زاد السالك
(توشه سالكان)

ملا محسن فيض كاشانى

- پى‏نوشت‏ها -


1- راه برى
2- توشه اى
3- باركشى و مركبى
4- تدريجا، پله به پله
5- طى شده
6- رونده
7- در ذيل اين آيه شريفه ، علامه بحرانى (ره ) در غاية المرام ص 434 فرموده كه : اسناد داده شيرازى (از علماى بزرگ عامه ) به قتاده كه حسن بصرى درباره آيه : و اءن هذا صراطى مستقيما... گفته : راه على بن اءبى طالب و ذريه او (ائمه معصومين عليهم السلام ) راه مستقيم و دين پا بر جا است .

گر راه را ز چاه باز شناسند رهروان   از پرتو هدايت آل محمد است
كسب رضاى حق به عمل مى شود،ولى   شرط عمل ولايت آل محمد است
8- بيدارى
9- نهايى و دورترين
10- راهبر
11- تلاش
12- كوشش بسيار
13- پيمودن
14- تحمل بارهاى سنگين
15- اندوه ها و غصه ها
16- تدريجا
17- لا اله الا الله گفتن
18- الحمد لله گفتن
19- سبحان الله گفتن
20- قانون گزار (خدا، رسول و اولى الامر عليهم السلام )
21- آماده
22- ريزش
23- ظاهرى (دنيايى )
24- فائز شدن : دست يافتن ، رهايى يافتن
25- زياده هاى (بر اندازه كفاف )
26- دستور به پرهيز و دورى نمودن
27- خواهش و دلخواه
28- علامه مجلسى (طاب ثراه ) در حلية المتقين مى نويسد:
در حديث معتبر منقول است كه شخصى از علماء اهل سنت به حضرت امام محمد باقر عليه السلام رسيد در روز بسيار گرمى ، ديد كه آن حضرت بر دو غلام تكيه كرده و به راه مى روند. گفت كه : شما مرد پيرى هستيد از بزرگان قريش ، مناسب نيست كه در اين وقت از براى طلب دنيا بيرون آييد! اگر مرگ در اين حال شما را دريابد چه خواهيد كرد؟! حضرت فرمود: ((كه اگر مرگ در اين حال برسد در وقتى رسيده خواهد بود كه مشغول طاعت خداوند عالميانم و كارى مى كنم كه خود را و عيال خود را به آن باز دارم از سؤ ال كردن از تو و ديگران ، من از آن مى ترسم كه مرگ برسد و بر معصيت خدا باشم )).
گفت : راست گفتى ، مى خواستم ترا پند گويم و تو مرا پند بگفتى .
29- گناه ، بدى
30- كسى كه افكار را از مسير دين حق بيرون مى برد.
31- بعيد و دور است
32- براى اينكه از راه حق منحرف نشويم همواره بايد اين آيه را چراغ راه خود قرار دهيم :
اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اولى الامر منكم اطلاق آيه دلالت دارد كه اطاعت بى قيد و شرط، ويژه خدا و رسول و ائمه معصومين عليهم السلام مى باشد. در اين باره حافظ سليمان قندوزى در ينابيع الموده ص 114 گفته : در مناقب از حسن بن صالح از جعفر صادق عليه السلام : كه اولى الامر همانا امامان از اهلبيت مى باشند.
33- پيروى
34- لازم و ضرورى
35- محدث عالى مقام مرحوم حاج شيخ عباس قمى (طاب ثراه ) در كتاب ((چهل حديث )) مى نويسد:
از شيخ صدوق و غيره روايت كرده اند از حضرت عبدالعظيم كه گفت : وارد شدم بر آقاى خود حضرت امام على النقى عليه السلام چون آن حضرت مرا بديد فرمود: مرحبا بتو اى ابوالقاسم ، تو ولى ما هستى از روى حقيقت ، پس عرض كردم خدمت آن جناب كه اى فرزند رسول خدا من مى خواهم كه دين خود را بر شما عرضه دارم ، پس هر گاه مرضى و پسنديده است بر آن ثابت بمانم تا خداوند عز و جل را ملاقات كنم . (يعنى تا آخر عمر بر اين عقايد ثابت و استوار بمانم .)
فرمود: بياور اى ابوالقاسم ، يعنى عرض كن دين خود را، گفتم : ((من مى گويم كه خداوند تبارك و تعالى واحد است و مثلى براى او نيست و از حد ابطال و حد تشبيه خارج است و جسم و صورت و عرض و جوهر نيست بلكه پديد آورنده اجسام و صورتها و خلق كننده عرضها و جوهرها است و پروردگار و مالك هر چيزى است و هر چيزى را جعل و احداث كرده و مى گويم من كه : محمد صلى الله عليه و آله بنده و رسول او و خاتم پيغمبران است و بعد از وى پيغمبرى نخواهد بود تا روز قيامت ، و شريعت آن حضرت آخر همه شرايع است و شريعتى نيست بعد از آن تا روز قيامت . و مى گويم كه : امام و خليفه و ولى امر بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله اءميرالمؤ منين على بن اءبيطالب عليه السلام است و بعد از آن حضرت حسن عليه السلام و بعد از آن حسين عليه السلام بعد على بن الحسين بعد محمد بن على بعد جعفر بن محمد بعد موسى بن جعفر بعد على بن موسى بعد محمد بن على عليهم السلام ، بعد از اين بزرگواران تويى اى مولاى من . پس امام على النقى عليه السلام به جناب عبدالعظيم فرمود: بعد از من حسن پسر من است پس چگونه باشند مردم در زمان خلف بعد از او؟! گفتم و چگونه است اين اى مولاى من ؟ فرمود: براى اينكه ديده نمى شود شخص او و حلال نباشد بر زبان آوردن نام او تا آنكه خروج كند و پر كند زمين را از عدل و داد، همچنانكه پر شده باشد از ظلم و جور. گفتم : اقرار كردم يعنى به امامت حضرت عسكرى و خلف آن حضرت عليهماالسلام قائل شدم .
پس گفتم و مى گويم كه : دوست اين بزرگواران دوست خداست و دشمن ايشان دشمن خداست و اطاعت ايشان اطاعت خداست و معصيت ايشان معصيت خداست و مى گويم كه : معراج حق است و سؤ ال در قبر حق است و بهشت حق است و دوزخ حق است و صراط حق است و ميزان حق است و آنكه قيامت آمدنى ، شك در آن نيست و خداوند زنده مى كند و برانگيخته مى نمايد كسانى را كه در قبرها جا دارند، و مى گويم من كه فرائض واجبه بعد از ولايت ، يعنى دوستى خدا و رسول و ائمه عليهم السلام ، نماز است و زكوة و روزه و حج و جهاد و خمس و امر به معروف و نهى از منكر.
پس امام على النقى عليه السلام فرمود: اين است به خدا سوگند، دين خدا كه پسنديده است آن را براى بندگانش ، ثابت بمان بر همين اعتقاد، خداوند ثابت دارد ترا به قول ثابت در حيات دنيا و آخرت .
36- نمازهاى پنجگانه يوميه
37- مقصودم اين است (يعنى ).
38- امام صادق عليه السلام در باره اهميت نماز اول وقت مى فرمايند:
1- برترى (نماز) اول وقت بر زمانهاى بعد، همانند برترى آخرت بر دنيا مى باشد. (بحار الانوار، ج 82 ص ‍ 359)
2- زمانى كه بنده ، نماز را در وقتش بخواند و (در انجام شرايط آن ) محافظت و مراقبت نمايد، نماز به صورتى آراسته و نورانى بالا مى رود و مى گويد:
حفظتنى حفظك الله : (خدا تو را حفظ و نگهدارى كند همانطورى كه مرا نگهدارى كردى ).
ولى اگر آن را به وقتش نخواند و از آن محافظت و نگهدارى نكند، به صورت سياه و ظلمانى بر مى گردد و مى گويد:
ضيعتنى ضيعك الله : (خدا تو را پست و حقير سازد كه مرا ضايع و حقير نمودى . بحار ج 83 ص 9).
39- بيابان
40- مگر با عذر شرعى
41- نمازهاى نافله (دو ركعت نافله صبح ، هشت ركعت نافله ظهر، هشت ركعت نافله عصر، چهار ركعت نافله مغرب ، وتيره (دو ركعت نشسته نافله عشاء) و نماز شب .
42- مانند آن
43- افطارى
44- روزه مستحبى
45- ده سير
46- علامه مجلسى عليه الرحمه در زاد المعاد گفته : ((بدان كه از جمله سنتهاى مؤ كد كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله بر آن مواظبت نمود تا از دنيا رفت ، روزه سه روز در هر ماه است و آن موافق مشهور، پنجشنبه اول هر ماه است و در بعضى روايات عكس اين نيز وارد شده است اءعنى چهارشنبه اول و چهارشنبه آخر و پنجشنبه اول از دهه ميان ، و اول اشهر و بهتر است و سنن آن حضرت ، تالى واجبات است در فضيلت و تاءكيد.)).
47- سستى
48- نبودن
49- رحمت خدا شامل حال پرهيزكاران و زكات دهندگان و مؤ منين مى شود چنانكه حق تعالى در سوره اءعراف آيه 156 مى فرمايد:
و رحمتى وسعت كل شئ فساءكتبها للذين يتقون و يؤ تون الزكوة و الذين هم بآياتنا يؤ منون .
1- اءمير المؤ منين على عليه السلام در وصيت خويش چنين مى فرمايد:
الله الله فى الزكوة فانها تطفى ء غضب ربكم : (خدا را خدا را (از خدا پروا داشته باشيد) در پرداختن زكات پس همانا كه خشم پروردگارتان را فرو مى نشاند. نهج البلاغه )
2- من منع قيراطا من الزكوة فليس هو بمؤ من و لا مسلم و لا كرامة : (كسى كه در پرداخت يك قيراط از زكات كوتاهى كند، پس او نه مؤ من است و نه مسلمان و نه كرامت و ارزشى دارد. امام صادق عليه السلام ، بحار ج 96 ص 11).
(3) قال الصادق عليه السلام : حصنوا اءموالكم بالزكوة و داووا مرضاكم بالصدقة و ما تلف مال فى بر و لا بحر الا بمنع الزكوة . (مالهايتان را با دادن زكات محافظت نماييد و مريضان تان را با دادن صدقه مداوا كنيد و هيچ مالى در خشكى و يا در دريا تلف نمى شود مگر با ندادن زكات . ثواب الاعمال ص 42).
50- قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اءلا و من تصدق بصدقة فله بوزن كل درهم مثل جبل احد من نعيم الجنة . (آگاه باشيد هر كس صدقه اى بدهد پس به وزن هر درهم به اندازه كوه احد نعمتهاى بهشتى به او داده مى شود. امالى صدوق ص 259).
و نيز فرمود: الخلق كلهم عيال الله فاءحبهم الى الله عز و جل اءنفقهم لعياله . (تمامى بندگان همانند خانواده خداى تعالى مى باشند، محبوب ترين افراد نزد خداى بزرگ فردى است كه انفاقش به بندگان خدا بيشتر باشد. قرب الاسناد ص 74).
51- حج واجب كه در تمام عمر يكبار واجب مى شود.
52- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اگر كسى به اندازه كوه ابوقيس طلا در راه خدا انفاق نمايد با (ثواب ) حج برابرى نمى كند و همانا يك درهم كه حاجى (در راه حج ) انفاق مى كند با هزار هزار درهم در راه خدا برابرى مى كند. بحار ج 99 / ص 8 و محاسن برقى ص 63).
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه : من كان فى هذه اءعمى فهو فى الاخرة اءعمى و اءضل سبيلا. سوره اءسرى / 72).
مى فرمايد: (اين آيه درباره كسى نازل شده است كه پى در پى حج را به تاءخير مى افكند تا آنكه حج بجا نياورده از دنيا مى رود و به اين ترتيب يكى از واجبات خدا را ناديده گرفته است . خصال ص ‍ 39).
53- تحفة الزائر علامه مجلسى طاب ثراه
54- مرحوم جلال الدين محدث ارموى (طاب ثراه ) كه بيشتر اين پاورقيها از تعلقات ايشان بر زاد السالك نقل مى شود، فرمودند: از ثقة الاسلام ميرزا محمد طهرانى رحمة الله عليه صاحب ((مستدرك البحار)) شنيدم كه خاتم المحدثين حاجى ميرزا حسين نورى رضوان الله عليه در قضاء حوائج برادران مؤ من خود، يعنى افراد شيعيان اثنى عشرى ، مبالغه و اهتمام بيش از حد متعارف مى نمود، بعضى از تلامذه اش سر اين اهتمام را از او پرسيدند، در جواب فرمود: ((ما در بين فرائض ‍ و سنن ، كمتر عملى داريم كه در فضيلت و ثواب به زيارت امام حسين عليه السلام برسد، با وجود اين من در اخبار ديده ام كه ثواب قضاء حاجت برادر مؤ من ، برتر از ثواب زيارت حضرت سيد الشهداء عليه السلام است ، به اين جهت است كه من به اين امر بيشتر از ساير اعمال اهتمام دارم .))
و هر كه اخبار وارده در اين باره را به دقت مراجعه كند، صحت مدعاى محدث نامبرده را تصديق خواهد نمود، به عنوان نمونه :
1- حضرت صادق عليه السلام : و الله ان المؤ من لاءعظم حقا من الكعبة . (سوگند به خدا كه حق مؤ من عظيم تر از كعبه است . اختصاص ص 27 و 28).
2- از حضرت كاظم عليه السلام چنين روايت شده است : (هر كه هفت بار خانه را طواف كند خداوند براى او شش هزار خوبى نوشته و از او شش هزار گناه را پاك مى كند و او را شش هزار درجه بالاتر مى برد. و برآوردن نيازهاى برادر مؤ من برتر از يك طواف ، دو طواف ، و... (و تا ده طواف شمرد) مى باشد. بحار الانوار، ج 74 ص 227).
3- امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد: (هيچ مسلمانى نياز مسلمان ديگر را برآورده نمى سازد مگر اينكه خداوند چنين ندا مى كند: پاداش تو بر من است و جز بهشت براى تو به چيزى خشنود نمى شوم . بحار ج 74 ص 229).
4- حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: اءحرصوا على قضاء حوائج المؤ منين و ادخال السرور عليهم و دفع المكروه عنهم فانه ليس من الاءعمال عند الله عز و جل بعد الايمان اءفضل من ادخال السرور على المؤ منين : (در برآوردن نياز برادر مؤ من و خوشحال كردن آنها و دور كردن ناراحتى از آنان حريص باشيد. به راستى كه در نزد خداوند، بعد از ايمان ، عملى برتر از خشنود كردن مؤ منين وجود ندارد. بحار ج 74 ص 313).
5- در حديث نبوى وارد است كه از براى برادران مؤ من بر يكديگر سى حق است :
1- اگر گناهى در حق او از برادر مؤ من سر زند يا تقصيرى از او صادر شود از او بگذرد.
2- اگر غريب باشد دلدارى او كند و با او مهربانى نمايد.
3- چنانچه بر عيبى از او واقف شود بپوشاند.
4- اگر لغزشى از او بوجود آيد، چشم از آن بپوشد.
5- اگر عذر خواهى نمايد، عذر او بپذيرد.
6- اگر كسى غيبت برادر مؤ منى را كند او را منع نمايد.
7- آنچه خير او را بداند به او برساند، و پند و نصيحت از او باز نگيرد.
8- دوستى او را محافظت كند، و شرايط دوستى را بجا آورد.
9- حقوق او را منظور داشته باشد.
10- اگر مريض شود او را عيادت كند.
11- به جنازه او حاضر شود.
12- هر وقت او را بخواند، اجابت كند.
13- اگر هديه از براى او فرستد، قبول كند.
14- اگر با او نيكى كند، مكافات نمايد (جبران نيكى او را نموده ، و نيكى را با نيكى پاسخ دهد).
15- اگر نعمتى از او برسد، شكر آن را بجا آورد.
16- يارى او را نمايد.
17- ناموس و عرض (آبروى ) او را در اهلش محافظت كند.
18- حاجت او را برآورد.
19- آنچه از او سؤ ال نمايد، رد ننمايد.
20- اگر عطسه كند تسميت او نمايد، يعنى به او بگويد: يرحمكم الله ، او هم در جواب گويد: يغفر الله لكم .
21- گمشده او را راه نمايد.
22- سلام او را جواب گويد.
23- به او به گفتار نيك تكلم نمايد.
24- نعمتهاى او را نيكو شمارد.
25- قسمهاى او را تصديق كند.
26- با او دوستى كند و از دشمنى با او احتراز نمايد.
27- او را يارى كند، خواه ظالم باشد يا مظلوم ! و يارى او در وقت ظالم بودن اين است كه كارى كند تا او ظلم نكند، مثل اينكه او را نصيحت كند و مفاسد ظلم را براى او بيان نمايد.
28- او را تسليم دشمن نكند، و خوار نگرداند او را به تنها گذاردنش .
29- از براى او دوست داشته باشد آنچه را از براى خود دوست داشته از نيكيها.
30- از براى او مكروه شمارد، آنچه از براى خود مكروه مى شمارد از بديها.
نقل از كتاب ((گناهان كبيره )) تاءليف ((حاج شيخ احمد مجتهدى تهرانى ))
55- هر گاه و هر گونه كه ممكن شود.
56- ناپسند
57- مخالفت
58- در نفس جايگزين شده و عادى گردد.
59- همگى
60- كارهاى بى فايده
61- فرو رفتن و سرگرم شدن
62- سنگدلى
63- بيكاران و هزل گويان
64- غيبت كنندگان
65- پيدايش و موجب شدن
66- تاءثير
67- نورانى نمودن
68- اءمير المؤ منين على عليه السلام فرمود: اذا ملاء البطن من المباح عمى القلب عن الصلاح : (هنگامى كه شكم از غذاى مباح پر گردد، قلب از شايستگى ها كور مى گردد. نقل از كشكول شيخ بهائى قدس سره الشريف ).
و نيز در ((كشكول )) از بعضى عرفا نقل كرده است و نص عبارت او اين است : قال بعض ‍ العارفين قد جمعت مكارم الخصال فى اءربع ، قلة الكلام ، و قلة الطعام و قلة المنام و الاعتزال عن الاءنام : (برخى از عارفان گفته اند: كه تمام خوى هاى نيكو در چهار چيز جمع شده است : در كم گويى ، كم خورى ، كم خوابى و كناره گيرى از مردم ).
اندرون از طعام خالى دار   تا درو نور معرفت بينى
تهى از حكمتى به علت آن   كه پرى از طعام تا بينى
((سعدى ))
اين بيت دوم ، ترجمه مثل معروف عربى است كه :
البطنة تذهب الفطنة :
(پرى شكم تيز فكرى را از بين مى برد).
موعظه اى از لقمان
يا بنى اذا امتلئت المعدة نامت الفكرة و خرست الحكمة و قعدت الاءعضاء عن العبادة :
(پسرم ! زمانى كه معده پر گردد، ديده فكر و هوش به خواب رود و زبان حكمت گنگ و لال شود و اعضاء و جوارح از اقامت وظايف بندگى باز مى ماند. ابواب الجنان واعظ قزوينى (ره )).
69- از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه : هر كه حرفى از كتاب خدا را، گوش دهد بى آنكه بخواند، حق تعالى براى او حسنه اى بنويسد و گناهى از او محو نمايد و درجه اى براى او بلند كند، و هر كه نظر كند و بخواند بى آنكه صدا ظاهر شود، خداى تعالى به هر حرفى حسنه اى براى او بنويسد و گناهى از او محو نمايد و درجه اى براى او بلند كند و فرمود: كه نمى گويم كه به هر آيه اى به او اين ثواب مى دهند بلكه به هر حرفى مانند باء و تاء، و هر حرفى از قرآن را نشسته در نماز بخواند، خداوند عالميان پنجاه حسنه براى او ثبت نمايد و پنجاه گناه از او محو فرمايد و پنجاه درجه از براى او بلند گرداند و هر كه حرفى را ايستاده در نماز بخواند، حق تعالى براى او صد حسنه ثبت نمايد و صد سيئه از او محو نمايد و كسى كه قرآن را ختم نمايد حق تعالى براى او يك دعاى مستجاب عطا فرمايد از براى دنيا و آخرت .
(مقدمه دهم تفسير صافى ، مشكوة الانوار علامه مجلسى )
70- نيايشها
71- يارى دهنده .
72- پيروزيها(ى معنوى )
73- رستگارى
74- مرحوم فيض الاسلام (شارح نهج البلاغه ) قدس سره الشريف در كتاب ((خاتون دو سرا)) وصيت و اندرزهاى علامه حلى (طاب ثراه ) را به فرزند دانشمندش فخر المحققين ذكر كرده كه ما فرازى از آن را به عنوان تناسب با مطلب متن زاد السالك ذكر مى نماييم :
((بر تو باد به تعظيم نمودن به فقهاء و اكرام نمودن به علماء، پس همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه فقيه (دانشمند دينى ) مسلمانى را اكرام كند، خدا را در روز قيامت در حالى ملاقات مى كند كه خدا از او راضى است ، و كسى كه فقيه مسلمانى را اهانت نمايد خداى متعال را در روز قيامت در حالى ملاقات مى كند كه خداى بر او خشمگين است و (خداى متعال ) نگاه كردن به صورت علماء را عبادت و نظر نمودن به درب خانه عالم را عبادت و همنشينى با علماء را عبادت قرار داده است .))
75- همچنانكه علماى ربانى مصاحبتشان و گفتارشان راهگشاى زندگى مى باشد، كتابهاى شان نيز راه سعادت را به مطالعه كنندگان مى آموزند و بهترين همنشين و مونس تنهايى انسانها مى باشد. در مرآة العقول ج 1 ص 37 از امام صادق عليه السلام نقل شده كه :
ياءتى على الناس زمان هرج لا ياءنسون فيه الا بكتبهم : (مى آيد بر مردم زمان فتنه و اختلافى ((زمان غيبت حضرت مهدى عليه السلام در آخر الزمان )) كه ماءنوس نمى شوند در آن زمان مگر به كتابهاى شان ).
بخشى از اشعار جامى
دل به يك باره در خدا بستن   خاطر از فكر خلق بگسستن
بر در دل نشستن از پى پاس   تا به بيهوده نگذرد انفاس
شو انيس كتابهاى نفيس   انها فى الزمان خير جليس
بگذر از نفس و صاحب دل باش   حسب الاءمكان مراقب دل باش
بخش ديگرى از اشعار جامى
ز دانايان بود اين نكته مشهور   كه دانش در كتب ، داناست در گور
انيس كنج تنهايى كتابست   فروغ صبح دانايى كتابست
بود بى مزد و منت اوستادى   ز دانش بخشدت هر دم مرادى
ز يكرنگى همه يك روى و هم پشت   گر ايشان را زند كس بر لب انگشت
به تقرير لطائف لب گشايند   هزاران گوهر معنى نمايند
گهى اسرار قرآن باز گويند   گه از قول پيمبر راز گويند
گهى باشند چون صافى درو نان   به انوار حقايق رهنمونان
((از كشكول شيخ بهائى قدس سره ))
76- ياران حضرت مسيح على نبينا و آله و عليه السلام عرض كردند: يا روح الله ! با چه كسى همنشينى كنيم ؟ فرمود:
من يذكركم الله رؤ يته : (كسى كه ديدن او، خدا را به ياد شما آورد).
و يزيد فى علمكم منطقه : (و گفتارش علم شما را زياد گرداند).
و يرغبكم فى الاخرة عمله : (و كار او شما را درباره آخرت علاقمند گرداند. مرآة العقول ج 1 ص 27)
همنشين تو از تو به بايد   تا ترا عقل و دين بيفزايد
77- گشاده رويى
78- زياد به دنبال دنيا نرفتن
79- واعظ قزوينى در مقدمه ابواب الجنان حديث امام صادق عليه السلام اين مطلب را چنين ترجمه كرده : حاصل معنى آنكه : مى بايد در جستجوى وجه معاش ميانه رو باشى و سعى تو در آن باب بيش از كسى باشد كه در امر معيشت ، بى باكى و تقصير مى كند. و كمتر از حريصى كه از عقبى به دنياى خود راضى گشته دل بر آن مى نهد.
و نيز در ابواب الجنان اين نصيحت لقمان را نقل كرده : پسرم ! خود را چنان مشغول دنيا مساز كه از آخرت باز مانى ، و آنچنان هم ترك آن مكن كه به سبب احتياج بار مردم گردى .
80- ملاقات و برخورد
81- نگهدارى
82- ارزش هر زمان به عملى است كه در آن واقع مى شود
83- كسى كه (رفتار و گفتار و كردار) خود را چهل روز براى خداى تعالى خالص گرداند، چشمه هاى حكمت از قلبش (جوشيده ) و (اثر آن ) بر زبانش ظاهر مى گردد. ((عدة الداعى ))
84- عيبها، آلودگى ها
85- وسوسه ها، انديشه هاى بد
86- گمراه نمودن
87- زيبا جلوه دادن
88- خيالات واهى و دروغين
89- دانشمندنما
90- گمراه كردن
91- بى خردى نمودن
92- حيله ها و مكرها
93- وارونه جلوه دادن
94- توده مردم
95- در اين مورد بيان جامع و ارزنده اى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه اسلام شناس بزرگ شهيد راه فضيلت استاد مطهرى رضوان الله تعالى عليه آن را در كتاب ((داستان راستان )) چنين ترجمه نموده است : سفيان ثورى كه در مدينه مى زيست ، بر امام صادق عليه السلام وارد شد. امام را ديد جامه اى سپيد و بسيار لطيف - مانند پرده نازكى كه ميان سفيده تخم مرغ و پوست آن است و آن دو را از هم جدا مى سازد - پوشيده است . به عنوان اعتراض گفت : ((اين جامه سزاوار تو نيست ! تو نمى بايست خود را به زيورهاى دنيا آلوده سازى ، از تو انتظار مى رود كه زهد بورزى و تقوى داشته باشى و خود را از دنيا دور نگهدارى .))
امام : ((مى خواهم سخنى به تو بگويم ، خوب گوش كن كه از براى دنيا و آخرت تو مفيد است . اگر راستى اشتباه كرده اى و حقيقت نظر دين اسلام را درباره اين موضوع نمى دانى ، سخن من براى تو بسيار سودمند خواهد بود. اما اگر منظورت اين است كه در اسلام بدعتى بگذارى و حقايق را منحرف و وارونه سازى ، مطلب ديگرى است ، و اين سخنان به تو سودى نخواهد داد. ممكن است تو وضع ساده و فقيرانه رسول خدا و صحابه آن حضرت را در آن زمان ، پيش خود مجسم سازى و فكر كنى كه يك نوع تكليف و وظيفه اى براى همه مسلمين تا روز قيامت هست كه عين آن وضع را نمونه قرار دهند، و هميشه فقيرانه زندگى كنند. اما من به تو بگويم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در زمانى و محيطى بود كه فقر و سختى و تنگدستى بر آن مستولى بود. عموم مردم از داشتن لوازم اوليه زندگى محروم بودند. وضع خاص زندگى رسول اكرم و صحابه آن حضرت مربوط به وضع عمومى آن روزگار بود، ولى اگر در عصرى و روزگارى وسايل زندگى فراهم شد، و شرايط بهره بردارى از موهبتهاى الهى موجود گشت ، سزاوارترين مردم براى بهره بردن از آن نعمتها، نيكان و صالحانند، نه فاسقان و بدكاران ، مسلمانانند نه كافران .
((تو چه چيز را در من عيب شمردى ؟! به خدا قسم من در عين اينكه مى بينى كه از نعمتها و موهبتهاى الهى استفاده مى كنم ، از زمانى كه به حد رشد و بلوغ رسيده ام ، شب و روزى بر من نمى گذرد مگر آنكه مراقب هستم كه اگر حقى در مالم پيدا شود، فورا آن را به موردش برسانم .))
سفيان نتوانست جواب منطق امام را بدهد، سرافكنده و شكست خورده بيرون رفت و به ياران و هم مسلكان خود پيوست و ماجرا را گفت . آنها تصميم گرفتند كه دسته جمعى بيايند و با امام مباحثه كنند. جمعى به اتفاق آمدند و گفتند: ((رفيق ما نتوانست خوب دلايل خودش را ذكر كند، اكنون ما آمده ايم با دلايل روشن خود تو را محكوم سازيم !)).
امام : ((دليلهاى شما چيست ؟ بيان كنيد.))
جمعيت : ((دليلهاى ما از قرآن است .))
امام : ((چه دليلى بهتر از قرآن ؟ بيان كنيد آماده شنيدنم .))
جمعيت : ((ما دو آيه از قرآن را دليل بر مدعاى خودمان و درستى مسلكى كه اتخاذ كرده ايم مى آوريم ، و همين ما را كافى است . خداوند در قرآن كريم يكجا گروهى از صحابه را اينطور ستايش مى كند و يؤ ثرون على اءنفسهم و لو كان بهم خصاصة ، و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون . سوره حشر،آيه 9))): ((در عين اينكه خودشان در تنگدستى و زحمتند، ديگران را بر خويش مقدم مى دارند. كسانى كه از صفت بخل محفوظ بمانند، آنهايند رستگاران )). در جاى ديگر قرآن مى گويد: ((در عين اينكه به غذا احتياج و علاقه دارند، آن را به فقير و يتيم و اسير مى خورانند)). همين كه سخنانشان به اينجا رسيد، يك نفر كه در حاشيه مجلس نشسته بود و به سخنان آنها گوش مى داد گفت : ((آنچه من تاكنون فهميده ام اين است كه شما خودتان هم به سخنان خود عقيده نداريد، شما اين حرفها را وسيله قرار داده ايد تا مردم را به مال خودشان بى علاقه كنيد، تا به شما بدهند و شما عوض آنها بهره مند شويد، لهذا عملا ديده نشده كه شما از غذاهاى خوب احتراز و پرهيز داشته باشيد.))
امام : ((عجالة اين حرفها را رها كنيد، اينها فايده ندارد.)) بعد رو به جمعيت كرد و فرمود: ((اول بگوييد آيا شما كه به قرآن استدلال مى كنيد، محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن را تميز مى دهيد يا نه ؟! هر كس از اين امت كه گمراه شد از همين راه گمراه شد كه بدون اينكه اطلاع صحيحى از قرآن داشته باشد به آن تمسك كرد.))
جمعيت : ((البته فى الجمله اطلاعاتى در اين زمينه داريم ، ولى كاملا نه .))
امام : ((بدبختى شما هم از همين است . احاديث پيغمبر هم مثل آيات قرآن است ، اطلاع و شناسايى كامل لازم دارد.))
((اما آياتى كه از قرآن خوانديد: اين آيات بر حرمت استفاده از نعمتهاى الهى دلالت ندارد. اين آيات مربوط به گذشت و بخشش و ايثار است . قومى را ستايش مى كند كه در وقت معينى ديگران را بر خودشان مقدم داشتند و مالى را كه بر خودشان حلال بود به ديگران دادند و اگر هم نمى دادند گناهى و خلافى مرتكب نشده بودند. خداوند به آنان امر نكرده بود كه بايد چنين كنند و البته در آن وقت نهى هم نكرده بود كه نكنند، آنان به حكم عاطفه و احسان ، خود را در تنگدستى و مضيقه گذاشتند و به ديگران دادند، خداوند به آنان پاداش خواهد داد. پس اين آيات با مدعاى شما تطبيق نمى كند، زيرا شما مردم را منع مى كنيد و ملامت مى نماييد بر اينكه از مال خودشان و نعمتهايى كه خداوند به آنها ارزانى داشته استفاده كنند.))
((آنها آن روز آنطور بذل و بخشش كردند، ولى بعد در اين زمينه دستور كامل و جامعى از طرف خداوند رسيد، حدود اين كار را معين كرد، و البته اين دستور كه بعد رسيد ناسخ عمل آنها است ما بايد تابع اين دستور باشيم نه تابع آن عمل .))
((خداوند براى اصلاح حال مؤ منين و به واسطه رحمت خاص خويش ، نهى كرد كه شخص ، خود و عائله خود را در مضيقه بگذارد، و آنچه در كف دارد به ديگران بخشد، زيرا در ميان عائله شخص ‍ ضعيفان و خردسالان و پيران فرتوت پيدا مى شوند كه طاقت تحمل ندارند. اگر بنا شود كه من گرده نانى كه در اختيار دارم انفاق كنم ، عائله من كه عهده دار آنها هستم تلف خواهند شد. لهذا رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ((كسى كه چند دانه خرما يا چند قرص نان يا چند دينار دارد و قصد انفاق آنها را دارد، در درجه اول بر پدر و مادر خود بايد انفاق كند، و در درجه دوم خودش و زن و فرزندش و در درجه سوم خويشاوندان و برادران مؤ منش ، و در درجه چهارم خيرات و مبرات )). اين چهارمى بعد از همه آنها است . رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى كه شنيد مردى از انصار مرده و كودكان صغيرى از او باقى مانده و او دارايى مختصر خود را در راه خدا داده است فرمود:
اگر قبلا به من اطلاع داده بوديد نمى گذاشتم او را در قبرستان مسلمين دفن كنند، او كودكانى باقى مى گذارد كه دستشان پيش مردم دراز باشد!!)).
((پدرم امام باقر عليه السلام براى من نقل كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : ((هميشه در انفاقات خود از عائله خود شروع كنيد به ترتيب نزديكى ، كه هر كه نزديكتر است مقدم تر است .)) علاوه بر همه اينها، در نص قرآن مجيد، از روش و مسلك شما نهى مى كند، آنجا كه مى فرمايد: و الذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما. ((فرقان ، آيه 67))) ((متقين كسانى هستند كه در مقام انفاق و بخشش نه تندروى مى كنند و نه كندروى ، راه اعتدال و ميانه را پيش مى گيرند.))
در آيات زيادى از قرآن نهى مى كنند از اسراف و تندروى در بذل و بخشش ، همانطور كه از بخل و خست نهى مى كند. قرآن براى اين كار حد وسط و ميانه روى را تعيين كرده است . نه اينكه انسان هر چه دارد به ديگران بخشد و خودش تهى دست بماند، آنگاه دست به دعا بردارد كه خدايا به من روزى بده . خداوند اين چنين دعايى را هرگز مستجاب نمى كند، زيرا پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند دعاى چند دسته را مستجاب نمى كند:
الف . كسى كه از خداوند بدى براى پدر و مادر خود بخواهد.
ب . كسى كه مالش را به قرض داده از طرف ، شاهد و گواه و سندى نگرفته باشد، و او مال را خورده است . حالا اين شخص دست به دعا برداشته از خداوند چاره مى خواهد. البته دعاى اين آدم مستجاب نمى شود، زيرا او به دست خودش راه چاره را از بين برده و مال خويش را بدون سند و گواه به او داده است .
ج . كسى كه از خداوند دفع شر زنش را بخواهد، زيرا چاره اين كار در دست خود شخص است . او مى تواند اگر واقعا از دست اين زن ناراحت است ، عقد ازدواج را با طلاق فسخ كند.
د. آدمى كه در خانه خود نشسته و دست روى دست گذاشته ، و از خداوند روزى مى خواهد، خداوند در جواب اين بنده طمعكار جاهل مى گويد:
((بنده من مگر نه اين است كه من راه حركت و جنبش را براى تو باز كرده ام ؟ مگر نه اين است كه من اعضاء و جوارح صحيح به تو داده ام ؟ به تو دست و پا و چشم و گوش و عقل داده ام كه ببينى و بشنوى و فكر كنى و حركت نمايى و دست بلند كنى ؟ در خلقت همه اينها هدف و مقصودى در كار بوده ، شكر اين نعمتها به اين است كه تو اينها را به كار وا دارى . بنابراين من بين تو و خودم حجت را تمام كرده ام كه در راه طلب گام بردارى ، و دستورم را راجع به سعى و جنبش اطاعت كنى و بار دوش ديگران نباشى . البته اگر با مشيت كلى من سازگار بود به تو روزى وافر خواهم داد، و اگر هم به علل و مصالحى زندگى تو توسعه پيدا نكرد، البته تو سعى خود را كرده و وظيفه خويش را انجام داده اى و معذور خواهى بود.
ه‍ كسى كه خداوند به او مال و ثروت فراوان داده و او با بذل و بخششهاى زياد آنها را از بين برده است و بعد دست به دعا برداشته كه خدايا به من روزى بده ! خداوند در جواب او مى گويد:
مگر من به تو روزى فراوان نداده ام ؟ چرا ميانه روى نكردى ؟!
مگر من دستور نداده بودم كه در بخشش بايد ميانه روى كرد؟!
مگر من از بذل و بخششهاى بى حساب نهى نكرده بودم ؟!
و. كسى كه در باره قطع رحم دعا كند و از خداوند چيزى بخواهد كه مستلزم قطع رحم است (يا كسى كه قطع رحم كرده بخواهد در باره موضوعى دعا كند).
((خداوند در قرآن كريم مخصوصا به پيغمبر خويش راه و روش بخشش را آموخت ، زيرا داستانى واقع شد كه مبلغى طلا پيش پيغمبر صلى الله عليه و آله بود و او مى خواست آنها را به مصرف فقرا برساند و ميل نداشت حتى يك شب آن پول در خانه اش بماند. لهذا در يك روز تمام طلا را به اين و آن داد، بامداد ديگر سائلى پيدا شد و با اصرار از پيغمبر هم چيزى در دست نداشت كه به سائل بدهد، از اين رو خيلى ناراحت و غمناك شد، اينجا بود كه آيه قرآن نازل شد و دستور كار داد. آيه آمد كه : ((نه دستهاى خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش كه بعد تهيدست بمانى و مورد ملامت فقرا واقع شوى )).
و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا. ((اءسرى ، آيه 29))
اينها است احاديثى كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيده ، آيات قرآن هم مضمون اين احاديث را تاءييد مى كند، و البته كسانى كه اهل قرآن و مؤ من به قرآنند به مضمون آيات قرآن ايمان دارند.
به ابوبكر هنگام مرگ گفته شد راجع به مالت وصيتى بكن ، گفت يك پنجم (15) مالم انفاق شود و باقى متعلق به ورثه باشد و يك پنجم كم نيست . ابوبكر به يك پنجم مال خويش وصيت كرد و حال آنكه مريض حق دارد در مرض موت تا يك سوم هم وصيت كند، و اگر مى دانست بهتر اين است از تمام حق خود استفاده كند، به يك سوم وصيت مى كرد. سلمان و ابوذر را كه شما به فضل و تقوا و زهد مى شناسيد، سيره و روش آنها هم همينطور بود كه گفتم . سلمان وقتى كه نصيب سالانه خويش را از بيت المال مى گرفت ، به اندازه يك سال مخارج خود - كه او را به سال ديگر برساند - ذخيره مى كرد. به او گفتند: ((تو با اين همه زهد و تقوا در فكر ذخيره سال هستى ؟! شايد همين امروز يا فردا بميرى و به آخر سال نرسى ؟)) او در جواب گفت : ((شايد هم نمردم ، چرا شما فقط فرض مردن را صحيح مى دانيد؟ يك فرض ديگر هم وجود دارد و آن اينكه زنده بمانم ، و اگر زنده بمانم خرج دارم و حوائجى دارم . اى نادانها شما از اين نكته غافليد كه نفس انسان اگر به مقدار كافى وسيله زندگى نداشته باشد، در اطاعت كندى و كوتاهى مى كند، و نشاط و نيروى خود را در راه حق از دست مى دهد و همين قدر كه به قدر كافى وسيله فراهم شد آرام مى گيرد)).
و اما ابوذر، وى چند شتر و چند گوسفند داشت كه از شير آنها استفاده مى كرد، و احيانا اگر ميلى در خود به خوردن گوشت مى ديد، يا مهمانى برايش مى رسيد، يا ديگران را محتاج مى ديد، از گوشت آنها استفاده مى كرد. و اگر مى خواست به ديگران بدهد، براى خودش نيز برابر ديگران سهمى منظور مى كرد.
چه كسى از اينها زاهدتر بود؟ پيغمبر در باره آنان چيزها گفت كه همه مى دانيد. هيچگاه اين اشخاص تمامى دارايى خود را به نام زهد و تقوا از دست ندادند، و از اين راهى كه شما امروز پيشنهاد مى كنيد كه مردم از هر چه دارند صرف نظر كنند و خود و عائله خود را در سختى بگذارند نرفتند.
من به شما رسما اين حديث را كه پدرم از پدر و اجدادش از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده اند اخطار مى كنم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
((عجيب ترين چيزها حالى است كه مؤ من پيدا مى كند، كه اگر بدنش با مقراض قطعه قطعه بشود، برايش ‍ خير و سعادت خواهد بود، و اگر هم ملك شرق و غرب به او داده شود باز برايش خير و سعادت است )).
خير مؤ من در گرو اين نيست كه حتما فقير و تهى دست باشد، خير مؤ من ناشى از روح ايمان و عقيده او است ، زيرا در هر حالى از فقر و تهى دستى يا ثروت و بى نيازى واقع شود، مى داند در اين حال وظيفه اى دارد و آن وظيفه را به خوبى انجام مى دهد. اين است كه عجيب ترين چيزها حالتى است كه مؤ من به خود مى گيرد، كه همه پيشامدها و سختى و سستيها برايش خير و سعادت مى شود.
((نمى دانم همين قدر كه امروز براى شما گفتم كافى است يا بر آن بيفزايم ؟ هيچ مى دانيد در صدر اسلام ، آن هنگام كه عده مسلمانان كم بود، قانون جهاد اين بود كه يك نفر مسلمان در برابر ده نفر كافر ايستادگى كند، و اگر ايستادگى نمى كرد گناه و جرم و تخلف محسوب مى شد، ولى بعد كه امكانات بيشترى پيدا شد، خداوند به لطف و رحمت خود تخفيف بزرگى داد، و اين قانون را به اين نحو تغيير داد كه هر فرد مسلمان موظف است كه فقط در برابر دو كافر ايستادگى كند نه بيشتر.
((از شما مطلبى راجع به قانون قضاء و محاكم قضايى اسلامى سؤ ال مى كنم : فرض كنيد يكى از شما در محكمه هست و موضوع نفقه زن او در بين است ، و قاضى حكم مى كند كه نفقه زنت را بايد بدهى . در اينجا چه مى كند؟ آيا عذر مى آورد كه بنده زاهد هستم و از متاع دنيا اعراض كرده ام ؟! آيا اين عذر موجه است ؟! آيا به عقيده شما حكم قاضى به اينكه بايد خرج زنت را بدهى ، مطابق حق و عدالت است يا آنكه ظلم و جور است ؟ اگر بگوييد اين حكم ظلم و ناحق است ، يك دروغ واضح گفته ايد و به همه اهل اسلام با اين تهمت ناروا جور و ستم كرده ايد، و اگر بگوييد حكم قاضى صحيح است پس ‍ عذر شما باطل است ، و قبول داريد كه طريقه و روش شما باطل است .
((مطلب ديگر: مواردى هست كه مسلمان در آن موارد يك سلسله انفاقهاى واجب يا غير واجب انجام مى دهد، مثلا زكات يا كفاره مى دهد، حالا اگر فرض كنيم معناى زهد اعراض از زندگى و مايحتاجهاى زندگى است ، و فرض كنيم همه مردم مطابق دلخواه شما ((زاهد)) شدند، و از زندگى و مايحتاج آن رو گرداندند، پس تكليف كفارات و صدقات واجبه چه مى شود؟! تكليف زكاتهاى واجب - كه به طلا و نقره و گوسفند و شتر و گاو و خرما و كشمش و غيره تعلق مى گيرد - چه مى شود؟! مگر نه اين است كه اين صدقات فرض شده كه تهى دستان زندگى بهترى پيدا كنند، و از مواهب زندگى بهره مند شوند؟ اين خود مى رساند كه هدف دين و مقصود از اين مقررات رسيدن به مواهب زندگى و بهره مند شدن از آن است . و اگر مقصود و هدف دين فقير بودن بود، و حد اعلاى تربيت دينى اين بود كه بشر از متاع اين جهان اعراض كند و در فقر و مسكنت و بيچارگى زندگى كند، پس فقرا به آن هدف عالى رسيده اند و نمى بايست به آنان چيزى داد تا از حال خوش و سعادتمندانه خود خارج نشوند، و آنان نيز چون غرق در سعادتند نبايد بپذيرند.
((اساسا اگر حقيقت اين است كه شما مى گوييد شايسته نيست كه كسى مالى را در كف نگاه دارد بايد هر چه به دستش مى رسد همه را ببخشد، و ديگر محلى براى زكات باقى نمى ماند.))
((پس معلوم شد كه شما بسيار طريقه زشت و خطرناكى را پيش گرفته ايد و به سوى بد مسلكى مردم را دعوت مى كنيد. راهى كه مى رويد و مردم ديگر را هم به آن مى خوانيد، ناشى از جهات به قرآن و اطلاع نداشتن از قرآن و از سنت پيغمبر و از احاديث پيغمبر است . اينها احاديثى نيست كه قابل تشكيك باشد، احاديثى است كه قرآن به صحت آنها گواهى مى دهد. ولى شما احاديث معتبر پيغمبر را اگر با روش شما درست درنيايد رد مى كنيد و اين خود نادانى ديگرى است ، شما در معانى آيات قرآن و نكته هاى لطيف و شگفت انگيزى كه از آن استفاده مى شود تدبر نمى كنيد. فرق بين ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه را نمى دانيد امر و نهى را تشخيص نمى دهيد.))
((جواب مرا راجع به قصه سليمان بن داوود بدهيد كه از خداوند ملكى را مساءلت كرد كه براى كسى بالاتر از آن ميسر نباشد، (و هب لى ملكا لا ينبغى لاءحد من بعدى (سوره ص ، آيه 3) خداوند هم چنان ملكى به او داد. البته سليمان جز حق نمى خواست ، نه خداوند در قرآن و نه هيچ فرد مؤ منى اين را بر سليمان عيب نگرفت كه چرا چنين ملكى را در دنيا خواسته ، همچنين است داوود پيغمبر كه قبل از سليمان بود. و همچنين است داستان يوسف كه به پادشاه رسما مى گويد: خزانه دارى را به من بده كه من هم امينم و هم داناى كار. (قال اجعلنى على خزائن الاءرض انى حفيظ عليم (سوره يوسف ، آيه 57) بعد كارش به جايى رسيد كه امور كشوردارى مصر تا حدود يمن به او سپرده شد، و از اطراف و اكناف - در اثر قحطى كه پيش آمد - مى آمدند و آذوقه مى خريدند و برمى گشتند. و البته نه يوسف ميل به عمل ناحق كرد و نه خداوند در قرآن اين كار را بر يوسف عيب گرفت . همچنين است قصه ذوالقرنين كه بنده اى بود كه خدا را دوست مى داشت ، خدا نيز او را دوست مى داشت . اسباب جهان در اختيارش قرار گرفت و مالك مشرق و مغرب جهان شد.))
((اى گروه ! از اين راه ناصواب دست برداريد و خود را به آداب واقعى اسلام متاءدب كنيد از آنچه خدا امر و نهى كرده تجاوز نكنيد و از پيش خود دستور نتراشيد. در مسائلى كه نمى دانيد مداخله نكنيد، علم آن مسائل را از اهلش بخواهيد. در صدد باشيد كه ناسخ را از منسوخ و محكم را از متشابه و حلال را از حرام باز شناسيد. اين براى شما بهتر و آسانتر و از نادانى دورتر است . جهالت را رها كنيد كه طرفدار جهالت زياد است ، به خلاف دانش كه طرفداران كمى دارد. خداوند فرمود: بالاتر از هر صاحب دانشى دانشمندى است . (و فوق كل ذى علم عليم )
((تحف العقول ص 348 - 354 و كافى ج 5 باب المعيشه ص 65 - 71))
96- نسخه بدل (اجتهاد)
97- مربوط، وابسته
98- مقصودم اينكه براى خشنودى خداوند باشد نه براى هدف زود گذر دنيايى .
99- نيكى هايش زياد شود.
100- گناهانش آمرزيده شود.
101- آنطور كه هست حقيقتا.
102- كوشش و همت
103- سراى (دنيا)
104- حكايت حارثة بن نعمان
در كتاب شريف ((عين الحيوة )) ضمن شرح اين فقره : يا اءباذر ان الاءرض لتبكى على المؤ من اذا مات اءربعين صباحا (اى اباذر! هر گاه مؤ منى بميرد هر آينه زمين چهل روز بر او مى گريد.)
از وصيت خاتم الاءنبياء صلى الله عليه و آله به ابوذر رضوان الله عليه آن را چنين ترجمه كرده است :
((و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله روزى ملاقات نمودند حارثة بن نعمان انصارى را، و فرمودند كه بر چه حال صبح كرده اى اى حارثه ؟ گفت : كه صبح كردم يا رسول الله با ايمان محقق و ثابت ، حضرت فرمود: كه هر چيزى را حقيقتى ، و دليلى است ، حقيقت ايمان تو چيست ؟ گفت : دلم از دنيا افسرده شده است و به دنيا رغبتى ندارد و ايمان باعث بيدارى شبهاى من به عبادت و تشنگى روزهاى من به روزه گرديده است ، و گويا عرش پروردگار خود را مى بينم كه براى حساب نصب كرده اند و گويا اهل بهشت را مى بينم كه در جهنم معذبند، حضرت فرمود: تويى مؤ منى كه خدا دلت را به ايمان منور ساخته است ، بر اين حال ثابت باش ، خدا تو را ثابت بدارد.
حارثه گفت كه بر نفس خود از هيچ چيز آنقدر انديشه ندارم كه باعث هلاك من گردد كه از چشم خود، حضرت از براى او دعا فرمود تا بينايى چشمش برطرف شد.))
علامه مجلسى در مجلد دوم حيوة القلوب در اواخر باب پنجاهم فرمود: آن جوان گفت يا رسول الله ! دعا كن كه خدا شهادت را روزى من گرداند. حضرت دعا فرمود، چند روزى كه شد حضرت او را با جعفر طيار رضوان الله عليه به جهاد فرستاد و بعد از نه نفر او شهيد شد.
105- شدت يافتن و زياد شدن
106- سخت علاقمند گشتن
107- مصنف (ره ) در صافى در تفسير آيه چنين گفته : علل الشرايع از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه روزى امام حسين عليه السلام به ياران خويش فرمود:
اى مردم ! خداوند بندگان را نيافريد مگر براى آنكه او را بشناسند و پس از شناخت ، او را بپرستند و پس از پرستش او، از عبادت ديگران بى نياز گردند.
مردى پرسيد يابن رسول الله (صلى الله عليه و آله ) باءبى اءنت و امى فما معرفة الله ؟ قال معرفة اءهل كل زمان امامهم الذى يجب عليهم طاعته . (اى پسر پيامبر! پدر و مادرم به فدايت ، شناخت خدا چيست ؟ فرمود: اين است كه اهل هر زمانى امام خويش را بشناسند، آن امامى كه پيروى از او بر همه ضرورى مى باشد.)
108- راههاى زياد
109- اگر گوى سبقت و پيروزى و رسيدن به هدف را بردى ، آنگاه زينت بخش بندگانى . اشاره دارد اين شعر به معنى اين آيه : و من يخرج ... (و هر كه از خانه اش از روى هجرت و دورى گزيدن ((از شرك و كفر)) به سوى (اطاعت و فرمانبرى از) خدا و پيغمبرش بيرون رود، پس از آن ((در بين راه )) مرگ او را دريابد، محققا ثواب و پاداشش بر خدا است . نساء / 101).
110- كمترين ، كم ارزش
111- برنامه هاى نيكو و بلند و پر ارزش
112- اسلوب ، روش
113- ذاريات / 56
114- فصلت / 30
115- ميل و علاقه
116- هميشگى
117- بقره / 197
118- از امام صادق عليه السلام در اصول كافى سرعة السير نقل شده بجاى كثرة السير.
119- خواسته ها و خواهشها
120- بلند مرتبه
121- احزاب / 21
122- آل عمران / 32
123- انعام / 154
124- پاك و پاكيزه بر خلاف مسكر كه نجس است و كليد هر بدى و ريشه هر پليدى است و كسى كه آن را بنوشد چهل روز نماز او قبول نمى شود و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شرابخوار تشنه مى ميرد و در قبر تشنه است و در قيامت محشور مى شود در حالى كه تشنه است و هزار سال فرياد تشنگى مى زند آنگاه به او آبى مى دهند مانند آهن و مس ذوب شده يا چرك و زرداب كه صورتها را بريان مى نمايد بسيار نوشيدنى بدى است و حق تعالى او را به سيصد و شصت نوع عذاب ، شكنجه مى نمايد. (لئالى الاخبار، مجموعة الاخبار).
125- سرمايه
126- مجازات و كيفر
127- رسيدن و پيروز گرديدن
128- بى نصيبى و بى بهرگى
129- بزرگها
130- كوچكها
131- انجام دادن
132- آتش جهنم
133- جداگانه
134- پاك و تميز نمودن
135- روشهاى نيكو و پسنديده
136- اصول كافى ج 1 ص 352
137- دخالت و تاءثير
138- مائده / 27
139- خداى تعالى در سوره مائده آيه 90، قمار (برد و باخت را) پليدى و كار شيطانى معرفى فرموده است . و نيز امام صادق عليه السلام بازى با شطرنج را لهو و لعب شمرده فرمود: همانا مؤ من از لهو و لعب روى گردان است (بحار، ج 79، ص 231). امام رضا عليه السلام فرمود: كسى كه پيرو ما مى باشد پس بايد از نوشيدن آبجو و بازى با شطرنج دورى نمايد (بحار ج 104 ص 237). امام على عليه السلام فرمود: فرشتگان داخل خانه اى نمى شوند كه در آن شراب يا دف يا طنبور (آلات موسيقى ) يا نرد (يك نوع وسيله قمار) باشد و دعاى اهل خانه مستجاب نمى گردد و خير و بركت از آنها برداشته مى شود (مجموعة الاخبار ص 238). خلاصه اينكه : امام رضا عليه السلام آن را گناه كبيره دانسته است (مكاسب شيخ انصارى ره ).
140- اصول كافى (باب الاصرار على الذنب ج 1).
141- بسنده نمودن .
142- بحمد الله براى آسانى كار محققين و دانش پژوهان هم نام معصومى كه روايت از او نقل شده را در داخل پرانتز آورده ايم و هم مدرك آن را در پاورقى ذكر نموديم .
143- بحار الانوار ج 76 ص 129.
144- دندانها را سفيد و روشن مى كند چرك و زردى دندانها را بر طرف مى كند.
145- روضة الواعظين نيشابورى (شهيد 508 ه‍ق ) ج 2 ص 306.
146- من لا يحضره الفقيه ج 1 حديث 102
147- وافى ج 1 ابواب الغسل ص 83
148- كنايه از اينكه با او همبستر شود.
149- ثواب الاعمال ص 62
150- ثواب الاعمال ص 47، علل الشرايع ج 2 ص 8
151- وضو گرفته و آماده براى نماز شود.
152- تهذيب ، وافى ج 2 ص 10
153- تهذيب ، وافى ج 2 ص 10 (حجة اءفضل من الدنيا و ما فيها و صلوة فريضة اءفضل من اءلف حجة ).
154- وافى ج 2 ص 12
155- در وافى فيض (ره ) فذاك اليه آمده است .
156- وافى ج 2 ص 118
157- من لا يحضره الفقيه ج 1 ح 962
158- تهذيب ، ثواب الاعمال ص 68
159- من لا يحضره الفقيه ج 1 حديث 965
160- علل الشرايع ص 363، ثواب الاعمال
161- ثواب الاعمال ص 64
162- ثواب الاعمال ص 65
163- در معرض رحمت قرار گرفتن و بهره بردارى از آن .
164- امام صادق عليه السلام در ذيل آيه ((ان الحسنات يذهبن السيئات )) فرمود: نماز شب مؤ من كفاره گناهان روز است (من لا يحضر حديث 1371) و نيز فرمود: سه چيز افتخار و زينت مؤ من در دنيا و آخرت است : نماز در آخر شب و نااميدى از اموال مردم و ولايت امام عليه السلام از آل محمد صلى الله عليه و آله ((وافى ج 2 ص 21)).
165- بحار الانوار ج 93 ص 160
166- در وافى ج 2 ص 227 و در كافى كتاب الدعا فليقل مقدم بر فليكثر آمده است .
167- اصول كافى (باب فضل الدعاء حديث 2)
168- ثواب الاعمال ص 126
169- ثواب الاعمال ص 55
170- ثواب الاعمال ص 56
171- ثواب الاعمال ص 56
172- من لا يحضره الفقيه ، وافى ج 2
173- مصارف هشتگانه زكات :
1- كسى كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد كه به او فقير گفته مى شود.
2- مسكين (بى چيزتر از فقير)
3- عاملين و ماءمورين جمع آورى زكات از طرف امام عليه السلام يا نايب امام .
4- كفارى كه اگر زكات به آنان داده شود به اسلام مايل مى شوند و يا در جنگ ، به مسلمين كمك مى كنند.
5- براى آزاد كردن برده
6- بدهكار نيازمند
7- امور خيريه
8- ابن السبيل يعنى مسافرى كه در راه ما
174- بحار الانوار ج 99 ص 25، ثواب الاعمال ص 70
175- ثواب الاعمال ص 74
176- ثواب الاعمال ص 74
177- ثواب الاعمال 75
178- ثواب الاعمال ص 75
179- من لا يحضر ج 2 حديث 213
180- انعام / 160
181- من لا يحضره الفقيه حديث 213
182- من لا يحضره الفقيه حديث 220
183- من لا يحضره الفقيه حديث 219
184- من لا يحضره الفقيه حديث 217
185- من لا يحضره الفقيه حديث 218 از امام صادق عليه السلام : ((صدقة درهم اءفضل من صيام يوم )) (يك درهم صدقه ، از يك روز روزه (مستحبى ) بالاتر است .
186- كامل الزيارات ، كافى تهذيب ج 6 و وسائل ج 10
187- كامل الزيارات ، كافى تهذيب ج 6 و وسائل ج 10
188- من زار قبر اءبى عبد الله عليه السلام بشط الفرات كان كمن زار الله فوق عرشه (ثواب الاعمال ص ‍ 110).
189- قلت لاءبى جعفر عليه السلام : ما لمن اءتى قبر الرضا عليه السلام ؟ قال : و الله الجنة . ثواب الاعمال ص 123)
امروز زنده ايم به ولاى تو يا على   فردا به روح پاك امامان گواه باش
قبر امام هشتم و سلطان دين ، رضا   از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
190- ثواب الاعمال ص 108
191- اصول كافى (ج 2 باب زيارة الاخوان ح 9)
192- اصول كافى (باب المصافحه حديث 4).
193- اصول كافى (باب المصافحه حديث 14).
194- اصول كافى (ج 2 ص 509 باب الدعاء للاءخوان ).
195- روضة الواعظين شهيد نيشابورى ج 2 ص 328
196- روايت شده از ابراهيم بن هاشم كه گفت : من عبد الله بن جندب را ديدم در موقف عرفات و حال هيچ كس را بهتر از او نديدم و پيوسته دستهاى خود را به سوى آسمان بلند كرده بود و آب ديده اش بر رويش جارى بود تا به زمين مى رسيد، چون مردم فارغ شدند گفتم : وقوف هيچ كس را بهتر از وقوف (ماندن در عرفات و دعا كردن ) تو نديدم . گفت : بخدا سوگند كه دعا نكردم مگر برادران مؤ من خود را، زيرا كه از حضرت امام موسى عليه السلام شنيدم كه : ((هر كه دعا كند از براى برادران مؤ من خود در غيبت او، از عرش به او ندا رسد كه از براى تو صد هزار برابر او باد)). پس من نخواستم كه دست بردارم از صد هزار برابر دعاى ملك (فرشته ) كه البته مستجاب است براى يك دعاى خود كه نمى دانم مستجاب خواهد شد يا نه . (منتهى الآمال ج 2 و اصول كافى باب الدعاء حديث 6).
197- ثواب الاعمال ص 175
198- ثواب الاعمال ص 179
199- ثواب الاعمال ص 175
200- ثواب الاعمال ص 177
201- وافى جلد 2 جزء 6 ص 65
202- الصدقة عشرة اءضعاف و القرض ثمانية عشر ضعفا (بحار جلد 16)
203- وافى ج 2 جزء ششم ص 65
204- من لا يحضره الفقيه ج 2 حديث 128
205- من لا يحضر ج 2 حديث 155
206- ثواب الاعمال ص 169
207- ثواب الاعمال ص 169
208- ثواب الاعمال ص 172
209- درخواست نمودن
210- وافى ج 2 جزء ششم ص 52
211- ثواب الاعمال ص 166
212- وسائل الشيعه ج 2 ص 634
213- ثواب الاعمال ص 166 و 167
214- لآلى الاخبار - بحار ج 17
215- كافى ج 2 باب الصدق ص 104: اختبروهم عند صدق الحديث و اءداء الاءمانة .
216- اصول كافى ج 2 باب البكاء ص 481
217- گرد پريشانى و بيچارگى به روى او نمى نشيند (بيچاره نمى شود).
218- عقاب الاعمال ص 242
219- عقاب الاعمال ص 266
220- عقاب الاعمال 272
221- در عقاب الاعمال ص 276 (متوالية بغير علة ) آمده است .
222- عقاب الاعمال ص 276
223- آل عمران / 180
224- عقاب الاعمال ص 278
225- اصول كافى ج 2 ص 278 (باب الكبائر)
226- من لا يحضر ج 2 حديث 1333
227- حج واجب كه بر هر مكلف در تمام عمر يك بار به شرط استطاعت واجب مى شود.
228- اصول كافى باب العقوق ج 2 ص 349
229- شلوار و يا جامه اى كه به زمين كشانده شود.
230- بحار جلد 75 ص 312
231- اصول كافى ج 2 باب الظلم ص 333
232- دادخواهى و انتقام از ظالم
233- عقاب الاعمال ص 327
234- عقاب الاعمال ص 328
235- نساء / 10
236- نساء / 9
237- اولاد و يتيمان ناتوان و درمانده
238- عقاب الاعمال ص 278 از امام صادق عليه السلام .
239- بحار ج 103، ص 117 - به علت اهميت مطلب و نقش ويرانگر ربا در اقتصاد، احاديثى از معصومين عليهم السلام نقل مى نماييم ، تا قدرى زشتى اين گناه كبيره روشن گردد:
زشتيهاى ربا
1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بدترين درآمدها، درآمد ربا است (بحار ج 103، ص ‍ 115)...خداى تعالى خورنده ربا و موكل بر آن و كاتب و دو شاهدش را لعنت فرموده است ربا گيرنده و ربا دهنده ، هر دو در (گناه ) ربا مساويند...ربا هفتاد گناه است كه آسانترين آن مانند نكاح شخص ‍ است با مادرش (كنزل العمال - نقل از ميزان الحكمة ).
2- امام باقر عليه السلام فرمود: خبيث ترين درآمدها، درآمد ربا مى باشد (وسائل ج 12، ص 423).
3- امام صادق عليه السلام فرمود: يك درهم ربا بزرگتر است نزد خدا، از (گناه ) هفتاد زناى با محارم در بيت الله الحرام (بحار ج 103، 117).
((ربا گناه كبيره است )).
4- امام رضا عليه السلام فرمود: بدان ! خداى رحمتت كند؛ همانا ربا حرام و درآمد ننگينى است كه از گناهان كبيره محسوب مى شود و خداوند بر آن وعده آتش داده است ، پس از آن به خدا پناه مى ريم ، و آن در بيان همه پيامبران و كتب آسمانى ، حرام شمرده شده است . (مستدرك الوسائل ج 2 ص ‍ 478).
علت حرمت ربا
1- امام رضا عليه السلام مى فرمايد: علت حرمت ربا اين است كه ، ربا سبب از بين رفتن كارهاى خير و تلف شدن اموال و رغبت مردم به سوى سود ربوى و ترك نمودن قرض (الحسنه )، كه قرض از كارهاى خير است (لآلى الاخبار ص 194).
2- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: خداوند ربا را حرام فرمود تا مردم از (معامله ربوى ) حرام ، متنفر گشته به سوى حلال متمايل شوند و به سوى تجارت و خريد و فروش بروند. (وسائل ج 12 ص ‍ 424)
چه خوب است افراد، اول آداب فقهى كسب و تجارت را فرا بگيرند، آنگاه به داد و ستد بپردازند. در اين باره مولا امير المؤ منين على عليه السلام مى فرمايد: اى گروه مردم ! اول به فراگيرى مسائل دينى (تجارت ) بپردازيد، آنگاه داد و ستد و معامله نماييد. بخدا قسم در اين امت ، ربا ناپيداتر است از حركت مورچه اى بر سنگ سياه ، كسى كه بدون يادگيرى آداب فقهى تجارت نمايد، آلوده به ربا خواهد شد. (بحار ج 103)
240- عقاب الاعمال ص 290
241- روضة الواعظين ص 465
242- عقاب الاعمال
243- عقاب الاعمال ص 290
244- حجرات / 12
245- اصول كافى ج 2 ص 357
246- در اصول كافى و عقاب الاعمال بجاى الزناة - المومسات آمده است كه به معنى زنهاى بدكاره است .
247- اصول كافى ج 2 ص 356 و 194
248- اصول كافى ج 2 ص 356 و 194
249- در اصول كافى جلد دوم ص 367 بجاى من المؤ من حقه ، عن الله حقه آمده است . و ص 286 عقاب الاعمال .
250- عقاب الاعمال ص 309
251- عقاب الاعمال ص 310
252- زمر / 10
253- اصول كافى ج 2 ص 89
254- سختيها و ناگواريها
255- ابراهيم / 7
256- اصول كافى ج 2 ص 94
257- مجادله / 22
258- اصول كافى ج 2 ص 62
259- اصول كافى ج 2 ص 138
260- بينه / 5
261- اصول كافى ج 2 ص 16
262- مائده / 119
263- اصول كافى ج 2 ص 104
264- من كان ظاهره اءرجح من باطنه خف ميزانه (بحار، ج 71 ص 365، نقل از ميزان الحكمة ج 4 ص 22).
265- آل عمران / 134
266- عليكم بالعفو فان العفو لا يزيد العبد الا عزا فتعافوا يعزكم الله (اصول كافى ج 2 ص ‍ 108).
267- انفال / 14 و 15
268- آل عمران / 134
269- شعراء / 215
270- اصول كافى ج 2 ص 122
271- حشر / 9 - ابن شهر آشوب در كتاب مناقب ج 2 ص 77 از طريق خاصه و عامه (ابن شاهين المروزى ، و ابن شيرويه ازخدرى و...) نقل مى كند: روزى مولا اءمير المؤ منين على عليه السلام براى مخارج زندگى ، دينارى از رسول خدا صلى الله عليه و آله قرض مى كند. در بين راه مقداد را مى بيند كه او هم از لحاظ وضع زندگى در مشقت فوق العاده اى بسر مى برد، لذا ايثار نموده و يك دينار را به مقداد بخشيد و سپس براى اقامه نماز به مسجد تشريف بردند، بعد از نماز رسول خدا صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام فرمود: يا اءبا الحسن آيا چيزى در خانه داريد كه با آن افطار كنيم ؟ چرا كه از طرف خدا به آن حضرت وحى شده بود كه آن شب در خانه مولا على عليه السلام ، غذا ميل كنند. لذا با على عليه السلام بر صديقه طاهره فاطمه زهراء عليها سلام وارد شدند در حالى كه دختر پيامبر در محراب عبادت بود. آنگاه حضرت زهرا عليها سلام غذاى بهشتى را نزد آنان گذاشت . على عليه السلام سؤ ال نمود اين غذا از كجاست ؟! حضرت فاطمه فرمود: هو من فضل الله و رحمته ان الله يرزق من يشاء بغير حساب . پس رسول خدا صلى الله عليه و آله دست مبارك را روى شانه على عليه السلام قرار داد و فرمود: يا على اين (غذاى بهشتى ) بجاى آن يك دينارى است كه به مقداد دادى . سپس پيامبر گريه كرد و گفت : خدا را حمد و ستايش مى كنم كه نمردم تا اينكه ديدم در باره دخترم ، آنچه را كه زكريا على نبينا و آله و عليه السلام در باره مريم عليها سلام ديد.
امام صادق عليه السلام فرمود: كه اين آيه در شاءن على و فاطمه زهرا و حسنين عليهم السلام نازل شده است .
272- اصول كافى ج 2 ص 128
273- امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند:
لا يجد الرجل حلاوة الايمان فى قلبه حتى لا يبالى من اءكل الدنيا.
منظور چه كسى از دنيا بهره مند مى شود و يا به عبارت ديگر پروا ندارد از اين كه دنيا بدست كيست ؟
274- ابراهيم / 12
275- نساء / 142
276- اصول كافى ج 2 ص 83
277- در انجام خواسته هايت ترا تنها نمى گذارم بلكه ياور توام .
278- ترا رها مى كنم به سوى خواسته هايت و ياريم را از تو دريغ مى نمايم .
279- محمد (ص) / 14
280- در اصول كافى ج 2 ص 335 اتباع اءهوائهم نقل شده است .
281- كهف / 104
282- اصول كافى ج 2 ص 313
283- اصول كافى ج 2 ص 314
284- ادامه آيه : فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكا عظيما (نساء / 54). (پس به تحقيق ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت (نبوت و علم و دانايى ) داديم ، و ما پادشاهى بزرگى به آنان عطا نموديم ).
285- محمد صبان مصرى حنفى در اسعاف الراغبين ص 109 از امام باقر عليه السلام نقل مى كند: ((كه خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله همانا مصداق ((ناس )) هستند.)) اين مطلب را شبلنجى شافعى در نور الابصار ص 112 نيز بيان كرده است .
286- اصول كافى ج 2 ص 306.
287- آفة الدين الحسد و العجب و الفخر (اصول كافى ج 2 ص 307).
288- لقمان / 33 ترجمه كامل آيه : پس زندگانى دنيا شما را فريب ندهد، و فريبنده (شيطان ) شما را (به عفو و بخشيدن ) خدا نفريبد (بگويد: هر چه خواهى معصيت و گناه كن كه خداى تعالى شما را به وسيله توبه و بازگشت ، يا به فضل و بخشش خود مى آمرزد. نقل از قرآن عظيم ، خلاصة التفسير مرحوم فيض الاسلام ).
289- اصول كافى ج 2 ص 316
290- اصول كافى ج 2 ص 316
291- نساء / 142
292- اصول كافى ج 2 ص 293 و ص 295
293- شورى / 37
294- اصول كافى ج 2 ص 304
295- اصول كافى ج 2 ص 302: الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخل العسل .
296- اصول كافى ج 2 ص 303: الغضب مفتاح كل شر.
297- مؤ من / 35
298- اصول كافى ج 2 ص 310
299- يعنى : تكبر شايسته خدا بوده و سزاوار او است و احدى را شايسته نيست .
300- آرزوها
301- حديد / 14
302- اصول كافى ج 2 ص 317 و 319
303- اصول كافى ج 2 ص 317 و 319