گفتار سوم : معنا و شرائط استغفار
استغفار واقعى كدام است؟
اكنون كه شرافت و فضيلتِ استغفار تا حدودى روشن گشت ، قبل از آن كه آثار و
بركات اين ذكر پر بار را يادآور شويم ، خوب است بدانيم كه در چه صورت استغفار
انسان، رنگ حقيقت به خود مى گيرد و با گفتن آن مى توان به تمام آثار و خواص استغفار
دست يافت؟
انسانى كه گناه كرده و از جادّه مستقيم دين و ولايت به انحراف كشيده شده، با
اندك تأمّلى در مى يابد كه اگر به سوى خدا و احكام نورانى اسلام و مكتب پر بار اهل
بيت (عليهم السلام) روى آورد و با خداى خود آشتى كند، خدا
نيز از گذشته او چشم پوشيده و پشيمانى او را به عنوان كفّاره گناهانش پذيرفته و از
عقوبت او صرف نظر مى فرمايد.
توبه و بازگشت به سوى خدا، عبارت است از گرايش قلبى توبه كننده به نور معرفت
و محبّت حقّ، و راه يابى به سرچشمه زلال هدايت و سعادت ; و نشان آن، ندامت باطنى و
اظهارات شخص توبه كننده است. و بهترين لفظ براى اظهار اين ندامت، همان ذكر
« استغفار » است كه خداوند در قرآن بدان سفارش كرده و از
امّت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خواسته است
كه از اين راه ندامت خويش را اظهار كنند و از خداى خويش
بخواهند كه از تقصير آنان در گذرد و باران رحمت و مغفرتش را بر جسم و جانشان فرود
آورد.
اين ذكر شريف در كلمات نورانى پيامبر و اهل بيتش (عليهم السلام) با تعابير
گوناگون آمده است ، و هر تعبيرى حاكى از اظهار ندامت نسبت به گناه خاصّى است كه در
طول هفته و ساعات شبانه روز به تعداد خاصّى بدان سفارش شده است، كه هر يك در جاى
خود آثار فراوانى را به دنبال دارد و ما در انتهاى اين كتاب به نمونه هايى از آن
اشاره خواهيم كرد.
آنچه در اين جا مهم است ، اين كه اين اظهار ندامت و پشيمانى در صورتى رنگ
حقيقت به خود مى گيرد كه از دل برخاسته و در عمل نيز آثارش آشكار گردد. امّا كسى كه
در حال گناه، يا مصمّم بر تكرار گناهى است و نسبت به آن استغفار مى كند ، مثل كسى
است كه خداى خود را به باد تمسخر گرفته باشد .
امام صادق (عليه السلام) در سخن زيبايى به اين نكته اشاره كرده ، مى فرمايند:
اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ، وَ الْمُقيمُ عَلى ذَنْب وَ
هُوَ يَسْتَغْفِرُ كَالْمُسْتَهْزِءِ . (1)
كسى كه از گناهى توبه كند ، مثل كسى است كه گناهى بر او نوشته نشده
است ; و كسى كه گناهى را ادامه مى دهد و در عين حال نسبت به آن استغفار مى كند مثل
كسى است كه ( خداى خودش را ) مسخره مى كند .
شرايط استغفار
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در سخن پر بارى ، شرايط جامع ترى را براى تحقّق
استغفار واقعى بيان مى فرمايند كه بسيار پر مغز و شايسته دقت و به كار گرفتن است و
علما و دانشمندان در شرح و تفسير آن سخنان فراوانى گفته اند . مرحوم سيّد
رضى ( ره ) چنين روايت مى كند:
مردى در محضر آن حضرت گفت: أَسْتَغْفِرُاللهَ.
مولا به او فرمودند:
ثَكَلَتْكَ أُمُّكَ، أَتَدْرى مَا الاِْسْتِغْفارُ، إِنَّ الإِسْتِغْفارَ
دَرَجَةُ الْعِلِّيّينَ، و هُوَ أِسْمٌ واقِعٌ عَلى سِتِّ مَعان:
أَوَّلُها: النَّدْمُ عَلى ما مَضى.
و الثّانى: اَلْعَزْمُ عَلى تَرْكِ الْعَوْدِ عَلَيْهِ أَبَداً.
و الثّالِثُ: أَنْ تُؤَدّى إِلَى الْمَخْلُوقينَ حُقُوقَهُم حَتّى تَلْقَى الله
أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ.
و الرّابِعُ: أَنْ تَعْمِدَ إِلى كُلِّ فَريضَة عَلَيْكَ ضَيَّعْتَها تُؤَدّى
حَقَّها.
و الخامِسُ: أَنْ تَعْمِدَ إِلى اللَّحْمِ الَّذى نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ
فَتُذيبَه بِالأَحْزانِ حَتّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالعَظْمِ وَ يُنْشَأُ
بَيْنَهُما لَحْمٌ جَديدٌ .
وَ السّادِسُ: أَنْ تُذيقَ الجِسْمَ أَلَمَ الطّاعَةِ كَما أَذَقْتَه حَلاوَةَ
المَعْصِيَةِ، فَعِنْدَ ذلِكَ تَقُولُ: « أَسْتَغْفِرُاللهَ ». (3)
مادرت به عزايت بنشيند، آيا مى دانى معناى استغفار چيست؟ به يقين
استغفار درجه عليّين است. استغفار، اسمى است كه بر شش معنا استواراست.
نخستين آن ها: نسبت به گناه گذشته ات
پيشيمان شوى.
دوّم: براى هميشه تصميم بگيرى كه ديگر به سوى گناه گذشته
باز نگردى .
سوم: حق تمام مردم را ادا كنى و خدا را در حالى ملاقات كنى كه هيچ
حقى از ديگران به گردنت نباشد.
چهارم: هر واجبى كه از تو فوت گشته و ضايع شده است، به جا آورى ،
( قضا نموده ) و حقش را ادا كنى.
پنجم: هر گوشتى كه بر بدنت از مال حرام روييده، با حُزن و
اندوه هاى فراوان ، آن را آب نمايى به گونه اى كه پوست را به استخوان بچسبانى، تا
از آن پس در جسم تو گوشت نو ( از مال حلال ) برويد.
ششم: سختى طاعت خدا را بر بدنت چشانده، همان گونه كه شيرينى گناه
را به او چشاندى.
وقتى تمام اين مراحل را طى كردى مى گويى: ( أَسْتَغْفِرُاللهَ )
« از خدا آمرزش مى طلبم ».
البتّه روشن است كه رعايت چهار مطلب اوّل در فرمايش اميرالمؤمنين (عليه
السلام)، شرط تحقق توبه و استغفار است كه تا آن ها محقق نشوند توبه واقعى شكل نمى گيرد; و مطلب پنجم و ششم، شرط كمال توبه و استغفار است; نه اين كه اداء
واجب، متوقف بر آن باشد. بلكه اگر كسى بخواهد به كمال توبه دست يابد و تمام آثار
كماليّه و معنوى استغفار را دريابد، بايد اين دو نكته را نيز رعايت كند.
ولايت ، مهمترين شرط پذيرش توبه و استغفار
مهمترين شرطى كه براى پذيرفته شدن توبه و استغفار از آن ياد شده است، و بلكه
شرط پذيرش و تأثير ساير شرايط نيز به شمار مى رود ، اعتقاد به مقام ولايت و خلافت
اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) به عنوان اوّلين خليفه پيامبر (صلى
الله عليه وآله وسلم)و امامت فرزندان معصومش تا امام زمان (عليهم السلام) است.
اين مطلب ، در آيات و روايات فراوانى كه سُنّى و شيعه نقل كرده اند مورد
تأكيد قرار گرفته است و فراتر از حدّ تواتر است كه بيان تفصيلى آن ، كتاب هاى
مستقّلى را مى طلبد ، و ما در اين جا فقط به بعضى از آيات و رواياتى كه در ارتباط
با نقش بنيادى ولايت اهل بيت (عليهم السلام) در پذيرفته شدن توبه و استغفار آمده
است اشاره مى كنيم.
حفص بن غياث گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
لا خَيْرَ فِى الدُّنْيا إِلاّ لِرَجُلَيْنِ : رَجُلٌ يَزْدادُ فى كُلِّ يَوْم
إِحْساناً ، وَ رَجُلٌ يَتَدارَكَ ذَنْبَهُ بِالتَّوْبَةِ . وَ أَنّى لَهُ
بِالتَّوْبَةِ وَ اللهِ لَوْ سَجَدَ حَتّى يَنْقَطِعَ عُنُقُه ما قَبِلَ اللهُ
مِنْه إِلاّ بِوَلايَتِنا . (4)
در دنيا جز براى دو نفر خيرى نيست :
1 ـ مردى كه هر روز نيكوكاريش را افزايش مى دهد.
2 ـ مردى كه گناهش را با توبه اش جبران مى كند . و كجا مى تواند
توبه واقعى كند ، به خدا سوگند اگر آن قدر سجده كند كه گردنش قطع شود، خدا از او
نمى پذيرد مگر آن كه ولايت ما اهل بيت ( (عليهم السلام) ) را بپذيرد و معتقد به
امامت ما گردد .
عبدالله بن عباس نيز ، سخنى زيبا از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در
مورد شخصيت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل مى كند كه به همين معنا اشاره دارد. او
مى گويد:
در منى حسّان شاعر را ديدم كه در محضر پيامبر (صلى الله عليه وآله
وسلم)ايستاده بود و مردم هم جمع بودند ، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) رو به
مردم كردند و فرمودند:
مَعاشِرَ النّاسِ ، هذا عَلِىُّ بْنُ أَبى طالب ، سَيِّدُ الْعَرَبِ
وَالْوَصِىُّ الأكْبَرِ ، مَنْزِلَتُه مِنّى مَنْزِلَةُ هارُونَ مِنْ مُوسى إِلاّ
أَنَّه لا نَبِىَّ بَعْدى ، لاتُقْبَلُ التَّوْبَةُ مِنْ تائِب إِلاّ بِحُبِّهِ .
اى مردم ! اين على بن ابى طالب است كه آقاى عرب و بزرگترين وصىّ
( من ) است ، جايگاه او نسبت به من همان جايگاه هارون نسبت به موسى (عليه
السلام)( خلافت و جانشينى بعد از او ) است ، توبه هيچ توبه كننده اى پذيرفته
نمى شود مگر به خاطر محبّت او ( كه همراه با عقيده به مقام خلافتش باشد ) .
سپس پيامبر (صلى الله عليه وآله) به حسّان رو كردند و فرمودند:
درباره ما شعرى بگو.
حسّان فورى اين اشعار را سرود:
1 ـ لا تُقْبَلُ التَّوْبَةُ مِنْ تائِب *** إِلاّ بِحُبِّ إِبْنِ أَبى طالِب
2 ـ أَخُو رَسُولِ اللهِ بَلْ صِهْرُه *** وَالصِّهْرُ لاَيَعْدِلُ بالصّاحِبِ
3 ـ وَ مَنْ يَكُنْ مِثْلُ عَلِىّ وَ قَدْ *** رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ مِنَ
المَغْرِبِ (5)
1 ـ از هيچ توبه كننده اى توبه اش پذيرفته نمى شود مگر بخاطر محبت
( و ولايت ) على بن ابيطالب (عليه السلام).
2 ـ همان كه برادر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)، بلكه داماد
اوست و داماد هيچ گاه برابر صحابى نيست ( بلكه به مراتب از او برتر است ) .
3 ـ چه كسى مثل على (عليه السلام) است ، در حالى كه او شخصيّتى است
كه خورشيد برايش از مغرب برگردانده شده است.
امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه اى به همين مطلب اشاره مى كنند و
جايگاه ولايت اهل بيت (عليهم السلام) را در ارتباط با پذيرش توبه شخص گنهكار بيان
مى فرمايند.
يعقوب بن شعيب گويد: از امام صادق (عليه السلام) سؤال كردم معناى فرمايش خداوند
در اين آيه چيست كه مى فرمايد:
( وَ إِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تاب وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى ) (6)
« من بسيار آمرزنده ام براى كسى كه توبه كند و ايمان
آورد و عمل صالح انجام دهد و سپس هدايت يابد » .
امام (عليه السلام) فرمودند: « وَ مَنْ تابَ مِنْ ظُلْم ، وَ آمَنْ مِنْ كُفْر ،
وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى إِلى ولايَتِنا » . (7)
مقصود آن است : هر كس از ظلمى ( كه به نفس خويش كرده ) توبه كند و
از كفرى كه در وجودش بوده دست بكشد و به ايمان رو آورد و عمل شايسته و نيكو انجام
دهد و سپس به ولايت و معرفت ما هدايت يابد ( به مغفرت خداوند دست خواهد يافت ) .
اين جمله را در حالى فرمودند كه ، به سينه خود اشاره مى كردند.
گويا مقصود حضرت از اين بيان اين است :
اگر كسى بخواهد از توبه و استغفارش بهره برده و به آمرزش خداى غفّار دست
يابد ، بايد قبل از توبه اش ، معرفت به مقام و شخصيّت ما پيدا كند ، و به خلافت و
امامت ما اهل بيت (عليهم السلام) ، مخصوصاً امام زمان خويش معتقد گردد، تا خداوند
توبه اش را بپذيرد و از گذشته اش صرف نظر فـرمايـد.
در حديث ديگرى امام (عليه السلام) با بيانى روشن تر اين مطلب را به اصحاب
خويش گوشزد مى فرمايند.
داود رقّى گويد: بر امام صادق (عليه السلام) وارد شدم و به حضرتش گفتم: جانم به
فدايت باد ، اين كه خدا در قرآن مى فرمايد:
( وَ إِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تاب وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى ) (8)
« من بسيار آمرزنده ام براى كسى كه توبه كرده، ايمان آورده ، عمل صالح انجام
داده و سپس هدايت يابد » .
اين هدايتى كه بعد از توبه و ايمان و عمل صالح ، عنوان گرديده است ، هدايت به
چيست ؟
امام (عليه السلام) فرمودند :
مَعْرِفَةُ الأَئِمَّةِ وَاللهِ ، إِمامٌ بَعْدَ إِمام .
به خدا سوگند ( مراد خداوند ) شناخت امامان معصوم ، امامى بعد از امام ديگر
است . (9)
امام باقر (عليه السلام) نيز ، بعد از آن كه آيه مذكور را تلاوت كردند، در
سخن پربارى فرمودند:
وَ اللهِ لَوْ أَنَّهُ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لَمْ يَهْتَدِ إِلى
وَلايَتِنا وَ مَوَدَّتِنا وَ يَعْرِفَ فَضْلَنا ما أَغْنى عَنْه ذلِكَ شَيْئَاً .
به خدا سوگند ! اگر او توبه كند و ايمان آورد و عمل نيك انجام دهد
ولى به ولايت و دوستى ما هدايت نيافته باشد و فضيلت و برترى ما را نشناسد ، توبه و
ايمان و عمل صالحش او را بى نياز نكند و سودى به حالش ندارد . (10)
نقش ولايت در پذيرش توبه و آمرزش انسان به قدرى روشن و شفّاف است كه در مورد
بعضى از اعمال ، مثل توقف در صحراى عرفات در روز عرفه ، كه آمرزش خدا حتمى است و هر
كس با هر عملى در آن موقف بايستد ، به آمرزش خداوند دست مى يابد ; و در روايات
بسيارى آمده است : هر انسان نيكوكار و بدكارى كه در صحراى عرفات حاضر گردد و دعا
كند ، دعايش مستجاب و گناهش آمرزيده مى شود ; (11) با
همه وعده هاى قطعى كه در اين باره داده شده است ، عدّه اى از اين نعمت پر بار محروم
شمرده شده اند ; و آنها كسانى هستند كه از پذيرش ولايت اهل بيت پاك پيامبر (صلى
الله عليه وآله وسلم) سر باز زده ، و معتقد به امامت آن بزرگواران بعد از
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)نگرديده اند . آرى ! اگر منكرين ولايتِ
اميرالمؤمنين و اولاد طاهرينش (عليهم السلام) هر سال عمرشان در روز عرفه ، قدم در
صحراى عرفات گذارده و دعا كنند ، گناهشان بخشيده نخواهد شد و به آمرزش خداوند دست
نخواهند يافت !
مرحوم علاّمه مجلسى در اين زمينه ، روايتى را از فقه الرّضا (عليه السلام)
نقل مى كند كه شايسته دقت و تأمّل است . حضرتش از پدر بزرگوار خويش حضرت موسى بن
جعفر (عليه السلام) چنين روايت مى كنند :
إِنَّه لايَقِفَ أَحَدٌ مِنْ مُوافِق اَوْ مُخالِف فِى الْمَوْقِفِ إِلاّ غُفِرَ
لَهُ . فَقيلَ : إِنَّهِ يَقِفُه الشّارى وَ النّاصِبُ وَ غَيرُهُما ؟ ! فقالَ :
يُغْفَرُ لِلْجَميعِ حَتّى إِنَّ أَحَدَهُمْ لَوْ لَمْ يُعاوِدْ إِلى ما كانَ
عَلَيْه ، ما وُجِدَ شَىْءٌ مِمّا تَقَدَّمَ وَكُلُّهُمْ مُعاوَدٌ قَبْلَ الْخُرُوجِ مِنَ
المَوْقِفِ . (12)
هيچكس ، چه موافق ( ما اهل بيت (عليهم السلام) ) يا مخالف ( ما ) ،
در موقف عرفات نمى ايستد ، مگر آنكه آمرزيده مى شود .
به امام (عليه السلام) عرض شد : در موقف عرفات برخى از فرقه هاى
خوارج ـ كه بر امام خود خروج كردند ـ و ناصبى ها ـ كه دشمنان اهل بيت اند ـ و غير
اين دو گروه ( از ساير فرقه هاى گمراه و مخالف با شما اهل بيت (عليهم السلام) )
مى ايستند ؟ !
امام (عليه السلام) فرمودند : گناه همه آنها آمرزيده مى شود ،
بگونه اى كه هيچ گناهى از گناهانشان ( در نامه عملشان ) يافت نمى شود ; بشرط آنكه
به عقيده باطل خويش باز نگردند . ولى همه اينان قبل از بيرون رفتن از صحراى عرفات
به عقيده و عمل خويش باز مى گردند.
بنابراين، كسانى كه تاج افتخار ولايت و دوستى اميرمؤمنان و اولاد
معصومش (عليهم السلام) را به سر دارند ، بايد قدر تشيّع خويش را دانسته ، به هيچ
قيمتى از آن دست برندارند و با استغفار و آمرزش خواهى از خداوند، گذشته خود را
جبران كنند ; و با عذرخواهى از امام زمان (عليه السلام) ، دل رنجيده آن بزرگوار را
بدست آورند. دلى كه باگناه شيعيان بدرد مى آيد و با توبه و استغفارشان مرهم
مى پذيرد.
مستدرك سفينة البحار، ج 7، ص 601 .
1.المحجة البيضاء، ج 7، ص 26 ; كافى، ج 2، ص 438 و با اندك اختلافى وسائل الشّيعه ،
ج 16 ، ص 67 ; بحارالأنوار ، ج 90 ، ص 377 ; ثواب الأعمال ، ص 169 .
3. المحجة البيضاء، ج 7، ص 63 ;
نهج البلاغه، حكمت 417 ; وسائل الشّيعه، ج 16، ص 77 .
4. وسائل الشّيعه ، ج 16 ، ص 76 ;
خصال صدوق ، ج 1 ، ص 41 ; روضة الواعظين ، ج 2 ، ص 447 ; مستدرك الوسائل ، ج 1 ، ص
152 .
5. بشارة المصطفى ، ص 147 .
6. سوره طـه ، آيه 84 .
7. بحارالأنوار ، ج 27 ، ص 176 ;
بصائر الدرجات ، ص 23 .
8. سوره طـه ، آيه 84 .
9. بحارالأنوار ، ج 27 ، ص 198 ;
فضائل الشيعه صدوق .
10. بحارالأنوار ، ج 27 ، ص 197 ;
تفسير فرات ، ص 93 .
11. وسائل الشيعة ، ج 13 ، ص 546 ،
باب 18 و ص 544 باب 17 .
12. بحارالأنوار ، ج 96 ، ص 11 .