بيانى از تفسير لاهيجى
در تفسير لاهيجى آورده : كه از حضرت صادق آل محمد صلوات الله عليه و آله
مرويست كه هر گناهى كه بنده مى كند اگر چه عالم باشد ليكن ، حقيقت جاهل است چه نفس
خود را به واسطه معصيت در مخاطره افكند... اينست كه حضرت سجاد عليه السلام در اين
فقره از دعا با لسان تعجب آميزى عرض مى كند: كه اى پروردگار آيا چه گناهيست كه از
روى جهالت انجام داده شود ((كه ديگر قابل بخشايش نباشد))
يعنى چه گناهى باشد!! كه از حالت جهالت به مقام گستاخى رسيده باشد! و در سعه جود تو
قرار نگيرد؛ شايد اين عبارت ، اشاره به قول حق تعالى باشد كه مى فرمايد:
س 4ى 17 انما التوبة على الله للذين يعلمون السوء بجهالة ثم
يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم ..... بر اين تفسير كه خداى تعالى
گناهان را كه بندگان از روى جهالت مرتكب شده و در مقام عذرخواهى برآيند و زودتر
توبه نمايند از آنها در گذشته و توبه ايشان را قبول فرمايد و از اين آيه شريفه چنين
مستفاد مى شود كه توبه كسانى كه از روى جهل و نادانى مرتكب خطايى شوند قبول مى شود
و به مصداق خبرى كه گذشت هموم گناهان كه از بندگان صادر مى شود از روى جهالت است
چون كسانى كه عاقل باشند و دانا به قبح معصيت و با خبر از نشاءه آخرت و عقوبات آن
باشند؛ هيچگاه نفس خود را در دام مكر و حيله و وسوسه شيطان نمى اندازند و منابع
شهوات نمى شوند تا به جهت آن مرتكب فعل قبيح شوند؛ و چنين گفته اند: كه ذكر
((بجهالة )) در اين آيه شريفه به جهت
آنست كه : اختيار لذت فانيه بر لذت باقيه محض جهل است ؛ پس كسى كه به جهت لذت
فانيه مرتكب معصيت شود جاهل باشد.
حاصل آن كه :
حق تعالى قبول نمى كند مگر كه از روى جهالت مرتكب عمل قبيح شوند و پيش از حضور موت
توبه كنند؛ و اين كه امام عليه السلام عرض مى كند كدام نادانى باشد كه در سعه جود
تو قرار نگيرد؛ شايد بر اين اشاره باشد كه : چه شقاوت و بدبختى بالاتر از آن كه
گنهكار در عين حال كه داناى به قبح گناه است و عالم بر اين كه چه عقوباتى منتظر
اوست ، مرتكب جرم و خطا شود و دليرانه با جراءت نافرمانى كردگار عالم را نموده از
هيچ باك نداشته باشد.
و همچنين در فقره دوم كه عرض مى كند: كدام زمان از مداراى تو درازتر است ؛ بعيد
نيست كه اين عبارت به همين آيه شريفه مرتبط باشد؛ از آن جهت كه آيه شريفه قبول توبه
را از گناهكاران جاهل منوط به زمان نزديك دانسته كه اكثر از مفسرين
((زمان نزديك را)) اوقات پيش از حضور موت ذكر كرده
اند؛ يعنى توبه كنند در هر جزئى از زمان كه قبل از موت باشد و لذا اين لازم مى آيد
كه از طرف حق تعالى نسبت به گناهكاران تا زمان توبه ايشان بردبارى و مدارا حاصل
شود.
در بيان فقرات مورد شرح
آن كه از بى دانشى عصيان كند |
|
توبه كار جرم او آسان كند |
از گناهان بگذرد بسيار سهل |
|
گر خطا باشد همى از روى جهل |
واى اگر دانا كند عمدا گناه |
|
ره نيابد هر كجا گيرد پناه |
بر خطاكاران چنين دارم گمان |
|
حين عصيان جهلشان گيرد عنان |
ورنه دانان كى زند آتش به دست |
|
چون بداند سوزشش اندر پى است |
پس كدامين جهل باشد در گناه |
|
كه نباشد شاملش عفو اله |
يا چه دورانى بود زين حد طويل |
|
كه مدارا مى كند رب جليل |
و ما قدر اعمالنا فى جنب نعمك و كيف نستكثر اعمالا نقابل بها
كرمك بل كيف يضيق على المذنبين ما وسعهم من رحمتك .
چه قدر و ارزشى دارد كردارهاى ما در مقابل نعمت هاى تو؟ يعنى اعمال ناچيز ما در جنب
انعام بى پايان تو هيچ و بى مقدار است !؛ و چگونه توانيم كردار شايسته خود را چنان
زياد كنيم كه با كرم بى حساب تو برابرى كند؟ بلكه چگونه عرصه فضاى بى منتهاى رحمت
تو بر گنهكاران تنگ خواهد گشت ؟ و با آن سعه رحمتت كه عالمى را فراگرفته است ؛
چگونه مجرمين در تنگناى مكافات گرفته خواهند شد؟
هر قدر كه اعمال نيكو باشد در مقابل نعم الهى ناچيز است
با وجودى كه حضرت سجاد عليه السلام عابدترين از عباد اهل روزگار بوده و كثرت
عبادات آن حضرت زياده از آنست كه در اين مختصر نقل شود كه چنين مشهور است ؛ هرگاه
آن حضرت از براى نماز وضو مى ساخت رنگ مباركش به زردى متغير مى شد و چون قيام به
نماز مى نمود لرزه بر اندام مباركش مى افتاد و چه بسيار سجده هاى طولانى مى نمود و
هنگام عبادات چنان محو آثار جبروت و كبريايى مى شد كه سر را از پا نمى شناخت و چنين
گفته اند كه هميشه در امور اجتماعى كوشش داشت كه ما يحتاج بيچارگان را فراهم سازد
و مستمندان را دستگيرى نمايد و خلاصه ذكر عبادات آن حضرت خود رساله اى جداگانه دارد
كه در ناسخ التواريخ و كشف الغمة و منتهى الآمال و ساير كتب ديگر شرح آن مذكور است
، با اين حال و با اين مقام عبوديت ، آن حضرت در اين فقره از دعا چنين عرض مى كند:
كه اى پروردگار چه هست قدر و منزلت كردارهاى ما در مقابل نعم تو؟ و اين اقرار از آن
نظر است كه اگر مردم مى دانستند كه گذشته از نعمت هاى دنيوى نعمت هاى عظيم ديگرى در
مقابل كوچكترين كردار نيكوى آنها در دار آخرت به آنها اعطا مى شود، هر آينه به اين
اعتراف كه از امام عليه السلام صادر شده توجه مى كردند. و مى فهميدند كه در مقابل
كردارشان غير از فضل الهى مواجه با هيچ نيستند كه خود فرموده : س 24ى 38
ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله . كه
جزا دهد خدا نيكوكاران را به نيكوترين پاداش به آن چه بجا آورده اند يعنى بهشت عدن
كه مشتمل است بر انواع نعم مرغوبه و تخت هاى مرصع مرفوعه و آن چيزهايى را كه در آن
بهشت جاودانى خدا وعده داده است ، بلكه بيفزايد از فضل خود چيزهايى را از نعم كه
وعده نداده باشد و در خاطر كس هرگز خطور نكرده باشد.
خدا مى داند!!
خدا مى داند كه نويسنده اين سطور به اين جا كه رسيده است نمى داند چگونه حق
اين مطلب را ادا نمايد از آن جهت كه در اين باب به قدرى آيات الهى با بيانات مختلف
وارد شده كه بيان هر يك از آن عبارات مقام شوق را به حدى بالا مى برد كه خواننده را
از خود بى خود مى نمايد، ولى چه بايد كرد كه در صفحات اين كتاب شريف مجال كوتاه و
بيان آنها شايد ما را از مقصد اصلى باز دارد؛ همينقدر از نظر ارتباط اين فقره از
دعا به بسيارى از آيات الهى ، متذكر مى شويم كه در موارد زيادى در قرآن مجيد خداى
تعالى جزاى نيكوكار را در دار آخرت به احسن وجهى تشريح كرده است و هر يك را نسبت به
مقدار كرده هاى آنها وعده هاى نيكو و پاداش ابدى داده است ، ولو اين كه اعمال حسنه
آنها در دنيا در لحظه كوتاهى انجام گرفته باشد.
پاداش نيكوكاران در مقابل كردار آنها
سوره البقره آيه 24 و بشر الذين آمنوا و عملوا
الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الانهار....
مژده ده اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم نيكوكاران با ايمان را
((در مقابل كارهاى شايسته اى كه كرده اند))، كه از
براى ايشان مهيا شده است در دار آخرت بوستان هاى متعدد كه از غايت كثرت اشجار روى
زمين آنها پوشيده شده باشد و در آن انواع ميوه هاى متلونه و اطعمه مختلفه موجود
باشد ((كه به مجرد اراده ، از آنها استفاده خواهند كرد))
و در دنباله اين آيه شريفه بيانى دارد كه انواع منافع و لذات را براى نيكوكاران جمع
كرده است .
و چنين گفته اند: كه ذكر جمع در ((جنات ))
به جهت آن است كه بساتين بهشت هفتند، كه عبارتند از جنت فردوس و جنت عدن و جنت نعيم
و جنة الخلد، و جنت الماءوى و جنة عاليه ، و دارالسلام كه هر يك از آنها مراتب و
درجات متفاوته دارند بر حسب تفاوت اعمال و ذكر هر يك جداگانه و مكرر در قرآن مجيد
شده است .
جنت فردوس
سوره الكهف آيه 107 ان الذين آمنوا و عملواالصالحات
كانت لهم جنات الفردوس نزلا.
بدرستى كه آنها كه ايمان آوردند و نيكوكارى كردند از براى ايشان مهيا شده است بهشت
هاى فردوس يعنى بوستان هايى مشتمل بر اشجار آراسته و پاكيزه ؛ و مرويست كه فردوس
ارفع درجات جنان است .
جنات عدن
سوره مريم آيه 61 جنات عدن التى وعد الرحمن عباده
بالغيب انه كان وعده ماءتيّا.
آن بهشت هايى ((بهشت هاى با اقامت و خلود))
كه وعده داده است خداى تعالى بندگان خود را در حالتى كه غايب اند از ايشان يا ايشان
از آنها غايب شده اند و گويند كه چشمه تسنيم در جنات عدن باشد و آن جنت را هيچ چشمى
نديده و بر خاطر هيچ بشرى نگذشته و آن جا مقام انبيا و صديقان و شهدا باشد، و اين
چنين بهشتى از براى نيكوكاران آماده است و بدرستى كه وعده خداى تعالى آمدنى و آينده
است و محقق الوقوع باشد و در تفاسير روايات بسيارى از اهميت اين مقام ذكر شده است .
جنات نعيم
سوره لقمان آيه 8 ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات
لهم جنات النعيم .
آنان كه گرويدند به خدا و رسول و كارهاى شايسته كردند از براى آنها بهشت هايى با
نعمت است و ثابت است نعيم آن جنات از براى ايشان در حالى كه در آن جا جاويد باشند و
در 11 مورد است كه خداى تعالى در قرآن مجيد ذكر جنات نعيم را كرده از جمله در سوره
الواقعه مقام مقربين را در اين جنت ذكر كرده است كه : اولئك
المقربون فى جنات النعيم يعنى آن گروه ((سابقان
)) نزديك گردانيده شده اند از روى درجه و مرتبه كه درجات
ايشان نزديك است به عرش خداى در جنات نعيم ، و در آن جا بوستان هاييست كه به انواع
نعمت و كرامت آراسته شده است مراد آن است كه ايشان در اعلى درجات جنات و ارفع مراتب
آن خواهند بود كه نزديك عرش او سبحانه است و مستغرق بحار رحمت بيغايت و كرامت بى
نهايت شوند - و در عبارات ديگر جايگاه متقين را هم در اين مقام ذكر كرده كه مى
فرمايد: ان المتقين فى جنات النعيم .
جنت الماءوى
سوره السجده آيه 19 اما الذين آمنوا و عملواالصالحات
فلهم جنات الماءوى نزلا بما كانوا يعملون .
و اما آنان كه گرويده اند و كردار شايسته كردند پس از براى ايشان است بوستان هايى
كه ماواى حقيقى است ، چه دنيا منزليست كه ناچار از آن ارتحال مى بايد كرد به خلاف
عقبا كه دارالخلود است و گويند كه جنت الماوى جنتى از جنان كه بر يمين عرش است
كقوله تعالى و لقد رآه نزلة اخرى ، عند سدرة المنتهى ، عندها
جنة الماوى و از ابن عباس مرويست كه تسميه آن به ماءوى جهت آن است كه
ارواح شهداء و صلحا در آن جاى مى گيرند و حق تعالى در روز قيامت آن را به مؤ منان
خاص العقيده و مخلص العمل دهد.
و اعطاى اين بهشت بر نيكوكاران با ايمان به منزله پيشكشى باشد، يعنى ماحضرى كه براى
مهمان آورند، و پس از دخول در اين بهشت ، نعم كليه كه به كنه آن نتوان رسيد به
ايشان ارزانى دارند از جهت آن كه كردار شايسته آنها ايشان را مستحق اين كرامت كرده
است .
جنات عاليه
در سوره الحاقه در شرح روزى كه محاسبه بندگان نزد پروردگارشان عرضه مى شود
در حالات آن گروه از مردم كه نوشته كردارشان را به دست راستشان داده مى شود مژده
مقام خلود آنها را فى جنة عاليه مى دهد، يعنى آنها در
بهشت جايگزين مى شوند كه بلند است مكان آن يا مرتفع است درجات و ابنيه و اشجار آن ،
و گفته اند آن بهشتى كه در آسمان است ((و شايد اشاره به همان
اعلى عليين باشد.))
در ذكر دارالسلام
سوره يونس آيه 25 و الله يدعوا الى دار السلام
و در سوره انعام آيه 127 لهم دار السلام عند ربهم .
بر اين تفسير: كه خداى تعالى مى خواند بندگان خود را به سوى سراى سلامت از زوال و
نقص و كدورت و ساير آفات و عاهات و نكبات و بليات و شايد مراد همان جنت نعيم باشد
كه محتويست به راحت بى محنت و كرامت بى اهانت و نعمت بى انقطاع .
حاصل مطلب
حاصل آن كه بيان ما در اين جا از ذكر اوصاف بهشت نبود بلكه اگر بخواستيم بر اين
بيان بپردازيم هيهات كه بتوانستيم كوچكترين مناظر و ضعيف ترين عوالمى از آن را مجسم
سازيم و بديهيست كه كيفيت و اوصاف آن زياده از آن است كه در اين مختصر گنجانيده
شود، و لكن در اين جا منظور از ذكر اعمال بى مقدار و كردار ناچيز ماست در مقابل
نعمت هاى پروردگار عالم و اين كه چگونه امام عليه السلام و با چه لسان تشكرآميزى
اين بيان را متذكر شده و عرض مى كند:
و ما قدر اعمالنا فى جنب نعمك
در بيان فقرات مورد شرح
گر بسنجى ارزش كردار خويش |
|
يك جو ارزش باشدت از كرده بيش |
گر بگيرى كار نيكان را قياس |
|
باشد آنها قولشان بر اين اساس |
خود چه باشد ارزش كردار ما؟ |
|
پيش انعام تو اى دلدار ما |
آن همه احسان و آن بى حد نعيم |
|
آن پياپى جود و بخشش از كريم |
در عوض ما را چه باشد كرده اى |
|
چه كند در نزد آقا برده اى ؟ |
كه ندارد چيز ديگر غير جان |
|
يك اشاره بس پى تسليم آن |
آن كه را مايه نباشد هيچ هيچ |
|
پس از او روى توقع را بپيچ |
من چه دارم كه فرستم نزد دوست |
|
يا كه چشمم بر چه اعمالى نكوست |
اين مثل كه در عوام آيد به كار |
|
كاسه جايى بر كه باز آرد تغار |
كاسه خالى ندارد تحفه سود |
|
گر فرستى نزد هر صاحب وجود |
هان شنيدم كه نداران را كريم |
|
دست خاليشان بگيرد بر نعيم |
كى توان افزون نمودن كرده را |
|
تا به حد نعمت حق بنده را |
يا چسان كردن مقابل اين نعيم |
|
كه بود در خورد مقام آن كريم |
بلكه ما را باشد اين بسيار ننگ |
|
كه به وسع رحمت آيد عرصه تنگ |
چون كه باشد صحنه رحمت وسيع |
|
همچنان در آن مقاماتى رفيع |
من نديدم عالمى زينسان عريض |
|
هر كه داخل ، شد ز فيضش مستفيض |
يا واسع المغفرة يا باسط اليدين بالرحمة .
اى كسى كه عرصه مغفرت و آمرزشت وسيع و دو دست اقتدارت به رحمت گشاده است .
يعنى اى آمرزنده گناهكارانى كه جرمشان قابل بخشش نيست ، و اى آن كه در ميان دو دست
قدرت خود صحنه پهناور رحمت را توسعه بخشيدى و در آن ميان جود و كرم خود را بر خاص و
عام ارزانى داشتى !
خداى تعالى بسيار آمرزنده است
و اين عبارت دو نام شريف از اسماء الهى است كه اصلا خداى تعالى در قرآن مجيد
خود را چنين معرفى كرده و در سوره النجم در قسمتى از آيه 32 چنين مى فرمايد كه :
ان ربك واسع المغفرة . يعنى بعد از آن كه در آيه قبل
متذكر مى شود، پاداش نيكوكاران را به مثوبت نيكو كه آن رياض جنان است و سزاى
بدكاران را به عقوبت آن چه عمل كرده اند كه آن عذاب نيران است و همچنين شرحى در صفت
نيكوكاران و اجتناب كنندگان از گناهان كبيره بيان مى كند، سپس چنين مى فرمايد: كه
به تحقيق پروردگار تو بسيار آمرزنده است .
عالم ربانى ملافتح الله كاشانى در ذيل اين عبارت چنين آورده است : كه مغفرت او بر
وجهى وسيع است كه به همه گناهان وارسيده ، و مى شايد گفت كه ذكر اين كلام در عقب
وعيد گناهكاران و وعد نيكوكاران به جهت آن باشد كه تا صاحب كبيره از رحمت واسعه او
ماءيوس نباشد و توهم وجوب عقاب نكند.
چنين گويند: كه يكى از اكابر در مناجات مى گفته : بار خدايا اگر همه عالم را بسوزى
مشتى خاك را سوخته باشى و اگر همه عالم را بيامرزى مشتى خاك را آمرزيده باشى ؛
ندايى به او رسيد كه : ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو
الغفور الرحيم
در عدة الداعى آورده كه روايت كرده عمر بن شعيب از پدر خود و او از پيغمبر صلى الله
عليه و آله و سلم :
كه جبرئيل عليه السلام دعاى معروف يا من اظهر الجميل
را با بشارتى از ثواب كلمات آن از براى پيغمبر اكرم هديه آورده و در ضمن شرح ثواب
قرائت عبارات گفته است كه چون كسى گويد: يا واسع المغفرة
خداى تعالى بگشايد از براى او هفتاد در رحمت ؛ پس او فرو رود در رحمت خداى عز و جل
تا وقتى كه بيرون رود از دنيا، و هرگاه گويد: يا باسط اليدين
بالرحمة بگستراند خداى تعالى دست خود را بر او به رحمت .
در باب مغفرت و آمرزش خداى تعالى مطالبى بسيار است كه شرح اغلب از آنها به مناسبت
در اين كتاب بيايد.
خداى تعالى بسيار آمرزنده است
گر گنه كارم بسى دارم اميد |
|
كه به غفران داده اى ما را نويد |
من كه سر تا پا غريق رحمتم |
|
كى ز رحمت آورى در زحمتم |
خود بگفتى رحمتم باشد وسيع |
|
چون گناهان را بيامرزم جميع |
پس نباشد غم مرا در كار خويش |
|
گر گناهم باشد از اندازه بيش |
ليك دارم خجلت از روى سياه |
|
كه بعصيان عمر خود كردم تباه |
دانم آخر بخششت آيد به كار |
|
بگذرى از من ولى من شرمسار |
خوش بگفتا هاتفى از غيب دوش |
|
كه گنه بخشد خداى جرم پوش |
هر كسى اين مژده رحمت شنيد |
|
در محبت سر ز پا از خود نديد |
آرى اين خود شيوه جانان بود |
|
كه خلاف از ما، گذشت از آن بود |
پس خطا باشد زنم بر عشق لاف ! |
|
باشد عاشق آن كه مى بخشد خلاف |
اى كه باشد رحمتت از حد وسيع |
|
لطف بنما داخلم كن بى شفيع |
فو عزتك يا سيدى فوانتهرتنى
(22) ما برحمت من
(23) بابك و لا كففت عن تملقك لما انتهى الى من العرفة بجودك و كرمك
پس به عزت و بزرگواريت قسم ؛ اى آقاى من ؛ اگر مرا از پيشگاه رحمت و مغفرت خود
برانى ، از تو دورى نجويم و روى برنتابم ، و چندان كه عنايتم نكنى از تملقت باز
نايستم ، و اين سماجت و اصرار من بر در آستان تو از معرفتى است كه به جود و كرمت
يافته ام يعنى شناختم تو را به وسعت رحمت و بخشش بافضيلت !
سوگند به عزت خداى تعالى ! العزة لله
جميعا
تمام عزت هاى دنيا و آخرت از حق عز و جل مى باشد و او سبحانه غالب و عزيز
مطلق است كه خود در قرآن مجيد مكرر فرموده : يعنى جميع عزت از جانب اوست و به هر كس
كه خواهد عزت مى بخشد، قوله تعالى : تعز من تشاء، و
همچنين است هر كس كه براى خود عزت و شرف و ارجمندى خواهد بايد كه از صاحب و مالك
عزت طلب كند همچنان كه به عزت او رسول و مؤ منان عزيز و ارجمند مى شوند و او سبحانه
از براى اولياى خود كه در قرآن مجيد عزت را آورده عطف به عزت خود داده كه مى
فرمايد: و لله العزة و لرسوله و للمؤ منين كه در واقع
عزت هر فرد و هر چيز در عالم از عزت او سبحانه است و گفته اند: كه عز خداى تعالى
پنج است : عز ملك و بقاء، عز عظمت و كبرياء، عز بذل و عطاء، عز جلال و بها، عز رفعت
و علا.
پس با اين حال امام عليه السلام بعد از آن كه خداى تعالى را به وسعت مغفرت و گشادگى
رحمت مى خواند؛ سپس به اين مقام عظيم ((عزت و جلال او))
سوگند ياد كرده و مطلب مهمى را عرضه مى دارد، و او عليه السلام در اين عبارت رمز
بسيار دقيقى به كار برده كه يك حالت ناچيز را تواءم و آميخته با سوگند كرده و عرض
مى كند به مقام عزت قسم اى پروردگار اگر مرا از درگاهت برانى بجاى ديگر نخواهم رفت
((يعنى كجا مى توان رفت و چگونه مى توان از وى دورى نمود و
حال آن كه همه جا و هميشه به ما نزديك و هيچگاه از سلطه اقتدار او بيرون نخواهيم
رفت )) و چون امر چنين است عرض مى كند:
و لا كففت عن تملقك دست نمى كشم از تملق تو
((و باز نمى ايستم از التجا و التماس به سوى تو))
از آن جهت كه مرا معرفتى حاصل ، و ثابت شده است كه تو صاحب جود و كرم هستى .
در بيان فقرات مورد شرح
چون به عزت كردمت سوگند ياد |
|
خاطر افسرده شد زين كرده شاد |
تو عزيزى اصل عزت در جهان |
|
باشد از تو منصب شاهنشهان |
عز جاه و عز ملك و عز مال |
|
جمله باشد از وجود ذوالجلال |
عز رفعت عز بخشش با عطا |
|
باشد از آن ذات پاك كبريا |
پس قسم بر عزتت اى كردگار |
|
كه نگيرم من ز درگاهت كنار |
گر برانى عاصيان از نزد خويش |
|
من ز خجلت بر ندارم سر ز پيش |
گر نباشى بر دلم فريادرس |
|
هرگز از تو رو نتابم سوى كس |
گر نگيرى ظلمت جسمم به نور |
|
نورت از ظلمت كجا ماند به دور |
از تملق بر نگردانم زبان |
|
تا كنى دعوت مرا سوى جنان |
همچنان دارم بس از تو التماس |
|
تا به خوبانم دهى آنجا تماس |
اين كه دست از دامن تو نگسلم |
|
معرفت شد از تو حاصل در دلم |
كه تويى بخشنده عز و بقا |
|
صاحب جود و كرامت با سخا |
و انت الفاعل لما تشاء تعذب من تشاء كيف تشاء و ترحم من تشاء
بما تشاء كيف تشاء؛ لا تسئل عن فعلك و لا تنازع فى ملكك و لا تشارك فى امرك و لا
تضاد فى حكمك و لا يعترض عليك احد فى تدبيرك لك الخلق و الامر تبارك الله رب
العالمين .
تويى كه هر چه اراده فرمايى به جا آورى ؛ و عذاب كنى هر كس را كه خواهى ، به آن چه
كه خواهى ((به آن اندازه كه مقصرش شناسى ))
و به هر كيفيت كه اراده فرمايى ، و مورد بخشايش و رحمت قرار دهى هر كه را كه خواهى
؛ و به خواست خود از خوان رحمتت بهره مند سازى به هر نحو و به هر طريق و هر كيفيت
كه خواهى .
((هر كس را كه خواهى مستحق رحمت يا مستوجب زجر و شكنجه قرار
دهى )) بر كرده هايت كسى را ياراى دم زدن نيست و در امور
سلطنت مطلقت احدى را قدرت منازعت نه !! و انباز گرفته نمى شوى در امر و فرمانت ، و
عناد كرده نمى شود در حكمت ؛ يعنى كسى را آن لياقت نيست كه با حكمتت مخالف باشد، و
هيچكس را شايستگى نه كه به تدبيرت معارض شود ((يا در كار
ساختمان اين عالم بر تو اعتراض نمايد)) چون از براى تو است
آفرينش و فرمانفرمايى اين جهان و آن جهان ؛ اى بزرگوار پروردگار عالميان .