عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۲۸ -


نكته اى بسيار مهم و قابل توجه در باب ثبت اعمال

در اين عبارت كه امام عليه السلام ايراد فرموده ؛ اسرارى را آشكار مى نمايد كه قرآن مجيد ناطق آن است ، يعنى حقايقى را از ايمان به عالم غيب مطرح مى فرمايد تا دانسته شود كه آن چه از افعال و رفتار و گفتارى كه از مردمان در اين دنيا بروز مى كند همه ثبت و ضبط شده مانند اين كه به روى پرده هايى منعكس و ثابت مى شود تا به موقع خود به معرض ديدار قرار گيرد.

و از آن جا كه اين موضوع در نظر امام عليه السلام اهميت بسزايى داشته در موارد ديگر ((غير از اين دعاى شريف )) اشاراتى به آن فرموده و به خصوص در صحيفه سجاديه در خلال دعاى ((الرهبه )) با لسانى قريب به مضمون فقره مورد شرح مى فرمايد: فيا سواتا مما احصاه على كتابك يعنى پس اى واى به رسوايى من از آن چه نامه تو درباره من شمرده است ؛ و در دنبال آن اضافه مى كند: كه اگر از چند جا اميد عفو از تو نداشتم كه همه را شامل است ، دست از نجات مى شستم ((اشاره اميدوارى بر همان آيه شريفه : لا تقنطوا من رحمة الله است )) پس با اين حالت بايد اين توجه را حاصل كرد كه آيا اعمال آدمى چگونه احصا مى شود و بيان امام عليه السلام با چه آياتى از قرآن مجيد ارتباط داشته و در ضمن نتيجه از اين ثبت اعمال چيست و كجا و چه موقع كتاب اعمال گشوده شده و مندرجات آن فاش و آشكار خواهد شد؛ جواب اين ها همه را در مختصرى متذكر خواهيم شد، تا اهميت بيان امام عليه السلام در اين باب كاملا روشن گردد.

ثبت اعمال از نظر قرآن مجيد

قرآن مجيد در چند مورد به بيان مختلف فرموده و معلوم داشته كه نگهبان هايى بر آدمى گمارده شده كه اعمال او را از كوچك تا بزرگ ثبت و ضبط مى نمايند؛ جايى مى فرمايد: س 82ى 10 و ان عليكم لحافظين 11 كراما كاتبين 12 يعلمون ما تفعلون يعنى بدرستى كه به شما ((به گفتار و كردار شما)) نگاهبانند از ملائكه آن بزرگانى كه نويسندگانند روزنامه اعمال و اقوال شما را و مى دانند آن چه را از نيك و بد كه به جا مى آوريد و از روى دانش مى نويسند.

در جاى ديگر مى فرمايد: س 43ى 80 بلى و رسلنا لديهم يكتبون يعنى ؛ آرى و رسولان ما ((كه حفظه اند)) و در نزد ايشانند و موكل بر اعمالند، ثبت مى نمايند اعمال ايشان را ((و آن چه كه از آنها صادر شود.))

و نيز در مورد ديگر مى فرمايد: س 78ى 29 و كل شى ء احصيناه كتابا بر اين تفسير كه ، و هر چيز از اعمال بندگان از اطاعت و معصيت و غير آن شمرده ايم و نوشته ايم آن را؛ يعنى احصاى آن كرده ايم در حالى كه نوشته شده است در لوح محفوظ يا در صحف حفظه .

و همچنين در سوره قرآن مجيد آيه 18 مى فرمايد: ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد بيرون نيايد هيچ گفتارى از دهان مگر آن كه نزديك آن قول نگهبانى است مهيا و آماده كه در همان حال گفته او را در نامه نويسند، و مرويست كه حفظه چهار فرشته اند دو در روز و دو در شب ماءمورند و چنين گفته اند: كه خداى تعالى از استحفاظ ملكين مستغنى است و اصل عبارت هم مشعر بر همين است ، چون او سبحانه مطلع است بر آن چه بر ملكين پوشيده است از اخفاى امور، ليكن تسلط ايشان بر حفظ اعمال به جهت حكمتى است كه مقتضى آن است ، و آن زيادى لطف و احسان پروردگار است بر بندگان در اجتناب نمودن ايشان از سيئات و رغبت نمودن به حسنات .

تمام افراد عالم پرونده اى جداگانه دارند

پس ، از گفتار بالا بلاشك معلوم شد كه هر فردى از افراد عالم پرونده اى موجود و مشخص دارد كه بدون كوچكترين اشتباه و بدون نقص تنظيم شده و به موقع خود در معرض محاكمه الهى قرار خواهد گرفت و اين كه خداى تعالى در سوره الزلزال آيه 7 مى فرمايد:

فمن يعمل مثقال ذرة خير يره ((و شرا يره )) بر اين اشاره است كه كوچكترين كردار از خير و شر را به نظر عامل آن مى رسانند شايد اين رؤ يت از روى همان سوابقى باشد كه در دنيا تهيه شده است و بعيد نيست كه تمام رفتار و كردار خلائق را در يكى از صحنه هاى مواقف قيامت حالت تجسمى داده و مناظرى غير از آن چه در دنيا محسوس ‍ است به وجود آورند، از آن جهت كه جايى مى فرمايد: س 3ى 28 يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و اين بيان مى رساند كه گذشته از ديدن و خواندن نامه ؛ هر كس عمل خود را به نحوه اى كه فعلا بيان آن از قدرت خارج است رؤ يت خواهد كرد.

در اينجا موضوعى به خاطر نگارنده رسيد كه بگويد: قدر قدر مرور زمان در تشكيلات اين عالم به مرحله آخر نزديك شود يعنى هر اندازه كه روزگار؛ ايام گذشته را پشت سر گذارد كه تا به نتيجه نهايى ((انهدام اين عالم )) برسد، مثل اين كه مجهولات آن عالم ((رستاخيز)) بيشتر كشف شده و مردم از سرنوشت خود بهتر باخبر مى شوند؛ مثلا اگر در همين يك يا دو قرن اخير قريب به صد سال قبل به مردمان آن زمان مى گفتند كه زمانى بيايد كه بعد از مرگ شما كردار و رفتار شما را در صحنه اى عينا به نظر نسل هاى آينده در همين دنيا برسانند به هيچ وجه باور نمى كرده بلكه انكار مى ورزيدند؛ ولى امروز عينا مى بينيم كه صحنه هاى زندگى اشخاص روى پرده هاى سينماها و تلويزيون ها پس از گذشت سالها منعكس شده و حتى طنين اصوات آنها را هم مى شنويم .

پس بنابراين اگر خداى تعالى مى فرمايد كه در روز واپسين كوچكترين اعمال مردمان در معرض ديدار قرار مى گيرد، امروز ديگر براى عقيده به آن هيچگونه شك و ترديدى باقى نخواهد گذاشت و مسلم است كه فيلمى عظيم از دوران زندگانى عموم برداشته شده و زمانى به معرض نمايش ‍ گذارده خواهد شد.

پرونده محاكمه مردمان چه موقع به جريان قانونى خواهد افتاد؟

سوره المجادله آيه 6 يوم يبعثهم الله جميعا فينبئهم بما عملوا احصيه الله و نسوه آن زمان نام هاى اعمال گشاده مى شود كه تمام مردم برانگيخته شده و در يكى از صحنه هاى قيامت كه موقف حساب است در دو دسته صف آرائى كرده اند و اين آيه شريفه اشاره بر همان است كه مى فرمايد: روزى كه برانگيزد خداى تعالى ايشان را همگى پس خبر دهند آنها را به آن چه مى كردند كه ضبط نمود آن را خدا و فراموش كردند آن را؛ سپس درباره گروهى از تبه كاران مى فرمايد: س 18ى 48

و وضع الكتاب فترى المجرمين مشفقين مما فيه و يقولون يا ويلنا ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصيها و وجدوا ما عملوا حاضرا.

اشاره بر اين كه در آن هنگام كه اهل محشر در پيشگاه پروردگارى براى محاسبه خود صف كشيده باشند؛ نهاده شود نامه هاى اعمال همگى در دستهاى ايشان ؛ پس بينى گناهكاران را ترسناك و اعراض كننده از آن چه در كتاب ايشان باشد ((از گناهان فراموش شده )) و از روى تعجب گويند!! كه اى واى بر ما! چه بوده است اين نامه كه اصلا فرونگذاشته است گناهان خرد و بزرگ را مگر آن كه شمرده است همه را و ضبط كرده است .

ماحصل بيابند آن چه را كه به جا آورده اند نزد خود از نيك و بد؛ و هيچ بعيد نيست كه بيان امام عليه السلام در كلمه اول عبارت مورد شرح كه مى فرمايد: فوا سواتاه اشاره بر همين كلمه يا ويلنا در اين آيه شريفه باشد.

عموم مردم بلااستثناء با پرونده يا نامه خود محشور مى شوند

سوره الاسرى آيه 13 و 14 و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيمة كتابا يلقيه منشورا 14 اقرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا.

بر اين تفسير: و هر آدمى را ((خواه مؤ من و خواه كافر)) الزام كرده ايم عمل او را در گردن او، يعنى عمل هر بنده لازم اوست و از او جدا نمى شود، چنانچه طوق لازم گردن است ، تا ان وقت كه حساب آن كرده شود؛ و بيرون آوريم در روز رستخيز براى هر آدمى نوشته اى كه صحيفه عمل اوست ؛ و ببيند آن كتاب را باز و گشاده ؛ سپس گويند بخوان نامه كردار خود را ((چون در آن روز مجهولات برداشته شده و همه آدميان خواننده باشند و خطاب به هر يك رسد بخوان نامه خود را)) كه بس ‍ است نفس تو امروز بر تو حساب و شماره كننده ، يعنى خود ببين كه چه كرده اى !! و مستحق چه نوع پاداش هستى !

در تبيان آورده : كه چون آدمى در حيات باشد نامه او گشاده باشد و بر آن ، اعمال او را ثبت كنند و چون در سكرات افتد آن را در هم پيچند و چون مبعوث شود باز و گشاده به دست او دهند.

در موقف حساب مردم به دو دسته تقسيم مى شود

در آن موقف كه كوچكترين اسرار نهانى و گفتار و كردار انسانى آشكار مى شود مردم به دو دسته تقسيم مى شوند جمعى را نامه اعمال به دست راست دهند كه آنها از فرط خوشحالى و شادمانى ، و شايد از نظر افتخار و مباهات به اهل قيامت گويند بگيريد و بخوانيد نامه ها را كه پاك است و عملى در آن نيست كه شرم آور باشد.

قوله تعالى : س 69ى 19 فاما من اوتى كتابه بيمينه فيقول هاؤ م اقراء كتابيه و همچنين در آيه 7 از سوره انشقاق هم بيانى قريب به همين مضمون آورده كه مى فرمايد:

پس اما آن كسى كه نوشته او را به دست راست او دهند زود باشد كه حساب كرده شود حسابى آسان كه اصلا مناقشه و مضايقه در آن نباشد.

و اما دسته ديگر كه نامه آنها را به دست چپ مى دهند، هر يك چنين گويند كه اى كاش داده نشده بود به من اين نامه ، چون بدى هاى خود را بيند و به قبح اعمال خود واقف شود و از فضيحت و رسوايى بسيار اندوهگين شود؛ و قوله تعالى س 69ى 24 و اما من اوتى كتابه بشماله فيقول يا ليتنى لم اوت كتابيه و همچنين در سوره انشقاق اين بيان را به لسان ديگر آورده و مى فرمايد: و اما آن كسى كه داده شود نامه كردار او از پشت او به دست چپش كه او را بخواند پس زود باشد كه تمنا كند هلاكت را و به آتش در آيد، نگارنده اين بيان را در كتاب ((سرنوشت انسان )) از نظر قرآن به تفصيل آورده و صحنه آن موقف را به طور وضوح مجسم ساخته است به صفحه 309 چاپ اول آن كتاب مراجعه شود.

اگر خوانندگان عزيز به اين بحث كاملا توجه كنند و آياتى را كه در باب ثبت اعمال در دنيا و چگونگى بررسى و موقع بازپرسى آن را به دقت مورد نظر قرار دهند خواهند دريافت كه امام عليه السلام در همين يك جمله كوتاه كه مى فرمايد فوا سواتاه على ما احصى كتابك من عملى تمام اين مطالب را گنجانيده است .

در ثبت اعمال ، و نهى نااميدى از رحمت خداى تعالى

هر كه زد در هر عمل دستى به كار   ثبت در نامه كند نامه نگار
گر كند كردار زشت و ناپسند   يا رساند بر كسى از خود گزند
همچنان گر باشدش اعمال نيك   يا برون آيد ز او فعل ركيك
جمله را بنوشته يابد در كتاب   گر بود مشمول رحمت يا عقاب
روزى آيد نامه ها در انتشار   عده اى آزاد و جمعى در فشار
هر كسى جويد چنين روزى پناه   واى اگر باشد مرا نامه تباه
گر نبود اميدم از فضل عظيم   يا نبود از بخشش و عفو كريم
بايدم كردن ز خود قطع اميد   چون كه يابم نامه ام را در وعيد
همچنين دل بسته ام بر اين خطاب   قوله لا تقنطوا منى ثواب
نامه خود هر زمان ياد آورم   جاى آن باشد كه فرياد آورم
پس همه اميد من بر عفو اوست   چون كه بر حكمش گمانم بس ‍ نكوست

يا خير من دعاه داع و افضل من رجاه راج .

اى بهتر كسى كه مى خواند او را خواننده ، و اى برتر كسى كه اميد مى دارد او را اميدوار، يعنى اى آن كه خواننده اى بهتر از تو را نخوانده و هيچ اميدوارى و اميدگاهى افضل از پيشگاه تو نشناخته است .

از آن جا كه موضوع ((دعاء)) و دعا كردن اهميت بسزايى دارد امام عليه السلام عبارت مورد شرح را در اين دعاى شريف تكرار فرموده ؛ و شرحى در اين باب از صفحه 129 و 136 در همين كتاب گذشت ، و لكن موضوعى كه در اينجا جلب نظر مى كند آنست كه بدانيم :

آيا مقامى بالاتر و سزاوارتر از مقام پروردگارى هست كه هر كس ‍ خواسته هاى خود را از آن مسئلت دارد؛ يا نه ؟ و امام عليه السلام جواب اين سوال را در همين عبارت صراحتا داده و چنين اشاره مى فرمايد كه هيچ خوانده شده اى بهتر و بالاتر از مقام ربوبيت نيست كه او سبحانه تقاضاى عموم را بر وفق حكمت و مصلحت مى پذيرد و آرزوها را به ثمر مى رساند، و اين بحث از نظر قرآن و اخبار و روايات بسيار وسيع است كه گذشته از بيان تفاسير كتاب هاى جداگانه اى بر آن نوشته شده است و از آن جمله ((كتاب الدعاء)) در اصول كافى و كتاب عدة الداعى است كه به حد كافى اين موضوع را حلاجى كرده و در اين مختصر مجالى براى گسترش آن نيست .

خداى تعالى بهترين خوانده شده است

اى كه در دل مهر خود افكنده اى   بهتر از تو كس نباشد خوانده اى
هر كه زد بر غير تو دامن به دست   آمد از آن اوج اعلى رو به پست
گر به غير تو كند كس التجاء   بر خلاف آيد اميدش در رجاء
زين سبب بر كس ندارم من اميد   كه مرا بر عفو خود دادى نويد
هر چه خواهم از تو جويم در سوال   چون بر آرى حاجتم فى كل حال
پس تو بهتر ملجائى بر داعيان   كه روا سازى حوائج را عيان

اللهم بذمة الاسلام (65) اتوسل اليك و بحرمة القرآن اعتمد عليك (66) و بحبى النبى الامى القرشى الهاشمى العربى التهامى المكى المدنى (67) ارجو الزلفة لديك .

خدايا به امان و به عده اسلام توسل مى جويم به تو و به احترام قرآن اعتماد مى كنم بر تو، و به دوستيم بر پيغمبرت ، يعنى با آن محبتى كه بر نبى ، امى ، قرشى ، هاشمى ، عربى ، تهامى ، مكى ، مدنى ، دارم اميد تقربم به پيشگاه تو است ((اميد نزديك شدن به درگاه تو دارم .))

امام عليه السلام در مقام توسل بر آمده است

همانطور كه قبلا مطالبى گذشت در اين دعاى شريف تعليماتى به كار برده شده كه خواننده را به رموز و اسرار قرآنى آشنا مى سازد و در اينجا امام عليه السلام يكى از دستورات الهى را به مرحله اجرا گذاشته و در مقام توسل برآمده است كه فرمود: س 5ى 35 يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة . اى گروه مؤ منان بترسيد از خداى و بطلبيد به سوى او وسيله را، يعنى در طلب قرب او كوشيد به آن چه مى توان توسل پيدا كرد پس بنابراين دستور، امام عليه السلام اول وسيله خود را در پناه و امان بودن دين مبين اسلام قرار مى دهد و به اين اشاره ثابت مى كند كه ان الدين عند الله الاسلام و ايمان و اقرار به اسلاميت را واسطه و وسيله خود قرار داده و توسل به آن مى جويد؛ يا شايد بنابر تفسير استاد رشديه كه در شرح اين عبارت آورده ؛ منظور چنين باشد: بار الها؛ به عهد و پيمان اسلام ((پيمانى كه در روز الست در مقابل نداى آسمانى الست بربكم سر تمكين فرود آورده ؛ به پروردگار تو اقرار و تعهد بندگى تو كرده ايم )) به تو توسل مى جويم .

توسل به قرآن مجيد

سپس امام عليه السلام در اين بيان به وسيله ديگرى متشبث شده كه آن قرآن كريم است و اين بهترين وسيله تقرب است به سوى حق تعالى كه بزرگان عالم خدا را به عظمت آن قسم مى دهند و آن را واسطه و شفيع خود قرار مى دهند همچنان كه اميرالمؤ منين على عليه السلام در خطبه 175 از نهج البلاغه مى فرمايد: بدانيد كه اين قرآن پنددهنده ايست كه خيانت نمى كند و راهنماييست كه گمراه نمى كند و سخن گوييست كه دروغ نمى گويد؛ و چنين اضافه مى كند: پس بهبودى دردهاى خود را از آن بخواهيد و در سختى و گرفتارى از آن كمك طلبيد؛ و بدانيد قرآن شفاعت كننده ايست كه شفاعتش پذيرفته مى گردد و راستگوييست كه گفتارش تصديق مى شود و كسى را كه قرآن روز قيامت شفاعت كرد شفاعتش درباره او قبول مى شود و كسى را كه قرآن روز قيامت زشت دانست گفتارش به زبان او تصديق مى گردد؛ زيرا روز قيامت نداكننده اى ندا مى كند ((آگاه باشيد هر كشتكارى در عاقبت عمل و كشته خود گرفتار است مگر كشتكاران قرآن )) پس شما از كشت كنندگان و پيروان آن بوده آن را راهنما به سوى پروردگارتان قرار دهيد و از آن اندرز بگيريد و انديشه هايتان را كه بر خلاف آنست متهم سازيد و خواهش هاى خود را در برابر آن خيانتكار بدانيد.

عظمت قرآن مجيد

بهترين معرف قرآن مجيد همان مطالبى است كه در خود قرآن است ، از آن جهت كه قرآن بيان كننده كامل همه چيز در عالم است همانطور كه مى فرمايد: س 16ى 92 تبيانا لكل شى ء..... پس وقتى كه خود معرف و بيان كننده هر چيز است بديهى است كه بهتر از هر چيز مى تواند خود را معرفى كند.

قرآن درباره خود مى گويد: 17/9 ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم .... اين قرآن راه نماينده طريقه اسلام است ؛ كه آن راست تر و پاينده تر است از همه طريق ها و ملت ها.

قرآنى كه خود مى گويد: س 2ى 2 ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين .... قرآنى كه ترديدى در آن نيست كه راهنماى پرهيزگاران است كه به ناديده ايمان آوردند.

قرآنى كه خداى تعالى در عظمت آن فرمود: س 17ى 91 قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا

بگو، اگر جمع شوند همه جن و انس ((آدميان و پريان )) و همه اتفاق كنند بر آن كه بخواهند مانند اين قرآن را در فصاحت و بلاغت و حسن نظم و كمال معنى و اجبار از غيب بياورند، نتوانند آورد!! و لو اين كه در اين مورد هم با يكديگر تشريك مساعى داشته باشند.

قرآنى كه خداى تعالى مكرر در آن براى مردم جهان مثلهاى نيكو زده است ؛ قوله تعالى : س 17ى 91 و لقد صرفنا للناس فى هذا القرآن من كل مثل ....

قرآنى كه خداى تعالى آن را كتابى مبين و روشن و آشكار قرار داده و اصل آن كتاب را نزد خود نهاده كه فرمود: س 43ى 4 و انه فى اءم الكتاب لدينا لعلى حكيم ، كه آن كتاب داراى مقامى بلند است كه دست كوتاه خرد به وى نمى رسد، و تفرقه و پراكندگى به آن راه نخواهد يافت .

قرآنى كه ارجمند است در نامه اى نهفته شده كه جز پاكان به آن دسترسى ندارند، همچنان كه فرمود: س 56ى 76 انه لقرآن كريم ، فى كتاب مكنون .... كه اين قرآن يك مرتبه اى در كتاب مكنون دارد كه كسى جز بندگانى كه از هر آلودگى پاك شده اند به آن تماس پيدا نمى كند، و كتاب مكنون از بيگانگان پوشيده و مستور مى باشد.

قرآنى كه ارجمند است در لوحى محفوظ: س 85ى 22 بل هو قرآن مجيد، فى لوح محفوظ.

قرآنى كه ، هدى للمتقين و نور مبين است يعنى وسيله راهنمايى جهانيان و روشنى نمايان است .

قرآنى كه خداى تعالى فرمود: ما در اين كتاب هيچ چيزى را فروگذار نكرديم و هيچ تر و خشكى نيست مگر كه در آن كتاب آشكار است قوله تعالى : س 6ى 38 ما فرطنا فى الكتاب من شى ء و نيز مى فرمايد: س 6ى 59 و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين .

و خلاصه قرآنى كه در عظمت و بزرگى آن خداى تعالى فرمود: س 59ى 22 لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشيه الله .... اگر مى فرستاديم اين قرآن را بر كوهى ((بر طريق مثل )) هر آينه آن كوه را مى ديدى ترسنده و از هم پاشيده شده از ترس خدا، اشاره بر اين كه كوه با وجود بزرگى و سختى و غلظت بترسيدى ولى دلهاى تبه كاران و مجرمين كه از سنگ سخت تر است از آن متاءثر نمى شود و از وعد و مواعيدى كه در آن است پند نمى گيريد.

و اين بود شمه اى از بيان عظمت قرآن ، همان قرآنى كه امام عليه السلام آن را وسيله تقرب به نزد خداى تعالى قرار داده و به آن متوسل شده و به احترام و حرمت آن اعتماد خود را به سوى او جلب كرده و عرض مى كند: و بحرمه القرآن اعتمد عليك .

ديگر از وسائل تقرب دوستى پيغمبر اكرم است

و همچنين در جمله سوم حضرت سجاد عليه السلام وسيله ديگر خود را براى تقرب به پروردگار دوستى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم قرار داده ؛ كه اگر خواننده عزيز توجهى در عبارت و حبى لك شفيعى اليك كه شرح آن در صفحه 106 همين كتاب گذشت كرده باشد خواهد دريافت كه اين دو عبارت چه پيوستگى به آيه شريفه دارد كه مى فرمايد: س 3ى 30 قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله .... و شايد توسل امام عليه السلام در اينجا اشاره بر اين باشد كه محبت ورزيدن به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم همان محبت و دوستى با خداى تعالى است و اين كه امام عليه السلام هر دو مقام را مورد توسل و شفاعت قرار داده و يا وسيله تقرب ساخته است اهميت مقام محبت را نسبت به جد بزرگوار خود رسانيده است .

و نكته قابل توجه آنست كه امام عليه السلام در بيان مورد شرح صراحتا نفرموده ((به دوستى پيغمبرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم )) توسل مى جويم بلكه بيان را طورى آورده است كه عظمت مقام نبوت را به طور شايسته اى رسانيده و در معرفى آن حضرت اشاراتى به كار برده كه حاكى از اثبات مقام رفيع رسالت است ، يعنى توسل به محبت آن پيغمبرى جسته است كه صاحب اين خصوصيات باشد و بحبى للنبى الامى القرشى الهاشمى العربى التهامى المكى المدنى و بيان ذكر انساب و امى بودن آن جناب بنا بر مطالب مندرجه در كتاب هاى آسمانى ديگر غير از قرآن دليل بر خاتميت پيغمبر اكرم محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم است .

چرا قرآن پيغمبر را امى خوانده است ؟

امى در لغت به معنى نانويسنده و ناخوانده در كودكى از نظر تعليمات ظاهرى مى باشد.

در مجمع در ذيل آيه 157 از اعراف : الذين يتبعون الرسول النبى الامى .... آورده : كه در وصف حضرت به اميت مفسران را چند قول است يكى آن كه نانويسنده و ناخوانده لا يقرء و لا يكتب دوم آن كه به معنى منسوب به امت (68) سوم آن كه مراد به امت عربست زيرا كه عرب نانويسنده بودند، چهارم منسوب است به ((ام )) يعنى آن حضرت بر آن صفت بود كه از مادر متولد شده ناخوانده و نانويسنده بود. پنجم ، منسوب است به ام القرى كه مكه است و اين وجه مرويست از ابى جعفر.

در بحر الحقايق آورده : كه عرب اصل و منشاء را ام گويند چنان كه مكه را ام القرى گويند كه مبداء و مركز تمام شهرها و دهات است ؛ و لوح را ام الكتاب خوانند كه اصل همه كتب است ، پس حضرت رسالت را به اصل منسوب ساخته تا دانند كه اصل موجودات و اول مكنونات است و نكته ؛ لو لا لما خلقت الافلاك مؤ يد اينست .

نگارنده گويد: حاصل آن كه امى در وصف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به معنى آنست كه او از كسى غير از پروردگار عالم تعليمى نگرفته و استادى غير از جبرئيل نداشته است و اين امتياز مقام آن حضرت نسبت به امت است كه او ناخوانده و نانويسنده مى توانسته هم بخواند و هم بنويسد و بلكه بنا بر خبرى به تمام زبان هاى ملل عالم واقف بوده ؛ و اين خود يكى از معجزات مقام نبوت است .

پس بنابراين با توجه به كل اين مطالب در عبارات مورد شرح معلوم گرديد؛ كه حضرت سجاد عليه السلام چه نشان هاى مهمى را مورد هدف قرار داده و بر اين سه اصل مهم ((اسلام ، قرآن ، پيغمبر)) كه اساس دين مبين بر آنها استوار است ، توسل جسته است .

بهترين وسائل تقرب

بار الها از تو مى جويم ، امان   در توسل سوى ((قربت )) هر زمان
دارم اول در وسيله اين پيام   كه به اسلام آمدم در بار عام
ديگرم باشد مرا قرآن پناه   كه بشويد زنگ دل را از گناه
اين توسل لاجرم گردد قبول   كه مرا در دل بود حب رسول
كسى اگر خواهد مقام خود رفيع   بايدش گيرد پيمبر را شفيع
همچنين در حب او كوشد مدام   تا محبت بيند از خود بر دوام
نام عشق آمد دوباره در بيان   خوش بگفت آن عاشق شيرين زبان
كه مرا باشد وسيله حب دوست   اين توسل نزد محبوبان نكوست

فلا توحش استيناس ايمانى و لا تجعل ثوابى ثواب من عبد سواك فان قوما آمنوا بالسنتهم ليحقنوا به دمائهم فادركوا ما املوا و انا آمنا بك بالسنتنا و قلوبنا لتعفو عنا فادركنا(69) ما املنا و ثبت رجائك فى صدورنا و لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب .

پس انس و علاقه مرا در ايمان ، به وحشت مبدل منما، يعنى با آن آرامش ‍ خاطرى كه در ايمان با تو دارم مرا به حالت اضطراب مسپار، و مگردان پاداش كردار مرا همانند پاداش آن كسى كه غير تو را مى پرستد؛ چون گروهى گرويدند به زبان هاى خود ((در زمان رسول صلى الله عليه و آله و سلم اول اسلام )) تا نگاهدارى كنند به آن خون هاى خود را يعنى ((تا بدينوسيله كه به زبان قائل بودند كه ما ايمان آورديم ، جان خود را در پناه اين قول حفظ مى كردند در حالى كه گفتار آنها از روى حقيقت نبود)) پس به آرزوى خود رسيدند و جان به سلامت در بردند.

((و لكن اى خدا)) ما گرويديم به تو به زبان هاى خود و دلهاى خود ((بر اساس حقيقت )) تا آن كه عفو كنى و ببخشايى ما را، پس برسان ما را به آن چه آرزو كرديم و بر آور حاجت ما را و پا برجا بدار اميدت را در سينه هاى ما يعنى ، اميدوارى به حضرت خود را در سينه هاى ما ثابت فرماى ، و از آن پس كه ما را هدايت فرمودى دلهاى ما را به راه ديگر مايل مساز و از جانب خود ما را قرين رحمت كن كه تويى بسيار بخشنده ، و اين فقره اخير كه فرموده : لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا.... اقتباس از آيه 8 سوره آل عمران است .