تجلیات معنوى در هنر اسلامى‏

محمد مددپور‏

- ۱۱ -


موسيقى

عرب قبل از اسلام اشكال ساده‏اى از موسيقى را كه به صورت ترنم و ديگر صورتفننى كه با رقص و دف توام بود ابداع كرده بود.

از آنجا كه دين اسلام هرگونه تعلقاتى را كه موجب حجاب و اشتغال صرف و غافلانه‏به لذايذ دنيوى مى‏شود،نفى مى‏كند،با ظهورش حكم به تحريم غناء و ساختن آلات‏طرب كرد. مسلمين تا زمان خلفاى راشدين كه احكام شرع اسلام باشد هرچه تمامتراجرا مى‏شد از هرجهت‏به دين پايبندى داشتند و در ساعات فراغت جز به امور دينى وزندگى ساده به كار ديگرى نمى‏پرداختند تا آنجا كه همان آهنگهاى ساده جاهليت را هم ترك گفتند و تنها چيزى كه از غناء و موسيقى مى‏دانستند قرآن خواندن و زمزمه اشعاردينى با آواز زيبا بود. پيامبر همواره به قرائت قرآن با صوت جميل دعوت مى‏كردمسلمانان نخستين موسيقى خود را با ترتيل اكرام آميز و صادقانه كلام الهى آغاز كردند كه‏در آن با احساس روشنايى و گرمى و وزن و آهنگ در دل همراه بود.

موسيقى نيز در عصر اسلامى ابتدا با غلبه عشق و شهوترانى به ابتذال گرايش يافت وبيشتر در تفنن و ارضاى هوسهاى اشراف و عوام به كار آمد.اين وضع چنان بود كه‏مسلمين گويى كمتر نظرى به موسيقى روحانى و دينى نخستين اسلام داشتند.اكثريت‏متفكران اهل ايمان نيز از موسيقى متعارف اشراف دورى مى‏گزيدند،اما به تدريج‏بانهضت ترجمه و عروج الحان و نغمات دينى و مواجه متفكران اسلامى با حكمت نظرى‏موسيقى در انديشه فيثاغورثيان اسكندريه و مدارس يونانى به تعالى موسيقى و تامل درمبادى روحانى و آسمانى موسيقى پرداختند.اين نظر در ميان متفكران اسلامى رايج‏گرديد كه موسيقى نظرى بدور از هوى و هوس و شهوت و لهو و لعب نيز جهت عروج‏روحانى وجود داشته و بدينسان متفكران و هنرمندان مسلمان ميان موسيقى قرآنى وموسيقى نظرى ملل و نحل قديم جمع كردند و به تجربه معنوى فياض روح اسلامى درموسيقى دست‏يافتند.

اما اين تحول بسيار بطى‏ء بود و آنچه غلبه داشت همان هنر باطل و كفر آميز اموى‏بود،بدين ترتيب كه پس از عهد خلفاى راشدين دوران سلطنت اموى فرا رسيد و اين موقع‏عهد عيش و عشرت شد و دوران زهد و تقوى به روزگار فسق تبديل گرديد.آمدن‏بسيارى از اقوام تحت پرچم امويان فرهنگ ايشان را نيز به خدمت اينان در آورد واز آنجا كه همه خلفاى اموى(به استثناء عمر بن عبد العزيز)بى‏دين و متجاهر به فسق بودند،آن جهات و وجوهى از فرهنگ مشركين را مورد توجه قرار دادند كه به عياشى و ارضاى‏شهواتشان مدد مى‏رساند.از اين رو از تمام صنايع و هنرهاى تجملى كه مى‏توانستندوسايل فسق و فجور باشند بهره جستند. سازندگان و نوازندگان ايرانى و رومى از آن‏گروهى بودند كه مورد حمايت امويان قرار گرفتند و موجب گسترش موسيقى فاسقانه درجامعه اسلامى شدند.بعضى از اعراب موسيقى ايرانى را با شعر عرب آميختند و آن رامتنوع ساختند. سلاطين اموى عموما در ترويج موسيقى و تشويق موسيقى دانان هم عقيده و يكزبان‏نبودند،بلكه بعضى چون‏«سليمان بن عبد الملك‏»ظاهرا مخالف رواج و شيوع موسيقى‏بود (1) .لكن اكثر سلاطين اموى به جهت اينكه اهل خوشگذرانى بودند به ترويج و تشويق‏موسيقى پرداختند و همين امر موجب رواج موسيقى(غناء)در عصر امويان شد.نخستين‏خليفه خوشگذران عياش‏«يزيد بن معاويه‏»بود كه در دوران خلافت وى نه تنها موسيقى‏بلكه همه نوع هنرهاى فسق آميز در حجاز به خصوص مدينه و مكه شيوع يافت،ولى تازمان‏«وليد بن يزيد بن عبد الملك‏»موسيقى در حجاز محصور ماند و همين كه وليد خليفه‏شد سازندگان و نوازندگان را از مدينه به دمشق آورد و از آن به بعد در سراسر ممالك‏اسلامى موسيقى رواج گرفت.زيرا خليفه وقت ميگسار و عياش بود و با نهايت‏بى‏باكى‏همه نوع هرزگى مى‏كرد و هم خود او درباره معايب غناء چنين مى‏گويد:«از غناءبپرهيزيد،زيرا غناء آبرو و حيا را مى‏برد،شهوت را مى‏افزايد،مروت را نابود مى‏كند ومانند شراب انسان را مست و از خود بيخود مى‏كند.ساز و آواز مشوق فسق و فجور است.

من اين را مى‏گويم اما غناء را از جان بيشتر دوست دارم.غناء براى من بهتر از آب سردگوارا براى تشنه جگر سوخته مى‏باشد.ولى حق آن است كه حقيقت گفته شود.»وقتى‏خليفه هرزه خوشگذران اين طور از غناء(موسيقى بزمى)بد بگويد،خلفاى پرهيزگارى‏چون‏«عمر بن عبد العزيز»اموى و«مهتدى‏»عباسى طبعا بايد از شيوع موسيقى جلوگيرى‏كنند.بعضى نيز به مصالحى مدتى محدود موسيقى را منع مى‏كردند و سپس آن را موردحمايت قرار مى‏دادند و حتى بعضى از ايشان آهنگساز بودند.«عمر بن عبد العزيز»قبل ازخلافت موقعى كه فرمانرواى حجاز شد به موسيقى و غناء مشغول گشت آنگاه وليد بن‏يزيد آهنگهايى ساخت كه به نام وى باقى ماند (2) .

همين قسم در زمان بنى اميه بخصوص در اواخر سلطنت آنان توجه به موسيقى فزونى‏يافت، به طورى كه دستگاه خلفا هيچ وقت‏بى‏ساز و آواز نمى‏ماند و در ميدان جنگ هم‏عده‏اى آوازخوان و سازنده آلات موسيقى همراه مى‏بردند.چنانكه‏«ابن اثير»مى‏نويسدپس از شكست از عباسيان در نزديكى اصفهان صدها«بربط‏»و«طنبور»و«مزمار»دراردوگاه امويان يافت‏شد. گروهى از خلفاى عباسى نيز آهنگساز بودند و مشهورترين‏افراد اين گروه واثق،منتصر،معتز،و معتضد است و فرزندان خلفا نيز مثل پدران‏آهنگسازى،خوانندگى و نوازندگى مى‏كردند.از اين رو به طريق امويان رفتند.

خلفاى اموى و عباسى و ديگر سلاطين و اميران حاكم در مناطق تمدن اسلامى درترويج و تكميل موسيقى كوشش داشتند و براى رسيدن به آن مقصود همه قسم كمك‏مى‏كردند. خليفگان عباسى مقارن نهضت ترجمه سعى داشتند كه موسيقيدانان وخوانندگان اهل ادب و حكمت نيز باشند تا اشعار را درست‏بخوانند.«ابراهيم بن اسحق‏موصلى‏»موسيقيدان مشهور دوره عباسى علاوه بر اطلاع از موسيقى از علم فقه و صرف ونحو و لغت نيز مطلع بود و«زرياب‏»از هيئت اطلاع كامل داشت.در اين زمان اساس‏تئورى موسيقى عصر اسلامى شكل گرفت.خلفا آهنگسازان را براى مناظره و تحقيق‏جمع كردند و به بهترين آنان جايزه و مقررى دادند.و اينان نيز در موسيقى بسياركوشيدند،چنانكه آهنگهايى ساختند كه فقط در يك حالت‏خوانده مى‏شد.يا آلاتى براى‏موسيقى ساختند كه حالات مختلف را در انسان ايجاد مى‏كرد(داستان مشهور فارابى ازهمين باب است)علاوه بر موسيقى بزمى كه با ظهور اسلام تحريم شده و باز بابه قدرت رسيدن امويان رواج يافت،نوع ديگرى از موسيقى نيز در جامعه عرب جاهلى‏وجود داشت كه آن هم شكل ساده‏اى داشت ولى بعد از اسلام تنوع بيشترى يافت و كمترمورد تحريم قرار گرفت.اين موسيقى عبارت بود از موسيقى رزمى.

در نهضت ترجمه كه دوره انتقال علمى-قبل از آن هنر ملل و نحل مختلف انتقال‏يافته بود-فرهنگ يونانى،ايرانى،هندى(ملل و نحل مشرك)بود،كتابهاى موسيقى رانيز از فارسى و هندى به عربى ترجمه كردند.به اين ترتيب علاوه بر ارتباط انضمامى وذوقى با هنر مشركين ارتباط انتزاعى و علمى نيز بر قرار شد.پس از اين چه در جهات‏ذوقى و چه در جهات علمى بر تنوع موسيقى كوشيدند.آلات موسيقى جديدى اختراع وكتابهاى جديدى در موسيقى تاليف كردند.بدينسان تفكرى در ميان مسلمين تكوين‏يافت كه ديگر از غناى متعارف و موسيقى تفننى اشرافى و مبتذل عصر بريده صورتى‏حكمى يافته بود،گرچه مانند شعر ابتدا متاثر از حكمت‏يونانى بود.حتى در قلمروميتولوژى و قصص اسلامى نيز بنياد فكرى نويى پى‏افكنده مى‏شد كه به موسيقى نيز رنگى‏ربانى مى‏زد.بوركهارت در كتاب هنر مقدس از زبان دو تار زنى سخن مى‏آورد كه بيانگراين معانى است.

«وقتى از او پرسيديم چرا سازش-دوتار كوچك عربى-كه همراه با نواى آن ترنم‏و قصه خوانى مى‏كرد،تنها دو سيم دارد،پاسخ داد:افزودن سيم سومى به ساز،همانانخستين گام در راه بدعت و الحاد است.وقتى خداوند جان حضرت آدم را آفريد،آن‏جان نخواست‏به كالبد در آيد،و چون پرنده‏اى پيرامون قفس تن پرپر مى‏زد.آنگاه‏خداوند به فرشتگان فرمود دوتار را كه يكى‏«نرينه‏»نام دارد و آن ديگرى‏«مادينه‏»،به صدادرآورند و جان كه مى‏پنداشت نغمه در ساز-كه همان كالبد است-جاى دارد،در كالبدشد و بندى آن گشت.از اين رو تنها دو سيم كه همواره نر و ماده نام دارند،براى‏آزاد ساختن جان از بدن كافى است‏» (3) .

در اين ميت(قصص)وجود در معنايى ابدى و جاويدان تجلى مى‏كند.بدينسان در هنراسلامى همه امور شبيه آسمان خدا يا الوهيت مى‏گردد و اين چنين بنياد معنوى موسيقى درعصر اسلامى پى‏افكنده مى‏شود.


پى‏نوشتها:

1)وى بسيارى از نوازندگان و خوانندگان خوش صدا را به بهانه تحريك زنان به زنا ناقص العضو واخته كرد.

2)اولين كسى كه با اتخاذ روشهاى موسيقى ايرانى به ابداع موسيقى تاليفى عربى-ايرانى پرداخت‏«سعيد بن مسجع‏»بود.وى كه بنده‏اى زرخريد بود آوازى نيكو داشت و علاقه‏مند به موسيقى بود.

او تحت تاثير بناهاى ايرانى كه براى ترميم كعبه به كار گماشته شده بودند و موقع كار به عادت‏معمول زير لب زمزمه مى‏كردند قرار گرفت و تصنيفهاى ايرانى را از آنها آموخت و سپس به شام وايران رفت و آهنگهاى رومى و ايرانى را آموخته به حجاز برگشت و آغازگر نحله جديدى شد كه علماى موسيقى در تمدن اسلام به تكميل آن پرداختند.

3)هنر مقدس،تيتوس بوركهارت،ترجمه جلال ستارى،تهران،سروش،1369،ص‏9.