شرايط قبولى توبه
اين بحث از جهاتى حائز اهميت است هم از جهت عملى و هم از جهت اخلاقى و هم از جهت
اعتقادى يعنى به علماى فقه و اخلاق و كلام مرتبط مى شود لكن هر كدام از دريچه خاص
خود از آن بحث مى كند علم فقه از جهت عملى بحث مى كند كه لازمه صحت توبه تدارك عمل
است يا خير؟ و علم اخلاق از جهت تاءثير روحى آن بحث مى كند و علم كلام از اين جهت
كه آيا اساسا توبه امكان قبول شدن دارد يا خير؟ و قبول شدن آن تاءثير در از بين
رفتن عقاب مى كند يا استحقاقا عقاب نفى مى شود؟
لكن بحث ما اينجا اجمالا از جهت علمى آن است با توجه به روايات مربوط به آن ، و با
توجه به مراتب توبه ، شرايط هر مرتبه با ديگر مراتب فرق دارد، نسبت به مرتبه اول كه
توبه از كفر و شرك بود، قبول شدن آن شرطى جز دست برداشتن واقعى از اعتقاد كفرآميز و
شرك آلود ندارد همان طور كه امام باقر عليه السلام فرمود:
(رسول خدا صلى الله عليه و آله يكى از
يهوديان را دعوت به اسلام كرد و پس از اقرار به شهادتين ، آن شخص فوت كرد، آن حضرت
به اصحابش دستور داد كه او را غسل داده و كفن كنند سپس بر او نماز خواند و فرمود:
ستايش براى خدايى است كه يك نفر را به واسطه من از آتش نجات داد(1264))
البته انسان مرتد با اقسامش ، احكام فقهى خاصى دارد كه بايد به رساله عمليه رجوع
كرد.
و همچنين نسبت به توبه از عقايد انحرافى شرط اوليه اش دست برداشتن از آنهاست همان
طور كه روايت كسى كه از اهل بيت بود و به ولايت اهل بيت عليهم السلام اقرار كرد و
سپس وفات كرد، گذشت امام صادق عليه السلام درباره اش فرمود:
(شخصى است از اهل بهشت راوى تعجب مى كند كه او جز اقرار به ولايت كار
ديگرى انجام نداد، حضرت فرمود: از او با آن وضعش چه مى خواهيد؟ به خدا سوگند وارد
بهشت شد(1265))
البته اگر او زنده مى ماند بايد مطابق وظايف شيعيان عمل مى كرد، اين مرتبه نيز ممكن
است احكام فقهى خاصى داشته باشد كه بايد به نظريه فقها مراجعه كرد.
اما شرط قبولى توبه از گناهان اجمالا پس از انجام آنها و تصميم جدى بر ترك آنها،
اگر گناه در اثر ترك واجبى باشد چه حق الله و چه حق الناس بايد آن را تدارك كرد، آن
طورى كه به نظر فقها لازم است مراعات شود، و اگر گناه در اثر انجام كار حرامى باشد،
استغفار و سپس انجام اعمال صالح كافى است البته اگر كار حرام آثار وضعى را در بر
داشته باشد مانند دزدى ، گرفتن ربا و رشوه و وارد كردن ضرر مالى و جانى به كسى ،
بايد مطابق نظر فقها، جبران نيز بشود از اين جهت شخصى در حضور على عليه السلام
استغفار مى كرد حضرت به او فرمود: (مادرت
به عزايت بنشيند آيا مى دانى استغفار چيست ؟ استغفار درجه عليين است كه بر شش امر
تكيه مى كند، اولش : پشيمانى بر آنچه گذشته است ، و دوم آنكه عزم داشته باشى كه آن
را هيچ گاه انجام ندهى ، و سوم : حقوق مردم را ادا كنى تا وقتى با خداوند عز و جل
ملاقات كردى چيزى به عهده ات نباشد، و چهارم : توجه كنى به هر امر واجبى كه ترك
كردى تا حقش را اداء كنى و پنجم اينكه گوشت بدنت را كه از حرام روئيده است با حزن و
اندوه آب كنى تا پوستت به استخوان بچسبد و گوشت جديد بر آن برويد و ششم اينكه به
بدنت درد طاعت را بچشانى همان طور كه شيرينى معصيت را به آن چشاندى ، پس در اين وقت
استغفار كن
(1266)). اين مطالب و امثال
(1267) آن ، شرايط لازم براى توبه مقبوله است ، البته شرايط و آداب غير
لازمه اى نيز دارد كه در كتب ادعيه و بويژه مفاتيح الجنان ذكر شده است و خوب است
آنها نيز مراعات شود، و با داشتن اين شرايط توبه نصوح يعنى خالص تحقق پيدا مى كند
زيرا بنده در اين حال قصد(1268)
دارد كه به آن گناه برنگردد و باطنش
(1269)
مانند ظاهرش بلكه برتر از آن باشد و منافات ندارد كه توبه نصوح محقق شود لكن در اثر
لغزش سهوا مرتكب گناه شود زيرا چنين شخصى باز توبه مى كند و به فرموده
(1270) ائمه عليهم السلام خداوند چنين بنده توبه كننده اى را دوست دارد،
ولى كسى كه در حال استغفار و توبه ، قصد رجوع مجدد به گناه را داشته باشد نه تنها
توبه اش محقق نشده است بلكه مانند مسخره
(1271)كننده مى باشد، از اين جهت خداوند يكى از شرايط مغفرت گناه را عدم
اصرار بر گناه دانسته
(1272) است و اصرار بر گناه هم با توبه سازگارى ندارد و اگر كسى گناه كند
و استغفار نكند و قصد توبه هم نداشته باشد او مصر بر گناه است ، بنابراين مؤ منين
با ارتكاب گناه نبايد از رحمت الهى ماءيوس شده و بفرموده امام باقر عليه السلام :
(هر وقت مؤ من با استغفار و توبه به طرف خداوند متعال برگردد خداوند نيز
با بخشش بر او برمى گردد(1273)).
اما شرط قبولى توبه از اتصاف به رذايل اخلاقى و نيز توبه از ترك اولى ، بيرون كردن
اوصاف رذيله از نفس و مجاهده با آنها و نيز ترجيح دادن هواى مولى و خواسته او بر
هواى نفس و خواسته خود است همان طور كه اولياى الهى وقتى بين دو امر مردد مى شدند
كه كدام يك را انتخاب كند در حالى كه هر دو مورد رضايت الهى بود آن طرفى را انتخاب
مى كردند كه بر نفس سختتر است و اين امر از سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
نقل شده است
(1274) و شرط قبول توبه نسبت به مراتب ديگر را خود مقربين و صاحبان آن
مقامات بهتر مى دانند و ديگران نه از آن حالت خبرى دارند و نه از آثار آن ، فقط از
ايشان استغفار متعدد و خاصى نقل شده است .
زمان قبولى توبه
پس از بيان شرايط قبولى توبه اين بحث مطرح مى شود كه تا چه وقتى توبه انسان قبول مى
شود و در حقيقت توبه از انسان واقع مى شود. قرآن كريم براى هشدار به انسانها كه
خيال نكنند همواره استعدادشان براى رجوع به حق تعالى و قبول بندگى او و ربوبيتش
باقى مى ماند مى فرمايد: انما التوبة على الله للذين يعملون
السوة بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما و
ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان و لا
الذين يموتون و هم كفار اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما
(1275)، (فقط رجوع بر خداوند
براى كسانى است كه از روى جهالت كار بد انجام دهند و در زمان نزديك توبه كنند پس
خداوند بر ايشان توبه مى كند و خداوند عالم صاحب حكمت است و براى كسانى كه كار بد
انجام مى دهند تا وقتى مرگشان برسد مى گويند الآن توبه كردم ، توبه محقق نمى شود و
همچنين براى كسانى كه در حال كفر مى ميرند توبه نيست ، براى ايشان عذاب دردناكى را
آماده كرده ايم ) از آيه شريفه استفاده
مى شود كه براى دو دسته توبه محقق نمى شود، اول كسانى كه همواره گناه مى كنند و به
فكر توبه نيستند تا وقتى كه مى فهمند به طور قطعى در آغوش مرگ قرار گرفته اند ديگر
توبه آنها توبه نخواهد بود، دوم كسى كه با حال كفر از دنيا مى رود، از اين جهت از
امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام - ترديد از راوى است - نقل شده است كه فرمود:
ان ادم عليه السلام قال : يا رب سلطت على الشيطان و اجريته منى مجرى الدم فاجعل لى
شيئا فقال : يا آدم جعلت لك ان من هم من ذريتك بسيئة لم تكتب عليه ، فان عملها كتبت
عليه سيئة و من هم منهم بحسنة فان لم يعملها كتبت له حسنة و ان هو عملها كتبت له
عشرا قال : يا رب زدنى ، قال : جعلت لك ان من عمل منهم سيئة ثم استغفر غفرت له قال
: يا رب زدنى ، قال : جعلت لهم التوبة و بسطت لهم التوبة حتى تبلغ النفس هذه ، قال
: يا رب حسبى
(1276)، (حضرت آدم عليه
السلام عرض كرد: پروردگارا؛ شيطان را بر من مسلط كردى - اختيار وسيع در اغواء به او
دادى - و او را مانند جريان خود در من جارى گردانيدى ، پس براى من چيزى قرار بده ،
خداوند فرمود: اى آدم ؛ براى تو قرار دادم كه از ذريه ات كسى كه قصد معصيت كند بر
او نوشته نشود و اگر آن را عمل كرد يك گناه بر او نوشته شود، و كسى كه قصد حسنه كند
اگر آن را عمل نكند يك حسنه برايش نوشته شود و اگر آن را عمل كرد ده تا برايش نوشته
شود، عرض كرد: پروردگارا؛ برايم زياد كن ، فرمود: براى تو قرار دادم كه كسى كه
گناهى انجام دهد سپس استغفار كند برايش ببخشم ، عرض كرد: پروردگارا، برايم زياد كن
، فرمود: براى ايشان توبه را قرار دادم و آن را برايشان توسعه دادم تا وقتى كه نفس
به سينه برسد، عرض كرد: پروردگارا؛ مرا كفايت مى كند)
رواياتى
(1277) باين مضمون وارد شده است كه تا وقتى كه انسان قطع به مردنش پيدا
نكرده است توبه اش پذيرفته مى شود و نشانه اش آن است كه در فكر تدارك مى افتد و
اگر خودش موفق نشود آن را تدارك كند وصيت به تدارك آن مى كند، ولى وقتى فهميد
مرگش حتمى است اگر تاكنون موفق به توبه نبوده است ديگر موفق به آن نخواهد شد زيرا
گرفتاريهاى روحى او به قدرى است كه فرصت براى فكر توبه نمى يابد. و درباره دسته دوم
راوى از امام رضا عليه السلام سؤ ال مى كند: (به
چه سبب خداوند فرعون را غرق كرد و حال آنكه به او ايمان آورد و اقرار به توحيدش
نمود؟ حضرت فرمود: زيرا او هنگام ديدن عذاب ايمان آورد و ايمان با چنين حالتى قبول
نيست ، و اين حكم خداوند متعال است درگذشتگان و آيندگان ، خداوند عز و جل مى
فرمايد: پس وقتى عذاب ما را ديدند گفتند فقط به خداوند ايمان آورده و به آنچه شرك
مى ورزيديدم كافر شديم پس ايمانشان نفعى به حالشان ندارد وقتى عذاب ما را ديدند، و
خداوند عز و جل مى فرمايد: روزى بعضى آيات پروردگارت مى آيد كه ايمان كسانى كه قبل
از آن ايمان نياورده بودند يا در ايمانشان خيرى را به دست نياورده بودند، نفعى
ندارد، و همچنين فرعون وقتى غرق مى شد گفت : ايمان آوردم كه خدايى جز آنچه بنى
اسرائيل به آن ايمان آوردند نمى باشد و من از مسلمانها هستم ، و به او گفته شد:
الان - ايمان آوردى - و حال آنكه قبل از اين عصيان كردى و از مفسدين بودى
(1278))، خلاصه آنكه ايمان و
توبه در حال اختيار مفيد است و پس از اتمام حجت بر انسان به گونه اى كه به حالت
اضطرار بيافتند ايمان فايده اى ندارد، از اين جهت ، از بعضى روايات استفاده مى شود
كه گروه سومى نيز هستند كه راه توبه بر آنها بسته مى شود، امام صادق عليه السلام مى
فرمايد: (همواره در زمين حجتى براى
خداى متعال وجود دارد كه حلال و حرام را مى شناسد و به راه خداوند عز و جل دعوت مى
كند و حجت از روى زمين قطع نمى شود مگر چهل روز قبل از روز قيامت ، و وقتى كه حجت
برداشته شد درهاى توبه بسته مى شود و كسى كه بعد از برداشته شدن حجت ، ايمان آورد
ايمانش فايده ندارد، ايشان بدترين خلق خداوند هستند كه قيامت برايشان برپا مى شود(1279)).
اقسام توبه
از آيات و روايات استفاده مى شود كه رحمت الهى آن قدر وسعت دارد كه براى مؤ منين دو
نحوه بازگشت قرار داده است كه دومى متفرع بر اولى است و آنها عبارتند از:
الف - توبه مستقيم : و آن به گونه اى است كه انسان ايمان آورده و التزام قلبى به
لوازم آن داشته باشد و اگر چنانچه غفلتى بر او عارض شد و گناهى از او سر زد، متذكر
شده و توبه كند كه اگر گناه
(1280) مخفى بوده در حال خفا توبه كند و كار نيكى انجام دهد و اگر آشكارا
بوده آشكارا توبه كند و كار نيك هم انجام دهد - با شرايطى كه ذكر گرديد.
ب - توبه غير مستقيم : و آن به اين گونه است كه خداوند متعال ملائكه و انبيائش را
واسطه طلب آمرزش مؤ منين قرار داده است كه با استغفار ايشان ، مؤ من نورانيت بيشترى
پيدا كرده و قهرا موفقيتهاى بيشترى را در راه خيرات پيدا مى كنند، خداوند دعاى
ملائكه را اين گونه بيان مى فرمايد: الذين يحملون العرش و
من حوله يسبحون بحمد ربهم و يومنون به و يستغفرون للذين آمنوا ربنا وسعت كل شى ء
رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك وقهم عذاب الجحيم ربنا و ادخلهم جنات
عدن التى وعدتهم و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم انك انك انت العزيز الحكيم
وقهم السيئات و من تق السيئات يومئذ فقد رحمته و ذلك هو الفوز العظيم
(1281)، (كسانى كه عرش و
كسانى كه اطراف آن هستند را حمل مى كنند با ستايش پروردگارشان او را تسبيح كرده و
به او ايمان مى آورند و براى مؤ منين طلب مغفرت مى كنند - مى گويند - پروردگارا
رحمت و علمت بر هر چيزى وسعت دارد پس ببخش كسانى را كه توبه كرده و از راهت تبعيت
مى كنند و از عذاب جهنم حفظشان كن ، پروردگارا؛ ايشان و پدران و همسران و فرزندان
صالحشان را وارد كن به بهشت عدنى كه به ايشان وعده داده اى زيرا تو عزيز حكيمى ، و
ايشان را از بديها حفظ كن و كسى را كه در آن روز از بديها حفظ كنى پس به او رحم
كرده اى و اين رستگارى بزرگى است ) از
اين آيات استفاده مى شود كه ملائكه نه تنها براى مؤ منين طلب آمرزش مى كنند و مى
خواهند كه از عذاب محفوظ باشند بلكه دعا مى كنند كه ايشان و تابعين ايشان را به
بهشت عدن داخل كرده و از بديها - تجسم اعمال بد كه غير عذاب جهنم است - ايشان را در
قيامت حفظ نمايد، و روايات
(1282) در ذيل اين آيات نيز بر اين مطلب دلالت دارند، علاوه بر آن به
پيامبر رحمتش امر(1283)
مى كند كه براى مؤ منين طلب آمرزش كن . و قبل از آن هم فرزندان حضرت يعقوب على
نبينا و آله و عليه السلام پس از توجه به خطايشان نسبت به حضرت يوسف عليه السلام ،
از آن حضرت خواسته بودند كه برايشان از خداوند متعال طلب آمرزش كند و آن حضرت به
ايشان وعده داد: (بزودى براى شما از
پروردگارم طلب آمرزش مى كنم زيرا بخشنده مهربان است
(1284)) و خداوند متعال نيز
وعده پذيرش اين طلب آمرزش را داده
(1285) است .
آثار توبه
بعد از روشن شدن حقيقت توبه و مراتب و شرايط قبولى آن ، چون توبه يكى از چيزهائيست
كه خداوند به آن امر كرده پس ، از اعمال صالحى است كه براى آن آثارى است لكن هر
گناهى اثر خاصى دارد از اين جهت به اندازه توان آثار آن را بحول و قوه الهى ذكر مى
كنيم تا انشاء الله رغبت بيشترى براى اين عمل صالح پيدا شود و خداوند ما را بر آن
توفيق و تاءييد كند.
1- زدوده شدن ظلمت دل : بر اثر گناه ، جان انسان و ظلمتى پيدا مى كند كه حجا بين او
و پروردگارش مى شود و بر اثر توبه آن ظلمت برطرف مى شود امام باقر عليه السلام مى
فرمايد: ما من عبد الا فى قلبه نكتة بيضاء، فاذا اذنب ذنبا
خرج فى النكتة نكتة سوداء، فان تاب ذهب تلك السواد و ان تمادى فى الذنوب زاد ذلك
السواد حتى يغطى البياض فاذا غطى البياض لم يرجع صاحبه الى خير ابدا و هو قول الله
عز و جل : كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون
(1286)،
(هيچ بنده اى نيست مگر اينكه در دلش
نقطه سفيدى است پس وقتى گناه كرد نقطه سياهى در آن نقطه سفيد وارد مى شود و اگر
توبه كرد آن نقطه سياه از بين مى رود و اگر فرو رفت در گناهان توبه نكرد - آن سياهى
زياد شده تا اينكه سفيدى را مى پوشاند و وقتى سفيدى پوشيده شد صاحبش هيچ گاه به
خوبى برنمى گردد و اين سخن خداوند عز و جل است : نه چنين است بلكه آنچه را كه انجام
مى دادند بر دل ايشان پرده زده است ).
تعبيرات اين روايات تعبيرات تمثيلى است و كنايه از نورانيت دل است به واسطه اعمال
صالحه كه توبه يكى از آنهاست و به واسطه آن ، ارتباط قلبى انسان با حق تعالى و
عوالم غيبى برقرار مى شود.
2- تجديد تاءييد روح : در روايات است كه : (هر
كسى در باطنش دو گوش دارد بر يكى از آنها فرشته اى است كه او را راهنمايى مى كند
و بر ديگرى شيطانى است كه او را اغواء مى كند، يكى امر مى كند و ديگرى نهى مى كند،
شيطان او را امر به معصيت مى كند و فرشته او را از آن نهى مى كند و اين همان سخن
خداوند عز و جل است كه : آن دو گيرنده اعمال از راست و از چپ بنده نشسته اند، هيچ
سخنى نمى گويد مگر اينكه نزد او مراقب آماده اى است
(1287)) در بعضى از روايات
به جاى فرشته روح الايمان را ذكر كرده است ، و در بعضى از روايات امام مى فرمايد:
(خداوند تبارك و تعالى مؤ من را به واسطه روحى از جانب خودش تاءييد مى
كند، كه هر وقت كار نيكى انجام دهد و متقى باشد نزدش حاضر مى شود و هر وقت گناه كرد
و از حدش تجاوز كند از او غايب مى شود پس آن با اوست كه هنگام نيكى كردن از خوشحالى
به حركت مى آيد - و در انسان مستقر مى شود - و هنگامى كه كار بدى انجام مى دهد و در
خاك فرو مى رود، پس بندگان خدا متعهد شويد كه نعمتهايش را در راه اصلاح خويش به كار
بنديد تا يقينتان زياد شود و سود گران قدرى كنيد، خدا رحمت كند كسى را كه قصد خير
كرد پس آن را عمل كرد يا قصد بدى كرد و آن را انجام نداد، سپس فرمود: ما روح را به
طاعت براى خدا و عمل براى او تاءييد مى كنيم
(1288)) از جمع بين اين
روايات به دست مى آيد كه خداوند در هر كسى گرايش به خوبيها و بديها را قرار داده
است همان طور كه از آيات
(1289) قرآنى نيز استفاده مى شود و براى امتحان بشر به شيطان قدرت داده
است تا او را وسوسه كند و ملائكه را هم كه وسايط فيض او هستند موكل كرده تا او را
بطرف خيرات راهنمايى كند، لكن مؤ من مؤ يدهاى والا مقامى دارد كه خود خدا(1290)
باشد با وسايط از فرشته و ائمه عليهم السلام ، وقتى كار نيكى انجام دهد تاءييد الهى
بر او نازل مى شود و وقتى گناه كند آن تاءييد از بين مى رود و چون گناه تاءييد از
بين مى رود، با توبه كه كار نيكى است ، تاءييد الهى تجديد مى شود در اين هنگام
موفقيت براى كارهاى خيرى كه از آن محروم شده بود، پيدا مى شود مانند محروميت
(1291) از نماز شب .
3- گشايش در رزق : امور اين عالم مبتنى بر اسباب و مسببات است لكن اين اسباب و
مسببات گاهى عادى است و همگان مى توانند آنها را درك كرده و بشناسد و گاهى غيرعادى
است ، از نظر(1292)
كتاب و سنت ايمان و تقوى يكى از اسباب گشايشهاى مادى و نزول بركات از آسمان و زمين
است و در برابر، گناه يكى از اسباب باطنى محروميت از رزق و ممنوعيت از بركات آسمان
و زمين است همان طور كه امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
ان الرجل ليذنب الذنب فيدرا عنه الرزق و تلا هذه الآية : اذ اقسموا ليصر منها
مصبحين و لايستثنون فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون
(1293)، (همانا انسان گناهى
انجام مى دهد و رزق از او دفع مى شود، و اين آيه را خواندند: هنگامى كه قسم خوردند
- صاحبان باغ - صبحگاهان حتما درختها را قطع مى كنيم و استثنا نكردند - انشاء الله
نگفتند يا سهم فقرا را جدا نكردند - پس در حالى كه خواب بودند آتشى از طرف
پروردگارت بر باغ گردش كرد) اين آيه كه
حضرت استشهاد كردند دنباله دارد.(1294)
خلاصه آنكه همان طور كه گناه نوعا موجب محروميت از رزق مى شود، ايمان و عمل صالح
يكى از اسباب گشايش در رزق مى شود و توبه يكى از آنهاست از اين جهت حضرت هود عليه
السلام به قومش مى فرمايد: و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا
اليه يرسل السماء عليكم مدرارا و يزدكم قوة الى قوتكم
(1295)، (اى قوم ، طلب مغفرت
كنيد از پروردگارتان سپس به او رجوع كنيد تا آسمان بارانش را بر شما سرازير كند و
بر قوتتان افزوده شود) و در آيه ديگر
مى فرمايد: (با استغفار و توبه به بهره
مندى نيكو مى رسيد و به امور زيادتر نيز نايل مى شويد(1296))
البته گناهان اجتماعى نوعا موجب اين محروميتها مى شود - همان طور كه در بحثهاى
گذشته متذكر شديم -، توبه اجتماعى نيز لازم دارد مانند قصه بالا كه امام عليه
السلام به آن استشهاد كردند هر چند يك نفر از صاحبان باغ آنها را ارشاد كرد لكن چون
باغ براى هر پنج نفر بود و آنها چون تصميمى گرفتند بلا به طور عموم آمد و براى
جبران ، توبه تمامى آنها لازم بود و از عبدالله بن مسعود نقل شده كه گويد:
(به من خبر رسيده است كه ايشان اخلاص پيدا كردند و خداوند صدق ايشان را
شناخت صدقشان را ظهور دادند - و باغ آنها را به باغى تبديل كرد كه درخت انگور داشت
و به گونه اى رشد داشت كه يك شاخته آن را شترى حمل مى كرد(1297)).
4- قطع عذاب دنيايى : آن طور كه از كتاب و سنت استفاده مى شود، خداوند براى تنبه و
بيدارى بشر از خواب غفلت و رجوع به خودش و پيدا كردن شخصيت حقيقى دوباره انسانى ،
عذابها و عقوبتها را در دنيا براى گناهان مقرر فرموده است چه عقوبتهاى فردى يا
اجتماعى ، كه پس از اتمام حجت ، آن عقوبتها نازل شده و آن افراد يا افراد ديگر آنها
را ديده و عبرت بگيرند و براى برطرف شدن اين عقوبتها نيز راهكارى مقرر فرموده و آن
گشودن در توبه بروى بندگان مى باشد - البته ارتباط هر گناه با عقوبت خاص را ما
نمى دانيم و با اين علوم عادى نيز نمى توان فهميد فقط خداوند متعال و هر كس كه او
تعليمش دهد مى دانند - نزول عذاب گاهى به گونه اى بوده است كه يك قوم را از بين مى
برده كه به آن عذاب استيصال گويند مانند قوم عاد(1298)
و ثمود و اين قسم از عذاب در امتهاى قبل از اسلام به صورت سنت الهى درآمده بود و
گاهى قرآن كريم براى هشدار اين امت ، مى فرمايد: (و
اگر برگردند و طغيان كنند، پس يقينا سنت اقوام اوليه گذشت
(1299)) و نيز مى فرمايد:
(پس آيا جز سنت اقوام اوليه را انتظار مى كشند؟ پس هرگز براى سنت خداوند
تبديل نمى يابى و هرگز براى سنت او دگرگونى نمى يابى
(1300)) البته خداوند متعال
به بركت وجود نبى اكرم صلى الله عليه و آله اين نوع عذابها را از اين امت برداشته
است حتى از كفار و مشركين و منافقين ، مى فرمايد:
و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم
(1301)، (و خداوند ايشان را
عذاب نمى كند در حالى كه تو در ميان ايشانى - پيامبر ايشانى -)
در عين حال خداوند يك امان ديگرى براى تمامى ملتها و بويژه اين دين
(1302) قرار داده است كه با تمسك به آن نه تنها از نزول عذاب پيشگيرى مى
شود بلكه پس از وعده اجمالى به نزول عذاب نيز مى توان به واسطه آن ، عذاب را برطرف
كرد و آن توبه و استغفار است ، از اين جهت نسبت
(1303) به قوم حضرت يونس على نبينا و آله و عليه السلام پس از وعده
اجمالى به نزول عذاب ، در آستانه آن : قومش توبه دسته جمعى كردند و خداوند عذاب را
از ايشان برطرف كرد و پس از آن ، حضرت يونس عليه السلام برگشت و به هدايتش ادامه
داد.
5- پوشيده شدن گناه : با توجه به اينكه خداوند متعال براى تحريك بندگان به اطاعت از
دين و برحذر بودنشان از مخالفت با آن و نيز لغو نشدن دينش ، براى مطيعين ثوابهايى و
براى متمردين از آن ، عقابهايى را در آخرت مقرر فرموده است و براى اتمام حجت و
تثبيت عقاب بر آنها، كاتبانى را بر اعمال قرار(1304)
داده است تا هنگام اعتراض انسان بر نزول عقاب و انكار اعمال قبيح ، آنها بر او
شهادت دهند، در عين حال رحمت الهى بر بندگانش اقتضاء كرده است كه گناه سريعا بر او
نوشته و ثبت نشود، بلكه به فرموده امام صادق عليه السلام :
العبد المؤ من اذا اذنب ذنبا اجله الله سبع ساعات فان استغفر الله لم يكتب عليه شى
و ان مضت الساعات و لم يستغفر كتب عليه سيئة ...
(1305)، (بنده مؤ من وقتى
گناهى كرد خداوند هفت ساعت به او مهلت مى دهد پس اگر از خدا آمرزش طلبيد چيزى بر او
نوشته نمى شود و اگر هفت ساعت گذشت و استغفار نكرد يك گناه بر او نوشته مى شود...)
و مطابق بعضى از روايات
(1306) از صبح تا شب مهلت داده مى شود، به هر حال رحمت الهى براى بنده مؤ
من از اين نيز وسيع تر است تا جايى كه اگر گناه هم ثبت شد در مواضعى كه ثبت مى شود،
قابل پوشيده و محو شدن از آن مواضع مى باشد و آن به واسطه توبه است ، از اين جهت
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اذا تاب العبد المؤ من
توبة نصوحا احبه الله ، فستر عليه فى الدنيا و الآخرة قلت : و كيف يستر عليه ؟ قال
ينسى ملكيه ما كتبا عليه من الذنوب ، و اوحى الى جوارحه : اكتمى عليه ذنوبه ، و
اوحى الى بقاع الارض : اكتمى عليه ما كان يعمل عليك من الذنوب ، فيلقى الله حين
يلقاه و ليس شى ء يشهد عليه بشى ء من الذنوب
(1307)، (هنگامى كه بنده مؤ
من توبه نصوح و خالص كند خداوند او را دوست مى دارد، پس در دنيا و آخرت بر او مى
پوشاند راوى گويد: عرض كردم : چگونه بر او مى پوشاند؟ حضرت فرمودند: به فراموشى مى
اندازد دو فرشته اش را گناهانى را كه بر او نوشته اند، و به اعضايش وحى مى كند كه
گناهانش را بر او بپوشاند و به قطعه هاى زمين وحى مى كند كه گناهانى را كه بر رويت
انجام داده است بر او بپوشان ، پس خداوند را ملاقات مى كند در حالى كه چيزى از
گناهان نيست تا بر آن شهادت داده شود).
نتيجه بحث
اين قسمت از زيارت ، رحمت ديگرى را از خداوند متعال نسبت به بندگان بويژه مؤ منين
بيان مى كند كه هر كس واقعا بخواهد به طرف او برود و با هر آلودگى كه داشته باشد او
پذيرايش مى باشد به گونه اى كه آلودگيهايش را مرتفع كرده بلكه گاهى گناهان را به
حسنات تبديل مى كند و نبايد گمان كرد كه به محض گناه كردن و امثال آن ، ديگر كار
تمام شده است ، و راه اصلاح و برگشت وجود ندارد بلكه او خودش بندگانش را به توبه
امر و ترغيب نموده است .
فصل بيست و دوم : مورد رحمت قرار گرفتن گريه از خوف خداوند
چو عبرة من بكى من خوفك مرحومة
عظمت گريه مؤ منان
انسان مؤ من چون به حق تعالى ايمان دارد و ارتباط روحى و عملى با او پيدا مى كند از
عظمت خاصى نزد خداوند متعال برخوردار است بويژه آن وقتى كه اين ارتباط را برقرار مى
كند تا جايى كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: المؤ من اعظم حرمة من الكعبة
(1308)، (مؤ من حرمتش از
كعبه بزرگ تر است ) و چون در برابر حق
تعالى خضوع دارد هر چيزى كه نشانه اين خضوع باشد آن نيز عظمت پيدا مى كند از اين
جهت قرآن كريم پس از ذكر انبياء اولوالعزم و غير ايشان در توصيف آنها مى فرمايد:
اولئك الذين انعم الله عليهم من النبيين من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذرية
ابراهيم و اسرائيل و ممن هدينا و اجتبينا اذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجدا و
بكيا
(1309)، (ايشان كسانى هستند
كه خداوند برايشان نعمت داده است از انبيايى از نسل آدم و از كسانى كه با نوح حمل
كرديم و از نسل ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه هدايت كرديم و انتخابشان نموديم ،
وقتى كه آيات خداوند مهربان بر ايشان خوانده مى شود با حالت سجده و گريه به زمين مى
افتند) و در آيه
(1310) ديگر حالت گريه از خضوع خداوند و به سجده افتادن را از اوصاف
صاحبان علم به حقانيت دين الهى معرفى كرده است ، امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
ما من قطرة احب الى الله عز و جل من قطرة دموع فى سواد
الليل مخافة من الله لايرادبها غيره
(1311)، (هيچ قطره اى نزد
خداوند عز و جل محبوب تر نيست از قطره اشكها در تاريكى شب به سبب ترس از خداوند به
گونه اى كه غير خدا را با آن قصد نكند)
و امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (هر
چشمى روز قيامت گريان است جز سه چشم : چشمى كه از محرمات خداوند پوشيده شود و چشمى
كه در طاعت خداوند شب را به صبح سپرى كند و چشمى كه در نيمه شب از ترس خداوند گريان
باشد(1312))
و در بيان ديگر مى فرمايد: (خداوند عز
و جل به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد: براستى بندگانم به سوى من نزديك نشدند به
چيزى كه محبوب تر باشد نزد من از سه خصلت : حضرت موسى عليه السلام عرض كرد:
پروردگارا؛ آنها چيست ؟ فرمود: اى موسى ؛ زهد در دنيا و ورع از گناهان و گريه از
ترس من ، حضرت موسى عليه السلام عرض كرد: پروردگارا؛ آن كسى كه اين سه خصلت را
داشته باشد چه آثارى دارد؟ خداوند عز و جل به او وحى كرد: اى موسى ؛ اما زاهدين در
دنيا پس در بهشتند، و اما گريه كنندگان از ترس من ، در رفيع اعلى مى باشند به
گونه اى كه كسى با ايشان شريك نيست و اما اهل ورع از معاصى ، از مردم سؤ ال و جستجو
مى كنم ولى از ايشان بازخواست و جستجو نمى كنم
(1313)) عظمت گريه كردن از
خوف خداوند متعال شايد سببش آن باشد كه با حالت گريه دگرگونى واقعى از كرده هاى
خويش در انسان حاصل مى شود و تا حدود زيادى موجب مى شود كه انسان دنبال معصيت نرود،
از اين جهت قطره اشك محبوب خداوند بوده و موجب تقرب انسان به او و گريان نبودن
صاحبش در قيامت مى شود و بدين جهت اگر گريه هم از انسان نيايد، خود را به حالت گريه
كننده
(1314) در آوردن خوب است زيرا تدريجا به حقيقت مى پيوندد، حتى اگر بعضى
توجهات ظاهرى زمينه را براى گريه براى خدا، ايجاد كند آن نيز مطلوب است همان طور كه
راوى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: (مى
خواهم دعا كنم و ميل به گريه كردن دارم ولى اشكم نمى آيد و گاهى ياد مى كنم بعضى از
اقوامم را كه مرده اند و حالت رقت پيدا كرده و گريه مى كنم آيا اين كار جايز است ؟
حضرت فرمودند: بله ، ايشان را ياد كن پس وقتى حالت رقت قلب پيدا كردى گريه كن و
پروردگار تبارك و تعالى را بخوان
(1315)) و چون گريه يك چنين
خصوصيتى دارد، خداوند متعال آن را از اوصاف اهل آخرت معرفى كرده است :
اعينهم باكية ... يبكون على خطاياهم ... مونسهم دموعهم التى تفيض على خدودهم
(1316)،
(چشمان گريان است ... بر گناهانشان
گريه مى كنند... مونس ايشان اشكهايى است كه بر چهره ايشان جارى مى شود)
و يكى از اوصاف عابد شدن و محبين به خود را كثرت گريه از خوف خود دانسته و مى
فرمايد: و خوف يزداد كل يوم فى بكائه ... و يبكى كثيرا
(1317)؛ (و ترسى كه هر روز
گريه اش را زياد كند... و زياد گريه مى كند).
اقسام گريه از خوف خداوند
از بيانات گذشته استفاده مى شود كه وقتى منشاء اشك چشم ايمان به خداوند و قيامت
باشد چه قدر عظمت دارد و يكى از اسباب مهم تحريك انسان به طرف كمال پرهيز از گناه و
عبادت و محب حق شدن و در نهايت قرب به او پيدا كردن است از اين جهت خداوند متعال
بندگان مقرب خود را متصف به اين حالت دانسته است و ائمه عليهم اسلام فرموده اند:
(كه هيچ چيز - از امور مادى - نيست مگر اينكه برايش كيل و وزنى است جز
اشكهاى چشم ، زيرا قطره اى از آن دريايى از آتش را خاموش مى كند(1318))
لكن ارزش آن نيز به حسب درجه معرفت انسان متفاوت است و كيفيت ظهور افعال بر حالات
گوناگون او تكيه مى كند از اين جهت آن داراى اقسامى است . و منافات ندارد كه تمامى
اين اقسام از يك نفر ظهور كند به حسب اختلاف حالات و مقاماتش .
1- گريه از خوف خدا به جهت انجام گناه : اولين مرتبه و موجب براى گريه كردن ، توجه
به گناهان و عقوبتهاى آن است كه اين توجه با رقت پيدا كردن قلب به واسطه گريه ،
انسان را به طرف توبه تحريك مى كند و با آن آثار از بين مى رود، از اين جهت امام
رضا به واسطه پدر بزرگوارش از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
(گاهى فاصله بين انسان و بهشت به سبب زيادى گناهانش مانند فاصله بين
زمين و عرش مى باشد پس او به جهت پشيمانى از آن ، از ترس خداوند عز و جل گريه مى
كند تا اينكه فاصله بين او و عرش نزديكتر از پلك چشم به چشمش مى شود(1319))
و آن حضرت نيز فرمود: كم ممن كثر ضحكه لاعبا يكثر يوم
القيامة بكائه و كم ممن كثر بكائه على ذنبه خائفا يكثر يوم القيامة فى الجنة سروره
و ضحكه
(1320)، (چه مقدار از افرادى
كه خنده بيهوده زياد دارند كه روز قيامت گريه اش زياد خواهد بود و چه قدر از كسانى
كه گريه آنها بر گناهشان از ترس خداوند زياد است كه روز قيامت در بهشت خوشحالى و
خنده زيادى خواهند داشت ) و امام باقر
به واسطه پدر بزرگوارش عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه
فرمود: (خوشا به حال صورتى كه خداوند
به آن نظر مى كند به جهت گريه بر گناهش از ترس خداوند به گونه اى كه غير او از گناه
اطلاع پيدا نكند(1321)).
2- گريه از خوف خدا به جهت مراحل پس از مرگ : انسان مؤ من به جهت اطمينان نداشتن از
خود نسبت به آينده اش كه پس از اين چگونه خواهد بود همواره نگران حالاتش پس از اين
عالم مى باشد و اين گونه نيز بايد باشد. هر چند نسبت به رحمت حق تعالى نيز بايد
اميدوار بود تا حالت بين خوف و رجاء برايش پيش آيد، لازمه اين نگرانى قدم برداشتن
در مسير اصلاح مراحل آينده اش مى باشد و يكى از نشانه هاى اين نگرانى ، حزن و اندوه
و نالان و گريان بودن نسبت به آن است ، از اين جهت امام سجاد عليه السلام در دعاى
ابوحمزه عرض مى كند: (چرا گريه نكنم و
حال آنكه نمى دانم بازگشتم به كجاست و مى بينم نفسم را كه به من خدعه مى كند و
روزگار بر من نيرنگ مى كند و حال آنكه بالهاى مرگ بر سرم سايه گسترانده است پس
چرا گريه نكنم ، مى گريم براى بيرون رفتن جانم ، مى گريم براى ظلمت قبرم ، مى گريم
بر تنگى لحدم ، مى گريم براى سؤ ال نكير و منكر از من ، مى گريم بر خارج شدنم از
قبر، عريان و خوار، در حال سنگينى - اعمال - را بر دوشم مى كشم گاهى به طرف راست
نگاه مى كنم و گاهى به طرف چپم ، مى بينم كه مردم در كار ديگرى غير كار من هستند...(1322)
على عليه السلام مى فرمايد: (و اگر مى
دانستيد آن چيزى را كه من مى دانم از امورى كه بر شما پنهان شده است - از حالات
عالم برزخ - حتما مى رفتيد به بالا بلنديها و بر اعمالتان گريه مى كرديد(1323)).
3- گريه براى شوق به بهشت : هر چند بحث در رابطه با گريه از خوف خداست لكن اين قسم
را براى تكميل بحث گريه ذكر مى كنيم ، نوع مؤ منين ارتباطشان با خداوند يا براى
فرار از عذاب و عقوبتهاى مقرره بر گناهان است و يا براى رسيدن به مواهب مقرره بر
طاعات و بهشت خداوند است ، گريه ايشان نيز همين طور خواهد بود و هر عملى اثر خاصى
دارد كه بر آن مترتب مى شود، رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين رابطه فرمودند:
(كسى كه براى گناهش گريه كند، آن بخشيده مى شود و كسى كه از ترس آتش
گريه كند خداوند از آن پناهش مى دهد و كسى كه براى شوق به بهشت گريه كند خدا او را
در آن اسكان داده و برايش امانى از وحشت بزرگ قيامت ثبت مى كند(1324)).
4- گريه از خوف خداوند به جهت عظمت او: انسان هر مقدار التزامش به دستورات الهى
بيشتر باشد آگاهيش نسبت به حق تعالى بيشتر خواهد شد و قهرا حالات نفسانيش در رابطه
با او متفاوت مى شود يكى از حالات ، ترس انسان است از حق تعالى ، كه گاهى ترس از
او به جهت عذابش مى باشد و گاهى ترس از او به جهت توجه به عظمتش مى باشد و نوعا از
چنين ترسى به خشيت تعبير مى شود و قرآن كريم نيز مى فرمايد: انما يخشى الله من
عباده العلماء(1325)،
(فقط عالمان به خداوند از ميان بندگانش از او مى ترسند)
از اين جهت گريه اين افراد به واسطه توجه به عظمت حق تعالى است كه گاهى از آن غافل
مى شوند، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
(خداوند بنده اى را روز قيامت عتاب كرده و مى فرمايد: بنده من از آتش
ترسيدى و از من نترسيدى آيا حيا نمى كنى ؟ پس ، بنده سرش را به جهت حيا از او به
زير مى افكند(1326))
على عليه السلام نيز در دعاى كميل عرض مى كند: (پس
از تحملم نسبت به بلا آخرت و سختيهاى بزرگ آن چگونه است و حال آنكه آن مدتش طولانى
و جايگاهش دائمى است و از اهلش تخفيف داده نمى شود زيرا آن از انتقام و سخط تو
سرچشمه گرفته است و آن چيزى است كه آسمانها و زمين در برابر آن مقاومت ندارند پس
من چگونه بتوانم در برابرش مقاومت كرده و حال آن كه بنده ضعيف و ذليل و حقير و
مسكين و بيچاره ات مى باشم
(1327)) از اين جهت در وحى
خداوند به حضرت موسى عليه السلام ذكر شد كه : كسى كه از ترس من با توجه با عظمتم
گريه كند در رفيع اعلى است ، به گونه اى كه كسى با او شريك نخواهد بود، و پيامبر
اكرم صلى الله عليه و آله نيز فرمود:
(كسى كه از خشيت خداوند گريه كند خدا
او را با انبياء و صديقين و شهدا و صالحين محشور مى كند و ايشان رفيقان خوبى هستند(1328))
البته با اين افراد بودن ، معنايش نفى رسيدن به بهشت نيست بلكه بهشت داراى مراتبى
است و بهشت اين افراد مقامش بالاتر است ، از اين جهت در حديث گذشته از آن به رفيع
اعلى تعبير شد و در اين روايت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين گونه تعبير مى
فرمايد كه : (كسى كه چشمانش از خشيت
خداوند اشك بريزد براى او، در برابر هر قطره اى از اشك ، قصرى در بهشت است كه به در
و جواهر زينت شده ، در آن چيزهايى وجود دارد كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه
بر قلب بشرى خطور كرده است
(1329)).
5- گريه از خوف خدا به جهت فراق او: بيان شد كه حالات روحى انسان تابع معرفتش مى
باشد كه در اعمال ظاهرى او تاءثير بسزايى خواهد داشت از اين جهت كسانى كه لذت مى
برند و معرفت حق تعالى را چشيده باشند دورى از او را براى خود عذاب مى دانند و گاهى
كه به واسطه اشتغالات عادى ، به فراق از محبوب خود مبتلا مى شوند، سوز و گدازى در
درونشان شعله ور مى گردد و به واسطه گريه آن را ابراز مى كنند و از آن حالت با گريه
، شكوه خود را به طرف محبوبشان مى برند. و در اين باره على عليه السلام مى فرمايد:
البكاء من خيفة الله للبعد عن الله عبادة العارفين
(1330)، (گريه از ترس خداوند
به سبب دورى و فراق از او عبادت عارفان است )
على عليه السلام نيز در دعاى كميل به خداوند عرض مى كند:
فبعزتك يا سيدى و مولاى اقسم صادقا لئن تركتنى ناطقا... لابكين عليك بكاء الفاقدين
(1331)، (پس به عزتت ، سوگند
صادقانه مى خورم اى آقا و مولايم ، اگر مرا بگذارى سخن بگويم - در آتش -... حتما بر
تو گريه مى كنم گريه كسانى كه از دست داده اند - از تو دور افتاده اند).
6- گريه از اشتياق به لقاء خداوند: يكى از حالات محبين واقعى ، اشتياق به ملاقات با
محبوبشان است از اين جهت براى اظهار اشتياق حركات مختلفى را از خود ظهور مى دهند
يكى از آنها كه با لطافتى همراه است گريه مى باشد و روايت
(1332) گريه حضرت شعيب على نبينا و آله و عليه السلام براى اشتياق به
ديدن حق تعالى ذكر شد، و همچنين از رسول خدا و على عليهماالسلام چنين گريه هايى نقل
شده است
(1333) تا اينكه به حالت غشوه مى افتادند و به رسول خدا صلى الله عليه و
آله عرض مى شد: (آيا خدا گناهان گذشته
و آينده شما را نيامرزيده است ؟ - پس چرا اينقدر گريه مى كنيد - حضرت مى فرمودند:
آيا بنده شاكرى نباشم ) بنده شاكر جز
براى مولا و محبت به او، و اشتياق به لقاى او، بندگيش نمى كند. و امام سجاد عليه
السلام نيز مى فرمايد: (هيچ قطره اى
نزد خدا بهتر از اين دو قطره نيست ، قطره خون در راه خدا و قطره اشك در تاريكى شب
كه جز خدا را با آن نخواهد(1334)).