عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۱۹ -


تسبيح و تقديس پروردگار عالم از نظر قرآن مجيد

همان طور كه قبلا گفته شد امام عليه السلام در اين دعاى شريف تمام اسرار و رموزى را كه از نظر تعليم خداشناسى براى اهل ايمان ضروريست به كار برده و دستوراتى را كه خداى تعالى در قرآن مجيد براى انجام وظيفه بندگى و تقرب به سوى خود داده است به آنها اشاره نموده بلكه اغلب فقرات دعا را تواءم و آميخته با آيات الهى كرده است ، همچنان كه در عبارت مورد شرح كه اشاره به تسبيح و تنزيه پروردگارى شده ؛ مى توان گفت اين از نظر همان دستوريست كه خداى تعالى در چند مورد از قرآن مجيد به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم داده و امام عليه السلام هم در اين جا از آن دستور پيروى كرده است . همچنان كه آيات ذيل موضوع را كاملا روشن مى نمايد:

سوره الحجر آيه 98 فسبّح بحمد ربك .... پس تسبيح گوى به ستايش و ثنا پروردگار خويش را، سوره الواقعه آيه 74 و 96 و سوره الحاقه آيه 52: فسبح باسم ربك العظيم پس تسبيح گوى به نام پروردگار خويش كه بزرگ است . سوره الاعلى آيه 1: سبح اسم ربك الاعلى : تنزيه كن نام پروردگار خود را كه برتر است . سوره الرحمن آيه 57 و سبح بحمد ربك بالعشى و الابكار و تسبيح گوى به ستايش پروردگار خود به شبانگاه و بامداد، و هكذا آيات ديگرى كه به بيانات مختلف در باب امر به تسبيح و تقديس آمده است و اصلا خداى تعالى ذكر تسبيح و تقديس و ثناى خود را حقى مسلم قرار داده كه تمام موجودات عالم و آن چه را كه در زمين و آسمان ايجاد فرموده هيچگاه از آن غافل نباشند.

تسبيح و تقديس پروردگار حقى مسلم است

مگر توجه پيدا نكرديد كه خداى تعالى در چند مورد از قرآن مجيد مى فرمايد: سوره الحديد آيه 1 و سوره الحشر آيه 1 و سوره الصف آيه 1 سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض يعنى تسبيح و تنزيه گفت خداى را از آن چه لايق كمال و شايسته جلال او نيست از صفات نقص و به پاكى و پاكيزگى ياد كرد او را آن چه در آسمان ها از ملائكه و نجوم و شمس و قمر و غير آن و آن چه در زمين است از حيوانات و نباتات و جمادات و غير آن .

و در چند مورد ديگر ذكر ((سبح )) به لفظ مضارع ايراد يافته در سوره الجمعه آيه 1 در سوره الحشر آيه 24 و در سوره التغابن آيه 1 مى فرمايد: يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض و خلاصه ذكر تسبيح با الفاظ مختلف اشعار بر آن است كه تسبيح و تنزيه حق تعالى بايد كه در جميع ساعات و اوقات مستمر باشد چه ذات مقدس او را اختلاف حالات نيست كه در بعضى اوقات استحقاق تسبيح و تقديس داشته باشد.

حاصل آن كه تسبيح او سبحانه در تمام اوقات از ماضى و حال و مستقبل بر تمام موجودات عالم جارى و سارى بوده و هست همچنان كه در سوره الاسراء آيه 44 مى فرمايد:

و ان من شى ء الا يسبح بحمده .... يعنى و نيست هيچ موجودى از مخلوقات مگر كه تسبيح مى گويند خدا را تسبيحى متلبس به حمد او سبحانه ؛ تسبيح صاحبان عقل به زبان است و تسبيح غير ايشان به ظلال ؛ كقوله تعالى : و ظلالهم بالغدو و الاصال يا به آن چه در آنهاست از ادله داله بر وحدانيت او و بر صفات جلال و نعوت كمال او كه به آن از جميع خلق متباين گشته است .

امام قشيرى ((ره )) فرمود: كه تسبيح گويند زندگان از اهل زمين و آسمان به زبان قال و باقى از ايشان به زبان حال .

و در انوار گفته : همه ممكنات تنزيه مى كنند خداى را از آن چه از لوازم امكان است و توابع حدوث به لسان حال به جهت آن كه دلالت مى كند به امكان و حدوث خود بر صانع قديم واجب لذاته .

سلمى ؛ از ابوعثمان مغربى نقل مى كند: كه تمام مكونات به اختلاف لغات تسبيح الهى مى كنند اما آن را نشنود و فهم نكند مگر عالم ربانى كه گوش ‍ دل او گشاده باشد.

و چنين گفته اند كه هر ذره از ذرات موجودات را زبانيست ملكوتى كه به تسبيح و حمد حضرت خداوند مطلق ناطق است .

و مراد از تسبيح همه اشياء در عالم تسبيح كيفيت دلالت ايشان است بر وجود صانع عالم و بر علم و قدرت و وحدانيت او.

و خلاصه منظور از تسبيح الهى مواظبت در امر تنزيه و تحميد او سبحانه است چون خداى تعالى بسيار خود را در قرآن مجيد به پاكى ياد كرده است كه : فسبحان الله رب العرش عما يصفون و حقا سزاوار آن باشد كه مخلوقات و مصنوعات عالم هم هر لحظه او را به پاكى ياد كنند.

نگارنده گويد: اين مطلب قابل توجه است ؛ تمام اجرام و اجسام و موجودات غير ذى روح يعنى موجوداتى كه شعور ندارند چه مرئى و چه نامرئى كه حتى فاقد حس و ادراك هم هستند و همچنين كمى بالاتر تمام جمادات و نباتاتى كه در حال رشد و نمو هستند و خلاصه آن چه را كه در زمين و آسمان است همه و همه به تسبيح پروردگار عالم مشغولند؛ آيا سزاوار است ، آدمى كه صاحب روح و قواى عاليه عقليه مى باشد و داراى حواس ديگريست كه در واقع مقام اشرفيت او را بر ساير مخلوقات مى رساند، از ذكر و تسبيح پروردگار خود غافل باشد؟ و اين كمال بدبختى نيست كه آدمى خود را از سنگ و سفال و خار و خاشاك و بهائم و سباع كه همه دائم در تسبيح اند كمتر گرفته و از تحميد و تقديس و تسبيح بارى تعالى غافل باشد؟ اين نكته را هم بايد توجه داشت : كه بهترين ذكر تسبيح همان تسبيحات ركوع و سجود است كه در نماز مقرر شده سبحان ربى العظيم و سبحان ربى الاعلى و بحمده .

اينست كه امام عليه السلام تمام اين مراتب را با پيوستگى عبارات به آيات مجيد در اين دعاى شريف تعليم داده است .

در بيان و ان من شى ء الا يسبح بحمده

هر چه بينى در زمين و آسمان   چه بود ظاهر چه باشد در نهان
ناطق و گويا به تسبيح و سپاس   قائل مدحش شدى بر اين اساس ‍
كه تو پاكى لايزال و لم يزل   لا شريك له بدى اندر ازل
حق بود گر خلق او از انس و جان   در ثنايش بر گشايندى زبان
چون كه هر ذرات در ارض و سما   در ره تقديس او اندر نما
گفت عارف آن چه رويد از زمين   مى كند تسبيح ، حق را بر يقين
من بگويم آن چه در كون و مكان   جمله در تسبيح خلاق جهان
پس به پاكى كن تو از معبود ياد   تا در آئى داخل خلق و عباد
چون نباشى كمتر از طير و وحوش   كه به حمد آوازشان آيد به گوش ‍
يك اشارت بس كنم در قدر دوست   تا بدانى لايق تسبيح اوست
لايق حمد و ثنا باشد وحيد   چون كند خلق اول و آخر معيد

انت الهى اوسع فضلا و اعظم حلما من ان تقايسنى بفعلى و خطيئتى فالعفو العفو العفو سيدى سيدى سيدى تو اى خداى من ؛ فضلت بالاتر و حلمت والاتر از آن است كه به كردار و خطاياى من مقايست فرمايى يعنى تو واسع ترى از روى فضل و بزرگترى از راه بردبارى از اين كه مرا به كردار و گناهانم مجازات فرمايى پس در گذر، در گذر، در گذر؛ به عفو و بخشش گراى اى اطلب العفو يعنى درخواست مى كنم عفو و گذشت را از تو؛ اى آقاى من ؛ اى مولاى من ، اى پروردگار من ((به حذف حرف ندا.))

سرّ تكرار ((العفو))

سرى كه امام عليه السلام در تكرار اين دو كلمه ((عفو و سيدى )) به كار برده شايد چنين باشد كه بعد از ايراد اين كلمات شروع مى كند به يك سلسله از مطالب و خواسته هايى كه بسيار شايان اهميت است و از اين جا استدعاى خود را كه متضمن امور دنيا و آخرت است آغاز مى نمايد؛ و چون لازمه استجابت دعا چنين باشد كه قبل از هر چيز بايد از خداى تعالى طلب عفو نمود يعنى در مرحله اول در مقام دعا بايد خود را از آلودگى هاى جرم و گناه پاك كرد تا بتواند با اطمينانى تقاضاهاى بعدى خود را عرضه بدارد.

اينست كه امام عليه السلام در حالى كه اشاره به نزديك كرده عرض ‍ مى كند: انت الهى .... سپس اهم حوائج خود را با حالت التماس ‍ يعنى مكرر از خداى تعالى خواستار مى شود.

و اين موضوع كاملا روشن است كه هرگاه سائلى در خواسته هاى خود بخواهد پافشارى كرده و نتيجه بگيرد سؤ ال خود را تكرار و از اين طريق اسرار مى ورزد و از همين نظر است كه او عليه السلام هم حاجت مهم خود را در سه نوبت تكرار فرموده و براى تاكيد، نام پروردگار خود را هم تكرارا به خواسته خود توام مى نمايد.

گرچه حضرت سجاد عليه السلام در بيشتر از سخنان خود اشارات زيادى به طلب عفو نموده و از جمله در صحيفه خود عرض مى كند انت الذى سميت نفسك بالعفو فاعف غنى ، يعنى پروردگارا تويى آن كه خود را به عفو و گذشت نام برده اى پس مرا ببخش ؛ و چنين هم باشد كه خداى تعالى در بسيارى از موارد در قرآن مجيد مى فرمايد: ان الله لعفو غفور و لكن در اين دعاى مورد شرح در چند فقره امام عليه السلام به لسان هاى مختلف در مقام طلب عفو برآمده كه در اينجا با لحن اسرارآميزى استدعاى خود را تكرار نموده است و اين مستلزم شرحى به تفصيل است تا بدانيم خداى تعالى خود در باب عفو چه فرموده است .

عفو از نظر قرآن

از آن جا كه خداى تعالى خود صاحب اين صفت نيكو بوده به رسولان خود و به عموم بندگان هم توصيه مى كند كه از جرم و خلاف يكديگر در گذريد و عفو نماييد و با هم ملاطفت داشته باشيد و در اين باب آيات بسيارى آورده كه از نظر اختصار به چندى از آنها اشاره مى كنيم تا معلوم شود كه بيان امام عليه السلام در اين باب بسيارى مورد اهميت است .

با اين كه خداى تعالى در چند مورد از قرآن مجيد در باب احكام دستور مى دهد كه چنان چه تعدى يا ستمى از غير بر شما رسد شما از حد معارضه به مثل تجاوز نكنيد، معذلك در آيات ديگرى كه صراحت دارد مى فرمايد: چنانچه عفو و گذشت كنيد بر شما اولى تر و پسنديده تر است و اين توصيه نشان مى دهد كه خداى تعالى خود صاحب اين صفت عالى و نيكو بوده و آنهايى را كه ستم بر نفس خود روا مى دارند و يا از اوامر او سر باز مى زنند در شرائطى مورد عفو قرار مى دهند؛ و در اين جا مى خواهيم بگوييم چگونه ممكن است كه او سبحانه خود بندگان را در مقابل ستمكارى هاى يكديگر امر به عفو كند و خود اين امر به معروف را در باره آنان اجرا نكند؛ حاشا كه چنين باشد؛ چون عفو و گذشت و آمرزش از صفات خاصه او سبحانه است .

پاداش عفوكنندگان بر خداى تعالى است

سوره الشورى آيه 40 و جزاؤ ا سيئة سيئة مثلها فمن عفا و اصلح فاجره على الله

يعنى پاداش كردار بد كرداريست مثل آن بدون زياده ؛ پس هر كس در گذرد از ستمكار خود و ترك انتقام نمايد از او و به اصطلاح آورد ميان خود و ميان عدوى خود پس پاداش اين گذشت و عفو او نزد خداست .

در تبيان : از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه : چون روز قيامت شود منادى ندا كند كه هر كس او را بر خداى اجرى هست برخيزد و اجر خود را از او بستاند؛ پس جماعتى برخيزند و ملائكه به ايشان گويند كه شما را بر خدا چه اجر است ؛ ايشان گويند: ما جماعتى هستيم كه عفو كرديم از كسانى كه ظلم كردند به ما؛ پس به ايشان گويند: ادخلوا الجنة بغير حساب داخل شويد در بهشت بدون حساب اعمال .

توصيه خداى تعالى به ستمديدگان در عفو ستمكار

سوره النساء آيه 148 ان تبدوا خيرا او تخفوه او تعفوا عن سوء فان الله كان عفوا قديرا اگر آشكار كنيد نيكويى و خير و طاعت را يا پنهانى آن را به جاى آوريد يا عفو كنيد از بدى كه شما را به آن مؤ اخذه شده ؛ پس ‍ به درستى كه خدا بسيار عفوكننده است از عاصيان با وجود كمال قدرت بر انتقام از ايشان ؛ و اين آيه شريفه تحريص مظلومان است بر عفو؛ تا متخلق شوند به اخلاق ربانى ، با آن كه رخصت تظلم و انتقام دارند از سر آن درگذرند كه العفو عند القدرة فضل عن الكرم .

معارضه به مثل از جانب حق تعالى بر عفوكنندگان

در سوره النور در متمم آيه 22 عبارتى آورده شده ، گو اين كه به شاءن نزول همان آيه شريفه مربوط است ولى مى توان از آن معنايى عام و مستقل استنباط كرد؛ و آن چنين است كه در آخر آيه مى فرمايد: و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم .... يعنى بايد كه عفو كنند جريمه را كه از گناهكاران صادر شده و روى بگردانند از انتقام ؛ سپس به خطاب التفات نموده بر سبيل ترغيب بر غفران مى فرمايد: كه آيا دوست نمى داريد كه بيامرزد خداى شما را؟ پس شما از سر گناهان ديگران در گذريد كه خداى آمرزنده است با وجود كمال قدرت بر انتقام خداى تعالى مهربان بر اصحاب جرائم و آثام است ؛ پس شما نيز متخلق به اخلاق او شويد.

دستور خداى تعالى به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در خصوص عفو

سوره آل عمران قسمتى از آيه 159 فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر

خداى تعالى پيغمبر را امر مى كند كه از جماعتى گذشت نمايد و معصيت آنان را نديده گرفته خداى تعالى مورد مؤ اخذه و سرزنش قرار ندهد، و بديهى است كه خداى تعالى هم نيز از اين گروه مى گذرد و آيات ديگرى در اين باب مى باشد.

عفو خداى تعالى از بندگان به شرط توبه

سوره الشورى آيه 25 و هو الذى يقبل التوبة عن عباده و يعفوا عن السيئات ...

و او آن كسى است كه به محض لطف قبول مى كند توبه را از بندگان خود يعنى هرگاه بنده به او باز گردد و از گناه نادم شود و عزم جزم كند بر عدم عود توبه از او در مى پذيرد و در مى گذرد و از بدى هاى او اگر ذنوب كبيره باشد يعنى بعد از توبه جميع جرمها را از ايشان در مى گذراند و عفو مى كند.

در تفسير الميزان آورده كه عفو و مغفرت از امورى است كه شامل جميع آثار چه تشريعى و چه تكوينى ، چه دنيوى ، و چه اخروى مى شود. و چنين اضافه مى كند كه خداوند در سوره الشورى آيه 30 مى فرمايد: و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير:

يعنى هر ناگوارى كه به شما مى رسد مولود اعمال خود شما است و در عين حال خداوند بسيارى از اعمال شما را مورد عفو قرار مى دهد و به طور مسلم عفو در اين آيه شريفه شامل آثار دنيوى است .

نتيجه حاصله از تفسير آيات مختلفه در باب عفو

خلاصه مى توان چنين نتيجه گرفت كه خداى تعالى بسيار صفت عالى عفو را ستوده و خود را عامل بزرگ آن نامبرده است و لكن مقتضاى مشموليت و ايصال به لطف پروردگارى را شرايطى است كه او سبحانه خود در قرآن مجيد متذكر شده ؛ اما آن چه را كه از معناى آيات ديگر مستفاد مى شود چنين است كه دستوراتى جامع از نظر تعليمات اجتماعى و اخلاقى به عموم داده شده است ؛ تا اهل ايمان در زندگى مادى كه سر تا پا نزاع و مشاجره و جدال است رعايت عفو و گذشت را داشته باشند و خود را به صفت پروردگارى متخلق نمايند؛ و از اين جهت است كه اميرالمؤ منين عليه السلام در كلمات قصار خود مى فرمايد: العفو تاج المكارم گذشت سرآمد تاج نيكويى است ؛ و همچنين مى فرمايد: العفو افضل الاحسان عفو بهترين احسان است و نيز در جاى ديگرى فرموده : المبادرة الى العفو من اخلاق الكرام شتاب در عفو كردن از اخلاق كرام است .

در معراج السعادة آورده : كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمودند: كه پشيمانى بر عفو بهتر و آسانتر است از پشيمانى بر انتقام و عقوبت ؛ و همين قدر فضل و شرافت از براى عفو و گذشت كافى است كه از نيكوترين صفات پروردگار است و در ثنا و ستايش ؛ او را به اين صفت جميله ياد مى كنند و از اين جهت است كه حضرت سجاد عليه السلام هم در اين دعاى شريف مكرر و با بيانات مختلف اين صفت را متذكر شده است .

در عفو

بر پيمبر آمد از حق اين پيام   كه گذشت اولى بود بر انتقام
باز آمد اين خبر بر خاص و عام   خالق خود را بريد از عفو نام
ديگر آمد بر مسلمانان خطاب   عفو را ترجيح باشد بر عذاب
پس اگر دستور حق باشد چنين   بگذرد از عاصى و از مجرمين
اين صفت باشد ز اخلاق كرام   كه ببخشد آن چه بيند از لئام
در سؤ ال آمد كه ماذا ينفقون   گفت باشد عفو عند المتقون
شد اگر فرزند آدم نا خلف   گو شود تائب عفا عما سلف
اين بود دستور آئين مسيح   گر ستم ديدى گذر كن از قبيح
ليك ما را داده دستورى امام   اختيار از عفو و عرض انتقام
هان شنيدم عفو را بس لذت است   كه نيابد منتقم آن را به دست
پس فرو بر خشم خود را بعد از اين   چون نكوشد اين صفت بر كاظمين

اللهم اشغلنا بذكرك و اعذنا من سخطك و اجرنا من عذابك و ارزقنا من مواهبك و انعم علينا من فضلك و ارزقنا حج بيتك و زيارة قبر نبيك صلواتك و رحمتك و مغفرتك و رضوانك عليه و على اهل بيته انك قريب مجيب .

خدايا؛ مشغول دار ما را به ذكر خودت ((يعنى چنان سرگرم كن ما را كه از ياد تو به ديگرى نپردازيم )) و پناه ده ما را از خشم و غضب خودت ؛ و زنهار ده ما را از شكنجه ات ؛ يعنى از عذابت ما را در امان دار(32) و روزى كن ما را از بخشش هايت و انعام فرما بر ما از فضل بى كرانت و روزى كن ما را حج خانه ات و زيارت قبر پيغمبرت كه درود و رحمت و آمرزش و بركات فراوان و خوشنودى هاى تو بر او و اهل بيت او باد؛ بدرستى كه تو نزديك و سريع الاجابتى .

در اهميت ذكر

موضوعى كه در عبارات مورد شرح بسيار قابل اهميت است همان جمله اول است كه امام عليه السلام اين بيان را در آغاز يك سلسله از خواسته هاى خود قرار داده و عرض مى كند: اللهم اشغلنا بذكرك ؛ يعنى خدايا مرا به ياد خودت مشغول دار، و چون ذكر خداى تعالى خود نوعى از ملحقات دعا مى باشد و داعى را ترغيب مى كند بر اين كه در تحصيل حاجات خود بكوشد و همچنين آرامشى در باطن ايجاد مى كند كه شايسته مقام داعى باشد؛ لذا توجه به آن از اهم شرايط قرار گرفته و از همين جهت است كه حضرت سجاد عليه السلام گذشته از بيانات خود در اين دعا در مناجات پانزده گانه خود هم مناجاتى به نام ((مناجات الذاكرين )) دارد كه در آن مضامينى بسيار لطيف آورده و در مقدمه آن عرض مى كند: بار الها؛ اگر قبول امرت واجب نبود البته ساحتت را از ذكر خود منزه مى داشتم . زيرا كه ذكر كردن من ؛ مر تو را به قدر قابليت من است نه در خورد مقام تو؛ و اميد آن را هم ندارم كه قابليت من به پايه اى رسد كه از عهده تقديست بر آيم ؛ و نيز چنين ادامه مى دهد: و از بزرگترين نعمت هايى كه نصيب ما ساخته اى جارى شدن ذكر تو است بر زبان هاى ما؛ و اضافه مى كند: كه بار الها؛ ذكر خود را در خلوت و جلوت ، شب و روز؛ آشكارا و نهانى ؛ در راحتى و سختى ، در دل ما انداز و با ذكر آهسته ات ما را ماءنوس فرما، ((كه با زبان دل تو را بخوانيم )) و همچنين بايد گفت كه روش ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين عموما بر همين منوال بوده ؛ كما اين كه اميرالمؤ منين على عليه السلام در اغلب از دعاهاى خود از خداى تعالى مسئلت مى نمايد كه از ذكر او سبحانه غافل نباشد؛ همچنان كه در دعاى معروف به كميل در چند مورد عباراتى مختلف آورده كه جائى عرض مى كند: و ان تلهمنى ذكرك . و در جاى ديگر: ان تجعل اوقاتى من الليل و النهار بذكرك معموره و نيز عرض مى كند: و اجعل لسانى بذكرك لهجا؛ كه حاصل معنا آن است كه : پروردگارا؛ اوقات شبانه روز مرا به ياد خود گذران . و زبانم را به ذكرت گويا فرما، و الهام فرما بر من ذكر خود را.

و اين موضوع از نظر قرآن بسيار شايان اهميت است ؛ و اهل عرفان را در آن بحثى جالب و گفتگويى عظيم است كه در اينجا مورد گفتار ما نيست ، و لكن آن چه را كه از نظر قرآن مجيد در اين باب تصريح شده و مرتبط به فقره مورد شرح است ، به طور اختصار بيان داشته تا معلوم شود كه چگونه امام عليه السلام و براى چه منظور از خداى تعالى طلب اشتغال به اذكار او را سبحانه كرده است .

ذكر، از نظر قرآن مجيد

سوره البقره آيه 152 فاذكرونى اذكركم و اشكروا لى و لا تكفرون

بر اين تفسير كه مى فرمايد: ياد كنيد مرا به طاعت و عبادت تا ياد كنم شما را به ثواب و مغفرت و سپاسدارى كنيد از براى من بر آن كه انعام كرده ام بر شما از نعم دنيويه و دينيه و ناسپاسى نكنيد مرا به جحود نعم و عصيان مرا. مفسران را در اين آيه شريفه وجوه بسيار است .

سعيد بن جبير گفته : كه معنى آنست كه ((اذكرونى بطاعتى اذكركم برحمتى بيان اطيعوا الله و اطيعوا الرسول لعلكم ترحمون مرا به طاعت ياد كنيد تا شما را به رحمت ياد كنم .

فضيل عياض گفت : مرا به طاعت و عبادت ياد كنيد تا شما را به پاداش ‍ ثواب ياد كنم و نيز گفته است ياد كنيد به شكر تا ياد شما كنم به زياده ، ياد من كنيد در پنهانى تا ياد شما كنم در آشكار و در دعا واقع شده : در دنيا ياد من كنيد تا در آخرت به ياد شما باشم ؛ و در راحت و تنعم به ياد من باشيد تا در سختى و مشقت به ياد شما باشم ؛ ذكر من گوييد به دعا تا ياد شما كنم به اجابت .

و بعضى ديگر گفته اند: كه ياد كن مرا به اخلاص تا ياد كنم تو را به نجات و ياد كن مرا به ايمان تا ياد كنم تو را به امان و ياد كن مرا به اسلام تا ياد كنم تو را به اكرام .

داستان عبدالله مبارك

در ذيل اين آيه شريفه در بعضى از تفاسير داستانى از عبدالله مبارك نقل شده است كه او گفت : سالى از سالها به حج مى رفتم در راه از قافله باز ماندم و در باديه اشتر بر توكل مى راندم ، جوانى سيزده ، چهارده ساله را ديدم جامه مختصر پوشيده نه با وى زادى و نه راحله اى ، مى آمد تا به نزديك من رسيد گفتم : اى جوان بر تن خود زينهار خورده اى اگر چنين آمده اى در باديه ؛ يا خود چون من منقطع شده اى ؟

گفت : منقطع نشده ام كه من خود چنين آمده ام ، گفتم : زاد و راحله ات كو؟ و طعام و شرابت كجاست ؟

اشاره به آسمان كرد؛ خواستم تا وى را امتحان كنم با وى گفتم مرا سخت تشنگى غلبه كرده است اگر شربت آبى بودى چه خوش بودى ، من اين بگفتم و او دست به هوا دراز كرد و قدحى آب بگرفت برف در آن جا افكنده و بجنبانيد و پيش من داشت ؛ من عجب داشتم گفتم : يا هذا!! اين پايه از كجا يافتى ؟ گفت : اذكره فى الخلوات يذكرنى فى الفلوات ياد او مى كنم در پنهانى ها تا او ياد من مى كند در بيابانها.