صرخه چيست ؟
نگارنده گويد: اين كه امام عليه السلام مى فرمايد: ((درهاى
دعا براى صرخه كنندگان باز است )) شايد منظور از صرخه همان
تضرع و زارى باشد و يا به اعتبار ديگر مى توان گفت كه منظور از ((صرخه
)) صرخه نهاد است كه با وجودى كه دهان بسته و لب خموش باشد
از درون سينه عشاق بيرون آمده و از زبان دل فريادى عظيم در عالم وجود طنين انداز
شود كه صداى آن را احدى جز خدا نشنود.
و اين حالت اغلب براى اهل عبادت دست مى دهد؛ آن زمان كه با معبود خود مشغول راز و
نياز هستند در خود انقلابى مى بينند و چنين احساس مى كنند كه مرتبه شوقشان به حدى
بالا گرفته كه از خود بى خودند و اعضاء و جوارح ظاهر و باطن آنها به زبان بى زبانى
فرياد مى كشند و غوغا و هياهويى را در درون راه مى اندازند؛ آن وقت است كه درهاى
دعا و درهاى رحمت الهى را با چشم حقيقت در مقابل خود گشوده مى بينند.
يكى از شرائط استجابت دعا
اين نكته را بايد متوجه بود كه خداى تعالى خود طريق دعا كردن را آموخته و
تعليماتى داده است كه تاييد اين گفتار را مى رساند جايى مى فرمايد: س 7 ى 55
ادعو ربكم تضرعا و خفية انه لا يحب المعتدين
حق سبحانه و تعالى خطاب مى كند بندگان خود را؛ مى گويد كه : بخوانيد خداى خود را به
تضرع و زارى و تذلل و مسكنت و خوارى در نهان و سر.
از آن نظر چون خدا سميع و بصير و قريب است و از شما غائب نيست .
خداى تعالى براى آن فرمود دعا در خفيه كردن كه آن از ريا دور باشد و فرمود كه خدا
دوست ندارد آن كسان را كه از حد درگذرند در جمله دعوات و عبادات ؛ يعنى دوست ندارد
كه در دعا و آواز بلند برآرند و از حد در گذرند كه به ريا آميخته شود.
در منهج الصادقين آورده : دعا در خلوت دليل اخلاص است و محتاج مخلص را روى نااميدى
نيست و همچنين خداى تعالى در جاى ديگر مى فرمايد: س 7 ى 205
واذكر ربك فى نفسك تضرعا و خفية و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال ...
و ياد كن پروردگار خود را در درون خود به زارى و ترس و پست تر از گفتار بلند در
بامدادان و شبانگاه و مباش از بى خبران .
در تفسير گازر چنين آورده ؛ ياد كن مر خداى را در نفس خويش ، يعنى با خود ذكر خداى
كن و قرآن خوان و تسبيح و تحميد و تهليل وى گوى به تضرع و زارى و خوف و ترس از عقاب
او به آوازى كه جهر و بلند نباشد تا از ريا دور باشد و به قبول و اجابت نزديكتر و
ادامه ذكر خداى را در بامداد و شبانگاه ؛ شايد مراد آن باشد كه آنى دل را از ذكر
پروردگار خالى مدار.
مجاهد و بعضى از اهل معانى گفته اند: كه خداى تعالى مكلفان را فرمود تا او را ياد
كنند در دل و فراموش نكنند و تضرع كنند در دعا و استكانت و خضوع و حاجتى كه خواهند
آواز بلند بر ندارند، چه با كسى مى گويند كه احوال ايشان بر وى پوشيده نيست .
پس بنابراين باب اجابت و درهاى رحمت بر كسانى گشوده است كه از روى تضرع و زارى به
بارگاه كبريايى رو آورده و فرياد نهان را از ريزش اشك روان عيان نمايند.
در بيان فقرات مورد شرح
چونكه خواهى از درون گيرى ندا |
|
صرخه اى از دل برون كن در دعا |
پس بخوان محبوب خود را اين چنين |
|
از زبان دل به آوازى حزين |
با تضرع گر كنى راز و نياز |
|
باب رحمت را گشايد بر تو باز |
من يقين دانم نگردد نااميد |
|
آن كه دل بندد به خلاق مجيد |
هر كسى باشد اميدش بر خدا |
|
باشد او از منزل حرمان جدا |
اى برادر رو به سوى عافيت |
|
كه به تو دادند جانى عاريت |
تا توانى از در نيكى در آى |
|
كه نكويى را را غار ماند به جاى |
بر ستمكاران رسان از من پيام |
|
در كمينگاه است دست انتقام |
بر كسى هرگز نبردم من حسد |
|
جز بر آن كس كو به دلدارى رسد |
چون ندارم باكى از منع بخيل |
|
كينه دور از خود كنم بر اين دليل |
سايه حق تا كه باشد بر سرم |
|
زى توانگر حاجت خود كى برم |
چونكه خود دارد توانگر احتياج |
|
درد ما را از كجا سازد علاج |
اين كه من تن داده ام بر هر قضا |
|
مقصدم نبود مگر جلب رضا |
خواهم او را سر سپارم آستان |
|
تا كه بعد از من رود اين داستان |
و ان الراحل اليك قريب المسافة و انك لا تحتجب عن خلقك الا
ان تحجبهم الاعمال
(9) دونك
راه مسافرى كه آهنگ تو دارد نزديك است يعنى مسافرت به سوى تو نزديك و مسافتى ندارد؛
((همينكه راحل بار نياز خود را به درگاه تو آورد، همينكه
مسافر قصد عزيمت به بارگاه كبريائيت نمايد، بلكه به مجرد اين كه سائل هر كجا كه
باشد با توجه از روى نياز تو را بخواند؛ مسافت به سوى تو را در آن واحد طى كرده و
جواب داده مى شود)) و هيچ حايل در بين نباشد و كسى به دربار
تو مانع ورود نيست و نيز پنهان نمى شوى از آفريدگانت ؛ يعنى هر وقت تو را بخوانند و
بخواهند، در يابند؛ مگر آن كه محجوب گردانيده ايشان را اعمال و رفتارشان از تو و
آنها را به خود مشغول داشته است ؛ يا آن كه آرزو و آمال ؛ ايشان را چنان سرگرم
داشته و مانع است كه به سوى تو تقرب پيدا كنند و پيوسته مشغول به دنيا شده حجابى بر
خود تنيده اند.
قرب حق تعالى نسبت به بندگان
در چند مورد از قرآن كريم خداى تعالى اشاره به قرب خود نسبت به بندگان كرده
و جايى مى فرمايد:
س 2 ى 186 و اذا سئلك عبادى عنى فانى قريب ... و چون
پرسند تو را اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم بندگان من از صفت من
((يا معامله من به ايشان در وقت دعا)) پس بگو ايشان
را كه من نزديكم به ايشان ، يعنى علم من احاطه كرده است به احوال ايشان و به اجابت
دعايشان .
و همچنين در جاى ديگر مى فرمايد: س 50 ى 16 و نحن اقرب اليه
من حبل الوريد، اشاره بر اين كه ما نزديكتريم بر بندگان از رگ جان آنها به
آنها. و اين اقربيت قيومى است نه مكانى و ((وريد))
رگيست كه احاطه هر دو طرف گردن كرده و اتصال سريع در جريان خون به قلب را دارد كه
قطع آن موجب موت است ؛ يعنى حقيقت معنى آنست كه علم او سبحانه اقربست به او از رگ
گردن كه حامل روح است و گويند: حبل الوريد مؤ ثرترين اجزاى نفس انسانيست : پس در
اين كلام ايمائيست به آن كه حق تعالى از آن اقرب اقربست بر بندگان .
سرتيپ رشديه استاد محترم دانشگاه در كتاب سخنان سجاد در مقدمه چنين نوشته است :
اگر تمام فصول بين خالق و مخلوق برطرف گرديده فقط يك حجاب رقيقى بماند؛ مى توان گفت
حضرت سجاد كسى بوده است كه با خداى خود از وراى آن حجاب صحبت مى كرده و كلام آسمانى
؛ نحن اقرب اليه من حبل الوريد را او بهتر از همه
فهميده و نيكوتر از هر كسى تفسير كرده و از بركات عاليه آن كاملتر از همه متمتع
گرديده است و دانشمندان صاحب دل بر اين متفقند كه در ستايش و پرستش حضرت پروردگار
كمتر كسى به پايه وى رسيده و چون او داد بندگى داده ؛ اداى عبوديت كرده است .
پيمودن راه به سوى حق تعالى مسافتى ندارد
راحلان را طى منزل شد قريب |
|
تا كه باشد عزمشان سوى حبيب |
بيم دورى زين سفر در كار نيست |
|
رنج هجران در ره دلدار نيست |
تا گذارى يك قدم در كوى دوست |
|
همچنان بينى كه يارت روبروست |
گفت عارف هر كه سوى عازمست |
|
طى هر منزل به منزل لازمست |
من همى گويم كه ره دشوار نيست |
|
بعد منزل در طريق يار نيست |
گر براندازى ز چشم خود نقاب |
|
يا كه بردارى ز تن از خود حجاب |
يك دم اندر حالت آيى سوى عشق |
|
وز مشام خود بيابى بوى عشق |
نه مشقت بر تو آيد نه ملال |
|
مى رسى بر وصل جانان لا محال |
اى خوشا اين حالت مستانه وار |
|
كه محبان را كشاند سوى يار |
آن كه بردارد حجاب از جان خويش |
|
يابد او در نزد خود جانان خويش |
بشنو از من سر اين معنا كه دوش |
|
عالمى بودم پر از جوش و خروش |
هاتفى گفتا كه اى صاحبدلان |
|
وصل خود جوئيد بر عشق گلان |
من همى كردم يكى گل انتخاب |
|
تا كه آيد بر من اين معنى صواب |
و قد قصدت اليك بطلبتى و توجهت اليك بحاجتى و جعلت بك
استغاثتى و بدعائك توسلى من غير استحقاق لاستماعك منى و لا استيجاب لعفوك عنى بل
لثقتى بكرمك و سكونى الى صدق وعدك و لجاى الى الايمان
(10) بتوحيدك و يقينى بمعرفتك منى ان لا رب لى غيرك و لا اله الا
انت وحدك لا شريك لك
همانا كه من رو به درگاهت كردم به مطلب خود، و به سوى تو رو آوردم براى حاجتم و
فريادرسى از تو مى طلبم و به خواندن تو متوسل مى شوم بدون آن كه استحقاق آن را
داشته باشم كه از من بشنوى و بدون آن كه مستوجب باشم كه درگذرى از گناهم بلكه با
اطمينانم به كرمت و اعتمادم به صدق وعده ات و پناهم در ايمان به وحدانيتت و يقينم
به اين كه جز تو پروردگارى ندارم و نيست معبودى جز تو كه يگانه اى و شريك ندارى
((پس تو را خوانده و روى به درگاه تو آوردم .))
يكى از شرائط استجابت دعا استغاثه است
حضرت سجاد عليه السلام بعد از آن كه در مقام مناجات عرض كرد كه اى پروردگار
آمدن به سوى تو مسافتى ندارد گفتار خود را چنين ادامه مى دهد: پس همانا با بار حاجت
عزم استان تو كردم و يا ((آهنگ كردم به سوى تو با خواسته هاى
خود)) و با هزاران نياز رو به تو آوردم و حاجت خود را از تو
مى طلبم ، و دادخواهى از تو مى كنم ، و فريادرسى از تو مى طلبم يعنى قرار دادم
استغاثه خود را به تو.
شايد اين عبارت و جعلت بك استغاثتى كه امام فرموده
اشاره بر اين معنى باشد قوله تعالى س 8 ى 9 اذ تستغيثون ربكم
فاستجاب لكم .... كه چون حالت استغاثه پيدا شود نظر مرحمت خداى تعالى به سوى
خواننده معطوف گردد و چنين معلوم است كه ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين همه در
موقع مناجات و هنگام راز و نياز به اين حالت پروردگار خود را مى خواندند، كما اين
كه اميرالمؤ منين على عليه السلام در دعاى معروف به كميل به اين عبارت و به اين نام
يا غياث المستغيثين پروردگار خود را خوانده است و اين
خود گواه است كه امام عليه السلام هنگام مناجات حالت استغاثه داشته است و شايد اين
يكى از شرايط استجابت دعا باشد كه در اين جا حضرت سجاد هم عرض مى كند
و جعلت بك استغاثتى .
ديگر از شرايط استجابت دعا توسل جستن است
و نيز ادامه كلام آن بزرگوار بر اين است كه : اى پروردگار به دعاى تو توسل
مى جويم يا ((يا به خواندن تو متوسل مى شوم .))
شايد منظور چنين باشد: كه چه وسيله اى بهتر است از خواندن حق تعالى كه خود فرموده :
وابتغوا اليه الوسيله چه دسيسه اى محكم تر، چه بهانه
اى براى قرب نزديكتر از اين كه خود او را سبحانه وسيله قرار دهند و((
در خلال همين دعا بيايد كه امام عليه السلام به وسائل ديگر هم توسل جسته است .))
سپس در مقام تعليم چنين مى فرمايد: با اين حال ، آن شايستگى را ندارم و خويشتن را
سزاوار نمى دانم كه تو گفتارم را بشنوى يا آن استحقاق در من نيست كه بر بيانم ترتيب
اثرى دهى .
و اين گفتار امام عليه السلام از نظر خضوع و خشوع و يا تعليم مناجات است و الا
همانطور كه گذشت شايستگى مقام انبيا و اوصيا در هيچكس نيست .
و همچنين مى فرمايد: من مستوجب بخشش تو نيستم و كارم در خور عفو تو نيست .
بيانى از صحيفه
در صحيفه سجاديه در باب طلب عفو از گناهان حضرت سجاد عليه السلام مطالبى
قريب به اين مضامين بيان فرموده و اين معنا را مى رساند كه چگونه امام عليه السلام
مقر به اين عبارت است ؛ در حالى كه او معصوم مى باشد و اينك بى مورد نيست كه از نظر
اختصار به ترجمه آن اكتفا كنيم .
چنين مى فرمايد: اى خداى من اگر چندان در برابر تو بگريم كه بلكه اى هر دو چشمم
بيفتد، و اگر چندان صدا به گريه بلند كنم كه صوتم قطع شود، و اگر چندان برايت به پا
ايستم كه هر دو پايم آماس كند، و آنقدر برايت ركوع كنم كه استخوانهاى پشتم از هم
بپاشد، و آنقدر تو را سجده كنم كه چشمانم از كاسه به در آيد، و در دوره عمر خود خاك
زمين بخورم ؛ و تا پايان زندگى آب خاكسترآلود بنوشم ، و در اثناى اين احوال آنقدر
ذكر تو را بگويم كه زبانم از كار فرو ماند. سپس از روى شرمندگى از تو چشم را به
آفاق آسمان نگشايم ، (با اين همه ) سزاوار محو يكى از گناهانم نخواهم بود؛ و اگر در
آن هنگام كه مستوجب آمرزشت شوم مرا بيامرزى و در آن زمان كه مستحق عفو تو گردم از
من درگذرى ؛ پس همانا كه آن آمرزش و عفو در حق من از جهت استحقاق من لازم نيامده و
من از روى سزاوارى شايسته آن نشده ام ؛ زيرا اجزاى من در اولين بار كه تو را عصيان
كردم دوزخ بود و به اين جهت اگر مرا عذاب فرمايى درباره من ستمكارى نخواهد بود.
اينست كه امام عليه السلام در اين دعاى شريف هم مى فرمايد: كه پروردگارا خود را
سزاوار نمى دانم كه گفتارم را بشنوى يا مستوجب عفو تو گردم ؛ بلكه خدا اعتماد من به
بزرگوار تو است و پشت گرميم به كرم تو و از اين جهت آرامشى در من ايجاد شده كه مى
دانم وعده تو راست است كه ان وعد الله حق خود چنان
وعده دادى كه سائلين را مشمول عنايت فرمايى ؛ و اطمينان دارم از اينكه به عهد خود
وفا مى كنى و همچنين پناه من ((اقرار من ))
در ايمان ؛ بيگانگى تو است و مى دانم كه غير از تو مرجع و مؤ ثرى نيست و حل و فصل
امور تنها به يد قدرت تو است .
و نيز چنين دنبال مى كند كه اطمينان من به شناسايى كاملى است كه درباره من دارى و
يا آن كه با آن معرفتى كه از شناسايى خود با من عطا فرمودى ؛ بر من حتم است كه
پروردگارى جز تو ندارم و خدايى جز تو نشناسم ؛ يكتايى و شريك و انبازى ندارى .
و اين اقرار به وحدانيت كه پايه و اساس پرستش و عبوديت است رمزيست كه امام عليه
السلام در خلال دعا به كار برده است . و اين خود شاهكاريست كه عين بيانات الهى را
در قالب دعا جا داده و مرتبه توحيد را رسانيده است . و در اكثر موارد در قرآن مجيد
اين عبارات بر وجوه مختلف به چشم مى خورد:
جايى مى فرمايد: لا اله الا انت وحدك لا شريك لك و در
جاى ديگر انما الله اله واحد يا آن كه
الهكم اله واحد و از اين قبيل آيات بر وجوه مختلف
بسيار تكرار شده و در تمام آن موارد خداى تعالى از خود نفى شريك كرده است و گناه
مشرك را بسيار عظيم شمرده كه به هيچ وجه قابل عفو و بخشش نيست .
نگارنده در كتاب (سرنوشت انسان ) در باب حالات مشركين مطالبى از نظر قرآن آورده كه
مطالعه آن قابل توجه است و در اينجا از نظر اختصار از تفسير آن صرف نظر گرديده است
.
در بيان فقرات مورد شرح
قصد كردم سوى تو قصد مراد |
|
تا كه سازم خاطر افسرده شاد |
مى كنم بر درگهت راز و نياز |
|
با فغان و ناله و سوز و گداز |
هم گذارم مطلب خود در ميان |
|
حاجتم را آورم اندر بيان |
با توسل رو كنم بر بار خويش |
|
تا بسازم چاره اى در كار خويش |
آن چنان فرياد خواهم از غفور |
|
تا ببخشايد مرا يوم النشور |
من همى دانم سزاوار چيم |
|
لايق لطف و عطاى تو نيم |
بلكه بر فضلت نمودم اعتماد |
|
كه چنين بودم كز اول اعتقاد |
آنكه بر جود و سخايت واثق است |
|
هم به عفو و بخشش تو لايق است |
اين بود آرامش من در خيال |
|
كه تويى صادق به هر قال و مقال |
سوى ايمان بر تو مى گيرم پناه |
|
زانكه مشرك را بود اعظم گناه |
در شناسايى مرا آمد يقين |
|
كه ندارم من خدايى غير از اين |
وصف تو غير از تو بهتر كس نگفت |
|
از كتابت گويم اين راز نهفت |
تا گذارم روى خود را بر لحد |
|
گويم او را قل هو الله احد |
هر كجا بينى بود اين گفتگو |
|
لا شريك له نباشد غير او |
اللهم انت القائل و قولك حق و وعدك صدق و اسئلوا الله من
فضله ان الله كان بكم رحيما(11)
و ليس من صفاتك يا سيدى ان تاءمر بالسوال و ان تمنع العطيه و انت المنان بالعطيات
على اهل مملكتك و العائد عليهم بتحنن راءفتك
خدايا تويى گوينده و گفتار تو درست و وعده تو راست است ((كه
فرمودى )) بخواهيد از فضل خدا زيرا خدا به شما مهربان است و
از شاءن تو نيست اى آقاى من كه دستور سؤ ال دهى و منع عطا كنى ، و تويى بر خلق خود
صاحب منت بر بخشش ها و متوجهى به آنها به مهر و راءفت خود.
هر چيزى را بايد از خداى تعالى خواست
بعد از آن كه امام عليه السلام اقرار به توحيد كامل فرمود و جهت سؤ ال و
استجابت را مهيا ساخت ؛ چنين عرض مى كند:
بار الها، تويى گوينده ، و گفتار تو حق و وعده تو راست است ؛ كه در كتابت فرموده اى
: و اسئلوا الله من فضله ان الله كان بكل شيى عليما
يعنى سؤ ال كنيد خدا را از فضلش و از پيشگاه ربوبيتش بخواهيد؛ هر چه مى خواهيد كه
او به تمام چيزها دانا و به شما مهربان است .
اين عبارت گذشته از اين كه بيانى از آيات الهى است ؛ شايد امام عليه السلام به
پيروى از منويات پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در اينجا به كار برده است
كه فرمود: اسئلوا الله من فضله فانه يحب ان يساءل
يعنى از خداى خواهيد فضل او را كه او دوست دارد سؤ ال را و هر كس كه از فضل خداى
نخواهد خدا بر او خشم گيرد.
در بيشتر از تفاسير معتبر در ذيل اين آيه شريفه اين بيان را آورده اند: كه سفيان
عيينه گفت كه خداى ما را نفرمود كه از او سؤ ال كنيم ؛ الا آن كه اجابت كند و سائل
را از فضل خود محظوظ سازد و اگر عطا را دوست نمى داشت ما را امر به سؤ ال نمى
فرمود؛ پس او را بخوانيد و از فضلش طلب كنيد كه به همه چيزى عالم و داناست و به
مقتضاى مصلحت سائل را محروم نخواهد كرد.
سپس امام عليه السلام مناجات را چنين ادامه مى دهد: اى آقاى من از صفات تو و در خور
خصال تو نيست كه بفرمايى بندگان را از حضرتت درخواست كنند و امر كنى كه در مقام سؤ
ال برآيند و چون حسب الامر روى به درگاهت آورند و از تو مسئلت نمايند؛ عطاى خود را
از آنها باز دارى و از بخشايش مضايقت فرمايى ؛ در حالى كه تويى تنها كسى كه بخشنده
عطايا هستى و حق منت دارى و تويى كه آنان را به وفور مهربانى و رافت بهره ور سازى
يعنى بندگانت هميشه غرق احسان و رافت و مهربانى تواند.
خداى تعالى در باب رافت و مهربانى خود مطالب بسيارى آورده كه در همين كتاب در مورد
خود بيايد و لكن در اينجا همين يك اشارت كافيست كه مى فرمايد:
ان الله بالناس لروف رحيم .
قابل توجه :
اى مردم بدانيد كه وعده خدا راست است !
يكى از خصوصيات اين دعاى شريف آنست كه امام عليه السلام بيشتر از نكات دقيق و مطالب
مهم قرآنى را در بياناتى متناسب به فقرات دعا متذكر شده و شايد منظور از اين
تعليمات عاليه اين باشد كه آن حضرت خواسته است از اين طريق جهانيان را متوجه اهميت
بيانات الهى نمايد و آنها را مستعد نمايد تا ايمان خود را به مرحله يقين در آورند و
اگر در همين عبادت مورد شرح توجه حاصل شود كه مى فرمايد:
اللهم انت القائل و قولك حق و وعدك صدق ... خواهيم ديد كه معناى آن بر پايه
اى از اسرار الهى استوار شده و از نظر استحكام عقايد ضرورت دارد كه ايمان كامل به
آن حاصل شود چون در بيان ((صدق گفتار و وعده راست
)) خداى تعالى خود به بيان هاى مختلف در بسيارى از موارد
چنين آورده كه اى مردمان بدانيد وعده خدا راست است ؛ جايى مى فرمايد:
ان الله وعدكم و وعد الحق جاى ديگر:
و كان وعد ربى حقا. به لسان ديگر:
انه كان صادق الوعد و همچنين :
وعد الله لا يخلف الله وعده ؛ و خلاصه : بلى وعدا
عليه حقا و عبارات ديگر قريب به اين مضمون .
حال بايد دانست كه اين همه تاييد در صدق گفتار براى چيست و چه مورد دارد؛ شايد كافى
باشد كه چند عبارت از خود قرآن مجيد را متذكر شويم تا معلوم شود منظور واقعى از
راستى وعده و مواعيد خداى تعالى چيست !
سوره المائده آيه 9 چنين مى فرمايد: وعدالله الذين آمنوا و
عملوا الصالحات لهم مغفره و اجر عظيم . وعده داده است خداى تعالى آنان را كه
ايمان آوردند و كردار شايسته كردند به آمرزش و پاداشى بزرگ . و نيز در سوره التوبه
آيه 68 مى فرمايد:
وعد الله المنافقين و المنافقات و الكفار نار جهنم خالدين
فيها... خداى تعالى وعده داده است به مردان و زنان منافق و همچنين كافران را
آتش دوزخ كه در آن جاويد بمانند. و بعد از آن باز در وعده اهل ايمان در آيه 72 چنين
مى فرمايد:
وعد الله المؤ منين و المؤ منات جنات تجرى من تحتها الانهار
خالدين فيها و مساكن طيبة .... وعده داده است خداى تعالى مرد و زن اهل ايمان
را به بهشت هايى كه زمين آنها از درختان پوشيده باشد و در زير درختان آنها جويهاى
آب روان باشد و ايشان در آن بهشت ها جاويدان باشند، و همچنين وعده داده است خدا
ايشان را جايگاه خوش و مسكن هاى طيبه .
در جاى ديگر به عبارت ديگرى خداى تعالى اين وعده را تاييد مى فرمايد بر اين وجه س
19 ى 62: جنات عدن التى وعد الرحمن عباده بالغيب انه كان
وعده ماتيا وعده داده است بندگان خود را به غيب يعنى ((آن
را نديده اند)) و از ايشان غايب بوده همانند بهشت هايى
جاودانى كه وعده داد خداى مهربان بندگان را راز پنهانى و اين وعده وعده ايست نقد و
آمدنى و موضوعى كه در اين باب قابل بحث است در آيه 122 از سوره النساء مى باشد كه
بعد از آن كه خداى تعالى اهل ايمان را به جنات نعيم دعوت مى فرمايد در عقب آن به
لسان محكم و قبول آميزى وعده خود را تثبيت مى كند بر اين وجه كه مى فرمايد:
و الذين آمنوا و عملواالصالحات سندخلهم جنات تجرى من تحتها
الانهار خالدين فيها ابدا وعدا لله حقا و من اصدق من الله قيلا يعنى آن
كسانى كه به خداى ايمان آوردند و عمل صالح كردند ما ايشان را به بهشت هايى بريم كه
در زير درخت هاى آن ((يا زير قصرهاى آن ))
جوى هاى آب روان باشد و ايشان در آن جا مخلد و جاويد بمانند و وعده خدا راست است ؛
سپس به نحو قبولاندن و از نظر تاييد مى فرمايد: كيست كه او از خداى تعالى راستگوتر
باشد يعنى كسى از او راستگوتر نيست .
سخنى با خواننده
شما را به خدا اى خواننده عزيز! آيا وعده خدا را چگونه مى پندارى ؟ اگر در واقع او
را مى پرستى ؛ اگر به او ايمان دارى ؛ اگر يقين دارى كه قرآن فرستاده اوست ؛ اگر
تصديق بر صدق گفتارش دارى ؛ پس چگونه است كه موضوع را سرسرى پنداشته نمى خواهى خود
را آماده براى ايصال به رحمتش سازى ؛ يا نمى خواهى از مواعيد او كوچكترين خوفى در
خود راه دهى كه در صدد پيدايش راه نجاتى باشى ؛ مگر قرآن نگفته است ؟
اليه مرجعكم جميعا وعدالله حقا كه بازگشت شما در
عاقبت به اوست بنگريد سرانجام خويش را كه چگونه خواهد بود و اين وعده راست است و
خلفى در آن نيست .
اصلا خداى تعالى براى اين كه صدق گفتار خود را تاييد فرمايد و راستى وعده خود را
همچنان به قبولاند و در واقع از اين راه حجت را تمام كند سوگند ياد كرده است تا
براى بندگان هيچ ترديدى باقى نماند؛ در سوره الذاريات مى فرمايد:
و الذاريات ذروا، فالحاملات وقرا، فالجاريات يسرا فالمقسمات
امرا ((انما توعدون لصادق ))
يعنى قسم به بادهاى جهنده يا به حق اين بادهاى جهنده و به حق اين ابرهاى گرانبار و
به حق اين كشتيهاى رونده و به حق اين فرشتگان كه قسمتى از كارها در ماءموريت ايشان
است ؛ كه آنچه را كه از بهشت و دوزخ ، و ثواب و عقاب و حشر و نشر و حساب و كتاب و
جزا و اهوال و احوال قيامت وعده دادند همه و همه راست است و واقع خواهد شد.