عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۱۳ -


حلم خداى تعالى شگفت انگيز است

امام عليه السلام بسيار در باب حلم خداى تعالى در همين دعاى شريف و دعاهاى ديگر بياناتى آورده كه در هر يك مقام حلم را به نحوى تفسير كرده است ((و شرحى از آن قبلا گذشت )) و لكن در صحيفه سجاديه در باب ((طلب عفو از گناهان )) در اين باره بيانى لطيف دارد كه به ترجمه آن اكتفا مى كنيم :

چنين مى فرمايد:

چه شگفت انگيز است آن چه من درباره خويش به آن گواهى مى دهم و آن كارهاى پنهانيم كه آن را برمى شمارم ؛ و عجب تر از آن بردبارى و حلم تو از من و درنگ كردنت از مؤ اخذه سريع من است ؛ و اين نه از جهت گرامى بودن من پيش تو است ؛ بلكه از جهت مداراى تو با من و تفضلت بر من است ؛ تا از نافرمانى خشم انگيز تو باز ايستم و خود را از گناهان خواركننده خويش بازدارم ؛ و از جهت آنست كه عفو تو از من در نظرت از عقوبتم خوشايندتر است .

حلم تواءم با علم اشرف كمالات است

و در اين عبارت مورد شرح امام عليه السلام اهميت حلم خداى تعالى را از اين نظر رسانيده كه آن را تواءم با علم كرده و مى فرمايد حمد از براى تو كه بردبارى مى كنى بعد از آن كه مى دانى ، چون ((حلمى كه تواءم با علم باشد اشرف كمالات است )) و خداى تعالى هم اغلب در معرفى خود در قرآن مجيد اين دو صفت را تواءم كرده و در بعضى موارد ديده مى شود كه مى فرمايد: و ان الله لعليم حليم .

بهترين بخشش ، عفو در حال اقتدار است

و همچنين در اين عبارت عفو حق تعالى را تواءم با قدرت او كرده و مى فرمايد: سپاس از براى خدائى كه عفو مى كند در حاليكه قادر است به عقوبت كردن يا گذشت مى كند بعد از آن كه توانايى دارد به كيفر رساند گناهكار را؛ و على عليه السلام هم اين صفت را بسيار ستوده و در كلمات اوست كه مى فرمايد: احسن الجود عفو بعد قدرة ، بهترين بخشش عفو كردن بعد قدرت است .

وسعت رحمت الهى از گناهان ما بيشتر است

سپس مى فرمايد: اين زيادتى حلم تو است و پوشانيدن گناه كه شرم مرا كم كرده و مرا وادار مى كند كه در نافرمانى ها سرعت نمايم و از اين جهت ، من او را چنين شناختم كه دامنه رحمتت بسيار وسيع است ((و شرح وسعت و رحمت بارى تعالى در همين دعاى شريف بيايد)) و در اينجا همينقدر متذكر مى شويم كه خداى تعالى ((رحمت )) را مخصوص ‍ ذات خود قرار داده كه فرمود: كتب على نفسه الرحمة كه در واقع برقرارى اين عالم بر پايه رحمت الهى استوار است و حضرت حسين بن على عليهماالسلام در دعاى عرفه خود عرض مى كند: و لولا رحمتك لكنت من الهالكين . كه اگر رحمت تو نگهدارم نباشد هر آينه هلاكم . و نيز حضرت سجاد عليه السلام در صحيفه در دعاى يوم الاضحى در سعه رحمت مى فرمايد: و الى بمغفرتك و رحمتك اوثق منى بعلمى و لمغفرتك و رحمتك اوسع من ذنوبى . همانا كه من به آمرزش و رحمت تو مطمئن ترم تا به عمل خود؛ و آمرزش و رحمت تو وسيع تر از گناهان منست ((و اين عجب كلام مؤ ثريست كه عموم گناهكاران را به رحمت و مغفرت الهى اميدوار مى سازد.))

در بيان فقرات مورد شرح

آن خداى مهربان دارنده حلم   بردبارى مى كند من بعد علم
اين صفت باشد ز اوصاف كبار   كه گنه داند كند او بردبار
اين روش در بردبارى از حليم   كار هر كس نه ، بجز شخص كريم
ديگر از اوصاف رب العالمين   بعد قدرت عفو او از مجرمين
اين گذشت و بردبارى بس نكوست   شامل آيد آن كه را رويش بر اوست
كثرت حلمش حيا را كرده دور   بى حيايى از دل ما برده نور
جراءت عصيان من باشد از اين   كه بديدم او در اوصافى متين
حلم و عفو وسعت رحمت تمام   هر كه خواند اين صفاتش را به نام
بى گمان مستوجب غفران شود   در پناه حضرت يزدان شود
همچنان كه نعمت او پربهاست   رحمتش در وسعتى بى انتهاست
هر كه را بينى صفت بر اين قياس   باشد او بى شك سزاوار سپاس ‍
من كه چشم خود به لطفش دوختم   حب او را در درون اندوختم
چون شنيدم رحمتش باشد وسيع   مى توان داخل در آن شد بى شفيع
پس بگويم اين سخن با اهل راز   كه شدم اخل در آن با عز و ناز

يا حليم يا كريم ، يا حى يا قيوم ، يا غافر الذنب ، يا قابل التوب ، يا عظيم المن ، يا قديم الاحسان .

اى بردبار و اى كريم ، اى زنده دائم و اى حى قائم ، اى بخشنده گناهان و اى پذيرنده توبه كاران ، اى صاحب عطاى عظيم و اى احسان كننده قديم .

خداى را به نام هاى نيكوى او بخوانيد

بعد از آن كه امام عليه السلام اقرار به شناسايى صفات و رحمت واسعه حق تعالى مى كند؛ اشاره به نامهايى از اسماء حسنى الهى مى نمايد كه مى فرمايد:

س 7ى 180 والله الاسماء الحسنى فادعوه بها. بر اين تفسير: كه از براى خداست نام هاى نيكو پس بخوانيد او را به آنها؛ يعنى او را به اين اسماء نام بريد زيرا كه دالند بر معانى ، كه نيكوترين معانيند؛ و مراد به آن الفاظ است با صفات كه آنها را نود و نه نام ذكر كرده اند و يا آن كه مراد هزار و يك نام او سبحانه است كه متلقى اند از شارع و معانى ؛ بعضى راجع است به صفات ذاتيه او سبحانه ؛ چون ، اله و قادر و عالم و حى و سميع و بصير؛ و بعضى به صفات فعل چون خالق و رازق و بارى ء و معيد و مبدع و محيى و مميت ؛ و بعضى مفيد تمجيد و تقديس اند، چون قدوس ‍ و سبوح و سلام و غنى و غير آن .

و چنين گفته اند كه مراد به حسنى اسمائى اند كه نفوس ما مايل باشند به ذكر آن ؛ و آن هر اسمى باشد كه متضمن عفو و رحمت است ؛ نه سخط و نقمت ((همانطور كه در عبارت مورد شرح امام عليه السلام همين اسامى را متذكر شده است .))

و همچنين خداى تعالى در جاى ديگر مى فرمايد: س 20ى 8 الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى نيست معبودى سزاوار پرستش مگر او؛ چه هيچكس مستحق آن نيست كه اين نام بر آن اجرا توان كرد و مر او راست نامهاى نيكو كه در شرع و عقل مستحسن و پسنديده است .

نود و نه نام نيكو از اسامى خداى تعالى ذكر كرده اند

عالم ربانى ملا فتح الله كاشانى در تفسير خود در ذيل آيه شريفه آورده : فضل اسماى او سبحانه بر ساير اسماء در حسن به جهت دلالت آنست بر معانى كه اشرف و افضل معانيند؛ چه آنها مبتنى اند بر تعظيم و تمجيد و تقديس و ربوبيت و افعالى كه در نهايت حسن اند. و روايتى متواتر آورده كه حضرت رسالت پناه فرمود: كه ان الله تبارك و تعالى تسعة و تسعين اسما ((مائة الا و احدا)) من احصيها دخل الجنة و هى : الله ، الواحد، الاحد، الصمد، الاول ، الاخر، السميع ، البصير، القدير، القاهر، العلى ، الاعلى ، الباقى ، البديع ، البارى ، الاكرم ، الظاهر، الباطن ، الحى ، الحكيم ، العليم ، الحليم ، الحفيظ، الحق ، الحسيب ، الحميد، الحفى ، الرب ، الرحمن ، الرحيم ، الذارى ، الرازق ، الرقيب ، الرؤ ف ، الرائى ، السلام ، المؤ من ، المهيمن ، العزيز، الجبار، المتكبر، السيد، السبوح ، الشهيد، الصادق ، الصانع ، الطاهر، العدل ، العفو، الغفور، الغنى ، الغياث ، الفاطر، الفرد، الفاتح ، الفالق ، القديم ، الملك ، القدوس ، القوى ، القريب ، القيوم ، القابض ، الباسط، قاضى الحاجات ، المجيد، الولى ، المنان ، المحيط، المبين ، المقيت ، المصور، الكريم ، الكبير، الكافى ، كاشف الضر، الوتر، النور، الوهاب ، الناصر الواسع ، الودود، الهادى ، الوفى ، الوكيل ، الوارث ، البر، الباعث ، النواب ، الجليل ، الجواد، الخبير، الخالق ، خيرالناصرين ، الديان ، الشكور، العظيم ، اللطيف ، الشافى

و زجاج گفته : كه حديث مذكور به اين معنى راجعست كه هر كه خداى را به وحدانيت بشناسد و به آن تصديق نمايد و اسماى مذكوره را به قصد تعظيم و اجلال او سبحانه بر زبان براند در بهشت داخل شود.

در بيان يا حى يا قيوم

بعد از آن كه امام عليه السلام مقام حلم و كرم خداى تعالى را در بيانات خود تشريح فرمود و صفات عالى حقتعالى را متذكر شد اشاره ديگر به اسماء حسنى خداى تعالى كرده و عرض مى كند: يا حى يا قيوم و يا ندو نام را بعضى از مفسرين بهترين نام خداى تعالى ذكر كرده اند.

ابوامامه ، روايت كند كه بهتر و مهمتر نام خدا در سه سوره از قرآن مجيد است يكى در سوره البقره قوله تعالى : الله لا اله الا هو الحى القيوم بر اين تفسير كه : خداى قادر به اصول نعم كه سزاى پرستش ‍ است ؛ هيچ خدايى نيست در وجود مگر او كه استحقاق عبادت وى را ثابت است و او زنده است به حيات ابديه و زندگى سرمدى ((يا زنده است پيش از همه زندگان و بعد از فناى ايشان )) و اطلاق ((حى )) بر او سبحانه به معنى استحالت عدم علم و قدرت اوست ؛ يعنى او بر وصفى است كه محالست كه عالم به جميع معلومات و قادر بر همه مقدورات نباشد؛ و يا بر صفتيست كه واجب است كه ادراك جميع مدركات كند و ثبوت اين صفت بر او سبحانه را بديهيست ؛ چه او عالم و قادر است به دلائل عقليه و سمعيه ؛ پس حى باشد به معنى : انه يستحيل عليه ان لا يقدر و لا يعلم ؛((القيوم )) است ؛ پاينده بر سبيل دوام و بقا در ذات و صفات قايم به تدبير و حفظ مخلوقات و قيوم صيغه مبالغه است ؛ مجاهد گفته : كه مراد از معنى مبالغه در او آنست كه او سبحانه بهر چيزى قيام نمايد؛ يعنى متولى همه امور اوست . بعضى گفته اند كه مراد از معنى مبالغه در او آنست كه به معنى قيم است به همه چيزها به رزق و حفظ؛ يعنى روزى دهنده و نگهدارنده همه مكنونات است .

انس بن مالك روايت كرده كه بيشتر دعاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اين بود: يا حى و يا قيوم و ديگر سوره اى كه اين دو نام شريف در آن آورده شده آل عمران است كه مى فرمايد: الم ؛ الله لا اله الا هو الحى القيوم : نيست هيچ معبودى سزاوار پرستش و عبادت مگر او كه زنده ايست كه حيات هر زنده از اوست ؛ و پاينده كه قيام هر پاينده به اوست .

مرويست كه حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ان اسم الله الاعظم فى ثلاث سور. فى سورة البقرة الله لا اله الا هو الحى القيوم . و فى آل عمران : الم ؛ الله لا اله الا هو الحى القيوم و فى طه : و عنت الوجوه للحى القيوم

در تفسير منهج آورده : كه آصف بن برخيا به اين دو اسم ((الحى القيوم )) تخت بلقيس را از صبا نزد سليمان آورد و در خبر است كه ذكر اين دو اسم رافع جميع بلاهاست .

در بيان يا غافر الذنب و يا قابل التوب

در بسيارى از آيات خداى تعالى خود را به اين صفت يعنى آمرزنده گناه و پذيرنده توبه معرفى كرده .

و در 95 آيه است كه در آنها ذكر غفران شده به اين كلام ختم مى شود: ان الله غفور رحيم ، غفور رحيم ، لعفو غفور، هو الرحيم الغفور، و رب غفور، عزيز غفور، غفور شكور، غفور الودود، غفورا رحيما، عفوا غفورا، كان للاوابين غفورا، حليما غفورا، عزيز الغفار، انه كان غفار و هر يك شاءن نزول جداگانه اى دارد و از اين مكررات به عبارات مختلف چنين بر مى آيد كه خداى تعالى با كمال مهربانى و عطوفت وعده آمرزش را به عموم گناهكاران در مقام توبه داده است و شرحى در باب ماءيوس نبودن از آمرزش ، و رحمت خداى تعالى و بيان ان الله يغفر الذنوب جميعا در همين كتاب شريف در جاى خود بيايد؛ و بديهى است كه غفران حق تعالى بر بندگان مستلزم شروطى است كه خود در آيه 84 از سوره طه مى فرمايد: و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى . به درستى كه من هر آينه نيك آمرزنده ام هر آن كس را كه توبه كرد از شرك و گناهان و گرويد بر وحدانيت و به جميع آن چه پيغمبران از نزد من آورده اند؛ و عمل نيكو به جاى آورد و اداء فرائض نمود پس راه راست رفت ، يعنى استقامت و ثبات نمود بر ايمان ، يا بر سنت و طريقه پيغمبر من مواظبت كرد و افعال و اقوال خود را موافق آن گردانيد تا حين موت .

قابل توجه :

اين كه امام عليه السلام در اين فقرات بعد از ذكر صفت غافر الذنب ، قابل التوب را آورده ؛ شايد خواسته است اين معنى را برساند كه در آمرزش ‍ خداى تعالى به هيچ وجه بيم رد توبه نيست ؛ همانطور كه بيان خود حق تعالى هم چنين است در سوره غافر آيه 3 فرموده : غافر الذنب و قابل التوب ، شديد العقاب ، ذى الطول . آمرزنده گناهانست و پذيرنده توبه از عصيان مؤ منان و سخت عقوبت از براى كسى كه ابا كند از ايمان و مجتنب نشود از عصيان و طغيان ؛ و گويند ذكر اين صفت بعد از مغفرت به جهت آنست كه بنده به اعتماد نمودن بر غفران مرتكب مناهى نشود بلكه دايم ميان خوف و رجاء باشد؛ و ذكر اين صفت ((صاحب نعمت واسعه بر بندگان )) در عقب ((شديد العقاب )) تنبيه است بر آن كه عصيان از جانب نفس عاصى است نه از قبل حضرت بارى چه نعمت او نسبت به دين و دنيا به همه بندگان شايع است و به جميع مكلفان واصل و واسع .

خداى تعالى پذيرنده توبه از بندگان است

و همچنين در صفت ((قابل التوب )) او سبحانه در موارد بسيارى اشاره به قبولى توبه از بندگان فرموده و قوله تعالى س 9ى 105 الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبة عن عباده آيا نمى دانند اين تائبان و يا آن هائيكه توبه نمى كنند؛ كه خداى تعالى قبول مى كند توبه را از بندگان خود؛ و همچنين مى فرمايد س 42ى 25 و هو الذى يقبل التوبة عن عباده و يعفوا عن السيئات . و او آن كسى است كه به محض لطف قبول مى كند توبه را از بندگان خود، يعنى هرگاه بنده به او باز گردد و از گناه نادم شود؛ و عزم جزم كند بر عدم عود؛ توبه از او در مى پذيرد و فرو مى گذارد و در مى گذرد از بديها اگر چه ذنوب ، كبيره باشد، يعنى بعد از توبه جمع جرم ها را از ايشان در مى گذراند، بعضى از مفسرين چنين آورده اند كه توبه عبارتست از ندامت بر معاصى ماضيه و عزم بر عدم عود در ازمنه مستقبله و آن به اجماع امت واجبست به جهت ندم بر امر قبيح و بر اخلال واجب به جهت وجوب دفع ضرر كه آن عقاب است و يا خوف وقوع آن ، و چون كه دفع ضرر واجب است پس چيزى كه دافع ضرر باشد نيز واجب است .

و در باب توبه از نظر قرآن مجيد مطالب بسيارى است و همينقدر متذكر مى شويم كه خداى تعالى در بسيارى آيات مكرر خود را به صفت تواب الرحيم معرفى كرده است و از عبارت ان الله يحب التوابين كاملا معلوم است كه خداى تعالى توبه كنندگان را دوست داشته و مورد تفقد قرار مى دهد و تفصيل اين بيان را به جاى خود خواهيم آورد.

يا عظيم المن يا قديم الاحسان

امام عليه السلام بعد از ذكر صفات آمرزش و پذيرش توبه ، خداى تعالى را بر صفت عطاكننده بزرگ و احسان كننده ديرين مى خواند، و اين منت عظيم و عطاى عميم اشارتست بر همان بردبارى و عفو و گذشت و آمرزش گناهان و پذيرفتن توبه بندگان كه شرح آنها گذشت ، و لكن آن بزرگوار در دعاى دوم صحيفه سجاديه بيان صفت عظيم المن را به اين طريق آشكار كرده ، كه بعد از آن كه مقام تحميد حق تعالى را به مرتبه اى كه شايسته معرفت امامت است مى رساند؛ چنين عرض مى كند: و الحمدلله الذى منّ علينا بمحمد نبيه صلى الله عليه و آله و سلم . و سپاس خداى را كه به محمد پيغمبرش صلى الله عليه و آله و سلم بر ما منت نهاد ((و به سبب وجود او تمام نعم خود را بر ما ارزانى داشت .))

فاضل نبيل جناب فيض الاسلام در شرح صحيفه سجاديه در ذيل اين عبارت آورده : كه اين جمله از دعا اشاره است به قول خداى تعالى س 3ى 164. لقد من الله على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين

يعنى خدا بر اهل ايمان منت نهاد كه فرستاده اى از خودشان در ميان آنها برانگيخت كه بر آنان آيات او را بخواند و آنها را پاك گرداند و كتاب و حكمت ((احكام و حقايق )) را بياموزد هر چند از آن پيش در گمراهى آشكار بودند. ((و حقا اين آيه شريفه براى بيان صفت عظيم المن كافى است .))

در بيان فقرات مورد شرح

اى تويى پاينده حى لايزال   اى كه ذات پاكت آمد بى زوال
مر تو را باشد بسى نام نكو   در كتابت كرده ام اين جستجو
هم حليمى هم حكيمى هم عليم   هم غفور و هم ودود و هم رحيم
هم سميع و هم بصير و هم قدير   هم قديم و هم كبير و هم خبير
مى برم بر هر صفاتى از تو نام   خود بگفتى جمله يك معنا تمام
اول و آخر بود در وصف او   ظاهر و باطن بود اين گفتگو
قبل از اول بوده اى تو اولين   بعد از آخر آخرين باشى يقين
هر چه باشد آشكار و در نهان   ظاهرش تو باطنش تو در جهان
من تو را خوانم به اوصاف كمال   چون ز هر نامى نمايى يك جمال
يك زمان خوانم تو را بر عين ذات   وان ديگر گويم بر افعالت صفات
گر چه باشد جمله نامت يك كلام   رمز الا هو كند معنى تمام
نفى هر معبود باشد لا اله   چون ثبوت آمد پى اش الا اله

اين سترك الجميل ؛ اين عفوك الجليل ؛ اين فرجك القريب ؛ اين غياثك السريع ؛ اين رحمتك الواسعة ؛ اين عطاياك الفاضلة ؛ اين مواهبك الهنيئة ؛ اين صنائعك السنية ؛ اين فضلك العظيم ؛ اين منك الجسيم ؛ اين احسانك القديم ؛ اين كرمك يا كريم ؛ به و بمحمد و آل محمد(18) فاستنقذنى و برحمتك فخلصنى .

قبل از ترجمه اين فقرات لازم است نكته اى به نظر خواننده عزيز برسد.

تقاضاى استفهام آميز

بعد از آن كه امام عليه السلام به آن اوصاف مخصوص ((ستار العيوب و خير الساترين )) خداى تعالى را مى خواند كه شرح آن گذشت ؛ سپس ‍ عرض مى كند: كجاست آن ستر جميل تو؟؛ اشاره بر اين كه كجاست آن پوشش نيكويى كه بپوشاند عيوب و كردارهاى بدم را كه خوش ندارم كه افشا گردد؛ يا بر اين معنى كه آيا سزاوار آن هستم و يا اعمال نارواى من سزاوار آن باشد كه مشمول اغماض دل آراى تو گردم ؟!!

چون در اصطلاح عرب و عجم اين طور معمول است كه هرگاه بخواهند چيزى از كسى طلب كنند كه كمال ادب را رعايت كرده باشند و در واقع تقاضاى آنها آمرانه نباشد عبارت را استفهام آميز بيان مى نمايند؛ و اين حد اعلاى تواضع است كه از جهت نرمى كلام در مقام خواستم بگويند ((اين )) يا كجاست آن مطلوب من ؛ و در اين جا امام عليه السلام به رعايت همين نكته استدعاى يك سلسله از خواهش هاى خود را كرده و در اول عرض مى كند:

كجاست پوشيدن نيكوى تو؛ شايد مراد آن باشد كه كجاست آن سرپوشى كه بر ظرف لبريز سيئاتم گذارى تا ديگران ندانند كه حاصل اندوخته ام در آن چيست ؛ يعنى اى خدا بپوشان ؛ يا محو نما آن چه از اعمال ناشايسته ام كه از نظر بندگان پنهان است .

و همچنين است معانى عبارات ديگر كه در پى اين جمله آمده و حالت استفهام را دارند و لطف اين بيانات در آنست كه مسئول را در حالت اختيار براى رد يا قبول خواسته ها قرار مى دهد، يعنى اگر مهمانى وارد خانه اى شود و به صاحبخانه بگويد: كجاست آن شربت گواراى تو؟ كه معنى آنست كه مرا جامى از شربت گوارا بخش ؛ در اين سئوال صاحبخانه مختار است كه او را شربت بچشاند و يا محروم گرداند و اصلا طريق سئوال اين طور مى رساند كه اگر هم اعطاى شربت براى صاحب خانه مقدور نباشد يا به عللى صلاح نداند كه مهمان او شربت بياشامد؛ اين حالت استفهام جاى دستى براى رد يا قبول آن را گذاشته است و اين رويه تقاضا كردن نوعى از استدعاى بسيار پسنديده و مؤ دبانه است كه در اعطاى آن مسئول مى تواند بناى خود را بر مصلحت گذارد و منظور سائل را به خوبى درك نمايد.

اينست كه امام عليه السلام خواسته هاى خود را در اين عبارات با لحن استفهام آورده است .

اين عفوك الجليل : و همچنين در مقام عفو و بخشش بعد از آن كه امام عليه السلام به لسان هاى مختلف تقاضاى عفو و گذشت نمود؛ حتى عنوان صدقه كردن را بر زبان جارى كرد؛ در اين جا تغيير لحن داده بيان را به عبارت ديگر مى پروراند، و عرض مى كند: كجاست بخشايش ‍ بزرگ تو؛ مثل اين كه مى خواهد در اين مقام عرض كند پس ببخش مرا بر عفو جليل خود؛ و شايد معنى عفو جليل آن باشد كه خداى تعالى خود مكرر فرموده : و كان الله عفوا غفورا يعنى عفو را با مغفرت تواءم كرده و اين صفت را به صفت ديگر كه آمرزش باشد تجليل نموده است و خود را چنين معرفى كرده : كه خدا درگذرنده از معاصى و آمرزنده گناهان است .

اين فرجك القريب . كجاست فرج نزديك تو؟ ((پس بگشاى عقده هموم و غموم مرا به گشايش نزديك خود.))

اين غياثك السريع . كجاست فريادرسى سريع تو؟ ((پس ‍ درياب فريادخواهان را؛ اى فريادرس استغاثه كنندگان .))

اين رحمتك الواسعة . كجاست رحمت واسعه تو؟ ((كه تمام عالم را فراگرفته است )) شايد اشاره بر اين باشد كه كجاست آن رحمتى كه در هر دو سرا نزديك است به نيكوكاران .

قوله تعالى : ان رحمت الله قريب من المحسنين . پس نزديك گردان مرا بر آن رحمت يا آن كه در آور و داخل كن مرا در صحنه واسعه رحمتت در ميان بندگان ستوده خود يعنى وادخلنى برحمتك فى عبادك الصالحين . از آن جهت كه خود بارها فرمودى : يختص ‍ برحمته من يشاء. كه اختصاص مى دهى رحمت خود را به هر كس كه خواهى ؛ با اين حالت كه خود شايستگى مى دهى و بندگان را آماده فيض ‍ براى ايصال به رحمت واسعه مى سازى ، پس مرا مشمول اين عنايت فرما و داخل كن در رحمت واسعه خود.

((و در باب وسعت رحمت مطالبى به تفصيل در شرح فقرات بعد بيايد.))

اين عطاياك الفاضلة . كجاست عطايا و بخششهاى بى حساب تو؟ ((كجاست عطاى وافى و كافى و پسنديده تو كه به نعمت هاى مختلف نيكوكاران را جزا مى دهد كه : جزاء من ربك عطاء حسابا و اين بخشايش فاضله تو عام است كه خود فرمودى : س ‍ 17ى 20 كلا نمد هؤ لاء و هؤ لاء من عطآء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا بر اين تفسير كه اين عطاى عام كه مريدان دنيا و هم مريدان آخرت را شامل است و مطيع و عاصى و كافر و مؤ من بهره مند مى شوند از هيچكس ممنوع و بازداشت شده نيست ((پس قرار ده مرا و برسان بر من بخشايش بزرگى كه بهره دنيا و آخرت در آن باشد))

اين مواهبك الهنيئة كجاست بخششهاى گواراى تو؟ ((كجاست بخشايشى كه قطع شدنى نيست يعنى عطاء غير مجذوذ، آن بخششى كه بيم از دست رفتن در آن نيست ؛ پس ارزانى دار بر من آن بخشش گوارا را.))

اين صنائعك السنية . كجاست جايزه هاى شايانت و احسان هاى بى پايانت ؟ ((پس اعطا كن بر من آن چه را كه در مقام عبوديت و بندگى به مسابقه گذاشته اى ؛ و بهره مند ساز مرا از جوائزى كه بندگان صالح خود را در انتظار آن گذاشته اى .))

در تحفة الاعزه در ترجمه اين عبارت آورده : كجاست كردارهاى ستوده تو؛ و با اين ترجمه صنائع را جمع صنعت آورده است ؛ و لكن در كتاب ((الصحيفة الثانية السجادية )) چاپ مصر؛ شيخ جليل ، المحدث ، محمد الحر العاملى بر اين عبارت چنين حاشيه كرده است : صنائعك ((جمع صيغة و هى الاحسان )) و همچنين در ((السنيه )) آورده : ذات السناء و الرفعه و اين عبارت با اصل ترجمه بيشتر نزديك است .

اين فضلك العظيم . كجاست فضل بزرگ تو؟ شايد بر اين اشاره كه كجاست آن فضلى كه در بسيارى از موارد در قرآن مجيد خود را به آن معرفى كرد، كه : والله ذوالفضل العظيم . يا آن كه كجاست آن فضلى كه اعطاى آن را بر بندگان به اراده و خواست خود قرار دادى ؛ قوله تعالى س 57ى 29 و ان الفضل بيد الله يؤ تيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم ؛ بر اين تفسير كه : بدرستى و راستى افزونى ثواب و جزاء به دست قدرت خداست ؛ مى دهد آن را به هر كس كه بخواهد و مصلحت او اقتضا نمايد و اوست صاحب فضل بزرگ ؛ يعنى مالك تمام نعم و عطاى بيحساب .