حقيقت ايمان
بعد از آن كه امام عليه السلام در مقام توسل برآمد؛ و اسلام و قرآن و دوستى
پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را وسيله تقرب ساخت ؛ سپس به حالت استدعا بابى
از حقايق ايمان را در بيان آورده و مفاد صدها آيات قرآنى را در اين عبارات كوتاه
فشرده است ، يعنى حقيقت و واقعيت و صفت ايمان را در بيان كوتاهى تشريح كرده و مقام
و درجات و شرائطى از آن را مطرح مى فرمايد: بر اين وجه كه در اول مقام تثبيت ايمان
خود را مى رساند و در ثانى درخواست مى كند كه حقيقت ايمان از او سلب نشود و در ثالث
براى اين كه واقعيت ايمان را برساند اشاره به داستانهايى مى كند از قرآن كه شرح حال
گروهى را در زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسانيده است يعنى در خلال
گفتار خود نمودار كرده است كه تنها ايمان به لسان كافى نيست و پابرجايى ايمان بر دل
استوار است ، چنان كه عرض مى كند: و انا آمنا بك بالسنتنا و
قلوبنا.... و سپس اقرار به اين قول را اشاره به ايمان گروهى مى فرمايد كه
خداى تعالى از ما فى الضمير ايشان به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم خبر
داد: س 48ى 11 يقولون بالسنتهم ما ليس فى قلوبهم ،
و همچنين در مورد ديگر س 3ى 162 يقولون بافواههم ما ليس فى
قلوبهم و الله اعلم بما يكتمون ، و لذا معناى عبارت در دعاى شريف چنين است
كه : اى خدا نيستيم ما از آن گروه كه براى حفظ جان خود و رسيدن به آمال خود تنها
اقرار كردند و از بركت همان ايمان لفظى هم به آرزوى خود رسيدند، بلكه ما ايمان
آورديم به زبان ها و دلهاى خود، يعنى ، اى خدا؛ در حاليكه آنها را كه ايمان سطحى و
لفظى داشتند به آمالشان رسانيدى ، پس چگونه ممكن است ما را كه به دل و زبان و از
روى حقيقت به تو ايمان آورديم ماءيوس فرمايى ؟!!
و سپس در دنبال اين بيان اشاره به آيه ديگر مى فرمايد: يعنى روش گروه ديگرى از اهل
ايمان را متذكر مى شود كه به واقعيت ايمان پى برده و به حقيقت آن رسيده اند و خداى
تعالى در شاءن آنها فرمود: س 3ى 7 و الراسخون فى العلم
يقولون آمنا به كل من عند ربنا؛ يعنى گروهى كه در ايمان راسخ و استوار بودند
و خود را به مرتبه كمال ايمان رسانيده بودند گفتند: كه ما گرويديم به آن چه در نزد
پروردگار ماست و اى پروردگار، مپيچان ، و منحرف مساز دلهاى ما را از طريق حق ، بعد
از آن كه راه نمودى ما را به آن ، يعنى ، بعد از آن كه ما را از الطاف خود هدايت
فرمودى و به ايمان راه نمودى و به مدد توفيق ما را بر دين حق و صراط مستقيم قويم
گردانيدى آن را از ما باز مگير تا نزد آن از نهج حق به باطل ميل كنيم .
حاصل اين دعاست بر تثبيت قلوب به هدايت به واسطه الطاف و توفيقات ، و سپس اضافه مى
كند كه ببخش ما را از نزد خود رحمتى يعنى لطفى به آن مرتبه درجه قربى نزد تو حاصل
كرده ، به فوز و سعادت برسيم بدرستى كه تويى بخشنده هر سائلى را.
و با اين بيان امام عليه السلام اسرارى را كه در حقيقت ايمان نهفته شده ابراز
فرموده كه در اين جا با در نظر گرفتن ارتباط به گفتار او عليه السلام به پاره اى از
حقايق آن اشاره كرده تا دانسته شود كه ايمان چه شرائطى در بر دارد و واقعيت آن چه
مى باشد.
ايمان واقعى چيست ؟
چنين گفته اند كه ايمان واقعى عبارت از عقيده به حقايق اسلام است كه در راءس
آن عقيده به خداى واحد است و اجرا كردن دستورات او و قبول تعهدات خداپرستى در
آشكارا و در نهان و تصديق و باور داشتن حقائق معنوى اسلام و تسليم بودن بر آن ، و
يقين و جزم داشتن به واقعيات دين ، و واگذارى خود به خدا در همه امور و توجه يكباره
دل به خدا و صرف نظر از ماسواء.
و يا به اعتبار ديگر: آن حالتى كه آدمى را به راه خير و ثواب وامى دارد و آن عالمى
كه انسان را از طريق جهل و ظلمت مى رهاند و آن احساساتى كه آدمى را به پندار نيك و
گفتار نيك و كردار نيك ترغيب مى كند و خلاصه آن حالتى كه عقايد و ضمائر انسانى را
متوجه قدرت عظيم واحده اى مى نمايد و غير از آن را در عالم وجود مؤ ثر نمى داند، آن
را ايمان گويند.
افاضه ايمان از طرف خداى تعالى است
با وجودى كه افاضه ايمان از جانب حق سبحانه و تعالى است قوله تعالى : سوره
انعام آيه 111 ما كانوا ليؤ منوا الا ان يشاء الله و
همچنين س 10ى 100 و ما كان لنفس ان نومن الا باذن الله
كه اشاره بر اين است كه هيچ نفسى ايمان نمى آورد مگر به اجازه و خواست خداى تعالى ،
معذلك ايمان تحصيلى و اكتسابى است و شايد عبارت و الذين
جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا جواب اين معنا را خوب برساند كه جاى دستى براى
اهل خبر نگذارد، يعنى آنكس مى تواند صاحب ايمان شود كه ايمان بخواهد، و در صدد
تحقيق برآيد و بخواهد بداند كه موجد او كيست ، براى چه آمده و به كجا خواهد رفت ،
عنان و اختيارش در دست كيست ، چه وظيفه اى دارد؛ سپس اگر اين اطلاعات را كسب كرد،
بلاشك به واقعيت ايمان خواهد رسيد، چون خداى تعالى مردمان را بر فطرتى آفريده كه
همه مى توانند صاحب ايمان شوند، همه استعداد خداپرستى دارند و همه مى توانند عقايد
حقه را دريابند و اين ديگر بسته به حالت اختيار است كه مردمان يا بى اعتنايى كرده
نمى خواهند وارد مرحله ايمان شوند و يا به راه اصلى فطرت ثابت بوده و در جستجوى
ايمان بر مى آيند و در اين صورت خداى تعالى توفيق داده به خواسته خود مى رسند.
تنها ايمان به يكتايى خدا سعادت را تاءمين نمى كند!
بعد از آن كه آدمى اعتقاد حاصل كرد كه خدايى هست و او يكتا و بى همتاست و
تمام قدرت در نظم عالم در يد اوست و در واقع ايمان آورد به اين كه قدرتى غير از او
بر عالم حكمفرما نيست ، اين ايمان تنها ، فايده اى ندارد، بلكه زمانى ثمربخش است كه
ايمان آورده شود به دستوراتى كه از طرف او سبحانه صادر شده است .
چه بسا در اين ايام مشهود است كه گروهى به صرف اين كه اقرار به وحدانيت خداى تعالى
دارند ديگر شانه خود را از زير بار سنگين مسووليت ((اين
ايمان )) خالى كرده و همين را براى سعادت خود كافى مى دانند؛
در حالى كه چنين نيست و خداى تعالى خود در اين باب بياناتى بسيار آورده و شرايط
ايمان را با بيانات مختلف متذكر شده است ، جايى مى فرمايد: س 4ى 135
يا ايها الذين آمنوا آمنوا بالله و رسوله و الكتاب الذى نزل
على رسوله .... اى كسانى كه ايمان آورده ايد ثابت باشيد بر ايمان خود و به
دل ايمان آوريد و ايمان شما طورى باشد كه به خدا و رسول او كه محمد صلى الله عليه و
آله و سلم است و به كتابى كه فرستاده او است ((يعنى قرآن
)) همه ايمان داشته باشيد و اين ايمان چنين مى رساند كه
لازمه ايمان به حق تعالى ايمان به رسول و كتاب فرستاده او و پيروى از آنهاست همچنان
كه در دو مورد ديگر مى فرمايد: س 4ى 59 و س 46ى 33 يا ايها
الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم .... اى گروهى
كه گرويده ايد فرمان بريد خدا را در اوامر و نواهى و فرمان بريد رسول او را در راه
احكام و فرمان بريد امرايى را كه حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم از جانب خدا
زمام اختيار حكم را به يد ايشان واگذاشته است و مصدق اين عبارت است كه
من يطع الرسول فقد اطاع الله و در زيارت جامعه در
شاءن ائمه هداى صلوت الله عليهم اجمعين است كه من اطاعكم فقد
اطاع الله كه اطاعت آن بزرگواران و پيروى از دستورات كتاب آسمانى مرتبه كمال
ايمان را در بر داشته و رستگارى در ايمان بستگى به اين اصول را دارد.
صفات و درجات ايمان
خداوند تبارك و تعالى اهل ايمان را در ميدانى به مسابقه گرفته و هر كس را
نسبت به پيشروى او درجات و مقام مى بخشد و ايمان مردمان هر يك مراتبى دارد كه بعضى
در نهايت اتمام و برخى در وضوح نقص و پاره اى در تحول كه گاهى رو به نقصان و گاهى
رو به ازدياد مى روند و از اين جاست كه معلوم مى شود براى ايصال به مرحله كمال
ايمان بايد كوشش كرد و براى ازدياد آن از خداى تعالى مسئلت كرد و توفيق آن را
خواستار شد.
اين نكته را هم بايد توجه داشت كه بر هر يك از اعضاء بدن آدمى يك وظيفه ايمانى محول
شده است و زمانى مرتبه ايمان به نهايت كمال مى رسد كه تمام اعضاء وظيفه خود را
انجام دهند، زبان در يك وظيفه و دل در وظيفه ديگر چشم و گوش و دست و پا هر كدام در
وظائف مخصوص خود هستند و اگر دانا كوچكترين توجهى كند وظائف ايمانى هر يك را در
خواهد يافت .
بيانات ائمه اطهار عليهم السلام در صفات و درجات ايمان
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: ايمان را چهار ركن است ؛ توكل بر خدا،
واگذاشتن كارها به خدا، خشنودى به قضاى خدا؛ تسليم به امر خدا عز و جل .
در اصول كاى ؛ از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: به راستى خدا عز و جل ايمان
را بر هفت سهم نهاده است بر نيكى و راستگويى و يقين و رضا و وفا و دانش و بردبارى ،
سپس آن را ميان مردم پخش كرده هر كه را همه اين هفت سهم داده پس او كامل است و چنين
اشاره مى فرمايد كه مردم بعضى داراى يك سهم و بعضى زياده از يك سهم تا هفت سهم
((و از بيان امام عليه السلام معلوم مى شود كه هر كس قدرت
تحمل سهمى از ايمان را دارا مى باشد.))
از امام باقر عليه السلام فرمود: از اميرالمؤ منين عليه السلام پرسيده شد از ايمان
، در پاسخ فرمودند:
به راستى خدا عز و جل ايمان را بر چهار ستون نهاده ؛ بر صبر و يقين و عدالت و جهاد
و مجلسى عليه الرحمه صبر را تعبير از عفت كرده و يقين را تعبير از حكمت و جهاد را
تعبير از شجاعت و عدالت را ملكه اى دانسته است كه از اين سه خصلت خوب بر مى خيزد و
لازمه آنها است زيرا هر كدام از اين فضائل طرف افراط و تفريط دارند كه بد است و حد
عدالت آنها نيكوست .
ابن ميثم ((ره )) در شرح اين بيان
آورده است : مقصود ايمان در اينجا ايمان كامل است كه اصلى دارد و كمالاتى كه متمم
آنست ؛ اصلش تصديق به وجود صانع است و صفات كمال و نعوت جلال و هر چه در كتب خود
نازل كرده و رسولانش تبليغ كرده اند و كمالات متممه آن ، گفتارهاى درست و اخلاق
ستوده و عباداتست ؛ اين اصل و متمماتش كمال نفس انسانى است ، زيرا كه دو نيروى
علم و عمل دارد و كمالش وابسته به كمال اين دو است ، اصل ايمان كمال نيروى علم او
است و متمماتش كه مكارم اخلاق و عباداتست كمال نيروى عمل او است ، چون اين را
شناختى مى گوييم ؛ چون اصول فضائل خلقت كه كمال ايمان است چهار است و آن حكمت و عفت
و شجاعت و عدالت است لفظ ستونها را براى آنها به عاريه آورده براى آن كه ايمان كامل
جز بدان ها استوار نشود ((مانند چهار ستون خانه .))
از ابى الحسن عليه السلام منقول است كه فرمود: ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است ،
و تقوى يك درجه بالاتر از ايمان است و يقين يكدرجه بالاتر از تقوى است ، ميان مردم
چيزى كمتر از يقين پخش نشده است .
از امام صادق عليه السلام است ، كه فرمود: هر كه براى خدا دوست دارد، و براى خدا
دشمن دارد و براى خدا ببخشد او از كسانيست كه ايمانش كامل است و نيز فرمود: از
محكمترين حلقه هاى ايمان اينست كه دوست دارى براى خدا و دشمن دارى براى خدا و عطا
كنى در راه خدا و دريغ دارى در راه خدا.
صاحبان ايمان سه دسته اند
از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام منقول است كه : خداى عز و
جل خلقى را براى ايمان ثابت آفريده كه زوالى ندارد و خلقى اگر هم براى كفر آفريده
كه زوالى ندارد و خلقى را هم ميان اين دو آفريده و به برخى هم ايمان سپرده اگر
خواهد براى آنها به پايان مى رساند و اگر خواهد از آنها ميگيرد ((اين
دسته سوم صاحب ايمان عاريه هستند)) و در كافى شرحى به تفصيل
در اين باب آورده بر اين اشاره كه چون خداى تعالى حال خلق را مى دانست كه كدام دسته
در ايمان راسخ و كدام دسته در كفر ثابت و كدام دسته در حال دو دولى و متزلزل هستند
((پس از نظر علم خداى تعالى به اين سه دسته تقسيم شده اند.))
زمانى ايمان به مرحله تكامل رسد كه دستورات الهى همه اجرا
گردد
نمى دانم !! آيا اين خطاب ها در قرآن مجيد به اهل ايمان براى چه منظور است
؟!! اگر خواننده عزيز توجهى به آيات شريفه كرده باشد خواهد دريافت كه بسيار موارد
است خداى تعالى از نظر اجراى اوامر، تمام دستوراتى را كه بايد يك فرد مؤ من به
مرحله عمل در آورد در ذيل خطابه يا ايها الذين آمنوا
ايراد فرموده و شايد منظور از آن همه دستورات چنين باشد: كه اى مردم اگر مى خواهيد
حقيقت ايمان را دريابيد نتيجه ايمان خود را دريابيد در اول به يگانى من ايمان آوريد
و اطاعت كنيد امر مرا و امر رسول مرا و پيروى كتاب من كنيد؛ و در ثانى تمام احكامى
را كه از شرائط ايمان است به مرحله عمل در آوريد.
خدا مى داند نويسنده حيف و دريغ دارد كه در بعضى موارد در اثر كثرت مطالب و خوف از
اطاله مباحث نمى تواند حق مطلب را ادا كند، ولى چه بايد كرد بايستى به خواننده عزيز
التماس كرد كه اگر در جستجوى حقيقت است و اگر طالب علم دين است خسته نشده و از
خواندن كوچكترين مطالب اين كتاب صرف نظر نكند.
اگر حقا كسى بخواهد يك باب كمالى از احكام بر او گشاده شود يا بخواهد بدند اين كه
حضرت سجاد عليه السلام فرموده : و انا آمنا بالسنتنا و
قلوبنا آيا منظور از اين ايمان چه بوده است به اين شرح مختصر توجه كند تا
حقيقت مقام ايمان را درك كرده و به طور كلى به فروع و احكام دين آشنايى كاملى پيدا
كند.
خداى تعالى در آيات بسيارى در ذيل اين خطاب يا ايها الذين
آمنوا دستوراتى مؤ كد صادر فرموده است كه ما از نظر اختصار فقط اشاره به
ترجمه بعضى از آنها مى نماييم .
سوره آل عمران آيه 102: اى گروه گرويدگان بترسيد از خدا ((به
حد مقام خوف كه شايسته حق باشد)) و نميريد جز آن كه مسلمان
باشيد.
سوره التوبه آيه 119: اى آنان كه ايمان آورديد بترسيد از خدا و راستگو باشيد.
سوره البقره آيه 148: اى كسانى كه ايمان آورده ايد يارى جوئيد بر قيام حقوق الهى به
شكيبايى از معاصى و حظوظ نفسانى از امور قبيحه ، و استعانت جوييد به
((نماز)) كه ((ام
)) عبادات است .
سوره البقره آيه 175: اى كسانى كه گرويده ايد فرض كرده شد بر شما روزه داشتن همچنان
كه فرض شده بود بر آنان كه پيش از شما بودند تا شايد بپرهيزيد شما از معاصى .
سوره البقره آيه 255: اى آن كسانى كه ايمان آورده ايد، انفاق كنيد و به مستحقان
رسانيد از آن چه روزى كرده ايم شما را پيش از آن كه روزى بيايد كه نتوانيد عذرى بر
تقصير خود آوريد.
سوره البقره آيه 266: اى گروه گروندگان ؛ باطل مكنيد و تباه مسازيد مزد صدقه هاى
خود را به منت نهادن و رنج رسانيدن بر درويشان ((چه اين
منافى قربست و ثواب بر آن مترتب نيست .))
سوره البقره آيه 269: اى كسانى كه ايمان آورده ايد نفقه كنيد در راه خدا از چيزهاى
پاكيزه كه كسب كرده ايد ((يعنى از حلال نه از حرام
)) و نفقه كنيد از آن چه بيرون آوريم براى شما از زمين .
سوره آل عمران آيه 130: اى آنان كه ايمان آورديد بترسيد خدا را و رها كنيد آن چه را
كه به جاى مانده است از ربا اگر مؤ من هستيد.
سوره البقره آيه 277: اى كسانى كه ايمان آورديد بترسيد خدا را و رها كنيد آن چه را
كه به جاى مانده است از ربا اگر مؤ من هستيد.
سوره النساء آيه 29: اى آنان كه ايمان آورده ايد نخوريد اموال خود را ميان خودتان
به ناحق مگر آن كه در تجارت بياندازيد و بر تراضى يكديگر باشيد و نكشيد يكديگر را
همان كه خداوند به شما مهربان است .
سوره المائده آيه 1: اى آنان كه ايمان آورديد وفا كنيد به پيمان ها؛ حلال شده است
براى شما دامهاى چهار پا، مگر آن چه خوانده شود بر شما غير حلال در شكار و حال
احرام همانا خدا حكم مى كند بدانچه مى خواهد.
سوره المائده آيه 87: اى گروه گرويدگان حرام نكنيد چيزهاى پاكيزه را كه خدا براى
شما حلال كرده است و تعدى و تجاوز نكنيد كه خدا دوست نمى دارد تجاوزكنندگان را.
سوره المائده آيه 90: اى آنان كه ايمان آورديد، جز اين نيست كه باده
((سكرات )) و قمار و بتان و تيرهاى قداح پليدى است از
كردار شيطان پس دورى گزينيد از آن شايد رستگار شويد.
سوره الحجرات آيه 12: اى آنان كه ايمان آورديد دورى گزينيد از بسيارى از گمان ها
چون پاره اى از گمان ها گناه است و كاوش در كار مردم نكنيد و غيبت نكنيد
((عيب جويى ننماييد)) از يكديگر كه
آيا دوست مى دارد يكى از شما كه بخورد گوشت برادر خود را در حالى كه مرده باشد
همانا چگونه ناخوش دارد و شما را بد آيد از اين كردار ((و
غيبت كردن همانند اين عمل است كه در مثل آمده )) بترسيد خدا
را كه خدا توبه پذير مهربان است .
سوره انفال آيه 27: اى آنان كه ايمان آورديد خيانت نكنيد به خدا و رسول و در امانت
هم خيانت نكنيد يعنى خيانت نكنيد در امانت ها كه ميان يكديگر داريد.
سوره التوبه آيه 23: اى گروهى كه ايمان آورديد نگيريد پدران و مادران خود را دوست و
اولياء اگر برگزينند و ترجيح دهند كفر را بر ايمان ((اين
دستور، مقام عالى ايمان را مى رساند و به ياد مى آورد داستان نوح را و اين كه
فرزندش از ايمان به خدا سر باز زند و در شاءن او آمد ليس
من اهلك .))
سوره النور آيه 21: اى كسانى كه ايمان آورديد پيروى نكنيد گامهاى شيطان را كه هر كس
پيروى كند همانا شيطان امر مى كند او را به فحشاء و ناپسند....
سوره الصف آيه 2: اى آنان كه ايمان آورديد؛ چرا مى گوييد آن چه را كه نمى كنيد گران
است و بزرگ است نزد خدا از روى شدت و خشم آن كه بگوييد آن چه را كه نخواهيد كرد.
سوره احزاب آيه 70: اى آنان كه ايمان آورديد بترسيد خدا را و بگوييد گفتارى استوار.
سوره المنافقون آيه 9: اى آنان كه ايمان آورده ايد باز ندارد، ثروت هاى شما و اولاد
شما؛ شما را از ياد خدا كه هر كس چنين شد از زيانكاران است .
سوره التحريم آيه 8: اى آنان كه ايمان آورده ايد توبه كنيد و بازگشت كنيد به سوى
خدا بازگشتى كه خالص باشد شايد پروردگار شما از بدى هاى شما درگذرد و داخل كند شما
را در بوستان هايى كه در بنگاه آنها آبهاى روان جارى است .
خلاصه مطلب در باب ايمان
همانطور كه قبلا اشاره شد نگارنده از نظر اختصار از بيان تمام احكامى كه در
ذيل اين خطاب يا ايها الذين آمنوا وارد شده است ،
خوددارى كرده ، و از نظر اطاله كلام اين بحث عظيم را در هم پيچيده ، چون اگر خواسته
بوديم اين موضوع را كاملا بشكافيم تفسير همان اولين آيه در شاءن اهل تقوى و ايمان
الذين يؤ منون بالغيب ما را مجال نمى داد كه به عبارت
ديگر بپردازيم .
و اين بحث از نظر قرآن مجيد شايان اهميت است ، لكن در اينجا خواننده عزيز را مخاطب
قرار داده ، مى گوييم : با اين شرح مختصرا آيا ديگر شكى باقى مانده است كه بخواهيم
بدانيم قد افلح المؤ من ون در شاءن چه گروهى است ؟ يا
بخواهيم بدانيم كه ايمان چيست و بر چه كيفيت است و خصوصيات اهل ايمان از چه قرار
است و پاداش آنها چيست ؟!
از اينجاست كه تمام اين گفتار و اصل معانى در تمام مطالبى كه ناگفته مانده است ؛
امام عليه السلام در جمله كوتاهى در اين دعاى شريف به كار آورد و ابوابى از علوم را
در بيان خود گشاده است ؛ كه عرض مى كند: و انا آمنا بك
بالسنتنا و قلوبنا.... بر اين تفسير كه اى خدا، ما از صميم قلب به تو و به
پيغمبر تو و كتاب تو و آن چه را از احكام كه مقرر فرمودى ، همه و همه ايمان آورديم
!!
در ايمان
از ازل آن عهد و اين پيمان من |
|
ثابت آمد بر سر ايمان من |
روز اول گفته ام خالق يكيست |
|
گويم اكنون هم ز شركش دلبريست |
بر دل و جان و به اعضاء و لسان |
|
لا شريك له بگفتم در بيان |
دارم ايمان بر خدا و بر رسول |
|
دين حق كردم ز جان و دل قبول |
لاجرم باشد مرا قولى سليس |
|
كه بود ايمان مرا يار و انيس |
پس مگردان اجر من را در ثواب |
|
مثل آن كو مستحق باشد عقاب |
هان شنيدم كه گروهى نابكار |
|
دل تهى بگرفته اند از ذكر يار |
بر زبان گفتند ((انا مؤ من ون
)) |
|
ليك بودندى به دل ((هم مشركون
)) |
زين سبب بر حفظ جان و مال خود |
|
كوششى كردند بر آمال خود |
پس به صرف قول واهى بر زبان |
|
آمدند از خوف وحشت در امان |
گر بود اجر سخن گويان چنين |
|
اجر حق جويان چه باشد بر يقين |
پس من آوردم به تو ايمان چنين |
|
از صميم قلب و از روى لسان |
تا ببخشى آن چه كردم اشتباه |
|
يا گذشت آرى مرا در هر گناه |
هم به آمالم رسانى در جنان |
|
هم كنى يار و انيس مؤ منان |
اين اميدم را به خود ثابت بدار |
|
تا نبينم جز تو كس در هر ديار |
پس مپيچان من در اين ره بر خلاف |
|
تا نگيرم من در ايمان انحراف |
در هدايت پا به جا دارم چنين |
|
تا نگردد رويم از آن بعد از اين |
چون چشيدم اين حلاوت در نهان |
|
آمد ايمانم ثبات اندر عيان |
گفته بودى خود كه من بخشنده ام |
|
زين سبب بخشنده را من بنده ام |
بار ديگر گويم اى رب آتنا |
|
من لدنك رحمة هىّء لنا |
فو عزتك لو انتهرتنى ما برحت من بابك و لا كففت عن تملقك لما
الهم قلبى من المعرفة بكرمك و سعة رحمتك ، الى من يذهب العبد الا الى مولاه و الى
من يلجى ء المخلوق الا الى خالقه .
پس به عزت تو سوگند كه اگر برانى مرا از باب رحمت خود، جدا نشوم از تو
((يعنى اگر مرا از آستان خود برانى ، دست بردار نيستم و
پيشگاه تو را ترك نخواهم كرد و از در خانه تو دورى نخواهم گزيد،))
و به عزت تو قسم باز نمى ايستم از تملق گفتنت ((يعنى فروتنى
خود را در مقابل عظمت تو از دست نخواهم داد)) از آن جهت كه
((الهام شده است بر من )) ملهم شده
است دل من از معرفت به كرم تو و وسعت رحمتت ((كه خود فرمودى
: و رحمتى وسعت كل شى ء))
فراگرفته است رحمت من همه چيز را.
((پس با اين حال )) كجا برود بنده غير
از به سوى مولايش ؟ و به كدام آستان پناه برد مخلوق ؟ جز به درگاه خالق خود يعنى
مخلوق غير از خالقش پناهى ندارد.