سيماى مخبتين
( شرح زيارت اَمين اللّه )

شيخ محمود تحريرى

- ۱۷ -


آثار گريه از خوف خداوند  
اين قسمت از زيارت درباره رحمت خداوند به گريه كنانى است كه از خوفش مى گريند، هر يك از اقسام گريه آثار خاصى دارد كه رحمتهاى خاصه خداوند را مى طلبد لكن غرض ما در اينجا آن آثار مشتركى است كه بر انواع گريه مترتب مى شود و هر يك نشانه رحمتى است از طرف پروردگار.
1- پاك شدن گناهان : يكى از نشانه هاى پاك شدن از گناه - پس از تحقق شرايط توبه - رقت قلب پيدا كردن است و اين حالت ، نشانه اش تمايل به خدا و انجام اعمال صالح است ، از اين جهت گريه از خوف خدا اين حالت را مى آورد، و على عليه السلام مى فرمايد: بكاء العبد من خشية الله يمحض ‍ ذنوبه (1335)، (گريه بنده از ترس خداوند گناهانش را پاك مى كند) و نسبت به گريه نكردن مى فرمايد: ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الا لكثرة الذنوب (1336)، (اشكها خشك نمى شود مگر به سبب سخت شدن دلها و دلها سخت نمى شود مگر به سبب زيادى گناهان ).
2- نورانى شدن دل : پس از اينكه حجاب از دل انسان برطرف شد نورانيت آن ظهور مى كند و چون گناه حجاب بزرگى است وقتى با گريه از بين رفت ، دل نورانيت پيدا مى كند على عليه السلام مى فرمايد: البكاء من خشية الله ينير القلب و يعصم من معاودة الذنب (1337)، (گريه از ترس خداوند دل را نورانى كرده و حفظ مى كند از اينكه دوباره به طرف گناه رود).
3- مورد رحمت قرار گرفتن ديگران : گريه از خوف تنها آثار فردى ندارد بلكه آثار اجتماعى نيز دارد و به فرموده على عليه السلام : (گريه از ترس ‍ خداوند كليد رحمت است (1338)) و ظهور اين رحمت در اجتماع به اقسام مختلف است چه بسا جلو نزول عقابهايى را مى گيرد و گاهى گشايشهاى مادى و معنوى را براى افراد اجتماع در بر دارد، از اين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: فلوا ان عبدا بكى فى امة لرحم الله عز و جل تلك الامة ببكاء ذلك العبد (1339)، (پس بنده اى در بين جمعيتى گريه كند حتما خداوند عز و جل آن امت را به واسطه گريه آن بنده رحم مى كند) بنابراين گريه از خوف خداوند متعال ، مورد عنايت اوست و رحمتهايى را از جانب حق تعالى به دنبال دارد.
فصل بيست و سوم : كمك خدا به طالبين كمك از او 
و الاعانة لمن استعان بك موجودة
كمك جستن موجودات از خداوند 
از آنجا كه موجودات در هستى و شئون آن فقير بالذات درگاه حق تعالى مى باشند، وجودا سؤ ال كننده از او آفريده شده اند و او نيز آنا فآنا افاضه كننده به آنها مى باشد، قرآن كريم مى فرمايد: يساءله من فى السموات و الارض كل يوم هو فى شاءن (1340)، (آنچه در آسمانها و زمين است از خداوند سؤ ال مى كنند، هر روز او در كارى است ) بنابراين تمامى موجودات چه بفهمند يا نه و چه بدانند يا خير، در ترتب آثار وجودى از خداى متعال كمك مى گيرند، انسان در ميان آنها تنها موجودى است كه ذرات وجوديش ‍ از حق تعالى كمك مى گيرد و مى تواند به آن آگاهى پيدا كرده و در سير نامحدودش آن را پياده كند و كمال حقيقى او نيز در پرتو اين درك و اين عمل است كه كمك كننده مستقل در عالم را براى ترتب آثار موجودات و خويش ، فقط خدا دانسته و از او بخواهد، قرآن كريم از قول حضرت يعقوب عليه السلام خطاب به فرزندش نقل مى كند: والله المستعان على ما تصفون (1341)، (و خداوند فقط كمك جسته شده است بر آنچه شما توصيف مى كنيد) اين سخن پيامبر توحيدى است كه نمى فرمايد: من كمك مى گيرم بلكه بالاتر مى گويد كه جز خدا كمك كننده اى نيست و موجودات نيز جز از او كمك نمى گيرند و شبيه اين تعبير را خداوند متعال در قرآن كريم از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند.(1342)
انواع كمك گرفتن از خداوند  
از آنجا كه انسان موجود مختارى است كه با آگاهى فعاليتهايش را انتخاب مى كند از اين جهت كمك جستن او از حق تعالى با ساير موجودات فرق دارد و داراى اقسامى است .
1- كمك گرفتن در امور تكوينى : يكى از جهات امتياز انسان ، بعد مادى اوست از جهت اينكه فعاليتهاى مادى او نيز داراى ابعاد مختلف و گسترده اى است كه كمتر موجودى از مخلوقات هستى به اين پايه مى رسد در عين حال با تمامى اين پيچيدگى ، به خداوند وابسته است كه اگر او آنى از كمك به انسان دريغ كند نابود مى شود، انسان موحد با تاءمل در اين خصوصيات ، خود را متكى به اين كانون كمال نامتناهى دانسته و در تمامى امور با پيمودن مسير عاديش ، از او كمك مى گيرد از اين جهت در شرع مقدس مستحب است كارها با (بسم الله الرحمن الرحيم ) شروع شود، على عليه السلام نيز به محمد بن ابى بكر سفارش مى كند: (و اكثر الاستعانة بالله يكفك ما اهمك ، و يعنك على ما ينزل بك (1343)، (و زياد از خداوند كمك بگير تا امور مهمه ات را كفايت كند و كمك كند بر آنچه به تو نازل مى كند) و به امام حسن عليه السلام نيز سفارش مى فرمايد: و استعنته على امورك (1344)، (و از او بر اموراتت يارى مى جويى ) و در قرآن كريم به دو مورد از موارد مهم ، استعانت به خداوند را در چيره شدن بر امور سفارش مى كند: استعينوا بالصبر و الصلاة ان الله مع الصابرين (1345)، (و به صبر - روزه و نماز يارى جوئيد زيرا خداوند با صابران است ).
2- كمك گرفتن در امور معنوى : خداوند متعال با فرستادن انبياء و اولياء عليهم السلام و دادن ابزار و لوازم به انسان ، كمك مهمى براى حركت تكاملى او نموده است لكن چون موانعى را نيز بر سر راه او - چه در وجودش ‍ و يا خارج وجودش - قرار داده است تا اختيارش را امتحان كند بايد براى فائق آمدن بر آنها از او كمك ديگرى گرفت و بدون استعانت به حق تعالى ، نمى توان شروع به تحقق هدف كرد و نه در آن ادامه داد، از اين جهت خداوند پس از دستور به گفتن : (اياك نعبد) كه ما را متوجه مى كند كه هدف چيست و كمال حقيقى هم آن است ، دستور مى دهد به گفتن : (اياك نستعين )، مبنى بر اينكه رسيدن به هدف جز با استعانت از او ميسر نيست و ما بتنهايى او را بندگى كنيم ، على عليه السلام پس از سفارشات و تنبهاتى مى فرمايد: و استعينوا الله على اداء واجب حقه ، و ما لايحصى من اعداد نعمه و احسانه (1346)، (و از خدا يارى جوييد بر اداء حق او و اداء حق آن نعمتها و احسانهاى غيرقابل شمارشش ) و در جاى ديگر پس از سفارش ‍ به تقوى مى فرمايد: و ان تستعينوا عليها بالله (1347)، (و اينكه يارى طلب از خداوند بر تقوى ) اين اولياء الهى قبل از سفارش به استعانت از خداوند، خودشان نيز اين گونه بودند: و نستعينه على رعاية حقوقه (1348)، (و از او يارى مى جوييم بر انجام حقوقش ).
كمك خداوند به بندگان  
خداوند متعال صفت رحمانيت و رحيميتش علاوه بر اينكه ابتداء به كمك كردن انسان كرده است ، جوابگوى او نيز در كمك خواهى مى باشد و هر مقدار انسان در اين جهت صادق باشد و زمينه يارى شدن را ظهور دهد، از جانب او يارى كردن فعليت پيدا مى كند، همان طور كه على عليه السلام به مالك اشتر در فائق شدن بر مشكلات در امور بويژه مسائل اجتماعى و سياسى و حكومتى اين زمينه را بيان مى فرمايد: و ليس يخرج الوالى من حقيقة ما الزمه الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانة بالله ، و توطين نفسه على لزوم الحق ، و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل (1349)، (و والى نمى تواند از عهده آنچه خداوند بر او لازم گردانيده بيرون آيد مگر با همت ورزيدن و كمك گرفتن از خداوند و وادار كردن خويش بر ملازمت با حق و صبر در امور سبك يا سنگين ) و وقتى بنده اى اين گونه بود يارى خداوند با او مى باشد همان طور كه فرمود: و ان لكم عند كل طاعة عونا من الله سبحانه يقول على الالسنة ، و يثبت الافئدة (1350)، (و براستى براى شما نزد هر طاعتى ، كمكى از خداوند سبحان مى باشد كه در كلامش آن را گفته است - وعده هاى او بر طاعات - و دلها را ثبات و طماءنينه مى دهد) و در سخن ديگر فرموده است : تنزل المعونة على قدر المؤ ونة (1351)، (يارى از طرف خداوند نازل مى شود به اندازه زحمت و مشقت كشيدن ).
فصل بيست و چهارم : فريادرسى خداوند از پناهندگان به او 
و الاغاثة لمن استغاث بك مبذولة
پناهندگى به خداوند  
با توجه به معناى اغاثه و پناه بردن ، معلوم مى شود اين حالت آن وقت براى موجود پيدا مى شود كه از چيزى كه براى وجودش ضرر دارد احساس خطر كند و به چيزى كه اين خطر را برطرف مى كند پناه برد و خود را از آن ضرر حفظ كند. از آنجا كه هر موجودى به حسب مرتبه وجودى خويش نسبت به امورى كه به هر صورت با وجودش تضاد داشته باشد، گريزان است و اين حالت با خلقت آن تواءم است و چون هيچ موجودى مستقلا نمى تواند دفع ضرر از موجودى كند از اين جهت فطرتا به خداوند متعال پناه برده و او را حافظ خود مى داند و انسان نيز از اين حقيقت خارج نيست لكن به حسب مرتبه وجودى او و بودن تضادهاى مختلف براى وجودش ، در تمامى مراحل مى تواند آگاهانه به حق تعالى پناه برد و او را حافظش از رسيدن ضررها بداند و بايد اين گونه باشد زيرا كمال او نيز به اين مرتبه از درك است . قرآن كريم اين حقيقت را در رابطه با انسان بيان مى كند، و كلام حضرت هود على نبينا و آله و عليه السلام را پس از اتمام حجت با قومش ‍ بيان مى كند كه خداوند قومى غير شما را به جاى شما قرار مى دهد و هيچ ضررى هم به او وارد نمى كنيد، سپس مى فرمايد: ان ربى كل شى ء حفيظ(1352) (براستى پروردگارم بر هر چيزى حافظ است )، و همچنين نسبت به ضرر نزدن به طور استقلالى شيطان به كسى و اينكه سلطه او براى امتحان ايمان به آخرت است ، مى فرمايد: و ربك على كل شى ء حفيظ(1353) (پروردگارت بر هر چيزى حافظ است ) و به طور كلى براى حفاظت از ورود امور ضرر زننده كه به امر خداوند وارد مى شود مى فرمايد: للّه للّه له معقبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من امر الله (1354) (براى خداست تعقيب كنندگانى از پيش روى انسان و از پشت سرش كه او را از امر خداوند - نزول انواع عذاب - حفظ مى كند).
امورى كه بايد از آنها به خداوند پناه برد 
انسان به اعتبار ابعاد وجوديش ، امور متضادى دارد كه در رابطه با او شرآفرين است و او را متضرر مى كند، هم به اعتبار ماديتش و هم به اعتبار جنبه روحيش ، به اعتبار اول چون زندگانى مادى محدود است ضررهاى آن نيز محدود است و از اهميت بسزايى برخوردار نيست هر چند از نظر شرع تا آن مقدار كه در تحت قدرت و اختيار بشر است بايد از آن پيشگيرى و دفاع كرد، لكن جنبه روحى از اهميت فراوانى برخوردار است زيرا ضرر در آن جهت با حيات ابدى تنافى دارد و تحملش قابل تصور نيست از اين جهت بايد در همين علم از امور ضرر زننده به حيات ابدى روح با فراهم كردن زمينه پيشگيرى و دفاع از آنها، همواره به خداوند پناه برد و در برابر آنها از او استمداد جست و به او استغاثه كرد تا ما را پناه داده و حفظ نمايد، و مبتلاء به شقاوت ابدى نگرديم ، و به حسب مراتب ايمان امور ضرر زننده مختلف مى شود، آنها عبارتند از هواى نفس و شيطانهاى جنى و انسى و هر چيزى كه ما را از خداوند متعال دور كند از اوصاف رذيله و توجهات شرك آلود، چنانچه خداوند به پيامبرش امر مى كند كه اين طور بگو: و قل رب اعوذ بك من همزات الشياطين و اعوذ بك رب ان يحضرونى (1355)، (بگو پروردگارا، به تو پناه مى برم از وسوسه هاى شيطانها و پروردگارا به تو پناه مى برم از اينكه نزد من حاضر شوند). و دو سوره مستقل در اين زمينه بر او نازل شده است و دعاهاى وارده از ائمه عليهم السلام پر است از اين استغاثه ها، بويژه دعاهاى صيحفه سجاديه زيرا ايشان آگاهند از مقدار دشمنى اين دشمنان و ضعف انسان از مقابله مستقيم و بتنهايى با آنها و قدرت حق تعالى بر پيروزى بر آنها و هر مقدار اين آگاهيها بيشتر باشد استغاثه بيشتر و شديدتر خواهد بود. امام سجاد عليه السلام پس از تقاضاى عافيت كامل در دنيا و آخرت از خداوند متعال عرض مى كند: (و من و ذريه ام را پناه ده از شيطان رانده شده و از شر جانور كشنده و غير كشنده و همه جانوران و چشم زخم و از شر هر شيطان سركشى ، و از شر هر پادشاه ستمگرى و از شر هر شخص فرو رفته در ناز و نعمتى كه ديگران را به خدمت وامى دارد، و از شر هر ناتوان و توانا و از شر هر بزرگوارى و پستى و از شر هر كوچك و بزرگى ، و از شر هر نزديك و دورى ، و از شر هر كس از جن و انس كه براى پيامبرت و اهل بيتش جنگى را به پا نموده ، و از شر هر جنبده اى كه تو بر آنها تسلط دارى ، زيرا تو بر صراط مستقيم مى باشى (1356)).
پناه دادن خداوند  
خداوند متعال به مقتضاى صفت رحيميتش ، هر كس واقعا به او پناه برد، صفت خاصه اش - مغيث - را ظهور مى دهد و او را از آن چيز پناه داده و مانع مى شود كه به او ضرر بزند، همان طور كه نسبت به اوليائش اين طور بوده است و حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمايد: وقتى حضرت موسى عليه السلام بر فرعون وارد شد اين دعا را خواند للّه للّه اللهم انى ادرءبك فى نحره و استجير بك من شره و استعين بك (1357)، (پس خداوند امنيت قلب فرعون را مبدل به خوف كرد). البته اگر شرايط پناهندگى فراهم باشد و مصلحت هم باشد كه او پناه دهد، زيرا گاهى انسان واقعا نسبت به امر ناگوارى مانند دشمن خارجى يا مرض يا امور ناگوار عالم ماده به خداوند پناه مى برد لكن مصلحت نيست آنها از او دفع شود و خداوند مى خواهد بنده اش را امتحان كرده ، يا گناهش را پاك كند و يا به مقامات بالاتر ترفيعش دهد و يا ماهيت دشمنش را آشكار كند، همان طور كه نسبت به اوليائش گاهى اين چنين بوده است و به عنوان نمونه حضرت موسى و هارون براى نابودى فرعون ، دعا كردند و به طرف خدا استغاثه نمودند ولى پس از چهل سال مستجاب شد، از اين جهت امام سجاد عليه السلام عرض ‍ مى كند: و اشبه الاشياء بمشيتك و اولى الامور بك فى عظمتك ، رحمة من استرحمك و غوث من استغاث بك (1358)، (و شبيه ترين چيزها به خواسته ات و سزاوارترين امور به تو در عظمتت ، رحمت كسى است كه از تو رحمت طلب مى كند و فريادرسى از كسى است كه به تو پناه مى برد) و همچنين عرض مى كند: و اغاثتك قريب من المستغيثين (1359)، (و فريادرسى تو نزديك است براى فريادكنان ) و اين صفت خداوند آن قدر ظهور دارد كه امام رضا عليه السلام يكى از علتهاى غرق شدن فرعون را استغاثه او به حضرت موسى عليه السلام معرفى كرده و مى فرمايد: (او به خداوند استغاثه نكرد پس خداوند عز و جل به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد: اى موسى ؛ به فرياد فرعون نرسيدى چون او را خلق نكرده بودى و اگر به من استغاثه كرده بود حتما به فريادش مى رسيدم ولكن وقتى تو را خواند كارش را به تو واگذار كردم (1360)) البته كفر طولانى فرعون مانع اصلى از اين توجه شد، و شبيه به اين تعبير درباره قارون نيز آمده است كه خداوند فرمود: (اى موسى ؛ به عزت و جلال و بخشش و بزرگى و برترى مقامم سوگند؛ اگر قارون همان طور كه تو را خواند مرا مى خواند حتما او را اجابت مى كردم (1361)) و نيز از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه : (وقتى حضرت يونس عليه السلام به دريايى گذشت كه قارون در آن بود، قارون به فرشته موكل بر خويش گفت : اين سر و صدا چيست كه مى شنوم ؟ فرشته به او گفت : اين يونس است كه خدا او را در شكم ماهى حبس نموده است ، هفت دريا را گشته تا به اين دريا رسيده است پس اين صدا و ترس ‍ براى مكان اوست ، به او گفت : آيا اجازه مى دهى با او سخن بگويم ؟ گفت اجازه دادم ، قارون به حضرت يونس گفت : چرا به سوى پروردگارت توبه نكردى ؟ همين كلام را حضرت يونس به او فرمود: قارون گفت : توبه من به حضرت موسى واگذار شد ولى او توبه مرا قبول نكرد، اگر تو به طرف خدا توبه كنى در اولين قدم او را پذيراى خود مى يابى (1362)). بنابراين رحمت واسعه خداوند بگونه اى است كه هر كسى اگر واقعا به طرف او برود و او را پناه خود بداند او پناهش مى دهد.
فصل بيست و پنجم : برآورده شدن وعده هاى خداوند 
وعداتك لعبادك منجزة
تفضل خداوند نسبت به اطاعت كنندگان  
خداوند متعال لطفهاى مختلفى به بندگانش دارد، از طرفى به ايشان نعمتهاى غير قابل (1363) شمارش عنايت فرموده است و به اين جهت عقل حكم مى كند كه بايد از او اطاعت كنى و فرامينش را دقيقا مراعات كرده و امورى را كه نهى كرده است مرتكب نشوى كه اگر او را مخالفت كنى مستحق عقوبت مى باشى ، و از طرف ديگر براى رساندن ايشان به نعمتهاى ديگرش ، دستوراتى به آنها داده است و اين دستورات نيز از نعمتهاى (1364) اوست كه مطابق با مصالح وجودى آنها مى باشد، و در عين حال براى ترغيب ايشان به انجام دستورات ، وعده هاى بى شمارى از ثواب براى مطيعين داده است به گونه اى كه هيچ گاه از نظر عقل بنده طلبكار از خداوند نمى باشد بلكه اين لطف خاصى است به ايشان كه آن از كرم وجود بى پايان خدا سرچشمه مى گيرد همان طور كه على عليه السلام نيز مى فرمايد: لكنه سبحانه جعل حقه على العباد ان يطيعوه ، و جعل جزاءهم عليه مضاعفة الثواب تفضلا منه (1365)، (لكن خداوند سبحان حقش را بر بندگان اطاعتش قرار داده و جزاى ايشان را بر خويش زياد شدن ثواب ، به سبب تفضلى از طرف خويش مقرر فرموده است ) حتى به اين مقدار نيز اكتفا نكرده بلكه مى فرمايد: من جاء بالحسنة فله عشر امثالها(1366)، (كسى كه كار نيكى انجام دهد پس براى او ده برابرش مى باشد) و در بعضى از آيات مى فرمايد: من جاء بالحسنة فله خير منها(1367)، (كسى كه حسنه اى انجام دهد براى او بهتر از آن خواهد بود) ولى در طرف معصيت فرموده است : و من جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها و هم لا يظلمون (1368)، (كسى كه كار بدى انجام دهد جز به مانند آن جزا داده نمى شود در حالى كه ظلم نمى شود). در فرمايشات (1369) مفسرين كلامش آمده است كه كسى كه قصد كار نيك كند يك حسنه برايش نوشته مى شود و كسى كه قصد كار بد كند برايش نوشته نمى شود و همچنين نوشتن معصيت تا هفت ساعت به تاءخير مى افتد تا شايد توبه كند و پس از نوشتن نيز جاى برطرف كردنش به واسطه توبه باقى مى باشد كه بحث آن گذشت ، با اين بيانات اگر وعده ثواب و پاداش دهد آن جز تفضل و عنايت خاص او نمى باشد نه اينكه انسان مستحق آن باشد يا مستحق آن بشود. امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: (كسى كه خداوند بر عملى به او وعده ثواب دهد آن را مى دهد، و كسى كه خداوند بر عملى به او وعده عقابى دهد خداوند نسبت به آن مخير است (1370)). اين يك بحثى است كه در علم كلام (1371) علماى عقايد به آن پرداخته اند.
وعده ثوابهاى بيشمار 
يكى از مباحثى كه نوعا به ذهن مى آيد و مطرح نيز مى شود و براى اذهان عادى قابل هضم نمى باشد، آن است كه چطور مى شود براى اعمال محدود و كمى كه انسان انجام مى دهد اين همه ثواب و پاداش مترتب شود و انسان چه قدر به آنها نياز دارد؟ جوابش اين است كه اولا تفضل خداوند و كرمش ‍ بى پايان است و با توجه به اوصاف كماليه او اين استعباد بى مورد است و ثانيا انسان پس از اين عالم ، زندگى ابدى برايش مقرر شده است كه در اين زندگانى نياز بى پايان نسبت به تفضل و عنايات الهى دارد و ثالثا تمامى اين ثوابها براى نوع انسانها باقى نمى ماند بلكه با ارتكاب معصيت آنها را از دست مى دهند بنابراين نه تنها چنين وعده هايى لغو نيست بلكه در جايگاه خودش متحقق مى شود.
در اينجا متذكر مناجاتى از امام سجاد عليه السلام مى شويم ، و لو كافات المطيع على ما انت توليته لا و شك ان يفقد ثوابك و ان تزول عنه نعمتك و لكنك بكرمك جازيته على المدة القصيرة الفانية بالمدة الطويلة الخالدة ، و على الغاية القريبة الزائلة بالغاية المديدة الباقية (1372)، (و اگر مطيع را بر آنچه (عملش كه ) تو او را بر آن موافق كردى پاداش ميدادى ، نزديك بود كه پاداشت را نيايد و نعمتت از او زايل شود - چون عمل انسان چيزى نيست تا پاداش در برابرش قرار گيرد - ولى تو به كرم و بزرگواريت او را بر عمل در مدت كوتاه از بين رفتنى به پاداشى طولانى و جاودانى و بر غايت نزديك نابود شدنى ، به غايت مدت دار باقى ، پاداش مى دهى ).
فصل بيست و ششم : دستگيرى خداوند از سقوط لغزش كنندگان 
و زلل من استقالك مقالة
معناى اقاله خداوند  
اقاله به معناى به هم زدن معامله به صورت يك طرفه است يعنى گاهى در معاملات طرفين شروطى را مى كنند براى ضرر نديدن در آن ، تا بتوانند معامله را به هم بزنند، در اين صورت صاحب شرط حق به هم زدن را دارد و طرف ديگر حق ندارد جلوى او را بگيرد ولى اگر شرط محقق نشد يا تمامى شروط را فسخ كردند، هيچ گاه حق به هم زدن معامله را ندارند، در شرع مقدس مستحب است در اين صورت اگر يك طرف خواست به هم بزند، طرف ديگر اقاله كند و يك طرفه معامله را به هم بزند، با اين بيان اگر رابطه بين مولى و بنده را ملاحظه كنيم مى بينيم كه همواره رابطه يك طرفى است يعنى خداوند متعال حق مطلق دارد كه بر بندگان شروطى را در روابطشان با خويش بگذارد كه اگر از فرمان سرپيچى كردند حق مجازاتهاى سنگين داشته باشد و كسى جلو او را نمى تواند در انجام آن بگيرد و چنين حقى را نيز در زبان وحى به رسولانش اعلان فرموده است لكن نويد بخشش و چشم پوشى از آنها را نيز داده است كه اين نويد فقط اعلان يكطرفه از جانب اوست ، بدون اينكه بنده در اين جهت نيز بر او حقى پيدا كند، پس تمامى بخششهاى خداوند اقاله او حساب مى شود لكن خواستن بنده به زبانهاى مختلف تحقق پيدا مى كند و لطيف ترين زبانها زبان استقاله است كه او را صاحب حق در عدم بخشش بدانيم لكن در عين حال طلب اقاله كنيم تا از سقوط ما در گناهان جلوگيرى كند، از اين جهت على عليه السلام مى فرمايد: فارعوا عباد الله ما برعايته يفوز فائزكم ، و باضاعته يخسر مبطلكم . و بادروا آجالكم باعمالكم ؛ فانكم مرتهنون بما اسلفتم ، و مدينون بما قدمتم . و كان قد نزل بكم المخوف ، فلا رجعة تنالون ، و لا عثرة تقالون (1373)، (پس ‍ مراعات كنيد بندگان خدا آن چيزهايى را كه با رعايتشان رستگار مى شود و با ضايع كردنشان به خسارت مى افتيد، پيشى بگيريد بر مرگهاى خود با اعمالتان ، زيرا شما در گروى آن چيزى هستيد كه پيش مى فرستيد و جزا داده مى شويد به آنچه پيش مى فرستيد و مانند اينكه امر ترسناك - مرگ - بر شما نازل شده پس نه مى توانيد برگرديد و نه از لغزشى اقاله مى شويد) و اين سفره رحمت بى كرانى است كه خداوند متعال در اين عالم براى بندگانش گسترانده است كه اقاله آنها را مى پذيرد، على عليه السلام مى فرمايد: فرحم الله امرا استقبل توبته ، و استقال خطيئته ، وبادر منيته (1374)، (پس خداوند رحمت كند كسى را كه بر توبه اش روى آورد و از لغزشش اقاله طلب كند و بر مرگش پيشى گيرد - نگذارد با آمدنش غافلگير شود -) و يكى از زمينه هاى بسيار خوب موفقيت به اقاله به پيشگاه خداوند و قبول آن ، اقاله ماست از لغزشهاى ديگران در رابطه با خويش ، زيرا با اين كار اين صفت الهى را در خود ظهور مى دهيم و قابليت پيدا مى كنيم كه خداوند نيز اين صفتش را بر ما طهور دهد، على عليه السلام مى فرمايد: اقيلوا ذوى المروءات عثراتهم (1375)، (لغزشهاى صاحب مروت و مردانگى را - كه حاضر شده است به شما اظهار لغزش كند - اقاله كنيد).
فصل بيست و هفتم : محفوظ بودن عمل  عاملين نزد خداوند
و اعمال العاملين لديك محفوظة
حفظ اعمال نزد خداوند  
با توجه به علم بى پايان خداوند متعال و اينكه علم او مانند علوم ما نيست كه از راه اسباب و وسايل حسى يا خيالى يا عقل حاصل شود بلكه علم او احاطه به موجودات و خصوصيات وجوديه ايشان دارد، علم او نسبت به اعمال ما و حفظ آن ، بهتر روشن مى شود. قرآن كريم مى فرمايد: و ربك على كل شى ء حفيظ(1376)، (و پروردگارت بر هر چيزى حافظ است ) لكن در عين حال براى اتمام حجت بر انسان كه هنگام حسابرسى اعمال ، آنها را انكار نكند، خداوند متعال حافظين معصومى را كه از ملائكه مى باشند بر اعمال گمارده است كه بر خصوصيات اعمال و نيات انسان نيز آگاهند، مى فرمايد: للّه للّه و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون (1377)، (و همانا بر شما حافظينى گمارده شده كه نويسنده بزرگوارى هستند، مى دانند آنچه را كه انجام مى دهيد) و چون انسان در عالم ماده قرار گرفته است و اعمالش مانند ساير امور مادى محكوم است به قوانين ماده ، خيال مى كند با حركت و تغيير و زوال و حدوت مستمر عالم ماده ، اعمال او نيز محكوم به اين قوانين است از اين جهت مى فرمايد: ام يحسبون انا لانسمع سرهم و نجواهم بلى و رسلنا لديهم يكتبون (1378)، (آيا گمان مى كنند - كفار و مجرمين - كه ما نهان و رازشان را نمى شنويم بله و حال آنكه رسولان ما نزد ايشان هستند - و اعمالشان را - مى نويسند) يعنى نه تنها ما را به درون آنها آگاهيم بلكه فرستادگانى نيز داريم كه حتى نيات آنها را ثبت مى كنند، خداوند متعال به اين مقدار هم اكتفا نمى كند بلكه براى نشان دادن به انسان كه عالم و خالق و زمامدار آن چقدر محكم و استوار است و چيزى از حيطه علم و قدرت او خارج نيست مى فرمايد: و ما تكون فى شاءن و ما تتلوا منه من قرآن و لاتعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة فى الارض و لا فى السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين (1379)، (و در كارى نمى باشى و نمى خوانى از قرآن ، و عملى انجام نمى دهيد مگر اينكه ما بر شما گواه هستيم هنگامى كه فرو مى رويد در آن ، و از پروردگارت پوشيده نيست به اندازه مثقالى از ذره در زمين و آسمان و نه كوچك تر از آن و نه بزرگ تر مگر اينكه در كتاب آشكار مى باشد) نه تنها اعمال انسان نزد خداوند و حافظين و كاتبين اعمال محفوظ است بلكه آثار آنها نيز ثبت مى باشد، مى فرمايد: و نكتب ما قدموا و آثارهم (1380)، (و آنچه پيش مى فرستند و آثارشان را مى نويسم ) از اين بيانات ثابت مى شود علم خداوند به دقايق و جزئيات اعمال و باطن آنها.
تاءثير توجه به مراقب بودن خدا بر اعمال  
توجه انسان به خداوند متعال حتما تاءثير مثبتى در وجود او و حركات و سكناتش مى گذارد، و چون او داراى ابعاد مختلفى است توجهش به خداوند از هر جهت و صفت و اسمى ، تاءثير خاصش را مى گذارد، غرض از ذكر اسماء و صفات الهى ، علاوه بر بيان حقايق ، توجه دادن انسان است به حق تعالى از آن دريچه ، تا آثارش را مترتب كند، توجه دادن به علم خداوند و حافظ بودن او نسبت به اعمال و نوشتن آنها به وسيله وسايط فيض ، نقش ‍ تربيتى مهمى در اعمال انسان دارد كه او را از درون كنترل مى كند و به اصلاح آنها وا مى دارد و تنها راه اصلاح ريشه اى چنين توجه پيدا كردنى است و هر مقدار اين توجه بيشتر و عميق تر باشد، مواظبت انسان بيشتر و عميق تر خواهد بود و خداوند متعال وقتى بخواهد انسانها را از مخالفت برحذر دارد، كلمه رقيب را كه به معناى حافظى است كه اعمال را ثبت مى كند تا در وقتش به رخ انسان كشيده و او را مؤ اخذه كند، درباره خود به كار مى برد، از اين جهت پس از بيان خلقت انسان و امر به تقوا در رابطه با ايجاد نسل پاك و حفظ روابط اجتماعى سالم ، مى فرمايد: ان الله كان عليكم رقيبا -، (خداوند بر شما مراقب است ) على عليه السلام مى فرمايد:(1381) للّه للّه رحم الله امرا سمع حكما فوعى ، ودعى الى رشاد فدنا، و اخذ بحجزة هاد فنجا، راقب ربه ، و خاف ذنبه ، قدم خالصا، و عمل صالحا... (1382)، (خدا رحمت كند كسى را كه حكمتى را بشنود پس آگاه شود و به راه رشد دعوت شود پس به آن نزديك شود و دامن هدايت كننده اى را بگيرد تا نجات يابد، مراقب پروردگارش بوده و از گناهش بترسد، خالصانه پيش آيد و عمل صالح انجام دهد...) و خداوند در حديث معراج به پيامبرش مى فرمايد اين دسته را وارد بهشت مى كنم كسى كه : يحفظ علمى و نظرى اليه (1383)، (و حفظ كند علم و نظرم را به سوى خويش ) و نسبت به حيات باقيه مى فرمايد: فهى الذى ... يذكر علمى به ويرا قبنى بالليل و النهار و عند كل سيئة و معصية ... فاذا فعل ذلك اسكنت قلبه حبا حتى اجعل قلبه لى و فراغته و اشتغالة و همه لى (1384)، (پس آن براى كسى است كه ... متذكر علمم به خويش باشد و نزد هر گناهى در شب و روز مراقب من باشد... پس ‍ وقتى كه اين كار را كرد محبت به خود را در قلبش ساكن مى كنم تا اينكه قلب و فراغت و اشتغال و همتش را براى خودم قرار دهم ).
فصل بيست و هشتم : نزول رزق موجودات از طرف خداوند 
و ارزاقك الى الخلائق من لدنك نازلة
رازقيت خداوند براى موجودات  
رزق به آن چيزى گفته مى شود كه بقاء موجودات به آن است و چون خداوند متعال موجد موجودات است موجد چيزهايى هم كه به حسب خلقتشان ، بقا آنها به آن است مى باشد از اين جهت مى فرمايد: و ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها (1385)، (و هيچ جنبنده اى نيست مگر اينكه رزقش به عهده خداوند است و او محل قرار و محل كوچ آنهاست را مى داند) يعنى لازمه خالقيت او اين است كه اين امر را نيز خود به عهده گرفته باشد، البته چون خلقت موجودات از حق تعالى به واسطه اسباب و مسببات است آنها نيز به اذن او دخالت در بقاء موجودات و رزق آنها دارند از اين جهت خداوند رزاق بالذات و خيرالرازقين است و موجودات ابزار رازقيت او مى باشند، قرآن كريم پس از نقل تقاضاى حضرت عيسى على نبينا و آله و عليه السلام از خداوند نزول مائده را از آسمان ، خطاب آن حضرت را به خداوند بيان مى كند: و ارزقنا و انت خير الرازقين (1386)، بنابراين رازقيت خداوند از شئون ربوبيتش نسبت به موجودات مى باشد كه به واسطه وسايط فيض و اسباب و مسببات اين عالم از ناحيه خداوند جارى و نازل است .
انواع رزق  
از آيات قرآنى استفاده مى شود كه به حسب نياز موجودات در بقائشان براى رزق اقسامى است .
1- رزق مادى : و آن امورى است كه تمامى موجودات در عالم ماده بقاء جنبه مادى آنها به آن است كه شامل انسان و ساير موجودات مى شود و خداوند متعال براى رسيدن به آن براى هر موجودى ، ابزار و شرايط مناسب آن موجود را فراهم نموده است حتى مورچه (1387) نيز براى رسيدن به آن بايد حركاتى را انجام دهد و در استعمال رزق در قرآن نوعا، اين رزق مراد است .
2- رزق معنوى : و آن امورى است كه بقاء موجود از جهت روحى و جنبه معنوى به آن است و اين امر مربوط به انسان و موجودات شبيه به او مى باشد و شامل تمامى امورى كه حيات معنوى او به آن است مى شود مانند ارسال رسولان الهى و نزول كتب آسمانى ، و براى او ابزارى نيز براى رسيدن به اين رزق فراهم شده از قبيل عقل ، تمايلات الهى و فطرى ، فكرى ، اراده و انتخاب ، قرآن كريم از اين امور به عنوان رزق صراحتا تعبير نكرده است لكن براى آثار تبعيت از آنها تعبير رزق را آورده است و در جايى پس از اوصاف مؤ منين مى فرمايد: اولئك هم المؤ منون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق كريم (1388)، (ايشان مؤ منين حقيقى هستند برايشان نزد پروردگارشان درجات و مغفرت و رزق كريم است ) و مراد از رزقى كه با كرامت توصيف شده است درجات قرب انسان به خدا مى باشد كه به حسب درجات ايمان ، درجاتى از اين رزق معنوى را خداوند نازل مى فرمايد.
زمينه هاى گشايش و محروميت از رزق  
با بيانات گذشته روشن شد كه خداوند متعال رازق بالذات تمامى موجودات است لكن براى انسان زمينه هايى را ايجاد كرده است تا به طور عادى از اين طريق رزق را نازل گرداند و آن تفكر و تاءمل در پيدا كردن كار مناسب با وضع جسمانى و شاءن اجتماعى و كسب علم در اين جهت اگر نياز به تحصيل علم دارد، يا مشورت با اهل آن در صورت قصور فكر از رسيدن به شغل مناسب ، سپس آن را از راه حلال به دست آوردن و درآمدش را با اندازه گيرى در مسير حلال خرج كردن بدون اسراف و تبذير و به اندازه كفايت بودن ، اين امور زمينه هاى كلى براى رسيدن به رزق مناسب براى انسان مؤ من است . تعبير زمينه را به كار برديم ، زيرا تمامى اسباب و مسببات در بقاء وجود موجودات و انسان به دست خداوند است و مطابق فرمايشات ائمه عليهم السلام ما فقط ماءموريم در اين مسير حركتى كنيم بعنوان مثال در مغازه (1389) را باز كرده و جنس مناسب تهيه كرده و در معرض ‍ فروش بگذاريم و نيز خود را زياد به رنج و تعب (1390) نيندازيم و سعى كنيم از راه حلال باشد زيرا رزق مؤ من از اين راه تقسيم شده است و قطعا(1391) به آن مى رسد هر چند از راههايى كه گمان (1392) نمى كرده است و از خداوند نيز رزق (1393) واسع را بخواهد و در مخارج ميانه روى را اساس كار خود قرار دهيم كه به فرموده (1394) ايشان ، باعث مى شود امر محدودى رشد كند و آن نصف زندگى است و مانع هلاكت است و با مراعات اين امور بايد به مسبب الاسباب توجه داشت كه او مدير و مدبر و رازق واقعى است و اگر چنانچه اين امور، سبب گشايش در زندگى و اداره آن به حسب متعارف نگرديد و انسان در تنگناى زندگى قرار گرفت ، بايد دانست (1395) كه مصلحتى در كار است كه ما آن را نمى دانيم و شايد حفظ دين در گرو آن باشد ولى خداوند متعال مى داند، همان طور كه امور ديگر اين عالم نيز اين گونه است از قبيل مرض و گرفتاريهاى ديگر، آنجا بايد راضى به قضاى الهى بود البته وظايف ديگرى پس از آن بعهده خود و ديگران مى باشد و الان در صدد بيان آن نيستيم ، به هر حال رسيدن (1396) به دنيان و نرسيدن به آن ، براى انسان امتحان است تا صفات درونى و ارتباطش با عالم غيب ، سنجيده شود، و هيچ كدام بتنهايى ملاك خوبى و بدى انسان نمى باشد و همان طور كه ميانه روى (1397) در زندگى و صدقه دادن (1398) زمينه نزول رزق و بركت در زندگى و نيازمند نشدن مى باشد، آزاد بودن در مخارج و اندازه گيرى (1399) نكردن در زندگى و اسراف و تبذير كه خود گناهى است و نيز بعضى از گناهان ديگر مانند زكات ندادن (1400) و كم فروشى از زمينه هاى محروميت از رزق مى باشد، البته خداوند متعال امثال اين بلاها را گاهى براى كفار و منحرفين از دينش ‍ نازل مى كند تا آنها نيز عبرت گرفته و به طرف خداوند رجوع كنند، لكن نوعا اين گونه نيست تا اينكه بر ايشان اتمام حجت شود و ظرفيتشان از گناه و آلودگى سرشار شود.
آثار توجه به رازقيت خداوند 
همان گونه كه گفته شد توجه به هر يك از اسماء و صفات الهى تاءثيراتى فردى و اجتماعى در وجود انسان دارد و از جمله اين صفت مى باشد - البته اين آثار عمدتا بر رازقيت خداوند در امور مادى مترتب مى شود - و آنها عبارتند از:
الف - نگرانى نداشتن نسبت به رزق : انسان در ميان موجودات به لحاظ ساختمان وجودى كه برايش مقرر شده است موظف است كه براى امرار معاش خود از تهيه مسكن و لباس ، خوراك و ساير چيزهايى كه در بقايش به آن نياز دارد، اقدام كند و چنانچه در يكى از اين شئون سستى و تخلف كند مؤ اخذه نيز مى شود و يكى از كسانى كه دعايش مستجاب نمى شود كسى است كه بدون فعاليت در طلب رزق ، از خداوند رزق طلب كند، خداوند به او مى فرمايد: مگر راهش را برايت فراهم نكردم چرا از راهش نرفتى ؟ و ائمه عليهم السلام دوست ندارند كه مؤ منين ، خود را سربار ديگران بكنند و به دليل تنبلى و سستى دنبال كسب و كار نروند تا مبتلا(1401) به فقر شده و مجبور شوند نزد هر كس و ناكسى دست دراز كنند و آبروى خويش را بريزند، از اين جهت على عليه السلام به خداوند عرض مى كند: (خدايا چهره ام را با دارايى حفظ كن و آبرويم را با در تنگنا قرار گرفتن مريز، تا از طالبين رزق تو، رزق طلب كنم و دل مخلوقات بدت را به دست آورم و مبتلا شوم به ستايش ‍ كسى كه به من مى دهد و امتحان شوم به مذمت كردن كسى كه از من منع مى كند و تو پشت سر تمامى اين امور، زمامدار دادن و منع كردن مى باشى (1402)) و از طرف ديگر به دستور ائمه عليهم السلام رزقى را طلب مى كنند كه به اندازه كفايت باشد به طورى كه به تكاثر نينجامد، و در عين حال انسان مؤ من خود و ديگران را روزى رسان نمى داند بلكه فعاليتها را زمينه ساز براى نزول رزق از طرف حق تعالى مى داند زيرا به گفته خداوند ايمان دارد كه رزق انسانها از طرف او تاءمين شده است ، و فى السماء رزقكم و ما تدعون فورب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون (1403)، (و در آسمان رزق شما و آنچه به آن وعده داده شده ايد - بهشت موجود است پس به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه آن - رزق حتما حق است مانند سخن گفتن شما) و نيز مكرر فرموده است كه : الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر(1404)، (خداوند گشايش مى دهد رزق را براى كسى كه بخواهد و تنگ مى گيرد) على عليه السلام در يك كلام جامعى مى فرمايد: (بدانيد به علم يقينى كه خداوند قرار نداده است براى بنده هر چند تلاشش زياد باشد و سخت كوش باشد و چاره انديش اش قوى باشد، بيشتر از آنچه در لوح محفوظ برايش مقرر كرده و مانع نمى شود بين بنده در حال ضعف و كم كاريش و بين آنچه براى او در لوح محفوظ مقرر فرموده است ، و كسى كه اين مطلب را بشناسد و به آن عمل كند، راحت ترين مردم است در حالى كه در منفعت مى باشد و كسى كه آن را رها كند و در آن شك داشته باشد سرگرمترين مردم است در حالى كه در ضرر است ، و چه قدر افرادى كه در حال نعمت ، به واسطه آن عقب گرد مى كنند و چه كسانى كه در حال ابتلاء به واسطه آن جلو مى روند پس اى كسى كه سود مى طلبى شكرت را زياد كن و از عجله ات كم كن و نزد نهايت رزقت - به اندازه كفايت توقف كن (1405)) از اين بيانات استفاده مى شود كه خداوند طبق مصالحى كه فقط خودش مى داند براى هر كسى رزق معينى را مقرر فرموده است و بايد در مسير رسيدن به آن نيز تلاشى بكند و از تمامى اسباب مقرره براى رسيدن به آن 0 فكر و تدبر و يا مشورت با اهلش و سپس اراده و به كار بستن توان - بهره گيرد و همتش رسيدن به كفايت در رزق باشد و خود را روزى رسان نيز نداند و بداند كه گاهى تلاشهاى زياد بى مورد است و اگر هم به رزق بيشترى برسد شايد موفق به استفاده از آن نشود، و با اين توجهات براى انسان مؤ من آرامشى در كسب رزق پيدا مى شود كه براى ديگران نمى باشد به گونه اى كه رزقش را در مسير شكرگزارى از حق تعالى خرج مى كند و اگر به مواهب بيشترى دست يابد به ديگران رسيدگى مى كند، چون خداوند را روزى رسان مستقل مى داند و به فرموده على عليه السلام : كلكم عيال الله و الله سبحانه كافل عياله (1406)، (تمامى شما عيال و روزى خور خداوند هستيد و خداوند سبحان متكفل عيالش مى باشد) و فكر و قدرت و اراده و علم خود و ديگران را زمينه ساز رسيدن به رزق نازل شده از طرف خداوند مى داند، روى اين حساب با يك دلگرمى و آرامش به وعده هاى الهى نسبت به دادن رزق ، در صحنه كار و تلاش و توسعه و حتى ذخيره (1407) كردنى كه مخالف با دستور الهى نباشد، قدم مى گذارد لكن در اين راه خودكشى نمى كند فقط به اندازه توانش فعاليت مى كند به طورى كه با فعاليتهاى ديگر روحيش تنافى نداشته باشد زيرا به فرموده على عليه السلام : لاينال الرزق بالتنعنى (1408)، (بابه رنج و زحمت افتادن به رزق نمى توان رسيد). و اين مطلب كه در روايات فرموده اند به فكر رزق آينده ات مباش و به فكر رزق همان روزى باش كه در آن هستى ، براى اين است كه توجه ما از خداوند قطع نشود و آرامش درونى به هم نخورد و تنها به فكر رسيدن به رزق نباشيم ، روشن است اگر كسى توجه به رازقيت خداوند نداشته باشد، همواره اشتغال درونيش به رسيدن به رزق مى باشد و از نيازهاى فراوان روحش غافل شده ، علاوه بر پيدا كردن مرضهاى روانى ، يك روح گدامنشى پيدا مى كند كه همواره چشمش به دست اين و آن است كه به او كمك كنند يا سراغ او بيايند، يا نزد اهل دنيا كرنش كند و امثال اين امور كه با روح استغناى انسان از غير خدا ناسازگار است ، از اين جهت على عليه السلام مى فرمايد: ارض من الرزق بما قسم لك تعش غنيا(1409)، (راضى باش به آن رزقى كه قسمتت شده تا با حالت بى نيازى زندگى كنى ).
ب - طمع نداشتن به داراييهاى ديگران : انسان موجودى است كه خلقتش بر اساس اجتماع و بقاء آن ، روابط اجتماعى و تبادل املاكش با ديگران بنا نهاده شده است لكن انسان مؤ من با توجه به مطالب گذشته با حفظ ساختمان خلقتش و ايجاد روابط اجتماعى سالم و صالح ، بر اساس ‍ دستورات خداوند متعال ، هيچ گاه چشم داشت به داراييهاى ديگران ندارد به گونه اى كه آنها را مالك مستقل و مؤ ثر در رفع نيازش بداند زيرا بفرموده امام صادق عليه السلام يقين دارد آنجا كه در جواب سؤ ال راوى كه : (چه چيزى ايمان را در بنده تثبيت مى كند فرمود: ورع ايمان را در او تثبيت مى كند و طمع ، ايمان را از او خارج مى گرداند(1410)) و در روايت ديگر آن حضرت مى فرمايد: ان اردت ان تقر عينك و تناول خير الدنيا و الاخرة ، فاقطع الطمع عما فى ايدى الناس ... (1411) (اگر بخواهى كه چشمت روشن شود و به خير دنيا و آخرت برسى ، پس طمع را از آنچه در دست مردم است قطع كن ...).
ج - آسان انفاق كردن : انفاق نيز يكى از ضرورتهاى اجتماعى است لكن انسان مؤ من به رازق بودن خداوند با ايمان به اينكه انفاقش در راه خدا هدر نمى رود بلكه جايگزين هم مى شود با يك بينشى عميق و با حالت رغبت ، داراييهايش را به ديگران انفاق مى كند، همان طور كه خداوند مى فرمايد: قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر له و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هو خير الرازقين (1412)، (بگو پروردگارم رزق را براى بندگانى كه بخواهد مى گستراند و تنگ مى گيرد و آنچه انفاق كنيد پس او جايگزين مى كند و او بهترين رزق دهندگان است ). زيرا به فرموده على عليه السلام : لم يرزق المال من لم ينفقه (1413)، (كسى كه مال را انفاق نكند آن روزيش ‍ نشده است ) يعنى آنچه را انفاق مى كند مالكش (1414) مى داند، و نيز آن حضرت فرمودند: انكم الى انفاق ما اكتسبتم احوج منكم الى اكتساب ما تجمعون (1415)، (شما به انفاق آنچه كسب مى كنيد نيازمندتر از خودتان هستيد به كسب كردن آنچه جمع مى كنيد) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ان كان الخلف من الله عز و جل حقا فالبخل لماذا؟(1416) (اگر جايگزينى از طرف خداوند عز و جل حق است پس بخل براى چيست ؟) از اين جهت قرآن كريم براى توجه دادن به اينكه انفاق از رزق خداوند است نوعا در اوصاف مؤ منين پس از اقامه نماز مى فرمايد: و مما رزقناهم ينفقون (1417)، (و از آنچه ما روزيشان كرده ايم انفاق مى كنند).
د - توجه نداشتن به انفاق خود: ايمان انسان هر مقدار نسبت به ظهور اسماء و صفات الهى در عالم بيشتر باشد توجهش از غير او كمتر مى شود تا جايى كه ديگر به غير او توجه ندارد، در جنبه رازقيت خداوند متعال نيز اين چنين است وقتى توجه او به رازقيت خداوند متمركز شد با تمام فعاليتهايش در اين جهت ، خود و ديگران را كاره اى نمى داند، نه نسبت به خود و نه نسبت به ديگران ، قرآن كريم براى توجه دادن به اين حقيقت ، تصرف كردن مجاز و حلال در اشياء را متفرع بر رازقيت خداوند كرده و مى فرمايد: و كلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا(1418)، (بخوريد - تصرف كنيد - از آنچه روزيتان كرده است به طور حلال پاك ) و حقيقت فرمايش مولى الموحدين على بن ابيطالب عليه السلام برايش آشكار مى شود كه : كلكم عيال الله و الله سبحانه كافل عياله ، (تمامى شما عيال و روزى خور خدا هستيد و خداوند سبحان متكفل عيالش مى باشد).
خلاصه ، آنكه مطرح شدن رازقيت خداوند براى تمامى موجودات چه كوچك و چه بزرگ ، براى توجه پيدا كردن انسان است تا پس ا ايمان به اين مرتبه از توحيد، آن را مورد توجه قرار داده و عملا مشرك نباشيم بلكه زندگانى موحدانه داشته باشيم يعنى در عين حالى كه ابزار رازقيت او را كه در ما قرار داده است ، به كار مى بنديم ، توجه داشته باشيم كه رزق تنها به دست اوست كه مصالح انسان را مى داند، گاهى در آن گشايشى ايجاد مى كند و گاهى تنگ مى گيرد، ما فقط ماءموريم زمينه اى را براى حصول به آن فراهم كنيم ، انفاق و عدم انفاق ما تاءثير مستقلى در گشايش و عدم گشايش ‍ آن ندارد، البته بعضى از كارها زمينه گشايش در رزق و بعضى از صفات نفسانى و كارهاى حرام و قبيح زمينه محروميت از رزق مى شود كه تمامى آنها براى امتحان شدن مى باشد.