اگر نه روى دل اندر برابرت دارم |
|
من اين نماز، نماز نشمارم |
زعشق روى تو من
روى به قبله آورم |
|
وگرنه من زنماز وز قبله بيزارم |
مرا غرض زنماز آن
بود كه پنهانى |
|
حديث درد فراق تو با تو بگذارم |
وگرنه اين چه
نمازى بود كه من باتو |
|
نشسته روى به محراب ودل بيزارم |
نمازكن به صفت چون
فرشته ماندومن |
|
هنوز در صفت ديو و دد گرفتارم |
كسى كه جامع به سگ
برزند نمازى نيست |
|
نماز من چه ارزد كه در بغل
دارم |
از اين نماز نباشد
به جز كه آزارت |
|
همان به آنكه ترا بيش از اين
نيازارم |
از اين نماز
ريائى چنان خجل شده ام |
|
كه در برابر رويت نظر نمى آرم
|
|
|
(مولوى ) |