شيوه نامه دائرة المعارف امام حسين(ع)

سید ابولقاسم حسینی(ژرفا)

- ۳ -


منبع نگارى

 3  ـ 1 . پرهيز از هر گونه پانوشت
 

در ايـن دائرة المعارف از هيچ گونه پانوشتى در صفحات استفاده نخواهد شد. مهم ترين غرض پـانـوشـت دهـى ـ كـه هـمـانـا مـعـرّفـى مـآخـذ اسـت ـ از طـريـقـى ديـگـر كـه در ايـن فصل خواهد آمد، برآورده خواهد گشت .

3  ـ 2 . نگرشى عمومى به منابع دائرة المعارف

مـنـابـع هـر مـقـاله بايد با دقّت و امانت در آن ذكر گردند. فهرست منابع يكى از بخش هاى مهمّ سـاخـتـمان مقاله و معرِّف علميّت و غناى آن است . بايد كوشيد كه در قلمرو تخصّصى هر مقاله از منابع متنوّع به زبان هاى گوناگون استفاده شود، به گونه اى كه بتوان با جراءت گفت در تنظيم مقاله از همه منابعى كه بايد، استفاده شده است .

3ـ 3 . لزوم معرّفى منابع همراه با مقاله

بـايـد پذيرفت كه معرّفى مآخذ در هر مقاله سبب مى شود كه حجم دائرة المعارف به گونه اى چـشـمـگـيـر افـزوده گـردد. بـا ايـن حـال ، بـايـد به اين افزايش حجم تن در داد، زيرا در دائرة المـعـارف ـ خـواه الفـبـايـى و خـواه مـوضـوعـى ـ هـر مـقـاله در حـكـم يـك اثـر مستقل است و اين استقلال در همه جنبه ها، از جمله ماءخذ دهى ، بايد لحاظ گردد.

3ـ 4 . لزوم ارائه منابع در دو جايگاه

معمولا از تنظيم دائرة المعارف دو فايده مهم حاصل مى شود:

يك .دستيابى به اطّلاعات علمى بنيادين در هر موضوع .

دو.يافتن ريشه و پايه علمى هر مطلب ، به گونه اى روشن و بى ابهام .

بـراى وصـول به اين هر دو دستاورد، نمى توان خواننده را صرفا به انبوهى از منابع ارجاع داد؛ بـلكـه بـايـد درون مـقـاله و پس از هر مطلب اشاره كرد كه آن مطلب به كدام منابع باز مى گردد. از اين رو، معرّفى منابع در دو جايگاه صورت مى پذيرد: درون مقاله پس از هر مطلب ؛ و پـس از پـايـان مقاله به صورت يك مجموعه . امّا براى پرهيز از افزايش حجم ، معرّفى منابع درون مقاله به كوتاهى صورت مى پذيرد، چنان كه از اين پس گفته خواهد شد.( 3 ـ 9)

3ـ 5 . ارائه (منابع ديگر)

كـتـاب هـاى مـهـمـّى كـه مـحـقـّق ضـمـن تـاءليـف بـه آن هـا مـراجـعـه كـرده ، امـّا بـه هـر دليـل در مـقـاله بـه آن هـا اسـتـنـاد نـكـرده است ، در بخش جداگانه اى پس از منابع ، تحت عنوان (منابع ديگر) ارائه مى گردند. البتّه تعداد اين منابع نبايد از بيست عنوان افزون شود.

3  ـ 6 . لزوم بهره گيرى از نظام واحد منبع دهى

نـظـام خـاصّ بايد در سراسر يك نوشته اِعمال گردد. اگر بناست كه نشانى منابع جداگانه بيايد، ديگر شايسته نيست كه گهگاه هم از نظام منبع دهىِ خطّى همراه با واژگانِ سطر استفاده شود، همچون :

(شـيـخ طـوسـى در مـبـسـوط گفته است : ... ) يا (به نوشته ياقوت در معجم البُلدان ...)يا (اين مطلب در اثبات الوصيّة نيز آمده است ).

3ـ 7 . لزوم بهره ورى از انواع منابع

در دائرة المـعـارف بـنـابـر اسـتـفـاده از هـرگـونـه مـنـبـع مـعـتـبـر و دسـت اول اسـت كـه بر غناى محتواى مقالات بيفزايد. از اين رو، گونه هاى مختلف منابع با زبان هاى عـلمـى دنيا پژوهيده مى شوند؛ گونه هايى همچون : كتاب چاپى ، كتاب خطّى ، مقاله نشريّه اى يا دائرة المعارفى ، رساله دانشگاهى يا حوزه اى ، اطلس ، و جُنگ علمى .

3ـ 8 . باهم آورىِ انواع و جداسازى زبانى

مـنـابـعـى كـه در انـتـهاى مقاله مى آيند، اگر فارسى يا عربى باشند، همراه باهم در يك نظام الفـبـايـى فـهـرسـت مـى گردند؛ و اگر به زبان هاى ديگر باشند، پس از منابع فارسى و عـربـى ، در فـهرستى الفبايى از سمت چپ چيده مى شوند. امّا نوع منبع (كتاب ، مقاله ،...) باعث تفكيك نيست .

3  ـ 9 . چگونگى ذكر منبع درون مقاله

درون مـقـاله ، بـى درنـگ پس از مطلب مربوط، در ميان كمانك سه ويژگى ماءخذ ذكر مى شود و ميان آن ها نشانه ويرگول قرار مى گيرد:

[نام منبع ، شماره مجلّد / شماره صفحه (ها)ى مورد استناد]

تـذكـّر مـهم : در منبع دهى ، از نشانه هاى اختصارى ج و ص استفاده نمى شود، بلكه شماره مجلّد به تنهايى پس از ويرگول ، و شماره صفحه به تنهايى پس از مميّز مى آيد.

نام منبع با حروف خميده و به اندازه حروف متن مقاله درج مى گردد. در اين جا، اگر نام منبع دراز بـاشـد، بـه صـورت مـخـتـصـر و حـتـّى الامـكـان در يـكـى دو كـلمـه ذكـر مـى شـود. مثال :

رجـال شـنـاسـان ، عـمـومـا، بـه اسـتـنـاد اخـبار رسيده از ائمّه ، آن دو را موثّق دانسته اند. (كتاب الرّجال / 71)

هـنـگـامـى كـه امام به كربلا رسيد، پانصد سواره و صد پياده با او بودند. (مُرُوج الذَّهب ، 2 / 61)

تنها در يك مورد لازم است كه چهار ويژگى ماءخذ ذكر گردد و نام نويسنده نيز افزوده شود. و آن ، هـنـگـامـى اسـت كـه مـاءخـذى ديـگـر بـه هـمـان نـام در هـمـان مـقـاله ارائه شـده باشد. در اين حال ، نام مشهور صاحب اثر پس از نام اثر ذكر مى شود؛ به اين شيوه :

[نام ماءخذ، نام مشهور صاحب اثر، شماره مجلّد / شماره صفحه (ها)ى مربوط]

مثال :

(مقتل الحسين ، خوارزمى ، 2 / 25)

3  ـ 10. چگونگى ذكر منبع با صفحات گوناگون

اگـر در يـك مـورد خـاص از چـنـد جـاى مـنـبـعـى اسـتـفـاده شده باشد، به ترتيب سابق منبع دهى درونْمقاله اى صورت مى پذيرد و شماره هاى صفحات مربوط با واو به هم پيوسته مى شوند. اگـر گاه چند صفحه پياپى مورد نظر باشند، شماره كوچك تر سمت راست مى آيد و پس از آن خطّ تيره قرار مى گيرد. مثال :

(بحارالانوار، 25 / 81 و 95 و 107 ـ 109)

3ـ 11 . چگونگى ذكر چند منبع در يك جاى

اگـر بخواهيم براى يك مطلب به چند منبع استناد كنيم ، همان ترتيب پيشين را جارى مى سازيم و هـر منبع را پس از نشانه ( ؛ ) سياه مى آوريم . تقدّم و تاءخّر اين منابع تابع نظام الفبايى است . مثال :

(تاريخ دمشق ، 2 / 107 و 212 ؛ حِلية الاولياء، 3 / 163 ؛ فُتوح البُلدان / 390)

3  ـ 12 . چگونگى ذكر منابع پس از مقاله

3 ـ 12 ـ 1 . كتاب چاپ شده

ويژگى هاى كتاب چاپ شده به اين ترتيب مى آيد:

O نـام مـنـبـع ، نـام و نـام خـانـوادگـى پـديدآورندگان / نام و نام خانوادگى مترجم / نام و نام خانوادگى نقش آفرين مهّم ديگر (نوع نقش از قبيل كوشش ، تنقيح ، ويرايش ، تصحيح ، تحشيه )، شـمـاره مـجـلّد(هـا)، نـام نـاشـر، مـكـان نـشـر، شـمـاره چـاپ ، تـاريـخ نـشـر. مثال :

O شـرح نـهـج البـلاغـه ، ابـن ابـى الحـديـد / ج 1 و 2، مـحـمـّد ابـوالفـضـل ابـراهـيـم (تـحـقـيـق )، دار احـيـاء الكـتـب العـربـيـّة ، قـاهـره ، اول ، 1378 ق .

3 ـ 12 ـ 2 . كتاب (نسخه ) خطّى

ويژگى هاى كتاب خطّى به اين ترتيب مى آيد:

O نام ماءخذ، نام و نام خانوادگى پديدآورنده ، شماره مجلّد(ها)، زمان تاءليف ، نام دارنده نسخه اعم از كتابخانه يا شخص ، شماره نسخه . مثال :

O الكـشـف و البـيان فى تفسير القرآن ، ابواسحاق احمد بن محمّد ثعالبى نيشابورى ، ج 2، نيمه اول قرن پنجم ، كتابخانه مرعشى ، 908.

3 ـ 12 ـ 3 . رساله ( پايان نامه )ى دانشگاهى يا حوزه اى

ويژگى هاى رساله به اين ترتيب مى آيد:

O نام رساله ، نام و نام خانوادگى پديدآورنده ، شماره مجلّد(ها)، زمان تاءليف ، نام دانشگاه يا حوزه ، نام دانشكده ، محّل دستيابى به رساله .

3 ـ 12 ـ 4 . مقاله

ويژگى هاى مقاله در هر گونه نشريّه يا كتاب و يا مجموعه اى به اين ترتيب مى آيد:

O نـام مـقـاله ، نـام و نـام خـانـوادگـى پديدآورنده / نام و نام خانوادگى مترجم ، نام نشريّه يا كـتـاب و يا مجموعه ، سال و شماره و تاريخ نشريّه [در مورد نشريّه ] / شماره مجلّد، نام ناشر، مكان نشر، شماره چاپ ، تاريخ نشر [در مورد كتاب يا مجموعه ].

مثال براى مقاله در نشريّه :

O رسـالة الحـسـيـن (ع) الى المـهـدى (عـج )، ع . نـجـف ، دراسـات و بـحـوث ، سال دوم ، شماره هفتم (رجب 1403 ق ).

مثال براى مقاله در مجموعه :

O فى رحاب سياسة الامام زين العابدين عليه السلام ، محمود بغدادى ، المقالات و الرّسالات ، ج 17، كنگره هزاره شيخ مفيد، قم ، اول ، 1413 ق .

3 ـ 12 ـ 5 . منابع غير (فارسى يا عربى )

ويـژگـى هاى كتاب يا مقاله غير (فارسى يا عربى ) دقيقا همانند منابع ديگر ارائه مى شود تـا وحـدت رويـّه حـفـظ گـردد. تـنـهـا تـفـاوت هـاى صـورى نـاگـزيـر، اعـمـال مـى گـردنـد: Volبـه جـاى ج ، P بـه جـاى ص . مثال :

Muhammad , Hamidullah ,State of Conduct Muslim O

3 ـ 12 ـ 6 . اصل ،

.1953 , 3rd , Lahore , Ashraf Muhammad.Sh نام منبع است

آنـچـه بـراى مـنبع دهى اصل است نام خود منبع است نه نويسنده آن . از اين رو، نظام الفبايى را بـر پـايـه نـام مـنـبـع آورده ايـم . و در تـرتـيـب چـيـنـش نـيز آن را مقدّم داشته ايم . نيز به همين دليل است كه نام منبع را سياه مى كنيم تا چشمگيرتر جلوه كند.

3 ـ 12 ـ 7 . نكاتى در نظام الفبايى فهرست منابع

هر گاه در نام ماءخذ حرف تعريف (اءل ) قرار داشته باشد، در نظام الفبايى ناديده گرفته مـى شـود و نـخـسـتـيـن حـرف پـس از آن ، مـلاك خـواهـد بـود. مثال : (تاريخ كربلا) پيش از (الحسين و الحسينيّون ) قرار مى گيرد.

تـشـديد همواره ناديده گرفته مى شود. مثال : (الرّسالا ت الحسينيّة ) پيش از (رسالة الحسين ) مى آيد.

در فـهـرسـت الفبايى ، گرچه نام هاى عربى باشند، نظام الفبايى فارسى رعايت مى شود، مثال : واو قبل از هاء قرار مى گيرد، نه بعد از آن ، چنان كه در عربى است .

چنانچه حرف يا حرف هاى آغازين دو يا چند نام همانند باشند، خواه در يك كلمه و خواه فراتر از آن ، بـه حـروف بـعـدى نـگـريـسـته مى شود. در اين جا، نيز هر سه نكته پيشگفته جارى است . مثال : (تاريخ دمشق ) پيش از (تاريخ الرّوضة الحسينيّة ) مى آيد.

3 ـ 12 ـ 8 . منبع هايى با نام همانند

هـرگـاه دو يـا چـند منبع نام هايى كاملا همانند داشته باشند، نطام الفبايى بر پايه نام و نام خانوادگى پديدآورنده استوار مى شود. مثال :

O نسب قريش ، زبير بن بكار...

O نسب قريش ، مصعب زبيرى ...

3 ـ 12 ـ 9 . اكتفا به نام مشهور نويسنده

آن گاه كه نويسنده اى داراى چند عنوان يا نامى طولانى است ، لقب و نام او را به حسب آنچه ميان دانـشوران هر رشته مشهور است مى آوريم و تا حدّ امكان شيوه اختصار را پى گرفته ، زوائد را مى زداييم . مثال : ابن اعثم . [نه : ابن اعثم كوفى ، ابومحمّد احمد]

3 ـ 12 ـ 10 . منابعى كه يك يا چند ويژگى شان معيّن نيست

هـرگـاه نـويـسـنـده مـنـبـعى ناشناخته يا ميان چند كس مردَّد باشد يا اساسا گروهى از افراد كه نـامشان روشن نيست پديد آورنده اثر باشند، از نام نويسنده صرف نظر مى شود. همين نظام در مورد ديگر ويژگى هاى كتاب شناختى نيز جارى است ، يعنى لازم نيست از نشانه هايى مانند بى تـا( بـى تاريخ ) بهره گيريم ، بلكه صرف نظر كردن از يك ويژگى بدان معناست كه آن ويژگى معيّن با ماءخذ همراه نبوده است .

3 ـ 12 ـ 11 . چشمپوشى از عنوان هاى افزوده

از هـر گـونه عنوانِ افزوده ، مانند علاّمه ، آيت الله ، و دكتر در آوردن نام نويسندگان خوددارى مى شود.

3 ـ 12 ـ 12 . منبع با بيش از يك پديدآورنده

آن گـاه كـه نـويـسنده يا مترجم يا ... در اثرى ، دو يا سه نفر باشند، نامى را كه در منبع مقدم داشته شده ، ابتدا مى آوريم و ميان اسامى آنان نشانه (؛) مى گذاريم . چنانچه بيش از سه نفر باشند، نامى را كه در منبع مقدّم است ، ابتدا مى آوريم و بعد مى نويسيم : و ديگران .

3 ـ 12 ـ 13 . ملاك ، نام اصلى و كامل منبع است

عـنـوانـى كـه از مـنبع به دست داده مى شود، بايد با نام آن كه در خود ماءخذ موجود است برابر بـاشـد. يعنى بر خلاف منابع درون مقاله ، در اين جا تنها به نام مشهور اكتفا نمى كنيم ؛ ليكن در عـيـن حـال ، تـا حدّ امكان مى كوشيم تا نام مختصر منبع را بياوريم . چنانچه نام مشهور غير از نام اصلى منبع باشد، به نام مشهور نيز در كمانك اشاره مى كنيم . امّا بخشى كه خميده مى شود، همان نام اصلى است . مثال :

اختيار معرفة الرّجال (رجال الكشّى )

تاريخ الامم والرّسل و الملوك (تاريخ طبرى )

العِبَر و ديوان المبتداء و الخبر (تاريخ ابن خلدون )

3  ـ 13. آنچه در عين منبع آمده ، ملاك است

يـكـايـك ويـژگـى هاى كتاب شناختى دقيقا بر پايه آنچه در خود منبعِ مورد مراجعه و استناد آمده است ، ارائه مى شود و نه بر پايه اجتهاد شخصى يا پژوهش هاى برون ماءخذى يا نسخ و چاپ هاى ديگر همان منبع .

3  ـ 14 . پرهيز از غلط مشهور در منبع نگارى

ويژگى هاى كتاب شناختى بايد كاملا درست و برابر با قواعد ادبى و لفظى ارائه گردند. هر گونه سر سپردن به غلط مشهور در اين مورد نادرست است .

مثال :

(الطّبقات الكبرى ) نه (طبقات الكبرى ).

(المطبعة الحيدريّة ) نه (مطبعة الحيدريّة ).

همين دقّت در آوانگارى ها نيز بايد اِعمال گردد.

تـذكـّر مـهـم : در مـورد پـديـدآورنـدگـان مـنـابـع عـربـى ، اصـل بـر ايـن اسـت كـه روال نـام خـوانـىِ فـارسـى را حـفـظ كـنـيـم . مثال : (محمّدبن حسن طوسى ) نه (محمّدبن الحسن الطّوسى ). ليكن در موارد بسيار مشهور، به همان وجه مشهور پايبند مى مانيم ، مانند (ابن ابى الحديد) نه (ابن ابى حديد).

3ـ 15. تن دادن به غلطِ خود گُزيده

با آن كه از غلط مشهور بايد اكيدا پرهيز كرد، چنانچه غلطى خودْ گزيده منبع باشد، گريزى از آن نـيـسـت . مـثـال : گـنـجـيـنـة الاسرار. گرچه اين تركيب نادرست است ، بنابر عَلَميّت بدون تصرّف باقى مى مانَد.

3  ـ 16. چگونگى ذكر منبع تقطيع شده

اگـر مـنـبـعـى تـقطيع شده و آن گاه به شكل منبعى مستقل مورد استناد قرار گرفته باشد، همان مـسـتـنـَدِ تـقـطـيـع شـده مـنـبـع دهى مى گردد و نام منبع چنان مى آيد كه در خود آن ذكر شده است . مثال :ترجمة الامام الحسين من تاريخ دمشق .

3ـ 17 . لزوم آوانگارى در هنگامِ بايسته

همان گونه كه متن مقالات در موارد بايسته پيشگفته نيازمند اعراب گذارى و آوانگارى است (1 ـ 6 ـ 5) در نگارش منابع و كتاب شناسى آن ها نيز اعراب گذارى در موارد لزوم كارى بايسته و درخور است . مثال : ياقوت حَمَوى ، العِبَر و ...، مُرُوج الذَّهَب .

شيوه خط

 بـا آن كه براى نگارش واژگان در زبان فارسى ، هنوز شيوه اى يكسان بر نهاده نشده است ، كـوشـيـده ايـم تـا بـا رعـايـت اصـول بـنـيـاديـن دسـتـورى و زبـان شـنـاسـانـه وبـه اقـتـضاى حـال ، ضـمـن پـرهـيـز از افـراط و تـفـريـط و بـا تـوجـّه بـه اصـل (وحـدت رويـّه ) شـيـوه اى مـعـتـدل را بـر نـهـيـم . بـراى آسـان سـازى ، بـيـشـتـر مثال ها را در جدول هايى مرتّب كرده و مجموعه را بر حسب الفباى فارسى تنظيم نموده ايم .

4  ـ 1 . شيوه نگارش واژه ها، به ترتيب حروف الفبا

آ ـ ا

(آن و اين ) (ضمير اشاره )

1. همزه از اوّل ضماير اشاره حذف نمى شود:

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويـسـيـم بنابراين ـ بنابرين از اين ـ ازين 2. (به ) از (آن ) و (اين ) جدا نوشته مى شود:

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويـسـيـم بـه آن ـ بان به اين ـ باين 3. (چه ) به ضماير (آن ) و (اين ) متّصل مى شود:آنچه .

تـوضـيـح : در صـورتـى كـه (آن ) و (ايـن ) از لحـاظ مـعـنـا جـزء موصول نباشد، (چه ) جدا نوشته مى شود:

آن چه كسى است ؟

اين چه كتابى است ؟

4. (كه ) از ضماير (آن ) و (اين ) جدا نوشته مى شود:

آن كه ، اين كه .

5. (آن ) و (ايـن ) وقـتـى بـا پـيـشـونـد (هـم ) كـلمه مركّب مى سازند، پيوسته نوشته مى شوند:

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويـسـيم همين ـ هم اين همان ـ هم آن توضيح : در صورتى كه هم قيد باشد، جدا نوشته مى شود:

هم اين را ديدم و هم آن را.

6. (هم ) وقتى به دنبال (آن ) و (اين ) مى آيد، جدا نوشته مى شود:

بـنـويـسـيم ـ ننويسيم آن هم ـ آنهم اين هم ـ اينهم 7. (آن ) و (اين ) از كلمه بعد جدا نوشته مى شوند:

بنويسيم ـ ننويسيم آن جناب ـ آنجناب آن طور ـ آنطور اين وقت ـ اينوقت اين است ـ اينست (است )

8. كلمه (است ) وقتى بعد از كلماتى بيايد كه به مصوت هاى بلند (آ)، (اُو) و (اى ) ختم مى شوند، همچنان با (همزه ) نوشته مى شود:

بـنويسيم ـ ننويسيم دانا است ـ داناست خوشرو است ـ خوشروست كافى است ـ كافيست توضيح : كـلمـات (كـيـسـت ) و (چـيـسـت ) بـنـابـر عـرف بـه هـمـيـن شكل نوشته مى شوند.

9. (كه )ى حرف ربط از كلمه (است ) جدا مى شود:

اين ، كتابى است كه ...

(ام ، اى ، ايم ، ايد، اند)

10. اين واژه ها اگر پس از كلمه اى قرار گيرند كه به حرف صامت يا به مصوت كوتاه (و) ختم شوند، (همزه ) آن ها حذف مى شود:

بنويسيم ـ ننويسيم بزرگند ـ بزرگ اند خشنودم ـ خشنودام رهرويد ـ رهروايد 11. اگر بعد از كلمه اى قرار گيرند كه به (ه ) غير ملفوظ ختم شود، (همزه ) باقى مى ماند:

آزاده ام ، افتاده ام

12. هـرگـاه كـلمـه بـه (الف ) خـتـم شـود، (هـمـزه ) بـه (ي‍) تبديل مى شود:

توانايند ، زيبايند.

نيز اگر به (اُو) ختم شود، چنين مى شود:

دانشجوييد ، خوشخوييم .

13. اگر كلمه به مصوت بلند (اى ) ختم شود، (همزه ) حذف نمى شود:

ايرانى ام ، اصفهانى ام ، امريكايى اند.

( اى ) (حرف ندا)

14. (اى ) هميشه از كلمه بعد جدا نوشته مى شود:

بنويسيم ـ ننويسيم اى كاش ـ ايكاش ‍ اى دوست ـ ايدوست ( ب‍ )

15. (ب‍)را همواره پيوسته به فعل مى نويسيم :

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويـسـيـم بـخـوريـد ـ بـه خـوريـد بـبـنـديـد ـ بـه بـنـديـد 16. هـنـگـامـى كـه فـعـل بـا حـرف (آ) آغـاز مـى شـود، بـراى پـيـوسـتـن (ب‍) بـه فعل ، علامت مد حذف مى شود و ميانجى (ى ) بين (ب ) و (ا) مى آيد:

مـصـدر ـ بـنـويسيم ـ ننويسيم آموختن ـ بياموخت ـ بيآموخت آوردن ـ بياورد ـ بيآورد 17. هنگامى كه فـعـل بـا هـمـزه آغـاز مـى شـود، بـراى افـزودن (ب‍) بـر سـر فعل ، (همزه ) حذف مى شود و به جاى آن (ى ) مى آيد:

مـصدر ـ بنويسيم ـ ننويسيم افشاندن ـ بيفشاند ـ بيافشاند انداختن ـ بينداخت ـ بيانداخت تنها در موردى كه فعل با مصوت بلند (اى ) آغاز شده باشد، اين قاعده مصداق ندارد:

مصدر ـ بنويسيم ـ ننويسيم ايستادن ـ بايستاد ـ بيستاد ( به )

18. حرف اضافه (به ) از كلمه بعد جدا نوشته مى شود:

بـنـويـسـيـم ـ نـنويسيم به او ـ باو رو به رو ـ روبرو سر به سر ـ سربسر يك به يك ـ يك بيك 19. حرف (ب‍) كه در آغاز يا ميان بعضى از تركيب هاى عربى مى آيد، (حرف جَر) است و از كلمه بعد جدا نمى شود:

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويـسـيـم مـا بـازاء ـ ما به ازاء براءى العين ـ به راءى العين بعينه ـ به عينه بـالعكس ـ به العكس ‍ بالاخره ـ به الاخره 20. كلماتى را كه به وسيله (به )، حالت قيد يا صفت پيدا مى كنند، به صورت زير مى نويسيم :

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويـسـيـم بـه ويـژه ـ بـويـژه بـه عـمـد ـ بـعـمـد 21. پـيـشـونـد (ب‍) هـمواره متّصل به كلمه نوشته مى شود: و جز اين ، صورتى ديگر متصوّر نيست :

بنام ، بخرد، بسزا، بهنگام ، بجا، بهنجار.

22. حرف (به ) در مصادر و افعال مركّب ، جدا نوشته مى شود:

بـنـويـسيم ـ ننويسيم به راه افتادن ـ براه افتادن به جا آوردن ـ بجا آوردن به پا خاست ـ بپا خاست به سر برد ـ بسر برد 23. واژه (بى ) چون پيشونداست ، پيوسته نوشته مى شود:

بيخود ، بيكار ، بيچاره ، بيهوده ، بيمار ، بيزار ، بيداد ، بينوا ، بيراه .

تذكّر: اگر كلمه طولانى يا بدنما شود، (بى ) را جدا مى نويسيم :

بى گناه ، بى فرهنگ .

ت

(تر ـ ترين )

24. نشانه هاى (تر) و (ترين ) از كلمه پيش از خود جدا نوشته مى شود:

بـنويسيم ـ ننويسيم مهربان تر ـ مهربانتر مستحكم ترين ـ مستحكمترين 25. (تو) (ضمير دوّم شخص مفرد) از كلمه بعد جدا نوشته مى شود:

بـنـويـسـيـم ـ ننويسيم تو است ـ تست تو را ـ ترا 26. كلمات فارسى ، لاتين ، و تركى مانند: اتـاق ، اتـو ، تـهـران ، تـلگـراف ، تـپـيـدن بـه هـمـيـن شكل (و نه با طاى مؤ لّف ) نوشته مى شوند.

تذكّر: طوفان (باد شديد) به همين شكل درست است ؛ زيرا توفان يعنى توفنده و خروشنده .

چ

(چه )(پسوند تصغير)

27. پسوند تصغير (چه )، هميشه به كلمه قبل مى چسبد:

باغچه ـ خوانچه ـ تيمچه ـ بازيچه .

(چه )(حرف ربط)

28. (چـه ) در كـلمـاتـى كـه در سـاختمانشان (آن ) صورت تركيبى پيدا كرده ، مطابق عادت زبان فارسى متّصل نوشته مى شود:( نيز: نكته 3)

بنويسيم ـ ننويسيم چنانچه ـ چنان چه آنچه ـ آن چه (چه )واژه (استفهام )

29.واژه (چه ) استفهام جدا از كلمه بعد نوشته مى شود:

بـنويسيم ـ ننويسيم چه كردى ؟ ـ چكردى ؟ چه سان ـ چسان چه كار كردم ؟ ـ چكار كردم ؟ 30. در بيشتر كلمات مركّب (چه ) به كلمه بعد متّصل مى شود:

بـنـويـسيم ـ ننويسيم چگونه ـ چه گونه چقدر ـ چه قدر چطور ـ چه طور چرا ـ چه را چكاره ـ چه كاره تذّكر: (چرا) به معناى (براى چه )، با (چه را) به معناى (چه چيز را) اشتباه نشود.

( ر )

( را )

31. (را) همه جا از كلمه قبل جدا نوشته مى شود:

بـنـويـسـيم ـ ننويسيم من را ـ منرا كتاب را ـ كتابرا آن را ـ آنرا تذّكر: (چرا) به معناى (براى چه ) از اين قاعده مستثنا است .

( ك )

(كه ) حرف ربط

32. (كه ) جدا از كلمه قبل نوشته مى شود:

بنويسيم ـ ننويسيم وقتى كه ـ وقتيكه در صورتى كه ـ در صورتيكه چنان كه ـ چنانكه تذّكر: كلمه (بلكه ) به همين صورت نوشته مى شود.

( م )

(م ، ت ، ش ، مان ، تان ، شان )

33. هـر گـاه ايـن ضـماير پس از كلمه اى قرار گيرند كه مختوم به مصوت بلند (ا) باشد، به شكل زير نوشته مى شوند:

دفتر هايم ـ دفترهامان دفترهايت ـ دفترهاتان دفترهايش ـ دفترهاشان 34. وقتى پس از كلمه اى قـرار گـيـرنـد كـه مـخـتـوم بـه مـصـوت بـلنـد (اى ) بـاشـد، بـه شكل زير نوشته مى شوند:

بـارانـى ام ـ بارانى مان بارانى ات ـ بارانى تان بارانى اش ـ بارانى شان 35. هرگاه اين ضماير پس از كلمه اى قرار گيرند كه به حرف صامت ختم شود، به آن مى چسبند:

كتابم ـ كتابمان كتابت ـ كتابتان كتابش ـ كتابشان 36. در صورتى كه كلمه به مصوت (و) يا (اُو) ختم شود، پيوستن اين ضماير به شكل زير است :

گـيـسـويـم ـ گـيـسـومان گيسويت ـ گيسوتان گيسويش ـ گيسوشان لباس نُوَم ـ لباس نومان لباس نُوَت ـ لباس نوتان لباس نُوَش ـ لباس نوشان 37. اگر كلمه به (ه ) غير ملفوظ ختم شود، به شكل زير نوشته مى شود:

خانه ام ـ خانه مان خانه ات ـ خانه تان خانه اش ـ خانه شان 38. هرگاه به كلمه اى بپيوندند كه مختوم به دو حرف (ي‍) باشد به شكل زير نوشته مى شوند:

دوست آفريقايى ام ـ آفريقايى مان دوست آفريقايى ات ـ آفريقايى تان دوست آفريقايى اش ـ آفريقايى شان (مـى )

39. (مى ) همواره از فعل جدا نوشته مى شود:

بنويسيم ـ ننويسيم مى گفت ـ ميگفت مى رفت ـ ميرفت مى شود ـ ميشود ن

( ن‍ ) (ن نشانه نفى )

40. هـنـگـامى كه فعل با حرف (آ) آغاز شود، با پيوستن (ن‍) بر سر آن ، علامت مد از بالاى (آ) حذف و ميانجى (ي‍) اضافه مى شود:

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويـسـيـم نـيـامـد ـ نـيـآمـد نـيـارود ـ نـيـآورد 41. هـنـگـامـى كـه فـعـل بـا حـرف هـمزه آغاز شود، با پيوستن (ن‍) بر سر آن ، همزه حذف مى شود و به جاى آن ميانجى (ي‍) مى آيد:

بنويسيم ـ ننويسيم نينداز ـ نيانداز نيفتاد ـ نيافتاد نيفكن ـ نيافكن ( ه )

(ه غير ملفوظ يا بيان حركت )

42. كـلمـه اى كـه بـه (ه ) غـيـر ملفوظ ختم شود، در حالت اضافه يا صفت پذيرفتن (ى ) نمى گيرد، بلكه علامتى شبيه همزه كه در اصل (ياى ناقص ) است بالاى آن قرار مى گيرد:

خانه دوست ، سپيده سحر، جامه فرهيختگى ، پروانه عاشق .

43. (ه ) غـيـر مـلفوظ هنگام چسبيدن به (ان ) جمع و يا به (ى ) اسم مصدرى ، به صورت (گ ) در مى آيد:

آزادگان ، سپيد جامگان ، بندگان ، ستارگان ، آزادگى ، بندگى ، شش ماهگى .

تـذّكـر: تـوجـّه داشـتـه بـاشـيـم كه (ه ) ملفوظ ( هايى كه هم خوانده وهم نوشته مى شود) در پايان بعضى كلمات را با (ه ) غير ملفوظ اشتباه نكنيم . (ه ) ملفوظ در حالت اضافه (ياى ناقص ) نمى گيرد و در پيوستن به (ى ) نكره يا اسم مصدرى بدون (ا) نوشته مى شود:

بـنـويـسيم ـ ننويسيم فرمانده سپاه ـ فرمانده سپاه گره كور ـ گره كور عذر موجّهى ـ عذر موجّه اى گرهى ـ گره اى فرماندهى ـ فرمانده اى سازماندهى ـ سازمانده اى 44. (ه ) غير ملفوظ در پيوستن به (ى ) نسبت يا صفت ساز و يا نكره به صورت زير نوشته مى شود:

بنويسيم ـ ننويسيم ساوه اى ـ ساوه يى ، ساوه ئى سرمه اى ـ سرمه يى ، سرمه ئى خانه اى ـ خانه يى ، خانه ئى 45. (ه ) ملفوظ يا غير ملفوظ پيش از پسوند حذف نمى شود:

بـنويسيم ـ ننويسيم بهره مند ـ بهرمند علاقه مند ـ علاقمند انديشه مند ـ انديشمند 46. (ه ) غير ملفوظ پيش از (ها)ى جمع حذف نمى شود:

بنويسيم ـ ننويسيم خانه ها ـ خانها جامه ها ـ جامها (هم ) (پيشوند اشتراك )

47. (هم ) (پيشوند اشتراك )، همانند ديگر وندها، غالبا پيوسته نوشته مى شود:

بـنـويـسـيم ـ ننويسيم هماهنگ ـ هم آهنگ همدل ـ هم دل همراز ـ هم راز 48. (هم ) وقتى همراه كلمه اى بيايد كه جزء اوّل آن با همزه آغاز شود، جدا نوشته مى شود:

بـنـويـسـيم ـ ننويسيم هم اتاق ـ هماتاق هم اسم ـ هماسم 49. (هم ) وقتى با كلمه اى بيايد كه با (م ) شروع شود، جدا نوشته مى شود:

بنويسيم ـ ننويسيم هم مسلك ـ هممسلك هم ميهن ـ همميهن 50. اگر سرهم نويسى سبب شود كه كلمه ناموزون و بدنما گردد، پيشوند (هم ) جدا نوشته مى شود:

بنويسيم ـ ننويسيم هم فرهنگ ـ همفرهنگ هم صحبت ـ همصحبت هم سليقه ـ همسليقه (هم ) (قيد)

51. (هم ) (قيد) جدا از كلمه قبل نوشته مى شود:

آن هم ، اين هم ، من هم ، كتاب هم .

(همين )

52. (همين ) را جدا از كلمه بعد مى نويسيم :

همين جا، همين طور، همين رو، همين گونه .

( ى )

(ى ) در فارسى چند حالت دستورى دارد:

اسم مصدرى ، نسبت ، نكره ، وحدت .

53. كـلمـات مـخـتـوم بـه مـصـوّت هـاى (آ)، (و)، (اُو)، و (اى ) در پـيـوسـتـن به (ى ) به شكل زير نوشته مى شوند:

دانايى ، آسيايى ، راديويى ، رهروى ، مانتوى ، گيسويى ، طوطى اى ، قاضى اى .

54. (ى ) نسبت و نكره و وحدت بعد از (ه ) غير ملفوظ به صورت (اى ) نوشته مى شود:

نامه اى ، خانه اى ، بيگانه اى ، ساوه اى .

تـذّكـر: هـر گـاه (ى ) اسـم مـصـدر بـعـد از (ه ) غـيـر مـلفـوظ بـيـايـد، (ه ) بـه گـاف تبديل مى شود: بيگانگى ، فرزانگى .

4  ـ 2 . مباحث كلّى

(الف كوتاه (مقصوره )

55. اغـلب اسامى خاصّ عربى كه به (الف ) كوتاه ختم مى شوند، به همان صورت نوشته مى شوند:

مصطفى ، مرتضى ، موسى ، عيسى .

در صـورتـى كـه بـعـد از ايـن گونه اسامى ، (ى ) اسم مصدرى ، نسبت ، يا نكره بيايد، به شكل زير نوشته مى شوند:

مصطفايى ، مرتضايى ، موسايى ، عيسايى .

در صـورتـى كـه مـضـاف يـا مـوصـوف واقـع شـونـد، بـه شكل زير نوشته مى شوند:

عيساى مريم ، موساى كليم ، مصطفاى امين .

56. ديـگـر كـلمات عربى كه به (الف ) كوتاه ختم مى شوند، در نگارش فارسى معمولاً با (الف ) نوشته مى شوند:

فتوا، تقوا، اقصا، مستثنا.

تذكّر: تركيب هاى عربى رايج در زبان فارسى ، با همان رسم الخط نوشته مى شوند:

بنت الهدى ، المسجدالاقصى .

57. كـلمـات عـربـى را كـه داراى الف كـوتـاه در مـيـان كـلمـه انـد، بـه هـمـان شكل كه بيان مى كنيم ، مى نويسيم :

بنويسيم ـ ننويسيم اسماعيل ـ اسمعيل رحمان ـ رحمن الاهيّات ـ الهيّات (تاىِ گرد)

58. حرف (ة ) در كلمات عربى متداول در فارسى به صورت (ت ) نوشته مى شود:

بنويسيم ـ ننويسيم مساعدت ـ مساعدة زكات ـ زكاة لغت ـ لغة (تشديد)

59. در نگارش فارسى ، بهتر است همواره تشديد كلمات مشدّد را بگذاريم .

60. بـايـد دقـّت ورزيـد كـه كـلمـات بـدون تـشـديـد بـه هـمـان شكل خوانده و نوشته شوند؛ مانند قضات ، ماده ( مؤ نّث )، نه قضّات ، مادّه .

( تنوين )

61. تنوين ويژه كلمات عربى است .از اين رو، كلمات غير عربى هرگز تنوين نمى پذيرند:

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويسيم تلگرافى ـ تلگرافاً جانى ـ جاناً گاهى ـ گاهاً سوم ، سوم اين كه ـ سـومـاً بـه نـاچار ـ ناچاراً 62. كلماتى كه به همزه ختم مى شوند، وقتى تنوين نصب بگيرند، به اين شكل نوشته مى شوند:

ابتدائا ـ جزئا ـ استثنائا.

63 . كـلمـات (اكـثـر) و (اقـل ) بـرابـر قـاعـده زبـان عرب تنوين نمى گيرند. لذا كاربرد (اكـثـرا) و (اقـلا) غلط است و مى توان به جاى آن ها (بيشتر) و (دست كم ) يا (غالبا) و (حداقل ) نوشت .

(جمع كلمات )

(ات ـ ان ـ ها) (نشانه هاى جمع )

64. جمع بستن كلمات فارسى با (ات ) عربى يا (جات ) جايز نيست :

بنويسيم ـ ننويسيم پيشنهادها ـ پيشنهادات گرايش ها ـ گرايشات آزمايش ها ـ آزمايشات كارخانه هـا ـ كـارخانجات حتّى بهتر است مگر در موارد لازم ، واژه هاى عربى رايج در زبان فارسى نيز با نشانه هاى فارسى (ها) و (ان ) جمع بسته شوند:

زائران ، راويان ، عالمان ، كاسب ها، كتاب ها.

( هـا )

65. بهتر است علامت جمع (ها) براى حفظ استقلال و هويّت واژه مفرد، سهولت در خواندن كلمه ، و پـرهـيز از شكل نازيبايى كه در تركيب با كلمه ديگر، به ويژه كلمات بلند، پديد مى آيد، جدا نوشته شود:

باغ ها، كتاب ها، آزمايش ها، گزارش ها.

66. اسامى خاص را كه با (ها) جمع بسته مى شوند، به اين صورت مى نويسيم :

(حسين )ها، (حافظ)ها.

67. عـلامـت (هـا) در كـلمـاتـى كه به (ه ) ختم مى شوند (ملفوظ يا غيرملفوظ) حتما بايد جدا نوشته شود:

تشبيه ها، سفيه ها، خانه ها، لانه ها.

(جمع مكسّر)

68. جـمـع بستن كلماتى كه به صورت جمع مكسّر عربى در زبان فارسى به كار مى روند، با نشانه هاى جمع فارسى يا عربى درست نيست :

بنويسيم ـ ننويسيم اولاد ـ اولادها احوال ـ احوالات بيوت ـ بيوتات ديون ـ ديونات شؤ ون ـ شؤ ونات عـدد

69. (عدد) هميشه از معدود خود جدا نوشته مى شود:

يك روز، شش ماه ، يك سال ، يك هفته .

چنين است اجزاى عدد كسرى :

يك دهم ، يك هزارم ، هفت پنجم .

اعداد صفت را با حرف مى نويسيم :

صدهزار نفر، پنج متر.

اعداد غير صفت را با رقم مى نويسيم :

او در سال 61 ق به شهادت رسيد.

70. تـركـيـبـاتـى چـون (يكدفعه ) و (يكمرتبه ) به معناى (ناگهان ) به همين صورت ، پيوسته نوشته مى شوند.

71. هـرگـاه عـدد بـا كـلمـه بـعـد از خـود قـيـد يـا صـفـت مستقل بسازد، پيوسته نوشته مى شود: يكدل ـ يكزبان .

72. اعداد ترتيبى (سى ام ) و (سى امين ) را به همين صورت مى نويسيم .

73. تاريخ روزهاى مهم و حسّاس را با عدد مى نويسيم : 15 خرداد، 22 بهمن .

74. درصد را به اين صورت مى نويسيم : 5 درصد، 7 درصد.

75. طول زمان را به اين صورت مى نويسيم : 5 ساعت و 6 دقيقه .

76. شماره شناسنامه و تاريخ تولّد را با عدد مى نويسيم .

77. تاريخ تولّد و مرگ اشخاص را به ترتيب از راست به چپ مى نويسيم : فردوسى (329 ـ 411 ق )

78. بـراى نـشـان دادن شماره هاى متوالى ، شماره آغاز در سمت راست و شماره پايان در سمت چپ نوشته مى شود: ديوان حافظ، ص 30 ـ 35.( 30 تا 35)

(كسره اضافه )

كـسـره اضـافـه مصوت كوتاه ( ـِ ) است كه ميان مضاف و مضافٌ اليه يا ميان موصوف و صفت قرار مى گيرد:

كلاسِ درس مضاف و مضافُ اليه .

درسِ مهم موصوف و صفت .

79. كسره اضافه اگر بعد از كلمه اى بيايد كه مختوم به مصوت (ا) و (اُو) باشد، بعد از مصوت و ميان دو كلمه ميانجى (ى ) مى آيد:

خداى مهربان ـ آهوى وحشى ـ بوى جوى موليان ـ گيسوى سياه .

80. در صـورتـى كـه كـلمه به مصوت (و) و (ي‍) و يا مصوت بلند (اى ) ختم شود، حرف آخر مضاف در تلفّظ كسره مى گيرد و در نگارش به صورت زير نوشته مى شود:

جـو نـارس ـ دو صـدمـتـر ـ پـرتـو نـيـكـان ـ نـى داوودى ـ مـاهـى شمال ـ كشتى تجارى .

(كلمات مركّب )


81. دو جزء كلمات مركّب ، معمولا پيوسته به هم نوشته مى شوند:

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويـسـيـم نـگـهـدارى ـ نـگـه دارى دسـتـيـابـى ـ دسـت يـابـى هـمـوطـن ـ هـم وطـن صـاحبدل ـ صاحب دل خوشبخت ـ خوش بخت 82. هنگامى كه پيوسته نوشتن اجزاى كلمه مركب سبب اشتباه يا دشوارى در خواندن و يا نازيبا بودن كلمه شود، دو جزء را جدا مى نويسيم :

بنويسيم ـ ننويسيم زيست شناسى ـ زيستشناسى خوش سخن ـ خوشسخن خوش مشرب ـ خوشمشرب 83. كـلمـه مركّبى كه جزء دوم آن با (آ) شروع مى شود، پيوسته نوشته شده ، مدّ (آ) حذف مى شود:

خوشايند ، پيشامد ، هماهنگ ، رهاورد ، پيشاهنگ .

در اين مورد نيز اگر پيوسته بودن كلمه سبب نازيبايى يا ناخوانايى شود، دو جزء را جدا مى نويسيم :

دسـت آمـوز ـ دسـتاموز خوش آهنگ ـ خوشاهنگ 84. دو جزء كلمه مركّبى كه جزء دوم آن با همزه آغاز شود، از هم جدانوشته مى شوند:

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويسيم هم اتاق ـ هماتاق هم اسم ـ هماسم هم اكنون ـ هماكنون 85. دو جزء مصادر مركّب ، جدا از هم نوشته مى شوند:

دست يافتن ، بزرگ داشتن ، نگاه داشتن ، گرامى داشتن .

امّا كلمات مركّب مشتق از اين گونه مصادر را پيوسته مى نويسيم :

بـنـويـسـيـم ـ نـنويسيم بزرگداشت ـ بزرگ داشت دستيابى ـ دست يابى نگاهدارى ـ نگاه دارى گـرامـيـداشـت ـ گـرامـى داشـت 86. در نـگـارش كـلمـات مـركـّب عـربـى مـصـطـلح در فـارسى ، استقلال كلمات را حفظ مى كنيم :

بنويسيم ـ ننويسيم ان شاء الله ـ انشاء الله مع هذا ـ معهذا مع ذلك ـ معذلك 87. در نگارش كلمات تـركـيـب يـافـتـه از چـنـد كـلمـه و مـعـطـوف بـه يـكـديـگـر، استقلال كلمات را رعايت مى كنيم :

بـنويسيم ـ ننويسيم گفت و گو ـ گفتگو شست و شو ـ شستشو 88.اجزاى كلمه مركّبى كه حرف آخر جزء اوّل و حرف اوّل جزء دوم آن يكى باشد، جدا نوشته مى شوند:

بنويسيم ـ ننويسيم هم منزل ـ هممنزل فرش شويى ـ فرششويى مهمان نواز ـ مهماننواز هم مسلك ـ هممسلك مهدى يار ـ مهدييار (همزه )

(همزه ميان كلمه در زبان فارسى )

89. در زبان فارسى ، ميان كلمه (همزه ) قرار نمى گيرد و آنچه ميان كلمات فارسى با آواى (همزه ) تلفظ مى شود، در حقيقت (ى ) است و بايد به صورت (ي‍) نوشته شود:

بـنـويـسـيـم ـ ننويسيم آيين ـ آئين آيينه ـ آئينه پايين ـ پائين مى گوييم ـ مى گوئيم بفرماييد ـ بفرمائيد رويين ـ روئين پاييز ـ پائيز مى آييم ـ مى آئيم گفت و گويى ـ گفت و گوئى تذكّر: كلمه (زائو) از اين قاعده مستثنا است .

90. همزه ميان كلمه در كلمات عربى و ساير واژه هاى بيگانه تابع قواعدزير است :

همزه وسط كلمه ، پس از مصوّت كوتاه ( ـَ ) و پيش از مصوّت بلند (آ) نوشته نمى شود:

مآل ، مآخذ، لآلى ، منشآت ، مآب .

همزه پس از حرف ساكن و پيش از مصوّت بلند (آ) نوشته نمى شود:

قرآن ، مرآت

همزه وسط كلمه پس از مصوت كوتاه ( ـُ ) به صورت (ؤ ) نوشته مى شود:

مـؤ دب ، مـؤ مـن ، مـؤ سـس ، مـؤ تـمـن ، رؤ يـت ، مـؤ ثـر، سـؤ ال ، مؤ يّد.

هـمـزه پـس از مـصوت هاى كوتاه ( ـَ ) و ( ـِ ) به صورت ( ئ‍ ) نوشته مى شود مشروط به اين كه پيش از مصوّت هاى بلند (او) و (اى ) نباشد:

ائتلاف ، تبرئه ، تخطئه ، سيّئات ، لئام .

همزه مفتوح ما قبلْ ساكن ، در وسط كلمه با پايه الف نوشته مى شود:

جراءت ، نشاءت ، هياءت ، مساءله .

همزه مفتوح در وسط كلمه پس از مصوت (ا) با پايه ( ئ‍ ) نوشته مى شود:

قرائت ، دنائت ، برائت .

همزه متحرّك پيش از مصّوت بلند (اُو) به تبعيت از مصوّت ، به صورت (ؤ ) نوشته مى شود:

شؤ ون ، مسؤ ول ، رؤ وس ، رؤ وف ، مرؤ وس ، مؤ ونه .

همزه مكسور پس از مصوت بلند (ا) در كلمات عربى رايج در زبان فارسى ، گاه به صورت (ى ) تلفظ و نوشته مى شود:

رايج ، عايد، فوايد، شمايل ، طايفه ، دقايق ، نايب .

و گاه به همان شكل باقى مى ماند: نادرست به نظر مى آيد:

مـسـائل ، مـصـائب ، صـائب ، رسـائل ، جـائر، خـائف ، سائل ، قائم ، ملائكه ، ائمّه ،خائن ، دائرة المعارف .

همزه پيش از مصوّت بلند (اى ) به صورت (ئ) نوشته مى شود:

مرئى ، لئيم ، جبرئيل ، ميكائيل ، عزرائيل ، رئيس ، زئير، بمبئى .

هـمـزه اكـثـر كـلمـات خـارجـى را هـمـان گـونـه كـه تـلفـّظ مـى كـنـيـم ، بـه شكل ( ئ‍ ) مى نويسيم و نه با ياء:

بـوئنـوس آيـرس ، سـوئد، سـوئز، رافـائل ، بـوسـوئه ، نوئل ، زئوس ، كاكائو، شائول ، تئاتر، سِئانس ، رئاليست ، اورلئان ، لائوس .

همزه در كلمه (ابن ) چنانچه بين دو اسم خاص قرار گيرد، حذف مى شود: على بن ابى طالب ، محمّد بن عبدالله .

در مـواردى كه كلمه (ابن ) در اول سخن قرار گيرد يا بين دو اسم فاصله بيفتد، همزه آن حذف نمى شود:

على [بخش 1] ابن ابى طالب .

ابن سينا از حكماى بزرگ اسلام است .

91. شيوه نگارش همزه پايانى به شرح زير است :

پس از مصوّت كوتاه ( ـَ ) به صورت (اء) نوشته مى شود:

مبداء، منشاء، ملجاء.

هـمزه اين گونه كلمات هنگام چسبيدن به (ى ) نسبت يا نكره يا وحدت به صورت زير نوشته مى شود:

مبدئى ، منشئى ، ملجئى .

پس از مصوّت كوتاه ( ـُ ) به (ؤ ) تبديل مى شود:

لؤ لؤ ، تلاءلؤ .

هـنـگـامـى كـه بـه ايـن گـونـه كـلمـات (ى ) نـسـبـت يـا نـكـره يـا وحـدت بـپـيـونـدد، بـه شكل زير نوشته مى شود:

لؤ لؤ ى ، تلاءلؤ ى .

غير از موارد ياد شده ، همزه در آخر كلمه به شكل (ء) نوشته مى شود:

جزء، سوء، شى ء.

هـنـگـامـى كـه بـه ايـن گـونـه كـلمات (ى ) نسبت يا وحدت يا نكره بپيوندد، به صورت زير نوشته مى شود:

جزئى ، سوئى ، شيئى .

92. همزه پايانى فقط در كلمات عربى به كار مى رود. از اين رو، در پايان كلمات فارسى ، نبايد همزه به كار برد. مثلا(بها) (ارزش ) كلمه فارسى است و بدون همزه نوشته مى شود و در حالت اضافه (ى ) مى گيرد: بهاى كتاب .

93. از آوردن همزه در پايان جمع مكسّر عربى ، تا حدّ امكان پرهيز شود:

بـنـويـسـيـم ـ نـنـويـسيم شهدا ـ شهداء انبيا ـ انبياء علما ـ علماء وزرا ـ وزراء اين گونه كلمات در حالت پيوند، (ى ) مى گيرند:

شهداى انقلاب ، انبياى بزرگ ، علماى صالح ، وزراى ما.