نجاة المومنين (در اصول دين و اخلاق)

آية الله حاج ملا حسينعلى تويسركانى

- ۱۳ -


فصل سى و ششم: در وقاحت است‏

و آن عدم مبالات نفس و عدم انفعال او است از ارتكاب قبايح عقليه يا شرعيه يا عرفيه، و ضد آن حيا است، و آن حبس نفس و انفعال نفس است از ارتكاب قبايح شرعيه يا عقليه يا عرفيه از جهت حذر كردن از مذمت و ملامت.

و آن اعم است از تقوا؛ زيرا كه تقوا اجتناب از معاصى شرعيه است، و حيا اجتناب از قبايح است چنان‏چه ذكر شد.

و شبهه‏اى نيست كه حيا از صفات كماليه است، و از اين جهت اخبار بسيار در مدح آن وارد شده:

كقوله (عليه السلام): الحياء من الايمان و الايمان فى الجنة (520)؛

(حيا از ايمان و ايمان در بهشت است).

و قوله: لا ايمان لمن لا حياء له‏ (521)؛

(هر كه حيا ندارد ايمان ندارد).

و چون دانستى كه حيا انفعال نفس است از قبايح عقليه يا شرعيه يا عرفيه، پس انفعال از غير اينها حماقت است، پس انفعال از سؤال از احكام شرعيه هم‏چنان كه در حق عوام و نسوان است حماقت است نه حياء؛ و الله الموفق للسداد.

فصل سى و هفتم: در معصيت و اصرار بر آن است‏

بدان كه قبح معصيت و نافرمانى و مخالفت خداوند عالم و استحقاق عقوبت الهى به جهت آن، از جمله واضحيات و بديهيات است، و آيات و اخبار بر منع و نهى از آن لاتعد و لاتحصى است.

قال الله تعالى: و من يعص الله و رسوله و فان له و نار جهنم خلدين فيها أبد (522)؛

(و آنان كه خداى و پيامبرش را نافرمانى كنند، ايشان راست آتش دوزخ كه براى هميشه در آن جاويدان باشند).

و قال ايضا: فليحذر الذين يخالفون عن أمره‏ى أن تصيبهم فتنة أو يصيبهم عذاب أليم‏ (523)؛

(پس آنان كه از فرمان او - پيامبر - سرپيچى كنند بايد بترسند كه بلايى به آنها برسد يا گرفتار عذابى دردناك شوند).

و قال ايضا: ان الذين يكسبون الا ثم سيجزون بما كانوا يقترفون‏ (524)؛

(كسانى كه دست به گناه مى‏يازند به زودى به سزاى آن‏چه بدان دست مى‏يازيدند كيفر خواهند شد).

الى غير ذلك من الايات. و اما الاخبار فكثيرة أيضا:

ففى النبوى (ص): ما من يوم طلع تفجره و لا ليلة غاب شفقها الا و ملكان يناديان بأربعة أصوات:

يقول أحدهما: ياليت هذا الخلق لم يخلقوا.

و يقول الاخر: ياليتهم اذ خلقوا علموا لماذا خلقوا؟

فيقول الاخر: فياليتهم اذ لم يعلموا لماذا خلقوا عملوا بما علموا.

فيقول الاخر: و ياليتهم اذ لم يعملوا بما علموا تابوا مما عملوا

و اعلموا أن المذنب ليحبس على ذنب من ذنوبه مائة عام و انه ليتنظر الى أزواجه يتنعمن‏ (525)؛

(هيچ روزى طلوع نمى‏كند و هيچ شبى شفق غروب نمى‏نمايد مگر اين كه دو فرشته به چهار آواز ندا مى‏كنند؛ يكى مى‏گويد: كاش اين خلق آفريده نمى‏شدند، و ديگرى مى‏گويد: كاش چون آفريده شدند مى‏دانستند براى چه آفريده شدند: باز فرشته اول گويد: اى كاش چون ندانستند براى چه آفريده شدند به آن‏چه مى‏دانستند عمل مى‏كردند؛ باز ديگرى گويد: اى كاش وقتى به آن‏چه دانستند عمل نكردند توبه مى‏كردند. بدانيد كه بنده را بر گناهى از گناهانش صد سال حبس مى‏كنند، و او به همسرانش در بهشت مى‏نگرد كه از نعمت‏ها برخوردارند).

و عن أميرالمؤمنين (عليه السلام): لا تبدين عن واحضة و قد عملت الاعمال الفاضحة، و لا تأمن البيات و قد عملت السيئات‏ (526)؛

(تو كه اعمال رسوا مرتكب شده‏اى دندان خود را به خنده ظاهر مساز، و چون گناه از تو سر زده باشد از بلاى شب‏گير ايمن مباش).

و عن الباقر (عليه السلام): ان الله قضى قضاء حتما أن لاينعم على العبد بنعمة فيسلبها اياه حتى يحدث العبد ذنبا يستحق بذلك النقمة (527)؛

(خداوند حكم حتمى فرموده كه هيچ نعمتى را كه به بنده عطا فرمود از او باز نگيرد تا گناهى از او سرزند كه مستحق عقوبت و سلب نعمت شود).

و قال: ان العبد ليذنب الذنب فتزوى عنه الرزق‏ (528)؛

(بنده گناه مى‏كند و بدين سبب روزى از او سلب مى‏شود).

و قال الصادق (عليه السلام): يقول الله تعالى: ان أدنى ما أصنع بالعبد اذا آثر شهوته على طاعتى أن أحرمه لذيذ مناجاتى‏ (529)؛

(خداى تعالى مى‏فرمايد: هر بنده‏اى كه خواهش نفس خود را بر طاعت من برگزيد، كمتر چيزى كه به او مى‏كنم اين است كه او را از لذت مناجات خود محروم مى‏سازم).

و قال (عليه السلام): من هم بسيئة فلا يعملها، فانه ربما عمل العبد السيئة فيراه الرب تعالى فيقول: و عزتى و جلالى لاأغفر لك ذلك بعد أبد (530)؛

(كسى كه قصد گناهى كند زنهار كه آن را انجام ندهد؛ زيرا چه بسا بنده گناهى مرتكب شود و خداى تعالى او را ببيند و فرمايد: به عزت و جلالم سوگند بعد از اين هرگز تو را نيامرزم).

و قال أيضا: اذا أذنب الرجل خرج فى قلبه نكتة سوداء، فان تاب انمحت و ان زاد زادت حتى تغلب على قلبه فلا يفلح بعدها أبد (531)؛

(چون آدمى گناهى مرتكب شود در دلش نقطه‏اى سياه پديد آيد. پس اگر توبه كند محو مى‏گردد و اگر باز هم گناه كند آن هم زياد مى‏شود تا اين كه تمام دلش را فرا گيرد و در آن وقت ديگر رستگار نخواهد شد).

و عنه (عليه السلام) أيضا: ان الرجل يذنب الذنب فيحرم صلاةالليل، و ان العمل السى‏ء أسرع فى صاحبه من السكين فى اللحم‏ (532)؛

(آدمى گناهى مى‏كند و به سبب آن از نماز شب محروم مى‏شود، و كار بد زودتر در صاحب خود اثر مى‏كند از كارد در گوشت).

و عن أبى‏الحسن (عليه السلام): ان لله عز وجل مناديا ينادى: مهلا مهلا عبادالله عن معاصى الله، فلولا بهايم رتع و صبية رضع و شيوخ ركع لصب عليكم العذاب صبا ترضون به رض (533)؛

(خدا را مناديى است كه فرياد مى‏كند: بندگان خدا! دست از گناه بكشيد كه اگر به خاطر چارپايان چرنده و كودكان شيرخوار و پيران عابد نبود هرآينه عذاب بر سر شما فرو مى‏آمد).

و عن أبى الحسن (عليه السلام) قال: حق على الله أن لا يعصى فى دار الا أضحاها للشمس حتى تطهره (534)؛

(بر خدا سزاوا است كه هر خانه‏اى كه در آن نافرمانى‏اش كنند آن را ويران سازد تا خورشيد بر آن بتابد و پاكش كند).

و عن أبى جعفر (عليه السلام): ان العبد يسأل الله الحاجة فيكون فى شأنه قضاؤها الى أجل قريب أو وقت بطى‏ء، فيذنب العبد ذنبا فيقول الله تبارك و تعالى للملك: لاتقض حاجته و احرمه اياها، فانه تعرض لسخطى و استوجب الحرمان منى‏ (535)؛

(همانا انسان از خدا حاجتى مى‏طلبد كه دير يا زود روا خواهد شد ولى او گناهى انجام مى‏دهد كه خداوند به فرشته‏اى كه مأمور رواكردن حاجت او است مى‏فرمايد: او را از دريافت آن محروم كن؛ چرا كه موجبات خشم مرا فراهم كرد و مستحق حرمان شد).

و عنه (عليه السلام): ما من سنة أقل مطرا من سنة ولكن الله يضعة حيث يشاء، ان الله عز وجل اذا عمل قومه بالمعاصى صرف عنهم ما كان قدر لهم من المطر فى تلك السنة الى غيرهم و الى الفيافى و البحار و الجبال؛ و ان الله يعذب الجعل فى حجرها بحبس المطر بمحلها بخطايا من بحفرتها و قد جعل الله لها السبيل فى مسلك سوى محلة أهل المعاصى. ثم قال : فاعتبروا يا اولى الابصار (536)؛

(هيچ سالى كم‏باران‏تر از سال قبل نيست ولى خدا باران را در هر جا كه خواهد مى‏باراند. وقت گروهى به گناه مشغول شوند بارانى كه در آن سال برايشان مقدر بود را بر ديگران يا در بيابان‏ها و درياها و كوه‏ها مى‏باراند.

همانا خدا حيوان جعل را با حبس باران عذاب مى‏كند، به اين سبب كه همسايگانش گناه مى‏كنند و او با اين كه مى‏تواند از آن جا برود نمى‏رود. پس اين آيه را خواند: اى صاحبان بينش، عبرت گيريد).

و عن الصادق (عليه السلام): ما من عرق يضرب و لانكبة و لا صداع و لامرض الا بذنب، و ذلك قول الله فى كتابه: و مآ أصبكم من مصيبة فبما كسبت أيديكم و يعفوا عن كثير (537)؛

ثم قال: و مايعفو الله أكثر مما يواخذ به‏ (538)؛

(فرمود: هان كه هيچ رگى نمى‏جهد و هيچ به سر افتادنى نيست و دردسر و مرضى پيش نيايد مگر به واسطه گناهى، و همين است كه خداى عز وجل در كتاب خود مى‏فرمايد: هر مصيبتى به شما رسد براى كارهايى است كه به دست خود كرده‏ايد و از بسيارى هم گذشت مى‏كند. سپس امام (عليه السلام) فرمود: آن‏چه خدا از آن مى‏گذرد بيشتر است از آن‏چه مؤاخذه مى‏كند)الى غير ذلك من الاخبار.

و از اين اخبار مستفاد مى‏شود كه معصيت پروردگار موجب هلاكت و خسران دنيوى و اخروى است و آن كه لامحاله تأثيرى در شخص عاصى دارد، مثل سمومات كه لامحاله تأثيرى دارند؛ بلكه از انبيا و مرسلين و ملايكه مقربين به واسطه ترك اولى نگذشتند.

آيا نشنيدى حكايت حضرت آدم (عليه السلام) را كه به واسطه يك ترك اولى كه خوردن از شجره باشد چه‏گونه از بهشت بيرون رفت؟ و چه گونه حلل و زيور و تاج كرامت از او كنده شد، تا آن كه دويست سال بر ذنب خود گريست تا آن كه خداوند عالم از او گذشت و توبه او را قبول فرمود؟

پس هرگاه معامله خداوند عالم با صفى الله چنين باشد به جهت يك ترك اولى، پس چه‏گونه خواهد بود معامله پروردگار با غير، با معاصى كبيره لاتعد و لاتحصى؟

پس هرگاه شخص عاقل دشمن خود نباشد و به طريق عقل رفتار نمايد و تفكر در اين امور نمايد و ملاحظه آيات و اخبار وارده در منع و نهى و مفاسد معصيت را نمايد، اميد هست كه از معصيت منصرف گردد و راضى به نافرمانى پروردگار نشود؛ والله الموفق.

(تقوا)

و ضد معصيت، تقوا و ورع و پرهيزكارى است.

و مراد به تقوا در اين مقام، اتيان به واجبات و ترك محرمات در شريعت است.

و تقوا از افضل صفات نفسانيه است، و جامع جميع سعادت است، و اصل هر چيزى است از خيرهاى دنيا و آخرت، و فوايد دنيويه و اخرويه آن بسيار است، چنان‏كه از آيات و اخبار متعدده مستفاد و معلوم مى‏شود:

كقوله تعالى: و لقد وصينا الذين أوتوا الكتب من قبلكم و اياكم أن اتقوا الله‏ (539)؛

(و هر آينه به كسانى كه پيش از شما كتاب داده شده‏اند و به شما سفارش كرديم كه از خدا پروا كنيد).

و قوله: و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الأمور (540)؛

(و اگر شكيبايى و پرهيزگارى پيشه كنيد، همانا اين از استوارترين كارها است).

و قوله: و ان تصبروا و تتقوا لا يصركم كيدهم شيئ (541)؛

(و اگر شكيبايى و پرهيزگارى كنيد ترفند و نيرنگشان هيچ زيانى به شما نرساند).

و قوله: أن الله مع المتقين‏ (542)؛

(خدا با پرهيزكاران است).

و قوله: يأيها الذين ءامنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا* يصلح لكم أعملكم و يغفرلكم ذنوبكم‏ (543)؛

(اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا پروا كنيد و سخن درست و استوار گوييد، تا كارهاى شما را به صلاح و سامان آرد و گناهان شما را بيامرزد).

و قوله: ان الله يحب المتقين‏ (544)؛

(خدا پرهيزكاران را دوست دارد).

و قوله انما يتقبل الله من المتقين‏ (545)؛

(جز اين نيست كه خدا از پرهيزكاران مى‏پذيرد).

و قوله: ان أكرمكم عند الله أتقكم‏ (546)؛

(هر آينه گرامى‏ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شما است).

و قوله: الذين ءامنوا و كانوا يتقون * لهم البشرى فى الحيوة الدنيا و فى الأخرة (547)؛

(آنان كه ايمان آوردند و پرهيزگارى مى‏كردند ايشان را در زندگى اين جهان و در آن جهان بشارت است).

و قوله عز وجل: ثم ننجى الذين اتقو (548)؛

(آن‏گاه كسانى را كه پرهيزگارى كردند برهانيم).

و قوله: و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموت و الارض أعدت للمتقين‏ (549)؛

(و بشتابيد به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه فراخناى آن آسمان‏ها و زمين است كه از بهر پرهيزگاران آماده شده است).

قوله عز وجل:و من يتق الله يجعل له و مخرجا * و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه و ان الله بلغ أمره‏ى قد جعل الله لكل شى‏ء قدر (550) ؛

(و هر كه از خدا پروا كند براى او راه بيرون شدن - از هر دشوارى و اندوهى - پديد آرد، و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى‏دهد. و هر كه بر خدا توكل كند خدا او را بسنده است. همانا خداكار خود را رساننده است - به آن جا كه خواهد - به راستى كه خداوند براى هر چيزى اندازه‏اى نهاده است).

و من يتق الله يجعل له و من أمره‏ى يسر (551)؛

(و هر كه از خداى پروا كند او را در كارش آسانى پديد آرد).

و من يتق الله يكفر عنه سيئاته‏ى و يعظم له و أجر (552)؛

(و هر كه از خداى پروا كند بدى‏هايش را از او بزدايد و مزدش را بزرگ سازد).

و قوله: يأيها الذين أمنوا اتقوا الله و ءامنوا برسوله‏ى يوتكم كفلين من رحمته‏ى و يجعل لكم نورا تمشون به‏ى و يغفر لكم و الله غفور رحيم‏ (553)؛

(اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خداى پروا كنيد و به پيامبر او ايمان آورديد تا شما را از بخشايش خود دو بهره دهد، و براى شما نورى قرار دهد كه بدان راه رويد و شما را بيامرزد، و خدا آمرزگار و مهربان است).

و قوله: ان المتقين فى جنت و نهر* فى مقعد صدق عند مليك مقتدرا ؛ (554)

(همانا پرهيزگاران در بوستان‏ها و - كنار - جوى‏ها باشند. در نشستگاهى راستين - بهشت جاودان - نزد پادشاهى توانا).

الى غير ذلك من الآيات، و فيها كفاية عن ذكر الاخبار الواردة فى المقام. و لكن يعجبنى ذكر رواية رواها فى الكافى، لاشتمالها على بعض فوائد التقوى، فنقول:

روى محمد بن يعقوب الكلينى - رحمة الله - مرفوعا الى اسحاق بن عمار عن أبى عبدالله (عليه السلام) قال: كان ملك فى بنى اسرائيل و كان له قاض و كان للقاضى أخ و كان رجلا صدقا و كان له امرأة قد ولدتها الانبياء. فأراد الملك أن يبعث رجلا فى حاجة، فقال للقاضى: ابعث رجلا ثقة. فقال: ما أعلم أحدا أوثق من أخى. فدعا ليبعثه، فكره ذلك الرجل، فقال لاخيه: انى لاكره أن أضيع امرأتى. فعزم عليه و لم يجد بدا من الخروج. فقال لاخيه: يا اخى، انى لست أخلف شيئا أهم الى من امرأتى، فأخلفنى فيها و تول قضاء حاجتها. قال: نعم. فخرج الرجل و قد كانت المرأة كارهة لخروجه، و كان القاضى يأتيها و يسألهاعن حوائجها و يقوم بها لها. فأعجبته، فدعاها الى نفسه فأبت عليه فخلف الى شى‏ء مما طلبت. فاتى الملك فقال: ان امراة أخى قد فجرت و قد حق ذلك عندى. فقال له الملك: طهرها. فجاء اليها فقال لها: ان الملك قد أمرنى برجمك فما تقولين؟ تجيبنى و الا رجمتك. فقالت: لست اجيبك فاصنع ما بدالك. فأخذتها فحفر لها فرجمها و معه النسا. فلما ظن آنهاقد ماتت‏تر كها و انصرف و جنها الليل و كان بها رمق، فتحركت و خرجت من الحفرة. ثم مشت على وجهها حتى خرجت من المدينه الى دير فيه ديرانى فنامت على باب الدير. فلما أصبح الديرانى فتح الباب ورآها فسالها من قصتها فخبرته، فرحمها و أدخلها الدير و كان له ابن صغير لم يكن له ابن غيره، و كان حسن الحال فداواها حتى برئت من علتها و اندملت. ثم دفع اليها ابنه، فكانت تربيه و كان للديرانى قهرمان يقوم بأوامره، فأعجبته فدعاها الى نفسه، فأبت، فجهد بها، فأبت، فقال: عمدت الى فاجرة قد فجرت فدفعت اليها بذلك فقتلته. فجاء الديرانى، فما رآه قال لها: ما هذا؟ فقد تعلمين صنعى بك. فأخبرته بالقصة. فقال: ليس تطيب نفسى ان تكون عندى، فاخرجى. فاخرجها ليلا، فأصبحت فى قرية فاذا فيها مصلوب على خشبة و هو تحى. فسألت عن قصته. فقالوا: عليه دين عشرون درها و من كان عليه دين عندنا لصاحبه صلبه حتى يودى الى صاحبه. فأخرجت العشرين درهما و دفعتها الى عزيمه و قالت: لاتقتلوه. فأنزلوه عن الخشبة فقال لها: ما أحد أعظم على منة منك، نجيتنى من الصلب و من الموت، فأنا معك حيث ما ذهبت. فمضى معها و مضت حتى انتهيا الى ساحل البحر. فرأى جماعة و سفنا، فقال لها: اجلسى حتى أذهب و انا اعمل لهم و استطعم و آتيك به. فأتاهم فقال لهم: ما فى سفينتكم هذه؟ قالوا: فى هذه تجارات و جوهرو عنبر و أشياء من التجارة، و اما هذه فنحن فيها. قال: و كم يبلغ ما فى سفينتكم هذه؟ قالوا: كثير لانحصيه. قال: ان معى شيئا خيطرا هو خير مما فى سفينتكم. قالوا: و ما معك؟ قال: جارية لم ترى مثلهاقط. قالوا: فبعناها. قال: نعم على شرط ان يذهب بعظكم فنظر اليها ثم يجيئنى فيشتريها و لا يعلمها و يدفع الى الثمن و لا يعلمها حتى أمضى أنا. فقالوا: ذلك لك. فبعثوا من نظر اليها. فقال: ما رأيت مثلها قط. فاشتروها منه بعشرة آلاف در هم و دفعوا اليه الدراهم، فمضى بها.

فلما مضى أتوها فقالوا لها: قومى و ادخلى فى السفينة. قالت: و لم؟ قالوا: قد اشتريناك من مولاك. قالت: و ما هو بمولاى. قالوا تقومين و الا لنحملك. فقامت و مضت معهم فلما انتهت الى الساحل لم يأمن بعضهم على بعض عليها، فجعلوها فى السفينة الاخرى، فدفعوها.

فبعث الله عز وجل رياحا فغرقتهم و سفنتهم ونجت السفينة التى كانت فيها حتى انتهمت الى جزيرة من جزائر البحر، و ربطت السفينة ثم دارت فى الجزيرة، فاذا فيها ماء و شجر فيه ثمر. فقالت: هذا ماء أشرب منه و ثمر آكل منه، و أعد الله فى هذا الموضع.

فأوحى الله الى نبى من أنبياء بنى اسراييل أن يأتى ذلك الملك فيقول له: ان فى جزيرة من جزائر البحر خلقا من خلقى، فاخرج أنت و من فى مملكتك حتى تأتوا خلقى هذا و تقروا له بذنوبكم ثم تسألوا ذلك الخلق أن يغفرلكم، فان غفرلكم غفرت لكم.

فخرج الملك بأهل مملكته الى تلك الجزيرة فرأوا امرأة، فتقدم اليها اليك الملك فقال لها: ان قاضى هذا أتانى فخبرنى أن امرأة أخيه فجرت، فأمرته برجمها و لم تقم عندى البينة، فأخاف أن أكون قد تقدمت على ما لايحل لى، فحب أن تستغفرى لى. فقالت: غفر الله لك اجلس. ثم أتى زوجها و لايعرفها، فقال: انه كان لى امرأة و كان من فضلها و صلاحهها كذا، و انى خرجت عنها و هى كارهة لذلك الخروج، فاستخلفت أخى عليها، فلما رجعت سألت عنها فأخبرنى أخى أنها قد فجرت و رجمها؛ و انى أخاف أن أكون قد ضيعتها، فاستغفرى لى. فقالت: غفر الله لك اجلس فأجلسته الى جنب الملك. ثم أتى القاضى فقال: انه كان لاخى امرأة انها أعجبتنى، فدعوتها الى الفجور فأبت، فأعلمت الملك أنها قد فجرت، و أمرنى برجمها فرجمتها و أنا كاذب عليها، فاستغفرى لى. قالت: غفرالله لك.

ثم أقبلت على زوجها فقالت: اسمع مثم تقدم الديرانى فقص بقصته، و قال: أخرجتها بالليل و أنا أخاف أن يكون قد لقيها سبع فقتلتها. فقالت: غفر الله لك، اجلس مثم تقدم القهرمان و قص قصته، فقالت للديرانى: اسمع، غفرالله لك. ثم تقدم المصلوب فقص قصته، فقالت: لاغفرالله لك.

ثم أقبلت على زوجها، فقالت: أنا امرأتك و كلما سمعت فانما هو قصتى، و ليست لى حاجة فى الرجال، فأنا اجب أن تأخذ هذه السفينة و ما فيها و تخلى سبيلى، فأعبد الله عز وجل فى هذه الجزيرة؛ فقدترى ما لقيت من الرجال. ففعل و أخذ السفينة و ما فيها و خلى سبيلها و انصرف الملك و أهل مملكته‏ (555).

تأمل كن اى برادر عزيز، ببين تقوا اين زن را چه گونه نگاه داشت از اهوال و شدايد متعدده؟ و چه گونه خلاص كرد او را از رجم قاضى و از تهمت قهرمان ديرانى و از رقيت تجار؟ و ببين چه گونه كرامتى خداوند عالم به او عطا فرمود؟ رضاى خود را مقرون به رضاى او فرمود، و مغفرت خود را مقرون به مغفرت او نمود، و چه گونه او را بلند مرتبه كرد و نبيى از انبيا را فرمود كه سلطان با جميع اهل مملكت بروند در خدمت او و از او طلب آمرزش كنند.

و يقرب من هذا ما ورد فى الحديث القدسى: يابن آدم، أنا غنى لا أفتقر، أطعنى فيما أمرتك أجعلك غنيا لا تفتقر. يابن آدم، انا حى لاأموت، أطعنى فيما أمرتك أجعلك تقول للشى‏ء: كن، فيكون‏ (556)؛

(اى فرزند آدم، منم آن بى نيازى كه محتاج نمى‏گردم. در آن چه تو را فرمان دادم مرا فرمان بر تا تو را هم بى نياز كنم كه محتاج نگردى. اى فرزند آدم، منم آن زنده‏اى كه هرگز نمى‏ميرد، مرا فرمان بر، تا تو را چون خود كنم كه هرگز نميرى. اى فرزند آدم، من به هر چه بگويم: باش، موجود مى‏شود. تو نيز فرمان مرا ببر تا چنانت كنم كه به هر چه بگويى: باش، موجود شود).

نسأل الله أن يجعلنا من الصالحين المتقين و المطيعين لاوامره و نواهيه، والطالبين لرضاه فى جميع أفعالنا و أحوالنا بالنبى و آله الطاهرين.

(توبه)

و ضد اصرار بر معصيت، توبه و انابه است. و مراد به توبه، ندامت و پشيمانى از معصيت، و ترك او است فى الحال، و عزم بر ترك در استقبال.

و توبه از واجبات فوريه است به اتفاق جميع علما، و عقل صريح نيز بر وجوب آن فورا قاضى است؛ زيرا كه تخلص از معصيت واجب است، و آن موقوف است بر توبه؛ پس توبه واجب است من باب المقدمة. و كتاب و سنت نيز بر آن حاكم است:

قال الله تعالى: و توبوا الى الله جميعا أيه المؤمنون لعلكم تفلحون‏ (557)؛

(اى مؤمنان، همگى توبه به خدا بريد و به سوى خدا بازگشت نماييد شايد رستگار شويد).

و قوله: يأيها الذين ءامنوا توبوا الى الله توبة نصوحا عسى ربكم أن يكفر عنكم سيئاتكم‏ (558)؛

(اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، به سوى خدا توبه كنيد توبه‏اى صادقانه و صميمانه، شايد پروردگارتان بدى‏هايتان را بپوشاند).

و اخبار وارده در اين باب به حد تواتر است؛ بلكه از جمله نعمت‏هاى عظيمه پروردگار عالم بر بندگان عاصى، فتح باب توبه است و قرار دادن او را كفاره هر معصيتى و دواى هر مرضى از امراض مهلكه، و از اين جهت آيات و اخبار در مدح و فضل آن بسيار وارد شده است.

قال الله تعالى: ان الله يحب التوبين و يحب المتطهرين‏ (559)؛

(خدا توبه‏كاران را دوست دارد و پاكيزه‏كاران را دوست دارد).

و قال رسول الله (ص): التائب حبيب الله، و التائب من الذنب كمن لا ذنب له‏ (560)؛

(توبه كننده دوست خدا است، و تائب از گناه مانند كسى است كه اصلا گناه نكرده است).

و قال الباقر (ص): ان الله أشد فرحا بتوبة عبده من رجل أضل راحلته و زاده فى ليلة ظلماء فوجدها، فالله تعالى أشد فرحا بتوبة عبده من رجل أضل راحلته حين وجده (561)؛

(خداى تعالى شادتر است به توبه بنده خود از مردى كه در شب تاريك در بيابانى مركب و توشه خود را گم كرده باشد و ناگاه آن را بيابد).

و قال (عليه السلام): التائب من الذنب كمن لا ذنب له، و المقيم على الذنب و هو مستغفر منه كالمستهزى‏ (562)؛

(توبه كننده از گناه مانند كسى است كه گناهى ندارد، و كسى كه گناه بماند در حالى كه آمرزش بخواهد همچون مسخره كننده است).

و قال الصادق (عليه السلام): ان الله يحب من عباده المفتن التواب‏ (563)؛

كثير الذنب كثير التوبة.

(خدا از بندگان خود آن را كه در فتنه و گناه افتد و توبه‏گر باشد دوست دارد).

و قال (عليه السلام): اذا تاب العبد توبة نصوحا أحبه الله فستر عليه فى الدنيا و الاخرة. قيل: و كيف يستر عليه؟ قال: ينسى ملكيه ما كانا يكتبان عليه، و يوحى الله الى جوارحه و بقاع الارض أن اكتمى عليه ذنوبه؛ فيلقى الله عز وجل حين يلقاه وليس شى‏ء يشهد عليه بشى‏ء من الذنوب‏ (564)؛

(چون بنده توبه نصوح كند، خدا او را دوست دارد و گناه او را مى‏پوشاند.

شخصى پرسيد: چه گونه مى‏پوشاند؟ فرمود: آن گناه را از ياد دو فرشته‏اى كه مى‏نويسند مى‏برد، و به اعضا و جوارح او و به زمينى كه در آن گناه كرده وحى فرمايد كه گناهان او را بپوشانيد. پس خداى عز وجل را در حالى ملاقات كند كه چيزى نيست كه گناهى را بر او شهادت دهد).

و قال (عليه السلام): ان الله أعطى التائبين ثلاث خصال لو أعطى خصلة منها جميع أهل السماوات و الارض لنجوابه (565)؛

(خداوند سه خصلت را به توبه كنندگان عطا فرموده است كه اگر يكى از آنها را به همه اهل آسمان‏ها و زمين عطا مى‏فرمود به سبب آن نجات مى‏يافتند):

1.فقوله: ان الله يحب التوبين و يحب المتطهرين‏ (566)، فمن أحبه الله لم يعذبه؛

(خدا توبه‏كاران را دوست دارد و پرهيزكاران را دوست دارد. پس هر كه را خدا دوست بدارد او را عذاب نكند).

2.و قوله: الذين يحملون العرش و من حوله و يسبحون بحمد ربهم و يومنون به‏ى يستغفرون للذين ءامنوا ربنا وسعت كل شى‏ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم* ربنا و أدخلهم جنت عدن التى وعدتهم و من صلح من ءابائهم و أزوجهم و ذريتهم انك أنت العزيز الحكيم * و قهم السيئات و من تق السيئات يومئذ فقد رحمته و ذلك هو الفوز العظيم‏ (567)؛

(آنان كه عرش را بر مى‏دارند - حمل مى‏كنند - و آنان كه گرداگرد آن‏اند، پروردگارشان را همراه با سپاس و ستايش به پاكى ياد مى‏كنند و به او ايمان مى‏آورند و براى كسانى كه ايمان آورده‏اند آمرزش مى‏خواهند - و گويند: - پروردگارا، به بخشايش و دانش، همه چيز را فرا گرفته‏اى، پس كسانى را كه توبه كردند و راه تو را پيروى نمودند بيامرز و ايشان را از عذاب دوزخ نگاه دار. پروردگارا، و ايشان را به بهشت‏هاى پاينده كه به آنان و هر شايسته كارى از پدران و همسران و فرزندان‏شان وعده داده‏اى درآر، كه تويى تواناى بى‏همتا و داناى با حكمت و از بدى‏ها - كيفر گناهان - نگاه‏شان‏دار، و هر كه را در آن روز - روز رستاخيز - از بدى‏ها نگاه دارى پس همانا بر او رحمت آورده‏اى، و اين است رستگارى و كاميابى بزرگ).

3.و قوله عز وجل: و الذين لا يدعون مع الله الها ءاخر و لا يقتلون النفس التى حرم الله الا بالحق و لا يزنون و من يفعل ذلك يلق أثاما * يضعف له العذاب يوم القيمة و يخلد فيه مهانا* الا من تاب و ءامن و عمل صلحا فأولئك يبدل الله سيئاتهم حسنت و كان الله غفورا رحيم (568)؛

(و آنان كه با خداى يكتا خداى ديگر نخوانند - نپرستند - و كسى را كه خداوند كشتن وى را حرام كرده نكشند مگر بحق، و زنا نكنند؛ و هر كه اين كارها كند كيفر بزه خويش ببيند، عذاب او به روز رستاخيز دوچندان شود و در آن (عذاب) به خوارى جاويدان باشد، مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و كار نيك و شايسته كنند، پس اينان‏اند كه خداوند بدى‏هاشان را به نيكى‏ها بدل گرداند، و خدا آمرزگار و مهربان است).

و عنه (عليه السلام): ذنوب المومن اذا تاب منها مغفورة له، فليعمل المومن لما يستأنف بعد التوبة و المغفرة.

ثم قال الراوى: انه فعل ذلك مرارا، يذنب ثم يتوب و يستغفر.

فقال: اذا كلما عاد المومن بالاستغفار و التوبة عاد الله عليه بالمغفرة، و ان الله غفور رحيم، يقبل التوبة و يعفو عن السيئات، فاياك أن تقنط المؤمنين من رحمة الله‏ (569)؛

(امام باقر (عليه السلام) به محمد بن مسلم فرمود: گناهان مومنن، هر گاه توبه كند، آمرزيده است؛ پس بعد از توبه و آمرزش، عمل را از سر گيرد، و آگاه باشيد به خدا قسم اين نيست مگر براى اهل ايمان. محمد را از سرگيرد، و آگاه باشيد به خدا قسم اين نيست مگر براى اهل ايمان، محمد بمن مسلم عرض كرد: اگر بعد از توبه و استغفار از گناهان به گناه باز گردد و باز توبه كند حال او چه گونه است؟ فرمود: اى محمد بن مسلم، آيا چنان مى‏بينى كه بنده مومن از گناه پشيمان شود و از خدا آمرزش بخواهد و توبه كند و خدا توبه او را نپذيرد؟ گفت: اگر چند بار چنين كند، گناه كند و سپس توبه و استغفار كناد، فرمود: هرگاه مومن به استغفار و توبه برگردد خدا به آمرزش باز مى‏گردد؛ خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است، توبه را مى‏پذيرد و از سيئات در ميگذرد، زنهار مؤمنى را از رحمت خدا نااميد نكنى).

و عنهم (عليه السلام): لكل شى‏ء دواء و دواء الذنوب الاستغفار (570)؛

(هر چيز دوايى دراد و دواى گناهان استغفار است).

و عن الصادق (عليه السلام): ماغ من مومن يقارف فى يومة و ليلته أربعين كبيرة فقال و هو نادم: أستغفرالله الذى لا اله الا هو الحى القيوم بديع السموات و الارض ذو الجلال و الاكرام و أساله أن يصلى على محمد و آله و أن يتوب على، الا غفر الله عز وجل له، و لا خير فيمن يقارب فى يوم وليلة أكثر من أربعين كبيرة (571)؛

(هيچ مومنى نيست كه در شبانه روزى چهل گناه كبيره كند و در حالى پشيمانى بگويد: استغفر الله الذى... مگر آن كه خدا آن گناهان را بيامرزد. و كسى كه شبانه روزى بيش از چهل گناه كبيره مرتكب شود خيرى در او نيست).

و عنه: من قال: أستغفر الله - مائة مرة - فى كل يوم غفرالله عز وجل له سبعمائة ذنب، و لا خير فى عبد يذنب فى يوم سبعمائة ذنب‏ (572)؛

(هر كس در هر روز صد بار بگويد: استغفر الله، خداوند هفتصد گناه از او بيامرزد و كسى كه در يك روز هفتصد گناه كند خيرى در او نيست).

و عن أبى جعفر (عليه السلام) قال: ان آدم (عليه السلام) قال: يا رب، سلطت على الشيطان و أجريته منى مجرى الدم، فاجعل لى شيئا.

فقال: يا آدم، جعلت لك أن من هم من ذريتك بسيئة لم يكتب عليه، فان علمها كتبت عليه سيئة. و من هم منهم بسحنة فان لم يعملها كتبت له حسنة، و ان هو عملها كتبت له عشرا.

قال: يا رب، زدنى.

قال جعلت لك ان من عمل منهم سيئة ثم استفرله غفرت له.

قال: يا رب، زدنى.

قال: جعلت لهم التوبة - او قال: بسطت لهم التوبة - حتى يبلغ النفس هذه.

قال: يا رب، حسبى‏ (573)؛

(آدم (عليه السلام) عرض كرد: پروردگارا، شيطان را بر من مسلط ساختى، و او را همچون خون كه در رگ‏هايم جريان دارد در من جاى دادى، براى من هم چيزى مقرر فرما. خطاب رسيد: اى آدم. براى تو اين را قرار دادم كه هر يك از فرزندانت كه آهنگ گناهى كند و مرتكب آن نشود چيزى بر او نوشته نشود، و چون مرتكب شد يك گناه بر او نوشته شود و اگر قصد كار نيكى كند و آن را انجام ندهد يك حسنه براى او نوشته شود، و اگر انجام دهد ده حسنه برايش نوشته شود.

عرض كرد: پروردگارا بيفزا، فرمود: برايت مقرر ساختم كه هر يك از فرزندانت كه گناهى كند سپس آمرزش خواهد او را بيامرزم.

عرض كرد: پروردگارا بيفزا، فرمود: براى ايشان توبه را قرار دادم، و توبه را براى آنها گسترش دادم تا نفس به گلوگاه رسد. عرض كرد: پروردگارا مرا بس است).

و عن أبى عبدالله (عليه السلام): قال: قال رسول الله (ص): من تاب قبل موته بسند قبل الله توبته؛

ثم قال: ان السنة لكثيرة، من تاب قبل موته بشهر قبل الله توبته؛

ثم قال: ان الشهر لكثير، من تاب قبل موته بجمعة قبل الله توبته؛

ثم قال: ان الجمعة لكثير، من تاب قبل موته بيوم قبل الله توبته؛

ثم قال: ان يوما للكثير، من تاب قبل أن يعاين الموت قبل الله توبته‏ (574)؛

(هر كه يك سال پيش از مرگ خود توبه كند خدا توبه او را مى‏پذيرد.

سپس فرمود: سال زياد است هر كه يك ماه پيش از مردن توبه كند خدا توبه او را مى‏پذيرد.

سپس فرمود: ماه زياد است: ماه زياد است، هر كه يك هفته قبل از مرگ توبه كند خدا توبه او را قبول مى‏فرمايد.

سپس فرمود: هفته زياد است، هر كه يك روز قبل از مردن توبه كند خدا توبه او را مى‏پذيرد.

سپس فرمود: يك روز نيز زياد است، هر كه پيش از ديدار مرگ توبه كند خدا توبه او را قبول مى‏فرمايد.الى غير ذلك من الاخبار.

بدان كه صبر بر سه قسم است:

صبر بر معاصى،، و صبر بر طاعت، و صبر بر مصايب.

و اول افضل است از دويم، و دويم افضل است از سيم، هم‏چنان كه از روايت اخيره مستفاد مى‏شود.

و اول و دويم واجب است، و وجوب ثالث آن معلوم نيست؛ بلى! بعض اقسام بى‏صبر مثل شق جيوب و نحو آن حرام است، هم‏چنان كه در كتب فقها مقرر است؛ لكن شبهه‏اى در فضل و رجحان آن نيست مطلقا.

و عن على (عليه السلام): ان صبرت جرت عليك المقادير و أنت مأجور، و ان جزعت جرت عليك المقادير و أنت مأذور (575)؛

بدان كه هر صبرى در شريعت مقدسه ممدوح نيست بلكه منقسم مى‏شود به احكام خمسه؛ زيرا كه صبر از شهوات محرمه و بر مشاق واجبات، واجب است، و بر بعض مكاره و اداى مندوبات، مندوب است. و بر اذيتى كه تحمل آن حرام است مثل صبر بر قطع اعضا يا قصد حريم او به شهوت، حرام است؛ و بر اذيتى كه مى‏رسد او را به جهتى از جهات مكروهه، مكروه است، و گاهى هم مباح است.