راه روشن ، جلد ششم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : عبدالعلى صاحبى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۲ -


201- اين حديث را طبرانى در الاوسط به سندى كه عبدالعزيز بن حصين در آن هست روايت كرده و او ضعيف است چنان كه در مجمع الزوائد، ج 10، ص 296، آمده است و بيهقى آن را در الشعب روايت كرده چنان كه در مشكات المصابيح ، ص 455، و در المصابيح بغوى ، ج 2، ص 181 با كمى اختلاف نقل شده است .
202- عراقى گويد: از حديث جابر معروف نيست و از حديث ابوهريره معروف است ، طبرانى در الاوسط و بيهقى در الشعب به سندى كه ضعف دارد آن را روايت و به بخش اول حديث اكتفا كرده اند و مسلم نيز آن را روايت و به زيادتى كه در آخر حديث هست اكتفا كرده است .
203- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 36، و 154، از حديث ابوهريره روايت كرده است رب اشعث مدفوع بالابواب لو اقسم على اللّه لا بره و در روايت حاكم است رب اشعث اغبر ذى طمرين تنبوا عنه اعين الناس لو اقسم اللّه لا بره و گفته است : سندهاى حديث صحيح است و از ابونعيم در الحليه از حديث انس به سندى ضعيف روايت شده رب ذى طمرين لايؤ به له لو اقسم على اللّه لابره منهم البرا بن مالك و در نزد خدا حاكم نظير روايت ابراهيم با همين زيادتى است و گفته است : سندهاى حديث صحيح است عراقى در المغنى گفته است : حديث ضعيف است .
204- به مجمع الزوائد، ج 10، ص 264، رجوع كنيد؛ عراقى گويد: اين حديث را ابومنصور ديلمى در مسند الفردوس به سندى ضعيف روايت كرده است .
205- حديث را مسلم بر (صحيح )، ج 8، ص 154، از حديث حادثة بن وهب روايت كرده و طبرانى در الاوسط از استاد خدا عبداللّه بن محمّد بن ابى مريم روايت كرده و او ضعيف است .
206- اول اين حديث پيش از اين گذشت و در هيچ ماءخذى بر آخر حديث دست نيافتم .
207- اين حديث را طبرانى در الاوسط روايت كرده و رجال حديث همان رجال صحيح است چنان كه در مجمع الزوائد، ج 10، ص 264، آمده است .
208- حديث را طبرانى و حاكم روايت كرده اند و عبارت از حاكم است و مى گويد: سندهاى حديث صحيح است ، و ابن ماجه در سنن ، به شماره 3989، روايت كرده است ، و در سندهايش عبداللّه بن لهيعه است و او ضعيف است .
209- اين حدين را ابن ماجه ، به شماره 4117، روايت كرده است . و كلينى در كافى ، ج 2، ص 141، به شماره 6، با اختلافى كه در آن هست ، روايت كرده است .
210- قصص / 83: (ارى ) اين سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند، و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است .
211- هود / 15 - 16: كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را طالب باشند اعمالشان را در اين جهان بى كم و كاست به آنها مى دهيم ! (ولى ) آنها در آخرت جز آتش (سهمى ) نخواهند داشت و آنچه را در دنيا (براى نيل به مقاصد مادى و براى غير خدا) انجام دادند بر باد مى رود و اعمالشان باطل مى شود.
212- در همين كتاب ، صفحه 40، نقل شد.
213- در همين كتاب ، صفحه 40، گذشت ، و كلينى ، در كافى ، ج 2، ص 297، روايت كرده است .
214- عراقى گويد: حديث فوق را با اين لفظ نديده ام .
215- كافى ، ج 2، ص 297.
216- همان ماءخذ، ص 298.
217- همان ماءخذ، ص 298.
218- همان ماءخذ، ص 298.
219- كافى ، ج 2، ص 299، مؤ لف در واقى گويد: معناى حديث اين است كه هر كس دوست بدارد كه مردم پشت سر او راه بروند ناگزير است دروغگو يا ضعيف الراءى باشد چرا كه تمام سؤ الاتى را كه از او مى شود نمى داند، پس اگر تمام سؤ الاتى را كه از او مى شود پاسخ دهد ناگزير است دروغ بگويد و اگر به آنچه نمى داند پاسخ ندهد در راءى دادن عاجز است ، يا معنايش اين است كه ناگزير در روى زمين دروغگويى هست كه رياست طلب است و شخص ناتوانى است كه از دروغگو پيروى كند.
220- اين حديث را كشّى روايت كرده است ، به رجال كشّى ، ص 313، رجوع كنيد.
221- حديث را طبرانى در الاوسط از حديث ابن عباس روايت كرده و در بحث علم نقل شد.
222- اسراء / 88: از تو درباره روح سؤ ال مى كنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است .
223- اقتباس از سوره نور / 40: يا همچون ظلماتى است در يك درياى پهناور، كه موج آن را پوشانيده و بر فراز آن موج ديگرى است و بر فراز آن ابرى تاريك ، ظلمت هايى است يكى بر فراز ديگر... تا آخر.
224- شمس / 10: هر كس نفس خود را تزكيه كرد رستگار شد.
225- عنكبوت / 69: و آنها كه در راه ما با (خلوص نيت ) جهاد كنند قطعا هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است .
226- كهف / 45: مال و فرزندان زينت حيات دنيا هستند؛ و باقيات صالحات (ارزش هاى پايدار و شايسته ) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميد بخش تر است .
227- يونس / 25: زندگى دنيا همانند آبى است كه از آسمان نازل كرده ايم كه بر اثر آن گياهانى گوناگون مى رويد.
228- يوسف / 54: (يوسف ) گفت : مرا بر گنج هاى زمين بگمار كه من نگهبانى دانشمند و آگاهم .
229- پيش از اين گذشت .
230- اعلى / 16 - 17: بلكه شما حيات را مقدم مى داريد. در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است .
231- قيامت / 22 - 23: چنين نيست كه شما مى پنداريد (و دلايل معاد را مخفى مى شمريد) بلكه شما دنياى زودگذر را دوست داريد (و هوسرانى بى قيد و شرط را). و آخرت را رها مى كنيد.
232- سخت ترين اندوه در نزد من شادمانى است ، چرا كه صاحب آن غم به رفتن آن يقين دارد.
233- عراقى گويد: براى اين حديث ماءخذى نيافتم .
234- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 227، و بخارى در ج 8، ص 22، به الفاظ مختلف نقل كرده اند و پيش از اين نقل شد.
235- حديث را احمد در مسند، و طبرانى در الكبير بدون اين گفته : الا لا تمادحوا)) روايت كرده اند و رجال آن همان رجال صحيح از حديث ابن عمر است كه پيش از اين گذشت .
236- اين حديث را بيهقى در دلايل النبوّه روايت كرده و حديث در واقع اين است كه پيامبر (ص ) آن را به نقل از يكى از پيامبران فرموده است آنگاه كه قوم آن پيامبر وى را زدند المغنى .
237- كهف / 103 - 104: بگو آيا به شما خبر دهيم كه كه زيانكارترين (مردم ) كيانند. آنها كه تلاش هايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده با اين حال گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند.
238- عراقى گويد: براى اين حديث ماءخذى نيافتم .
239- عراقى گويد: حديث را اين چنين نيافته ام ولى صاحب الفردوس از حديث انس آن را نقل كرده است ، ويل لمن لبس الصوف فخالف فعله قوله ولى فرزند صاحب كتاب الفردوس در مسند الفردوس آن را روايت نكرده است .
240- ماعون / 5 - 8: پس واى بر نمازگزارانى كه نماز خود را به دست فراموشى مى سپارند. آنها كه ريا مى كنند و ديگران را از ضروريات زندگى منع مى كنند.
241- فاطر / 10: و آنها كه نقشه هاى سوء مى كشند، عذاب شديد براى آنهاست و مكر (و تلاش افساد گرانه ) آنها نابود مى شود (و به جايى نمى رسد).
242- انسان / 10: مى گويند ما شما را براى خدا اطعام مى كنيم ، و هيچ پاداشى و تشكرى از شما نمى خواهم .
243- كهف / 110: پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد، و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند. و آن حديثى است كه عبدالرزاق و ابن ابى الدنيا در الاخلاص ‍ و ابن ابى حاتم و طبرانى و حاكم در مستدرك ، ج 4، ص 330، از طاووس روايت كرده و بيهقى در شعب الايمان به صورت موصول از طاووس از ابن عباس روايت كرده اند، به درّالمنثور، ج 4، ص 255، رجوع كنيد.
244- براى اين حديث ماءخذى نيافتم جز آنچه صدوق (ره ) در امالى خود از رسول خدا (ص ) روايت كرده است انه سئل فيما النجاة غدا؟ پس فرمود: انما النجاة فى ان لا يخادع اللّه ؟ قال : يعمل بما امر اللّه به ثم يريد غيره فاتقوا اللّه و اجتنبوا الريا فانه شرك باللّه ، انما المرائى يدعى يوم القيامه باربعة اسماء: يا كافر، يا فاجر، يا غادر، يا خاسر، حبط عملك و بطل اجرك و لاخلاق لك اليوم فالتمس اجرك ممن كنت تعمل له پايان سخن پيامبر (ص ).
245- اين حديث را مسلم و نسائى و ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 230 روايت كرده و آن را حسن دانسته ، ابن حبان در صحيح خود نقل كرده ، به الترغيب ، ج 1، ص 52، رجوع كنيد.
246- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 130، از حديث جندب روايت كرده و در آن به جاى راءى )) ((يرائى است .
247- اين حديث را ابن مبارك در باب زهد روايت كرده و ابن ابى الدنيا در باب اخلاص از طريق او نقل كرده و ابوالشيخ در كتاب العظمة از روايت حمزة بن حبيب به صورت مرسل روايت كرده المغنى و كلينى آن را در كافى ، ج 2، ص 294، به شماره 7، چنان كه با توضيح كلينى خواهد آمد.
248- اين حديث را احمد در (مسند)، ج 5، ص 428، از حديث محمود بن لبيد روايت كرده است .
249- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 230، روايت كرده و گفته است : اين حديث حسن و غريب است .
250- اين حديث را ابن ماجه در (سنن )، به شماره 4203، از حديث ابوسعيد خدرى روايت كرده است .
251- عراقى گويد: حديث را به اين صورت نيافته ام .
252- اين حديث را حاكم در (مستدرك )، ج 3، ص 270، روايت كرده و آن را صحيح دانسته است . و بيهقى در شعب از معاذ بن جبل روايت كرده گويد: شنيدم پيامبر (ص ) در حديثى مى فرمود: ان يسيرا من الريا شرك ... تا آخر حديث ))، به درّالمنثور، ج 4، ص ‍ 257، رجوع كنيد.
253- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 3، ص 93، در حديثى از ابوهريره روايت كرده است .
254- اين حديث را بيهقى در الشعب از حديث ابودردا با كمى اختلاف روايت كرده و مضمونش يكى است .
255- عراقى گويد: اين حديث را ابن ابى الدنيا از روايت جبلة اليحصبى از يك صحابى كه نام برده نشده روايت كرده و افزوده است يا كافر، يا خاسر ولى يا مرائى نگفته است و سندهايش ضعيف است تا آخر. مى گويم : مضمون اين حديث اندكى قبل در پاورقى گذشت .
256- اين حديث را حاكم در (مستدرك )، ج 4، ص 330، با كمى اختلاف روايت كرده ، و ابن ماجه در سنن به شماره 4205، همانند حاكم نقل كرده است .
257- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 12، ص 263، با كمى اختلاف روايت كرده است . و گفته است : حديث غريب است و جز به همين صورت آن را نمى شناسيم .
258- نازعات / 2: و فرشتگانى كه ارواح مؤ منان را با مدارا و نشاط جدا مى سازند.
259- اين حديث را با همين تفصيل ابن مبارك در الزهد از مردى كه او را نام نبرده از معاذ روايت كرده است و ابن حبان در غير صحيح و حاكم و غير آن دو روايت كرده اند، و منذرى آن را در الترغيب ، ج 1، ص 6، روايت كرده و گفته است : نشانه هاى جعلى بودن حديث در تمام طرق آن و در تمام الفاظش آشكار است ، و ابن جوزى نيز آن را در الموضوعات ، روايت كرده است .
260- ذحديث را كلينى در كافى ، ج 2، ص 295، روايت كرده و در آن به جاى و تنقيص اذاذم )) ((و يحبّ ان يحمد فى جميع اموره آمده است . و بزودى خواهد آمد.
261- كافى ، ج 2، ص 295 به شماره 9.
262- همان ماءخذ، ص 296، به شماره 14.
263- همان ماءخذ، ص 295، به شماره 7.
264- همان ماءخذ، همان صفحه ، به شماره 8.
265- همان ماءخذ، ص 297، به شماره 17.
266- كافى ، ج 2، ص 296، به شماره 16.
267- همان ماءخذ، همان صفحه ، به شماره 1.
268- همان ماءخذ، ص 293، به شماره 2 و 3.
269- همان ماءخذ، ص 293، به شماره 2 و 3.
270- كهف / 110: پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند.
271- كافى ، ج 2، ص 293، به شماره 4.
272- همان ماءخذ، ص 295، به شماره 11.
273- همان ماءخذ، ص 296، به شماره 13.
274- همان ماءخذ، ص 294، به شماره 5.
275- عراقى گويد: اين حديث را ابن عبدى در الكامل از حديث عايشه روايت كرده است .
276- اين حديث را احمد در مسند خود، ج 5، ص 425، از حديث محمود بن لبيد روايت كرده و پيش ‍ از اين نقل شد.
277- اين حديث را ابن ماجه ، در (سنن )، به شماره 4205، روايت كرده و پيش از اين گذشت ، و احمد نيز آن را روايت كرده است و رجال روايتى او رجال صحيح است .
278- منافقون / 2: هنگامى كه منافقون نزد تو مى آيند مى گويند ما شهادت مى دهيم كه حتما تو رسول خدايى - خداوند مى داند كه تو قطعا رسول او هستى - ولى خداوند شهادت مى دهد كه منافقان دروغگويند.
279- بقره / 203 - 204: بعضى از مردم كسانى هستند كه گفتار آنها در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود، و خداوند بر آنچه در دل (پنهان مى دارند) گواه است (در حالى كه ) آنان سرسخت ترين دشمنانند. (نشانه اين است كه ) هنگامى كه روى بر مى گردانند كوشش در راه فساد در زمين مى كنند.
280- آل عمران / 119: هنگامى كه شما را ملاقات مى كنند (به دروغ ) مى گويند ايمان آورده ايم ، امّا هنگامى كه تنها مى شوند از شدت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان مى گزند.
281- نساء / 142: در برابر مردم ريا مى كنند و خدا را جز اندكى ياد نمى نمايند.
282- اين حديث را بزاز از حديث عايشه روايت كرده است و طبرانى از حديث ابوموسى و ابن حبان در الضعفاء، از حديث ابوبكر روايت كرده اند، به المغنى و مجمع الزوائد، ج 10، ص 223 رجوع كنيد.
283- يونس / 58: بگو به فضل و رحمت خدا بايد خوشحال شوند.
284- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 21، از حديث ابوهريره روايت كرده است .
285- كافى ، ج 2، ص 297، به شماره 18.
286- عراقى گويد: اين حديث را بيهقى در شعب الايمان از روايت ذكوان از ابن مسعود روايت كرده است . و ترمذى در (سنن ) ج 9، ص 231، از حديث ابوهريره روايت كرده كه مردى گفت : اى رسول خدا مردى عملى انجام مى دهد كه از آن شاد مى شود و هرگاه كسى از آن مطلع شود دچار خودپسندى گردد رسول خدا (ص ) فرمود: ((براى او دو اجر است اجر نهان و اجر آشكار)) و گفته است : اين حديث غريب است .
287- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 3، ص 297، از ابوقتاده روايت كرده گويد: عرض شد: اى رسول خدا چگونه است حال كسى كه تمام عمر روزه بگيرد؟ فرمود: نه روزه گرفته نه افطار كرده ، يا نه روزه گرفته نه افطار كرده است . عراقى گفته است : من آن را به لفظ خطاب نيافته ام .
288- اين حديث را ابن ماجه به شماره 4199، از حديث معاوية بن ابى سفيان به همان لفظ روايت كرده است و سند حديث ضعيف است چنان كه در جامع الصغير، ج 1، ص 102، آمده است .
289- عراقى گويد: حديث را به اين لفظ نيافته ام و شيخين از حديث جندب چنين گفته اند: من سمع سمع اللّه و من راءى راءى اللّه به مسلم نيز اين حديث را از حديث ابن عباس نقل كرده و پيش از اين گذشت .
290- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 6 7 ص 46، چنين روايت كرده است : ان رجلا ساءل رسول اللّه (ص ) عن القتال فى سبيل اللّه عزوجل فقال : الرجل يقاتل غضبا و يقاتل حمية ، قال : فوقع راسه اليه و ما رفع راسه اليه انه كان قائما فقال من قاتل لتكون كملة اللّه هى العليا فهو فى سبيل اللّه.
291- اين حديث را نسائى در (سنن )، ج 6، ص 24، از حديث عبادة بن صامت روايت كرده است . 292- همانا ستايش من موجب زينت (ستايشگر) است و نكوهش من (براى نكوهشگر) عيب است .
293- اين حديث را احمد در (مسند)، ج 3، ص 488، از حديث اقرع بن حابس كه گوينده اين گفتار است روايت كرده است . عراقى گويد: رجال حديث ثقه اند جز اين كه از اعرق ، ابوسلمة بن عبدالرحمن روايت كرده و من مطمئن نيستم كه او را از اعرق شنيده باشد. همين حديث را ترمذى از حديث براء روايت كرده و با لفظ فقال رجل : ان حمدى آن را حسن شمرده است .
294- رعد / 11: خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملتى ) را تغيير نمى دهد مگر اين كه آنها خود را تغيير دهند.
295- نساء / 40: و اگر كار نيكى باشد آن را مضاعف مى كند و از نزد خود پاداش عظيمى (در برابر آن ) مى دهد.
296- اين حديث را نسائى در (سنن )، ج 7، ص 140، بدون فانسيناه يوم حنين الخ ‌ روايت كرده است ، پس مسلم در (صحيح )، ج 5، ص 167، آن را روايت كرده است .
297- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 1، ص 83، از حديث ابن مسعود روايت كرده و احمد نيز در (مسند)، ج 6، ص 106، از حديث عايشه روايت كرده ، و ابويعلى و بزار نقل كرده اند و رجال آن موثقند چنان كه در مجمع الزوائد، ج 1، صن 34 - 35، آمده است .
298- اين حديث را احمد در (مسند)، ج 1، ص 235، از حديث ابن عباس روايت كرده است ، و نيز ابوداود در (سنن )، ج 2، ص 623، در ضمن حديثى نقل كرده است .
299- منظور ابوعبداللّه الحارث بن اسد محاسبى صاحب كتاب الرعاية لحقوق اللّه است ، اين كتاب در ليدن چاپ شده است و اين مطلب در ص 109، آن كتاب است ، رجوع كنيد.
300- نساء / 103: و بايد آنها وسايل دفاعى و سلاح هاى خود را با خود (در حال نماز) حمل كنند.
301- انفال / 63: در برابر آنها (دشمنان ) آنچه توانايى داريد از ((نيرو)) آماده سازيد (و همچنين ) اسب هاى ورزيده (براى ميدان نبرد) تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد.
302- بقره / 271: اگر انفاق ها را آشكار كنيد خوب است ، و اگر آنها را مخفى ساخته به نيازمندان بدهيد براى شما بهتر است .
303- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 61، از حديث جرير بن عبداللّه روايت كرده است .
304- اين حديث را بيهقى در الشعب از حديث ابودردا به همين صورت در حالى كه به جزء اولش اكتفا كرده روايت كرده و گفته است : هذا من افراد بقية عن شيوخه المجهولين و پيش ‍ از اين گذشت و از حديث ابن عمر نقل كرده عمل السر افضل من عمل العلانية و العلانية افضل لمن اراد الاقتدا و گفته است تنها او بقيه حديث را از عبدالملك بن مهران نقل كرده و از حديث عايشه چنين نقل كرده يفضل او يضاعف الذكر الخفى الذى لا يسمعه الحفظة على الذى تسمعه بسبعين ضعفا و گويد: تنها معاوية بن يحيى صدفى آن را نقل كرده است و او ضعيف است المغنى .
305- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 155، و ابوعواله در مسند خود، ج 1، ص 46 و احمد در مسند خويش ، ج 2، ص 309، و دارمى در (سنن )، ج 2، ص 240، روايت كرده اند.
306- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 21، روايت كرده و پيش از اين گذشت .
307- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 4، ص 244، به لفظ ديگر روايت كرده و گفته است : اين حديث بنابر شروط شيخين (بخارى و مسلم ) صحيح است - ولى آنان آن را روايت نكرده اند.
308- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 1، ص 47، از حديث عمران بن حصين روايت كرده است .
309- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 1، ص 9، از حديث ابوهريره روايت كرده است .
310- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 1، ص 46، از حديث عمران بن حصين و بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 35، نيز از حديث عمران روايت كرده است .
311- عراقى گويد: اين حديث را طبرانى از حديث فاطمه عليها السلام ، روايت كرده است .
312- اين حديث را ابن ماجه در (سنن )، به شماره 4102، از حديث سهل بن سعد روايت كرده و در اسناد آن خالد بن عمرو است ، كه محدثان در ضعيف بودن او اتفاق نظر دارند و متهم به جعل حديث است جز اين كه نووى گفته است اين حديث را ابن ماجه و ديگران با سندهاى خوب روايت كرده اند.
313- اين حديث را طبرانى در الكبير و الاوسط، روايت كرده و سندهاى الكبير حسن است چنان كه در الترغيب و الترهيب منذرى ، ج 3، ص 167، آمده است .
314- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 159، از حديث عياض بن حمار مجاشعى در حديثى طولانى چنين روايت كرده است و اهل الجنة ثلاثة ذو سلطان مقسط متصدق موفق ، و رجل رحيم رقيق القلب لكل ذى قربى و مسلم ، و عفيف متعفف ذو عيال ... تا آخر حديث )).
315- اين حديث را ابن ماجه به شماره 1752، روايت كرده است ثلاثه لا ترر دعوتهم : الامام العادل ، و الصائم حتّى يفطر، و دعوة المظلوم يرفعها اللّه دون الغمام يوم القيامة ... تا آخر حديث )).
316- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 6، ص 70، از حديث ابوسعيد خدرى چنين روايت كرده است : ان احب الناس الى اللّه يوم القيامه و ادناهم منه مجلسا امام عادل و ابغض الناس ... تا آخر حديث )).
317- اين حديث را ابوداوود از حديث ابن بريده ، در (سنن )، ج 2، ص 268، روايت كرده و گفته است : حديث ابن بريده درست ترين است : القضاة ثلثه و ابن ماجه نيز به شماره 2315، روايت كرده است .
318- اين حديث را ابن ماجه در (سنن )، به شماره 2308، روايت كرده و در آن از حديث ابوهريره من جعل قاضيا بين الناس فقد ذبح بغير سكين )) آمده است ، و ابوداود در (سنن )، ج 2، ص 268، روايت كرده است .
319- كافى ، ج 2، ص 406، علامه مجلسى (ره ) گويد: پوشيده نماند كه ظاهر اين روايات بر جايز نبودن قضاوت براى غير معصومين دلالت دارد. و ترديدى نيست كه ائمه (ع ) قاضيانى به شهرها مى فرستادند، بنابر اين ناگزير بايد آن احاديث را حمل كرد بر اين كه اصل قضاوت حق ائمه (ع ) است و براى ديگران جز به اجازه آنها قضاوت جايز نيست و همچنين در حديث بعدى يجلسه الا نبى منظور اين است كه اصل قضاوت حق انبياء و اوصياى آنهاست . خلاصه اين كه انحصار قضاوت به پيامبر و وصى او نسبت به كسى است كه بدون اجازه و نصب آن بزرگواران بر مسند قضاوت بنشيند.
320- همان ماءخذ، همان صفحه ، علامه مجلسى گويد: احتمال مى رود مقصود بيان دشوارى قضاوت باشد و براى غير معصوم غالبا زحمت دارد يا شرح اين نكته است كه از زمان پيامبر (ص ) تا اين زمان جز اين سه صنف در مجلس قضاوت ننشته اند و روايت من لا يحضره الفقيه )) ((ما جلسه مؤ يد اين ادعاست .
321- همان ماءخذ، ص 407، باب اصناف قاضيان .
322- اين حديث را مسلم و بخارى در (صحيح )، ج 9، ص 79، به سندهاى خود از عبدالرحمن بن سمره روايت كرده گويد: پيامبر (ص ) فرمود: يا عبدالرحمن لا تساءل الاماره فانك ان اعطيتها عن مساءلة وكلت اليها، و ان اعطيتها عن غير مساءله اعنت عليها... تا آخر حديث )).
323- اين حديث را بخارى نيز در (صحيح )، ج 9، ص 79، از حديث ابوهريره چنين روايت كرده است انكم ستحرصون على الاماره ، و ستكون ندامة يوم القيامة فنعمت المرضعة و بشست الفاطمة
324- حديث نهى پيامبر (ص ) از قضاوت را مسلم در (صحيح )، ج 6، ص 7، از حديث ابوذر روايت كرده لا تاءمرن على اثنين و لا تولين مال يتيم
325- اين حديث پيشتر از منابع متعدد نقل شد.
326- پيش از اين گذشت كه حسن بن على بن شعبه حرّانى در تحف العقول با كمى اختلاف اين حديث را نقل كرده است . و من در كتاب الرعاية لحقوق اللّه آن را نيافته ام و ظاهرا از كتاب ديگر او نقل شده است - خدايش رحمت كند -.
327- عراقى مى گويد: اين حديث در الشعب ، از حديث ابوبكر روايت كرده است و در سند حديث حارث بن عبيد ايادى وجود دارد كه احمد و ابن معين او را ضعيف دانسته اند.
328- عراقى گويد: مصنف كتاب ، حديث در اينجا چنين نقل كرده و گويى بر او يا ناقل حديث كلمه الريا با (ى ) تصحيف شده و اصل آن ((ربا)) با (ب ) است و رسم چنان است كه ((ربا)) را با ((واو)) يعنى ((ربوا)) مى نويسند. اين حديث را ابن ماجه از حديث ابوهريره به لفظ الربا سبعون حوبا اءيسرها ان ينكح الرجل امه روايت كرده است و در سندهاى حديث ابومعشر موجود است كه نام او نجيح است و شخصى مورد اختلاف است ، همچنين حديث را ابن ماجه از حديث ابن مسعود از پيامبر (ص ) روايت كرده كه فرمود: الربا ثلاثة و سبعون بابا و سندهاى حديث صحيح است . ابن ماجه هر دو حديث را در ابواب تجارات چنين نقل كرده و بزار حديث ابن مسعود را به لفظ الريا يضع و سبعون بابا و اشترك مثل ذلك و گاه به اين جمله اضافى استدالال مى شود كه ريا با (ى ) است چون مقارن با شرك آمده است ، و خدا به حقيقت داناتر است .
329- در احياء العلوم آمده وليته ادرك بعد بذل المجهود
330- اين حديث را ابوداوود، در (سنن )، ج 1، ص 200، و ابن ماجه ، به شماره 1425، با اختلاف اندك روايت كرده اند.
331- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 1، ص 61، بدون ذكر العظمة ، عظمت نقل كرده و گفته است حديث بنا به شروط مسلم صحيح است .
332- پيش از اين چند بار اين حديث نقل شده است .
333- اعراف / 146: بزودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبّر مى ورزند از ايمان به آيات خود منصرف مى سازيم . (در كتاب شماره آيه 142، ثبت شده و اشتباه است . - م .)
334- مؤ من / 35: اين گونه خداوند بر قلب هر متكبر جبارى مهر مى زند. (شماره 38 در كتاب اشتباه است . م .)
335- ابراهيم / 15: آنها (از خدا) تقاضاى فتح و پيروى كردند، و هر گردنكش منحرفى نوميد و نابود شد (شماره 19 در كتاب اشتباه است - م .)
336- نحل / 23: او مستكبران را دوست نمى دارد. (شماره 26 در كتاب اشتباه است . - م .)
337- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 1، ص 65 از حديث عبداللّه بن مسعود روايت كرده است .
338- اين حديث را ابن ماجه ، به شماره 4147، روايت كرده . و ابوداود در (سنن )، ج 2، ص 380، با عبارت قذفته فى النار روايت كرده است .
339- اين حديث را ترمذى در ذيل حديثى از سلمة بن اكوع از پدرش از پيامبر (ص ) روايت كرده و آن را حسن شمرده است .
340- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 10، ص 44، از حديث ابوهريره روايت كرده و گفته است روايت حسن ، غريب و صحيح است ، همچنين بغوى در مصابيح ، ج 2، ص 130 آن را روايت كرده است ، و بعضى راويان آن را از عطيه از ابوسعيد خدرى روايت كرده اند.
341- اين حديث پيش از اين گذشت .
342- اين حديث را مسلم ، در صحيح ، ج 8، ص 151، روايت كرده و در آن آمده است : و سقطهم من غرتهم
343- اين حديث را بغوى در المصابيح ، ج 2، ص 168، با تقديم و تاءخير روايت كرده و گفته است : حديث غريب و ضعيف است .
344- عراقى گويد: اين حديث را بيهقى در الشعب اين چنين به صورت مرسل و به لفظ تجبّر روايت كرده است .
345- اين حديث را احمد در مسند، ج 2، ص 170، از حديث ابن عمر روايت كرده است .
346- اين حديث را حاكم در (مستدرك )، ج 1، ص 61، از حديث سراقة بن مالك به سندى صحيح با تقديم و تاءخيرى روايت كرده و در آن به جاى المغلوبون ))، ((المقلّون آمده و جماع منّاع ذكر نشده است .
347- اين حديث را ترمذى در (سنن * ج 8، ص 175، از حديث جابر روايت كرده است .
348- اين حديث را احمد در (سنن )، ج 2، ص 179، روايت كرده است .
349- اين حديث را بزار همين طور مختصر و بدون كلمه الجبّارون روايت كرده و سندهايش حسن است . المغنى .
350- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 4، ص 597، روايت كرده و سندش ضعيف است .
351- عراقى گويد: اين حديث را بيهقى در شعب الايمان از حديث انس روايت كرده و به جاى قصرا)) ((توابيت و به جاى يطبق )) ((فيقفل گفته است ، و در سند حديث ، ابان بن ابى عياش هست و او ضعيف است .
352- مصحح گويد: بر ماءخذ اين حديث دست نيافتم مگر آنچه ابن ماجه در كتاب ، اقامة الصلاة باب الاستعاذة فى الصلاة ، به شماره 807، در حديث : اللهم انى اعوذ بك من الشيطان الرجيم من همزه و نفخه و نفثه روايت كرده است ، عمرو گويد: منظور از همزه نوعى جنون و بيمارى صرع نفثه شعر و نفخه تكبر است .
353- كافى ، باب كبر، ج 2، ص 309، به شماره 4، 3، 7، 8، 9.
354- كافى ، باب كبر، ج 2، ص 309، به شماره 4، 3، 7، 8، 9.
355- كافى ، باب كبر، ج 2، ص 309، به شماره 4، 3، 7، 8، 9.
356- كافى ، باب كبر، ج 2، ص 309، به شماره 4، 3، 7، 8، 9.
357- كافى ، باب كبر، ج 2، ص 309، به شماره 3، 4، 6، 7، 8، 9.
358- كافى ، باب كبر، ج 2، ص 309، به شماره 3، 4، 6، 7، 8، 9.
359- كافى ، باب كبر، ج 2، ص 309، به شماره 3، 4، 6، 7، 8، 9.
360- همان ماءخذ، ج 2، ص 310، شماره هاى 10 و 11.
361- همان ماءخذ، ج 2، ص 310، شماره هاى 10 و 11.
362- همان ماءخذ، ص 311، شماره 13.
363- همان ماءخذ، ص 311، شماره 15.
364- همان ماءخذ، ص 311، شماره 16.
365- همان ماءخذ، ص 311، شماره 17.
366- همان ماءخذ، ص 311، شماره 14.
367- اين حديث را مسلم در صحيح ، ج 6، ص 147، روايت كرده و بغوى در المصابيح ، ج 2، ص 119، روايت كرده و عبارت از اوست .
368- اين حديث را ابويعلى و طبرانى و بزار از حديث عباس بن عبدالمطلب روايت كرده ، و در صحيح بخارى و مسلم از حديث ابوهريره مورد اتفاق است .
369- اين حديث را بغوى در المصابيح ، ج 2، ص 119، روايت كرده و عبارت از اوست و از حديث ابن عمر مى باشد.
370- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 118، روايت كرده و در آن المطيطباء آمده است و در نهايه الميطاء است و نقل كرده كه با الف ممدوده و مقصوره هر دو قرائت شده است .
371- اين حديث را احمد و بخارى در الادب المفرد، از حديث عبداللّه بن عمر به سندى ضعيف روايت كرده اند چنان كه در جامع الصغير، آمده است .
372- اين حديث را مسلم در صحيح ، ج 8، ص 21، از حديث ابوهريره روايت كرده است .
373- عراقى گويد: اين حديث را عقيلى در الضعفاء؛ و بيهقى در الشعب ، از حديث ابوهريره و نيز از حديث ابن عباس روايت كرده اند و هر دو راوى ضعيفند، پايان سخن عراقى . مى گويم : اين حديث را طبرانى و بزار و به همين صورت از حديث ابوهريره روايت كرده و سندهايشان حسن است چنان كه در الترغيب ، منذرى ، ج 3، ص 561، آمده است و به سندى حسن اندكى قبل از كافى نقل شد.
374- اين حديث را بخارى در التاريخ و بغوى و بارودى و ابن قانع و طبرانى در الكبير و بيهقى در الشعب از ركب مصرى به سندى حسن روايت كرده اند چنان كه در جامع صغير آمده است .
375- اين حديث را بزار از روايت طلحة بن عبداللّه از پدرش از جدش طلحه روايت كرده و نظير اين حديث را نقل كرده جز اين جمله : و من اكثر ذكر اللّه احبه اللّه و از قبا نيز نام نبرده ذهبى گويد: اين خبرى ناپسندى است المغنى . همين حديث را كلبى در كافى ، ج 2، ص 123، روايت كرده است (البته روايت كافى با اين حديث در عبارت اختلاف زيادى دارد. - م .)
376- عراقى گويد: ماءخذى براى اين حديث نيافتم و آنچه موجود است حديث غذا خوردن آن حضرت با شخص جذامى است كه ابوداود و ترمذى در (سنن )، ج 8، ص 11، از حديث جابر روايت كرده است ، ترمذى گويد: حديث غريب است .
377- حديث را ابويعلى از حديث عايشه و طبرانى از حديث ابن عباس روايت كرده اند و سند هر دو حديث ضعيف است چنان كه در المغنى است . و كلينى در كافى ، ج 1، ص 122، به شماره 5، روايت كرده است (البته روايت كلينى با اين روايت از نظر عبارت تفاوت هايى دارد. - م .)
378- اين حديث را ابن ابى الدنيا در اليقين از يحيى بن ابى كثير به صورت مرسل روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
379- اين حديث را طبرانى همين گونه در حالى كه بر ابن مسعود متوقف ساخته روايت كرده و در سند آن مسعودى هست كه مورد اختلاف است . المغنى .
380- بر ماءخذ آن دست نيافتم آرى حاكم و طبرانى از حديث انس روايت كرده : اربع لايصيبن الا يحب : الصمت و هو اول العبادة ، و التواضع ، و ذكر اللّه و قلة الشى ء و حاكم آن را صحيح دانسته ولى مقدّسى آن را در تذكرة الموضوعات نقل كرده و گفته است : اين عبارت از سخنان حسن بصرى است و در سند آن عوام بن جويريه است و به گفته ابن حبان است . او روايت دروغ را نقل مى كند.
381- نظير اين حديث را بيهقى در الشعب روايت كرده و در سند آن زمعة بن صالح است كه عموم محدثان او را ضعيف دانسته اند چنان كه در المغنى است .
382- چنين نقل شده است و اين حديث را ابن ابى الدنيا در نكوهش خشم روايت كرده و در آن يرفعكم اللّه و كلينى آن را در كافى ، ج 2، ص 121، روايت كرده است .
383- پيش از اين گذشت كه عراقى گفت : به اين صورت آن را نيافته ام و مصورف غذا خوردن پيامبر با شخص مبتلا به جذام است كه ابوداود و ترمذى آن را روايت كرده و گفته است حديث غريب است و ابن ماجه از حديث جابر روايت كرده است .
384- عراقى گويد: اين حديث غريب است .
385- عراقى گويد: اين حديث غريب است .
386- اين حديث نيز مانند دو حديث سابق غريب است .
387- نجاشى به فتح ((ن )) و ((ج )) غير مشدد لقب پادشاه حبشه است و مقصود در اينجا همان كسى است كه مسلمان شد و به پيامبر (ص ) ايمان آورد و نامش اضمحة بن بحر بود او پيش از فتح مكه مسلمان شد و پس از آن درگذشت و چون خبر مرگ او به پيامبر رسيد بر او نماز گزارد. او كسى است كه به مدينه و حبشه هجرت كرد در جنگ موته سال هشتم هجرى در سن چهل و يك سالگى شهيد شد و در پيش روى بدنش نود زخم شمشير و نيزه بود و دستهايش در جنگ قطع شد و خدا به او دو بال داده كه در بهشت با آنها پرواز كند از اين رو به صاحب دو بال ملقّب شده است .
388- كافى ، ج 2، ص 121 و 122.
389- كافى ، ج 2، ص 121 و 122.
390- كافى ، ج 2، ص 121 و 122.
391- همان ماءخذ، ص 123، شماره 7 و 8.
392- همان ماءخذ، ص 123، شماره 7 و 8.
393- همان ماءخذ، ص 123.
394- همان ماءخذ، ص 123.
395- همان ماءخذ، ص 123.
396- همان ماءخذ، ص 123.
397- مقصود امام هفتم (ع ) از حكايت اين بوده كه توضيح دهد كشتن گوسفند به جاى شتر تواضع در برابر خدا است تا در برابر اين تواضع در دنيا و آخرت به او رفعت مقام بخشد و عملش را جبران كند، چنان كه مرحوم فيض در وافى گفته است ، حديث در كافى ، ج 2، ص 124، روايت شده است .
398- مقصود امام هفتم (ع ) از حكايت اين بوده كه توضيح دهد كشتن گوسفند به جاى شتر تواضع در برابر خدا است تا در برابر اين تواضع در دنيا و آخرت به او رفعت مقام بخشد و عملش را جبران كند، چنان كه مرحوم فيض در وافى گفته است ، حديث در كافى ، ج 2، ص 124، روايت شده است .
399- كافى ، ج 2، ص 124.
400- كافى ، ج 2، ص 124.