(هر كه مهلت دهد بدهكار را، حقى باشد بر خداى ، آنكه او را
در هر روز ثواب صدقه مثل آن مال بدهد، تا آنكه حق خود را از او بگيرد).
29- صدقه
در حديث (رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده :
اءرض القيمة نار
ما خلا ظل المؤ من فان صدقته تظله
(205):
(زمين روز قيامت همه آتش است به غير سايه مؤ من ، بدرستى كه صدقه او بر او سايه
بخواهد افكند).
و در حديث ديگر (از رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده كه :
صدقة السر تطفى
ء غضب الرب
(206) صدقة العلانية تدفع سبعين نوعا من البلاء(207):
(صدقه پنهان غضب پروردگار را فرو مى نشاند، و صدقه آشكار هفتاد نوع بلا را دفع مى
كند).
و در حديث ديگر (از امام باقر عليه السلام ) آمده كه : صدقه دادن فقر را زايل مى
كند و عمر را دراز مى كند، و هفتاد مردن بد را دفع مى كند(208).
و اگر كسى مقرر سازد كه هر روز يا هر هفته يا هر ماه ، قدرى معين از مال خود بدهد
به مستحقى كه محروم باشد به جهت آنكه سؤ ال
(209) نتواند كرد، داخل آن جماعت خواهد بود كه حق تعالى ايشان را
ثنا گفته آنجا كه مى فرمايد:
و الذين فى
اءموالهم حق معلوم للسائل و المحروم :
(آنهايى كه در مالهاى ايشان حقى است معلوم از براى سائل و محروم ).
و در حديث آمده كه :
مراد از اين حق ، غير زكات است
(210).
30- آزاد كردن بنده
در حديث آمده :
من اءعتق مسلما
اءعتق الله بكل عضو منه عضوا من النار(211):
(هر كه بنده اى آزاد كند، خداى تعالى به هر عضوى از آن بنده ، عضوى از او را از آتش
آزاد و رها مى گرداند).
31- عيادت بيمار
در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
من عاد مريضا
شيعه سبعون اءلف ملك يستغفرون له حتى يرجع الى منزله
(212):
(هر كه عيادت كند بيمارى را، مشايعت كند او را هفتاد هزار فرشته كه استغفار مى كرده
باشند براى او تا بگردد به منزل خود).
32- به فرياد رسيدن مسلمانان
در حديث (رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده كه :
من اءغاث اءخاه
المسلم حتى يخرجه من هم و كربة و ورطة كتب الله له عشر حسنات ، و رفع له عشر درجات
و اءعطاه ثواب عتق عشر نسمات و دفع عنه عشر نقمات و اءعد له يوم القيمة عشر شفاعات
(213):
(هر كه به فرياد رسد برادر مسلمانى را، تا بيرون آرد او را از غمى و اندوهى و ورطه
(گرفتارى )، بنويسد حق تعالى از براى او ده حسنه ، و بلند گرداند از براى او ده
درجه ، و بدهد او را ثواب آزادى ده بنده ، و دفع كند از او ده بلا، و مهيا كند به
جهت او در روز قيامت ده شفاعت ).
33- اداى امانت
در حديث (رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده :
اءداء الاءمانة
يجلب الرزق الى صاحبه و الخيانة تجلب الفقر(214):
(اداى امانت روزى را جلب مى كند (گسترش مى دهد) به جانب صاحبش ، و خيانت فقر را جلب
مى كند).
و در حديث ديگر (از امام صادق عليه السلام ) آمده كه : خوبى مردم را، به اداى امانت
و راستى گفتار بشناسيد، نه به نماز و روزه
(215).
34- توبه
در حديث قدسى آمده :
يا داوود ان
العبد المؤ من اذا اءذنب ذنبا ثم رجع و تاب من ذلك الذنب و استحى منه عند ذكره غفرت
له و اءنسيته للحفظة و اءبدلته الحسنة و لا ابالى و اءنا اءرحم الراحمين :
(اى داوود! بدرستى كه بنده مؤ من هر گاه گناهى كند پس برگردد، و توبه كند از او، و
شرم كند از من ، هر وقت كه يادش بيايد، بيامرزم او را و فراموش گردانم از خاطر
فرشتگان كه آن را حفظ كرده اند از براى او هر آن گناه را، و بدل كنم آن گناه را به
حسنه ، و من پروا ندارم كه سيئه را حسنه كنم ، و من رحم كننده ترين رحم كنندگانم ).
35- گريستن از ترس خدا
در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده كه :
ما من شى ء الا
و له كيل اءو وزن الا الدموع فان القطرة منها تطفى ء بحارا من نار و اذا اغرورقت
العين بمائها لم يرهق وجهه قترا و لا ذلة فاذا فاضت حرمه الله على النار و لو اءن
باكيا بكى فى امة لرحموا(216):
(هيچ چيزى نيست مگر آنكه او را كيلى و وزنى است مگر اشك چشم ، كه قطره اى از آن فرو
مى نشاند درياهاى آتش را، و هر گاه كه چشم غرق اشك شود ننشيند بر آن روى نه غبار(217)
و نه خوارى ، پس هر گاه بريزد اشك ، حرام گرداند حق تعالى آن روى را از آتش ، و اگر
گريه كننده اى بگريد در ميان امتى ، هر آينه همه آن امت مرحوم (مشمول رحمت الهى )
گردند).
بيت
روز شمار تا نشوى از خجالت آب |
|
بر روز خويش در شب تارى ببار اشك |
عقابها
1- سهل گرفتن امر خداى
در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
اياكم و الغفلة
فانه من غفل انما يغفل عن نفسه و اياكم و التهاون باءمر الله عز و جل فانه من تهاون
باءمر الله اءهانه الله يوم القيمة
(218):
(بپرهيزيد از غافل شدن از ياد حق جل شاءنه ، بدرستى كه هر كه غافل شود از ياد حق ،
از خود غافل شده است . و بپرهيزيد از سهل و خوار گرفتن فرمان خداى عز و جل پس
بدرستى كه هر كه سبك و سهل گيرد امر خداى را، خداى او را خوار مى گرداند در روز
قيامت ).
2- شادى كننده به گناه
در حديث (رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده :
من اءذنب ذنبا و
هو ضاحك دخل النار و هو باك
(219):
(كسى كه گناهى كند و خندان باشد، داخل آتش شود در حالى كه گريان باشد).
3- سبك شمردن نماز
در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
ان شفاعتنا لا
تنال مستخفا بالصلوة
(220):
(بدرستى كه شفاعت ما نمى رسد كسى را كه استخفاف كند به نماز ((نماز
را سبك شمرد))).
و در حديث ديگر آمده :
ليس ما بين
الكفر و الايمان الا ترك الصلوة :
(نيست ميان كفر و ايمان (فاصله و فرقى ) الا ترك نماز).
4- ترك كننده جمعه و جماعت
در حديث (امام باقر عليه السلام ) آمده :
من ترك الجمعة
ثلاث جمع متواليات من غير علة
(221) طبع الله على قلبه :
(هر كه ترك كند نماز جمعه را سه جمعه پى در پى بدون عذر، حق تعالى دل او را مهر كند
به خاتم نفاق ، يعنى دل او زنگ گيرد و قابل اصلاح نباشد).
و در حديث آمده :
هم رسول الله
صلى الله عليه و آله باحراق قوم فى منازلهم لا يصلون بالجماعة
(222):
(حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله خواست كه بسوزاند خانه ها را بر قومى كه در منازل
خود نماز مى گذاردند و به جماعت حاضر نمى شدند).
5- منع كننده زكات
در حديث (امام باقر عليه السلام ) آمده كه :
ما من عبد منع
من زكوة ماله شيئا الا جعل الله ذلك يوم القيمة ثعبانا من نار طوقا فى عنقه ينهش من
لحمه حتى يفرغ من الحساب و هو قوله عز و جل : ((سيطوقون ما
بخلوا به يوم القيمة ))(223)
قال : ما بخلوا به من الزكوة
(224):
(يعنى هيچ بنده اى نيست كه منع كند از زكات مالش چيزى را مگر آنكه حق تعالى از براى
او در قيامت ، اژدهايى از آتش قرار دهد كه در گردن او طوقى كرده ، و از گوشت بدن او
مى كَند، تا آنكه از حساب فارغ شود. و اين است آنچه حق تعالى فرمود كه : طوقى در
گردن ايشان خواهد شد، آنچه را بخل به آن مى ورزند. حضرت فرمود: مراد از آنچه بخل مى
ورزند، بخل ورزيدن نسبت به پرداخت زكات است ).
6- افطار كننده در (روز) ماه رمضان
المبارك
در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
من اءفطر يوما
من شهر رمضان متعمدا خرج من الايمان
(225):
(هر كه يك روز از ماه رمضان را عمدا افطار كند (و روزه نگيرد) از ايمان بيرون مى
رود).
7- ترك حج
در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
من مات و لم يحج
حجة الاسلام و لم يمنعه من ذلك حاجة تجحف به اءو مرض لا يطيق منه الحج اءو سلطان
يمنعه ، فليمت يهوديا اءو نصرانيا(226):
(هر كه بميرد و حج اسلام
(227) نكرده باشد، و مانع نشده باشد از آن حاجتى كه با آن حج دشوار
باشد، يا بيمارى كه به آن طاقت حج نداشته باشد، يا سلطانى كه او را منع كند، پس
بميرد او يهودى يا نصرانى (مسلمان نمى ميرد).
8- عقوق
در حديث (امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده :
اياكم و عقوق الوالدين فان ريح الجنة توجد من مسيرة اءلف عام و لا يجدها عاق و لا
قاطع رحم و لا جار ازاره خيلاء انما الكبرياء لله رب العالمين
(228):
(بوى بهشت مى وزد از هزار سال راه ، و در نمى يابد كسى كه پدر و مادر خود را
برنجاند يا صله خويشان را ترك كند و ايشان را آزرده كند، و پيرى كه زنا كند، و آن
كس كه ازارش
(229) به زمين برسد از روى تكبر، چرا كه كبر رداى حق تعالى است
((تكبر و عظمت سزاوار خدا است ))).
9- ظلم
در حديث (امام باقر عليه السلام ) آمده كه :
الظلم فى الدنيا
هو الظلمات فى الآخرة
(230):
(ظلم در دنيا ظلمات است در آخرت ).
و در حديث ديگر (از امام صادق عليه السلام ) آمده :
ان الله عز و جل
اءوحى الى نبى من اءنبيائه فى مملكة حبار من الجبارين اءن ائت هذا الجبار فقل له :
اننى لم اءستعملك على سفك الدماء و اتخاذ الاءموال و انما استعملتك لتكف عنى اءصوات
المظلومين ، فانى لم اءدع ظلامتهم و ان كانوا كفارا(231):
(خداى تعالى وحى كرد به پيغمبرى از پيغمبران بنى اسرائيل ، كه در مملكت جبارى از
جبابره بود، كه برو نزد اين جبار و به او بگو كه : من تو را عامل (كارگزار و امير)
نگردانيده ام بر ريختن خون و گرفتن مال مردمان ، بلكه تو را عامل گردانيده ام تا
باز دارى از من آوازهاى مظلومان را و به فرياد ايشان رسى ، پس بدرستى كه من نخواهم
گذشت مظلمه ايشان را اگر چه كافر باشند (دادخواهى مى نمايم و انتقام مظلوم را از
ظالم مى گيرم ، هر چند مظلوم كافر باشد).
10- خون ناحق
در حديث قدسى (از امام صادق عليه السلام ) آمده كه :
يا موسى قل
للملاء من بنى اسرائيل اياكم و قتل النفس الحرام بغير الحق فمن قتل منكم نفسا فى
الدنيا قتلته فى النار مائة اءلف قتلة مثل قتلة صاحبه
(232):
(اى موسى بگو به جماعت بنى اسرائيل كه : بپرهيزيد از خون ناحق ، پس بدرستى كه هر
كس بكشد از شما نفسى را در دنيا، مى كشم او را در آتش دوزخ صد هزار كشتن ، كه هر
يك مثل كشتن او باشد مر صاحبش را).
و در روايت ديگر (از امام باقر عليه السلام ) آمده كه : هر كه خون ناحقى بكند،
بيايد در روز قيامت و به دست راست دست قاتل را گرفته باشد و به دست چپ سر خود را و
خون از رگهاى او روان باشد و مى گويد: اى پروردگار از اين بپرس كه چرا مرا كشت ؟!
پس اگر در طاعت خداى او را كشته باشد، قاتل را خلاص كنند (و به بهشت برند) و مقتول
را به دوزخ برند، و اگر در طاعت مخلوقى او را كشته باشد، گويند به او كه تو نيز او
را بكش چنانكه او ترا كشت ، و بعد از آنكه او را بكشند، هر چه اراده حق تعالى به او
تعلق گرفته باشد، در باب ايشان به فعل آورد(233).
و در حديث ديگر (از امام باقر عليه السلام ) آمده كه : هر كه مؤ منى را عمدا بكشد،
حق تعالى ثبت كند گناهان مقتول را در ديوان قاتل ، و مقتول را از آن (گناهان ) پاك
سازند(234).
((از گناهان او را تبرئه نموده و عذاب نكنند)).
11- خوردن مال يتيم
حق تعالى مى فرمايد:
ان الذين
ياءكلون اءموال اليتامى ظلما انما ياءكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا(235):
(بدرستى كه آنهايى كه مى خورند مال يتيمان را به ستم ، نمى خورند در شكمهاشان مگر
آتش ، و زود باشد كه در آتش افروخته شوند).
و نيز مى فرمايد:
و ليخش الذين لو
تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم
(236):
(بايد كه بترسند آن جماعت كه مى خورند مال يتيم را به ستم ، از آنكه بگذارند بعد از
خود فرزندان كوچكى كه بترسند بر ايشان .(237)
يعنى بترسند از آنكه بكنند بعد از ايشان با فرزندان ايشان آنچه عمل مى كنند با
يتيمان ديگران .
و در حديث آمده
(238): اين عقوبت دنياى ايشان است و آن عقوبت آخرت
((كه آتش جهنم است )).
12- خوردن ربا
در حديث (امام على عليه السلام ) آمده :
درهم ربا اءشد
(اءعظم عند الله خ ) من سبعين زنية كلها بذات محرم
(239):
(يك درهم از ربا سخت تر است از هفتاد زنا كردن (با) محارم ).
13- شرب خمر
در حديث (امام باقر عليه السلام ) آمده :
من شرب الخمر
فسكر منها لم يقبل الله صلوته اءربعين يوما فان ترك الصلوة فى هذه الاءيام ضوعف
عليه لترك الصلوة
(240):
(هر كه شرب (خمر) كند تا مست شود، قبول نمى كند حق تعالى نماز او را تا چهل روز. پس
اگر ترك كند نماز را در اين روزها، عذاب او مضاعف شود به جهت ترك نماز).
و در حديث ديگر (از امام صادق عليه السلام ) آمده كه : شارب الخمر بدتر است از تارك
الصلوة ، به جهت آنكه او را حالتى حاصل مى شود كه خداى را نمى شناسد(241).
و در حديث ديگر (از امام صادق عليه السلام ) آمده است كه : حق تعالى همه بديها را
در خانه اى كرده و قفلى بر در آن خانه نهاده ، كه كليد آن شرب خمر است
(242).
و در حديث ديگر (از رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده كه : كسى كه هميشه شراب
بخورد، وارد شود در روز قيامت در حالى كه چشمهاى او كبود باشد و روى او سياه ، و
چانه اش كج باشد و چرك از دهن او روان و پيشانى او بسته باشد به انگشت بزرگ پاى او،
و دست او بيرون آمده باشد از پشت او، پس بترسند از او اهل جمع (قيامت )، هرگاه
ببينند او را به اين شكل كه به جانب ايشان مى آيد (در حالى كه به پاى حساب و كيفر
روى مى آورد)(243)
نعوذ بالله .
14- غيبت مؤ من
حق تعالى مى فرمايد:
و لا يغتب بعضكم
بعضا اءيحب اءحدكم اءن ياءكل لحم اءخيه ميتا فكرهتموه
(244):
(غيبت نكنيد بعضى از شما بعضى را، آيا دوست مى دارد يكى از شما اينكه بخورد گوشت
برادر خود را در حالتى كه مرده باشد، پس خوش نمى آيد شما را آن ).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده كه :
من قال فى مؤ من
ما رآه عيناه اءو سمعته اذناه فهو من الذين يحبون اءن تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا
لهم عذاب اءليم
(245):
(هر كه بگويد در غيبت مؤ منى ، آنچه ديده باشد چشمهاى او يا شنيده باشد گوشهاى او،
پس او از جمله آنهايى است كه حق تعالى در حق ايشان فرموده بدرستى كه آن كسانى كه
دوست دارند كه فاش شود بدى آنانى كه ايمان آورده اند، ايشان را عذابى است دردناك ).
15- بهتان مؤ من
در حديث (از امام صادق عليه السلام ) آمده كه :
من بهت مؤ منا
اءو مؤ منة (بما ليس فيهما) بعثه الله فى طينة خبال حتى يخرج مما قال ، قلت : و ما
طينة خبال ؟ قال صديد يخرج من فروج الزناة
(246):
(هر كه تهمت زند مؤ من يا مؤ منه اى را به چيزى كه در او نباشد، برانگيزاند حق
تعالى او را در قيامت در طينت خبال ! تا آنكه بيرون آيد از عذاب آنچه در حق مؤ من
گفته . راوى گويد كه پرسيدم طينت خبال چيست ؟! فرمود: چركى است كه بيرون مى آيد از
فرجهاى زنا كنندگان ).
16- رسوا كننده مؤ من
در حديث (امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده :
من اءذاع فاحشة
كان كمبتدئها و من عير مؤ منا بشى ء لم يمت حتى يركبه
(247):
(هر كه فاش كند گناهى را كه موجب رسوايى باشد از براى مؤ منى ، مثل آن است كه آن
گناه را خود كرده باشد، و هر كه سرزنش كند مؤ منى را به عيبى ، نميرد تا خود دچارش
شود).
17- رد حاجت مؤ من
در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
من اءتاه اءخوه
فى حاجة و هو يقدر على قضائها فلم يقضها له سلط الله عليه شجاعا ينهش ابهامه فى
قبره الى يوم القيمة مغفورا اءو معذبا(248):
(هر كه بيايد نزد او برادر مؤ من او به جهت حاجتى كه او قدرت بر قضاى آن داشته باشد
و قضا نكند (برنياورد) آن را از براى او، حق سبحانه و تعالى مسلط گرداند بر او مارى
را كه (انگشت ) ابهام او را مى گزد در قبرش تا روز قيامت ، و آخر الاءمر آمرزيده
شود يا معذب گردد).
18- حبس كننده حق مؤ من
در حديث صحيح (از امام صادق عليه السلام ) آمده :
من حبس حق مؤ من
اءقامه الله (عز و جل ) يوم القيمة خمسمائة عام على رجليه حتى يسيل من عرقه اءودية
و ينادى مناد من عند الله ، هذا الظالم الذى حبس من المؤ من حقه فيوبّخ اءربعين
يوما ثم يؤ مر به الى النار(249):
(هر كه حبس كند حق مؤ منى را، حق تعالى او را در روز قيامت پانصد سال بر پاى ، نگه
دارد تا از عرق او روان گردد رودخانه ها، و ندا كند منادى از جانب حق تعالى كه :
اين آن ظالمى است كه حبس كرده بود از مؤ من حق او را، پس چهل روز آن را سرزنش كنند،
سپس امر كنند تا او را به جهنم ببرند).
19- والى كه به امور رعيت نمى رسد
در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
من ولى شيئا من
امور المسلمين فضيعهم ضيعه الله
(250):
(هر كه والى شود امرى از امور مسلمانان را، پس كار ايشان را ضايع گذارد، حق تعالى
او را ضايع گذارد).
و در حديث ديگر (از مولا امير المؤ منين على عليه السلام ) آمده كه :
اءيما وال احتجب
عن حوائج الناس احتجب الله (عنه ) يوم القيمة عن حوائجه فان اءخذ هدية كان غلولا و
ان اءخذ رشوة فهو مشرك
(251):
(هر كه خود را پنهان داشته باشد از حاجتهاى رعيت ، پنهان دارد حق تعالى خود را در
روز قيامت از حاجتهاى او. پس اگر هديه بگيرد مثل آن باشد كه دزديده باشد، و اگر
رشوه بگيرد مثل آن باشد كه شرك آورده باشد به خداى عز و جل ).
و در حديث ديگر (از رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده :
من اءصبح لا
يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم :
(هر كه شب را روز كند و اهتمام به كارهاى مسلمانان نداشته باشد پس او مسلمان نيست
).
و اين حديث شامل والى و غير والى است ، و دلالت مى كند بر اينكه بر همه مسلمانان
واجب است كه غمخوار يكديگر باشند.
20- ترك امر به معروف و نهى از منكر
در حديث (رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده :
اذا ترك الاءمر
بالمعروف و النهى عن المنكر فليؤ ذن بوقاع من الله جل اسمه :
(هر گاه ترك شود امر به كارهاى خوب و نهى از كارهاى بد، پس واقف بايد بود بلايا را،
كه از جانب خدا برسد).
21- ترك فريضه و ارتكاب گناه كبيره
در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
لا ينظر الله
(عز و جل ) الى عبد و لا يزكيه اذا ترك فريضة من فرائض الله و ارتكب كبيرة من
الكبائر:
(نظر نمى كند حق تعالى به سوى بنده اى و پاكيزه نمى گرداند او را، كه ترك كند فريضه
اى از فرائض ، يا مرتكب كبيره اى از كبائر شود).
خدايا مپسند هيچ بنده اى را كه منظور نظر رعايت تو نباشد.
در پنجم : در بيان صفات حميده و اخلاق پسنديده روح كه از
اعمال حسنه و سنن سنيه و اعضاء به تدريجحاصل مى شود
بدان كه : صفات و اخلاق نيكو، بعضى از قبيل اصول و امّهاتست و بعضى ديگر، از
آن متولد مى شوند و بعضى از قبيل فروع و نتايج است ، كه از آن اصول و امّهات ناشى
مى شود.
و ما در اين رساله به ذكر اصول اقتصار (بسنده ) مى كنيم ، زيرا كه به تحصيل اصول ،
فروع نيز حاصل مى شود و امّهات دوازده است :
اول : صبر
يعنى پاى فشردن بر دشوارى در راه حق ، پس اگر بر مصيبت صبر كند، سيصد درجه
اجر دارد. و اگر بر طاعت صبر كند، ششصد درجه ، و اگر بر ترك معصيت صبر كند، نهصد
درجه . و اين بهترين انواع صبر است .
و همچنين در حديث وارد شده و حق تعالى فرموده :
انما يوفى
الصابرون اءجرهم بغير حساب
(252):
(جز اين نيست كه تمام و كمال داده مى شود مزد صبر كنندگان ، بى حساب ).
و در حديث (امام باقر عليه السلام ) آمده :
الجنة محفوفة
بالمكاره و الصبر، فمن صبر على المكاره فى الدنيا دخل الجتة و جهنم محفوفة باللذات
و الشهوات فمن اءعطى نفسه لذتها و شهوتها دخل النار(253):
(گرداگرد بهشت را مكروهات
(254) و صبر فرا گرفته است ، پس هر كه صبر كند بر مكروهات ، داخل
بهشت شود. و گرداگرد جهنم را لذتها و شهوتها فرا گرفته است ، پس هر كس نفس خود را
به لذتها و شهوتها (ى نامشروع ) بدهد، داخل آتش شود).
دوم : شكر
شكر بر دو قسم است : شكر به زبان ، و آن اين است كه زبان را به حمد و ثناى
الهى براند. و شكر به اركان ، آن است كه هر نعمتى را در مصرف (خداپسندانه ) بكار
برد.
و شكر به دل آن است كه بداند كه : نعمتها همه از جانب خداست و شكر باعث زيادتى نعمت
، و كفران سبب انقطاع نعمت است . حق تعالى مى فرمايد:
و لئن شكرتم
لاءزيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد(255):
(هر آينه اگر شكر نعمت نموديد، بر شما نعمتم را مى افزايم ، و اگر كفر نعمت
ورزيديد، بدرستى كه عذاب و عقوبت من سخت است ).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
ما اءنعم الله
على عبد من نعمة فعرفها بقلبه و حمد الله ظاهرا بلسانه فتم كلامه حتى يؤ مر له
بالمزيد(256):
(هيچ انعامى نكرد حق تعالى بر كسى كه آن كس شناخت حق آن نعمت را به دل و حمد خداى
تعالى اظهار كرد به زبان ، پس تمام شد حمد او، مگر آنكه امر شد كه آن نعمت را بر او
زياد كنند).
سوم و چهارم : رضا و تسليم
يعنى : خوشنود بودن به آنچه حق تعالى به اين كس مى كند، و اعتراض نكردن بر
او كه چرا چنين كرد يا آنچنان نكرد. و هر كه از حق تعالى خوشنود است ، حق تعالى نيز
از او خوشنود است ، چنانكه مى فرمايد:
رضى الله عنهم و
رضوا عنه
(257).
و در حديث ديگر (امام باقر عليه السلام ) آمده :
من رضى بالقضاء
اءتى عليه القضاء و (عظم خ ) اءعظم الله اءجره و من سخط القضاء اءتى (مضى ) عليه
القضاء و اءحبط الله اءجره
(258 ):
(هر كه راضى شد به قضاء (خواست خدا)، قضاء بر او جارى شد و بزرگ گردانيد حق تعالى
اجر او را، و هر كه راضى نشد به قضاء، قضاء بر او گذشت و اجر او باطل شد).
و نيز در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده كه :
من رضى باليسير
من المعاش رضى الله منه باليسير من العمل
(259):
(هر كه راضى شد به اندكى از معاش ، حق تعالى راضى شود به اندكى از عمل ، و اين
اشاره به بضاعت است ).
پنجم : اخلاص
يعنى : عبادت را از ريا خالص گردانيدن ، تا محض بندگى و فرمانبرى را شايد.
يا به جهت ثواب آخرت ، يا خلاص از عقاب ، حق سبحانه و تعالى مى فرمايد:
و ما امروا الا
ليعبدو الله مخلصين له الدين
(260):
(ماءمور نشدند مگر آنكه عبادت خداى تعالى كنند در حالتى كه خالص كرده باشند از براى
او دين را).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) وارد شده كه :
العمل الخالص
الذى لا تريد اءن يحمدك عليه اءحد الا الله
(261):
(عمل خالص آن است كه نخواهى ستايش كند ترا بر آن عمل ، بجز خداى عز و جل ).
ششم : صدق
يعنى : راستى در قول و فعل ، يعنى : دروغ نگفتن و كارى نكردن به ظاهر كه در
باطن خلاف آن باشد.
حق تعالى مى فرمايد كه :
يوم ينفع
الصادقين صدقهم
(262):
(روزى كه فايده مى دهد راستان را راستى ايشان ).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده كه :
من صدق لسانه
زكى عمله
(263):
(هر كه راست است (گفتارش )، عملش نيز پاكيزه است ).
و در حديث ديگر (از امام باقر عليه السلام ) آمده : هر كه ظاهرش بهتر از باطنش
باشد، ميزان او در روز قيامت سبك خواهد بود(264).
هفتم : عفت
يعنى : شهوت فرو خوردن و نكاح و غير آن را بيجا بكار نبردن .
حق تعالى مى فرمايد:
و ليستعفف الذين
لا يجدون نكاحا حتى يغنيهم الله من فضله
(265):
(بايد كه عفت بورزند آنانى كه نمى يابند نكاحى را، تا آنكه بى نياز گرداند خداى
تعالى ايشان را از فضل خود).
و در حديث (امام باقر عليه السلام ) آمده كه : بهترين عمل ، عفت بطن و فرج است
(266).
هشتم : شجاعت
يعنى : دل قوى داشتن و ترس را بيجا به كار نبردن .
حق تعالى مى فرمايد:
يا اءيها الذين
آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفا فلا تولوهم الاءدبار و من يولهم يومئذ دبره الا
متحرفا لقتال اءو متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله و ماءويه جهنم و بئس المصير(267):
(اى اهل ايمان ! هر گاه با تهاجم و تعرض كافران در ميدان كارزار روبرو شديد مبادا
از بيم آنها پشت كرده و از جنگ بگريزيد # هر كه در روز جنگ به آنها پشت نمود و فرار
كرد به طرف غضب و خشم خدا روى آورده و جايگاهش دوزخ كه بدترين منزل است خواهد بود،
مگر آنكه از ميمنه به ميسره و يا از قلب به جناح براى مصالح جنگى رود و يا از فرقه
اى به يارى فرقه ديگر شتابد).
و در حديث آمده :
ان الله يحب
الشجاعة و لو على قتل حية :
(بدرستى كه حق تعالى دوست مى دارد شجاعت را، و اگر چه بر كشتن مارى باشد). (امام
صادق عليه السلام - سفينة البحار ج 1 ص 363)
نهم : حلم
يعنى كه : خشم فرو خوردن و عفو كردن . حق تعالى در مقام ثناى وى مى فرمايد:
و الكاظمين
الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين
(268 ):
(خشم فرو خورندگان و عفو كنندگان از مردم ).
و در حديث (رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده : بر شما باد كه عفو كنيد، پس
بدرستى كه عفو زياد نمى كند مگر عزت را، پس از يكديگر عفو كنيد تا حق تعالى شما را
عزيز دارد.
دهم : تواضع و حسن خلق
تواضع و حسن خلق يعنى : از رفعت خود، بزرگ و خرد (كوچك ) را نصيب رسانيدن به
قدر هر كس و به مرتبه خود. با خردان (كوچكها) بخيلى ننمودن و ايشان را آرام كردن .
حق تعالى مى فرمايد:
و اخفض جناحك
لمن اتبعك من المؤ منين
(269):
(اى محمد (صلى الله عليه و آله ) فروتنى كن آن كسانى را كه تابع تو شده اند از مؤ
منان ).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده كه :
من تواضع لله
رفعه الله و من تكبر وضعه الله
(270):
(هر كس فروتنى كند از براى خدا، بلند گرداند حق تعالى او را، و هر كه تكبر كند، پست
كند حق تعالى او را).
يازدهم : سخا
يعنى : بخشش آنچه خداى واجب گردانيده و آنچه مروت تقاضا مى كند از مال و جاه
بى كراهتى .
حق تعالى در مقام ثناى قومى مى فرمايد:
و يؤ ثرون على
اءنفسهم و لو كان بهم خصاصة
(271):
(از خود باز مى گيرند و مى دهند و اگر چه خود احتياج به آن دارند).
و در حديث آمده كه :
السخى الحسن
الخلق فى كنف الله لا يتخلى الله منه حتى يدخله الجنة ما بعث الله نبيا و لا وصيا
الا سخيا و ما كان اءحد من الصالحين الا سخيا و ما زال اءبى يوصينى بالسخاء حتى مضى
:
(سخى (بخشنده ) خوش خلق در پناه حق تعالى است ، او را وا نمى گذارد خداى ، تا داخل
بهشت كند. و نفرستاده است حق تعالى هيچ نبى و وصى را، الا آنكه سخى بوده . و پدرم
هميشه وصيت مى كرد مرا به سخا، تا درگذشت ).
و در حديث ديگر (از امام رضا عليه السلام ) آمده كه : سخى نزديك است به خدا و نزديك
است به مردمان . بخيل دور است از مردمان ، نزديك است به آتش دوزخ .
دوازدهم : زهد
يعنى : دل نبستن در دنيا و مهيا بودن براى عقبى ، و رغبت و زهد با بسيارى
مال و جاه جمع مى شود. بزرگى را گفتند: تو دعوى زهد مى كنى و چندين طويله اسب و
استر دارى ؟! گفت : ميخ طويله در گل زده ام ، نه بر دل .
حق تعالى مى فرمايد:
لكيلا تاءسوا
على مافاتكم و لا تفرحوا بما آتيكم :
(تا اينكه تاءسف نخوريد بر آنچه از شما فوت مى شود، و شادى نكنيد به چيزى كه مى آيد
به سوى شما از دنيا). (حديد / 23)
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
جعل الخير كله
فى بيت و جعل مفتاحه الزهد فى الدنيا(272):
(تمام خير (و نيكى )ها را در خانه اى كرده اند و كليد آن را زهد در دنيا قرار داده
اند).
و نيز در (ادامه همين ) حديث آمده كه :
مرد حلاوت ايمان را نمى چشد تا آنكه پروا نداشته باشد كه دنيا را چه كسى مى خورد(273).
عارفان را هر چه ثباتى و بقايى نكند |
|
گر همه ملك جهانست به هيچش نخرند |
در ششم : در بيان صفات رذيله و اخلاق ناپسنديده است
و آن نيز بعضى از قبيل اصول و امهاتست كه ديگرها از او متولد مى شود، و بعضى
از قبيل فروع چرا كه به ترك اصول ، فروع نيز ترك مى شود و آن ده است :
اول : جزع و بى تابى
كه در مقابل صبر است بر مصيبت ، و حق تعالى مى فرمايد: كه پيغمبران گفتند:
در وقتى كه آزار رسيدند از قوم :
و لنصبرن على ما
آذيتمونا(274):
(هر آينه صبر مى كنيم بر آزارها كه از شما مى رسد).
و در حديث آمده :
من لم يصبر على
المصيبة جرى عليه القضاء و هو ذميم فاءحبط الله اءجره :
(هر كه صبر نكند بر مصيبت ، قضاء بر او جارى گردد و او مذموم باشد و اجر او باطل ).
دوم : كاهلى در عبادت
كه در مقابل صبر است بر طاعت ، حق تعالى در شاءن منافقان مى فرمايد:
و اذا قاموا الى الصلوة قاموا كسالى
(275):
(هر گاه بايستند از روى كاهلى و نماز بر ايشان دشوار مى باشد).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده كه : در تورات مكتوب است كه :
يابن آدم تفرغ
لعبادتى اءملاء قلبك غنى و لا آكلك الى طلبك و على اءن اءسد فاقتك و اءملاء قلبك من
خشيتى (خوفا منى خ ) و ان لم (لا خ ) تفرغ اءملاء قلبك شغلا بالدنيا ثم لا اءسد
فاقتك و آكلك الى طلبك
(276):
(اى فرزند آدم ! خود را فارغ ساز از براى بندگى من ، تا دل ترا پر كنم از بى نيازى
، و نگذارم ترا به طلب تو(277)،
و بر من است كه ببندم (برآورم ) و نگذارم حاجت ترا و پر كنم دل ترا از ترس خود. و
اگر فارغ نمى سازى دل خود را از براى عبادت من ، پر مى كنم دل ترا از شغل (مشغول
گرديدن و سرگرم شدن ) به دنيا، پس نمى بندم (برآورده نمى سازم ) احتياج ترا و وا مى
گذارم ترا به طلب تو(278)).
سوم : متابعت هوى
كه در مقابل صبر است بر معصيت ، حق تعالى مى فرمايد:
اءفمن كان على
بينة من ربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اءهوائهم
(279):
(آن كس كه بر دليلى است روشن از پروردگار خود، مثل آن كسى است كه زينت داده شده از
براى او عمل بد او و پيروى كرده اند از خواهشهاى خود؟!
و در حديث و قرآن در چندين موضع از متابعت هوى نهى شده . و در حديث (امام صادق عليه
السلام ) آمده :
احذروا اءهوائكم
كما تحذرون اءعدائكم فليس شى ء اءعدى للرجال من اتباع الهوى
(280) و حصائد اءلسنتهم :
(حذر كنيد از هوى هاى خود، همچنانكه حذر مى كنيد از دشمنان خود. پس نيست چيزى كه
دشمن تر باشد مردمان را از متابعت هوى و گفتن آنچه مى آيد بر زبان ، از سخنهاى
پريشان كه به معصيت مى انجامد).
چهارم : عجب و خودبينى
و عظيم شمردن خصال و اعمال خود و منت نهادن بر خداى در طاعت ، و غافل بودن
كه توفيقات همه از جانب خدا است . و بالجمله كفران نعمتى كه در مقابل شكر قلبى است
.
حق تعالى مى فرمايد:
يحسبون اءنهم
يحسنون صنعا(281):
(گمان مى برند كه ايشان كار خوب مى كنند).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
ان الله تعالى
علم اءن الذنوب خير للمؤ من من العجب و لولا ذلك ما ابتلى مؤ من بذنب اءبدا(282):
(حق تعالى مى دانست كه گناه مؤ من بهتر از عجب است ، و اگر اين نمى بود مؤ من به
گناه مبتلا نمى گرديد).
و در حديث ديگر (از امام صادق عليه السلام ) آمده كه : مردى عمل ناشايست مى كند و
ترسان است از عمل خود، پس عمل شايسته مى كند و عجبى داخل او مى شود پس او در حال
اول كه با ترس است بهتر از حالت عجب است
(283).
پنجم : حسد بردن
بر اهل نعمت دنيوى و اخروى و ساخط (و ناراضى ) بودن و شكايت داشتن از خداى
به دل يا به زبان در انعام بر غير، كه در مقابل رضا و تسليم است .
حق تعالى درباره منافقان مى فرمايد:
اءم يحسدون
الناس على ما آتيهم الله من فضله
(284):
(يعنى حسد مى برند مردمان را به چيزى كه حق تعالى داده است به ايشان از فضل خود)(285).
و در حديث (امام باقر عليه السلام ) آمده :
الحسد ياءكل
الايمان كما تاءكل النار الحطب
(286):
(حسد ايمان را مى خورد، همچنانكه آتش هيزم را مى خورد).
و در حديث ديگر (از امام صادق عليه السلام ) آمده كه : آفت دين حسد است
(287).
ششم : حرص داشتن
و سعى بليغ نمودن است در امور دنيا و غصه خوردن ، به جهت آنكه در مقابل توكل
است .
حق تعالى مى فرمايد:
فلا تغرنكم
الحيوة الدنيا و لا يغرنكم بالله الغرور(288):
(فريب ندهد شما را فريب دهنده ، يعنى شيطان ).
و در حديث (امير المؤ منين على عليه السلام ) آمده كه :
ان الدينار و
الدرهم اءهلكا من كان قبلكم و هما مهلكاكم
(289):
(زر و سيم هلاك كرد آنهايى را كه پيش از شما بوده اند، و آن دو هلاك كننده است شما
را).
و در حديث (امام باقر عليه السلام ) آمده كه : مثل حريص بر دنيا مثل كرم پيله است ،
هر چند بر خود بيشتر مى تند، دورتر مى شود از بيرون آمدن تا آنكه بميرد از غم
(290).
هفتم : ريا كردن است
در عبادتها، و كردن كارهاى آخرت براى دنيا و صيت (آوازه ) مدح و ثنا، كه در
مقابل اخلاص است . حق تعالى درباره منافقان مى فرمايد كه :
يراؤ ن الناس
(291):
(عبادت خود را به مردمان مى نمايند).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده :
اياك و الرياء
فانه من عمل لغير الله وكله الله الى من عمل له
(292):
(بپرهيزيد از ريا، پس به درستى كه هر كه عمل كند از براى غير خدا، وا مى گذارد حق
تعالى او را به آن كس كه عمل از براى او كرده ).
و در حديث قدسى (نقل از امام صادق عليه السلام ) آمده كه :
هر كه با من شريك كند در عبادت خود غير مرا، از او قبول نمى كنم عبادت او را، مگر
آنچه خالص باشد از براى من .
هشتم : غضب است
كه در مقابل حلم است ، و آن از جاى درآمدن است براى امور دنيا و طلب انتفام
نمودن در رسيدن مكروهى از كسى .
حق تعالى در ثناى مؤ منان مى فرمايد:
و اذا ما غضبوا
هم يغفرون
(293):
(و چون بر كسى خشم و غضب كنند بر او مى بخشند).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده كه در تورات مكتوب است :
يابن آدم اذكرنى فى غضبك اءذكرك فى غضبى و لا اءمحقك فى من اءمحق و اذا ظلمت بمظلمة
فارض بانتصارى لك فان انتصارى لك خير من انتصارك لنفسك
(294):
(اى فرزند آدم ! مرا ياد كن در غضب خود، تا من در غضب خود ترا ياد كنم و ترا در
زمره آنهايى كه هلاك مى كنم هلاك نكنم ، و هر گاه ستمى به تو رسيد پس راضى شو به
انتقام من از براى خود، بدرستى كه انتقام كشيدن من از براى تو بهتر است از انتقام
خودت ).
و نيز در حديث (امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله ) آمده كه :
غضب ايمان را فاسد مى كند، همچنانكه سركه عسل را(295).
و در حديث ديگر (از امام صادق عليه السلام ) آمده كه : غضب كليد هر شرى است
(296).
نهم : تكبر است
و در مردمان به چشم حقارت نگريستن و خود را عظيم شمردن ، كه در مقابل تواضع
است . حق تعالى مى فرمايد:
كذلك يطبع الله
على كل قلب متكبر جبار(297):
(همچنين مهر مى كند حق تعالى بر دل هر متكبر جبركننده (ستمكار).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده كه :
الكبر رداء الله
فمن نازع الله شيئا من ردائه (ذلك خ ) اءكبه الله فى النار(298):
(كبر ((خود پسندى )) رداى خداست
(299)، پس هر كه منازعه كند خداى را در چيزى از آن ، حق تعالى او را
سرنگون اندازد در آتش ).
دهم : حب دنيا
و غافل بودن از خدا و دراز كردن آمال
(300) و فراموش كردن اجل ، كه در مقابل زهد است و اين امورى است كه
بنده را از همه خيرات محروم مى سازد.
حق تعالى مى فرمايد:
غرتكم الاءمانى
حتى جاء اءمر الله و غركم بالله الغرور(301):
(فريب داد شما را آرزوها، تا آنكه امر خدا يعنى مرگ آمد، و فريب داد شما را به خداى
، شيطان فريب دهنده ).
و در حديث (امام زين العابدين عليه السلام ) آمده :
حب الدنيا راءس
كل خطيئة
(302):
(دوستى دنيا، سر هر گناهى است ).
و در حديث (امام صادق عليه السلام ) آمده : هر كه صبح و شام كند و دنيا بزرگترين
امرى باشد او را كه پيوسته در غم آن باشد، بدارد حق تعالى فقر را در ميان هر دو چشم
او و پريشان سازد كار او را، و نرسد از دنيا مگر آنچه را كه روزى او شده باشد. و هر
كه صبح و شام كند، و آخرت بزرگ امرى باشد او را كه هميشه در غم او باشد، بگرداند حق
تعالى توانگرى و بى نيازى را در دل او، و جمع كند از براى او كارش را(303).
كار مرا چه او كند، دگر چرا كنم |
|
چونكه چشيدم از لبش ، شكر دگر چرا كنم |
خاتمه :
در بعضى آداب كه سالك راه حق را در كار است :
عمده آداب اين راه ، ياد حق تعالى است در هر لحظه و هر ساعتى ، اگر كسى تواند كه
اكثر اوقات زبان را آهسته به ذكر حق مشغول دارد، اگر چه همه اعضاء در كارهاى ديگر
مصروف باشد، زهى سعادت .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام (منقول است كه ): هميشه زبان مبارك ايشان اكثر
اوقات تر بوده است به كلمه لا اله الا الله ، اگر چيزى مى خورده اند و اگر سخن مى
گفته اند و اگر راه مى رفته اند و هر كار كه مى كرده اند، چه ذكر حق در روشنايى دل
مدد كارى است قوى . و اگر دل نيز مقارن زبان باشد، به اندك زمانى گشايش بسيارى روى
مى دهد، خصوصا اگر ترك معاصى شده باشد، و اگر گاهى معصيتى واقع شود، زود به توبه و
استغفار و انابت تدارك نمايد، محبوب حق باشد. چنانكه مى فرمايد:
ان الله يحب
التوابين :
(بدرستى كه خدا دوست مى دارد توبه كنندگان را)، يعنى : آنان كه هر نوبت گناه كردند
فى الفور توبه مى كنند و پشيمان مى شوند. (بقره / 222)
و در حديث : ان
الله يحب كل مفتتن تواب :
بدرستى كه حق تعالى دوست مى دارد آن كسى را كه در فتنه گناه مى افتد و باز توبه مى
كند، يعنى اصرار بر معصيت نمى دارد.
و كسى را كه توبه ميسر نمى شود، يعنى پشيمانى و عزم نكردن گناه دست ندهد، بايد كه
عزم بر توبه داشته باشد و از صدور (گناه ) غمناك و آزرده باشد، چه كسى كه گناه كند
و گريد، مثل كسى نيست كه گناه كند و خندد.
و در حديث آمده كه :
مؤ من كسى است كه از گناه غمناك شود و از حسنه شادمان .
و هر كه توفيق يابد كه اعمال حسنه و سنن سنيه مذكوره را به جاى آورد و از اعمال
سيئه مذكوره اجتناب نمايد و اخلاق پسنديده را تحصيل كند و ناپسنديده را از خود دور،
روز به روز حالش در ترقى باشد، حسناتش متزايد و سيئاتش مغفور و درجاتش مرفوع و
باطنش صافى تر و قربش به حق وافى و دعايش مستجاب و نفسش مستطاب گردد.
((بيت ))
گر چه وصالش نه به كوشش دهند |
|
هر قدر اى دل كه توانى بكوش |
رزقنا الله ذلك
بمنه و جوده
پايان