عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۱۶ -


يك سلسله از حقايق قرآن مجيد

امام عليه السلام در اين عبارات يك سلسله از حقايق قرآن مجيد را به لسان دعا در آورده و بعد از آن كه به عزت پروردگار سوگند ياد مى كند كه ((اگر رانده شود از آستان او سبحانه روى بر نخواهد تافت )) سپس ‍ علت رها نكردن و اصرار خود را بر آن درگاه چنين مى رساند: كه او عز و جل فاعل لما يشاء است و گواه فرمايش آن جناب در قرآن مجيد بسيار روشن است كه خداى تعالى خود مكرر فرموده : ان الله يفعل ما يشاء؛ يعنى خدا مى كند آن چه را كه بخواهد و از آن طرف در آيات بسيارى با بيانات مختلف اين حقيقت را تشريح فرموده و جايى مى فرمايد: يهدى من يشاء؛ يعنى هدايت مى كند هر كه را خواهد و جاى ديگر: يضل من يشاء؛ و به خود وامى گذارد هر كه را خواهد؛ و همچنين عبارات ديگر: يزكى من يشاء؛ و يرزق من يشاء و يخلق من يشاء و يعذب من يشاء؛ و ينصر من يشاء، و يبسط الرزق لمن يشاء؛ و يدخل من يشاء فى رحمته و خلاصه به مصداق معناى جامع كه فرموده يفعل ما يشاء و يحكم ما يشاء تمام اين عبارات فرمانفرمايى مطلق او را سبحانه تثبيت مى نمايد و اين معنى را مى رساند كه غير از او سبحانه هيچكس و هيچ چيز در امور مؤ ثر نيست .

مطلبى در جبر

و لكن بديهى است كه نبايستى اين توهم پيش آيد كه اين مطالب قرآنى را اهل ((جبر)) براى خود دست آويزى قرار دهند و بگويند حال كه چنين است ؛ و تمام امورات به خواست بارى تعالى است كسى را اختيارى براى تحصيل مقامات دنيا و آخرت نيست ؛ نه چنين است !! و اين موضوع خود بحث مفصلى دارد و مسئله مهم است كه بزرگان دين از طريق ادله و براهين قرآنى آن را حل نموده اند و اين مختصر گنجايش آن را ندارد؛ لكن همينقدر متذكر مى شويم كه بعضى از آيات قرآن مجيد را نمى توان به تنهايى تفسير نمود و نتيجه گرفت بلكه متممى دارد كه بايستى به كمك آيات ديگر با عبارات مقدم و موخر آن معناى واقعى را درك نمود؛ مثلا اين كه خداى تعالى مى فرمايد: يضل من يشاء؛ بايستى ديد كه خود حق تعالى در خصوص چه دسته اى اين بيان را آورده ، چون در مقابل مى فرمايد:

و يضل الله الظالمين ؛ يا كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب و نيز عبارات ديگر؛ پس معلوم مى شود كه خداى تعالى چه سنخ از بندگان را در معرض گمراهى قرار مى دهد؛ و همچنين در مقام هدايت كه مى فرمايد: يهدى من يشاء؛ در مقابل چه عبارات بسيارى بر اين مضامين آورده كه لا يهدى القوم الفاسقين ؛ لا يهدى كيد الخائنين ؛ لا يهدى من هو كاذب كفار؛ و هكذا؛ پس معلوم مى شود كه چه كسانى در مسير ضلالت و يا هدايت قرار مى گيرند؛ و مقدمه اضلال و هدايت حق بدست بندگان جارى مى گردد؛ و همچنين در عبارات ديگر آنها كه مورد رحمت و آنها كه مورد سخط و غضب خداى تعالى قرار مى گيرند همه از نتيجه و بازگشت اعمال و افعال ايشان بوده و بلاترديد در امور تكليفى اختيار از احدى سلب نيست و همانطور كه گذشت در اين باب مطالب بسيار است كه ادامه آن ما را از مقصد اصلى باز مى دارد؛ و نگارنده در كتاب ((سرنوشت انسان )) چاپ اول از صفحه 184 الى صفحه 191 در باب ((مطالبى در جبر)) اين موضوع را به طور اختصار و به قدر توانايى از نظر قرآن حلاجى كرده است طالبين به آن كتاب مراجعه نمايند.

مراجعه به اصل مطلب

از اصل مطلب دور نشويم كه امام عليه السلام عرض مى كند انت الفاعل لما تشاء اشاره بر اين كه خداى تعالى بكند آن چه را كه خواهد و هيچكس او را منع نتواند كرد چه او غالب و قادر مطلق است و ماسواى او در نهايت عجز و افتقار و مذلت و احتياج ؛ سپس چنين دنبال مى كند كه لا تسئل عن فعلك و اين اشاره به همان قول حق تعالى باشد كه در قسمتى از آيه 21 سوره انبياء مى فرمايد:

لا يسئل عما يفعل ؛ يعنى پرسيده نشود او سبحانه از آن چه مى كند به جهت عظمت و سلطنت ذاتيه و تفرد به الوهيت ؛ و يا به سبب آن كه در عقول مركوز است كه هر چه كند عين حكمت و صواب باشد و معلل به دواعى مصلحت است ؛ چون مقرر است كه مشيت او سبحانه تابع حكمت او است .

امر و فرمان در جهان آفرينش تنها در قدرت پروردگار است

سپس ادامه مى دهد كه اى پروردگار در پادشاهيت كسى را قدرت منازعه نيست و در حكومت و فرمانفرماييت هيچكس تو را انباز نباشد و با تو عناد نتواند ورزيد و در تدبير تو در ((ملكدارى )) كسى را ياراى اعتراض نيست و در پايان اين بيانات عرض مى كند:

لك الخلق و الامر تبارك الله العالمين و اين عبارت عين قول حق تعالى است كه در سوره اعراف آيه 54 مى فرمايد: لا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين و شايد امام عليه السلام اين عبارت را در اين جا از آن نظر به كار برده كه اين جمله متمم آيه ايست كه رمز عالم خلقت و آفرينش آسمان ها و زمين را به نحو جالبى بيان مى دارد و امر و قدرت حق تعالى را به صراحت آشكار مى سازد؛ بر اين وجه كه از اول آيه شريفه مى فرمايد: پروردگار شما پروردگاريست كه مستجمع جميع صفات كمال است ؛ اوست آن كس كه بيافريد آسمان ها و زمين را بى ماده و آلتى در مقدار زمان شش روز ((اگر چه قادر بود كه به چشم زدنى همه چيزها را بيافريند)) اما به جهت آن كه بندگان را تعليم كند كه در كارها تعجيل نكنند و با تاءنى كار نمايند به مدت شش روز آنها را بيافريد؛ پس مستولى شد اراده او بر آفرينش عرش به راستى و استقامت ؛ و در كشيد شب تاريك را به روز روشن و بيافريد آفتاب و ماه و ستارگان را در حالى كه رام شده گانند به فرمان او، و به قضاء و تصرف او؛ يعنى مطيع فرمان اويند در مجارى خود به تدبير وضع آن ((و خلق آنها به جهت منافع عباد است )) سپس در پايان اين عبارت از نظر بيان قدرت كامله خود مى فرمايد: الا له الخلق و الامر يعنى بدانيد و آگاه باشيد كه همانا او راست امر و فرمان و آفرينش جميع مكنونات و همه كائنات ؛ و مر او راست فرمان نافذ كه مقرون به مصلحت باشد؛ چه موجد همه چيز و متصرف در جميع امور اوست نه غير او و بزرگ است خداوند به وحدانيت در الوهيت و فردانيت و ربوبيت كه او پروردگار جهانيان است .

و در موارد بسيار ديگر از قرآن مجيد است كه خداى تعالى امر و فرمان و دستور را در عالم ، خاص خود قرار داده ؛ جايى مى فرمايد: بل لله الامر جميعا و جاى ديگر قل ان الامر كله لله يعنى تمامى امر و فرمان در قدرت پروردگار عالميان است ((حاشا و كلا كسى را كه غير از اين گمان داشته باشد.))

در بيان و انت الفاعل لما تشاء

اى تويى فرمانرواى انس و جان   جمله فرمان باشدت اندر جهان
آن كه را خواهى رهايى از عذاب   وان ديگر خواهى ببخشايى ثواب
آن كه را خواهى كنى خوار و خفيف   ديگرى را هم عزيز و هم شريف
هر كه را هر چه خواهى هر طريق   يا سخط يا رحمت آرى بر غريق
عزت و ذلت همه فقر و غنا   باشد از تو چون زدى اول بنا
صادق آمد قول يحكم ما يريد   چون كه يفعل ما يشا را شد مزيد
گر بگيرى بر عذابم يا ثواب   كس نپرسد علت زجر و مثاب
معنى قدرت همين باشد كه شاه   هم كند آزاد و هم بخشد گناه
نه معارض باشدش در كار خويش   نه مشارك كرده بر خود يار خويش
من نديدم قادرى زينسان مطاع   كه نيارد كس به فرمانش نزاع
آفرين بر خلقتت صد آفرين   كه به فرمانت بود عرش و زمين
امر تو نافذ سراسر در جهان   حكمت اجرا آشكارا و نهان
نيست جز تو كس مدبر در امور   تو پديدآرنده حزن و سرور
هم اهانت از تو باشد هم كرام   هم نكوكاران ببخشى هم لئام
نيست در حكم تو انباز و شريك   چون كه خواندى مقتدر خود را مليك
خود تبارك گفته اى در امر خويش   تا نگويد ديگر از آن گفته بيش ‍
چون نباشد رعيتى را اين سلوك   كه كلامش بهتر آيد از ملوك

يا رب هذا مقام من لا ذبك و استجار بكرمك و الف احسانك و نعمك و انت الجواد الذى لا يضيق عفوك و لا ينقص فضلك و لا تقل رحمتك .

اى پروردگار من ؛ همانا اينست و چنين است ، مقام و ايستادنگاه كسى كه پناه آورد به حضرت تو و زنهار جوينده است به كرمت ((يعنى توسل جسته است به كرم تو)) و الفت گيرنده است به احسان و نعمت تو؛ و تويى آن بخشاينده كه وسعت ميدان عفوت هيچگاه تنگى نگيرد و هر قدر افزونى بخشى از فضل تو كاهيده نشده و نقصان نپذيرد و آن چه و هر مقدار كه از درياى رحمتت يا از خزائن كرمت برداشته شود از آن كم نيامده و هيچ قلت نيابد.

هنگام سحر بهترين اوقات ((و بهترين مقام )) براى افشاى راز و نياز با پروردگار است

بعد از آن كه امام عليه السلام چنين نمودار كرد: كه قدرتى در عالم بالاتر از قدرت بارى تعالى نيست ؛ و او سبحانه همه كاره است ؛ سپس اشاره بر اين فرمايد: حال كه امر چنين است و تمام امور دنيا و آخرت در قبضه اقتدار اوست ؛ پس اينجا جائيست ((يا چنين مورد دارد)) كه تنها بايد پناه به حضرت او جست ؛ يعنى همه چيز را بايد از او مسئلت كرد و از او خواستار شد: هدايت و ارشاد، عزت و اكرام ، عفو و بخشش ، نيكويى و احسان .

در تحفة الاعزه : در ذيل اين عبارت يا رب هذا مقام من لا ذبك آورده : كه ممكن است معنى زمانى ملحوظ باشد ((يعنى اى پروردگار من اين زمان يا اين وقت سحر هنگاميست كه به تو گرايند و بر تو پناه جويند)) كما اين كه در قنوت وتر دارد: هذا مقام العائذ بك من النار.

نگارنده گويد: بعيد نيست كه معنى چنين باشد؛ از آن نظر كه اولا وقت خواندن اين دعاى شريف در ثلث سوم ((وقت سحر)) شب هاى ماه مبارك رمضان تعيين شده كه بهترين اوقات و هنگام راز و نياز و اقرار به گناهان و موقع تقاضاى عفو و بخشش است ؛ و در ثانى مرحوم محدث قمى رحمة الله عليه در مفاتيح بعد از دعاى ابوحمزه ثمالى دعاى ديگرى از مصباح شيخ نقل كرده كه آن را هم اختصاص به وقت سحر شب هاى ماه مبارك رمضان داده و داراى مضامين بسيار عالى مى باشد كه از جمله : بعد از آن كه خواننده اصرار در طلب عفو و بخشش مى نمايد سپس چنين مسئلت دارد كه همين امشب و همين ساعت ((وقت سحر)) رحم كن بر من و پاك كن دلم را از ريا و زبانم را از دروغ و چشمم را از خيانت و هكذا.... و شاهد اين جا مى باشد كه بعد از آن ، دعا را به اين عبارات دنبال مى كند: يا رب هذا مقام العائذ بك من النار، هذا مقام المستجير بك من النار، هذا مقام المستغيث بك من النار، هذا مقام الهارب اليك من النار، هذا مقام من يبوء لك بخطيئته و يعترف بذنبه و يتوب الى ربه ، هذا مقام البائس الفقير، هذا مقام الخائف المستجير، هذا مقام المحزون المكروب ، هذا مقام المغموم المهموم ، هذا مقام الغريب الغريق ، هذا مقام السمتوحش الفرق ، هذا مقام من لا يجد لذنبه غافرا غيرك و لا لضعفه مقويا الا انت و لا لهمه مفرجا سواك يا الله يا كريم .

بر اين معنى و بر اين اشاره كه اين شب و اين ساعت و اين وقت سحر موقعيست كه پناه جويند به تو از دوزخ و اين مقام دادرس جوى تو است از دوزخ ، اين مقام گريزان به تو است از دوزخ ، اين مقام كسى است كه بار خطا برايت به دوش دارد و اعتراف به گناه كند و توبه كند به درگاه پروردگارش اين مقام بيچاره و ندار است ؛ اين مقام ترسان و پناهگير است ، اين مقام اندوهناك و گرفتار است ، اين مقام غمنده و پريشان است ؛ اين مقام آواره غرقه است ، اين مقام وحشت زده لرزنده است ، اين مقام كسى است كه نيابد براى گناهش آمرزنده اى غير تو، و نه براى ناتوانيش ‍ نيروبخشى جز تو، و نه براى گشاينده گره از كارش گشاينده اى جز تو اى خداى كريم .

پس به اين اعتبارات مى توان ((مقام )) را در مورد شرح موقعيت زمانى معنى نمود، به خصوص اين كه وقت سحر كه در اينجا اشاره به آن شده است فضيلتى بسيار دارد و از شريف ترين اوقات شبانه روز است كه از نظر استجابت دعا در آن وقت خود بحثى جداگانه دارد و در كتب ادعيه شرح آن كاملا مذكور است و معناى همين عبارات مترادفى كه گذشت خود اهميت اين موقعيت ، و مقام سحر را مى رساند.

در بيان فقرات مورد شرح

چون تو را تنها بود قدرت تمام   پس پناهگاهم تويى در هر مقام
تا كه بر احسانت الفت يافتم   هر مقامى بر درت بشتافتم
خو گرفتم بر نعيمت هر زمان   چون نمودى رحمت خود را عيان
گر ببخشى خلق عالم از كرم   كم كجا آيد ز جودت يك درم
ور كنى از فضل خود بخشش زياد   لا تقل رحمتك انت الجواد
هر چه باشد بخششت از حد برون   رحمتت گردد فزون اندر فزون
پس بگيرم در پناه تو امان   هر مكان و هر مقام و هر زمان

و قد توفنا من بالصفح القديم و الفضل العظيم و الرحمة الواسعة .

همانا واثق شديم به عنايت قديمت ؛ يعنى بدرستى كه اعتماد يافته ايم به گذشت ديرينه تو؛ و نيز وثوق و اعتماد پيدا كرده ايم به فضل عظيم تو كه و الله ذوالفضل العظيم و همچنين پشت گريمى و اعتماد ما به رحمت واسعه تو است .

حاصل تمام معانى در چند كلمه

اگر خواننده عزيز تا اين قسمت به شرح اين دعاى شريف توجه كرده باشد خواهد يافت كه تمام مطالب روى چند موضوع بيشتر دور نمى زند؛ يك قسمت در شناسايى و تحميد و تقديس و سپاس خداى تعالى و قسمت دوم در طلب عفو و اقرار به گناه و ذكر نعم و مسئلت در خير دنيا و آخرت ، و قسمت سوم در ذكر بعضى از صفات او جل شاءنه ، از قهر و انتقام ، عفو و بخشش ، حلم و بردبارى ، جود و كرم ، و فضل و رحمت مى باشد؛ كه اساس اين دعا و شايد ادعيه ديگر بر همين چند كلام پايه گذارى شده است و بيان ذكر اوصاف در اين كلام از نظر آنست كه چون هر يك از صفات در واقع مظهر پذيرش هر يك از خواسته ها مى باشد از اين جهت هر يك در عباراتى با بياناتى مختلف آورده شده تا به ذكر آن اوصاف از خاصيت معناى آنها نتيجه گرفته و مراد حاصل شود.

و لكن قابل توجه آنست كه امام عليه السلام با وجودى كه در مقام دعا حالت خوف و رجاء خود را كاملا نمودار كرده ((كه شرح آن قبلا گذشت )) در عين حال فضل و رحمت بارى تعالى را بيشتر يادآور شده و به خصوص در ميدان وسيع رحمت پافشارى زيادى كرده است ، همچنان كه در همين دعاى شريف جايى عرض مى كند: پروردگارا شناختم تو را به وسعت رحمت ، و جاى ديگر: كجاست رحمت واسعه تو؟ و در مقامى عرض مى كند: چگونه تنگ گرفته مى شود بر گناهكاران و حال آن كه دامنه رحمت تو وسيع است ؛ و در عبارت مورد شرح چنين اشاره مى فرمايد كه همانا اعتماد يافته ايم به رحمت واسعه تو و نيز در صحيفه سجاديه و بعضى از ادعيه منسوبه ديگر به آن بزرگوار ديده مى شود كه در باب رحمت خداى تعالى بيانات بسيارى آورده شده است و نه تنها دعايى كه از حضرت سجاد عليه السلام رسيده چنين باشد بلكه شايد اكثر دعاهايى كه از ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين رسيده اين طور است ، كما اين كه اميرالمؤ منين عليه السلام دعاى كميل را به اين عبارت افتتاح كرده و عرض مى كند: اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى ء يعنى در اولين بيان خود وسعت رحمت الهى را متذكر شده و عرض مى كند: بار الها از تو مسئلت مى كنم به رحمتت كه همه چيز را فرا گرفته است ؛ و شرح مبسوطى كه در كتب ادعيه در باب رحمت بارى تعالى مذكور است در اين جا مجالى براى بيان آن نيست و همين اندازه متذكر مى شويم ؛ كه نقل است از صدوق عليه الرحمة از يكى از ائمه هدى كه چون قيامت قيام كند آنقدر رحمت الهى وسعت يابد و آنقدر از عاصيان فوج فوج آمرزيده شوند كه شيطان رجيم در طمع عفو خداوند كريم افتد.

وسعت رحمت خداى تعالى از نظر قرآن مجيد

همانطور كه خداى تعالى در قرآن مجيد دستوراتى براى بندگان صادر فرموده و تكاليفى براى آنها نوشته است ؛ كقوله تعالى : كتب عليكم الصيام ..... و هكذا؛ مثل اين كه براى خود هم وظيفه اى مقرر داشته است ((و البته شايد بيان اين عبارت از لسان ما؛ در شاءن حضرت ربوبيت نباشد)) ولى به مصداق كلم الناس على قدر عقولهم ؛ اين بيان آورده شد كه خداى تعالى در امر خود در دو مورد از قرآن مجيد يكى در آيه 12 از سوره انعام فرمود: كتب على نفسه الرحمة و ديگرى در آيه 54 از همان سوره مى فرمايد: كتب ربكم على نفسه الرحمة ، يعنى نوشته است پروردگار شما بر ذات بزرگوار خود بخشش و بخشايش و رحمت را؛ ((چه وعده داده است به آن وعده مبرا از تخلف )) و قبلا هم اشاره مختصرى به تفسير اين آيه شريفه شد.

پس با اين حال افاضه رحمت از جانب حق تعالى بر عموم مخلوق يك امر مسلم و پا بر جاست كه همگان را شامل مى شود همچنان كه در سوره هود آيه 121 در ذيل عبارت الا من رحم ربك بعضى از مفسرين چنين آورده اند كه خلقت مردمان براى ايصال آنها به رحمت است كه فرموده : و لذلك خلقهم و بنا بر قولى براى افاضه رحمت ايشان را آفريده است .

و همانطور كه قبلا گذشت خداى تعالى در قرآن مجيد در بسيارى از موارد به ذكر رحمت خود پرداخته و شايد غير از ذكر الرحمن و الرحيم كه صيغه مبالغه رحمت است و زياده از چهارصد مورد خود را به اين اوصاف معرفى كرده ؛ در يكصد و چهارده مورد از رحمت خود با بيانات مختلف سخن رانده است كه حقا ذكر آنها ممكن است بعضى را به قدرى اميدوار سازد كه از جاده مستقيم خارج شده و خداى نخواسته انحراف حاصل نمايند؛ و لكن ما در اين جا بنا بر وظيفه اين كتاب شريف چند آيه كه ارتباط مستقيم به عبارت مورد شرح دارد متذكر مى شويم .

سوره غافر از آيه 7 ربنا وسعت كل شى ء رحمة و علما.....

اى پروردگار ما فراگرفته است رحمت و دانش تو به همه چيز يعنى عرصه پهناور رحمت و دانش تو همه اشياء عالم را فراگرفته است و چقدر قابل اهميت است ، همان طورى كه علم خداى تعالى به همه چيز احاطه دارد و امام عليه السلام عرض كرد: و بعلمك الذى احاط بكل شى ء رحمت او هم جل شاءنه عالمى را احاطه كرده است و در اين قسمت از آيه شريفه هم اين دو صفت ((علم و رحمت )) را مترادف آورده و دوش به دوش يكديگر قرار داده است و از اين جاست كه مى توان به مقام رحمت او سبحانه و تعالى پى برد.

در بعضى از تفاسير ذيل اين عبارت آورده : كه ظاهر كلام مقتضى آن است كه به اين طريق باشد كه ؛ وسع كل شى ء رحمتك و علمك ؛ زيرا كه ذات او سبحانه منزه است از مكانى كه لازم وسعت است ليكن اسناد فعل به صاحب علم و رحمت و ايراد اين هر دو صفت بر سبيل تميز در عقب آن به جهت اعتراف صفت علم و رحمت است بر وجهى كه گوئيا ذات او علم و رحمت است كه به همه جا وارسيده است و تقديم رحمت به جهت آنست كه مقصود با الذات است .

و نيز در باب وسعت رحمت در قسمتى از آيه 156 سوره اعراف مى فرمايد:

و رحمتى وسعت كل شى ء فاكتبها للذين يتقون .... چنين تفسير شده است : كه رحمت و بخشايش من فراخ است ، همه چيز را شامل و بر همه عام است ؛ در دنيا بر مؤ من و كافر و ذلك قوله ((الرحمن )) و خاص است در آخرت بر مؤ منان ؛ و ذلك قوله ((الرحيم )) ((و اين رحمت عام و خاص خود بحثى جداگانه دارد كه در تفاسير مذكور است .))

عطيه عوفى گفته است : رحمت حق تعالى واسع است بر همه كس الا آنست كه به واجبى به متقيان رسد همچنان كه فرمود: فاكتبها للذين يتقون يعنى از روى وجوب به مؤ منان و متقيان رسد و بر وجه تفضل به غير ايشان ؛ پس خداى تعالى در دنيا كافران را به بركت مؤ منان روزى مى دهد و به طفيل اهل ايمان بر ايشان انعام مى فرمايد و عذاب از ايشان بر مى دارد؛ همچنان كه كسانى كه در تاريكى باشند و به روشنايى غير راه روند و چون آن غير برود و با آن نور خاموش شود در تاريكى بمانند. و فرداى قيامت كه مؤ منان در جنت به مقر خود قرار گيرند نور رحمت و روشنايى ايمان را با خود برده و كافرانى كه به نور ايشان رفته باشند در ظلمت ضلال و تاريكى شقاوت بمانند.

و گفته اند: كه اين رحمت عام ؛ آن يك جزو رحمت است كه در ميان خلائق قسمت كرده است كه تمام شفقت و مهربانى همه خلق از آن يك جزو رحمت است .

ابن عباس گفت : كه چون اين آيت آمد ابليس طمع در رحمت خدا كرده و گفت : من نيز شيئى ام و چيزى ام چون رحمت او بر همه عام است به من نيز رسد؛ خداى تعالى قطع طمع او كرد و گفت : فاكتبها للذين يتقون من اين رحمت را براى متقيان نويسم نه براى تو و نه براى كسانى كه طريقه تو را دارند.

نگارنده گويد: عبارت يختص برحمته من يشاء؛ و همچنين عبارت ديگر ليدخل الله فى رحمته من يشاء معنى اين جمله را خوب مى رساند كه فرموده : فاكتبها للذين يتقون يعنى با اين حال كه خداى تعالى هر كس را كه خواهد مشمول رحمت مى كند و او را در سعه لطف خود قرار مى دهد؛ معذلك اختيار دخول در رحمت به خود بندگان واگذار شده است ؛ چون فرمود شرط دخول در رحمت رعايت مرتبه تقوى و پرهيزگاريست و آن كس كه خواهد در آن ميدان وسيع قرار گيرد بايد كه در مرحله ايمان در آيد و تقوى گزيند تا مشمول الطاف و رحمت الهى گردد.

در تفسير منهج الصادقين ؛ در باب رحمت الهى آورده : كه نزد محققان رحمت دو است يكى رحمت ذاتيه كه آن را رحمت مطلقه امتنانيه مى گويند و آن رحمتى است كه همه چيز را فرا رسيده چنان كه فرمود: رحمتى وسعت كل شيى ء و نتيجه آن اعطاى ازليست بى سابقه سوال سائل ؛ و دوم رحمت وجوبيه كه مقيده نيز خوانند؛ و آن هم از رحمت ذاتيه فايض شده و استحقاق بنده بر آن رحمت از نتيجه رحمت امتنانيه است .

پس با اين تفاصيل كه گذشت جا دارد كه امام عليه السلام عرض مى كند پروردگارا اعتماد ما به فضل عظيم و رحمت واسعه تو است .

در بيان رحمت بارى تعالى

از ازل بود اين چنينم اعتقاد   كه كنم بر رحمت حق اعتماد
رحمتى كه وسعتش عالم گرفت   رحمتى كه وصف آن خاتم گرفت
معنى رحمت همين باشد يقين   اينكه گفتا، ((رحمة للعالمين ))
خود نوشت او رحمتى بر ذات خويش   تا نباشد مجرمى زار و پريش ‍
مى رساند لطف خود بر خاص و عام   الحق اكرامش به عالم شد تمام
كافر و گبر و نصارا و يهود   جمله از اكرام او بردند سود
از وجود اولياء و مؤ منين   رحمت و جودش رسد بر مجرمين
پس چه سازد بر محبان از كرم   چون نكو باشد كبوتر در حرم
آن كه باشد واله و شيداى دوست   شك نباشد مستحق رحمت اوست
عاشقان را رحمت و زحمت يكيست   بيدلان را دوزخ و جنت يكيست
هر كجا باشد غرق رحمتند   گر به دوزخ يا به صدر جنتند
چون كه باشد وسعت رحمت فزون   از حدود دوزخ و جنت برون

افتراك (24) يا رب تخلف ظنوننا او تخيب آمالنا كلا يا كريم فليس هذا ظننا بك و لا هذا طمعنا فيك .(25)

پس آيا ديده مى شوى ؟! ((آيا تو را ببينند)) كه خلاف فرمايى گمان هاى ما را؛ يا نوميد گردانى ما را در آرزوهاى خود؛ نه چنان است اى كريم ؛ پس نيست اين گمان ما به تو و نه طمع ما درباره تو.

يعنى اى پروردگار، آيا چگونه ممكن است ديده شود كه با آن كرم و بزرگوارى كه مخصوص ذات كبريايى تو است به اعتماد و حسن ظنى كه نسبت به كرم و رحمت و عفو و احسان تو داريم مخالفت ورزى و يا اميد ما را به نااميدى مبدل سازى ؛ حاشا كه چنين باشد؛ كه نه گمان ما بر تو اينست و نه انتظار ما از تو چنين است .