راه روشن ، جلد چهارم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : محمّدرضا عطائى

- ۱۱ -


فصل :
مى گويم:از طريق خاصه (شيعه ) روايتى از امام باقر (عليه السلام) در كافى آمده است كه مى فرمايد: ((در آخر الزمان گروهى مورد اطاعت ديگرانند كه در ميان آنها عده اى نوخاستگان نادان ريا مى ورزند و به زهد و عبادت خودنمايى مى كنند. امر به معروف و نهى از منكر را واجب نمى دانند مگر وقتى كه ايمن از ضرر باشند و براى يافتن راه هاى جواز و بهانه در پى لغزشها و عمل نادرست دانشمندان هستند. تا وقتى كه به نماز و روزه رو مى آورند كه به جان و مالشان صدمه اى نزند و اگر نماز به فعاليتهاى مالى و بدنى آنها ضرر داشته باشد به يقين آن را ترك مى گويند همان طور كه بالاترين و ارزنده ترين واجبات را ترك كرده اند، زيرا امر به معروف و نهى از منكر واجب بزرگى است كه بدان وسيله تمام واجبات انجام مى گيرد، آن وقت است كه خشم خداى تعالى بر ايشان كامل مى شود و عذابش همه را فرا مى گيرد و در نتيجه نيكان ، در سراى تبهكاران و خردسالان ، در خانه بزرگسالان از بين مى روند. براستى كه امر به معروف و نهى از منكر راه پيامبران و روش ‍ صالحان است واجبى است بزرگ كه بدان وسيله تمام واجبات به پا داشته مى شود و راه هاى دين از بدعتها و انحرافها ايمن مى گردد و كسبها حلال مى شود و حقوق مردم بازگردانده مى شود و زمين آباد مى گردد و از ستمگران انتقام گرفته مى شود و امور دين و دنيا راست مى گردد. بنابراين با دلهايتان نهى از منكر كنيد و با زبانتان بگوييد و به پيشانى (بدكاران ) بزنيد و در راه خدا از ملامت ملامتگران نترسيد. اگر پند گرفتند و به راه حق بازگشتند، ايرادى بر ايشان نيست ، ((بلكه ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در زمين به ناحق ظلم روا مى دارند، براى آنها عذاب دردناكى است .))(307) و اگر پند نگرفتند و به راه حق بازنگشتند به تن خود با ايشان مبارزه كنيد و با قلبتان از آنها خشمگين باشيد. (اما) در پى قدرت و جستجوى ثروت و براى پيروزى بر ايشان ، بر آنان ستم روا مداريد تا تسليم فرمان خدا شوند و در خط طاعت در آيند. خداى تعالى به حضرت شعيب پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) وحى كرد كه صد هزار از قوم تو را هلاك مى كنم ؛ چهل هزار از بدكاران و شصت هزار از نيكان ايشان را، شعيب عليه السلام عرض كرد: پروردگارا! اين گروه بدكاران به جاى خود، اما نيكان را چرا؟ خداى تعالى خطاب فرمود: چون ايشان گنهكاران را به حال خود گذاشتند و آنان را از كار زشتشان باز نداشتند و به سبب خشم من خشمگين نشدند.))(308)
از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود: ((قداست ندارد آن امتى كه در ميان آنها حق ضعيف از قوى بدون نگرانى و رنج باز ستانده نشود.))(309)
از ابوالحسن (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: ((يا بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد و يا آن كه بدهاى شما بر شما گمارده مى شوند، پس نيكان شما دعا مى كنند و دعايشان مستجاب نمى گردد.))(310)
از امام باقر و امام صادق عليهم السلام نقل شده است : ((واى بر گروهى كه اطاعت خدا را در امر به معروف و نهى از منكر نمى كنند.))(311)
از امام باقر (عليه السلام) است كه فرمود: ((بد مردمانى هستند آن مردمى كه امر به معروف و نهى از منكر را عيب مى دانند.))(312)
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده است كه حمد و ثناى خدا را به جا آورد و گفت : ((بارى كسانى كه پيش از شما بودند، به سبب گناهانى كه مرتكب مى شدند و عالمان دينى و دانشمندان مسيحى آنان را نهى از منكر نكردند، هلاك شدند و چون در گناهان خود پايدار ماندند و علماى دينى و دانشمندان آنان را از آن رفتار منع نكردند، عذابها بر ايشان فرو ريخت . بنابراين شما امر به معروف و نهى از منكر كنيد و بدانيد كه امر به معروف و نهى از منكر هرگز اجل را نزديك و روزى را قطع نمى كند، زيرا آنچه خداوند مقرر فرموده همچون قطره اى باران از آسمان به زمين فرود مى آيد و به هر كسى به مقدار زياد يا كم كه خدا مقدر كرده است ، مى رسد، پس اگر به كسى از شما مصيبتى در خانواده يا مال و يا جانتان رسيد يا آن كه از برادر مسلمانى درباره خانواده يا مال و يا جانتان خشونتى (313) ديديد، نبايد نسبت به او برآشفته شويد، زيرا كه فرد مسلمان تا وقتى كه مرتكب عمل پستى نشده از خيانت دور است ؛ عملى كه هرگاه بين مردم فاش شود شرم مى كند و فرومايگان اصرار به نشر آنها دارند مانند قمارباز برنده اى كه در نخستين موفقيت از تير بازيش انتظار جلب منفعت و دفع ضرر دارد، همچنين شخص مسلمانى كه از خيانت دور است ، از خداى تعالى يكى از دو نيكى را انتظار دارد؛ يا دعوت حق را لبيك مى گويد كه آنچه نزد خداست براى او بهتر است و يا روزى خدا را مى خواهيد براى اين كه داراى خانواده و ثروت شود و ديانت و شخصيت داشته باشد، زيرا مال و اولاد زراعت دنيا و عمل صالح زراعت آخرت است و گاهى خداوند هر دوى آنها را براى مردمانى فراهم مى آورد.))(314)
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: ((خداوند دو فرشته به سوى مردم شهرى ، فرستاد تا آن شهر را بر سر مردمش خراب كنند، وقتى كه فرشتگان به آن شهر رسيدند، مردى را در حال دعا و تضرع ديدند، يكى از فرشتگان به رفيقش گفت : آيا اين شخص را نمى بينى كه دعا مى كند؟ او گفت : مى بينم ، اما دستور پروردگارم اجرا مى كنم . آن فرشته گفت : اما من دست به كارى نمى زنم بلكه نزد پروردگارم برمى گردم . و به درگاه خداوند بازگشت و عرض كرد: پروردگارا! من به آن شهر رسيدم و فلان بنده تو را ديدم كه به درگاه تو دعا مى كند و مى نالد. خداوند فرمود: برو و دستورى را كه داده بودم اجرا كن ، زيرا او مردى است كه هرگز چهره اش را به سبب معصيت من درهم نكشيده است .))(315)
از آن حضرت نقل شده است كه ((مردى از قبيله خثعم نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) آمد و عرض كرد: يا رسول اللّه ، بالاترين چيز در اسلام چيست ؟ فرمود: ايمان به خدا عرض كرد: پس از ايمان چيست ؟ فرمود: صله رحم ، گفت : بعد از آن چيست ؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منكر، آن مرد پرسيد: حال كدام عمل نزد مبغوض تر است ؟ فرمود: شرك به خدا، عرض كرد: بعد از آن چيست ؟ فرمود: قطع رحم ، عرض كرد: بعد از قطع رحم ، چيست ؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منكر.))(316)
از آن حضرت است كه مى گويد: ((اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده است : رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) به ما امر فرمود تا با گنهكاران با چهره درهم كشيده برخورد كنيم .))(317)
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((امر به معروف و نهى از منكر دو مخلوق از آفريده هاى خدايند؛ هر كس آنها را يارى كند، خداوند او را عزيز گرداند و هر كه آنها را خوار كند، خداوند او را خوار سازد.))(318)
از آن حضرت نقل شده است : ((كه هرگاه بر جمعى مى گذشت كه با هم در ستيز بودند، از آنها نمى گذشت مگر آن كه سه مرتبه با صداى بلند مى فرمود: از خدا بترسيد.))(319)
از ابوالحسن الرضا (عليه السلام) است كه فرمود: ((رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) مى فرمود: هرگاه امتم امر به معروف و نهى از منكر را به يكديگر واگذارند بايد به خداوند اعلام جنگ كنند.))(320)
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه مى گويد: پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) فرمود: چگونه خواهيد بود زمانى كه زنان شما فاسد و جوانان شما فاسق شوند و امر به معروف و نهى از منكر نكنيد؟ عرض شد: يا رسول اللّه ، آيا چنين زمانى خواهد بود؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن هم خواهد شد، چگونه خواهيد بود وقتى كه امر به منكر كند و نهى از معروف ؟ گفتند: يا رسول اللّه ، آيا چنين چيزى خواهد شد؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن هم خواهد شد، چگونه خواهيد بود وقتى كه منكر را معروف و معروف را منكر ببينيد.))(321)
از پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) نقل شده است : ((همانا خداوند مؤمن ضعيف بى دين را دشمن مى دارد، عرض شد: مؤمنى كه بى دين باشد، چگونه مؤمن است ؟ فرمود: آن كه نهى از منكر نمى كند.))(322)
در كتاب تهذيب از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است ، به گروهى از يارانش فرمود: ((بر من لازم است كه بى گناهان شما را به جرم مبتلايانتان مؤ اخذه كنم ، چگونه بر من لازم نباشد در حالى كه شما از زشتكارى كسى مطلع مى شويد و بر او اعتراض نمى كنيد، از او فاصله ، نمى گيريد و او را نمى آزاريد تا آن عمل را ترك كند.))(323)
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در پايان گفتارى فرمود: ((هر كس نهى از منكر را با قلب ، دست و زبانش ترك كند، مرده اى در بين زنده هاست .))(324)
غزالى اين سخن اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در بخش آثار به حذيفه نسبت داده و در همانجا از على (عليه السلام) نقل شده است (325) كه فرمود: ((نخستين چيزى كه باعث غلبه و پيروزى شما مى شود؛ جهاد با دست ، سپس جهاد با زبان و پس از آن جهاد با دلهايتان است كه اگر به دل هم امر به معروف و نهى از منكر نشود، آن دل واژگونه و زير و رو خواهد شد.))(326)
باب دوم : اركان و شرايط امر به معروف و نهى از منكر
مى گويم :
چون سخنان غزالى در اين باب بر اصول نادرست عامه از قبيل راءى استحسان ، قياس و استدلال به متشابهات كه با يكديگر متناقض و خود باعث سرگردانى و اشتباه بيشترند، مبتنى مى باشد، از ذكر آنها صرف نظر مى كنيم و خلاصه اى از آنچه را كه از امامان معصوممان عليهم السلام به ما رسيده است مى آوريم بخشى از روايات ايشان را در تاءييد و تثبيت مطلب نقل مى كنيم ، ان شاء اللّه .
با توفيق الهى مى گوييم : امر به واجب ، واجب است و امر به مستحب ، مستحب است و نهى از حرام ، واجب ولى اين وجوب و استحباب مخصوص گروه خاصى است و آن طور كه غزالى تصور كرده ، شامل يكايك مردم نمى شود بلكه با چهار شرط بر فرد ثابت مى گردد.
1 - علم به واجب يا مستحب و يا حرام بودن امور، يعنى شناخت معروف يا منكر، به دور از شبهه بنابراين در امور متشابه امر به معروف و نهى از منكر واجب نيست .
2 - احتمال تاءثير بنابراين اگر بداند يا احتمال بدهد كه اقدامش تاءثير ندارد، واجب و مستحب نيست ، چون بى فايده است .
3 - شخص مخاطب امر به معروف و نهى از منكر، بر ادامه عمل خود اصرار داشته باشد اما اگر نشانه اى باشد كه آن كار را ترك كرده است ، تكليف ساقط مى شود، چون ديگر امر به معروف و نهى از منكر بيهوده نيست .
4 - مفسده اى در پى نداشته باشد، اما اگر احتمال ضرر براى خود يا فردى از مسلمانان را بدهد، تكليف ساقط مى شود؛ زيرا ضرر و اضرار در دين روا نيست . البته جست و جو جايز نيست ، مانند گوش دادن براى شنيدن صدا و بو كشيدن و بررسى زير لباس اشخاص و نظير اينها. و هرگاه اين شرايط جمع شد و شخص مطلع تنها بود امر به معروف و نهى از منكر بر او واجب عينى مى شود ولى اگر دو تن بودند و يكى امر يا نهى را آغاز كرد آن ديگرى اگر گمان برد كه همكارى او تاءثيرى در زود به نتيجه رسيدن و نفوذ انزجار دارد بر او نيز واجب است اگر نه واجب نيست ؛ زيرا هدف به جاى آوردن معروف و ترك منكر است . پس هرگاه آن دو با عمل يك فرد حاصل گردد تلاش ديگرى بيهوده خواهد بود. و اين است معناى قول كسانى كه گفته اند: امر به معروف و نهى از منكر واجب كفايى است ولى كسانى كه مى گويند اين فريضه واجب عينى است آن كسى را در نظر دارند كه واجد تمام شرايط باشد، بنابراين مورد اختلاف تنها اين است كه با اقدام بى اثر اشخاص ، تكليف امر به معروف و نهى از منكر از افراد جامع شرايط ساقط است يا نه ؟ از مولايمان امام صادق (عليه السلام) درباره امر به معروف و نهى از منكر سؤ ال شد، آيا بر تمام امت واجب است يا نه ؟ فرمود: نه . پرسيدند: چرا واجب نيست ؟ فرمود: اين كار بر عهده شخص نيرومندى است كه فرمانش ‍ را ببرند و معروف را از منكر باز شناسد، نه بر كسانى كه ناتوانند و خود هدايت نيافته اند و از روى ناآگاهى ديگران را از حق به سوى باطل مى خوانند. و دليل بر اين مطلب سخن خداى تعالى است : ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر...(327) اين موضوع خاص است نه عام ، چنان كه خداى تعالى فرموده است : و من قوم موسى امة يهدون بالحق و يعدلون (328) و نفرمود امت موسى يا تمام قوم موسى در حالى كه ايشان در آن روز امتهاى مختلفى بودند. امت شامل يك فرد و بيشتر است . و همچنين خداى تعالى فرموده است : ان ابراهيم كان امة قانتا للّه .(329) مى فرمايد: ((ابراهيم مطيع فرمان خدا بود. اما بر شخص ناآگاهى كه در ناتوانى بسر مى برد و نيرو و پشتيبان و فرمانبرى ندارد، حرجى نيست .))(330)
آنگاه درباره معناى اين حديث نبوى از آن حضرت پرسيدند: ((بالاترين جهاد، سخن عادلانه اى است كه در حضور رهبر ظالمى ابراز شود. فرمود: اين مطلب بر آن اساس است كه شخص پس از شناخت واقع او را امر مى كند و او مى پذيرد.))(331)
كلام امام (عليه السلام) اشاره است به اين كه وجوب امر به معروف و نهى از منكر شرايطى دارد و بر كسى كه آنها را نداشته باشد واجب نيست ، در اين حديث سه شرط از شرايط را بيان كرده ولى اصرار بر منكر را شايد براى وضوح آن نگفته است .
در حديث ديگرى از آن حضرت نقل شده است : ((فقط و فقط مؤمن از امر به معروف و نهى از منكر پند مى گيرد و جاهل از آن مى آموزد ولى صاحب تازيانه و شمشير، هرگز.))(332)
از آن حضرت نقل شده است : ((هر كه متعرض پادشاه ظالمى شود و گرفتارى پيدا كند، پاداشى براى آن نخواهد داشت و از نعمت صبر برخوردار نخواهد بود.))(333)
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((سزاوار نيست براى مؤمن كه خودش را خوار سازد. پرسيدند: چگونه خود را خوار مى كند؟ فرمود: دست به كارى مى زند كه از توان او بيرون است .))(334)
از آن حضرت است كه فرمود: ((خداى عز و جل تمام امور مؤمن را به او واگذار كرده است ولى به او اجازه نداده تا شخصيت والاى خود را ذليل كند. آيا نمى بيند كه خداى تعالى در اين باره مى فرمايد: و للّه العزة و لرسوله و للمؤمنين .(335) و سزاوار است كه مؤمن عزيز باشد نه ذليل .))(336)
وانگهى نهى از منكر مراتبى دارد كه نخستين مرتبه آن انكار به دل است به اين معنا كه مرتكب را در دل به سبب ارتكاب گناه دشمن بدارد و آن فقط مشروط است به آگاهى نهى كننده و اصرار نهى شده نه دو شرط ديگر. سپس به اظهار ناراحتى كه اگر ترك كرد كفايت مى كند، اگر نه از او اعراض و دورى كند. و اگر نشد با زبان موعظه و مدارا به ترتيبى آسان گيرانه او را باز بدارد و اگر باز داشتن جز با زدن و نظاير آن ممكن نگردد همان كار را بكند. و اگر نياز به ايراد جرح باشد، خوددارى از آن بهتر است . گفتگو درباره اين موضوع كم فايده است ، زيرا شخصى كه داراى شرايط است مقتضاى حال را بهتر مى داند.
در حديث آمده است : ((پايين ترين درجه نهى از منكر آن است كه با معصيت كاران با چهره درهم كشيده برخورد شود.))(337)
در حديث ديگرى آمده است : ((همين قدر در عزت مؤمن بس كه هرگاه منكرى را ببيند خداوند بداند كه او در دل ناراضى است .))(338)
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) است كه مى گويد: ((رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) فرمود: هر كه كار (بدى ) را ببيند و از آن آزرده خاطر شود، مانند كسى است كه در آن جا نبوده و هر كه در وقت انجام كارى نبوده ولى از آن خشنود است مانند كسى است كه حضور داشته است .))(339)
اين مقدار از اخبار، از زياده گويى غزالى در اين باب كفايت مى كند، با توجه به اين كه اساس كار وى بر اصول عامه نهاده شده و در اكثر موارد به طور قطع حكم نمى كند و حال اين كه حكم ، با اختلاف زمانها و حالات ، تفاوت مى كند و از طرفى مراتب مكروهاتى كه غزالى بر حسب گمان به آن گرايش ‍ پيدا كرده قابل قبول باشند يا نباشند متفاوت است و اين مطلب در جايى است كه بتوان اجتهاد كرد. در حالى كه هر كسى به كار خود بيناست .
غزالى از عمر روايت كرده است كه وى از ديوار خانه مردى بالا رفت و آن مرد را در حالت ناپسندى ديد و به او اعتراض كرد، او در جواب گفت : يا اميرالمؤمنين ! اگر من از يك جهت نافرمانى خدا را كرده ام ، تو از سه جهت معصيت خدا را مرتكب شده اى . عمر پرسيد، كدام است آن سه جهت ؟ گفت : خداى تعالى فرمود: ((تجسس نكنيد)) تو تجسس كردى ، و فرمود: ((از در خانه ها وارد شويد)) تو روى ديوار آمدى . و خداوند فرمود: ((جز به خانه هاى خودتان - تا با اهل خانه انس نگرفته و سلام نداده ايد - وارد نشويد)) و تو سلام ندادى ، عمر با شنيدن سخنان وى ، او را واگذاشت و با او شرط كرد توبه كند.
مى گويم : صاحب خانه سزاوارتر بود كه با عمر شرط كند كه وى توبه نمايد؛ زيرا عمر نسبت به او گناهان بيشترى مرتكب شده بود. بلكه آن مرد سزاوارتر به فرمانروايى بود چون از او داناتر بود و بيش از او گناهانش را پنهان مى داشت . در حالى كه عمر يا جاهل بود و يا گستاخ بر انجام گناه . با وجود اينها، غزالى در فتواى خود به گفتار يا رفتار عمر استناد مى كند و معتقد است كه او پس از ابوبكر بالاترين صحابه است و اين روايت را از او نقل مى كند.
در مصباح الشريعه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: ((هر كس از هواى نفس خود، دورى نكند و از آفات و شهوات نفسانى خلاص نشود و شيطان را مغلوب نسازد و خود را در حمايت خدا و توحيد قرار ندهد و در امان عصمت او نباشد، شايستگى امر به معروف و نهى از منكر را ندارد؛ زيرا تا كسى داراى اين اوصاف نباشد، هر امرى را اظهار بدارد، حجتى در مقابل او خواهد بود و مردم سودى از آن نخواهند برد. خداى عزوجل فرمايد: اءتامرون الناس و تنسون انفسكم ؟(340) و به او گفته مى شود: اى خيانتكار! آيا از مردم چيزى را مى خواهى كه خود به خويشتن در آن باره خيانت كرده اى و نسبت به آن افسار گسيخته اى ؟ نقل شده است كه ابوثعلبه اسدى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) راجع به اين آيه پرسيد: يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لايضركم من ضل اذا اهتديتم (341)، پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) فرمود: ((امر به معروف و نهى از منكر كن و بر مصيبتى كه بر تو وارد شود، صبر كن . و هنگامى كه ببينى مردم از حرص و آزمندى اطاعت مى كنند و هواى نفس را مى پرستند و هر كس خود راءى و خود بين است ، تو به فكر خود باش و كار مردم را رها كن .
كسى كه امر به معروف مى كند لازم است كه حلال و حرام را بشناسد و خود را از آنچه به مردم امر و نهى مى كند فارغ كرده باشد، خيرخواه مردم و مهربان و همراه با مردم باشد. با لطف و بيان خويش آنها را دعوت كند، و با تفاوت ميزان حوصله آنها آشنا باشد تا هركس را را در جايگاه خودش قرار دهد. مكر و فريب نفس و دامهاى شيطان را بشناسد و در برابر آنچه مى بيند شكيبا باشد، با مردم مقابله به مثل نكند و از ايشان شكوه ننمايد. تعصب نورزد و به خاطر خوش درشتى نكند. نيتش خالص براى خدا باشد. از او يارى بطلبد و رضاى او را بجويد، پس اگر با او مخالفت كردند و به او ستم روا داشتند، تحمل كند و اگر موافق بودند و سخن او را پذيرفتند، سپاسگزار باشد. كار خود را به خدا واگذارد و به عيب خود توجه كند.))(342)
در تهذيب ، باب مربوط به كسانى كه جهاد بر ايشان واجب است ، ضمن حديثى طولانى كه عبدالملك بن عمرو از آن حضرت نقل كرده است .(343) سخنى آمده كه مؤ يد اين مطلب و در اين مورد مفيد است - ان شاء اللّه تعالى -.
غزالى در درجات و مراتب ثواب مى گويد: درجه سوم ، نهى با موعظه و اندرز و ترساندن از خداست و اين درباره كسى است كه مى تواند كارى را انجام دهد و مى داند كه آن كار بد است و يا درباره كسى است كه با علم به بدى عملى ، اصرار بر انجام آن دارد مانند كسى كه بر باده گسارى ، يا ستمگرى و يا بر غيبت مسلمانان و نظاير آنها مداومت دارد كه لازم است موعظه شود و او را از عذاب خدا بترسانند و اخبارى را كه متضمن وعده عذاب است بر او بخوانند و سرگذشت پيشينيان و عادت پرهيزگاران را براى او بگويند و تمام اينها از روى دلسوزى و مهربانى باشد، نه با درشتى و خشم ، بلكه از سر دلسوزى بر او بنگرند. و گناهكارى او را يك مصيبت براى خودش ببينند؛ زيرا مسلمانان مانند يك تن هستند. در اين جا آفت بزرگى وجود دارد كه شايسته مراقبت است چون يك مهلكه است و آن اين است كه شخص عالم ، در وقت معرفى خود را به سبب داشتن علم ، عزيز و ديگران را به سبب نادانى ، خوار و ذليل مى بيند و چه بسا در معرفى خود به دليل شرافت علم و دانش به خودنمايى و ابراز برترى بپردازد و به سبب پستى نادانى ، طرف مقابل را خوار بشمارد كه اگر انگيزه اين باشد، اين عمل زشت تر از عمل بدى است كه بد به آن اعتراض مى كند و مثل چنين كسى ، مثل آن كسى است كه ديگرى را از آتش نجات مى دهد و خود در آتش ‍ مى سوزد كه نشان نهايت نادانى و لغزشى بزرگ و غائله اى هولناك است و اين از فريب شيطان ناشى مى شود كه هر آدمى ممكن است به ريسمان او بياويزد جز كسى كه خداوند او را به عيبهاى خودش آشنا سازد و چشم بصيرتش را به نور هدايت خويش بگشايد؛ زيرا تحقق دو نوع سلطه بر ديگران موجب حصول لذت بزرگى براى نفس آدمى است .
يكى تسلط بر عموم به وسيله علم و ديگرى تسلط بر عموم به واسطه قدرت بازگشت هر دو اينها به خودنمايى و جاه طلبى است و اين خود خواسته باطنى است كه آدمى را به شرك خفى مى كشاند. البته اين حالت داراى ملاك و معيارى است كه لازم است شخص مراقب ، بدان وسيله خودش را بيازمايد. و آن معيار اين است كه بازداشتن خويشتن از گناه و خوددارى از مراقبت از ديگران نزد وى محبوب تر است يا پرداختن به مراقبت ديگران ؛ پس اگر مراقبت نفس بر او دشوار و سنگين است در حالى كه دوست دارد، به جاى مراقبت از ديگران به خود بسنده كند و مراقبت نفس نمايد، در اين صورت انگيزه اش همان دين است و اگر پند گرفتن آن گنهكار از موعظه وى و باز ايستادنش به سبب نهى وى ، محبوب تر است از پند گرفتن او از پند ديگران ، بداند كه پيرو هواى نفس است و از اين راه مراقبت مى خواهد جاه طلبى خودش را ابراز بدارد! پس بايد از خدا بترسد و نخست مراقبت نس كند، در اين حال است كه به او مى گويد: به حضرت عيسى (عليه السلام) گفته شد، اى پسر مريم نخست خود را موعظه كن اگر پند گرفتى ، ديگران را موعظه كن ، اگر نه از من شرم كن .
به داوود طائى گفتند: آيا ديده اى ، مردى بر اين اميران وارد شود و آنها را امر به معروف و نهى از منكر كند؟ گفت : من بر چنين كسى بيم تازيانه دارم . گفتند: اگر تاب تازيانه را داشته باشد؟ گفت : بر او بيم شمشير دارم ، گفتند: اگر بتواند آن را تحمل كند؟ گفت : از بيمارى مزمن خود خواهى بر او بيم دارم . و من مى گويم : بلكه به دليل سرپيچى اش از دستور خداى سبحان ، من بيم آتش دوزخ را براى او دارم ؛ زيرا كه خداى تعالى فرموده است : و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة ،(344) سخن به طور كامل در اين باره قبلا گفته شده است .
غزالى گويد:
باب سوم : در منكراتى كه معمول و عادت مردم مى باشد
ما به بخشى از آنها اشاره مى كنيم .
تا از روى آنها به موارد مشابه استدلال كنند؛ زيرا هدف ، حصر و بررسى آنها نيست .
مى گويم :
غزالى در اين باب ، منكرات مساجد و پس از آن ، منكرات بازارها، سپس ‍ منكرات خيابانها و آنگاه منكرات همگانى را نام برده است اما ما نيازى به ذكر اين منكرات نمى بينيم ، زيرا از نظر ما روا نيست كسى كه جاهل به معروف است ، ديگران را نهى از منكر كند و تنها بر كسى واجب است كه عارف توانا بوده سخنش مقبول و جامع شرايط لازم باشد و كسى كه داراى اين اوصاف است نيازى ندارد تا ما منكر را براى او تعريف كنيم ، علاوه بر آن تمام گفته هاى غزالى به اصل صحيحى مستند نيست بلكه برخى از آنها براساس اصول نادرست و نظرات بى پايه وى نهاده شده است ، بنابراين لازم است كه ما اين باب را پايان دهيم .
غزالى گويد:
باب چهارم : امر به معروف و نهى از منكر فرمانروايان و پادشاهان
مراتب امر به معروف را بيان كرديم و گفتيم كه مرتبه اولش ، تعريف و دومش ‍ موعظه و مرتبه سوم تندى و خشونت و مرتبه چهارم آن جلوگيرى با زور و جبر و وادار كردن بر حق و صواب به وسيله زدن و مجازات است . در مورد پادشاهان از تمام آن مراتب دو مرتبه اول يعنى تعريف و موعظه جايز است . اما جلوگيرى از اعمال پادشاه از روى قهر، براى افراد رعيت امكان ندارد، زيرا باعث آشوب و بلوا مى شود و پى آمد آن به مراتب بدتر از آن منكر خواهد بود. اما تندى در گفتار، مثل گفتن ((اى ستمگر)) ((اى كه از خدا نمى ترسى )) و نظاير آن ، اگر باعث به وجود آمدن آشوبى مى گردد كه از خود او تجاوز كرده و به ديگران هم برسد، جايز نيست ولى اگر جز بر خويشتن بيمى ندارد، جايز بلكه مستحب است ؛ زيرا روش پيشينيان چنين بوده كه خود را در معرض خطرها قرار دهند و به طور آشكار نهى از منكر كنند بدون اعتنا به ريخته شدن خونشان و ابتلاى به انواع شكنجه ها براى آن كه مى دانستند اين ، خود شهادت در راه خداست .
مى گويم :
از قرآن و اخبار اهل بيت عليهم السلام مستفاد مى شود كه اين عمل روا نيست و امامان از اين كه مؤمن خود را خوار سازد و در معرض شكنجه هاى طاقت فرسا قرار دهد، نهى فرموده اند. و درستى اخبارى كه غزالى آورده است ثابت نشده و آنچه ثابت شده نيز چنانكه گذشت ، قابل توجيه است .
غزالى گويد:
اما روش موعظه و امر به معروف و نهى از منكر، به شاهان كه از دانشمندان گذشته نقل شده است ، بخشى از آن را در باب ورود بر سلاطين از كتاب حلال و حرام آورديم و اينك به داستانهايى اكتفا مى كنيم كه از روى آنها روش موعظه و نهى از منكر پادشاهان را مى توان دانست .