راه روشن ، جلد ششم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : عبدالعلى صاحبى

- ۹ -


جاه طلبى به وسيله عبادات كه همان رياكارى است
در اين بخش مطالب زير بيان شده است :
نكوهش ريا و معناى حقيقى آن و رياكارى و درجات ريا، رياى خفى ، و اعمالى كه با ريا باطل مى شود و باطل نمى شود، و دارو و درمان ريا، اجازه بر آشكار ساختن عبادات ، اجازه در پنهان كردن گناهان ، ترك عبادات از بيم ريا و آفت ها، مواردى كه بنده مى تواند با ديدن مردم در عبادت اظهار نشاط كند، مواردى كه بر مريد لازم است كه پيش از عبادت و بعد از آن قلب خويش را به آن ملزم كند كه جمعا يازده فصل مى شود.
شرح نكوهيدگى ريا
بايد دانست كه ريا حرام است و شخص رياكار در پيشگاه خدا مغضوب و آيات و روايات و سخنان بزرگان بر آن گواه است .
امّا آيات ؛ خداى متعال فرمود: فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون . الذين هم يراؤ ن و يمنعون الماعون . (240)
و گفته خداوند متعال : والذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور. (241) مجاهد گويد: منظور آيه رياكاران است .
خداى متعال فرموده : انما نطعمكم لوجه اللّه لا نريد منكم جزاء و لا شكورا (242) خداوند مخلصان را به اين صفت ستوده كه در كارهاى خود جز خدا را در نظر نياورند و ريا ضد آن است (انجام كار براى غير خدا) و نيز فرموده : فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا. (243) اين آيه درباره كسانى نازل شد كه در برابر عبادت ها و اعمال خود و جز آن پاداش و سپاس مى خواهند.
امّا روايات : آنگاه كه مردى از پيامبر (ص ) پرسيد و عرض كرد اى رسول خدا: نجات در چيست ؟ آن حضرت فرمود: ((نجات در اين است كه بنده در عبادت خدا مردم را در نظر نگيرد)). (244) و حديث آن سه نفر را كه - يكى در راه خدا كشته شد و ديگرى از مال خود صدقه داد و سومى قرآن خواند - در كتاب اخلاص نقل كرديم . در اين حديث خداى متعال به هر يك از آن سه نفر مى فرمايد: ((دروغ مى گويى قصدت در جنگ اين بود كه بگويند: فلانى شجاع است ، و نيت تو از صدقه دادن اين بود كه بگويند فلانى بخشنده است و قصد تو اين بود كه بگويند: فلانى قارى قرآن است . پيامبر (ص ) خدا داد كه آنها ثواب نبردند و رياكارى آنان اعمالشان را هدر داد)).(245)
از پيامبر (ص ) روايت شده است : ((هر كس ريا كند خدا با او ريا كند و هر كس عملى انجام دهد كه ديگران بشنوند خدا او را بدنام و رسوا سازد)).(246)
در حديث طولانى ديگر آمده است : ((خداى متعال به فرشتگان مى فرمايد: اين بنده در عمل خود مرا قصد نكرده است پس او را در سجين قرار دهيد)).(247)
پيامبر (ص ) فرمود: ((بيشترين چيزى كه بر شما بيم دارم شرك اصغر است . عرض كردند: اى رسول خدا شرك اصغر چيست ؟ فرمود: ريا، خداى متعال در روز قيامت آنگاه كه پاداش اعمال مردم را مى دهد (به رياكاران ) مى فرمايد: نزد كسانى برويد كه در دنيا اعمالتان را به رخ آنها مى كشيدند و ببينيد آيا در نزد آنها پاداشى مى يابيد)).(248)
پيامبر (ص ) فرمود: ((از حبّ حزن به خدا پناه ببريد، عرض شد: اى رسول خدا حبّ حزن چيست ؟ فرمود: درّه اى است در دوزخ كه براى قاريان رياكار مهيّا شده است )).(249)
پيامبر (ص ) فرمود: ((خداى متعال مى فرمايد: هر كس عملى انجام دهد كه ديگرى را با من در آن عمل شريك سازد تمام عمل براى ديگرى است و من از آن بيزارم و من از شرك از همه بى نيازترم )).(250)
حضرت عيسى (ع ) فرمود: ((هرگاه يكى از شما روزى روزه مى گيريد سر و ريش و لبان خود را روغنى كنيد تا مردم نبينند كه روزه داريد و هرگاه كسى با دست راست چيزى مى دهد دست چپش آگاه نشود و هرگاه نماز مى گذارد پرده در خانه اش را بيندازد، زيرا خدا ستايش را تقسيم مى كند، چنان كه روزى را تقسيم مى كند)).
پيامبر ما (ص ) فرمود: ((خدا عملى را كه به اندازه ذره اى ريا در آن باشد قبول نمى كند)).(251)
از آن حضرت (ص ) روايت است : ((كمترين ريا شرك است )).(252) بازگشت شهوت پنهان نيز به رياكارى هاى پوشيده است .
پيامبر (ص ) فرمود: ((در روزى كه جز سايه خدا سايه اى نيست مردى در سايه عرش است كه با دست راستش صدقه داده و از دست چپش پنهان داشته است )).(253)
از اين رو در روايت وارد شده : ((عمل خير در نهان هفتاد برابر عمل خير آشكار فضيلت دارد)).(254)
پيامبر (ص ) فرمود: ((روز قيامت رياكار را صدا مى زنند: اى فاجر، اى حيله گر، اى رياكار عملت گمراه و اجرت هدر رفت . برو و مزدت را از كسى بگير كه براى او كار مى كردى )).(255)
شدّاد بن اوس مى گويد: ((پيامبر (ص ) را گريان ديدم و عرض كردم : چه چيز شما را مى گرياند؟)) فرمود: ((بر امتم از شرك بيم دارم آگاه باش آنها بت و خورشيد و ماه و سنگى را نمى پرستند امّا در كارهايشان ريا مى كنند)).(256)
پيامبر (ص ) فرمود: ((چون خداوند زمين را آفريد، اهل زمين را چرخانيد پس كوه ها را آفريد و آنها را ميخ ‌هاى زمين قرار داد. فرشتگان عرض كردند: پروردگار ما آفريده اى محكم تر از كوه ها نيافريده است . پس خدا آهن را آفريد و كوه را بريد، آنگاه آتش را آفريد و آهن را آب كرد. سپس خداى متعال به آب امر كرد آتش را خاموش كند و باد را فرمان داد و آب را تيره ساخت . فرشتگان (درباره محكم ترين مخلوق ) با هم اختلاف كردند و گفتند: از خداى مى پرسيم . عرض كردند: پروردگارا استوارترين آفريدگانت چيست ؟ خداى متعال فرمود: هيچ چيز نيافريده ام كه محكم تر از قلب آدم باشد، آنگاه كه با دست راست خود صدقه مى دهد و آن را از دست چپش ‍ پنهان مى دارد - اين محكم ترين آفريده اى است كه خلق كرده ام )).(257)
عبداللّه بن مبارك به سندهايش از مردى روايت كرده كه او به معاذ گفت : حديثى كه از رسول خدا (ص ) شنيده اى برايم نقل كن . راوى گويد: معاذ گريست تا آن اندازه اى كه پنداشتم از گريه آرام نمى گيرد، آنگاه آرام شد و گفت : شنيدم كه رسول خدا (ص ) به من فرمود: اى معاذ، عرض كردم : لبيك پدر و مادرم به فدايت فرمود: حديثى برايت مى گويم كه اگر آن را حفظ كنى سود مى برى و اگر آن را ضايع سازى و ضبط نكنى روز قيامت در پيشگاه خدا حجتى نخواهى داشت . اى معاذ خداى متعال پيش از آفرينش ‍ آسمان ها و زمين هفت فرشته آفريد، آنگاه آسمان ها را خلق كرد و براى هر يك از هفت آسمان فرشته اى را نگهبان قرار داد كه شكوهى با عظمت به او داده است . پس ماءموران حفظ و ضبط اعمال يا اعمالى كه بنده از صبح تا شب انجام داده بالا مى روند و اين اعمال همانند خورشيد نورانى است تا آن كه اين اعمال را به آسمان دنيا بالا مى برند آن را تزكيه كرده و در نتيجه زياد مى شود. فرشته نگهبان آسمان دنيا به ضبط كنندگان اعمال مى گويد: اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد، من ماءمور رسيدگى به غيبت هستم و پروردگارم به من فرمان داده كه نگذارم عمل كسى كه غيبت مردم را كرده از حدود ماءموريت من به حوزه ماءموريت ديگرى عبور كند. پيامبر (ص ) فرمود: آنگاه حافظان اعمال عمل صالحى از اعمال بنده را مى آورند و مى گذرد؛ پس آن را تزكيه كرده و زياد مى كنند تا آن را به آسمان دوم مى رسانند. فرشته نگهبان آسمان دوم به حافظان مى گويد: بايستيد و اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد غرض او از اين عمل بهره دنيوى بوده و پروردگارم به من امر كرده كه نگذارم عمل او از حوزه ماءموريتم به حوزه ماءموريت ديگرى عبور كند. صاحب اين عمل در مجالس مردم به آن مى باليد. پيامبر (ص ) فرمود: حافظان ، عمل بنده اى را كه از آن نور مى درخشيد و زكات و نماز و روزه بود و نگهبانان از آن شگفت زده بودند به آسمان سوّم مى برند. فرشته ماءمور آن آسمان به آنها مى گويد: بايستيد و اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد. من فرشته تكبّرم و پروردگارم به من امر كرده كه نگذارم عمل او از حوزه ماءموريتم به جاى ديگر عبور كند. صاحب اين عمل در مجالس مردم بر آنها تكبّر مى ورزيد. گفت : حافظان عمل بنده را بالا مى برند كه همانند ستارگان مى درخشد و در آن زمزمه اى از ذكر و نماز و حج و عمره است تا به آسمان چهارم مى گذرند. فرشته ماءمور آن آسمان به حافظان مى گويد: بايستيد و اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد آن را بر پشت و شكمش بزنيد. من صاحب عجب و خودپسندى ام . پروردگارم به من امر كرده كه نگذارم عمل او از محدوده ماءموريتم به جاى ديگر عبور كند. صاحب اين عمل در عمل خود دچار عجب مى شد، گفت : حافظان عمل بنده را بالا برده و از آسمان پنجم مى گذرند كه آن عمل همانند عروسى است كه خود را براى شوهرش آراسته است . پس فرشته ماءمور آن آسمان به حافظان مى گويد: بايستيد و اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد و روى شانه اش بگذاريد من فرشته حسدم ، صاحب اين عمل به مردمى كه چيزى مى آموختند و همانند عمل او را انجام مى دادند حسد مى ورزيد و به هر كس كه عبادت بيشترى مى كرد حسد مى برد و از آنها بدگويى مى كرد. پروردگارم مرا امر كرده كه نگذارم عمل او از حوزه ماءموريتم به جاى ديگرى عبور كند، گفت : حافظان عمل بنده را كه نماز و حج و روزه است بالا برده و آن را از آسمان ششم عبور مى دهند. پس فرشته ماءمور آن آسمان به فرشتگان حافظ مى گويد: بايستيد و اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد. صاحب اين عمل هرگز به هيچ يك از بندگان خدا كه بلايى به او رسيده بود رحم نمى كرد بلكه او را شماتت مى كرد، من فرشته رحمتم و پروردگارم به من امر كرده كه نگذارم عمل او از حوزه ماءموريتم به جاى ديگر برود. گفت : حافظان عمل بنده را كه روزه و نماز و زكات و جهاد و ورع است به آسمان هفتم مى برند كه آن اعمال همانند رعد مى غرّد و همچون خورشيد نورانى است و به همراه آن سه هزار فرشته است و آن عمل را از آسمان هفتم عبور مى دهند. فرشته ماءمور آن آسمان به حافظان مى گويد: بايستيد و اين عمل را به اعضاى بدن صاحبش بزنيد و قلبش را مهر كنيد. من مانع عملى مى شوم كه براى غير خدا انجام شود زيرا او اين عمل را براى ديگرى انجام داده است . قصدش اين بوده كه در نزد فقها درجه والايى داشته باشد و در نزد علما ياد شود و در شهرها مشهور گردد. پروردگارم به من امر فرموده كه نگذارم عمل او از محدوده من به جاى ديگر بگذرد و هر عملى كه خالص ‍ براى خدا نباشد رياست و خدا عمل شخص رياكار را نمى پذيرد. گفت : حافظان عمل بنده اى را كه نماز و زكات و روزه و حج و عمره و خوشخويى و سكوت و ياد خداست ، بالا مى برند و فرشتگان آسمان آن عمل را همراهى مى كنند تا از تمام حجاب ها گذشته و در برابر پروردگار مى ايستند و گواهى مى دهند كه عمل آن بنده ، شايسته و خالص براى خداست ، خدا به آنها مى گويد: شما اعمال بنده ام را ضبط مى كرديد و من مواظب نفس او بودم . او اين عمل را براى من انجام نداده بلكه براى ديگرى انجام داده است . نفرين من بر او باد، پس تمام فرشتگان مى گويند: نفرين تو و نفرين ما بر او باد، و تمام آسمان ها مى گويند نفرين خدا و نفرين ما بر او باد و هفت آسمان و ساكنان آنها بر او نفرين مى كنند. معاذ گفت : اى رسول خدا تو پيامبر خدايى و من معاذم ، حضرت فرمود: به من اقتدا كن و اگر در عملت تقصيرى هست زبانت را از بدگويى برادران قرآن خوانت نگاهدار و گناهانت را بر خودت حمل كن نه بر آنها، و با مذمت آنها خودستايى مكن و خودت را از آنان برتر مدان و عمل دنيا را در عمل آخرت داخل مكن و در مجلس خود تكبر مكن كه مردم از بدخويى ات بپرهيزند، در حالى كه مردى نزد تو است با مرد ديگر نجوا مكن ؛ بر مردم بزرگى نفروش كه خير دنيا از تو قطع شود، و (پرده ) مردم را مدر كه سگان جهنم در روز قيامت تو را ندرند. خداى متعال مى فرمايد: و الناشطات نشطا، (258) اى معاذ مى دانى آنها كيانند؟ عرض كردم پدر و مادرم فدايت شوند آنها كيستند؟ فرمود: سگانى هستند در دوزخ كه گوشت و استخوان را مى گزند. عرض ‍ كردم : اى رسول خدا (ص ) پدر و مادرم به فدايت كيست كه طاقت رعايت اين خصلت ها را داشته باشد و چه كسى از آنها نجات مى يابد؟ فرمود: اى معاذ رعايت اين خصلت ها بر كسى كه خدا برايش ميسّر سازد آسان مى شود. راوى گفت : هيچ كس را نديدم كه بيشتر از معاذ قرآن بخواند، براى اين كه از گرفتارى هاى ياد شده در اين حديث بدور باشد.(259)
على (ع ) فرمود: ((رياكار سه نشانه دارد: چون تنها باشد (در عبادت ) كسل است ، و هرگاه در ميان مردم باشد در عبادت نشاط دارد؛ هرگاه ستوده شود بر عمل مى افزايد و هرگاه نكوهش شود از عمل مى كاهد)).(260)
مى گويم : رواياتى در اصول كافى از طريق شيعه از حضرت صادق (ع ) روايت شده كه گفت : ((خداى متعال فرمود: هر كس عملى انجام دهد و با من ديگرى را در آن عمل شريك سازد من بهترين شريكم و آن عمل را نمى پذيرم ، مگر آن كه خالص براى من باشد)).(261)
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه گفت : ((رسول خدا (ص ) فرمود: بزودى زمانى بر مردم بيايد كه براى طمع در دنيا باطن هايشان پليد و ظاهرشان خوب باشد، و آنچه در نزد پروردگارشان است نمى خواهند، دينشان رياست ، ترسى (از خدا) ندارند خداوند تمام آنها را كيفر مى دهد و همانند غرق شدگان خدا را مى خوانند و خدا دعايشان را مستجاب نمى كند)).(262)
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه گفت : ((پيامبر خدا (ص ) فرمود: فرشته عمل بنده را در حالى كه از آن شادمان است به آسمان بالا مى برد و هرگاه حسنات او را بالا برد خداى متعال مى فرمايد: آن اعمال را در سجين قرار دهيد او در اين اعمال مرا قصد نكرده است )).(263)
و نيز از حضرت صادق (ع ) روايت شده كه گفت : ((اميرمؤ منان (ع ) فرمود: رياكار چند نشانه دارد: هرگاه مردم را ببيند نشاط عبادت مى يابد و هرگاه تنها باشد در عبادت كسل است و دوست دارد كه در تمام كارهايش ستايش ‍ شود)).(264)
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه گفت : ((اميرمؤ منان (ع ) فرمود: از خدا بترسيد بدون اين كه گناهى كرده باشيد و براى خدا عمل كنيد كه در آن سمعه (شنيدن ديگران ) و ريا نباشد، زيرا هر كس براى غير خدا عمل كند خدا او را به عمل خودش واگذارد)).(265)
از پدرش حضرت باقر (ع ) روايت است كه فرمود: ((حفظ عمل سخت تر از خود عمل است ، عرض شد حفظ عمل چيست ؟ فرمود: شخص در نهان صله رحم يا در راه خداى يكتا انفاقى مى كند و برايش ثبت مى شود. سپس ‍ آن را بر زبان مى آورد؛ ثواب عمل نهانى محو و ثواب عمل آشكار برايش ‍ ثبت مى شود (ثوابش كم مى شود) سپس آن را نقل مى كند، پس محو مى شود و يك عمل ريايى برايش ثبت مى شود)).(266)
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه در مسجد به عباد بن كثير بصرى فرمود: ((واى بر تو اى عبّاد از ريا بپرهيز، چرا كه هر كس عملى را براى غير خدا انجام دهد، خدا او را به كسى كه عمل را براى او انجام داده حواله مى كند)).(267)
از حضرت صادق (ع ) روايت است : ((اعمالتان را براى خدا قرار دهيد نه براى مردم ، زيرا هر عملى براى خدا باشد از آن خداست و هر عملى كه براى مردم باشد به سوى خدا بالا نمى رود)).(268)
از امام صادق (ع ) روايت است : ((هر ريايى شرك است ، هر كس براى مردم كار كند پاداش او بر مردم است و هر كس براى خدا كار كند پاداش او بر خداست )).(269)
از امام صادق (ع ) در مورد گفتار خداوند: فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعادد ربه احدا (270) سؤ ال شد، فرمود: شخص ثوابى مى كند كه قصدش خدا نيست و فقط مى خواهد مردم او را خوب بدانند، و مى خواهد كه كار خير او به گوش مردم برسد، از اين رو در پرستش پروردگارش مشرك بوده است )). آنگاه فرمود: ((هيچ بنده اى نيست كه عمل خيرى را در نهان انجام دهد و همچنان روزها سپرى شود، مگر اين كه خدا خوبى آن را برايش آشكار مى سازد، و هيچ بنده اى نيست كه عمل بدى را در نهان انجام دهد و روزها سپرى شود، مگر اين كه خدا بدى او را آشكار سازد)).(271)
از امام صادق (ع ) روايت است كه فرمود: ((چرا بعضى از شما كار نيك را آشكار و كار بد را پنهان مى داريد؟ آيا به خويشتن رجوع نمى كنيد كه بدانيد كار نيك همچون كار بد نيست و خداى متعال مى فرمايد: بل الانسان على نفسه بصيرة ، باطن هرگاه درست باشد ظاهر را تقويت مى كند)).(272)
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه فرمود: ((هر كس در عمل اندكش ‍ قصد خدا كند خدا بيش از آن كه قصدكرده عملش را آشكار مى سازد و هر كس در عمل بسيار خود قصد مردم كند و بدنش را زحمت دهد و شب زنده دارى كند خدا آن عمل را در چشم كسى كه آن را شنيده اندك جلوه مى دهد)).(273)
از حضرت رضا (ع ) روايت است كه به محمّد بن عرفه فرمود: ((اى ابن عرفه واى بر تو! در كارها ريا و سمعه نكن ، چرا كه هر كس براى غير خدا عمل كند خدا او را به كسى واگذارد كه براى او عمل كرده است ؛ واى بر تو هيچ كس عملى را انجام ندهد، مگر اين كه خدا آن عمل را مانند ردايى بر او بپوشاند؛ اگر خير باشد به او خير برگردد و اگر شرّ باشد شرّ)).(274)
غزالى مى گويد: امّا سخنان گذشتگان : ابوامامه مردى را در مسجد ديد كه در سجده اش مى گريست . پس گفت : تو اگر در خانه ات چنين باشى براستى عابدى .
مردى به عبادة بن صامت گفت : با شمشيرم در راه خدا مى جنگم و قصدم خدا و ستايش مردم است . گفت : ثوابى ندارى ، پس سه بار پرسيد و در هر سه بار مى گفت : ثوابى ندارى ، آنگاه در بار سوم گفت : خدا مى فرمايد: ((من بى نيازترين بى نيازها از شكر هستم - تا آخر حديث ...)).
حسن گويد: با گروهى همنشين شدم كه اگر بر يكى از آنها حكمت عرضه مى شد و سخن مى گفت براى او و يارانش سودمند بود و هيچ چيز جز بيم از شهرت او را از اين كار (سخن گفتن ) باز نمى داشت . گويند: روز قيامت رياكار را به چهار اسم صدا مى زنند: اى فريبكار، اى فاجر، اى زيانكار برو و مزدت را از كسى بگير كه برايش كار كرده اى ، در پيشگاه ما مزد و پاداشى ندارى .
فضيل گويد: آنها اعمال خود را (در دنيا به ديگران ) نشان مى دادند (خودنمايى مى كردند) و امروز (در قيامت ) به آنها نشان مى دهند (نتايج ) آنچه را انجام نداده اند.
عكرمه گويد: خدا به نيت بنده پاداشى مى دهد كه به عملش نمى دهد، چرا كه در نيت ريا نيست .
حسن گويد: رياكارى مى خواهد بر مقدر الهى غالب آيد و او مرد بدى است كه مى خواهد مردم بگويند: مرد شايسته و درستكارى است ؛ و چگونه مردم بگويند كه مردى شايسته است در حالى كه در نظر پروردگارش از افراد پست است و لازم است دل هاى مؤ منان آن را بشناسند.
قتاده گويد: هرگاه بنده ريا كند، خداى متعال مى فرمايد: به بنده ام بنگريد مرا ريشخند مى كند.
مالك بن دينار گويد: قاريان سه گروهند: قاريان دنيا، قاريان شاهان و قاريان رحمان .
ابن مبارك گويد: مردى در حالى كه در خراسان بود طواف كعبه مى كرد، گفته شد: چگونه ممكن است ؟ گفت : دوست دارد كه بگويند او مجاور مكه است .
ابراهيم بن ادهم گويد: هر كس قصد شهرت دارد خدا را تصديق نكرده است .
حقيقت ريا و آنچه در آن ريا مى شود
ريا از رويت و سمعه از سماع مشتق اند و اصل ريا آن است كه با انسان با نشان دادن خصلت هاى خوب به مردم در دل آنان جايگاهى بخواهد مقام و منزلت خواهى در دل هم با كارهاى عبادى و هم غير عبادى ممكن است ، ولى اسم ((ريا)) به حكم عادت ، مخصوص منزلت خواهى در دل به وسيله عبادات و اظهار كردن آنهاست ، بنابراين تعريف ، ريا منزلت خواهى با عبادت خداى متعال است . پس نشان دهنده (عمل ) همان خداپرست و نشان داده شده مردمانى هستند كه رياكار مى خواهد عملش را ببينند تا در دل هايشان منزلت يابد و آنچه به آن ريا مى شود خصلت هايى است كه رياكار قصد اظهار آنها را دارد و ريا همان قصد اظهار خصلت هاست . آنچه به آن ريا مى شود بسيار است و در پنج بخش جمع مى شود و آن امورى است كه بنده خود را در برابر مردم به آن مى آرايد كه عبارتند از بدن ، هياءت گفتار، كردار، و پيروان و اشياى خارجى . همچنين اهل دنيا به اين عوامل پنجگانه ريا مى كنند جز اين كه جاه طلبى و قصد ريا با كارهايى كه جزء عبادات نيست ، آسان تر از رياى با عبادات است .
بخش اول :
ريا در دين از طريق بدن آن است كه خود را لاغر و زرد چهره نشان دهد تا مردم را به اين توهم بيندازد كه براى دين سخت مى كوشد و غم مى خورد و بيم آخرت بر او غالب است و با لاغرى كم خوردن خود را بفهماند و با زردى چهره شب زنده دارى (به عبادت ) و سخت كوشى در دين و بسيار غم خوردن براى آن را اعلام دارد. همچنين با ژوليده ساختن مو ريا مى كند تا با آن اعلام دارد كه همت بسيار در كار دين دارد و فرصت شانه زدن مو را ندارد. اين عوامل هرگاه ظاهر شود مردم از آنها به امور ياد شده استدلال مى كنند پس نفس از شناخت مردم احساس راحتى مى كند. از اين رو نفس ‍ را به اظهار آن اعمال فرا مى خواند تا به آن راحتى برسد؛ و نزديك به رياكارى است : آهسته حرف زدن ، فرو رفتگى چشم ها، خشكى لب ها، تا با آن بفهماند كه روزه دار است ولى وقار دين موجب آهسته حرف زدن اوست ، يا ضعف گرسنگى است كه قوتش را كم كرده است . از اين رو عيسى (ع ) فرمود: هرگاه يكى از شما روزه بگيرد بايد سرش را روغن بمالد و مويش ‍ را مجعّد و ميان فرو هشته كردن و چشمانش را سرمه كند و تمام اين كارها از بيم آن است كه شيطان او را به ريا نكشاند. از اين رو ابن مسعود گفت : روزه دار به صبح در آييد در حالى كه خود را روغن ماليده ايد. اين است رياكارى دينداران در بدن . امّا دنياداران با چاقى و صفاى رنگ و راست قامتى و زيبارويى و نظافت بدن و نيرومندى اعضا و تناسب بودن آنها ريا مى كنند.
بخش دوّم :
ريا با نوع پوشاك و رياى با هياءت . امّا ريا با هياءت آن است كه موى سر را ژوليده كند و شارب را بتراشد و در حال راه رفتن سر خود را به زير بيندازد و آرام حركت كند و اثر سجده را در پيشانى باقى بگذارد و لباس خشن و پشمينه پوشيده و تا نزديك نيمه ساق پا به خود پيچد و آستين ها را كوتاه بكند و جامه ها را نظافت نكند و پاره پاره رها سازد. و تمام اين كارها را با ريا انجام دهد تا خود را پيرو سنت و نيز پيرو بندگان صالح خدا نشان دهد، و از رياكارى به شمار مى آيد پوشيدن جامه هاى وصله دار و نمازگزاردن روى سجاده و پوشيدن لباس كبود از باب شباهت به صوفيان با اين كه در باطن از حقيقت تصوف خالى است همچنين رياكارى است . انداختن پارچه روى عمامه تا با آن عمل نشان دهد كه از گرد و غبار راه پرهيز دارد و به خاطر متمايز بودنش به آن علامت تا چشمان مردم به او متوجه شود. و از رياكارى است كه انسان نادان دراعه و طيلسان بپوشد تا مردم تصور كنند كه وى از دانشمندان است .
رياكارانى كه در لباس پوشيدن ربا مى كنند چند طبقه اند. بعضى از آنها كسانى هستند كه با اظهار زهد مى خواهند در نزد انسان هاى صالح مقامى به دست بياورند از اين رو لباس هاى كهنه و پاره و كوتاه و خشن مى پوشند تا آنها را به رخ مردم بكشند، و اگر به آنها تكليف شود كه لباس هاى متوسط و تميز كه پيشينيان مى پوشيدند بپوشند برايشان همانند سر بريدن است ، زيرا بيم دارند كه مردم بگويند: از زهد منصرف شده و از آن راه برگشته و به دنيا رغبت كرده است ، گروه ديگر مى خواهند كه در نزد درستكاران و دنياداران چون شاهان و تاجران مقبول و موجه باشند، و اگر لباس هاى گرانبها بپوشند قاريان آنها را رد مى كنند و اگر لباس هاى كهنه و ارزان بپوشند از چشم شاهان و ثروتمندان مى افتند، و آنان مى خواهند در نزد دنياداران و دينداران موجّه باشند، از اين رو در طلب لباس هاى پشمينه نازك و عباهاى نازك و جامه هاى چند تكه رنگين و بلند بر مى آيند و آنها را مى پوشند و شايد بهاى لباس هايشان به همان قيمت لباس ثروتمندان و هياءت و رنگش به رنگ لباس صالحان باشد، و بدين وسيله مى خواهند در نزد هر دو گروه موجه باشند. اگر به اينان پيشنهاد شود كه لباس هاى خشن و كثيف بپوشند در نزد آنها مانند سر بريدن آنهاست ، چرا كه بيم دارند از چشم شاهان و ثروتمندان بيفتند و اگر به آنها گفته شود كه لباس ديبقى و كتان سفيد نازك يا لباس بافته از تارهاى سيم و زر بپوشند اگر چه قيمتش كمتر از قيمت لباس هاى خودشان باشد بر آنها گران مى آيد از بيم آن كه درستكاران بگويند: اينان به لباس دنياداران رغبت كرده اند و هر طبقه از آنها موقعيت خود را در لباس ‍ مخصوص مى دارند از اين رو بر او گران مى آيد كه پست تر يا بالاتر از آن بپوشد اگر چه مباح باشد، چون مى ترسد نكوهش شود. امّا رياكارى اهل دنيا به لباس هاى گرانبها و مركب هاى بلند و انواع وسعت ها در زندگى و تجمل گرايى در پوشاك و مسكن و اثاث خانه و اسب هاى سبك و با نشاط و لباس هاى رنگين و طيلسان گرانبهاست و اين نوع رياكارى در ميان مردم آشكار است ، چرا كه آنان در خانه هايشان لباس هاى خشن مى پوشند و تا زمانى كه غرق زينت نشده اند بر آنها ناگوار است كه با آن لباس هاى خشن در برابر مردم ظاهر شوند.
3 - ريا در گفتار و رياى دينداران در موعظه و تذكار و به حكمت سخن گفتن و حفظ اخبار و آثار براى به كارگيرى در مكالمات روزمرّه تا اظهار كنند كه علم بسيار دارند و سخت به احوال پيشينيان صالح توجه دارند. اينان در حضور مردم لب هايشان را به ذكر خدا مى جنبانند و در حضور مردم ، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و در برابر منكرات خشم خود را نشان مى دهند، و از اين كه مردم مرتكب گناهان مى شوند اظهار تاءسف مى كنند. آهسته سخن مى گويند و در خواندن قرآن صدا را نازك مى كنند تا اظهار اندوه و ترس كنند؛ و مدعى حفظ حديث و ديدار اساتيد و كوبيدن در خانه راويان حديث براى بيان ايراد موجود در لفظ حديث هستند تا بصيرت خود را به احاديث اعلام دارند و براى اظهار دانش در علم حديث به صحيح يا غير صحيح آن مى پردازند و به قصد ساكت كردن حريف با دليل با او مجادله مى كنند تا به مردم نشان دهند كه در علم دين نيرومندند. رياكارى در گفتار بسيار است و انواعش بى شمار، امّا رياكارى دنياداران در گفتار به حفظ اشعار و ضرب المثل ها و آوردن عبارت هاى شيوا و از بر كردن قواعد نحوى دور از ذهن براى به شگفت واداشتن دانشمندان و اظهار دوستى به مردم براى به دست آوردن دل آنهاست .
4 - ريا كردن در عمل ؛ مانند رياكارى نمازگزار در طول دادن قيام و كشيدن و طول دادن سجده و ركوع و پايين انداختن سر و توجه نكردن به اطراف و آرامش و سكون و برابر ساختن قدم ها و دست ها و همچنين رياكارى در روزه و جنگ و حج و صدقه دادن و اطعام كردن و خشوع در راه رفتن در هنگام ديدار ديگران مانند پلك بر هم نهادن و سر به زير افكندن و تاءمل در سخن گفتن تا آنجا كه رياكار گاه به طرف حاجت خود تند راه مى رود و هرگاه يكى از دينداران متوجه او شود از بيم آن كه او را به شتاب و كمى وقار نسبت دهد. با وقار حركت خود را ادامه مى دهد و سر به زير مى افكند، و اگر آن مرد غايب شود به همان شتاب خود باز مى گردد و چون دوباره او را ببيند به خشوع باز مى گردد و به ياد خدا نيست تا براى او خشوع كند بلكه خشوع او براى اين است كه مبادا شخصى بر حال او مطلع شود و اعتقادش ‍ به اين كه وى از عابدان و صاحبان است . درباره او تغيير كند. ممكن است رياكار هرگاه مطلب ياد شده را بشنود شرم داشته باشد از آن كه راه رفتن او در خلوت با راه رفتنش در جلو مردم متفاوت باشد و خود را وادار كند كه در خلوت نيز خوب راه برود تا هرگاه مردم او را ببينند نياز به تغيير روش راه رفتن نداشته باشد. و چنين مى پندارند كه با اين كار از ريا رهايى يافته در صورتى كه رياكارى او چند برابر شده است ، چرا كه در خلوت هم رياكار شده است . او راه رفتن خود را كه در خلوت نيكو ساخته براى بيم و شرم از خدا نيست ، بلكه براى آن است كه در حضور مردم نيز خوب راه برود. امّا رياكارى دنياداران به تكبر و ناز فروشى و حركت دادن دست ها و آهسته گام زدن و گرفتن دامن لباس و چرخاندن دو طرف بدن است تا با آن حركات شكوه و جلال خود را نشان دهند.
5 - رياكارى به وسيله ياران و ديدار كنندگان و آميزش كننده ها مانند كسى كه خود را به زحمت مى اندازد تا دانشمندى از او وقت ملاقات بگيرد تا بگويند: فلان عالم با فلانى ديدار كرده است يا عابدى با او ديدار كند تا بگويند: دينداران به ديدار فلانى تبرك جسته و به نزد او مى روند، يا سلطانى يا كارگزار او به ديدنش بروند تا گفته شود: سلاطين به خاطر درجات مهمى كه در دين دارد به او تبرك مى جويند، يا مانند كسى كه بسيار از اساتيد ياد مى كند تا نشان دهد كه اساتيد بسيارى را ملاقات و از آنان استفاده كرده است ، و به اساتيدش ببالد و اين باليدن در هنگام مخاصمه با ديگران آشكار مى شود كه به ديگران مى گويد: تو كدام استاد را ديده اى ؟ در حالى كه من فلان استاد و فلان را ملاقات كرده ام و شهرها را گشته و به اساتيدى خدمت كرده ام ، و سخنانى نظير اينها بر زبان مى آورد. مجموع چيزهايى كه رياكاران به آنها ريا مى كنند همينهاست و تمام آنها با اين رياكارى ها جوياى مقام و منزلت در دل هاى بندگان خدايند. بعضى از رياكاران به همين كه مردم به آنها اعتقاد خوبى داشته باشند قانعند، چه بسا راهبانى كه سال هاى زيادى در دير خود از مردم كناره بگيرند و چه بسيار عابدانى كه مدت ها در قله كوهى عزلت گزينند و پنهان شدنشان براى اين است كه مى دانند در دل هاى مردم جاى مى گيرند و اگر بدانند كه در دير و صومعه خود به جرمى نسبت داده مى شوند پريشان خاطر مى شوند و به اين كه خدا از پاك بودنشان آگاه است قناعت نمى كنند، بلكه از بدگمانى مردم به آنها غمگين شده و مى كوشند با چاره جويى زياد آن بدگمانى را از دل هاى مردم برطرف سازند با اين كه از مال مرد طمع بريده اند ليكن تنها موجّه بودن را دوست دارند، زيرا چنان كه در انگيزه هاى وجاهت نقل كرديم موجّه بدن در نزد مردم لذت بخش است ؛ چرا كه يك نوع قدرت و سلطه و كمال آنى است ، اگر چه زود برطرف مى شود و جز نادانان كسى بدان فريفته نمى شود ولى بيشتر مردم نادانند. بعضى از رياكاران تنها به موجّه شدن قانع نيستند بلكه علاوه بر آن مى خواهند كه ديگران زبان به ستايش آنان بگشايند. برخى شهرت و آوازه در شهرها را طالبند تا مردم بسيارى نزد ايشان رفت و آمد كنند. بعضى مى خواهند در نزدشان شاهان شهرت يابند تا شفاعتشان مقبول افتد و به وسيله آنها حاجت هاى مردم برآورده شود و به اين وسيله در نزد تمام مردم محبوب و موجّه شوند. هدف برخى از رياكاران اين است كه با رياكارى به جمع كردن مال بى ارزش دنيا بپردازند، اگر چه از مال وقف و يتيمان و ديگر اموال حرام باش و اين گروه بدترين طبقات رياكاران هستند و با عواملى كه ياد كرديم ريا مى كنند. اين بود حقيقت ريا و آنچه با آن ريا تحقق مى يابد.
آيا ريا حرام است يا مكروه يا مباح ؟
اگر كسى بگويد: با توجه به مطالب ياد شده آيا ريا حرام است ، يا مكروه ، يا مباح ؟ يا در آن تفصيل و شرح است ؟
مى گوييم : در حكم ريا شرح و تفصيل است ، زيرا ريا جاه طلبى است و آن يا به وسيله امور عبادى محقق مى شود يا امور غير عبادى . اگر به غير امور عبادى باشد مانند طلب كردن مال است . بنابراين از آن جهت كه وى طالب موجه شدن در دل هاى مردم است حرام نيست . امّا همان طور كه به دست آوردن مال با نيرنگ ها و وسايل ممنوع ممكن است جاه طلبى نيز چنان است . و همان طور كه به دست آوردن مال اندك كه مورد نياز انسان مى باشد ستوده است به دست آوردن كمى موقعيت و آبرو كه با آن از آفت ها محفوظ بماند ستوده مى باشد؛ همچنان چيزى كه يوسف (ع ) طلب كرد آنجا كه گفت : انى حفيظ عليم ، و همان طور كه در مال زهر كشنده و پادزهر سودمند است در جاه نيز وجود دارد و چنان كه مال بسيار انسان را به بيهودگى و طغيان مى كشاند و ياد خدا و آخرت را به فراموشى مى سپارد جاه و منزلت بسيار نيز چنان است ، بلكه خطر و فتنه جاه بيشتر از فتنه مال است و چنان كه نمى گوييم : مالك شدن مال بسيار حرام است نمى گوييم : تصاحب كردن دل هاى بسيار حرام است ، مگر آنگاه كه بسيارى مال و جاه انسان را به انجام كارهاى غير مجاز وادار كند. آرى همان طور كه همت گماشتن به افزونى مال سرچشمه تمام بدى هاست ، همت گماشتن به گسترش جاه و منزلت نيز منشاء همه بدى هاست و مال دوست و جاه طلب بر ترك گناهان قلبى و زبانى و غير آن قادر نيست ؛ امّا گسترش جاه و منزلت بدون حرص ورزى در به دست آوردن و غمگين نشدن از زوال آن زيانى ندارد. از اين روست كه هيچ مقام و منزلتى گسترده تر از منزلت رسول خدا (ص ) و علماى دين كه پس از آن حضرت بودند وجود ندارد، امّا همت گماشتن به جاه طلبى اگر چه موجب نقصان در دين است حرام نيست . بنابراين مى گوييم پوشيدن لباس خوب هنگام بيرون شدن به طرف مردم رياكارى است . امّا حرام نيست ، زيرا رياكارى در امر عبادى محسوب نمى شود بلكه در امور دنيوى است و هر تجمل و آراستگى در برابر مردم همين حكم را دارد و دليل بر آن روايت عايشه است كه رسول خدا (ص ) روزى قصد بيرون رفتن به سوى يارانش كرد و در آب كوزه اى نگريست و عمامه و موى خود بياراست . عايشه گفت : اى رسول خدا (ص ) آيا اين كار را مى كنى ؟ حضرت فرمود: ((آرى ، خدا دوست مى دارد كه بنده در هنگام بيرون رفتن به سوى برادرانش خود را بيارايد.)) (275) آرى اين عمل از رسول خدا (ص ) عبادت بود چرا كه او ماءمور به دعوت مردم و تشويق آنها به پيروى از خود و دلجويى آنان بود، اگر از چشم آنها مى افتاد به پيروى از او رغبت نمى كردند. از اين رو بر او واجب بود كه بهترين حالات خود را بر ايشان آشكار سازد تا از چشمان مردم نيفتد، زيرا چشم مردم عوام ظاهر را مى بيند نه باطن را و قصد پيامبر (ص ) اين بود و نيز اگر كسى از آراستن خود در چشم مردم اين قصد را داشته باشد كه از نكوهش و ملامت آنها بپرهيزد و آنها را به احترام و تعظيم خود وادارد امر مباحى را قصد كرده است ، زيرا بر آدمى رواست كه از رنج نكوهش بپرهيزد و آسايش انس گيرى با برادران را بخواهد و هرگاه مردم او را نامرتب و كثيف بدانند با او انس نمى گيرند. در اين صورت رياكارى در امور غير عبادى گاه مباح و گاه عبادت و گاه نكوهيده است و اين بر حسب هدف شخص است ؛ از اين روست كه مى گوييم هرگاه شخص مال خود را بر گروهى ثروتمند انفاق كند و قصدش ‍ عبادت و صدقه دادن نيست ، بلكه براى اين است كه مردم او را بخشنده بدانند رياكارى حلال است و نظاير آن نيز چنين است .
امّا رياكارى كه در عبادات مانند: زكات و نماز و جنگ و حج ريا مى كند دو حالت دارد:
1 - قصدش فقط رياكارى است و به ثواب نظر ندارد. عبادت چنين رياكارى باطل است چون ارزش اعمال وابسته به نيت است و اين عمل به قصد عبادت انجام نشده و تنها عملش باطل نمى شود تا بگوييم : همان حالت پيش از عبادت را دارد بلكه به مدلول روايات با آن ريا گناه كرده است و در اين عمل قصد دو چيز كرده است كه به عبادت مربوط است و آن نيرنگ و حيله است ، چون مردم را به اين توهم افكنده كه در عبادتش مخلص و مطيع خدا و ديندار است ، در حالى كه چنين نيست . علاوه بر اين نيرنگ در امور دنيا نيز حرام است . تا آنجا كه اگر قرض عده اى را ادا كند و آنها را به اين توهم بيندازد كه اين كار را بدون چشمداشت كرده است تا او را بخشنده بدانند، گناه كرده است ؛ چون در اين عمل نيرنگ و تصاحب دل ها با حيله وجود دارد. گناه دوّم در ارتباط با خداست و آن اين است كه هرگاه در عبادت خدا قصد (خوشامد) مردم را بكند خدا را استهزاء كرده است ؛ از اين رو قتاده گويد: هرگاه بنده اى ريا كند خداوند به فرشتگانش مى فرمايد: به او بنگريد چگونه مرا ريشخند مى كند. حكايت آن مانند اين است كه در تمام روز در برابر شاهى از شاهان بايستى چنان كه خوى چاكران است ولى ايستادنت فقط براى نگاه كردن به يكى از كنيزان يا غلامان شاه باشد چرا كه اگر قصدت از اين كار نزديكى به شاه و خدمت به او نباشد او را مسخره كرده اى . پس چه تحقيرى بالاتر از آن است كه قصد بنده از بندگى خدا خودنمايى در برابر بنده اى باشد كه نفع و ضررى ندارد و آيا اين رفتار جز به گمان آن است كه آن بنده در فراهم ساختن اهداف او از خدا تواناتر است و تقرب جستن به او از تقرب به خدا سزاوارتر؟ زيرا او را بر مالك الملوك ترجيح داده است و او را مقصد عبادت خويش قرار داده و كدام ريشخند بالاتر از اين است كه بنده را مافوق مولا قرار دهند؟ اين نوع رياكارى از بزرگترين مهلكات است ؛ از اين رو پيامبر (ص ) آن را ((شرك اصغر)) (276) ناميده است . آرى بعضى از درجات ريا شديدتر از بعض ‍ ديگر است چنان كه شرح آن بزودى در درجات ريا خواهد آمد و هيچ يك از درجات آن به تناسب شيئى مورد ريا از گناه بسيار يا كم خالى نيست و اگر هيچ چيز در ريا نبود، جز سجود و ركوع براى غير خدا، همين امر براى گناه شمردن و ريا كفايت مى كرد؛ زيرا هرگاه در عبادت قصد تقرب به خدا نكند قصد تقرب به غير خدا كرده است و بجانم سوگند اگر در سجده غير خدا را قصد كرده باشد كفرى است آشكار جز اين كه ريا كفر پنهان است زيرا در قلب رياكار، مردم بزرگ جلوه كرده اند و اين بزرگى موجب شده كه براى آنها ركوع و سجود كند و در سجده از جهتى مردم تعظيم شده اند و هرگاه در سجده قصد تعظيم خدا برطرف شود و تعظيم مخلوق بماند نزديك به شرك مى شود جز اين كه قصد رياكار اين است كه خود را در دل كسى كه به او تعظيم مى كند بزرگ جلو دهد و به اين وسيله در خود صورت تعظيم براى خدا را اظهار مى دارد، از اين جهت شرك خفى است نه جلى و اين (عمل ) كمال نادانى است و فقط كسى به آن اقدام مى كند، كه شيطان او را فريفته باشد و او را به اين توهم افكنده باشد كه سود و زيان و روزى و اجل و مصلحت حال و آينده او در اختيار بندگان است ، بيش از آن كه در اختيار خداست . از اين رو صورت خود را از خدا به طرف مردم برگردانيده و به دل متوجه آنها شده تا دل آنها را به خود متمايل سازد و اگر خداوند آنها را در دنيا و آخرت به مردم واگذارد كمترين مكافات عمل او خواهد بود؛ زيرا تمام بندگان ناتوانند و سود و زيانشان در دست خودشان نيست تا چه رسد به ديگران . در دنيا حال چنين است ، پس چگونه خواهد بود حال او در آن روزى كه نه از پدر براى پسر كارى ساخته است و نه از پسر براى پدر، بلكه پيامبران در آن روز مى گويند: خودم ، خودم ، پس چگونه نادان ثواب آخرت و نزديكى به خدا را با چيزى كه به طمع كاذب خود در دنيا از مردم انتظار دارد عوض مى كند؟ بنابراين شايسته است كه شك نكنيم در اين كه از نظر عقل و نقل هر كس در بندگى خدا ريا كند مورد خشم است . اين در صورتى است كه قصد مزد نكند؛ امّا اگر در زكات دادن و نماز گزاردن خود قصد مزد و ستايش را بكند شركى است كه با اخلاص مخالف است و ما حكم آن را در كتاب اخلاص نقل كرديم و آنچه در اين بخش از سخنان بزرگان نقل كرديم دلالت داشت كه چنين عبادتى هرگز مزد و ثوابى ندارد.
شرح درجات ريا
بايد دانست كه برخى از باب هاى ريا از بعضى ديگر دشوارتر و سخت تر است و اختلاف مراتب آن بر حسب اختلاف و تفاوت اركان آن است و اركانش سه چيز است : آنچه به وسيله آن ريا تحقق مى يابد، و آنچه به خاطر آن ريا مى شود، و خود قصد ريا.
نخستين ركن :
خود قصد رياست و آن چهار درجه دارد:
الف : فقط رياكارى است بى آن كه قصد عبادت خدا و ثواب در كار باشد.
ب : ريا تواءم با قصد ثواب است ولى قصد ثواب از قصد ريا ضعيف تر است .
ج : قصد ثواب با قصد ريا برابر باشد.
د: قصد ثواب قوى تر از قصد ريا باشد.
درجه اول كه از همه درجات شديدتر است اين است كه رياكار هرگز قصد ثواب نداشته باشد مانند كسى كه در برابر مردم نماز مى خواند و اگر تنها باشد نماز نمى خواند، بلكه گاه بدون وضو با مردم نماز مى گزارد. چنين شخصى فقط قصدش رياكارى است و در پيشگاه خدا مورد خشم است . همچنين كسى كه از بيم نكوهش مردم زكات مى دهد و قصد ثواب ندارد اگر خودش تنها باشد زكات را نمى پردازد و اين بالاترين درجات رياست .
درجه دوم اين است كه علاوه بر ريا قصد ثواب هم دارد ولى قصد ثواب در او ضعيف است به طورى كه اگر در خلوت باشد آن عمل را انجام نمى دهد و قصد ثواب او را به عمل عبادى وانمى دارد و اگر قصد ثواب نباشد يقينا قصد ريا او را به عمل وامى دارد. اين درجه نزديك به درجه قبل است و قصد ثواب كه در واداشتن او به عمل مستقل نيست ، گناه و خشم الهى را از او برطرف نمى سازد.
درجه سوم اين است كه قصد ثواب با قصد ريا برابر باشد، به طورى كه اگر يكى باشد و ديگرى نباشد انگيزه انجام كار را ندارد و چون هر دو انگيزه جمع شود ميل به كار پيدا مى شود يا هر يك از ثواب و ريا به گونه اى باشد كه اگر يكى از آنها فراهم شود مى تواند او را به عمل وادارد در مورد چنين شخصى بايد گفت آنچه اصلاح كرده با آنچه تباه كرده برابر است و اميدواريم كه بدهكار نشود، يعنى نه ضرر كند و نه بهره ببرد يا ثواب او به همان ميزان كيفرش باشد؛ ولى ظاهر روايات دلالت دارد كه چنين شخصى سالم نمى ماند يعنى ثواب و عقابش برابر نيست و ما در كتاب اخلاق در اين باره سخن گفته ايم .
درجه چهارم اين است كه مطلع شدن مردم از عبادت او در نظرش ترجيح داشته باشد و نشاط او را در عبادت تقويت كند و اگر اطلاع مردم هم نباشد عبادت را ترك نمى كند (قصد عبادت در او قوى است ) و اگر تنها قصد ريا بود به عبادت اقدام نمى كرد و گمان ما اين است و خدا مى داند - كه (در اين صورت ) اصل ثواب از بين نمى رود ولى از ثواب كاسته مى شود يا به اندازه قصد ريا كيفر مى شود و به اندازه قصد ثواب به ثواب مى رسد و امّا گفتار پيامبر (ص ) كه : ((خداوند مى فرمايد نسبت به شرك از همه بى نيازترم )). (277) بر موردى حمل شده كه قصد ثواب و ريا برابر باشد يا قصد ريا بيش از ثواب باشد.