عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۱۷ -


بايد هميشه گمان نيكو به خدا داشت

بعد از آن كه امام عليه السلام ذكرى از وثوق و اعتماد خود نسبت به فضل و رحمت خداى تعالى فرمود؛ سپس مراتب حسن ظن خود را نمودار كرده و چنين تعليم مى دهد كه نسبت به او سبحانه بايد هميشه گمان نيكو داشت ؛ و اين از تعليمات عاليه قرآن مجيد است كه تمام انبيا و اوصيا اين نظريه را پيروى مى كرده اند؛ همانطور كه على عليه السلام در اغلب از تعاليم خود اشاره به حسن ظن نسبت به پروردگار عالم كرده و در فقراتى از دعاى معروف به كميل چنين متذكر مى شود: اى خداى من كاش ‍ دانستمى كه آيا مسلط خواهى كرد آتش را بر روى هايى كه در آستان عظمت تو به سجده درآمده اند يا به زبان هايى كه صادقانه به وحدانيت تو گويا و به سپاسگزارى تو مدحت افزا شده اند و يا بر دلهايى كه محققانه به خدايى تو اقرار كرده اند يا بر اعضايى كه در ديار بندگى تو افتخار فرمانبردارى را داشته اند و با اقرار به گناهان خود باب رحمت و بخشايش ‍ تو را كوبيده اند و حقا در صدد بازگشت به سوى تو بوده اند ((آيا با اين حالات آتش را بر آنها مسلط خواهى كرد!)) و اين در مقام استفهام انكاريست ؛ سپس عرض مى كند: نه چنين است ؛ ما هكذا الظن بك و لا اخبرنا بفضلك عنك يا كريم ؛ حاشا كه چنين باشد نيست اين گمان بر تو و از فضل و كرم تو چنين چيزى درنيافته ايم ؛ و شايد امام عليه السلام خواسته است در بيانات خود اشاره اى به مقام فضل الهى كرده باشد و چون معنى عبارات اينست كه ؛ پروردگارا هرگز ستم روا نخواهى داشت بر كسانى كه بر يكتايى تو گرويده اند، و از راه فضل و كرم در مى گذرى از آنها كه در بندگى تو قصور ورزيده اند.

حسن ظن به خداى تعالى از نظر قرآن اخبار

در تفسير منهج ؛ روايتى از امام جعفر صادق عليه السلام آورده : كه بايد بنده مؤ من بر وجهى از خداى ترسد كه گوييا مشرفست بر دوزخ ؛ و بر نهجى به رحمت او اميدوار باشد كه گوئيا از اهل بهشت است ؛ و سپس ‍ مى نويسد امام عليه السلام اين آيه شريفه را بعد از اين بيان تلاوت فرمود:

س 41ى 22 و ذلكم ظنكم الذى ظننتم بربكم ارديكم فاصبحتم من الخاسرين .

و اين آيه شريفه در شاءن گروهى است كه گمان مى كردند خداى تعالى از اعمال و افعال آنها آگاه نيست و معنى چنين باشد كه اين پندار شما كه ((سوء ظن به خداى تعالى است )) و به پروردگار خويش چنين گمان برديد؛ نابود كرد شما را پس گشتيد از زيانكاران ؛ چه به جهت فساد اين اعتقاد و گمان ؛ سرمايه نجات را به هلاكت ابدى بدل كرديد.

و در آن تفسير اضافه مى كند كه بعد از آن امام عليه السلام فرمود: كه خداى تعالى نزد ظن بنده خود است اگر ظن او به خير است خير به او مى رساند و اگر بد است او را سزاى بدى مى دهد.

و از حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله و سلم روايت است : ان حسن الظن من حسن العبادة نيكويى گمان از نيكويى عبادت است و نيز فرموده : اياكم و الظن فان الظن اكذب الحديث از گمان بد دور باشيد كه گمان بد دروغ ترين سخن است ؛ و نيز فرموده است كه هيچكس از شما نميرد مگر كه به خدا گمان نيكو برد چه هر گروهى كه به خدا گمان بد برند خداى تعالى ايشان را هلاك گرداند و سپس آيه مورد تفسير را تلاوت فرمود: و ذلكم ظنكم .....

و چنين گفته شده است كه ظن بر چهار قسم است اول : ماءمور به ، و آن حسن ظن است به خدا و رسول و مؤ منان كقوله تعالى : لولا اذ سمعتموه ظن المؤ من ون و المؤ منات بانفسهم خيرا. و حديث ان حسن الظن من الايمان نيز مويد اين قسم است ؛ دوم : حرام و آن گمان بد است به خدا و مؤ منان كه موجب اثم است و مثمر عقوبت .

سيم : مندوب اليه و آن غلبه ظن است در امور اجتهاديه . چهارم : مباح و آن ظن است در امور دنيا و مهمات آن در اين صورت بدگمانى موجب سلامتى است و سبب انتظار امور دنيوى و اين قسم را از قبيل حرام نشمرده اند.

و احاديث بسيارى در باب نهى از سوء ظن به خدا و اهل ايمان واقع شده كه در اين مختصر گنجانيده نخواهد شد.

اينست كه امام عليه السلام بعد از بيان جلب اعتماد نسبت به فضل و رحمت واسعه حق تعالى چنين تعليم مى دهد كه بايد نسبت به او سبحانه گمان نيكو داشت .

در بيان فقرات مورد شرح

اين گمان باشد بسى ما را بعيد   كه شويم از رحمتت حق نااميد
هر كه خواهد از بدى يابد امان   بايدش نيكو كند بر او گمان
اين تحمل بر من آيد بس گزاف   كه به حسن ظن نظر گيرم خلاف
يك سخن گويم ولى بر اختصار   جز ندارم رحمت از حق انتظار
چون خطا باشد كه آيد در خيال   بد گمانى بر نكوى خوش خصال
گفته او خود بدگمان ؛ دارد عقاب   ان بعض الظن اثم فى الغياب
پس نبايد بردنش زين سان گمان   كه خود امرش شد چنين بر مردمان

يا رب ان لنا فيك املا طويلا كثيرا ان لنا فيك رجاء عظيما.

پروردگارا؛ ما را در حضرت كبرياى تو آرزوهايى بس دور و دراز و بسيار است ؛ و همانا كه چشم ما در آستان تو بر اميدوارى هاى بزرگيست ((اميد عفو و بخشش ؛ اميد دخول در رحمت واسعه تو؛ اميد ايصال به لقاء تو؛ اميد آن كه ما را به بندگان صالح خود محشور گردانى .))

آرزوهاى طولانى در دنيا خود بدترين عمل است

از حضرت امير صلوات الله عليه مرويست كه : من بر شما از دو چيز مى ترسم : پيروى هواى نفس و درازى آرزو؛ چه پيروى هواى باز مى دارد بنده را از حق و درازى آرزو آخرت را از ياد او مى برد؛ و همچنين آن حضرت در دعاى معروف به كميل هم ((بعد آمال را)) در رديف بلاى عظيم شمرده و پس از بيان يك سلسله عبارات عرض مى كند: و حبسنى عن نفعى بعد آمالى (26) يعنى اى پروردگار؛ آرزوهاى دور و دراز از راه بندگى منحرفم نموده و به خود مشغولم ساخته است و نيز در جاى ديگر فرمود: اطول الناس املا اسوء هم عملا آرزوهاى طولانى در اين دنيا خود بدترين عمل است .

عالم ربانى ؛ ملا احمد نراقى در معراج السعاده گفته : طول امل عبارتست از اميدهاى بسيار در دنيا و آرزوهاى دراز و توقع زندگانى دنيا و بقاى در آن ؛ و اين صفت را بسيار نكوهش كرده و شرحى به تفصيل در علاج آن بيان داشته است ؛ و همچنين سبب اين صفت را غفلت از مرگ دانسته و در پايان گفته است محبت دنياى دنيه و انس به لذات فانيه سبب ديگر طول امل است .

و خلاصه در باب طول امل مطالبى بسيار است و قبلا هم در فقره عظم يا سيدى املى اشاره به آن گرديد.

در بيان فقرات مورد شرح

فاش سازم مطلبى بر اهل راز   عمر كوته ، آرزوها بس دراز
از چه بر خود من ندارم هيچ باك   كه اميد و آرزو كردم هلاك
هر زمان دارم تمنايى عجيب   گه به آمالى بعيد و گه قريب
گاه باشم طالب جاه و مقام   گاه خواهم مردمان سازم غلام
همچنين گه از حرام و گه حلال   سعى خود را افكنم در جمع مال
هر دم از خاطر برانم اين خيال   كه كنم فردا روان اسب ميال
مختصر گويم همه اندر هواى   پيروم بر نفس خود، اى واى واى
نه به فكر آيد مرا كه كيستم   از چه در اين دار دنيا زيستم
هم كنم آلوده خود را در جهان   گوئيا در اين محل دارم مكان
غافل از آن چند روزى مهلت است   اين اقامت بعد از آتش رحلت است
حيله گر دنياى غدار اى دريغ   كشته ما را مكر او با زهر تيغ
اى خنك آن كو به دنيا دل نبست   يا اگر دل بست باز آن را گسست
چون ندارد عهد دنيا اعتبار   پس مدار از او وفايى انتظار

عصيناك و نحن نرجو ان تستر علينا و دعوناك و نحن نرجو ان تستجيب لنا فحقق رجائنا يا مولانا

نافرمانى كرديم تو را ((آن چه را كه خلاف فرمان و رضاى تو بود به جاى آورديم )) و اميدواريم كه بپوشانى بر ما؛ و خوانديم تو را ((براى قضاء حوائج و رفع بليات )) و اميدواريم كه اجابت كنى ما را ((چون خود فرمودى : اجيب دعوة الداع اذا دعان )) پس مسلم گردان اميد ما را و برآورده كن حاجات ما را، اى آقاى من .

اقرار به گناه از طرف معصوم عليه السلام

چنين گفته شده كه معصيت به معنى مخالفت امر است مطلقا خواه واجب و خواه سنت ؛ پس تارك واجب و سنت را عاصى توان گفت ؛ و چون به دليل واضح و برهان قاطع ثابت شده است كه انبيا و اوصيا عليه السلام مخالفت امر واجب نكنند به جهت آن كه منافى عصمتست و آنها معصومند؛ پس مراد به عصيان و اقرار به گناه در بيانات ايشان موضوع مخالفت يا كوتاهى در امر سنت و ترك مندوب است ، و قبلا هم مطالبى گذشت كه چون اكثر از بيانيه هايى كه از طرف ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين صادر شده جنبه تعليماتى دارد، لذا در بسيارى از ادعيه منسوبه به مضامين مختلف اقرار به گناه كرده اند و در بعضى رمز و اشاراتى به كار برده شده كه معلوم است صرفا از نظر تعليم است كما اين كه مولا اميرالمؤ منين عليه السلام به كميل تعليم مى دهد كه بگويد: اللهم لا اجد لذنوبى غافرا... الى آخر، يعنى بار الها نمى يابم بخشنده اى بر گناهانم غير از تو..... و حقيقت امر هم چنين است كه امام عليه السلام هيچگاه حتى خيال معصيت هم در خود راه نمى دهد و اگر غير از اين هم باشد مقام امامت از او سلب است و ديگر اين كه مشاهده مى شود كه در بعضى از بيانات ايشان عليهم السلام اين قبيل اعترافات جنبه معذبت داشته و براى مقدمات طلب عفو يا تحصيل مقام است ؛ همچنان كه حضرت سجاد عليه السلام در مناجات هاى پانزده گانه در مناجات اول عرض مى كند: الهى ما انا باوّل من عصاك فتبت عليه يعنى ؛ بار الها؛ من اولين نافرمانى نيستم كه تو از او در گذشته باشى .

و در اين جا بى مورد نيست مطالبى را كه صاحب كشف الغمة در باب اعتراف و اقرار گناه معصوم بيان داشته متذكر شويم .

بيان صاحب كشف الغمة در باب اقرار گناه از طرف معصوم

دانشمند محترم ، جناب آقاى سيد صدرالدين بلاغى در پايان صحيفه سجاديه كه به قلم خود ترجمه كرده است چنين متذكر شده : كه در خلال دعاها اگر با عباراتى بر خورديد كه مشعر بر ارتكاب گناه از طرف معصوم باشد بايد بيان صاحب كشف الغمة ((قدس سره )) را در نظر داشته باشيد و خلاصه آن بيان چنين است : پيغمبران و امامان هميشه اوقات به ياد خدا مشغول و خاطرشان مستغرق توجه به مقام ربوبيت است ، و پيوسته در مقام مراقبه اند و چنان حال حضورى دارند كه گويى هميشه خدا را مى بينند، پس چون لحظه اى از آن حال باز آيند و شاهباز همتشان از قله قرب الهى به حضيض عالم ماده توجه كند و ما مورد دنيوى از قبيل خوردن و آشاميدن و امثال آن از كارهاى مباح رو آورند؛ آن را گناه شمارند و خطا پندارند و از ارتكاب آن آمرزش طلبند چنان كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: حسنات الابرار سيئات المقربين يعنى حسنات نيكان چون با مقام مقربين سنجيده شود گناه باشد؛ بنابراين هر بيانى كه از طرف انبيا و ائمه اطهار مشعر بر ارتكاب گناه و متضمن اعتراف به آن باشد بايد به اين ميزان سنجيده شود و بر اين سياق تاءويل گردد. كه از جمله آنها اعترافات حضرت سجاد عليه السلام در ضمن دعاهاى وارده است .

در باب اين كه گناه هيچگاه از معصوم عليه السلام صادر نمى شود، مطالب بسيار است ، و در قرآن مجيد كه درباره انبيا اشاره به ((ذنب )) شده و يا بيان قول آنها را اقرار به گناه آورده تمام مراد ترك اولى يا ترك مندوبى بوده كه از آنها صادر شده ؛ و شرح اين بيان در تفاسير كاملا مذكور است .

در بيان فقرات مورد شرح

آن چنان تيرى مرا در تركش است   كه گنه كردم اميد بخشش است
گر رسد تير اميدم بر هدف   گوهرى يابم نهان اندر صدف
گوهر مقصود اگر آيد به دست   مى زند بر لشكر عصيان شكست
اين تمنا باشدم از رهنما   كه بپوشاند گناهان را ز ما
هم نمايد دعوت ما مستجاب   هم خطاها را بگيرد در حجاب
آن كه داند حال زار عاصيان   واقفش دان در رجاء راجيان
پس ببايد خواستن از او مراد   چون كه باشد آگه از سرّ نهاد

فقد علمنا ما نستوجب باعمالنا و لكن علمك فينا و علمنا بانك لا تصرفنا عنك حثنا على الرغبة اليك و ان كنا غير مستوجبين لرحمتك فانت اهل ان تجود علينا و على المذنبين بفضل سعتك (27) فامنن علينا بما انت اهله وجد علينا فانا محتاجون الى نيلك .

پس به تحقيق دانسته ايم ما آن چه را كه سزاواريم به كردارهاى خود ((يعنى مى دانيم كه با اعمال تباه خود متسحق چه عقوبت ها هستيم !!)) ولى علم تو درباره ما ((كه آگاه بر بيچارگى و عجز و جهل ما هستى و اين كه مى دانى جز به آستان تو پناهى نداريم )) و علم ما به اين كه تو ما را از درگاه خود بازنگردانى و روى احسان از ما بر نتابى ؛ ما را برانگيخت كه با كمال ميل و رغبت متوجه رحمت و عطاء تو باشيم ؛ اگر چه سزاوار آن نيستيم .

((و اگر اين قابليت در ما نيست كه مستوجب رحمت و مشمول راءفت تو باشيم )) پس تو اهل آنى كه بر ما بخشش كنى و تو سزاوارى كه با ما و گناهكاران به فضل گشاده و كرم فراوان خود احسان فرمايى ؛ پس به آن چه تو را سزد و به آن چه كه در خور ذات كبريايى تو است منت گذار بر ما و بخشش فرماى چون ما نيازمند به سوى احسان تو هستيم .

كيست كه به اعمال خود دانا نيست ؟

كيست كه اگر دروغ گويد نداند دروغ گفته است ؟ كيست كه نمى داند چشم و گوش و اعضاى ديگر خود را به راه صواب به كار برده يا خطا واداشته است ؟ و كيست كه عمل نيك و بد خود را تميز نمى دهد؛ مگر آن كه او فاقد عقل باشد؛ و الا هر ذى شعور؛ دانا و بينا، به كار خود است ؛ حتى اغلب حيوانات هم از رفتار زشت و نيكوى خود باخبرند.

و هر كس كه دانست چه مى كند و عملش نيك يا بد است ، سزا و پاداش ‍ خود را هم خواهد دانست .

اينست كه امام عليه السلام ((در مقام تعليم )) در فقره اول مورد شرح عرض مى كند: فقد علمنا ما نستوجب باعمالنا يعنى به تحقيق كه دانستيم ما آن چه را كه سزاواريم به كردارهاى خود؛ و شايد او عليه السلام خواسته است در اين عبارت سرّ قول حق تعالى را آشكار سازد كه فرموده : سوره 75 آيه 14 بل الانسان على نفسه بصيرة اشاره بر اين كه : بلكه آدمى دانا به كردار و بينا به حال خويش است و احتياج به تذكر ندارد كه به او گفته شود چه كرده ! يا چه مى كند! و چون هر كس به كرده خويش دانا شد گذشته از توجه به قول حق تعالى ، به حكم وجدان هم كه باشد داند كه : هل جزآء الاحسان الا الاحسان و يا: و جزآؤ سيئة سيئة مثلها پس عالم باشد به حال خويش و دانا باشد كه سزا و پاداش رفتارش چيست .

و سپس امام عليه السلام در اين جا پس از اظهار اطلاع از پاداش اعمال ، بيان استحقاق خود را نسبت به آن رسانيده و مراتب لطف خداوندى و اهليت مقام او را سبحانه در قبال سزا و جزا عرضه مى دارد؛ و خلاصه چنين مى رساند كه :

از تو همه لطف و عفو و احسان   از ما همه بر خلاف ايمان

يا بر اين معنى كه كار ما همه گناه است و كار تو همه آمرزش ، و حقا بايد گفت كه اگر بيانات انبيا و ائمه هدى سلام الله عليهم اجمعين و تعاليم عاليه ايشان در طرز تكلم و اظهار خشوع با حضرت احديت نبود كسى نمى دانست كه چگونه با پروردگار خود راز و نياز نمايد و از كرده هاى خود عذرخواهى كند و يا نمى دانست با چه لسان طلب عفو و تقاضاى حاجت نمايد و آنطور كه شايسته مقام ربوبيت است زبان ستايش بر وى گشايد؛ شايد اين هم حجتى باشد تا فردا در پيشگاه عدل الهى گفته نشود كه ما طريق عبوديت و بندگى تو را ندانستيم .

در بيان فقرات مورد شرح

هر كه باشد واقف از كردار خويش   بى گمان داند سزاى كار خويش ‍
گر كنى در آيت حق جستجو   هر نكو بينى جزايش را نكو
حكم باشد هر عمل را در جزا   خوب را خوبى و بد را بد سزا
اين كه بينى بخشش حق از گناه   فصه فضل است اندر حكم شاه
غير از اين معنا نباشد داورى   كه كند داور به فضلش ياورى
كار ما زشت و نكو شد كار دوست   هر كه كارش در خور اوصاف اوست
اهل احسان عامل بخشايش اند   اهل طغيان جرم را افزايش اند
كار او آنست و كار ما چنين   هر كسى بر طينتش باشد قرين
پس ببخشايد همه اهل جهان   چون كه شد اهليتش بر ما عيان
زين سبب ما را نباشد هيچ بيم   گر چه بر تعقيب او مستوجبيم
آن كه عفوش مى رسد بر خاص و عام   چون شود منت كند بر ما تمام
مختصر اين درد ما دارد علاج   چونكه سر تا پا به او شد احتياج

يا غفار بنورك اهتدينا و بفضلك استغنينا و بنعمتك اصبحنا و امسينا ذنوبنا بين يديك نستغفرك اللهم منها و نتوب اليك .

اى آمرزنده ؛ ((اى پوشنده گناهان )) به نور تو و به روشنى فروغ تو راه يافتيم ما.

((يعنى از نظر لطف و مرحمت ، به نور خود ما را مشمول هدايت فرمودى كه : يهدى

الله لنوره من يشاء و به فضل تو بى نياز شديم و به نعمت تو صبح و شام كرده قدرت ادامه حيات حاصل نموديم يعنى در پناه رحمت و ظل عنايت تو شب را به صبح و صبح را به شب رسانيديم .

همانا از گناهان خود كه جلو تو است آمرزش مى طلبيم ((يعنى ، بار خدايا از همه گناهان خود كه مشهود نظر و در مقابل تو نمايان است آمرزش طلبيده و به سوى تو بازگشت مى كنم .))

در بيان غفران و استغفار

در شرح فقرات اين قسمت از دعاى شريف چند موضوع قابل بحث است كه مطالب آنها با هم پيوستگى كامل دارد؛ از جمله موضوع غفران و استغفار و گناه و توبه است و اگر توجه حاصل شود معلوم گردد اين قسمت از بيانات حضرت سجاد عليه السلام چه ارتباط محكمى به آيات قرآنى داشته و امام عليه السلام چگونه حقايق بزرگى از رموزات قرآن را در اين عبارات كوتاه گنجانيده است كه حقا دانستن و مطالعه آن براى تمام خداپرستان ضرورى و واجب است ؛ و نگارنده در اين جا موضوع غفران و استغفار را از نظر قرآن در چند قسمت به طور اختصار تنظيم نموده و بحث توبه و گناه را در عين حال تواءم به آن است در جاى خود به شرح فقرات بعد موكول مى نمايد.

هر گناه پس از توبه و استغفار قابل آمرزش است

سوره آل عمران آيه 135 و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله ....

بر اين تفسير: آنان كه از روى متابعت هواى نفس كار ناشايسته به جاى آوردند؛ يعنى فعلى كه در نهايت قبح است از آنها سر زد؛ يا بر نفس هاى خود ستم روا داشتند ((بعضى گفته اند فاحشه كباير است و ظلم نفس ‍ صغاير)) سپس ياد كنند عقوبت خدا يا عتاب او را؛ يا متذكر شوند وعده مغفرت را و طلب آمرزش كنند از گناهان خود يعنى توبه كنند بر وجهى كه از كرده خود پشيمان و عزم خود را جزم كنند كه ديگر مرتكب چنان عملى نشوند؛ خداى تعالى آنها را خواهد آمرزيد و هيچكس ‍ نيامرزد جرائم بندگان را كه به آن مستوجب عذاب دوزخ شده باشند مگر او سبحانه تعالى . و همچنين آيه ديگرى كه دليل بر پذيرش استغفار عموم است در سوره النساء آيه 110 مى باشد كه مى فرمايد:

و من يفعل سوءا او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما.

بر اين تفسير: هر كس كه بدى كند كه از آن ضرر به غير رسد، يا بر نفس ‍ خود ستم كند و به غير متعدى شود ((گويند مراد به ((سوء)) مادون شرك است )) پس طلب آمرزش كند از خداى تعالى به توبه و انابه ؛ يابد خدا را آمرزنده مهربان يعنى مورد عفو قرار خواهد گرفت ، و اين آيه شريفه اگر چه وارد است بر سببى و در حق گروهى ، خلاف نيست ميان مفسران كه بر عموم بايد حمل كرد، از براى اين كه حكم همه كس و حكم همه گناهها اينست ، و اين آيت دليل است بر آن كه اسقاط عقاب هنگام توبه از خداى تعالى يتفضل است از بهر آن كه لفظ غفران و رحمت آورد؛ آن كس كه كارى واجب كند نگويند كه رحمت مى كند؛ يعنى اسقاط عقاب تائب از خدا محض تفضل است زيرا كه رحمت و غفران در تفضلات مستعمل است نه در امرى كه واجب باشد بر فاعل آن .

آنچه كه مسلم است

آن چه كه مسلم است تمام گناهان پس از توبه ((با شرائط توبه كه بعدا بيايد)) قابل آمرزش است .

قوله تعالى : ان الله يغفر الذنوب جميعا. يعنى خداى تعالى بيامرزد همه گناهان را اگر چه از حد گذشته باشدى و يا اين كه بعضى از مفسرين شاءن نزول مخصوص در اين آيه شريفه قائلند؛ ولى هيچ شبهه اى نيست كه معنى عام است ؛ و چنين گفته شده كه مشركان هم اگر بعد از اسلام بميرند در اين آيه داخلند چون خداى تعالى چنين تصريح فرموده كه همه گناهان را غير از شرك مى آمرزد - سوره النساء آيه 48 و آيه 115 ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء..... و چون مشرك هم تائب شود و اسلام بياورد آمرزيده خواهد شد، محققان گفته اند: كه اين آيه شريفه اميدوارترين آيت است در قرآن زيرا حق تعالى جميع معاصى را كه مادون شرك است در مشيت به امر غفران داخل ساخته است ؛ و بعضى ديگر چنين گفته اند كه وجه استدلال به اين آيه بر آن كه خدا ذنوب تائب را مى آمرزد آنست كه نفى غفران غير او نفرموده مطقا بلكه نفى آن كرده بدون توبه زيرا كه اجماع امت بر آنست كه حق تعالى شرك را به توبه مى آمرزد؛ و اگر چه غفران نزد معتزله بر وجه وجوبست و نزد ما بر وجه تفضل و بنابراين واجب است كه مراد بقوله و يغفر مادون لمن يشاء آن باشد كه مى آمرزد مادون شرك را بدون توبه براى هر كه خواهد از مذنبين غير كفار، و اين كه يغفر مادون ذلك بر سبيل قطع واقع نشده و متعلق به مشيت است شايد از آن جهت است تا بندگان هميشه در خوف و رجاء باشند و چنين پندار نكنند كه خود را در گناه كردن آزاد گذارند به اميد آن كه بعد از آن تائب شوند.

نگارنده گويد:

آنان كه به اميد توبه كردن دانسته قصد معصيت مى كنند به طور قطع هيچگونه موفق به امر توبه نخواهند شد و خداى تعالى چنين توفيقى به آنها نخواهد داد.

و شايد يكى از اسرار اين عبارت كه مى فرمايد: يغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء همين باشد كه هر كس را بخواهد توفيق توبه دهد تا در زمره سعدا قرار گيرد و هر كس را بخواهد توفيق توبه از او سلب نمايد تا در رديف ستمكاران باشد و اين مشيت از همين نظر است كه خداى تعالى قصد تائب را قبل از ارتكاب گناه دانسته است .

مغفرت مستلزم نجات از عذاب نمى شود

در تفسير الميزان در باب ((مغفرت )) آورده است : پوشيده نيست كه مغفرت و آمرزش گناهان مستلزم نجات از عذاب نمى شود، يعنى نگهدارى از آتش دوزخ تنها و تنها فضل و رحمتى است كه خداوند در حق مؤ منين و كسانى كه به او گرويده عبادتش را مى كنند ارزانى داشته بدون آن كه بندگان مستحق چنين فضلى باشند يا بر خداوند حقى پيدا كنند و جهتش آنست كه ايمان و اطاعت آنان خود نعمتى است كه پروردگار به آنان مرحمت فرموده و با اين وصف چگونه مى شود كه آنان طلبكار چنين موهبتى باشند.

اساسا هيچ يك از موجودات بر خداوند حقى پيدا نمى كنند جز آن چه حضرتش بر خود قرار داده كه از جمله آنها مغفرت و نگهداشتن از آتش ‍ دوزخ نسبت به بندگان كه ايمان آورده اند مى باشد: چنان كه مى فرمايد: و آمنوا به يغفرلكم من ذنوبكم و يجركم من عذاب اليم .

و همچنين در آن تفسير شريف در ذيل عبارت و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفور رحيم آورده : رحمت واسعه الهى و آن چه نزد خدا از فيوضات معنوى و صورى هست مخصوص شخص معين و يا صنف مشخص از بندگان نيست بلكه براى تمام افراد عموميت داشته و از طرف خداوند رؤ ف امتناعى در بين نيست مگر آن كه خود فرد استعداد پذيرفتن آن را نداشته باشد و يا به واسطه ذنوب و گناهان به سوء اختيار خود مانعى برايش درست كند ((خداى تعالى مى فرمايد: و ما كان عطاء ربك محظورا سوره اسراى آيه 20))

آرى ذنوب و گناهان است كه مانع قرب بنده به خداوند و آن چه از آثار و توابع قرب است ((از بهشت و نعم آن )) مى باشند؛ از طرفى روشن است كه برطرف كردن رنگ گناهان از قلب ، و مغفرت و آمرزش آن و بالاخره پوشيدن و مستور نمودن آنها از بنده اى تنها كليد مفتوح شدن باب سعادت به روى او؛ و دخول در قرب الهى خواهد بود؛ لذا پس از بشارت محبت الهى به مؤ منين بشارت آمرزش گناهان را به ايشان مى دهد.

آرى : ((محبت )) چنان كه گفته شد ((محب را)) به محبوب خود جذب مى كند و چنان كه حب بنده نسبت به خداوند موجب تقرب جستن به خداوند و بندگى او از راه عبوديت و اخلاص مى باشد، پس نزديك شدن خدا به بنده اى مستدعى مغفرت و آمرزش گناهان اوست ، و روشن است اين پايه وقتى بنا شد كرامات ديگر و افاضات ديگرى كه در دنبال او قرار گرفته به طور حتم مترتب و ((جود)) خداوندى در شمول و ترتب آنها كافى است .