عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۲۰ -


در هر حال بايد متوجه ذكر خداى تعالى بود

سوره آل عمران آيه 190: الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ....

آنان كه استدلال مى كنند بر توحيد و علم و قدرت و وجوب وجود واجب الوجود به خلق آسمان ها و زمين و اختلاف روز و شب ؛ آنها كسانى هستند كه از روى اخلاص ياد مى كنند خدا را در حالى كه ايستاده يا نشسته يا بر پهلو افتاده باشند؛ يعنى در هر حالت دائم به ذكر حق مشغول بوده و پيوسته در درياى محبتش مستغرق اند.

در تفسير منهج الصادقين آورده : كه نزد علماى محققين مراد ذكر دل است زيرا كه دوام ذكر لسانى ممكن نيست ، اما ذكر دل را فتورى و قصورى نمى باشد؛ پس مراد از اين صاحبدلانند كه مشغول به ذكر از دل و جانند قياما در حالى كه قائمند ((يعنى متوجه به امر الهى )) و قعودا؛ قاعدند ((يعنى باز ايستاده از ملاهى )) و على جنوبهم ((يعنى بر يك جانب اند از ارتكاب مناهى )) و يا قائمند بر آستانه خدمت : و قاعدند بر بساط قربت و آسودگانند در بارگاه وجد، و حال و بركنار از پندار و و هم و خيال .

و بعضى گفته اند كه تفكر و انديشه در خلقت آسمان ها و زمين خود مقامى از ذكر او سبحانه است .

ذكر خداى تعالى سبب آرامش قلب و آسايش خاطر است

سوره الرعد آيه 28 الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب آنان كه گرويدند به خدا و آرام مى يابد دلهاى ايشان به ياد خدا؛ يعنى چون ذكر خداى شنوند بدان ساكن شوند و آرام يابند و انس گيرند؛ بدانيد همانا كه به ذكر خداى تعالى آرام مى گيرد دلهاى مؤ منان .

نگارنده گويد: بسيار قابل اهميت است آن چه را كه خداى تعالى بر سبيل تنبيه و بر عموم خطاب مى فرمايد: چون در طريق ايمان لغزش و تزلزل بسيار است و يا به قول شاعر شيراز كه گفت : ((در راه عشق وسوسه اهرمن بسى است )) لذا در اين جا خداى تعالى چنين تصريح مى كند: كه بدانيد و آگاه باشيد اى مردم !! كه به ذكر خدا دلهاى شما آرامش پيدا مى كند و ايمان شما به مرحله اطمينان مى رسد.

كسانى كه از ياد خدا غافلند با شيطان ماءنوس و زندگانى آنها در عسرت است

سوره الزخرف آيه 35 و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين و هر كس خود را بر كورى دارد از ياد كردن خداى كه متصف به صفت رحمت است و از آن تجاهل نمايد يا آن كه عارف باشد به حقيقت آن ، يعنى هر كه چشم بپوشد و اعراض نمايد از نظر كردن در حجج بينه و آيات باهره او؛ تقدير كنيم از براى وى ديوى را؛ يعنى وى را به جهت آن تجاهل به حال خود باز گذاريم و نظر الطاف از او باز گيريم ؛ پس نزد اين حال شيطان بر او استيلا يابد و با او همنشين و مصاحب شود و پيوسته به اضلال و اغوا و وسوسه او مشغول گردد.

و همچنين است در آيه 123 از سوره طه كه مى فرمايد: و من اعرض ‍ عن ذكرى فان له معيشة ضنكا، و نحشره يوم القيمة اعمى - و هر كس كه روى برتابد از ذكر پروردگار و اعراض كند از قرآن و نظر كردن در دلائل و بينات آن ؛ پس عرصه زندگى بر او تنگ خواهد شد؛ و اگر روزى هم بر او فراخ گردانيده شود او خود بر آن تنگ گيرى ميكند و به فراغت خاطر آن را صرف نمى كند و به معيشت ضنك مى گذراند و معرض از ذكر خداى تعالى در قيامت نابينا محشور شود يعنى حجتى نتواند آورد.(33)

در تفسير گازر آورده : معنى آيت نه آنست كه هر كه از ذكر خداى و راه حق عدول كند روزى بر او تنگ شود، چه ما بسيارى از كافران را مى بينيم كه معيشت بر ايشان فراخ ‌تر است از آن كه بر مؤ منان ؛ معنى آيت آنست كه : آنان كه به قيامت ايمان ندارند هر خرجى و نفقه اى كه كنند آن را غرامت شناسند براى آن كه بر آن ثوابى و آن را عوضى طمع ندارند آن خرج و نفقه بر ايشان سخت آيد.

نگارنده گويد: گشادگى روزى و ثروت سرشار دليل بر راحتى و آسايش ‍ صاحب آن نيست چه بسا بعضى با داشتن اموال بسيار و ثروت بى شمار روزگار آنها در كمال سختى و مشقت گذشته و از طريق بسيار ديگر ناراحتى و رنج مى برند و مى توان گفت چنين اشخاص از ياد خدا غافل و دچار معيشت ضنك شده اند.

بيانى از تفسير الميزان در معنى ((ذكر))

در تفسير الميزان آورده : بايد دانست كه ((ذكر)) گاهى در مقابل ((غفلت )) گفته مى شود مانند: س ى 28 ... و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا... ((يعنى از كسى كه دل او را از ياد خود غافل كرديم پيروى مكن )) و آن عبارت از اينست كه انسان توجه به علم خود نداشته باشد، يعنى علم به چيزى دارد ولى خودش متوجه نيست كه علم به آن دارد، بنابراين ((ذكر)) به معنى علم به علم داشتن است ، و گاهى در مقابل ((نسيان )) گفته مى شود و آن عبارت از زائل شدن صورت علمى از محفظه ذهن است چنان كه مى فرمايد:

س ى 24 واذكر ربك اذا نسيت و قل عسى ان يهدين ربى لاقرب من هذا رشدا

((يعنى هنگامى كه خدا را فراموش كردى او را به ياد آور و بگو اميد است خدا مرا به راهى نزديكتر از اين هدايت كند)) بنابراين ((ذكر)) يعنى وجود صورت عملى در حافظه ، و همانطور كه نسيان داراى آثارى است ذكر هم آثارى مخصوص به خود دارد، و لذا همانطور كه در بعضى از موارد كلمه نسيان را به ملاحظه وجود آثار نسيان ((بدون اين كه حقيقت فراموشى موجود باشد)) اطلاق مى كنند و مثلا مى گويند: هنگامى كه بدانى دوستت احتياج به يارى و كمك دارد او را كمك نكنى فراموشش كرده اى ، همچنين ((ذكر))را به ملاحظه وجود آثار آن در مواردى هم كه ذكر موجود نيست اطلاق مى كنند.

ظاهرا اطلاق ((ذكر)) بر ذكر گفتن لفظى هم از اين قبيل است ، زيرا گفتگو درباره چيزى از آثار به خاطر داشتن آن است ، خداوند مى فرمايد: س ى 83 ساتلوا عليكم منه ذكرا يعنى به زودى ذكرى از وى بر شما مى خوانم ((در اين آيه كلمه تلاوت كه مخصوص ذكر لفظى است به كار برده شده )) و اگر ذكر گفتن لفظى را ((ذكر)) بدانيم بايد گفت كه از مراتب ذكر است نه معنى منحصر آن . و در آن تفسير شريف چنين اضافه مى كند: خلاصه اين كه ذكر مراتبى دارد و آياتى را شاهد مراتب آن آورده كه از جمله آيه 200 از سوره البقره است كه مى فرمايد: فاذكروا الله كذكركم آبائكم او اشد ذكرا ((يعنى خدا را ياد كنيد مانند ياد كردن از پدرانتان يا سخت تر)) و در اين جا چنين تفسير كرده كه : شكى نيست كه ((شدت )) كه در اين آيه ذكر شده از صفات معنى است نه لفظ، و منظور اين نيست كه لفظ را شديدتر ادا كند بلكه منظور شدت توجه قلبى است و نتيجه را به اينجا مى رساند كه ذكر مراتبى دارد و صدق گفتار كسى را كه مى گويد ((ذكر عبارت است از حضور معنى در نفس )) تاييد مى نمايد.

چند روايت

در ((محاسن )) و ((دعوات راوندى )) از امام صادق عليه السلام نقل شده كه : خداوند متعال مى گويد ((كسى كه ذكر من چنان او را مشغول كند كه از درخواست كردن از من باز ماند بيش از آن چه ديگران از من خواسته اند به او مى بخشم !!))

در ((عدة الداعى )) از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود: خداوند مى فرمايد: هنگامى كه بدانم بنده من بيشتر به من مشغول است علاقه او را توجه سوال و مناجات با خود مى كنم ، وقتى بنده ام چنين شد و خواست غافل شود ميان او و غفلت حايل مى شوم ، اينها دوستان حقيقى منند، اينها قهرمانان و شجاعان واقعى هستند، اينها كسانى هستند كه هر وقت بخواهم اهل زمين را مجازات و هلاك كنم به بركت اين شجاعان از آنها صرف نظر مى كنم !!

در ((محاسن )) از امام صادق عليه السلام نقل شده كه خداوند مى فرمايد: اى فرزند آدم ، در نزد خود ياد من كن تا نزد خودم ياد تو كنم ، فرزند آدم !! در خلوت ياد من كن تا من هم در خلوت ياد تو كنم ، در ميان جمعيت ياد من كن تا در ميان جمعيتى بهتر از جمعيت اتو يادت كنم ، و فرمود: هر بنده اى در ميان جمعيتى از مردم ياد خدا كند خداوند در ميان جمعيتى از ملائكه ياد او مى كند.

يادآورى ذكر بر سبيل تنبه از طرف خداى تعالى

سوره الحديد آيه 15: الم ياءن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله ....

آيا وقت آن نرسيده است از براى آنان كه گرويده اند، آن كه بترسد و نرم شود دلهاى ايشان براى ياد كردن خدا، يعنى براى آن چه خدا را به آن ياد كنند از مواعظ و بر آن چه فرستاده خداى از كلام حق و صدق .

صاحب كشاف آورده : كه مى تواند بود كه مراد به ذكر و آن چه منزل شده قرآن باشد چه قرآن جامع اين هر دو صفت است يعنى هم ذكر و موعظه است و هم به حق از آسمان نازل گشته يا آن كه مراد خشوع قلوب باشد در وقت ذكر خداى و در وقت تلاوت قرآن ؛ كقوله : الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا سوره انفال آيه 2 آنان كه هرگاه ياد خدا شود بهراسد دلهاشان ؛ و هرگاه خوانده شود بر ايشان آيت هاى او ايمانشان افزوده گردد.

داستان فضيل عياض و تنبه او از آيه شريفه الم ياءن .... الخ

آورده اند كه فضيل عياض مردى راهزن بود و تجار از دست او به تنگ آمده بودند و چاره اى به او نداشتند در مجاور او كنيزى بود كه او را بسيار دوست مى داشت شبى خواست كه نزد او برود بر بالاى بام برآمد از همسايگى آن سرا آوازى شنيد كه يكى تلاوت قرآن مى كرد و اين آيه را مى خواند كه الم ياءن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله

فضيل را چون اين آيه به گوش رسيد گفت : آرى !! بار خدايا وقت آن رسيد كه دل من نرم شود و ترسان گردم و آنا توبه كرد و بسيار بگريست و به خرابه اى پناه برد كه بخسبد جمعى از كاروانان را ديد كه در آن جا با هم مى گفتند امشب بيدار باشيد كه فضيل در راه است مبادا كه راه زنى كند فضيل با نفس خود گفت : كه اى نفس شرير ببين كه خلق خدا از تو چگونه ترسانند پس توبه كرد و با خود قرارداد تا زنده باشد مجاور مسجد الحرام باشد و از جمله زهاد آن زمان گشت .

امر خداى تعالى به ذكر خود به حد بى نهايت

سوره الاحزاب آيه 41 يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا(41) و سبحوه بكرة و اصيلا؛ اى مؤ منان و گرويدگان ياد كنيد خداى را يادكردنى بسيار در غالب اوقات به انواع ذكر از تهليل و تمجيد؛ و تسبيح گوئيد او را يا نماز گذاريد براى او بامداد و شبانگاه چه شما را صبح و شام اشق است .

عبدالله عباس گفت : خداى سبحانه و تعالى بندگان را به هيچ چيز نفرمود الا كه آن را حدى معين كرد و سقوط آن را به عذرى باز بست ؛ الا ذكر او كه آن را حدى ننهاد و به عذرى باز نيست ؛ و گفت : در همه احوال مرا ياد كنيد فاذكروا الله ذكرا كثيرا به شب و روز و گاه و بيگاه و سفر و حضر و بيمارى و تندرستى و نهان و آشكار.

ابوسعيد خدرى گفت : كه از رسول صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه ذكركنندگان بسيار آنانند كه چندانى ذكر او كنند كه مردم گويند ديوانه اند؛ و چنين گفته شده كه ذكر به دو وجه باشد، به دل و به زبان آنچه به دل باشد چنان باشد كه يك لحظه فراموشت نبود.

و اما ذكر به زبان هم شرطش اين است تا علامت محبت ظاهر باشد كه : من احب شيئا اكثر ذكره ، و آن چه را كه خداى تعالى خود در طريقه ذكر فرموده در آيه 205 از سوره اعراف است كه مى فرمايد: و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خفية .... يعنى ياد كن پروردگار خود را و قيام نما به تسبيح و تهليل و تكبير و تحميد او سبحانه در دل خود از روى زارى و ترسكارى ؛ چه تضرع و خشيت اقربست به اجابت و قبول و گويند مراد تفكر است در نفس تا سبب آن علم به صانع و صفات كمال و جمال او حاصل شود.

خواند نماز و تلاوت قرآن يكى از اصناف ذكر است

سوره المنافقون آيه 9 يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله اى آن كسانى كه ايمان آورده ايد باز ندارد و مشغول نگرداند ثروت هاى شما و فرزندان شما، شما را از ياد كردن كه آن صلوات خمس است ((نماز پنجگانه )) يا جميع فرايض يا قرآن يا جهاد يا شكر بر نعماء و صبر بر بلاء و رضا به قضاء، على اختلاف الاقوال ؛ چه : مقتضاى ايمان آن است كه دوستى خدا غالب باشد بر دوستى همه اشياء؛ مراد نهى ايشان است از مشغول شدن به اموال و تصرف در آن سعى در تدبير آن و تلذذ و استماع به منافع آن و تهالك بر طلب آن ؛ و از مسرور شدن به لقاى اولاد و شفقت نمودن ، بر ايشان تا حدى كه باز ندارد آدمى را از ذكر پروردگار و غافل نسازد از اطاعت او سبحانه و تعالى ؛ چون آن گروه كه مال خداى تعالى اولاد آنها را به خود مشغول دارد و از ذكر پروردگار غافل سازد ايشانند زيانكاران كه عظيم باقى را به حقير فانى فروخته اند.

در اقسام ذكر

بنابر آن چه كه در باب ذكر گذشت بايد دانست كه ذكر بر سه قسم است ؛ ذكر به دل و ذكر به لسان و ذكر به ساير جوارح ؛ و اما ذكر به دل عبارتست از نظر و تفكر در بدايع الهى و صنايع پادشاهى كه سبب سكون نفس و طماءنينه قلب است و گفته اند اين ذكر سرآمد عبادات است و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: تفكر ساعة خير من عبادة ستين سنه و محققان بر آنند كه ذكر دل و جان عبارتست از كمال عالم محبت ((كه آن را عشق خوانند.))

و ذكر دوم كه ذكر به لسان است عبارت از قائل شدن است به تسبيح و تهليل و تكبير و غير آن كه شرحش در دنبال همين موضوع بيايد.

و ذكر سوم كه ذكر به جوارح و اعضاء است و آن نماز و روزه و حج و جهاد باشد و بعضى از علماء گفته اند كه ذكر بر سه نوع است ذكر الآلاء فقوله : ((و اذكروا نعمت الله )) و ذكر الاسماء فقوله : ((واذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتلا)) و ذكر رب الارض و السماء فقوله : ((واذكروا الله ذكرا كثيرا.))

ابوسعيد خدرى روايت كند: كه چون اين آيه آمد رسول صلى الله عليه و آله و سلم چندان ذكر كرد كه كافران گفتند محمد صلى الله عليه و آله و سلم ديوانه شده و بعد از آن گفت كه حق تعالى سه چيز را به چيز موعود ساخته يكى ذكر را به ذكر در كريه فاذكرونى اذكركم و دوم وفا را به وفا؛ در آيه اوفوا بعهدى اوف بعهدكم سوم : فسحت را به فسحت كه فافسحوا سفسح الله لكم .

در اوصاف و طريقه ذكر لسانى

ذكر لسانى بر چند صفت است : ((تمحيد و تمجيد و تكبير و تسبيح و استغفار)) و بر هر يك از آن احاديث بسيار واقع شده كه از نظر تيمن و تبرك به بعضى از آنها اشاره مى شود.

از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مرويست كه هر كه بگويد الحمد الله كما هو اهله ملائكه آسمان از نوشتن ثواب آن عاجز آيند؛ گويند بار خدايا نمى دانيم كه ثواب اين كلمه بزرگوار چيست تا بنويسيم ؛ خطاب آمد بنويسيد آن چه بنده من گفته و بر من است ثواب آن كه به او برسانم بر وجهى كه هيچ چشمى آن را نديده است . ((در باب ((حمد)) هم به اين حديث شريف اشاره شد))

و نيز از آن حضرت منقولست كه بهترين عبادات ذكر لا اله الا الله است و همچنين از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مرويست كه به اصحاب خود فرمود: پنج كلمه را تعليم شما مى كنم كه بر زبان خفيف باشد و در ميزان ثقيل ، و خداى را خشنود گرداند و شيطان را براند و از كنوز جنت و تحت عرش باشد و صالحات و باقياتى باشد كه حق تعالى در قرآن ذكر فرموده :

حيث قال ((و الباقيات الصالحات عند ربك ثوابا و خير املا)) و آن كلمات اين است كه بگوئيد: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و در فضيلت اين اذكرا روايات بسيارى نقل شده كه اينجا گنجايش آن را ندارد.

و همچنين از جمله اذكار ((ذكر)) استغفر الله مى باشد كه روايت شده هر كس استغفار بسيار كند حق تعالى او را از همه هم و غم فرج دهد و از هر مضيقه او را بيرون آورد.

و خلاصه در باب اذكار مطالب بسيار است كه خود مستلزم رساله اى جداگانه است و همينقدر متذكر مى شويم كه ذكر خداى تعالى از ذكر همه چيز بالاتر و بزرگتر است و قوله تعالى : و لذكر الله اكبر و هر قدر كه آدمى بتواند ذكر او را زياد كند و از ياد او غافل نباشد درجات خود را در آخرت وسيع تر كرده است .

و اين نكته را هم بايد توجه داشت كه بعضى در ختم اذكار، اعدادى معين قائلند و نتيجه را در تكميل تعداد معينه مى دانند؛ بديهى است كه اگر بيان آنها از طريق اخبار و روايات موثق رسيده باشد كه كمال نتيجه حاصل است مانند ذكر تسبيحات حضرت فاطمه عليهاالسلام به عدد معين و معروف و ذكر استغفار به عدد هفتاد مرتبه و هكذا در اذكار ديگر و البته اگر احتمال داده شود كه حدود اذكار از ماءخذ صحيح نرسيده باشد مى توان ذكر را به قصد تقرب به هر اندازه بر زبان جارى كرد و ذاكر انشاءالله ماءجور است .

در اينجا روى سخن به خواننده عزيز است : حال كه كيفيت ذكر را بر وجوه مختلف و اقسام و اوصاف و طريق آن از نظر قرآن دانستى ؛ آيا حق اين نيست كه حضرت سجاد سلام الله عليه با اين كه عالم به تمام رموز و اسرار قرآنى در باب ذكر است از خداى تعالى تقاضا مى كند و ما را تعليم دهد كه بگوييم اللهم اشغلنا بذكرك و توفيق اين عبادت بزرگ را از خود او سبحانه بخواهيم .

و ما اگر حقا توجه داشته باشيم و بخواهيم حقايق اين موضوع را درك كنيم كافى است كه به معانى و تفسير اسماء صفات الهى كه در هر يك از آن اسرارى نهفته شده و در جوشن كبير مذكور است دقت كرده و نتيجه كامل بگيريم ولى افسوس كه در اينجا ديگر مجالى براى بسط اين كلام نيست و فقط اكتفا مى كنيم به ذكر اسماء مذكوره و تاءمل در آنها را به خواننده وامى گذاريم .

آن اسماء عبارتند از: يا خير الذاكرين ، يا خير المذكورين ، يا ذاكر، يا من ذكره حلو، يا من له ذكر لا ينسى ، يا من ذكره شرف للذاكرين ، يا اعز مذكور ذكر، يا انيس الذاكرين ، يا خير ذاكر و مذكور، يا مذكر....

در بيان ذكر

اى خدا بر من رسان خيرى مدام   كه به ذكرت روز و شب گيرم دوام
چون تويى بر عالم هستى مدار   پس به ياد خود مرا باقى بدار
ذكر تو آرامش دلهاى پاك   ذاكر از خوفت ندارد هيچ باك
بى خرد دايم ز يادت غافل است   آن كه در ذكرت بكوشد عاقل است
هر كه ذكر حق نيارد ياد خويش   باشد او را خاطرى زار و پريش ‍
آيدش در زندگانى عرصه تنگ   تير آمالش خورد دايم به سنگ
فاذكرونى در حقيقت ذكر اوست   خود به ياد آرد كه آور ياد دوست
ذكر ما تسبيح و تقديس و سجود   ذكر او بر ما افاضت شد وجود
ذكر ما تمجيد و تحسين و سپاس   ذكر او اعطاى روزى بى قياس ‍
ذكر ما از جان و از دل بر زبان   ذكر او احسان و بخشش در عيان
ذكر ما باشد رسان ما را نعيم   ذكر او باشد رهانم از جحيم
ذكر ما بر جرم خود باشد قيام   ذكر او عفو است عند الانتقام
ذكر ما باشد اجرنا من عذاب   ذكر او باشد رسانم بر ثواب
الغرض گوييم ما يك ذكر نيك   كه نباشد كس در امر او شريك
حاصل آن باشد كه ذكر اين كلام   بخشد آقا جرم و عصيان از غلام

و ارزقنا عملا بطاعتك و توفنا على ملتك و سنة نبيك صلى الله عليه و آله و سلم

و روزى كن ما را عمل به طاعتت ؛ يعنى توفيق طاعت به ما عنايت فرما كه و ما توفيقى الا بالله و بميران ما را بر ملت خود و بر سنت ، و روش پيغمبرت كه درود خدا بر او و آل او باد.

((و اين بيان قول مؤ منان است كه صفات آنها را خداى تعالى در قرآن مجيد متذكر شده كه ايشان چنين مسئلت دارند: در حالى بميرند كه مطيع و منقاد بوده و به ابرار و نيكان محشور شوند و در زمره و سلك صالحين در آيند.))

سنت چيست ؟

در تحفة الاعزة در باب سنت آورده : در اصطلاح اخباريين سنت بر چند معنى آمده است اول آن كه مراد به او مقابل واجب باشد؛ دوم آن كه مراد بر آن مستحبى باشد كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مداومت بر آن داشته و اين معنى دوم مقابل تطوع است و تطوع آن است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم مداومت بر آن نداشته مثل روزه ماه رجب ، و سنت آن است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مداومت بر آن داشته چون روزه ماه شعبان . سوم ؛ آن كه واجبى باشد كه دانسته شده باشد وجوب او از سنت نبى و مقابل اين واجب ؛ فرض است ؛ كه فرض آن است كه وجوب آن از قرآن دانسته شده باشد پس مثل ختنه و غسل جنابت كه ختنه سنت است و غسل جنابت فرض . چهارم آن كه اطلاق شود سنت بر آن چه ثابت شده باشد جواز او از دين و امر شده باشد به او پس فرا مى گيرد امر مباح را نيز. و در منهج الصادقين آورده : خلاصه آن كه سنت به معنى طريقه و روش است و سنت رسول صلى الله عليه و آله و سلم طريقه و روش او است به امر خداى تعالى و اطلاق سنت نمى كنند بر امرى كه يكبار زياد و بار ديگر كم شده باشد.

نگارنده گويد: پس بنابراين عمل بر سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را هيچگاه و در هيچ زمان و بنا به مقتضيات هيچ دوران نمى توان كم يا زياد كرد چون سنت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم همان روش ‍ دستورى خداى تعالى است كه او خود سبحانه فرموده : و لن تجد لسنة الله تبديلا. و يا ((تحويلا)).

اينست كه امام عليه السلام تقاضا مى كند كه خداى تعالى او را به روش ‍ پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وادار به عمل و طاعت نمايد و با سنت او صلى الله عليه و آله و سلم او را بميراند.

در بيان فقرات مورد شرح

بار الها اى رؤ فا للعباد   كرده اى بر ما تو تعليم وداد
آن چه ما را سر زند از خير كار   از تو بر ما مى رسد اى كردگار
در محبت اين بود رسم حبيب   خود كند توفيق طاعت را نصيب
هر كه آيد يك قدم در كوى دوست   صد قدم يارش در استقبال اوست
باشد آن بهتر كه برداريم گام   سوى جانان تا از او گيريم كام
گر كنى بر او اراده از وفا   همچنان يابى ره صلح و صفا
پس از او خواهيم طاعاتى قبول   تا كند محشور ما را بر رسول
همچنان بر سنت پيغمبران   طاعت ما را كند محكم بران
بر نگيرد او ز ما نيكو صفات   تا دم نزع و به هنگام وفات

اللهم اغفرلى و لوالدى و ارحمهما كما ربيانى صغيرا و اجزهما بالاحسان احسانا و بالسيئات (34) غفرانا اللهم اغفر للممؤ منين والمؤ منات الاحياء منهم و الاموات (35) تابع بيننا و بينهم بالخيرات ؛ اللهم اغفر لحينا و ميتنا و شاهدنا و غائبنا ذكرنا و انثانا صغيرنا و كبيرنا حرنا و مملوكنا كذب العادلون بالله و ضلوا ضلالا بعيدا و خسروا خسرانا مبينا.

بار الها؛ مرا ببخش و بيامرز، و پدر و مادر مرا به آمرزش و بخشايش باز گير و آنان را قرين رحمت و ((در معرض رحم خود)) قرار ده همچنان كه ايشان مرا در دوران كودكى تربيت كردند ((و مورد محبت قرار دادند)) و ايشان را به پاداش نيكويى ، نيكويى فرما؛ و به كيفر گناهان آمرزش كن .

بار خدايا، بيامرز مردان و زنان اهل ايمان را كه با تو گرويده اند؛ چه آنان كه در رسته زندگان و چه آنان كه در زمره مردگان هستند و از پى در آور در ميان ما و ايشان به خوبى ها ((يعنى روابط ما و آنان را به خيرات و مبرات محكم دار و از دعاى ما آنها را بهره مند ساز)) يا آن كه ما را تابع ايشان گردان در خيرات .

بار الها، بيامرز آنهايى را از ما كه اينك در قيد حيات و زندگى بسر مى برند و بيامرز آنهايى را از ما كه اين جهان فانى را بدرود گفته و در عالم ديگر آرميده اند؛ و نيز بيامرز آنهايى را كه از ما كه مشهود نظر ما هستند و آنهايى كه غائب از نظرند، چه مرد باشند و چه زن ، چه كوچك باشند و چه بزرگ ، چه آزاد باشند و چه غير آزاد ((همه و همه را در درياى بيكران آمرزش مستغرق و به آب مغفرت شستشوى فرما)) كه دروغ گفتند عدول كنندگان و از خدا برگشتگان بر خدا ((يعنى دروغ گفتند آنان كه براى خدا انباز و شريك خوانند كه فرمود: و من يشرك بالله فقد ضل ضلالا بعيدا (36) كه ايشان دستخوش ضلالت و گمراهى دور و دچار زيانى آشكار شدند.

بيان عبارت كذب العادلون بالله .... در دنبال طلب آمرزش شايد از اين نظر است كه قول منكران را نفى كرده باشد، منكر بر وحدانيت او سبحانه ، منكر به روز باز پسين ، منكر به عفو و آمرزش خداى تعالى ؛ كه خود بر سبيل تنبه فرموده است : و من يغفر الذنوب الا الله .