عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۳۸ -


در بيان اقرار به گناه

بار الها عمر من پايان رسيد   شد اثر از رحلتم هر دم پديد
ليك باشد خاطرم آزرده حال   كه ندارم يك نشانى بر وصال
نه مرا شايسته كردارى نكوست   نه شدم لايق رسم بر وصل دوست
پس مرا بر جهل خود آمد خلاف   كه كنم بر هر خطايم اعتراف
بر شمارم آن چه كردم اشتباه   در معاصى از خطا و از گناه
تا توانم فايق آيم در شكست   آورم قرب تو را يكسر به دست
باشم از كردار خود بس عذرخواه   زين سبب شويم ز دل زنگ گناه
در وسيله آورم رمزى به كار   تا كنم خود عيب خود را آشكار
پس از اين اقرار خود دارم اميد   كه مرا بخشى رهايى از وعيد

الهى ان عفوت فمن اولى منك بالعفو و ان عذبت فمن اعدل منك فى الحكم .

خدايا اگر عفو فرمايى پس كيست سزاوارتر از تو در بخشايش ؟ يعنى اگر بنا بر عفو و گذشت است ، كيست اولى از تو در عفو و گذشت كردن ؟

و اگر كيفر دهى و عذاب كنى ، كيست عادل تر از تو در حكم كردن ؛ يا بر اين معنى كه اگر بنا بر عذاب كردن باشد كيست كه عدالتش در دادگرى مثل تو باشد؟

كسى سزاوارتر از خداى تعالى در عفو و عدالت نيست

بعد از آن كه امام عليه السلام در مقابل تعليم ، اقرار به گناه را وسيله عفو و آمرزش قرار داد، چنين اشاره مى فرمايد: كه حال اگر بر جرم و خطاهايى كه بر آنها اعتراف كردم در گذرى و عفو فرمايى به شيوه بزرگوارى خود بر من رفتار نموده اى ، يعنى كسى اولى و سزاوارتر از تو در عفو و بخشش ‍ نيست و در اين بيان شايد دليل آن بزرگوار چنين باشد:

كه اى خدا از آن جهت تو اولى بر عفو و بخشايش هستى كه خود بندگان را امر به عفو و گذشت فرمودى ، جايى بر اين وجه كه : فمن عفا و اصلح فاجره على الله .... س 42ى 40 و جاى ديگر: و ان تعفوا اقرب للتقوى و لا تنسوا الفضل بينكم ....

و عبارات بسيار ديگر ((كه شرح آن در بيان عفو صفحه 238 گذشت )) و خلاصه از معانى آنها چنين مستفاد مى شود كه هر كس در گذرد از ستمكار خود يا از كسى كه بر او مخالفت كرده باشد و ترك انتقام نمايد و به اصلاح آورد ميان خود و عدوى خود فرداى قيامت پاداش او بر خداوند است ؛و گذشت نزديكتر است به تقوى و پرهيزگارى .

و همچنين شايد دليل ديگر آن بزرگوار كه عرض مى كند خدايا كسى عادل تر از تو در حكم كردن نيست چنين باشد، كه اى خدا چون تو خود بندگان را امر به عدل و احسان فرمودى ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان و بر وجه ديگر، س 4ى 58 و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل كه خلاصه معنى آن است كه : اى مردم اگر خواهيد حكم كنيد در ميان خود به عدل و راستى و انصاف با يكديگر رفتار كنيد.

و تفسير اين بيان را خود امام عليه السلام در صحيفه سجاديه به وجه رساترى آورده و در دعاى دهم عرض مى كند: ترجمه : ((از شرح صحيفه فيض الاسلام )) بار خدايا اگر بخواهى از ما بگذرى از فضل و احسان تو است ((نه شايستگى ما)) و اگر بخواهى ما را به كيفر رسانى از عدل و دادگرى تو است ((نه ستم بر ما)) پس به نعمت ((بى پايان )) خود بخششت را بر ما آسان فرما ((بى رسيدگى به حساب ما انعام كن )) و به گذشتت ((از گناهان )) ما را از كيفرت رهايى ده زيرا((در بازپرسى از كردار و گفتار)) ما را توانايى دادگرى تو نيست و بى عفو و بخششت هيچيك از ما را رهانى از عذاب نه .

و حقيقت امر آن است كه ؛ اگر خداى تعالى به عدل خود بر بندگان رفتار كند، پس كسى استحقاق ثواب پيدا نكند چون يك گناه كافى است كه آدمى را مستوجب عذاب كند و اولياء خدا را هميشه دعا بر اين است كه ((خداوندا به فضل خود بر ما رفتار فرما چه اگر به عدل رفتار فرمايى استحقاق رحمت پيدا نخواهيم كرد.))

اينست كه امام عليه السلام اشاره فرمود: كه اى خدا اگر عفو فرمايى شايسته تر از تو كسى در عفو كردن نيست و اگر عذاب كنى كسى عادل تر از تو در حكم نباشد.

در بيان عبارت مورد شرح

گر مرا بخشد خداوند غفور   يا كند از آتش خشمش به دور
كس نباشد غير او بر اين گواه   كه تواند بگذرد از هر گناه
همچنان باشد سزاوار اين چنين   چون كه او تنهاست رب العالمين
گر شوم محكوم حكمش بر عذاب   كى ستم باشد چنين حكم صواب
گر به عدلش گيردم گردم هلاك   در مثل گويم حسابم گشته پاك
جز كه او يارى كند بر فضل خويش   ور نه راه دوزخم باشد به پيش ‍

ارحم فى هذه الدنيا غربتى و عند الموت كربتى و فى القبر وحدتى و فى اللحد وحشتى و اذا نشرت للحسات بين يديك ذُل موقفى و اغفر لى ما خفى على الادميين من عملى و اَدم لى ما به سترتنى (96) وارحمنى صريعا على الفراش تُقَلّبنى ايدى احبتى و تفضل علىّ ممدودا على المغتسل يغسّلنى (97) صالح جيرتى و تحنَّن علىّ محمولا قد تناول الاقربآء اطراف جنازتى و جُد علىّ منقولا قد نزلت بك وحيدا فى حفرتى و ارحم فى ذلك البيت الجديد غربتى حتى لا استانس بغيرك يا سيدى فانك (98) ان وكلتنى الى نفسى هلكت .

((خدايا)) رحم كن در اين دنيا بر غربت و بى كسى من ، و رحم فرما؛ در هنگام مرگ بر حزن و اندوه و حسرت من و رحم كن در قبر ((در خانه تنگ گور)) بر وحدت و تنهايى من و رحم كن در لحد بر ترس و وحشت من ؛ و در آن هنگام كه ((سر از خاك برداشته )) زنده شوم و در پيشگاه عظمت و جلال تو براى حساب ايستاده باشم بر ذلت و خوارى در آن موقفم رحم فرما.

و بيامرز براى من گناهانى را كه از ديگران و از آدميان پنهان داشته ام ((و كسى را بر آن اطلاعى نيست )) و اين پرده پوشى را كه در دنيا بر من روا مى داشتى هميشگى و بردوام دار ((يعنى ادامه ده ستر خود را بر كردار من و هميشه پنهان دار تا مبادا كسى در دار آخرت هم از كردارهاى ناشايسته من مطلع گردد.))

و رحم بر من ، هنگامى كه در بستر بيمارى ((رنجور و بيجان افتاده و توانايى ندارم كه در فراش خود از اين دست به آن دست شوم )) و دوستانم مرا پهلو به پهلو كرده با دست خود كالبدم را از اين سوى به آن سوى حركت د مى دهند.

و تفضل نما بر من در آن هنگام كه در جايگاه غسل دراز كشيده شده باشم و نيكوترين همسايگان من ((مقدمات غسل مرا فراهم كرده )) و مرا در مغتسل از آن دست به دست ديگر كرده شستشو مى دهند.

و مهربانى فرماى بر من در آن زمان كه حمل كرده مى شوم در حالى كه خويشان و دوستانم اطراف جنازه مرا گرفته و به مدفن مى برند، يعنى رحم فرما بر من در آن دم كه مرا بر تابوتى نهاده و كسان نزديكم دور هم جمع شده و مرا به دوش خود گرفته به گورستان مى برند.

و ببخشاى بر من در آن هنگام كه ((منتقل مى شوم از اين عالم به سوى تو)) در حالى كه تنها در دخمه قبر فرود آمده و بر تو وارد مى شوم .

و رحم كن بر بى كسى من در اين خانه تازه ساز تا آن كه انس نگيرم به غير از تو يعنى در آن خانه نو كه بر تو وارد شده ام رحمتت را از من دريغ مدار كه اگر اى آقاى من آنى لطفت را از من باز دارى و مرا در اين موارد صعب و دشوار به خود واگذارى هلاك مى شوم .

خداى تعالى بهترين ميزبانست

در اين فقرات دو موضوع بسيار مهم قابل بحث است ؛ يكى آن كه امام عليه السلام از خداى تعالى در موارد مختلف طلب رحم مى كند ((كه قبلا مطالبى در اين باب گذشت و متم آن در شرح همين فقرات بيايد)) و ديگر اين كه حقايقى از عالم پس از مرگ را مجسم ساخته و بر وجه جالبى رجوع و بازگشت خلايق را به سوى حق تعالى اعلام مى دارد، و اينك قبل از شرح موارد استرحام در اين باره مطالبى يادآور مى شويم .

از اساتيد محترم خبرى به خاطر دارم و اكنون ماءخذ آن را نمى دانم از كجاست ؛ كه بعد از وفات وقتى كه اهل ايمان را به محل دفن برده و به خاك مى سپارند زمانى كه مشايعين از تشييع برگشته و متوفى را به آرامگاه مى سپارند، ندايى به ميهمان تازه وارد در قبر مى رسد كه عبدى اوحدوك اى بنده من تو را تنها گذاشتند!! چقدر اين بيان ملاطفت آميز است كه بر شخص تازه وارد آن هم در جاى وحشتناكى گفته شود و خاطر او را تسلى دهد.

آخر چنين است كسى كه از اين عالم رحلت مى كند فقط و فقط بازگشت او به سوى حق تعالى بوده و اين مرحله برزخ و عالم قبر اولين مرحله رجوع است ؛ و اين كه امام عليه السلام عرض مى كند: وجد علىّ منقولا قد نزلت بك وحيدا فى حفرتى اشاره بر همين است ، يعنى ببخشاى بر آن بازگشت كننده اى كه وارد شده است بر تو در حالى كه يكه و تنهاست ، و اين امر عموميت دارد كه هر كس در هر حالت كه باشد چه اهل كفر و عصيان و چه اهل تقوى و ايمان از اين عالم كه گذشت در اولين مرحله بازگشت قرار گرفته و بر پروردگار خود وارد مى شود؛ مگر نشنيديد كه در تكبير پنجم از نماز ميت گفته مى شود نزل بك و انت خير منزول به ، يعنى بنده تو به تو نازل و وارد شد و اكنون تو براى او بهترين ميزبانى ؛ ميزبانى كه قادر است بهترين وسيله آسايش را براى او فراهم آورد، ميزبانى كه كريم ، رحيم ، عطوف و مهربان است .

در اين بيان نگارنده را به خاطر افتاد كه چگونه اميرالمؤ منين عليه السلام توجه به بزرگوارى خداى تعالى داشته و اميدوارى كامل خود را ابراز نموده است ؛ بر روى كفن سلمان نوشت :

و فدت على الكريم بغير زاد   من الحسنات و القلب السليم
و حمل الزاد اقبح كل شى ء   اذا كان الوفود على الكريم

ببينيد چقدر مضامين اين دو بيت عالى و اميدبخش است ، عرض مى كند: وارد شدم بر كريم در حالى كه زاد و توشه از اعمال صالح با خود نياوردم ، سپس در بيت دوم ، مثل اين كه با نفس خود خطاب كرده و ميگويد: اين قبيح ترين چيز است كسى كه مى خواهد بر كريمى وارد شود زاد و راحله همراه خود بياورد، حقا چه بيانى نيكو آورده !! مثل اين كه ما را به دربار بزرگى دعوت كنند آن وقت ما سفره نان و پنير خود را به همراه برداريم و بر او وارد شويم چقدر ناشايسته و نازيباست .

پس حقا خداى تعالى بهترين ميزبان است و هر كس به اين اعتقاد به سوى او وارد شود از پذيرايى شايان او برخوردار خواهد شد.

((موضوع ديگر))

استرحام از خداى تعالى در موارد صعب و دشوار زندگانى دنيا و آخرت

خوب توجه فرماييد كه چگونه امام عليه السلام در اين دعاى شريف مطالب را به تعبيرات مختلف بيان فرموده و با پروردگار خود راز و نياز مى كند، گاهى بر سبيل تواضع و فروتنى ، گاهى در مقام رشادت و دادخواهى ، گاهى در اظهار محبت و دوستى ، گاهى در خوف و ترس و شكنجه ، گاهى در شوق و شعف و مستغرق در بحر رحمت ، گاهى التماس ‍ گاهى التجا، گاهى زارى ، گاهى در عجز و ناتوانى ، گاهى در وادى ياءس ، گاهى در مقام اميد و خلاصه تمام رموز و نكات استادى را براى تقرب به درگاه ربوبيت به كار برده و در اين جا با لسان ملاطفت آميز ديگرى استرحام مى كند و در يك سلسله از بيانات خود در موارد سخت زندگانى دنيا و آخرت از خداى تعالى طلب رحم و عطوفت مى نمايد، و در فقره اول عرض مى كند ارحم فى هذه الدنيا غربتى و در اين بيان كه امام عليه السلام اظهار غربت در دنيا فرموده ، شايد اشاره بر اين باشد: كه چون هر كس در هر ديارى كه موقت به سر برد و يا در هر مكان كه عاريت زيست كند و يا در غير وطن اصلى خود زندگى كند و به آن محل دلبستگى نداشته باشد آن را غريب گويند و امام عليه السلام حالت خود را در اين دار دنيا چنين دانسته و يا خواسته است اهل دنيا را آگاه سازد كه همگى در اين دنيا غريب بوده و موطن اصلى و جاى اقامت آنها در ديار ديگر است !!

سپس باز در مقام استرحام اشاره به پايان زندگى غربت وار اين جهان كرده و عرض مى كند: رحم كن بر من در آن موقع كه حزن و اندوه سراسر وجودم را فراگرفته و آماده فراق از اين ديار غربت هستم و عند الموت كربتى و از اين بيان معلوم مى شود، كه در هنگام مرگ حالتى بسيار سخت عارض مى شود كه امام عليه السلام اشاره بدان فرموده و از خداى تعالى طلب رحم مى نمايد؛ و البته اين حالت براى اهل ايمان و غير اهل ايمان ضعف و شدتى بسزا دارد كه صعوبت آن براى اهل سعادت چندان ناگوار نيست ، بلكه ترس آنها به منزله وحشت غريقى است كه در درياى متلاطم پرخوف و خطر دنيا غرق شده و براى تلاش خود دست و پا مى زند و به مجرد رهايى از آن مرحله پرآشوب راحت شده و در آسايش ‍ دائمى قرار خواهد گرفت .

و لذا بيان امام عليه السلام در اين مقام از نظر تعليمات بوده و متوجه آنهايى است كه علاقه شديد به دنيا داشته و خود را آماده كوچ كردن نكرده اند، يعنى آنهايى كه فاقد ايمان هستند و علاقه خود را به زندگانى دنيا محكم گرفته اند و قرآن مجيد در شاءن گروهى كه مشمول شدت اين اندوه در هنگام موت بوده و بيانات مختلفى آورده به خصوص درباره ستمكارانى كه فاقد ايمان و آلوده به شرك بوده و اعتقاد به روز باز پسين نداشته اند؛ جايى مى فرمايد: س 6ى 93 و لوترى اذا الظالمون فى غمرات الموت و الملائكة باسطوا ايديهم اخرجوا انفسكم اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تقولون على الله غير الحق و كنتم عن آياته تستكبرون كه خلاصه تفسير بر اينست كه : اگر بينى ستمكاران را در سكرات و شدائد مرگ در حالى كه فرشتگان عذاب دست هاى خود را براى قبض روح ايشان گسترانيده ((آماده براى قبض روح ايشان هستند)) و گويند بيرون آريد روح هاى خود را از جسدها ((يا خارج كنيد نفس هاى خود را از عذاب و خود را از دست ما برهانيد اگر مى توانيد)) امروز كه هنگام مرگ شما است جزا داده خواهيد شد به عذاب خوارى كه متضمن شدت و اهانت است به جهت آن كه به حق نمى گفتيد و از فرمان الهى سركشى مى كرديد.

و همچنين خداى تعالى در سختى و مشقت و اندوه زمان مرگ در شاءن گروهى ديگر مى فرمايد: س 50ى 19 و جاءت سكرة الموت بالحق ذلك ما كنت منه تحيد، اشاره بر اين كه : آمد بيهوشى مرگ به راستى و حق يا مى رسد شدت اندوه از آن مرگى كه از او مى گريختيد و مى ترسيديد.

و همچنين در آيه 26 از سوره القيامة مى فرمايد: كلا اذا بلغت التراقى .... كه حاصل معنى آنست كه چنين نيست كه منكران رستاخيز مى پندارند؛ باشد تا جان آنها به گلو رسد و كسان آنها گويند كه كيست رهاننده آنها از مرگ و علاج كننده آنها در حالى كه محتضر خود يقين به مفارقت از اين دنيا كند و ساق هاى پاى او از شدت سكرات به هم پيچد.

پس جا دارد كه از خداى تعالى در اين مورد طلب رحم نماييم .

و بسيار شواهد ديگر است كه موقع ارتحال از اين عالم به عالم ديگر حزن و اندوه عظيم بر آدمى مستولى شده و چون در آن هنگام پرده مجهولات تا حدى برداشته مى شود گذشته از اندوه عظيمى كه ستمكاران را در مى يابد، هر كس در هر مقام و مرتبه اى هم كه از ايمان باشد باز از زندگى چند روزه خود ندامت داشته و حزن و حسرت سر تا پاى وجود او را فرامى گيرد و تاءسف دارد از اين كه چگونه عمر عزيز خود را به پايان رسانيده و آن طور كه شايد و بايد تهيه زاد و راحله نكرده است .

استرحام امام عليه السلام از خداى تعالى از مراحل بعد از موت

سپس امام عليه السلام استرحام از مراحل بعد از موت و از تنهايى و وحشت در قبر كرده و بيان خود را به موضوع بسيار حساس كه اصل و نتيجه تمام گفتارهاى او عليه السلام است مى كشاند و در آن حقايقى را از امر حشر و نشر آشكار مى دارد، يعنى در اين گفتار مرحله اى از امر معاد را مجسم ساخته و براى ورود به موقفى از مواقف قيامت از خداى تعالى طلب رحمت مى نمايد، بر اين وجه كه عطف به عبارات قبل عرض ‍ مى كند: و اذا نشرت للحساب بين يديك ذل موقفى ((ترجمه آن گذشت )) و در اين جا بايد گفت كه اگر حقا هيچ دليل نقلى براى اثبات مرحله حشر و نشر و حساب و كتاب در دست نبود همين يك فقره از بيان امام عليه السلام براى اثبات اين مرحله كافى بود، از آن جهت كه اگر در فرموده او عليه السلام دقتى به عمل آيد اين نتيجه حاصل مى شود كه آن چه را از خداى تعالى در اين مورد بيان داشته امام عليه السلام در اين عبارت كوتاه فشرده است ، آنها كه آشنايى كامل به قرآن مجيد دارند خواهند دريافت كه اين بيان به بسيارى از آيات مربوطه بستگى داشته و معانى آنها را در بر گرفته است يعنى اين كه عرض مى كند: رحم كن بر من زمانى كه زنده مى شوم براى حساب ؛ اشاره بر اينست كه اى خدا رحم كن بر من در آن هنگام كه مصداق فرموده تو ظاهر شود ((س 81ى 10 و اذا الصحف نشرت )) يعنى ((رحم كن بر من )) آن گاه كه نامه هاى اعمال گشاده گرديده و براى حساب و سزا و جزا آماده شده است .

و نيز اشاره اين بيان بر اينست : كه اى خدا رحم كن بر من در آن روز كه ظاهر مى شود صدق گفتار تو: س 17ى 13 و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقيه منشورا؛ اقراء كتابك ((باز مدار لطف و رحمت خود را از من در آن روز كه فرمودى )) بيرون آورديم براى هر آدمى در روز رستاخيز نوشته اى كه صحيفه عمل او است ببيند آن كتاب را باز و گشاده و به او گفته شود بخوان نامه اعمال خود را كه بس است اين نامه براى تو امروز حساب كننده .

و اصلا هر كلمه اى كه امام عليه السلام در اين جمله به كار برده اشاره به يكى از آيات الهى بوده همچنان كه در پايان اين عبارت مذلت و خوارى موقف حساب را يادآور شده و از خداى تعالى طلب رحمت مى نمايد.

بر اين اشاره كه اى خدا رحم كن بر من در آن هنگام كه اهل عالم به سوى تو حشر كرده مى شوند بعضى در كمال شادابى و مسرت و بعضى در حالت خوارى و مذلت كه ((س 70ى 44 خاشعة ابصارهم ترحقهم ذلة .))

تقاضايى جامع ((استرحام امام عليه السلام بر وجه ديگر))

بعد از ايراد اين بيان سپس امام عليه السلام اشاره به اوضاع كلى موقف حساب كرده و تقاضايى مى كند كه اگر حقا همين يك مورد پذيرفته شود كافى است كه آدمى به رحمت نزديك شده و از بليات و هلاكت اخروى رهايى يابد، و آن چنين است كه عرض مى كند:

واغفرلى ما خفى على الآدميين من عملى و ادم لى ما به سترتنى ، و ارتباط نزديك اين بيان به يك سلسله از آيات مربوطه به قيامت در سوره الحاقه است كه خداى تعالى پس از شرحى به تفصيل از وقوع مرحله اولين حادثه رستاخيز و بوجود آمدن صحنه هاى مختلف مى فرمايد: يومئذ تعرضون لا تخفى منكم خافيه و سپس در آيات بعد حالات مردمان را در امور حساب و كتاب توضيح مى دهد كه شاهد در اينجا اين عبارات است كه فرمود: در آن روز كه عرض كرده شويد بر خداى تعالى پنهان نماند از كردار و رفتار شما هيچ پوشيده اى ؛ همچنان كه در جاى ديگر هم فرمود: يوم تبلى السرائر و شايد بيان امام عليه السلام بر اين اشاره باشد كه اى خدا، در آن روز كه تمام پنهانى ها آشكار مى شود آن چه از كردارم از مردم پنهان است بيامرز و ستر فرما و اين مستورى را هميشه بر دوام دار.

و اين تقاضاى بسيار نيكوييست كه امام عليه السلام تعليم فرموده از آن جهت كه هيچ بلايى بدتر از شرمسارى از افشاى حال زار آدمى نيست كه مردمان او را خوب دانسته و اسرار و كردار بد او نزد ايشان فاش گردد و بعضى گفته اند كه بلاى خجلت و شرمسارى كم از حرارت آتش دوزخ نيست خوب گفت آن شاعر عزيز كه ((آتش به گرمى عرق انفعال نيست .))

و از همين جهت است كه على عليه السلام هم عرض مى كند: و لا تفضحنى بخفى مااطلعت عليه من سرى ، يعنى خدايا مرا به كرده هاى پنهانم كه تو مى دانى رسوا مگردان و سر مرا فاش ‍ مكن .

خلاصه اين كه امام عليه السلام در اين فقرات مورد شرح كه هر كدام بحثى عظيم دارد از خداى تعالى طلب رحم فرموده و در پايان چنين اشاره مى فرمايد كه اى مولاى من ؛ اى آقاى من ؛ اگر در اين مراحل و مواقف سخت ، مشمول لطف و عنايت و احسان و مرحمت تو نشوم و مرا به خود واگذارى به هلاكت ابد گرفتار خواهم شد.

قوله : يا سيدى فانك ان وكلتنى الى نفسى هلكت .

استرحام از خداى تعالى در موارد مختلف

اى در آغاز سخن نامت رحيم   رحم كن در چند مورد بر اثيم
رحم كن در اين جهان بر غربتم   رحم كن در هر زمان بر كربتم
رحم كن بر من به هنگام ممات   تا برم ره سوى جاويدان حيات
رحم كن بى هوشيم را در فراش   چون مرا آن دم بود دل در خراش ‍
رحم كن در بسترم زار و عليل   كه ندا آرد منادى الرحيل
رحم كن آن دم كه فرياد و خروش   آيد از ياران برون من خود خوش ‍
جاى ديگر رحم خود آور به كار   چون به نزد مغتسل گيرم قرار
باز بر من رحمت آور سوى قبر   چون شوم وارد در اين منزل به جبر
اى مبارك خانه نو ساخته   فرش نازيبا به كف انداخته
يكه و تنها در آن منزل غريب   سوى تو وارد شوم انت الحبيب
رحم كن بر من در آن جا بى كسم   جز تويى يار و انيس و مونسم
رحم كن در خانه تاريك گور   رحم كن بر وحشت من اى غفور
رحم كن چون آيم از قبرم برون   قولك كل الينا راجعون
رحم كن آن دم كه آيد اين خطاب   ايها الناس اجمعوا عند الحساب
رحم كن بر خواريم در آن مقام   بر گناهم پرده پوشان بر دوام
گر كنى رحمم به هر مورد رواست   چون كه رحمت را به هر دردى رواست
ور مرا بر خود گزارى كار خويش   بر هلاكت رو كنم زار و پريش ‍
پس به رحمت آورم چندان قرين   تا به خود كارم نيافتد بعد از اين

سيدى فمن استغيث ان لم تقلنى عثرتى و الى من افزع ان فقدت عنايتك فى ضجعتى و الى من التجى ء ان لم تنفس كربتى ، سيدى من لى و من يرحمنى ان لم ترحمنى و فضل من اؤ مل ان عدمت فضلك يوم فاقتى و الى من الفرار من الذنوب اذا انقضى اجلى ، سيدى لا تعذبنى و اءنا ارجوك .

اى آقاى من ، پس به سوى كى استغاثه كنم ؟ و به كدام درگاه پناهنده شوم ؟ اگر تو لغزش و گناهانم را نيامرزى و از پيشگاه خود برانى .

و به سوى چه كسى فزع و جزع و فريادرسى نمايم ؟ اگر لطف و عنايت تو را در خوابگاه خود نيابم ؛ يعنى به نزد چه كس زارى كنم اگر رحمت تو را در قبر از خود سلب بينم .

و به سوى چه كس پناهنده شوم ((و به كجا روى آورم ؟)) اگر تو غم و اندوه مرا برطرف نسازى .

اى آقاى من ؛ كيست از براى من ؟! ((يعنى من كسى را غير از تو ندارم )) و چه كسى بر من رحم مى كند اگر تو بر من رحم نكنى ؟

((و اى آقاى من )) اميدم به فضل چه كسى باشد اگر در روز سختى و بى نوايى فضل و كرم تو مرا درنيابد و از رحمت تو بى بهره باشم ؟

((و اى آقاى من )) از ((شر)) گناهان خود به جانب چه كس فرار كنم در آن هنگام كه اجلم فرا رسد، يعنى به كجا رو آورم و بر چه گريزگاهى از معاصى خود پناه برم در آن موقع كه مدت عمرم به پايان رسيده و مرگ بر من دست به گريبان شده باشد.

اى آقاى من ، عذاب و شكنجه مكن مرا، كه با تو اميدوارى دارم ((يعنى چگونه مرا عذاب خواهى كرد و حال آن كه چشم داشت و اميد و انتظار من همه به رحمت و عنايت تو است .))