مقدمه شارح
بسمه
تعالى شاءنه
ممكن است نام شادروان حاج آقا حسين فاطمى طاب ثراه را شنيده و يا حالات نورانى و
معنوى او را ديده و نفوذ كلمه و منبرهاى ارزنده و سازنده او را مشاهده كرده باشيد.
آرى ، او در محضر پر فيض عالم ربانى جناب حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى قدس سره
درس تقوى و فضيلت آموخته بود، اميد آنكه حق تعالى همواره حوزه هاى علميه را به
انوار اخلاق و دانش علمايى وارسته ، روشن نگه دارد.
به هر حال گر چه حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا حسين فاطمى بدرود زندگى گفته و در
ميان ما نيست ، ولى خوشبختانه از سخنان و مطالب ارزنده شان دو جلد كتاب نفيس به نام
((جامع الدرر)) باقى مانده ، اميد است
ان شاء الله به همت افراد نيكوكارى تجديد چاپ گردد، حقير به هنگام مطالعه جلد دوم
آن ، ملاحظه نمودم كه ايشان از ((رساله زاد السالك
)) مرحوم فيض كاشانى ((طاب ثراه
)) تعريف و تمجيد نموده و در ضمن تمام لوازم بيست و پنج گانه
اين رساله را ذكر نموده است . براى دست يابى به اصل ((رساله
زاد السالك )) به كتابخانه گرانبها و پر ارزش حضرت آيت الله
العظمى مرعشى نجفى قدس سره ، كه ((ثمره يك عمر تلاش و زحمت
معظم له مى باشد)) مراجعه نمودم ديدم بحمد الله با مقدمه و
ملحقات عالمانه و حكيمانه دانشمند فرزانه ، مرحوم محدث ارموى به زيور چاپ آراسته
شده است . اينك براى علاقمندان سلوك شرعى و تهذيب نفس ، اصل رساله با مقدمه مرحوم
محدث به انضمام تحقيقاتى تقديم مى گردد.
نظر به اينكه مصنف (ره ) آيات و روايات را بدون ترجمه ذكر فرمودند، لذا براى سهولت
فهم ، ترجمه آنها را با ذكر آدرس در پرانتز تا با متن كتاب اشتباه نشود و نيز براى
پرمحتوى بودن ترجمه آيات ، آن را از خلاصه التفسير قرآن عظيم نوشته مرحوم فيض
الاسلام (شارح نهج البلاغه ) نقل نموديم .
اميد آنكه مقبول نظر مبارك ولى الله الاعظم امام عصر ارواحنا و ارواح العالمين
لتراب مقدمه الفداه واقع گردد، در خاتمه از عمل كنندگان به اين رساله شريفه ،
خواهشمندم كه در مظان استجابت دعا فراموشم نفرمايند.
قم المقدسه -
ولى فاطمى
مقدمه
بسم الله
الرحمن الرحيم : الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى و بعد:
اين رساله كه به دستيارى توفيق خدا در دسترس علاقمندان قرار مى گيرد، يكى از رسائل
نفيسه و آثار ممتعه عالم شهير محمد بن مرتضى ملقب به فيض (رضوان الله عليه ) است كه
اولين محمدين ثلاثه اواخر در شمار و صاحب تصانيف و تاءليف بسيار است كه در راءس
آنها ((صافى )) و ((وافى
)) و ((مفاتيح ))
قرار گرفته است .
چون نسبت اين رساله به فيض مانند ساير كتب معروفه او مسلم و مقطوع به است و در همه
كتب مربوطه به ترجمه حال ، ضمن تعداد رسائل و كتب وى ، آن را نام برده اند از اين
روى ما در اين مورد به اين امر نمى پردازيم و فقط به طريق اجمال به عظمت مقام اين
رساله و نفاست مضامين آن اشاره و تنبيه مى كنيم تا برخى از برادران دينى كه بضاعت
تشخيص اين امر را ندارند از روى بصيرت به مطالعه آن بپردازند و با نهايت دلگرمى و
اطمينان قلب از مندرجات آن استفاده كنند و به مضامين آن عمل نمايند.
تنبيه بر عظمت اين رساله و اشاره به
علو مقام آن :
پر واضح است كه مقام فيض (ره ) از جهت جامعيت بين معقول و منقول و دقت نظر و
جودت فكر و حدت ذهن و صفاى قلب و حسن سيرت و انس به كلام خدا و رسول و ائمه
معصومين عليهم السلام و فهم آن به اندازه اى كه فقيه شيعى و عالم ربانى بايد بفهمد
قابل انكار نيست ، و تخطئه و انكارى كه در پاره مطالب ، براى فيض شده است مبتنى بر
امورى است كه هيچ يك از آنها در اين رساله وجود ندارد، پس چون اين اثر ناشى از جهت
متفق عليه و رشته تخصصى اين عالم است و از جنبه مختلف فيه اين فقيه ، كه پاره اى
مطالب معلومه در ميان اهل فن است ، چيزى در آن گنجانده نشده است ، مى توان گفت كه
اين رساله تاءليفى است كه بطور اجمال مورد قبول و قابل تحسين ساير علماى ما نيز مى
باشد.
موضوع كتاب
چنانكه از اين رساله ((زاد السالك ))
بر مى آيد، مصنف آن را به عنوان برنامه براى پيروان مذهب جعفرى و دستور العمل براى
سالكان طريقه اثنا عشرى در جواب يكى از دانشمندان معاصر خود كه از وى سؤ ال اين امر
را كرده بوده است ، نوشته است و طبق تصريح خود آنچه را كه براى سالك راه دين ضرور و
لازم است ، از احاديث اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام استخراج كرده و در اين
رساله درج نموده است ، پس اين رساله خلاصه مضامين حقه احاديث ماءثوره از ائمه
معصومين عليهم السلام مى باشد كه در باب عمل دستور داده اند.
مؤ يدى براى
بيانات فوق اينكه :
از ثقة الاسلام شيخ آقا بزرگ تهرانى صاحب ((الذريعه
)) مد ظله شفاها و بلا واسطه شنيدم كه مى گفت :
((اين كتاب شريف مشتمل بر مطالبى است كه مى توان از آنها به
كلمه جامعه ((سلوك شرعى و دستور دينى ))
تعبير نمود.)).
و اظهار مى داشتند: ((وقتى من نسخه اين كتاب را ديدم و
مندرجاتش را از نظر گذرانيدم چنان تاءثير در من كرد كه نتوانستم به يك مطالعه قناعت
كنم ، و نسخه اى از آن را به طور تلخيص در يك صفحه فهرست وار يادداشت و تهيه كردم
تا خود و خانواده ام پيوسته از مطالعه مضامين حقه آن بهره مند شويم و به دستورات
شرعيه آن عمل كنيم )). حسن ظاهرى كه مزيد بر حسن معنوى اين
كتاب شده است آن است كه به قلم بسيار ساده و شيرين و بيان بسيار جالب و شيواى فارسى
نوشته شده و هر فارسى زبان مى تواند با كمال سهولت از آن استفاده كند. والسلام على
من اتبع الهدى .
مير جلال محدث
غره جمادى
الثانى 1372 قمرى
26 / بهمن ماه
1331 شمسى
رساله زاد السالك ((آغاز سفر))
بسم الله
الرحمن الرحيم
الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى
اما بعد: اين رساله اى است موسوم به ((زاد السالك
)) در جواب سؤ ال يكى از برادران روحانى نوشته شده كه از
كيفيت سلوك راه حق پرسيده بود.
بدان ، ((ايدك الله بروح منه ))
همچنانكه سفر صورى را مبدئى و منتهائى و مسافتى و مسيرى
(1) و زادى
(2) و راحله اى
(3) و رفيقى و راهنمائى مى باشد، همچنين سفر معنوى را كه سفر روح به
جانب حق سبحانه و تعالى ، همه هست .
مبداءش ، جهل و نقصان طبيعى است كه با خود آورده اى از شكم مادر:
و الله اءخرجكم
من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا
(و خدا شما را ((به قدرت و توانايى خود))
از شكمهاى مادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى را نمى دانستيد. نحل / 78)
و منتهايش ، كمال حقيقى كه فوق همه كمالات است و آن ، وصول است به حق سبحانه و
تعالى : و ان
الى ربك المنتهى
(و همانا اينكه بازگشت ((همه مردم در قيامت
)) بسوى ((دادگاه )) پروردگار
تو است . نجم / 42).
يا اءيها
الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه :
(اى آدمى ((كه از عاقبت و پايان كار خويش غافل و ناآگاهى
)) محققا تو ((در كار خير و شر خود))
كوشش كننده اى كوشش كردن كامل و رسا ((تا آن را))
به سوى پروردگارت ((برسانى )) پس
((جزا و سزاى )) آن را
((پس از مردن و در قيامت )) ملاقات و ديدار خواهى
نمود. انشقاق / 7).
و مسافت راه در اين سفر، مراتب كمالات علميه و عمليه است كه روح ، طى آنها مى كند
شيئا فشيئا(4)،
هر گاه به صراط مستقيم شرع ، كه مسلوك
(5) اولياء و اصفياء است ، سائر(6)
باشد:
و اءن هذا صراطى
مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله .(7)
(و ((بدانيد)) اين ((آنچه
درباره توحيد و معاد و احكام بيان كردم )) راه راست من است
((كه اعوجاج و كجى در آن نيست و شما را به خير و نيكى دنيا و
آخرت مى رساند)) پس آن راه را پيروى كنيد و راه هايى (راه
يهوديت ، نصرانيت ، مجوسيت ، بت پرستى و مانند آنها) كه شما را از راه خدا پراكنده
((دور)) مى سازد، پيروى ننماييد.
انعام / 153).
و اين كمالات ، مترتب است بعضى بر بعضى ، تا كمال متقدم طى نشود به متاءخر منتقل
نتوان شد، چنانكه در سفر صورى تا قطعه اى مسافت متقدمه طى نشود به متاءخره نتوان
رفت .
و منازل اين سفر، صفات حميده و اخلاق پسنديده است كه احوال و مقامات روح است ، از
هر يك به ديگرى كه فوق آن است منتقل مى شود به تدريج . منزل اول يقظه
(8) است كه آگاهى است و منزل آخر توحيد است كه مقصد اقصى
(9) است از اين سفر، و تفاصيل اين منازل و درجات آن در كتاب
((منازل السائرين )) مذكور است .
و مسير(10)
اين سفر، جد(11)
تمام و جهد بليغ
(12) نمودن و همت گماشتن است در قطع
(13) اين منازل به مجاهده و رياضت نفس ، به حمل اءعباء(14)
تكاليف شرعيه از فرائض و سنن و آداب و مراقبه و محاسبه نفس آنا فآنا و لحظه فلحظه
(15). و هموم
(16) را واحد گردانيدن و منقطع شدن به حق سبحانه و تعالى .
و تبتل اليه
تبتيلا:
(نام پروردگارت را ((به ياد آوردن نعمتهاى او به وسيله تهليل
(17)، تحميد(18)،
تسبيح
(19) و تكبير)) ياد كن و از دنيا دورى نموده
به سوى او روى آور، دورى نمودن و روى آوردن كامل ((به طورى
كه به جز سوى او روى نياورى و حاجت و خواسته ات را از جز او نخواهى ...))
مزمل / 8)
و الذين جاهدوا
فينا لنهدينهم سبلنا:
(و آنانكه درباره ((اقامه دين و بر پاى داشتن آيين آشكار))
ما ((با هوى و خواهش نفس ، يا با كفار و دشمنان دين
)) جهاد و زد و خورد كنند ((كه جهاد
با هواى نفس را جهاد اكبر و جهاد با كفار را جهاد اصغر نامند))
هر آينه ما راههاى خودمان ((راههايى كه ايشان
)) را ((بر ثواب و پاداش ما برساند))
به آنها بنمايانيم . عنكبوت / 69).
و زاد راه اين سفر، تقوا است .
و تزودوا فان
خير الزاد التقوى :
(و براى ((سفر آخرت )) توشه برداريد
((پرهيزكار شويد)) محققا بهترين توشه
، تقوى و پرهيزكارى ((گفتار و كردار شايسته
)) است . بقره / 197).
و تقوا، عبارت است از قيام نمودن به آنچه شارع
(20)، امر به آن فرموده است و پرهيز كردن از آنچه از آن نهى كرده ،
از روى بصيرت . تا دل به نور شرع و صيقل تكاليف آن ، مستعد(21)
فيضان
(22) معرفت شود از حق ، عز و جل .
و اتقوا الله و
يعلمكم الله :
(و از ((مخالفت امر و فرمان )) خدا
بترسيد و ((آنچه مصلحت و شايسته دين و دنيا است
)) خدا به شما مى آموزد. بقره / 282)
و همچنانكه مسافر صورى
(23)، تا قوت بدن از زاد حاصل نكند قطع راه نتواند كرد، همچنين
مسافر معنوى تا به تقوا و طهارت شرعيه ظاهرا و باطنا قيام ننمايد و روح را تقويت به
آن نكند، علوم و معارف و اخلاق حميده كه بر تقوا مترتب مى شود و تقوا از آن حاصل مى
شود ((نه بر سبيل دور)) بر او فائض
(24) نمى گردد. و مثل اين ، مثل كسى است كه در شب تار، چراغى در دست
داشته باشد و به نور آن راهى را مى بيند و مى رود. هر يك گام كه بر مى دارد قطعه اى
از آن راه روشن مى شود و بر آن مى رود و هكذا. و تا گام بر ندارد و نرود روشن نشود،
و تا روشن نشود نتواند رفت . آن ديدن به منزله معرفت است و آن رفتن به منزله عمل و
تقوا.
من عمل بما علم
ورثه الله علم ما لم يعلم ؛
(كسى كه اندوخته علمى خود را بكار ببندد، خداى تعالى دانش آنچه را كه نمى داند را
به او عنايت خواهد كرد. ج 9 / بحار الانوار).
لا يقبل الله
عملا الا بمعرفة و لا معرفة الا بعمل ، فمن عرف دلته المعرفة على العمل ، و من لم
يعمل فلا معرفة له . الا ان الايمان بعضه من بعض . كذا عن الصادق عليه السلام .
(خدا هيچ كارى را قبول نمى نمايد مگر به معرفت و شناخت ، و هيچ معرفتى نيست مگر به
كار و عمل ، پس كسى كه شناخت ، شناخت و معرفت او را بر عمل راهنمايى مى كند، و كسى
كه عمل ((به نيكيها)) ندارد پس براى
او شناخت نيست . هر آينه آگاه باشيد كه ايمان بخشى از آن ((كه
عمل باشد از)) بخش ديگر آن (كه معرفت باشد) تشكيل يافته است
اين گونه از امام صادق عليه السلام نقل شده است : مرآة العقول - بحار الانوار).
و همچنانكه در سفر صورى كسى كه راه نداند به مقصد نمى رسد، همچنين در سفر معنوى كسى
كه بصيرت در عمل ندارد به مقصد نمى رسد.
العامل على غير
بصيرة كالسائر على غير الطريق ، لا يزيده كثرة السير الا بعدا:
(انجام دهنده بدون بصيرت و بينائى همانند رونده در بيراهه مى باشد كه سرعت سير و
رفتن او، جز دورى از مقصد برايش ثمره ديگرى ندارد: ((امام
صادق عليه السلام )) اصول كافى ج 1، ص 43).
و راحله اين سفر بدن است و قواى آن ، و همچنانكه در سفر صورى اگر راحله ، ضعيف و
معلول باشد راه را طى نتواند كرد، همچنين در اين سفر تا صحت بدن و قوت قوا نباشد
كارى نتوان ساخت . پس تحصيل معاش از اين جهت ضرورى است و آنچه از براى ضرورت است ،
به قدر ضرورت بايد، پس طلب فضول
(25) در معاش مانع است از سلوك و دنياى مذموم كه تحذير(26)
از آن فرموده اند، عبارت از آن فضول است كه بر صاحبش وبال
(27) است ، و اما قدر ضرورى از آن ، داخل امور آخرت است و تحصيلش
عبادت .(28)
و همچنانكه اگر كسى راحله را در سفر صورى در اثناى راه سر دهد تا خودسر مى چرد راه
او طى نمى شود، همچنين در اين سفر معنوى ، اگر بدن و قوا را بگذارد تا هر چه مشتهاى
(29) آنها است به فعل آورند و به آداب و سنن شرعيه مقيد نگرداند و
لجام آن را در دست نداشته باشد، راه حق طى نمى شود.
و رفيقان اين راه ، علماء و صلحاء و عباد سالكانند كه يكديگر را ممد و معاونند، چه
، هر كسى بر عيب خود زود مطلع نشود، اما بر عيب ديگرى زود واقف مى شود، پس اگر چند
كس با هم بسازند و يكديگر را از عيوب و آفات با خبر سازند راه بر ايشان طى مى شود و
از دزد و حرامى دين
(30) ايمن مى گردند چه :
الشيطان الى
المنفرد اءقرب منه الى الجماعة و يد الله على الجماعة :
(ابليس به فرد تكرو و تنها نزديكتر است تا به جمعيت ، و دست خدا ((كمك
و يارى او)) به همراه جمعيت است ).
اگر يكى از راه بيرون رود، ديگرى او را خبردار مى گرداند و اگر تنها باشد تا واقف
شود، هيهات
(31) است . و راهنماى اين راه پيغمبر است ((صلى
الله عليه و اله و سلم )) و ساير ائمه معصومين
(32) ((صلوات الله عليهم ))،
كه راه نموده اند و سنن و آداب وضع كرده و از مصالح و مفاسد راه خبر داده اند و خود
به اين راه رفته اند و امت را به تاءسى و اقتفاى
(33) خود فرموده اند:
لقد كان لكم فى
رسول الله اسوة حسنة :
(البته براى شما در پيروى از ((افعال و اخلاق
)) رسول و فرستاده خدا ((مانند صبر و شكيبايى آن حضرت
در سختيها و مقاومت و ايستادگيش در برابر دشمن )) الگوى
نيكويى است . احزاب / 20)
قل ان كنتم
تحبون الله فاتبعونى يحببكم لله :
(بگو اگر شما خدا را دوست داريد پس ((دين و آئين
)) مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست داشته باشد. آل
عمران / 31).
و محصل آنچه ايشان مى كرده اند و امر به آن مى فرموده اند چنانكه از روايات معتبره
به طريق اهلبيت ((عليهم السلام ))
مستفاد مى شود، از امورى كه سالك را لابد(34)
است از آن ، و اخلال آن به هيچ وجه جايز نيست ، بعد از تحصيل عقايد حقه
(35) بيست و پنج چيز است :
اول : محافظت بر نمازهاى پنجگانه
محافظت بر صلوات خمس
(36)، اعنى
(37) گزاردن آن در اول وقت
(38) به جماعت و سنن و آداب ، پس اگر بى علتى و عذرى از اول وقت
تاءخير كند يا به جماعت حاضر نشود، يا سنتى از سنن يا ادبى از آداب آن را فرو گذارد
الا نادرا، از سلوك راه بيرون رفته و با ساير عوام كه در بيدارى
(39) جهالت و ضلالت ، سرگردان مى چرند و از راه و مقصد بى خبرند و
ايشان را هرگز ترقى اى نيست ، مساوى است .
دوم : محافظت بر نماز جمعه و عيدين و
آيات
با اجتماع شرايط، الا مع العذر المسقط(40)
- كه اگر سه جمعه متوالى ترك نماز كند بى علتى ، دل او زنگ گيرد به حيثيتى كه قابل
اصلاح نباشد.
سوم : محافظت بر نماز معهوده رواتب
يوميه
(41)
، كه ترك آن را معصيت شمرده اند الا چهار ركعت از نافله عصر و دو ركعت از
نافله مغرب و وتيره كه ترك آن بى عذرى نيز جايز است .
چهارم : محافظت بر صوم ماه رمضان و
تكميل آن
چنانچه زبان را از لغو و غيبت و دروغ و دشنام و نحو(42)
آن ، و ساير اعضا را از ظلم و خيانت ، و فطور(43)
را از حرام و شبهه بيشتر ضبط كند كه در ساير ايام مى كرد.
پنجم : محافظت بر صوم سنت
(44)
كه سه روز معهود است از هر ماهى ، كه معادل صوم دهر است چنانكه بى عذرى ترك
نكند و اگر ترك كند قضا كند، يا به مدى
(45) از طعام تصدق نمايد.(46)
ششم : محافظت بر زكات
بر وجهى كه تاءخير و توانى
(47) جايز ندارد مگر عذرى باشد مثل فقد(48)
مستحق يا انتظار افضل مستحقين و نحو آن .(49)
هفتم : محافظت بر انفاق حق معلوم از
مال
اءعنى مقرر سازد كه هر روز يا هر هفته يا هر ماه چيزى به سائل يا محروم داده
باشد،(50)
به قدر مناسب مال ، چنانكه اخلال به آن نكند، و اگر كسى را نيز به آن مطلع نسازد،
بهتر است .
و الذين فى
اءموالهم حق معلوم للسائل و المحروم . ففى الحديث اءنه غير الزكوة :
(و كسانى كه در اموال و دارايى هايشان حق و بهره اى است معلوم و دانسته شده براى
سائل و خواهنده ((فقير و بى چيز درخواست كننده
)) و براى محروم و بى بهره مانده (فقير و بى چيزى كه از روى
حيا و شرم داشتن ، چيزى را از كسى درخواست نمى نمايد. معارج / 24 / 25، در حديث است
همانا حق معلوم غير از زكات مى باشد.)
هشتم : محافظت بر حَجَة الاسلام
(51)
چنانچه در سال وجوب به فعل آورد و بى عذرى تاءخير روا ندارد.(52)
نهم : زيارت قبور مقدسه پيغمبر و ائمه
معصومين صلوات الله عليهم
خصوصا امام حسين عليه السلام ، چه ، در حديث آمده كه : ((زيارت
حسين عليه السلام فرض است بر هر مؤ من ، هر كه ترك كند، حقى از خدا و رسول ترك كرده
باشد.))(53)
و در حديث ديگر وارد است كه : ((هر امامى را عهدى است بر
گردن اولياء و شيعه خود، و از جمله تمامى وفاى به عهد، زيارت قبور ايشان است .))
دهم : محافظت بر حقوق اخوان و قضاى
حوائج ايشان
چه تاءكيدات بليغه در آن شده بلكه بر اكثر فرائض ، مقدم داشته اند.(54)
يازدهم : تدارك نمودن هر چه از
مذكورات ، فوت شده باشد وقتى كه متنبه شده باشد مهما اءمكن
(55).
دوازدهم : اخلاق مذمومه
(56)، مثل كبر، بخل ، حسد و نحو آن را از خود سلب كردن
به رياضت و مضادت
(57) و اخلاق پسنديده ، مثل حسن خلق و سخا و صبر و غير آن بر خود
بستن تا ملكه
(58) شود.
سيزدهم : ترك منهيات جملةً(59)
و اگر بر سبيل ندرت معصيتى واقع شود زود به استغفار و توبه و انابت تدارك
نمايد تا محبوب حق باشد.
ان الله يحب
التوابين :
(همانا، خداى تعالى توبه كنندگان را دوست دارد. بقره / 222).
و ان الله يحب
كل مفتتن تواب :
و همانا، خداى تعالى افراد خطا كار توبه كننده را دوست مى دارد. (در سفينة البحار ج
1 ص 127: ان
الله يحب المفتن التواب .)
چهاردهم : ترك شبهات
كه موجبات وقوع در محرمات است ، و گفته اند: ((هر كه
ادبى را ترك كند از سنتى محروم مى شود و هر كه سنتى را ترك كند از فريضه اى محروم
مى شود.))
پانزدهم : در ما لا يعنى
(60) خوض
(61) نكردن كه موجب قسوت
(62) و خسران است .
و فى الحديث :
من طلب ما لا
يعنيه فاته ما يعنيه :
(كسى كه بيهوده ها را طلب نمايد، چيزهاى سودمند را از دست مى دهد).
و اگر از روى غفلت صادر شود بعد از تنبه ، تدارك نمايد به استغفار و انابت ،
ان الذين اتقوا
اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون و اخوانهم يمدونهم فى الغى ثم لا
يقصرون :
(محققا پرهيزكاران و كسانى را كه از (عذاب ) خدا مى ترسند، هر گاه وسوسه اى از جانب
شيطان برسد ((شيطان آنان را به معصيت و نافرمانى وادار
نمايد، سختى عذاب و كيفر)) خدا را ياد آورند، پس ايشان
((به سبب اين ياد آورى مكر و نيرنگ شيطان و راه حق و راست را))
بينايان باشند، ((و ليكن )) برادران و
((پيروان )) شياطين ((كفار
و ناگرويدگان )) را شياطين در گمراهى مى كشند
((آنها را گمراه مى نمايند)) پس شياطين
((از گمراه كردن )) و ايشان
((در پيروى نمودن از آنها)) كوتاهى
نمى كنند. سوره اءعراف / 201 و 202).
و تا ترك مجالست بطالين
(63) و مغتابين
(64) و آنهايى كه سخنان پراكنده گويند و روز مى گذرانند، نكند، از
ما لا يعنى خلاص نشود، چه هيچ چيز مثل اين نيست در ايجاب
(65) قسوت و غفلت و تضييع وقت .
شانزدهم : كم خوردن و كم خفتن و كم
گفتن را شعار خود ساختن
كه دخل
(66) تمام در تنوير(67)
قلب دارد.(68)
هفدهم : هر روز قدرى از قرآن تلاوت
كردن
و اقلش پنجاه آيه است به تدبر و تاءمل و خضوع و اگر بعضى از آن در نماز واقع
شود، بهتر است .(69)
هيجدهم : قدرى از اذكار و دعوات
(70)، ورد خود ساختن در اوقات معينه
خصوصا بعد از نمازهاى فريضه ، و اگر تواند كه اكثر اوقات زبان را مشغول ذكر
حق دارد و اگر چه جوارح در كارهاى ديگر مصروف باشد، زهى سعادت .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه زبان مبارك ايشان اكثر اوقات تر
بوده است به كلمه طيبه لا اله الا الله ، اگر چيزى مى خورده اند و اگر سخن مى گفته
اند و اگر راه مى رفته اند الى غير ذلك ، چه اين ممد(71)
و معاونى قوى است مر سالك را، و اگر ذكر قلبى را نيز مقارن ذكر لسانى سازد، به اندك
زمانى فتوح
(72) بسيار روى مى دهد. تا مى تواند سعى نمايد كه دم به دم متذكر حق
مى بوده باشد تا غافل نشود كه هيچ امرى به اين نمى رسد در سلوك ، و اين ممدى است
قوى در ترك مخالفت حق سبحانه و تعالى به معاصى .
نوزدهم : صحبت عالم و سؤ ال از او و
استفاده علوم دينيه به قدر حوصله خود
تا مى تواند كه علمى بر علم خود بيفزايد.
اءكيس الناس من
جمع علم الناس الى علمه :
(زيرك ترين افراد كسى است كه دانش مردم را بر دانش خود بيفزايد. خصال صدوق (ره ))
و صحبت اعلم از خود را فوزى
(73) عظيم شمرد و اگر عالمى يابد كه به علم خود عمل كند، متابعت او
را لازم شمرد و از حكم او بيرون نرود.(74)
و پيرى كه صوفيه مى گويند عبارت از چنين كسى است ، و مراد از علم ، علم آخرت است نه
علم دنيا. و اگر چنين كسى نيابد و اعلم از خود نيز نيابد، با كتاب صحبت دارد(75)
و با مردم نيكو سيرت ، كه از ايشان كسب اخلاق دميده كند، و هر صحبتى كه او را
خوشوقت و متذكر حق و نشاءه آخرت مى سازد از دست ندهد.(76)
بيستم : با مردم حسن خلق و مباسطت
(77)، معاشرت كردن
تا بر كسى گران نباشد و افعال ايشان را محملى نيكو انديشيدن و گمان بد به
كسى نداشتن .
بيست و يكم : صدق در اقوال و افعال را
شعار خود ساختن .
بيست و دوم : توكل بر حق سبحانه و تعالى كردن در همه امور
و نظر بر اسباب نداشتن و در تحصيل رزق اجمال كردن
(78) و بسيار به جدى نگرفتن در آن ، و فكرهاى دور به جهت آن نكردن و
تا مى توان به كم قناعت كردن و ترك فضول نمودن .(79)
بيست و سوم : بر جفاى اهل و متعلقان
صبر كردن
و زود از جا درنيامدن و بدخويى نكردن ، كه هر چند جفا بيشتر مى كشد و تلقى
(80) بلا بيشتر مى كند، زودتر به مطلب مى رسد.
بيست و چهارم : امر به معروف و نهى از
منكر به قدر وسع و طاقت كردن
و ديگران را نيز بر خير داشتن و غمخوارى نمودن و با خود در سلوك ، شريك
ساختن ، اگر قوت نفسى داشته باشد، و الا اجتناب از صحبت ايشان نمودن با مدارا و
تقيه ، تا موجب وحشت نشود.
بيست و پنجم : اوقات خود را ضبط(81)
كردن
و در هر وقتى از شبانه روز وردى قرار دادن كه به آن مشغول مى شده باشد تا
اوقاتش ضايع نشود، چه هر وقتى تابع موقوت له
(82) است . و اين عمده است در سلوك .
اين است آنچه از ائمه معصومين صلوات الله عليهم به ما رسيده كه خود مى كرده اند و
ديگران را مى فرموده اند. امّا چله داشتن و حيوانى نخوردن و ذكر چهار ضرب كردن و
غير آن كه از صوفيه منقول است از ايشان عليهم السلام وارد نشده ، و ظاهرا بعضى از
مشايخ ، امثال اينها را به جهت نفوس بعضى مناسب مى ديده اند در سهولت سلوك ، بنا بر
آن امر به آن مى فرموده اند و ماءخذ چله شايد حديث :
من اءخلص لله
اءربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه
(83) باشد.
و ماءخذ ترك حيوانى :
لا تجعلوا
بطونكم مقابر الحيوانات :
(شكمهايتان را گورهاى حيوانات قرار ندهيد.)
و شكى در اين نيست كه گوشت كم خوردن و در خلوت نشستن و به فراغ بال و توجه تام
مشغول ذكر بودن ، دخلى تمام در تنوير قلب دارد و ليكن به شرط آنكه مانع جمعه و
جماعت نباشد.
و از جمله امورى كه عمده است در سلوك ، حريت است ، اءعنى آزاد بودن از شوائب
(84) طبيعت و وساوس
(85) عادت و نواميس عامه ، چه سالك را هيچ سدى عظيم تر از اين سه
امر نيست و بعضى از حكما اينها را رؤ ساى شياطين ناميده اند و هر قبيحى كه از هر
كسى سر مى زند چون نيكو مى نگرى به يكى از اين سه منتهى مى شود.
امّا شوائب طبيعت ، مثل شهوت و غضب و توابع آن از حيث حب مال و جاه و غير آن :
تلك الدار
الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا:
(آن سراى آخرت ((كه اوصاف و چگونگى هاى آن به گوش همگان
رسيده )) را قرار داديم براى آنانكه برترى و بزرگى و فساد و
تباهكارى در زمين را نمى خواهند. قصص / 83).
و امّا وساوس عادت ، مانند تسويلات
(86) نفس اماره و تزئينات
(87) او و اعمال غير صالحه به سبب خيالات فاسده و اوهام كاذبه
(88) و لوازم آن از اخلاق رذيله و ملكات ذميمه :
قل هل ننبئكم
بالاخسرين اءعمالا الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون اءنهم يحسنون صنعا:
(آيا شما را خبر دهم و آگاه سازم به كسانى كه در كارها زيانكارترين (مردم )اند
زيانكارترين آنانند كه سعى و كوشش شان (در كارهاى نيكوشان ) در زندگى دنيا (به سبب
كفر و نگرويدنشان ) ضايع و تباه شده و مى پندارند كه نيكوكارانند. كهف / 103/ 104).
امّا نواميس عامه ، مانند: متابعت غولان آدمى پيكر و تقليد جاهلان عالم آسا(89)
و اجابت استغواء(90)
و استهواى
(91) شياطين جن و انس و مغرور شدن به خدع
(92) و تلبيسات
(93) ايشان ،
ربنا ارنا الذين
اءضلانا من الجن و الانس نجعلهما تحت اءقدامنا ليكونا من الاسفلين . فصلت /
29
و امّا بعضى رسوم و اوضاع در مانند لباس و معاشرت با ناس كه در عرف زمان مقرر شده
باشد متابعت جمهور(94)
در آن بايد كرد به حسب ظاهر،(95)
تا در پوستين اين كس نيفتد. چه امتياز، باعث وحشت و غيبت مى شود مگر آنكه متابعت
ايشان در آن مخالف با امر مهم دينى كه تركش ضرر به سلوك داشته باشد، كه در آن هنگام
متابعت لازم نيست مگر از باب تقيه ، و امثال اين امور را به راءى
(96) بصير زمان منوط(97)
بايد داشت .
و هر كه اين بيست و پنج چيز مذكور را بر خود لازم گرداند و به جد، مى كرده باشد از
روى اخلاص ،
اءعنى ابتغاء لوجه الله لا لغرض دنيوى عاجل
(98) روز به روز حالش در ترقى باشد حسناتش متزايد(99)
و سيئاتش مغفور(100)
و درجاتش مرفوع ، پس اگر از اهل علم باشد اءعنى مسائل علميه الهيه از احوال مبداء و
معاد و معرفت نفس و امثال آنها بر گوشش خورده و دانستن آن را، كما هو(101)،
مقصد اقصى داند و كمال اهتمام
(102) به معرفت آن دارد و از اهل آن هست كه بفهمد، روز به روز
معرفتش متزايد مى گردد به الهام حق ، به قدر كسب استعدادى كه در عبادت و صحبت علماء
و سخنان ايشان او را حاصل مى شود، و الا صفاى باطنى و دعاى مستجابى و نحو آن از
كمالات در خور سعى و توجه خود مى بايد، و بر هر تقدير او را قربى به حق سبحانه ،
حاصل مى شود و محبت و نورى ، و محبت كامل و نور وافر ثمره محبت است . و معرفت گاه
به حدى مى رسد كه اكثر امور آخرت ، او را مشاهده مى شود در اين نشئه
(103)، چنانكه از حارثة بن نعمان منقول است و حديث او در كافى مذكور
است .(104)
و محبت هر گاه كه اشتداد(105)
يافت و به حد عشق رسيد و به ذكر حق مستهتر(106)
گشت ، تعبير از آن به لقاء و وصول و فناء فى الله و بقاء بالله و نحو آن مى كنند و
اين است غايت و غرض از ايجاد خلق ، چنانكه در حديث قدسى وارد است :
كنت كنزا مخفيا
فاءحببت اءن اعرف فخلقت الخلق لكى اعرف :
(من گنج مخفى بودم پس دوست داشتم كه شناخته شوم ، لذا موجودات را آفريدم تا شناخته
شوم ).
و فى التنزيل :
+ و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون
(107) + قيل اءى ليعرفون و انما عبر عن المعرفة بالعبادة لانها لا
تنفك عنها و انما عبر عن اللازم بالملزوم لئلا يتوهم اءن المقصود اءية معرفة كانت
بل المعرفة الخاصة التى لا تحصل الا من جهة العبادة :
(در قرآن آمده است : جن و انس را نيافريديم مگر براى اينكه ((از
روى اختيار خودشان )) مرا عبادت كنند و بپرستند.
برخى ((الا ليعبدون )) را
((ليعرفون )) ((مگر
براى اينكه مرا بشناسند)) تفسير كرده اند و گفته اند: چون
عبادت و بندگى لازم معرفت و شناسايى است از اين رو ليعبدون فرموده ،) (گفته شده :
اءى ليعرفون ، از معرفت تعبير به عبادت شده است به خاطر اينكه همانا عبادت جداى از
معرفت نيست و همانا از لازم ((عبادت ))
به ملزوم ((معرفت )) تعبير شده است به
خاطر اينكه مبادا توهم شود كه هر معرفتى مقصود است ، بلكه منظور معرفت خاصى است كه
جز از جهت عبادت حاصل نمى شود).
چه معرفت را انواع متعدده و طرق متكثره
(108) است و هر معرفتى موجب قرب و وصول نمى شود، چه اكثر عامه را
نيز معرفتى از راه تقليد حاصل است و متكلمين را نيز معرفتى از راه جدليه كه مقدمات
آن از مسلمات و مقبولات و مظنونات تركيب يافته هست . و فلاسفه را نيز معرفتى از راه
براهين عقليه كه مقدمات آن از يقينيات مركب شده هست و هيچ يك از اينها موجب وصول و
محبت نمى گردد. پس هر كه معرفت از راه عبادت او را حاصل شده ، او ثمره شجره آفرينش
است و مقصود از ايجاد عالم ، و ديگران همه به طفيل او موجود شده اند و از براى خدمت
او.
طفيل هستى عشقند آدمى و پرى |
|
اراداتى بنما تا سعادتى ببرى |
و لهذا در حديث قدسى وارد است
خطابا للنبى صلى
الله عليه و آله و سلم كه : لولاك لما خلقت الافلاك ، پس هر كه همتى عالى
دارد و در خود جوهرى مى يابد بايد كه بكوشد كه از راه عبوديت و عبادت و تقوا و
طهارت ، خود را به اين مرتبه نزديك سازد.
گر چه وصالش نه به كوشش دهند |
|
آنقدر اى دل ، كه توانى بكوش |
اگر به مقصود رسيدى زهى سعادت ، و اگر در اين راه مردى ، زهى شهادت .
اگر در راه او مردى شهيدى |
|
وگر بردى سبق ، زين العبيدى
(109) |
و من يخرج من
بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اءجره على الله .
در غرور اين هوس گر جان دهم |
|
به كه دل ، در خانه و دكان دهم |
و التوفيق من
الله العزيز الحكيم و الحمد لله رب العالمين و الصلوة على محمد و آله اءجمعين ، تمت
الرسالة المسماة بزاد السالك
ترجمة الشريعه
بسمه
تعالى شاءنه
در پى تحقيق ((رساله زاد السالك ))
مطلع گرديدم كه مرحوم فيض (قدس سره الشريف ) رساله ديگرى به نام
((ترجمة الشريعه )) دارد مشتمل بر اعمال و سنن سنيه
كه بر اساس كتاب خدا و حديث ائمه هدى (سلام الله عليهم ) مرتب و تنظيم شده ، كه در
حقيقت مكمل رساله زاد السالك مى باشد لذا آن را از روى نسخه موجود در كتابخانه نفيس
و گران قيمت حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى (طاب ثراه ) استنساخ نموده ، پس از
تحقيق و تصحيح بدينگونه براى چاپ آماده نموديم . و براى مشخص بودن اصل متن و حفظ
امانت ، توضيحات لازمه را در پاورقيها و يا در داخل (پرانتز) آورده ايم .
اميد است حق تعالى از لطف عميم خود، اين خدمت ناچيز را قبول فرموده و ذخيره آخرتمان
قرار دهد، و ما را در عمل به مضامين اين دو رساله شريفه يارى فرمايد.
4/ ش /1412
مطابق 19/11/70
ولى فاطمى
(مقدمه ): رساله ترجمة الشريعة
بسم الله
الرحمن الرحيم و به نستعين
سپاس و ستايش مر خداوندى را كه خلايق را براى پرستش خود آفريده ، و پيغمبران را به
جهت راهنمايى راه پرستش برگزيده ، و درود بر پيغمبر ما كه به شريعت روشن و آسان
مبعوث گرديده ، و بر اهلبيت او كه بيان شريعت از ايشان به امت رسيد.
اما بعد، چنين گويد: خادم شريعت بيضاء محسن بن مرتضى كه چون نواب اشرف ... اين
كمينه
(110) را به نوشتن رساله اى مشتمل بر ترجمه اعمال و سنن سنيه
(111)، بر سبيل اختصار امر نمودند تا بدان عمل نمايند، لاجرم ملخص
آن را در اين رساله با مختصر بيانى ترتيب داد، و اساس آن بر (كتاب ) خدا و حديث
ائمه هدى سلام الله عليهم نهاد و بر منوال
(112) ترجمه هاى ديگر، مرتب و مرقوم ، به ((ترجمة
الشريعة )) موسوم گردانيد، و بالله التوفيق .
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
در اول : در كيفيت سلوك راه حق و بهشت جاويدان
بدان كه حق تعالى خلايق را آفريد چنانكه مى فرمايد:
و ما خلقت الجن
و الانس الا ليعبدون
(113)
(نيافريدم پريان و آدميان را مگر از براى آنكه بندگى مرا كنند).
بندگى به جهت آن است كه هر كس به كمال لايق خود برسد تا در عقبى به سعادت عظمى و
فردوس اعلا فايز و بر منتهاى همت خود كامروا باشد. چنانكه مى فرمايد:
و لكم فيها ما
تشتهى اءنفسكم و لكم فيها ما تدّعون
(114): (شما راست در فردوس هر چه بخواهيد).
پس بر هر كس لازم و واجب است كه از در بندگى درآيد و چندانكه تواند به سعى و مجاهده
، اوامر و نواهى الهى را از روى طوع
(115) و رغبت ، امتثال نمايد و به نور عبادت ، شاهراه سعادت
بپيمايد، تا به مقصد اصلى آفرينش رسيده ، بندگى دو روزه اش به آزادى ابدى گرايد،
و تعب ناپايدارش به راحت سرمدى
(116) پيوندد، و فرمانبرى جهان فانيش به فرمانروايى و پادشاهى جهان
باقى مبدل گردد. و عبادت خداى عز و جل فى الحقيقة ، سير كردن و پيمودن راه سعادت
است ، و بندگى او جل شاءنه سفر كردن است به سوى آزادگى و فرخندگى ، و فرمانبرى او
سبحانه روى آوردن است به جانب پادشاهى و فرمانروايى . و از اين جهت است كه تكاليف
شرعيه را شريعت و سنت نام كرده ، چه شريعت و سنت به معنى راه است ، و سير كردن راه
، ناچار راهرو را به مقصد مى رساند، اگر بر استقامت رود. از اين جهت فرموده كه :
اهدنا الصراط
المستقيم
(بنما به ما راه راست را).