سيرى در تربيت اسلامى

مصطفى دلشاد تهرانى

- ۶ -


بخش چهارم : اصول تربيت
اصل اعتدال
هر حركت و فعل تربيتى بايد بر اعتدال استوار باشد و از حد وسط بيرون نرود و به افراط و تفريط كشيده نشود تا حركت و فعلى مطلوب باشد. آيين تربيتى دين به اعتدال در هر امرى فرا مى خواند و مجموعه قوانين و مقررات و آداب دينى به گونه اى است كه مردمانى متعادل تربيت شوند. خداى متعال ، امت اسلامى را امتى متعادل و ميانه معرفى مى كند و نمونه اى را كه اين امت بايد خود را با او تطبيق دهد و در پى او رود، پيامبر اكرم (ص ) معرفى مى نمايد.
((و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا.))(359)
و اين چنين شما را امتى ميانه (متعادل ) ساختيم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.
امت ميانه يعنى امتى كه در هيچ امرى از امور، خواه نظرى و خواه عملى ، افراط و تفريط نمى كند و همه برنامه هايش در حد اعتدال است .
جهتگيرى تربيتى اسلام
در قرآن كريم آياتى متعدد درباره اعتدال وارد شده است و جهتگيرى تربيتى اين كتاب الهى بر اين است كه انسانى تربيت كند كه در همه امور فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، سياسى ، نظامى ، اقتصادى و جز اينها متعادل باشد؛ انسانى كه مشى و راه رسمى متعادل داشته باشد، چنانكه از زبان ((لقمان حكيم )) به فرزندش ‍ آمده است :
((و اقصد فى مشيك .))(360)
در رفتارت ميانه رو باش .
انسان عاقل انسانى متعادل است و به هيچ وجه از مرزهاى اعتدال خارج نمى شود و گام در مسير افراط و تفريط نمى گذارد. به بيان امير مؤ منان (ع ) انسان جاهل است كه جز در افراط و تفريط سير نمى كند، چنانكه فرموده است :
((لاترى الجاهل الا مفرطا او مفرطا.))(361)
جاهل را نمى بينى مگر اينكه يا افراط مى كند يا تفريط.
راه تربيت درست كه آدمى را به صراط مستقيم سعادت مى رساند راهى معتدل است ، چنانكه مربيان الهى متربيان خود را در همه وجود بدان دعوت مى كردند. امام باقر(ع ) فرزند خود، حضرت صادق (ع ) را به اعتدال فرا خوانده و فرموده است :
((يا بنى عليك بالحسنة بين السيئتين تمحوهما.))(362)
فرزندم ، بر تو باد (كه مراقب باشى ) به نيكويى (اعتدال ) ميان دو بدى (افراط و تفريط) كه بديها را از بين مى برد.
حضرت صادق (ع ) گويد كه از آن حضرت پرسيدم كه اين امر چگونه است ؛ و امام باقر(ع ) فرمود:
((مثل قول الله : ((و لاتجهز بصلاتك و لاتخافت بها))(363) لاتجهز بصلاتك سيئة و لاتخافت بها سيئة . ((و ابتغ بين ذلك سبيلا))(364) حسنة . و مثل قوله : ((و لاتجعل يدك مغلولة الى عنقك و لاتبسطها كل البسط))(365) و مثل قوله : ((و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا))(366) فاسرفوا سيئة و اقتروا سيئة ((و كان بين ذلك قواما))(367) حسنة ؛ فعليك بالحسنة بين السيئتين .))(368)
مانند اين سخن خداوند: ((نماز خويش را به آواز بلند مخوان و آن را آهسته هم مخوان )) كه به آواز بلند و آهسته خواندن همان بدى است و ((ميان اين دو راهى (معتدل ) برگزين )) همان نيكويى است . و مانند اين سخن خداوند ((هرگز دستت را به گردنت مبند و آن را يكسره مگشاى )) و مانند اين سخن : ((و آنان كه چون هزينه كنند، نه اسراف كنند و نه تنگ گيرند)) كه اسراف كردن و تنگ گرفتن همان بدى است ((و ميان اين دو به راه اعتدال باشيد)) همان نيكويى است ؛ پس بر تو باد به نيكويى ميان اين دو بدى .
در اينجا امام باقر(ع ) بر اساس آموزشهاى قرآن كريم ، راه اعتدال را نشان مى دهد و به عنوان نمونه آياتى را ذكر مى كند و هر گونه افراط و تفريط را نفى مى نمايد. در نخستين آيه مورد استناد امام (ع )، خداى سبحان به اعتدال در ديندارى فرمان مى دهد: ((و لاتجهز بصلاتك و لاتخافت بها)).
با توجه به سياق اين آيه و رواياتى كه از ائمه (ع ) در معناى آن وارد شده است ،(369) و نيز شاءن نزول آن ،(370) آيه بيانگر اعتدال در عبادت و ديندارى و پرهيز از هرگونه افراط و تفريط در اين امور است ؛ و بيان ((و ابتغ بين ذلك سبيلا)) بايد دستورى كلى براى همه اعمال و رفتار و تمام برنامه هاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى قرار گيرد. در دو آيه بعدى مورد استناد امام باقر(ع ) خداوند به اعتدال در انفاق و به طور كلى اعتدال در امور اقتصادى فرمان مى دهد.(371)
پيشوايان دين در همه امور توصيه به اعتدال كرده اند تا پيروان آنان نسبت به اين امر خطير حساسيت لازم را پيدا كنند و در هيچ امرى پا را فراتر از اعتدال نگذارند. از جمله توصيه هاى آنان ، توصيه به اعتدال در دوستى و دشمنى است ، چنانكه در حديثى كه هم از پيامبر اكرم (ص )،(372) و هم از امير مؤ منان (ع )(373) روايت شده است بر اين امر تاءكيد كرده اند:
((احبب حبيبك هونا ما عسى ان يكون بغيضك يوما ما، و ابغض بغيضك هونا ما عسى ان يكون حبيبك يوما ما.))
دوست خود را دوست بدار از سر اعتدال ، شايد روزى از روزها دشمنت شود. و دشمنت را دشمن دار از روى ميانه روى ، شايد روزى از روزها دوستت گردد.
انسان عاقل ، چه در دوستى و چه در دشمنى ، مآل انديش است و از خواهش نفس پيروى نمى كند و از مرزهاى اعتدال بيرون نمى رود. پيروى از خواهش نفس و تابع احساسات شدن آدمى را به افراط و تفريط مى كشد.
بسيارى از جوانان در دوستى و دشمنى اهل افراط و تفريطند. هنگامى كه با كسى دوست مى شوند، آن قدر، احساس صميميت و محرم بودن مى كنند كه به دوست خود بى حساب اطمينان مى كنند و همه اسرار زندگى خويش را با وى در ميان مى گذارند، غافل از اينكه پيوند دوستى و رفاقت هميشه و در هر اوضاع و احوالى محكم و پايدار نمى ماند و ممكن است پيشامدها و حوادث ، رشته رفاقت و دوستى را پاره كند و آن دوستى به دشمنى مبدل شود. بنابراين لازم است رفقاى يكدل در دوران رفاقت و دوستى همواره از افراط بپرهيزند و در حدود عقل با يكديگر يگانه و همراز باشند.(374) امام صادق (ع ) در اين باره برخى اصحاب خود را چنين نصيحت كرده است :
((لاتطلع صديقك من سرك الا ما لو اطلع عليه عدوك لم يضرك فان الصديق ربما كان عدوك .))(375)
دوست خود را از اسرارت آگاه مكن ، مگر آن سرى كه اگر فرضا دشمن بداند به تو زيان نمى رسد، زيرا دوست كنونى تو ممكن است (روزى ) دشمن تو گردد.
زندگى اجتماعى زمان بدرستى سامان مى يابد كه بر روابطى معتدل استوار باشد، زيرا هر گونه افراط و تفريط در روابط اجتماعى سبب تزلزل فرد و جامعه و سير آنها به سوى تباهى مى شود. انسان خردمند و زيرك در اداره امور، در مديريت ، در رهبرى و به طور كلى در هر ارتباط اجتماعى رفتارى متعادل دارد و ديگران را بر اساس ‍ اعتدال حركت مى دهد. امير مؤ منان على (ع ) فرموده است :
((الفقيه كل الفقيه من لم يقنط الناس من رحمة الله ، و لم يؤ يسهم من روح الله ، و لم يؤ منهم من مكر الله .))(376)
داناى فهميده و زيرك كسى است كه مردم را از آمرزش خدا ماءيوس ‍ نسازد، و از مهربانى او نوميدشان نكند، و از عذاب ناگهانى وى ايمنشان ندارد.
اعتدال بيم و اميد
اميد بيش از اندازه فرد را گستاخ ، و بيم بيش از اندازه فرد را متوقف مى سازد، پس مربى بايد در هر فعل تربيتى بر مدار اعتدال سير كند و متربى را در اعتدال بيم و اميد سير دهد. از امام صادق (ع ) روايت شده است كه گفت : پدرم (ع ) مى فرمود:
((انه ليس من عبد مؤ من الا (و) فى قلبه نوران : نور خيفة و نور رجاء، لو وزن هذا لم على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا.))(377)
هيچ بنده مؤ منى نيست مگر آنكه در دلش دو نور است : نور بيم و نور اميد كه اگر اين وزن شود، از آن بيشتر نباشد و اگر آن وزن شود، از اين بيشتر نباشد.
بهترين زمينه براى رشد و تعالى اعتدال بيم و اميد است چنانكه در خبرى از امير مؤ منان (ع ) آمده است :
((خير الاعمال اعتدال الرجاء و الخوف .))(378)
بهترين كارها اعتدال بيم و اميد است .
خداى تبارك و تعالى آدميان را در چنين زمينه اى به سوى كما سير مى دهد، چنانكه در كتاب الهى كنار آيات عذاب (بيم ) آيات تشويق (اميد) قرار دارد و شاءن فرستاده گرامى اش ((بشارت )) و ((انذار)) است :
((انا ارسلناك بالحق بشيرا و نذيرا.))(379)
ما تو را براستى نويدرسان و بيم دهنده فرستاديم .
((و ما ارسلناك الا مبشرا و نذيرا.))(380)
و ما تو را جز مژده دهنده و بيم دهنده نفرستاديم .
((نبى عبادى انى انا الغفور الرحيم و ان عذابى هو العذاب الاليم .))(381)
به بندگان من خبر ده كه منم آمرزنده مهربان ، و اينكه عذاب من عذابى است دردناك .
بهترين راه تربيت
راه و رسم اعتدال كوتاهترين و استوارترين راه تربيت است ، راهى كه كتاب خدا و آيين پيامبر اكرم (ص ) بر آن بنا شده است . على (ع ) در اين باره فرموده است :
((اليمين و الشمال مضلة و الطريق الوسطى هى الجادة عليها باقى الكتاب و آثار النبوة ؛ و منها منفذ السنة و اليها مصير العاقبة .))(382)
انحراف به راست و چپ گمراهى است و راه مستقيم و ميانه جاده وسيع حق است ، كتاب خدا و آيين رسول همين راه را توصيه مى كند، و سنت پيامبر نيز هب همين راه اشاره مى كند و سرانجام همين جاده ترازوى كردار همگان است و راه همه بدان منتهى مى شود.
سلامت فرد و جامعه در گرو تربيتى متعادل است ، زيرا هر گونه انحراف از اعتدال و افراط و تفريط در صفات و اعمال و رفتار، انحراف از حق است . پيشواى موحدان على (ع ) فرموده است :
((من اراد السلامة فعليه بالقصد.))(383)
هر كه خواهان سلامت است ، پس بايد ميانه روى پيشه كند.
آفرينش انسان به گونه اى است كه هرگونه بيرون شدن از مرزهاى اعتدال او را آسيب مى رساند و از نظر تربيتى دچار توقف يا گستاخى مى سازد. به بيان امير مؤ منان (ع ):
((فكل تقصير به مضر و كل افراط له مفسده .))(384)
هر كمبود آن را زيان است و هر زيادى آن را تباهى است .
بنابراين بايد در همه وجوه فردى و اجتماعى راه اعتدال را سامان داد تا بتوان مردمان را به سوى اخلاق و رفتارى نيك و درست سير داد. على (ع ) فرموده است :
((عليك بالقصد فانه اعون شى ء على حسن العيش .))(385)
بر تو باد به ميانه روى (در امور) زيرا ميانه روى يارى كننده ترين چيز براى خوب زندگى كردن است .
حكما اساس اخلاق را در اعتدال در خويها و صفات مى دانند و براى نجات و رستگارى انسان و رساندن او به سعادت ، راه اعتدال را توصيه مى كنند.(386) ملا مهدى نراقى (ره ) در اين باره مى نويسد:
((بر هر خردمندى واجب است كه در اكتساب فضايل اخلاقى كه حد وسط و اعتدال در خويها و صفات است و از جانب شريعت (مقدس اسلام ) به ما رسيده است كوشا باشد و از رذايل كه افراط و تفريط است اجتناب كند؛ و اگر در اين راه كوتاهى و تقصير كند، هلاكت و شقاوت ابدى گريبانگيرش شود.))(387)
همه اخلاق نيكو در ميانه است
كه از افراط و تفريطش كرانه است
ميانه چون صراط المستقيم است
ز هر دو جانبش قعر حجيم است (388)
اصل تدرج و تمكن
((تدرج )) به معناى اندك اندك و آهسته آهسته پيش رفتن و پايه پايه نزديك شدن است ،(389) و ((تمكن )) به معناى جاى گرفتن و جاگير شدن و پابرجا شدن و نيز توانايى و قدرت و قادر شدن بر چيزى است .(390) هيچ انسانى جز بر اساس تمكن و توانايى اش و جز با حركتى تدريجى و مناسب به كمالات الهى دست نمى يابد، همچنان كه عكس اين مطلب نيز صادق است و هيچ انسانى يكمرتبه و دفعتا تباه نمى شود. خداى متعال در چند آيه از كتاب كريمش ‍ مردمان و مؤ منان را هشدار مى دهد كه گامهاى شيطان را پيروى نكنند، از جمله مى فرمايد:
((يا ايها الذين آمنوا لاتتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات الشيطان فانه ياءمر بالفحشاء و المنكر.))(391)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از پى گامهاى شيطان مرويد، و هر كه پاى بر جاى گامهاى شيطان نهد (بداند كه ) او به زشتكارى و كارهاى ناپسند وامى دارد.
خداوند فرمان مى دهد كه ((خطوات )) شيطان را پيروى نكنيد. ((خطوات )) جمع ((خطوة )) به معناى گام است ،(392) و ((خطوات )) گامهايى است كه شيطان براى رسيدن به هدف خود و گمراه و تباه ساختن مردم برمى دارد. روش او روشى گام به گام است و اعمال شيطانى و انحرافها تدريجا در انسان نفوذ مى كند نه به صورت دفعى و ناگهانى .
تدرج و تمكن در تربيت امرى است كه در هر دو طرف صادق است و انسان بر اساس آن به سوى والايى يا تباهى سير مى كند.
لزوم تدرج و تمكن در تربيت
سير تربيت يعنى تربيت كردن و تربيت پذيرى امرى تدريجى است و جز با استمرار و رعايت توانايى و قدرت افراد تحقق نمى يابد. اين امر در هر حركت و فعل تربيتى بايد مد نظر قرار گيرد تا تربيت به نتيجه رسد. ملاحظه تفاوتهاى فردى و اختلاف استعدادها در تربيت و سامان دادن تربيت با توجه به آن از مهمترين اصول تربيت است . انسانها از نظر طبيعى به هيچ روى يكسان نيستند، بلكه اختلاف وجودى ميان همه موجودات و در مراتب وجود از لوازم عالم وجود است . انسانها گونه گون و طور به طور آفريده شده اند و از استعدادها و ظرفيتهايى متفاوت برخوردارند كه همين تفاوت و گونه گونى مايه بقا و دوام و رشد جامعه انسانى است و اين امر از نشانه هاى قدرت و كمال خداى متعال است .
((مالكم لاترجون لله وقارا و قد خلقكم اطوارا.))(393)
شما را چه مى شود كه خداى را به بزرگى باور نداريد و حال آنكه شما را گونه گون (در مراحل و مراتب مختلف ) آفريده است .
اين قسم اختلاف ، اختلافى است كه در عالم انسانى چاره اى از آن نيست . اين اختلاف طبايع است كه منشاء اختلاف بنيه ها مى شود و بى گمان تركيبات بدنى باعث اختلاف در افراد و در نتيجه اختلاف در استعدادهاى جسمى و روحى مى شود و با ضميمه شدن اختلاف محيطها و آب و هواها، اختلاف سليقه ها و سنن و آداب و مقاصد و اعمال نوعى و شخصى در جوامع انسانى پديد مى آيد و در علم الاجتماع و مباحثش ثابت شده است كه اگر اين اختلافها نمى بود بشر يك چشم بر هم زدن قادر به زندگى نبود.(394) به بيان امير مؤ منان (ع ):
((لايزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا.))(395)
خير مردم در تفاوت آنها (در استعدادها) است و اگر همه (در استعداد) مساوى باشند، هلاك شوند.
تربيت نيز اگر بر اساس ملاحظه ظرفيتها و استعدادها صورت نگيرد، نه تنها رشد دهنده نخواهد بود بلكه تباهگر و هلاك كننده خواهد بود.
چارپا را قدر طاقت بار نه
بر ضعيفان قدر قوت كار نه
دانه هر مرغ اندازه ويست
طعمه هر مرغ انجيرى كيست ؟
طفل را گر نان دهى بر جاى شير
طفل مسكين را از آن نان مرده گير
چونكه دندانها برآرد بعد از آن
هم به خود گردد دلش جوياى نان
مرغ پر نارسته چون پران شود
لقمه هر گربه دران شود
چون برآرد پر بپرد او به خود
بى تكلف بى صفير نيك و بد(396)
سنت الهى در تربيت
حكمت الهى چنين است كه با ما به مقدار توانايى ما رفتار مى كند و هيچ كس را بيش از توانايى اش تكليف نمى نمايد و اين اساس تربيت است .
((لايكلف الله نفسا الا وسعها.))(397)
خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى اش تكليف نمى كند.
((وسع )) به معنى تاب و توان است كه اصل آن به معنى گنجايش ‍ مكانى است ، سپس توانايى انسان را شبيه ظرفى براى افعال اختيارى او تصور كرده اند، گويا آنچه را كه انسان مى تواند انجام دهد، توانايى وى گنجايش آن را دارد و آنچه را نمى تواند انجام دهد توانايى اش گنجايش ندارد و اين مفهوم بر طاقت منطبق گرديده و وسع ناميده شده است . بنابراين وسع انسان عبارت است از طاقت و گنجايش توانايى وى ؛(398) و تربيت بايد كاملا با طاقت و گنجايش ‍ توانايى افراد متناسب باشد.
((لاتكلف نفس الا وسعها.))(399)
هيچ كس جز به مقدار وسعش مكلف نمى شود.
بنابراين بايد در تمام مراحل تربيت تمكن افراد در نظر گرفته شود و آنان را بتدريج به سوى كمال سوق داد، زيرا توقع بيش از اندازه و خارج از استعداد افراد، آنان را وامانده مى سازد و مطلوب تربيت حاصل نمى شود. يكى از وجوه فلسفه نزول تدريجى آيات قرآن رعايت همين اصل تربيتى بوده است ، زيرا اگر قرآن به صورت جمعى و يكباره بر مردم نازل مى شد، و احكام و قوانين آن دفعتا به مردم ابلاغ مى گشت ، مردمى كه قرنها بر خلاف جهت اين احكام و قوانين زندگى كرده بودند، يكمرتبه زير بار نمى رفتند و پذيرش اين تربيت براى آنان سخت دشوار، بلكه ناممكن بود،(400) بنابراين نزول تدريجى آيات امكان آن تحول بزرگ تربيتى را ممكن ساخت كه قرآن كريم خود كتاب تربيت انسان است .
((قرآن به منظور يك ايده و مثل اعلايى كه بايد روى عمل و رفتار مردم پياده شود نازل شده است ، لذا همه جوانب امكان رفتار انسان را در نظر گرفته است . نه تنها همه قوانين متنوع قرآن يكباره به مردم ابلاغ نشد، بلكه در مورد يك قانون نيز به منظور خو گرفتن مردم به آن تدرج و آشنايى لحظه به لحظه را مورد توجه قرار داده است ، مثلا براى پايان دادن به يك رسم و عادت اجتماعى و ملى كه ناپسند و در عين حال سخت راسخ بود، زمينه امكان ترك آن را بتدريج فراهم آورد.
ما مى دانيم كه اقوام تازى عصر جاهلى به خمر و مسكرات و قمار آلوده بودند. قرآن براى از ميان بردن اين خوى و عادت نابخردانه ، در مرحله اول نظر آنان را به موضوع خمر و منشاء آن جلب مى نمايد و مى گويد:
((و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا.))(401)
و از ميوه درختان خرما و انگور باده مستى بخش مى گيرند.
و سپس با لحنى آرام و مؤ ثر، آنان را به انديشيدن صحيح و تفكرى سنجيده رهنمون مى گردد و مى گويد:
((يساءلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما.))(402)
درباره شراب و قمار، از تو مى پرسند، بگو: در آن دو، گناهى بزرگ ، و سودهايى براى مردم است ، ولى گناهشان از سودشان بزرگتر است .
خداى متعال در اين آيه به مردم هشدار مى دهد كه از منطق و عقل خود به دقت بهره بردارى كنند، به اين معنى كه مى گويد: در شراب و قمار منافع و مضارى وجود دارد كه مضار آنها به مراتب ، بيشتر و مهمتر از منافع آنهاست ، و بديهى است كه فرد عاقل از كارى كه زيان آن بر سود آن مى چربد خوددارى مى كند. و اصولا بايد انسان امور را بسنجد و ارزيابى كند و سپس با توجه به منافع آن دست به كار گردد.
خداوند متعال در مرحله سوم براى بر حذر داشتن مردم از اين آلودگى ، محدوديتهاى زمانى شرب خمر به وجود مى آورد، چون مردم مكلف به نماز شده بودند و بايد اين فريضه را در شبانه روز پنج بار اقامه مى نمودند، طبق آيه :
((يا ايها الذين آمنوا لاتقربوا الصلاة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون .))(403)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، در حال مستى به نماز نزديك نشويد تا زمانى كه بدانيد چه مى گوييد.
فرصت شرابخوارى را محدود كرد، چون بر حسب اين آيه ، نبايد مردم به هنگام نماز، مست باشند. بديهى است كه يك فرد مسلمان در فواصل ميان نمازهاى پنجگانه ، ناگزير از شرابخوارى مى پرهيزد، تا خود را شايسته نمازگزارى سازد؛ و شايد كمتر اتفاق افتاده كه يك مسلمان فرصتى براى نوشيدن خمر ميان نمازهاى پنجگانه شبانه روزى به دست آورده باشد و در عين حال به هنگام نماز مست نباشد.
قرآن كريم پس از آنكه لحظه به لحظه خود را به هدف نزديك ديد، در مرحله چهارم ، آخرين گام را در اين زمينه برداشته و با لحن قاطع و خالى از هر گونه مجامله مى گويد:
((يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون . انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلاة فهل انتم منتهون .))(404)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند و از عمل شيطانند. پس ، از آنها دورى گزينيد، باشد كه رستگار شويد. همانا شيطان مى خواهد با شراب و قمار، ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند، و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد. پس ‍ آيا شما دست برمى داريد؟
ما در تاريخ مى بينيم كه در اين مرحله ، رسم و عادت شرابخوارى از ميان ملت عرب رخت بربست ، و همان طورى كه آيه ، درخواست كرد، تازيان از شرابخوارى دست برداشتند، لذا پس از اين به انتظار آن به سر مى بردند كه حد و مجازات شرابخوارى به آنها اعلام گردد.))(405)
راه و رسم پيامبر و اوصيايش
پيامبر اكرم (ص ) در تربيت مسلمانان بر همين اساس رفتار مى كرد، چنانكه از ((ابوعبدالرحمان سلمى ))(406) روايت كرده اند كه گفت : برخى از اصحاب پيامبر(ص ) كه به ما قرآن مى آموختند مى گفتند: اصحاب ، قرآن را ده آيه ، ده آيه از پيامبر(ص ) فرامى گرفتند و تا زمانى كه آن ده آيه را بدرستى فرانمى گرفتند و به آنها عمل نمى كردند، به ده آيه بعد نمى پرداختند.(407)
پيامبر اكرم (ص ) در سخن گفتن با مردمان و هدايت آنان ظرف عقل و گنجايش وجودى ايشان را رعايت مى كرد و خود مى فرمود:
((انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم .))(408)
ما گروه پيامبران ماءموريم كه با مردمان در حدود خردهايشان سخن گوييم .
مربيان الهى در تربيت مردمان كاملا پايبند اين اصل بودند و بر رعايت آن بسيار تاءكيد مى كردند،(409) و از پيروان خود مى خواستند كه مردمان را بر اساس تدرج و تمكن به سوى خدا سير دهند. امام صادق (ع ) به يكى از اصحاب خود كه اين اصل را بخوبى درك نمى كرد و آن را در رفتار خود پاس نمى داشت فرمود:
((ان من المسلمين من له سه ، و منهم من له سهمان ، و منهم من له ثلاثة اسهم ، و منهم من له اربعة اسهم ، و منهم من له خمسة اسهم . و منهم من له ستة اسهم ، و منهم من له سبعة اسهم . فليس ينبغى ان يحمل صاحب السهم على ما عليه صاحب السهمين ، و لاصاحب السهمين على ما عليه صاحب الثلاثة ، و لا صاحب الثلاثة على ما عليه صاحب الاربعة ، و لا صاحب الاربعة على ما عليه صاحب الخمسة ، و لا صاحب الخمسة على ما عليه صاحب الستة ، و لا صاحب الستة على ما عليه صاحب السبعة .))(410)
همانا برخى از مسلمانان يك سهم (از ايمان ) و برخى دو سهم ، و برخى سه سهم ، و برخى چهار سهم ، و برخى پنج سهم ، و برخى شش سهم ، و برخى هفت سهم را دارند. پس سزاوار نيست كه صاحب يك سهم را بر آنچه صاحب دو سهم دارد، وادارند، و نه صاحب دو سهم را بر آنچه صاحب سه سهم دارد، و نه صاحب سه سهم را بر آنچه صاحب چهار سهم دارد، و نه صاحب چهار سهم را بر آنچه صاحب پنج سهم دارد، و نه صاحب پنج سهم را بر آنچه صاحب شش سهم دارد، و نه صاحب شش سهم را بر آنچه صاحب هفت سهم دارد.
مشخص است كه رعايت تدرج و تمكن در تربيت از چه اهميتى برخوردار است كه امام (ع ) با اين شكل آن را توضيح مى دهد. در ادامه اين حديث ، امام صادق (ع ) مثالى بيان كرده است كه لزوم توجه به اين اصل را به تمام معنا روشن مى كند. حضرت چنين مثال زده است : مردى (مسلمان ) همسايه اى نصرانى داشت . او را به اسلام دعوت كرد و آن قدر از اسلام تعريف كرد كه آن مرد نصرانى پذيراى اسلام شد. سحرگاه نزد تازه مسلمان رفت و در خانه او را زد. همسايه نصرانى پرسيد: كيست ؟ گفت : من فلان شخصم ، پرسيد: چه كارى دارى ؟ گفت : وضو بگير و جامه ات را بپوش و همراه ما به نماز بيا. تازه مسلمان وضو گرفت و جامه اش را پوشيد و همراه او شد. تا آنجا كه مى شد نماز گزاردند و سپس نماز صبح را به جا آوردند و در مسجد ماندند تا صبح روشن شد. تازه مسلمان برخاست تا به خانه اش رود. اما همسايه اش گفت : كجا مى روى ؟ روز كوتاه است و چيزى تا ظهر باقى نمانده است . پس او را همراه خود در مسجد نگاه داشت تا نماز ظهر را هم به جا آورد. باز تازه مسلمان برخاست كه برود. همسايه مسلمانش گفت : ميان ظهر و عصر زمانى كوتاه است . پس او را نگاه داشت تا نماز عصر را هم به جا آورد. تازه مسلمان برخاست تا به منزلش برود. همسايه مسلمانش گفت : اكنون آخر روز است و از اولش هم كوتاهتر است . پس او را نگاه داشت تا نماز مغرب را هم گزارد. باز خواست به منزلش برود. به او گفت : يك نماز بيش نمانده است . نگاهش داشت تا نماز عشا را هم خواند. آن گاه از هم جدا شدند.
چون سحرگاه شد، نزد تازه مسلمان رفت و در خانه او را زد، پرسيد: كيست ؟ گفت : منم ، فلان شخص . پرسيد: چه كارى دارى ؟ گفت : وضو بگير و جامه ات را بپوش و همراه ما به نماز بيا. تازه مسلمان گفت : براى اين دين شخصى بيكارتر از من پيدا كن كه من فردى مستمند و عيالوارم !
سپس امام صادق (ع ) فرمود: آن مسلمان ، فردى را كه وارد اسلام كرده بود. بدين ترتيب از اسلام بيرون كرد.(411)
بنابراين لازمه فعل تربيتى درست زمينه فراهم كردن و بتدريج وسع افراد را بيشتر كردن و آن گاه انتظار داشتن است . البته اينكه تربيت بايد بر اساس توانايى افراد و بتدريج صورت بگيرد به معناى توقف در تواناييهاى پايين و حركت نكردن و تلاش نكردن در جهت وسع بيشتر نيست ، بلكه بايد تلاش كرد كه ظرف وجودى و گنجايش ‍ توانايى افراد را بتدريج افزايش داد و آنان را به سمت مقصد تربيت سوق داد.
انسان موظف است كه هر چه بيشتر استعدادهاى كمالى خود را رشد دهد و به هيچ وجه در حد وضع موجودش توقف نكند؛ و اساسا سلوك انسانى امرى تدريجى است كه با هدايت مربى و تلاش متربى سامان مى يابد.
اصل تسهيل و تيسير
((تسهيل )) و ((تيسير)) به معناى آسان كردن و سهل گردانيدن است ،(412) و مراد آن است كه در هر حركت تربيتى راههاى آسان و ميسر به روى متربى گشوده شود تا ميل و رغبت به رفتن فراهم شود و با متربى از سر ملايمت و مدارا رفتار شود تا بتواند راه را بر خود هموار سازد و طى طريق كند و به مقصود دست يابد.
سنت الهى در تربيت
خداى رحمان راه خير و سعادت انسان را هموار و آسان كرده است و با وجود اين ، انسان حق را مى پوشاند و به راه حق نمى رود!
((قتل الانسان ما اكفره من اى شى ء خلقه من نطفة خلقه فقدره ثم السبيل يسره .))(413)
كشته باد انسان ، چه ناسپاس است ! او را از چه چيز آفريده است ؟ از نطفه اى خلقش كرد و اندازه مقررش بخشيد. سپس را را بر او آسان گردانيد.
كتاب هدايت و سعادت انسان (قرآن كريم ) نيز آسان قرار داده شده است تا حرجى بر مردمان در فهم و دريافت آن نباشد.
((و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر.))(414)
و هر آينه قرآن را براى يادآورى و پند گرفتن آسان ساختيم ، پس آيا يادآرنده و پند گيرنده اى هست ؟
خداى رحمان كتاب عزيزش را به گونه اى قرار داده است كه فهم مقاصدش براى عامه و خاصه ، براى فهمهاى ساده و عميق آسان باشد و هر كس به اندازه فهم و ادراك خود از آن بهره ببرد.(415) سنت تربيت الهى چنين است و خداى مهربان شريعت خود را سهل و آسان قرار داده است تا همگان به كمالات الهى متصف شوند. چنانكه فرموده است :
((يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر.))(416)
خداوند براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد.
((و ما جعل عليكم فى الدين من حرج .))(417)
و در دين بر شما سختى قرار نداده است .
آيين تربيت در اسلام
آيين تربيت در اسلام بر تكاليف شاق بنا نشده است ، زيرا آيينى است متعادل كه بر فطرت آدمى استوار شده است ،(418) و سختيهاى ظاهرى آن نيز به دليل آنكه با فطرت هماهنگ و سازگار است ، در ذائقه جان آدمى شيرين و گواراست و همين موجب مى شود كه صفات الهى و خصلتهاى نيك به آسانى و راحتى كسب شود. راه و رسم آيين تربيت محمدى تنها بر امور سهل و آسان بنا شده است و از خشونت و تندى به دور است .(419) پيامبر اكرم (ص ) خود فرموده است :
((بعثنى بالحنيفية السهلة السمحة .))(420)
خداوند مرا بر شريعت و دين حنيف و آسان و ملايم مبعوث كرده است .
آيين تربيت الهى سهل و آسان بنا گذاشته شده است و چنين آيينى بهترين آيين است ، نه آن آيينى كه به سبب دشوارى اش مردمان را گريزان مى سازد. از رسول خدا(ص ) روايت شده است كه مى فرمود:
((يا ايها الناس ، ان دين الله يسر.))(421)
اى مردم ، همانا دين و آيين خدا آسان است .
((ان خير الدين عند الله الحنيفية السمحة .))(422)
همانا بهترين دين و آيين نزد خدا، شريعت حنيف و ملايم است .
آنان كه آيين تربيتى خود را بر امور شاق بنا مى كنند و سبب مى شوند كه مردم از دين و ديندارى گريزان شوند، از راه و رسم پيامبر اكرم (ص ) به دورند كه آن حضرت فرموده است :
((بعثت بالحنيفية السمحة او السهلة و من خالف سنتى فليس منى .))(423)
من بر دين حنيف ملايم يا آسان مبعوث شده ام و هر كس با راه و رسم من مخالفت ورزد از من نيست .
پيامبر اكرم (ص ) خود در آيين تربيتى اش مظهر ملايمت و آسانگيرى بود كه جز بر اين اساس نمى توان دل مردمان را نرم كرد و آنان را به سوى خدا سير داد.(424) خداى رحمان فرستاده گرامى اش را با اين راه و رسم تربيتى معرفى مى كند و مى فرمايد:
((فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك .))(425)
پس به (بركت ) رحمت الهى ، با آنان نرمخو (و پرمهر) شدى ، و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى شدند.
رسول خدا(ص ) اصحاب و پيروان خود را راه و رسمى ملايم و به دور از تندى فرامى خواند و مى فرمود:
((يسروا و لاتعسروا، و بشروا و لاتنفروا.))(426)
بر مردم آسان بگيريد و سخت مگيريد، و نويد دهنده باشيد و مردم را فرارى مدهيد و در آنان نفرت ايجاد مكنيد.
بهترين راه و رسم تربيت
ملايمت و مدارا بهترين شيوه براى نرم كردن دلها، و همراه ساختن جانها در مسير تربيت است . از امام صادق (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((من كان رفيقا فى امره نال ما يريد من الناس .))(427)
هر كه در امور خويش ، ملايمت در پيش گيرد، به آنچه از مردم مى خواهد مى رسد.
هيچ چيز چون ملايمت و رحمت ، و آسانگيرى و نرمى در تربيت دل آدمى و رشد صحيح عواطف انسانى مؤ ثر نيست ، زيرا بدين وسيله است كه عواطف آدمى تلطيف و تعديل مى شود و كورى ناشى از غلظت و خشونت به بينايى ناشى از لطافت و رقت تبديل مى گردد. از اين رو بهترين راه ورود به قلبها و تربيت انسانها ايجاد ميل و رغبت است كه جز بر اساس آيينى ملايم فراهم نمى شود، زيرا راه و رسمهاى خشن در تربيت قلب را كور و به دور از بصيرت مى گرداند و عواطف انسانى را زايل مى سازد. امير مؤ منان (ع ) در بيانى نورانى فرموده است :
((ان للقلوب شهوة و اقبالا و ادبارا، فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها، فان القلب اذا اكره عمى .))(428)
دلها را ميلى است و روى آوردنى و پشت كردنى ، پس دلها را آن گاه به كار گيريد كه خواهان است و روى در كار، زيرا دل اگر به ناخواه به كارى وادار شود، كور گردد.
پيشوايان حق پيروان خود را به رعايت تسهيل و تيسير در تربيت مى خواندند و آنان را از سختگيريهاى نابجا حتى در عبادتهاى مستحب پرهيز مى دادند. امير مؤ منان (ع ) در نامه اى كه به ((حارث همدانى )) از خواص اصحاب خود مى نويسد، وى را چنين توصيه مى كند:
((و خادع نفسك فى العبادة ، و ارفق بها و لاتقهرها. و خذ عفوها و نشاطها الا ما كان مكتوبا عليك من الفريضة لابد من قضائها و تعاهدها عند محلها.))(429)
نفس خود را براى عبادت و بندگى برانگيز و با آن مدارا كن و مقهورش مدار، و بر آن آسان گير و به هنگامى كه نشاط و فراغتش ‍ بود، روى به عبادت آر، جز در آنچه به تو واجب است كه بايد آن را به جاى آرى و در وقت آن بگزارى .
براى سير دادن خود به مراتب بالاتر از واجبات الهى بايد انگيزه و رغبت ايجاد كرد و آن گاه نفس را به حركت واداشت كه دل را بايد به ملايمت و مدارا رام كرد و راه برد. به بيان پيشواى موحدان على (ع ):
((ان للقلوب اقبالا و ادبارا، فاذا اقبلت فاحملوها على النوافل ، و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض .))(430)
همانا دلها را روى آوردنى و پشت كردنى است ، پس چون دل روى آرد آن را به مستحبات واداريد، و چون روى برگرداند، بر انجام واجباتش بسنده داريد.
اولياى خدا تاءكيد كرده اند كه آيين تربيت دينى آيينى متين و ملايم است و براى تربيت مردمان بر اين آيين ، بايد اين ويژگى جوهرى حفظ شود و بر خلاف آن عمل نشود تا نتيجه تربيت همان شود كه اين آيين مى طلبد. بنيانگذار اين آيين فرموده است :
((ان هذا الدين متين فاوغلوا فيه برفق و لاتكرهوا عبادة الله الى عباد الله فتكونوا كالراكب المنبت الذى لاسفرا قطع و لاظهرا ابقى .))(431)
همانا اين دين و آيين محكم و متين است ، پس با ملايمت در آن در آييد و عبادت خدا را به بندگان خدا با كراهت تحميل نكنيد و گرنه مانند سوار درمانده اى مى شويد كه نه مسافتى بپيمايد و نه مركبى برايش بماند.
مثال آنان كه آيين ملايم اسلام را نمى شناسند و متربيان خود را بر خلاف اصل تسهيل و تيسير راه مى برند مثال سواركارى است كه به سبب نادانى آن قدر سريع حركت مى كند كه هنوز مسافتى طى نكرده مركب خود را از دست مى دهد و هرگز به مقصد نمى رسد؛ و اين جز به سبب ناپختگى و بى بصيرتى نيست .
سخت گيرى و تعصب خامى است
تا جنينى كار خون آشامى است (432)
راه و رسم تربيتى پيشوايان حق بر تسهيل و ترغيب ، و ملايمت و متانت قرار داشت و آنان تاءكيد داشتند كه پيروانشان بر همين راه روشن روند و مردمان را بر اين اساس تربيت كنند. امام صادق (ع ) اين حقيقت را به يكى از اصحاب خود به نام ((عمار بن ابى احوص )) چنين بيان كرده است :
((فلاتخرقوا بهم . اما علمت ان امارة بنى امية كانت بالسيف و العسف و الجور، و ان امارتنا بالرفق و التاءلف و الوقار و التقية و حسن الخلطة و الورع و الاجتهاد، فرغبوا الناس فى دينكم و فيما انتم فيه .))(433)
بر مردم فشار نياوريد، آيا نمى دانى كه حكومتدارى و روش اداره امور بنى اميه به زور شمشير و فشار و ستم بود ولى حكومتدارى و روش ‍ اداره امور ما به نرمى و مهربانى و متانت و تقيه و حسن معاشرت و پاكدامنى و كوشش است ؟ پس كارى كنيد كه مردم به دين شما و مسلكى كه داريد رغبت پيدا كنند.
اين امر در سالهاى نخستين زندگى و دوران كودكى از اهميتى بيشتر برخوردار است ، زيرا وجود آدمى لطيف تر است و به تسهيلى بيشتر نياز دارد. رسول خدا(ص ) و امام صادق (ع ) در اين باره سخنى والا و راهگشا فرموده اند كه بايد سرلوحه همه رفتارهاى تربيتى قرار گيرد. ثقة الاسلام كلينى (ره ) به اسناد خود از امام صادق (ع ) روايت كرده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
((رحم الله من اعان ولده على بره . (قال : قلت : كيف يعينه على بره ؟) قال : يقبل ميسوره ، و يتجاوز عن معسوره ، و لايرهقه ، و لايخرق به .))(434)
خداوند رحمت كند كسى را كه فرزند خود را در نيكى و نيكوكارى يارى كند. (راوى حديث گويد: پرسيدم : چگونه فرزند خود را در نيكى و نيكوكارى يارى كند؟) حضرت فرمود: آنچه را كه در توان اوست از او بپذيرد، و آنچه را كه برايش طاقت فرساست از او نخواهد، و او را به تكليف مافوق طاقتش واندارد، و او را دچار سرگشتگى و شرمندگى نسازد.
بنابراين فعل تربيتى رشد دهنده و سير دهنده به سوى نيكى از سختگيرى و خشونت به دور و بر سهل گيرى و ملايمت استوار است .
اصل زهد
همان طور كه در بحث مانع و مقتضى اصل تربيت گذشت ، انسان جز با ((زهد)) يعنى پشت كردن به تعلقات پست و ترك دلبستگيهاى نفسانى پيش نمى رود و به كمالى حقيقى دست نمى يابد. ((زهد)) كه ترك دنياى مذموم و دل كندن از آن است ،(435) ركنى اساسى در تربيت دينى است و تا انسان از وابستگيهاى پست و حيوانى جدا نشود به امرى آخرتى واصل نمى گردد، چنانكه رسول خدا(ص ) فرموده است :
((لا تنالون الآخرة الا بترككم الدنيا و التعرى منها؛ اوصيكم ان تحبوا ما احب الله و تبغضوا ما ابغض الله .))(436)
به آخرت دست نمى يابيد مگر با ترك دنيا و دل كندن از آن ؛ شما را سفارش مى كنم دوست بداريد آنچه را خدا دوست مى دارد و دشمن داريد آنچه را خدا دشمن مى دارد.
راه و رسم اولياى خدا در تربيت
راه و رسم اولياى خدا در تربيت بر زهد استوار بود و آنان تلاش ‍ مى كردند دلبستگيهاى دنيايى را در افراد بكاهند و دوستى آخرت را در آنان بيفزايند و مردمان را با دل كندن از دنيا به سوى خدا سير دهند كه زهد هموار كننده راه تربيت به سوى خداست ، امير مؤ منان على (ع ) فرموده است :
((العلم يرشدك الى ما امرك الله به و الزهد يسهل لك الطريق اليه .))(437)
علم و دانش تو را بدانچه خداوند فرمان داده است راه مى نمايد، و زهد و ترك دنيا راه به سوى آن را برايت هموار و آسان مى كند.
مادام كه دوستى دنيا دل آدمى را پر كرده باشد، دوستى آخرت و شيرينى ايمان در آن وارد نمى شود و تا انسان به زهد تربيت نگردد بهره اى از آخرت حقيقى و بهشت لقا نخواهد داشت . در حديث نبوى آمده است :
((حرام على قلوبكم ان تعرف حلاوة الايمان حتى تزهدوا.))(438)
شناختن شيرينى ايمان بر دلهاى شما حرام است تا نسبت به دنيا زاهد شويد و بدان پشت كنيد.
و در حديث علوى آمده است :
((من لم يزهد فى الدنيا لم يكن له نصيب فى جنة الماءوى .))(439)
هر كه در دنيا زهد نورزد براى او بهره اى در بهشت نيست .
بنابراين مكتبى مى تواند مردمان را به آخرت حقيقى برساند كه زهد در همه اركان و وجوهش حاكم باشد و پيروانش را از وابستگى به مظاهر فريبنده دنيا آزاد سازد كه ريشه و اساس ديندارى در آزاد شدن از دنياست ، به بيان امير مؤ منان (ع ):
((الزهد اصل الدين .))(440)
زهد اصل دين است .
بارزترين صفت تربيت شدگان الهى پشت كردن به دنياست ، چنانكه از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده است كه فرمود:
((ما اتخذ الله نبيا الا زاهدا.))(441)
خداوند هيچ پيامبرى را برنگزيد مگر آنكه زاهد بود.
نمونه هاى جاويد تربيت الهى ، پارسايانى تمام عيار بودند و هرگز دل به دنيا و مظاهر آن نسپردند و اسير اوهام نشدند. آنان زاهدانى كامل بودند و مردمان را به زهد حقيقى نه زهد منفى و انزواگرايانه و بريدن از جامعه و پشت كردن به كار و تلاش و مبارزه فرامى خواندند.
آنچه در تربيت اسلامى به عنوان اصلى اساسى مطرح است چنين زهدى است ، نه رهبانيت و كناره گيرى از مردم و جامعه . امام صادق (ع ) فرموده است :
((ان الله تبارك و تعالى اعطى محمدا، صلى الله عليه و آله ، شرائع نوح و ابراهيم و موسى و عيسى ، عليهم السلام ، التوحيد و الاخلاص و خلع الانداد و الفطرة الحنيفية السمحة و لارهبانية و لاسياحة .))(442)
همانا خداى تبارك و تعالى شريعتهاى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى (ع ) را به محمد(ص ) عطا كرد و آن شرايع يكتاپرستى است و اخلاص و ترك بت پرستى و فطرت حنيفيه آسان و اينكه گوشه گيرى و دورى از جامعه در آن نيست .
زهد اسلامى
زهد اسلامى زهدى كاملا مثبت و اجتماعى است و به هيچ وجه در آن رنگ و بويى از نگاه منفى به عالم وجود (مظهر اسماى حسناى الهى ) و رهبانيت وجود ندارد.
زهد اسلامى همان چيزى است كه بتمامه در زندگى پيامبر اكرم (ص ) و اوصياى آن حضرت جلوه دارد.
((زهد اسلامى غير از رهبانيت است . رهبانيت ، بريدن از مردم و رو آوردن به عبادت است . بر اساس اين انديشه كه كار دنيا و آخرت از يكديگر جداست ، دو نوع كار بيگانه از هم است . از دو كار يكى را بايد انتخاب كرد، يا بايد به عبادت و رياضت پرداخت تا در آن جهان به كار آيد و يا بايد متوجه زندگى و معاش بود تا در اين جهان به كار آيد. اين است كه رهبانيت بر ضد زندگى و بر ضد جامعه گرايى است ، مستلزم كناره گيرى از خلق و بريدن از مردم و سلب هر گونه مسئوليت و تعهد از خود است . اما زهد اسلامى در عين اينكه مستلزم انتخاب زندگى ساده و بى تكلف است و بر اساس پرهيز از تنعم و تجمل و لذت گرايى است ، در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى قرار دارد و عين جامعه گرايى است ، براى خوب از عهده مسئوليتها برآمدن است و از مسئوليتها و تعهدهاى اجتماعى سرچشمه مى گيرد.
فلسفه زهد در اسلام آن چيزى نيست كه رهبانيت را به وجود آورده است . در اسلام مساءله جدا بودن حساب اين جهان با آن جهان مطرح نيست . از نظر اسلام نه خود آن جهان و اين جهان از يكديگر جدا و بيگانه اند و نه كار اين جهان با كار آن جهان بيگانه است . ارتباط دو جهان با يكديگر از قبيل ارتباط ظاهر و باطن شى ء واحد است ، از قبيل پيوستگى دو رويه يك پارچه است ، از قبيل پيوند روح و بدن است كه چيزى است حد وسط ميان يگانگى و دوگانگى . كار اين جهان با كار آن جهان نيز عينا همين طور است ، بيشتر جنبه اختلاف كيفى دارد تا اختلاف ذاتى ، يعنى آنچه بر ضد مصلحت آن جهان است و ضد مصلحت اين جهان نيز هست ، و هر چه بر وفق مصالح عاليه زندگى اين جهان است بر وفق مصالح عاليه آن جهان نيز هست . لهذا يك كار معين كه بر وفق مصالح عاليه اين جهان است ، اگر از انگيزه هاى عالى و ديده هاى مافوق طبيعى و هدفهاى ماوراى مادى خالى باشد آن كار صرفا دنيايى تلقى مى شود و به تعبير قرآن به سوى خدا بالا نمى رود، اما اگر جنبه انسانى كار از هدفها و انگيزه ها و ديدهاى برتر و بالاتر از زندگى محدود دنيايى بهره مند باشد، همان كار، كار آخرتى شمرده مى شود.
زهد اسلامى كه : چنانكه گفتيم در متن زندگى قرار دارد، كيفيت خاص بخشيدن به زندگى است و از دخالت دادن پاره اى از ارزشها براى زندگى ناشى مى شود.
زهد اسلامى چنانكه از نصوص اسلامى برمى آيد، بر سه پايه اصلى كه از اركان جهان بينى اسلامى است استوار است :
1. بهره گيرى مادى از جهان و تمتعات طبيعى و جسمانى ، تنها عامل تاءمين كننده خوشى و بهجت سعادت انسان نيست . براى انسان به حكم سرشت خاص ، يك سلسله ارزشهاى معنوى مطرح است كه با فقدان آنها تمتعات مادى قادر به تاءمين و بهجت و سعادت نيست .
2. سرنوشت سعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نيست ، انسان ، از آن جهت كه انسان است يك سلسله وابستگيهاى عاطفى و احساس ‍ مسئوليتهاى انسانى درباره جامعه دارد كه نمى تواند فارغ از آسايش ‍ ديگران آسايش و آرامش داشته باشد.
3. روح ، در عين نوعى اتحاد و يگانگى با بدن در مقابل بدن اصالت دارد؛ كانونى است در برابر كانون جسم ، منبع مستقلى است براى لذات و آلام . روح نيز به نوبه خود بلكه بيش از بدن نيازمند به تغذيه و تهذيب و تقويت و تكميل است . روح از بدن و سلامت آن و نيرومندى آن بى نياز نيست ، اما بدون شك غرقه شدن در تنعمات مادى و اقبال تمام به لذت گرايى جسمانى مجال و فراغتى براى بهره بردارى از كانون روح و منبع بى پايان ضمير، باقى نمى گذارد و در حقيقت نوعى تضاد ميان تمتعات روحى و تمتعات مادى اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانى شدن در آنها باشد وجود دارد.
مساءله روح و بدن مساءله رنج و لذت نيست . چنين نيست كه هر چه مربوط به روح است رنج است و هر چه مربوط به بدن است لذت . لذات روحى بسى صافتر، عميقتر، بادوامتر از لذات بدنى است . روآورى يك جانبه به تمتعات مادى و لذات جسمانى در حاصل جمع ، از خوشى و لذت و آسايش واقعى بشر مى كاهد، لهذا آن گاه كه مى خواهيم به زندگى روآوريم و از آن بهره بگيريم و بدان رونق و صفا و شكوه و جلال ببخشيم و آن را دلپسند و زيبا سازيم ، نمى توانيم از جنبه هاى روحى صرف نظر كنيم .
با توجه به اين سه اصل است كه مفهوم زهد اسلامى روشن مى شود، و با توجه به اين سه اصل است كه روشن مى گردد چگونه اسلام رهبانيت را طرد مى كند، اما زهدگرايى را در عين جامعه گرايى و در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى مى پذيرد.))(443)
زهد اسلامى دل كندن از پستيها و ترك وابستگيها در عين حفظ ارزشهاى فردى و اجتماعى و تلاش در راه رسيدن به اهدافى متعالى است . در حديثى از پيامبر اكرم (ص ) آمده است كه گفت : ((از جبرئيل پرسيدم كه تفسير زهد چيست ؟)) پس جبرئيل چنين گفت :
((الزاهد يحب من يحب خالقه و يبغض من يبغض خالقه ، و يتحرج من حلال الدنيا و لايلتفت الى حرامها، فان حلالها حساب و حرامها عقاب ؛ و يرحم جميع المسلمين كما يرحم نفسه ، و يتحرج من الكلام كما يتحرج من الميتة التى قد اشتد نتنها، و يتحرج عن حطام الدنيا و زينتها كما يتجنب النار ان تغشاه ، و ان يقصر امله ، و كان بين عينيه اجله .))(444)
زاهد آن را دوست مى دارد كه آفريدگارش دوست مى دارد، و آن را دشمن مى دارد كه آفريدگارش دشمن مى دارد، و از حلال دنيا دورى مى كند و به حرام آن روى نمى كند، زيرا حلال آن حسابرسى دارد و حرامش عذاب دارد؛ و به همه مسلمانان دلسوزى و مهربانى مى كند، همان گونه كه به خود مى كند، و از سخن (بيهوده ) دورى مى كند، همان گونه كه از مردارى كه بوى گندش برآمده ، دورى مى كند، و از بهره ناچيز دنيا و پيرايه آن دورى مى كند، همان گونه كه پرهيز مى كند كه آتش او را در بر گيرد، و اينكه آرزوى خود را كوتاه مى كند، و مرگ خود را در پيش چشم مى بيند.
زهد حقيقى انسان را از درون و بيرون اصلاح مى كند به گونه اى كه در عين وارستگى ، تلاشگر و پركار و دلسوز و مهربان مى شود. چون آرزوهاى پست از دل آدمى بيرون رود عرصه براى خلوص و ايثار گشوده مى شود. از امير مؤ منان (ع ) وارد شده است كه فرمود:
((الزهد تقصير الآمال و اخلاص الاعمال .))(445)
زهد كوتاه كردن آرزوها و خالص كردن كردارهاست .
انسانى كه ميل به دنيا ندارد و آرزويش را هم نمى كند، به خلوص در عمل دست مى يابد و مى تواند خود را در برابر كششهاى حيوانى نگه دارد و نعمتهاى خدا را پاس دارد و براى رسيدن به كمالى الهى به كار گيرد. پيشواى وارستگان على (ع ) مى فرمايد:
((ايها الناس ! الزهادة قصر الاءمل ، و الشكر عند النعم ، و التورع عند المحارم .))(446)
اى مردم ! زهد يعنى كوتاهى آرزو، و شكر در برابر نعمت ، و پارسايى در برابر گناهان .
زهد اسلامى بهترين و كارآترين وسيله براى ساختن فرد و جامعه در جهت اهداف تربيت است و هيچ چيز مانند بى رغبتى به دنيا در تربيت مؤ ثر نيست . چه نيكو فرموده است امير مؤ منان على (ع ):
((ان من اعون الاخلاق على الدين الزهد فى الدنيا.))(447)
مددكارترين اخلاق به دين بى رغبتى نسبت به دنياست .
در نتيجه آن نظام تربيتى مى تواند مردمان را به سعادت اين جهانى و آن جهانى برساند كه اساس تربيت را بر زهد قرار دهد، زيرا تربيتى كه راه زهد را نمى گشايد درهاى همه بديها را بر مردمان مى گشايد و آنان را از سعادت حقيقى محروم مى سازد. امام صادق (ع ) فرموده است :
((جعل الشر كله فى بيت و جعل مفتاحه حب الدنيا، و جعل الخير كله فى بيت و جعل مفتاحه الزهد فى الدنيا.))(448)
همه بدى در خانه اى نهاده شده است و كليدش را دوستى دنيا قرار داده اند، و همه نيكى در خانه اى نهاده شده است و كليدش را زهد و پشت كردن به دنيا قرار داده اند.

next page

fehrest page

back page