در اين دعا كردم سوال   آن چه گفتم نزد تو در هر مقال
در پذيرش آورى اندر قبول   تا برات رحمتم گردد وصول
پس مگردان روى خود را از كرم   چون ندارم روى ديگر لاجرم
خوش دلم از آنم كه تو بر مردمان   جملگى باشى عطوف و مهربان

الهى انت الذى لا يحفيك سائل و لا ينقصك نائل انت كما تقول و فوق ما تقول .

اى خداى من ، تويى آن بخشنده مهربان كه از اصرار و الحاح درخواست كننده رنجيده نشوى !! و هرچند بر سائل عطا فرمايى ، نقصان نپذيرد تو را و بر خزائن كرم تو كم و كسرى روى نخواهد داد.

تو چنان هستى كه خود فرمايى !! و برترى از آن چه كه ما بگوييم .