شيوه نامه دائرة المعارف امام حسين(ع)

سید ابولقاسم حسینی(ژرفا)

- ۲ -


ساختمان مقاله
2  ـ 1 . اجزاى مقاله
 

2 ـ 1 ـ 1. تعريف

اجزاى مقاله دائرة المعارفى از اين قرارند:

1. مدخل

2. شناسه

3. بدنـه

4. منابع

5. امضا

2 ـ 1 ـ 2. بى نيازى از (مُلحَق )

در بـرخـى از دائرة المـعـارف هـا رسـم اسـت كـه بـعـضـى تـوضـيـحـات دربـاره مـدخـل را مـيـان كـمـانـك جـاى داده ، پـس از مـدخـل مـى آورنـد و آن را(مـلحـقـِ مـدخـل ) مـى نـامـنـد. در ايـن دائرة المـعـارف ، بـه جـهـت پـرهـيـز از بـلنـد نـمـايـىِ مـدخـل ، از آوردن مـلحـق خـوددارى مـى شـود. كـاركـردهـاى مـلحـق ، از قبيل ذكر نام ديگر يا نام پيشين و يا گونه هاى تلفّظى ، در (شناسه ) برآورده خواهند گشت .

بـا اين حال ، اگر در موردى نتوان در شناسه به كاركردِ ملحق دست يافت ، بايد واژه يا عبارت لازم را مـيـان دو نـشـانـه مـمـيـّز، ضـمـن يـا انـتـهـاى مـدخـل و بـا هـمـان انـدازه و شـكـل آورد. مـثـال : نـافـع بـن هـلال بـجـلى /جـبـعـى /. روشـن اسـت كـه در ايـن حال نيز واژه يا عبارت مزبور جزء مدخل است و با همان ويژگى هاى شكلى درج مى گردد.

2 ـ 1 ـ 3. چگونگىِ آوردن (تكمله )

هـرگـونه تكمله ، مانند نقشه ، نمودار، جدول ، و تصوير، در صورت نياز بايد همراه با مقاله تهيّه گردد. آن گاه ، با رعايت اصول ساختارى و شكلى ، تكمله همراه مقاله نمى آيد.

2 ـ 1 ـ 4. بى نيازى از پانوشت

هـيـچ جـزئى در پايين صفحات به عنوان پانوشت آورده نمى شود. آوانگاشته واژه هاى بيگانه كـه گـاه در پـانوشت مى آيد، در اين دائرة المعارف درون متن و پس از واژه مزبور، ميان كمانك ، قرار مى گيرد.

2  ـ 2. مدخل

2 ـ 2 ـ 1. تعريف

(مدخل ) (Entrance) عبارتى است مصطلح براى عنوان هر مقاله دائرة المعارفى ، كه مقاله بر محور آن سامان مى يابد.

تـعـيـيـن مـدخـل بـا عـنـايـت به موضوع مقاله و ويژگى هاى پسگفته توسّط (هياءت علمى دائرة المعارف ) صورت مى گيرد و مؤ لّف مقاله در تغيير آن تنها نقش پيشنهاد دهى دارد.

2 ـ 2 ـ 2. ويژگى هاى مدخل

مدخل دارارى ويژگى هايى است كه موارد مهمّ آن ها، از اين قرارند:

1. مـدخـل بـايـد آيـنـه موضوع باشد، به گونه اى كه نوع مخاطبان دائرة المعارف به محض ‍ بـرخـورد بـا آن ، بـه مـوضـوع مـقـاله انـتـقـال يـابـنـد. ايـن ويـژگـى در مـورد مدخل هاى فرهنگى ، مفهومى ، و تاريخى بسيار ضرورتر و مهم تر است .

مـثـال : مـدخـل (نـخـسـتـيـن زائر) بـه روشـنـى و با سرعت ، خواننده را به فضاى مقاله مربوط منتقل مى سازد، در حالى كه مدخل هاى ديگر همرديف با آن از همين اندازه وضوح برخوردار نيستند.

2. مـدخـل بـايـد مـشـهـور و كـامـلاً مـتـبادر به اذهان باشد، به گونه اى كه انبوه مخاطبان دائرة المـعـارف بـا آن ارتباطى نزديك و ملموس برقرار نمايند و در وهله نخست هيچ غرابتى در آن حس نكنند.

مثال : مدخل (آرمان هاى قيام امام حسين (ع) براى انبوه مخاطبان از اشتهار وافى برخوردار نيست ، در حالى كه (اهداف قيام امام حسين (ع) از اين ويژگى بهره مند است .

3. مـدخـل بـايد از پيش مُعَنون باشد، يعنى در متون معتبر يا فرهنگ انبوه مخاطبان به موجوديّت شناخته شده باشد. بنابر اين ، عناوينى كه در مقاطع خاصّ زمانى به حوزه گفتار يا نوشتار راه يـافـتـه انـد، امـا از چـنـان مـوجـوديـّتـى بـرخـوردار نـيـسـتـنـد، مدخل قرار نمى گيرند.

مـثـال : عنوان (تاكتيك هاى نظامى در جنگ كربلا) به مثابه يك عنوانِ موجود اعتبار ندارد، بلكه صرفا زاييده انتزاع ذهنى گروهى خاص است .

تـذكـّر مـهـم : لزوم احـراز ايـن ويـژگـى در مـدخـل بـدان مـعـنـا نـيـسـت كـه اصـل وجـود آنـچـه در مـدخل مندرج است ، از صحّت و وقوع تاريخى برخوردار باشد. حتى اگر افـسـانـه بـودن مـطـلبـى مـسـلّم بـاشـد، بـايـد مـقـاله اى بـه آن مـدخـل اخـتـصـاص داد و در آن ، حـقـايـق عـلمـى را بـازگـفـت . پـس مـثـلاً اگـر مدخل (عروسى قاسم ) ارائه شود، لزوما به معناى اثبات چنين واقعه اى نيست .

4. مـدخـل بـايـد جـز در مـوارد ضـرور، جـزئى و خـاص بـاشـد. تـنـهـا هـنـگـامـى بـه مـدخـل عـام وكـلّى اكـتـفـا مـى شـود كـه مـوجـوديـّت و عـنـوان يـافـتـگـى يـك مـدخـل آمـيـخـتـه بـه عـمـومـيـّت وكلّيّت باشد و به عبارت ديگر، عنوان جزئى داراى شاءن دائرة المعارفى نباشد.

مـثـال : (شـمشير) عنوانى نيست كه به مثابه مدخل دائرة المعارف امام حسين (ع) شاءنيّت داشته بـاشـد، ليـكـن بـايد از آن و ديگر ابزارهاى جنگ كربلا تحت مدخلى عام ، همانند (ساز و برگ نظامى ) يا (ابزارهاى نبرد)، سخن گفت .

5. مـدخـل بـايـد بـا انـتـظـار انـبـوه مخاطبان از اين دائرة المعارف ، همنوا و سازگار باشد، به گونه اى كه مخاطب از ديدن آن دچار حيرت و شگفتى نشود.

مـثـال : مـدخـل (هـنـدوسـتـان ) بـا انـتـظـار مـخـاطـب سـازگـارى نـدارد، هـرچـنـد مـى تـوان ذيل آن از شيوه هاى خاصّ عزادارى در هندوستان ياد كرد.

2 ـ 2 ـ 3. مدخل اصلى و ارجاعى

2 ـ 2 ـ 3 ـ 1. تعريف

به اعتبارى ، مدخل بر دو گونه است :

1. اصلى : مدخلى كه مقاله دائرة المعارفى ذيل آن درج مى گردد.

2. ارجـاعـى : مـدخـلى كـه ذيـل آن ، مـقـاله درج نـمـى شـود، بـلكـه صـرفـا بـه مـدخـلى ديـگـر بازگردانده مى شود.

مثال : انتقام گيرندگان خونخواهى امام حسين (ع)

2 ـ 2 ـ 3 ـ 2. كاركرد مدخل ارجاعى

گزينش برخى از مدخل ها به عنوان مدخل ارجاعى به انگيزه هاى گوناگون صورت مى پذيرد كه موارد مهم آن ها از اين قرارند:

1. مدخل كم اشتهارتر مدخل مشهورتر

مثال : عبيد الله بن زياد ابن زياد، عبيد الله

2. مدخل داراى اهميّتّ درجه دوم مدخل داراى اهميّتّ درجه يكم

مثال : عَمّان سامانى گنجينة الاسرار

3. مدخل زير مجموعه اى غير مصطلح مدخل مجموعه اى مصطلح

مثال : اهداف قيام امام حسين (ع) قيام امام حسين (ع)

4. مدخل با لفظ نادرست مصطلح مدخل با لفظ درست

مثال : دو طفلان مسلم طفلان مسلم

2 ـ 2 ـ 3 ـ 3. ممنوعيّت ارجاع به ارجاع

ارجـاع از يـك مـدخـل بـه مـدخـل ديـگـر كـه خـود مـدخـلى ارجـاعـى اسـت ( ارجـاع در ارجـاع ) نامعمول و خلاف اصول تدوين دائرة المعارف است .

مـثـال : چـاوش خـوانـى ، چـاوش خـوان ، و چـاوش نـامـه مـدخـل هايى اند كه هر سه بايد به (چاوشى ) ارجاع گردند، نه اين كه مثلاً (چاوش خوان ) به (چاوش خوانى ) ارجاع شود و آن گاه (چاوش خوانى ) به (چاوشى ) ارجاع گردد.

2 ـ 2 ـ 4. مدخل مستقيم و معكوس

2 ـ 2 ـ 4 ـ 1. تعريف

به اعتبارى ،مدخل داراى دو گونه است :

1. مـدخـل مـسـتـقيم : مدخلى كه چگونگى خواندنش با ترتيب نگارشى آن يكسان است ، يعنى همان گونه كه چيده مى گردد خوانده مى شود.

مثال : عبدالله بن عباس

2. مدخل معكوس : مدخلى كه به عكس گونه اى كه چيده مى گردد خوانده مى شود.

مثال : ابن عبّاس ، عبدالله

2 ـ 2 ـ 4 ـ 2. صدر و ذيل مدخل

آنـچـه در مـدخـل مـعـكـوس ابـتـدا قـرار مـى گـيـرد، (صـَدرِ مـدخـل ) نـام دارد و آنـچـه پـس از آن مـى آيـد، (ذيـل مـدخـل ) نـامـيـده مـى شـود. مـيـان صـدر و ذيـل ، بـايـد هـمـواره نـشـانـه ويرگول قرار داد. ذيل هميشه نخست خوانده مى شود، ولى در چينش پس از صدر جاى مى گيرد.

2 ـ 2 ـ 4 ـ 3. كاركرد مدخل معكوس

رويـّه مـتـعـارف ، چـيـنـش مـدخـل بـه نـحـو مـسـتـقـيـم اسـت . ليـكـن در مـواردى ، مدخل معكوس ‍ ضرورت مى يابد. منشاء اين ضرورت آن است كه گاه دنباله يك نام ، پيش و بيش از ابـتـداى آن اشـتـهـار دارد و بـه ذهـن تـبـادر مـى كـنـد. در ايـن حـال ، هـمـان دنـبـاله را جـانـشـيـن صـدر مـدخل مى سازند تا مخاطب با سهولت و به سرعت آن را بيابد.

مـثـال : بـسـيارى از مخاطبان مطالب مربوط به تعزيه را در همين عنوان مى جويند. بنابر اين ، بهتر است مدخلى چون (نقش هاى تعزيه ) به اين ترتيب آورده شود: تعزيه ، نقش ها.

تـذكـّر: يـاى نـشـانـه پـيـونـد، در مدخل معكوس حذف مى گردد، گرچه در تلفّظ حفظ مى شود. براى نمونه ، در مثال پيشين ، مى خوانيم : (نقش هاى تعزيه )،ولى نمى نويسيم : (تعزيه ، نقش هاى )؛ بلكه مى نويسيم :(تعزيه ،نقش ها).

2 ـ 2 ـ 5. مدخل هاى داراى اشتراك لفظى

هـرگـاه دو يا چند مدخل داراى اشتراك لفظى باشند، پس از هر يك شماره اى ميان كمانك مى نهيم تا در موارد ارجاع ، خواه مدخلى و خواه متنى ، خواننده به سهولت آن ها را بازشناسد. روشن است كه تعيين دقيق هر مدخل به مدد (شناسه ) صورت مى پذيرد. (2 ـ 3)

مثال :

ادبيّات عاشورا (1): جلوه هاى ادبى در بردارنده مفاهيم عاشورايى .

ادبيّات عاشورا (2): كتابى حاوى اشعار عاشورايى .

ترتيب اين مدخل ها نيز تابع نظام الفبايى شناسه است .

2 ـ 2 ـ 6. نظام الفبايى چينش مدخل ها

چـيـنـش مـدخـل هـا بـر پـايـه الفـبـاى فـارسـى اسـتـوار اسـت . واحـد قـيـاس الفـبايى ، مجموعه مـدخـل و شـناسه است . به اين ترتيب ، هرگاه دو عنوان مشترك باشند، پسوندها و شناسه ها در تـعـيين تقدّم يكى مؤ ثرند. روشن است كه نداشتن پسوند و دنباله ، خود، سبب تقدّم عنوان است . ضمنا بسيط يا مركّب بودن عنوان ، نقشى در نظام الفبايى ايفا نمى كند.

مثال ) اين سه مدخل را بايد بدين ترتيب فهرست كرد:

آستانه .

آستانه بوسى .

آستانه مسلم بن عقيل .

2 ـ 2 ـ 7. پيروى از شيوه فارسى

در تـنظيم مدخل ها، همواره به ويژگى هاى الفباى فارسى عنايت مى شود. مثلاً در تعداد و نوع حـروف يـا مـقـدّم داشـتـن (واو) بـر (هـا) بـه شـيـوه فـارسـى عمل مى شود.

2 ـ 2 ـ 8. ناديده گرفتن (اءل )

نـظـام الفـبـايـى بـر پـايـه نـخـسـتـيـن حـرف پـس از (اءل ) اسـتـوار مـى گـردد، يـعـنـى (اءل ) در تنظيم الفبايى ناديده گرفته مى شود.

مـثـال : (مـُثـيرالاَحزان ) پيش از (الوسيلة الحسينية ) قرار مى گيرد، زيرا حرف ميم بر حرف واو مقدم است .

2 ـ 2 ـ 9. ناديده گرفتن تشديد

در تنظيم الفبايى از تشديد صرف نظر مى شود، يعنى حرف مشدّد همچون حرف بدون تشديد لحاظ مى گردد.

مثال : (ثورة الحسين ) بر (الثّورة الحسينيّة ) مقدّم است .

2 ـ 2 ـ 10. لحاظ كردن پايه همزه

در تـنـظـيـم الفـبـايـى حرف همزه ، به پايه ( كرسى )ى آن نظر مى شود. هرگاه همزه بدون پـايـه بـاشـد يا روى پايه الفى ( اء ) قرار گيرد، پس از ( آ ) مى آيد. اگر همزه بر پايه واوى بـاشـد( ؤ )، هـمچون حرف (واو) در نظر گرفته مى شود. چنانچه همزه بر پايه يايى جاى گيرد (ئ‍ )، به مثابه حرف (يا) لحاظ مى گردد.

مثال : (شعارهاى عاشورا) پيش از (الشّعائر الحسينيّة ) مى آيد.

2 ـ 2 ـ 11. همزه ، الف ، آ

حـرف الف هـيچگاه حركت نمى پذيرد ـ خواه در فارسى و خواه در عربى ـ و از اين رو هرگز در آغـاز كـلمـه قرار نمى گيرد. امّا حرف همزه حركت مى پذيرد و در زبان عربى ، در آغاز و ميان و فـرجـام كـلمـه ؛ و در زبـان فـارسـى ، تنها در آغاز كلمه مى آيد. حرف (آ) نيز تركيبى از دو حرف همزه و الف ـ در زبان فارسى ـ و دو همزه مفتوح و ساكن در زبان عربى است . بنابر اين :

در آغاز واژه هاى عربى و فارسى ، حرف (آ) بر همزه مقدّم است .

در آغاز واژه هاى عربى و فارسى ، الف وجود ندارد، بلكه همزه قرار مى گيرد.

در مـيـان و فـرجـام واژه هـاى فـارسـى ، هـمـزه وجـود نـدارد و آنـچـه گـاه بـه شكل همزه نوشته مى شود، بايد به صورت (يا) بيايد.

در ميان و فرجام واژه هاى عربى ، همزه بدون پايه يا با پايه الفى ، همرتبه با الف است .

2 ـ 2 ـ 12. حـاكـم بـودن اصـل (اشتهار) بر اصل (وحدت رويّه )

قاعده چنين است كه مدخل دهى با رويّه اى يكسان صورت پذيرد، مثلاً القاب احترامى همچون (امام ) پـيـش از نـام قـرار گـيـرد؛ اسامى جغرافيايى با اسم جنس مكانى همراه شود، مانند (آستانه ...)؛ و نـام خـانـدان هـا بـا واژه مـعـهـود مـثـل (آل ) بـيـايـد. بـا ايـن حـال ، از آن جـا كـه اصـل اشـتـهـار و تـبـادر ـ هـمـراه بـا اصل صحّت ـ بر اصول ديگر حاكم است ، گاه بايد به ضرورت از وحدت رويّه دست كشيد.

مـثـال : (آل حـمـدان ) بـه (حـمدانيان ) ارجاع داده مى شود؛ هرچند رويّه غالب آوردن نام خاندان هابا(آل ) است ، مانند (آل همدان ).

2 ـ 2 ـ 13. ملاك ، نام خالص است

در مـورد اشـخـاص و ديـگـر اَعـلام ، نام خالص و بدون ضميمه مى آيد، مگر اين كه ضميمه جزء عَلَم شده باشد؛ همچون (امام على ) يا ضميمه ضرورت داشته باشد، مانند (دعاى عرفه ).

مـثـال : (اَزد) بـه عـنـوان مـدخـل گـزيـده مـى شـود، نـه (قـبـيـله ازد)؛ (آل بويه ) نه (سلسله آل بويه )؛ (كربلا) نه (شهر كربلا) يا (زمين كربلا).

2 ـ 2 ـ 14. ملاك ، اشتهار ميان فارسى زبانان است

در گزينش مدخل ها، عين نام عربى ملاك نيست ، بلكه گونه رايج آن در فارسى معتبراست . اگر مـدخـلى داراى گـونـه رايـج در فـارسـى نـبـاشـد يـا شـكـل مـشـهـور فـارسـى اش بـا عـربـى بـرابـر بـاشـد، هـمـان شكل عربى گزيده مى شود.

مـثـال ) نـام (ابـراهـيـم بـن الحـُصـيـن الاَزْدى ) بـه ايـن گـونـه مـدخـل مـى يـابـد: (ابـراهـيـم بـن حـُصـيـن اَزْدى ). امـا (ابوالفضل ) همين گونه مى ماند وبه (ابوفضل ) تغيير نمى يابد.

2 ـ 2 ـ 15. بزرگنمايى مدخل

مدخل با حروف سياه و پنت 16 درج مى گردد و نيز قدرى برون برآمده نسبت به ستون اصلى ، راسـت چـيـن مـى شـود تـا از ديـگـر سـطـرهـا و بـنـدهـا مـتـمـايـز گـشـتـه ، بـه راحـتـى قابل دستيابى باشد.

2 ـ 2 ـ 16. پرهيز از غلط مشهور

در هـمـه جـاى دائرة المـعـارف ، بـه ويـژه در مدخل ها، پرهيز از هرگونه غلط، خواه رايج و خواه نارايج ، اصلى اساسى است . از اين رو، حتّى آن گاه كه عنوان غلطى داراى شهرت و مورد پسند هـمـگـان بـاشـد، آن را مـدخـل قـرار نـمـى دهـيم . البتّه در چنين موردى ، مى توان عنوان مزبور را مدخل ارجاعى شمرد.

مثال :دو طفلان مسلم طفلان مسلم

اولين زائر نخستين زائر

بديهى است كه قاعده بالا تنها در يك مورد استثنا مى پذيرد. و آن ، هنگامى است كه نام خاص ، مانند نام كتاب ، در وضع تعيينى غلط برگزيده شده باشد؛ مانند (گنجينة الاسرار).

2 ـ 2 ـ 17. مطلق بودن مدخل

بـه دليل اختصاصى بودن اين دائرة المعارف ، بديهى است كه هر مدخلى در آن راه يابد داراى ارتـبـاطـى وثـيـق و تـام بـا مـوضـوع دائرة المـعـارف اسـت . پـس اسـاسـا نـيـاز نـيـسـت كـه هـر مدخل با نام امام حسين و عاشورا يا پسوند و دنباله اى حسينى و عاشورايى در آميزد.

مثال :

آل بويه (نه : آل بويه و قيام عاشورا)

ابن عبّاس (نه : ابن عبّاس و امام حسين )

بـا ايـن حـال ، گـاه كـه اطـلاق يـك عـنـوان شـبـهـه انـگـيـز يـا سـؤ ال آفرين يا حيرت زاست ، آن را همراه با واژه (ها)ى قيدگونه و توضيحى مى آوريم .

مثال :

فرشتگان و امام حسين (نه : فرشتگان )

2ـ 3. شناسه  

2 ـ 3 ـ 1. تعريف

شـنـاسـه ( مـعـرِّف ) بـخـشـى از مـقـاله اسـت كـه بـى درنـگ پـس از مـدخـل درج مـى گـردد و آن را بـه كـوتـاهـى به خواننده معرّفى مى كند. تعريف مزبور، در عين جـامـعـيـّت ، بـايـد بـتواند آن مدخل را از مدخل هاى مشابه بازشناسانده ، درآمدى براى ورود به بـدنـه مـقـاله بـاشـد. از ايـن رو، گـزيـنـش شناسه مناسب و كوتاه و فراگير، كارى سترگ و اساسى به شمارمى رود. به همين دليل ، بايسته است كه تنظيم شناسه نيز از سوى نويسنده مقاله ـ كه به ابعاد موضوع احاطه دارد ـ صورت پذيرد.

مثال :

نخستين زائر: اصطلاحى در منابع تاريخى براى نخستين زيارت كننده مزار امام حسين (ع).

2 ـ 3 ـ 2. كاركرد شناسه

كـاركـرد اصـلى شـنـاسـه اين است كه مخاطب را در تصميم گيرى براى گزينش يك مقاله يارى كند. آگاهه اى كه در شناسه ارائه مى شود، مفاد مقاله را باز مى تاباند و نشان مى دهد كه هر مـدخـل چـه پـيـونـدى بـا مـوضـوع دائرة المـعارف دارد. همين آگاهى است كه مخاطب را براى چنان گزينشى مهيّا مى سازد.

2 ـ 3 ـ 3. تركيب دستورى شناسه

شـنـاسـه هـمـواره بـه صـورت عـبـارت مـى آيـد، يـعـنـى گـزاره مـشـتمل بر فعل در آن يافت نمى شود. مهم ترين فايده اين تركيب دستورى ، التزام به رعايت اختصار است . مثال :

حبيب بن مظاهر: شهيد كربلا.

سياهپوشى : سنّتى در سوگوارى .

لولؤ و مرجان : كتابى تحقيقى ـ انتقادى درباره تحريفات عاشورا.

آستانه : بنايى برقرار بر مزار برجستگان .

اَجْفُر: منزلى در مسير امام حسين به سوى كربلا.

2 ـ 3 ـ 4. نشانه گذارى شناسه

ميان مدخل و شناسه ، همواره از نشانه گزارش يعنى دو نقطه (:) استفاده مى شود؛ زيرا شناسه عـبـارتـى اسـت كـه مـدخـل را گـزارش مـى دهـد. در ايـن مـوارد ، ويـرگـول نـشـانـه اى مـنـاسـب نـيـسـت ؛ زيرا كاركردهاى ديگرى دارد،از جمله جدا سازى صدر و ذيل .

2 ـ 3 ـ 5. حروفزنى شناسه

شـنـاسـه بـا حـروف سـيـاه 14 (دو پـنـت درشـت تـر از حـروف مـتن و دو پنت كوچك تر از حروف مدخل ) چيده مى شود تا هم از مدخل بازشناخته گردد و هم نسبت به متن متمايز باشد.

2ـ 4. بدنـه  

2 ـ 4 ـ 1. تعريف

بـدنـه ، بـخـش اصـلى و نـهـاديـنِ مـقـاله دائرة المـعـارفـى اسـت كـه پـس از مـدخـل و شـنـاسـه مـى آيـد و در بـردارنـده اطـلاعـات اصـلى دربـاره مدخل است .

2 ـ 4 ـ 2. چينش آغاز بدنه

نخستين واژه بدنه ، به عنوان آغاز يك بند ( پاراگراف ) در نظر گرفته مى شود و از اين رو بـايـد از سـرسـطـر بـا نـيـم سـانتى متر فاصله چيده شود. چنين چينشى هم با قواعد ويرايشى سـازگـار اسـت ؛ هـم در زيـبـايـى و خـوشـنـمـايى مقاله و صفحه كارساز است ؛ و هم مخاطب را در مطالعه بهتر يارى مى رساند.

2 ـ 4 ـ 3. ساختار منظّم و بخش پذير

نخستين گام در تنظيم بدنه مقاله ، اين است كه مطالب چنان منظّم تفكيك و چيده شوند كه هرگز هـيـچ مـطـلبـى ، گـرچـه كوتاه ، دوبار در يك بدنه نيايد. از اين رو، داشتن چهارچوب پيشين و القاى نظم منطقى به مطالب طرّاحى شده بدنه ، گامى است اصولى و ابتدايى كه حتما بايد پيش از تدوين بدنه به دقّت برداشته شود.

2 ـ 4 ـ 4. ساختار منطقى محورها

بـه تـنـاسـب هـر موضوع و فضا، ساختار بدنه داراى چينشى خاص است . براى تعيين محورهاى اصـلى هـر مقاله ، بايد به اين تناسب و سازگارى به دقّت عنايت ورزيد. اينك براى نمونه ، چينش محورهاى دو نوع مقاله را پيشنهاد مى كنيم . روشن است كه اين چينش ، تنها گزينه صحيح و اسـتوار نيست و از باب تمثيل ارائه مى شود. امّا تاءكيد مى كنيم كه گزيدن و چيدن محورها، مهم ترين و اصولى ترين مرحله تنظيم بدنه است و بايد بسيار علمى و حكيمانه به آن پرداخت :

2 ـ 4 ـ 4 ـ 1. گروه تاريخ

يك . واقعه ها و حادثه هاى تاريخى

1. كلّيّات

2. زمان و مكان به طور دقيق و با ذكر جزئيّات

3. افراد داراى نقش مهم

4. انگيزه و علّت رخداد

5. زمينه و پيشينه تاريخى

6. نتايج و آثار از آغاز تا كنون

دو. گزارش هاى تاريخى (همچون : رؤ ياها و پيش بينى ها)

1. كلّيّات

2. جزئيّات (همچون : گوينده ، گزارشگر، زمان ، مكان ، و محتواى گزارش )

3. بررسى اسناد و منابع و اَصلِ وقوع

4. نتايج و آثار

سه . اَعلام

1. مشخِّصات كلّى (همچون : نام ، لقب و كنيه مشهور، و تاريخ تولّد و وفات )

2. ارتـبـاط حـسـيـنـى ـ عـاشـورايـى (هـمـچـون : روايـات ، اقـدامـات اِحـيـاگـرانـه ، و فعل و قول و تقرير)

چهار. گروه ها (مجموعه ها، خاندان ها، و حاكميّت ها)

1. مشخّصات كلّى (همچون : نژاد، مذهب ، و نَسَب )

2. قلمرو نفوذ يا حاكميّت

3. افراد مهمّ داراى ارتباط حسينى ـ عاشورايى

4. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

پنج . هنگام ها

1. كلّيّات

2. سبب نامگذارى ، و پيشينه

3. رويدادهاى رخ داده در آن

4. جايگاه و نقش تاريخى

شش . اصطلاح ها و پديده هاى نظامى

1. كلّيّات

2. پيشينه تاريخى

3. ارتباط عاشورايى

2 ـ 4 ـ 4 ـ 2. گروه جغرافيا

يك . كشورها، شهرها، روستاها، و منزل ها

1. سبب نامگذارى ، و نام هاى ديگر

2. سـيـمـاى طـبـيـعـى (هـمـچـون : مـوقـعـيـّت جـغـرافـيـايـى ، طول و عرض ، ارتفاع از سطح دريا، آب و هوا، جمعيّت ، مناطق همجوار، فاصله ، و وضع عمرانى )

3. پيشينه تاريخى و رويدادهاى مهم

4. قبايل ، نژادها، و اديان و مذاهب

5. وضع اقتصادى ، آموزشى ، بهداشتى ، رفاهى ، و ارتباطات

6. آثار تاريخى مهم

7. جايگاه و نقش سياسى ـ فرهنگى

8. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

دو. آستانه ها و مزارها

1. سبب نامگذارى ، و نام هاى ديگر

2. مشخّصات كلّى

3. وضع بنا و دگرگونى هاى آن

4. پيشينه تاريخى

5. جايگاه و نقش سياسى ـ فرهنگى

6. بـنـاهـا و مـؤ سـّسـات (هـمچون : حرم ، گنبد، گلدسته ، صحن ، رواق ، مسجد، تكيه ، حسينيّه ، بَست ، كتيبه ، موقوفه ، توليت ، و بودجه )

سه . مساجد، تكيه ها، حسينيّه ها، و مكان هاى عزادارى

1. سبب نامگذارى ، و نام هاى ديگر

2. مشخّصات كلّى

3. پايه گذار و بانى

4. پيشينه تاريخى

5. جايگاه و نقش سياسى ـ فرهنگى

6. مجلس هاى مهمِّ برگزار شده در آن ها

7. واعظان نامدارِ وعظ كننده در آن ها

8. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

چهار. ناحيه ها و منطقه ها

1. سبب نامگذارى ، و نام هاى ديگر

2. مشخّصات كلّى

3. سيماى طبيعى

4. موقعيّت جغرافيايى

5. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

2 ـ 4 ـ 4 ـ 3. گروه رجال

يك . خاندان پيامبر(ص)، شهيدان و اسيران قيام امام حسين (ع)، و اصحاب امام

1. مشخّصات كلّى (همچون : نام ، نسب ، لقب و كنيه ، قبيله ، و عنوان مهم )

2. زمان و مكان تولّد و وفات ، و مدفن

3. سببِ داشتنِ عنوان يا لقبى

4. زندگى نامه

5. صحابى يا تابعى بودن

6. ويژگى هاى مهمّ شخصيّتى (همچون : اخلاقى ، سياسى ، و علمى )

7. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

8. خاندان و بازماندگان

دو. راويان و گزارشگران

1 و 2 و 3. همانند موارد مشابه در محور يك

4. جايگاه روايى (همچون : طبقه ، وثاقت يا ...، تعداد و نوع روايت ها)

5. زندگى نامه

6. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

سه . افرادِ داراى نقش در قيام امام حسين (ع)

1 و 2 و 3 و 4. همانند موارد مشابه در محور يك

5. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

چهار. پديدآورندگان آثار فرهنگى ـ هنرى

1 و 2 و 3 و 4. همانند موارد مشابه در محور يك

5. جايگاه فرهنگى ـ هنرى

6. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

7. آثار

2 ـ 4 ـ 4 ـ 4. گروه فرهنگ

يك . تعزيه ها

1. گزارش متن

2. ريشه يابى تاريخى رويدادها و روايت ها

3. اختلاف متن ها، و معرّفى متن اصيل تر

4. پيشينه و سير تاريخى

دو. اشعار

1. مشخّصات كلّى شاعر

2. زمان سرايش و زمينه هاى اجتماعى ـ سياسى آن

3. مشخّصات عمومى شعر (همچون : قالب ، سبك ، حجم ، زبان )

4. پـيـامـدهـاى ادبـى (هـمـچـون : تـضـمـيـن هـا، اقـتـبـاس هـا، استقبال ها، ترجمه ها، شرح ها، و ميزان اشتهار)

5. ساختمان ومضامين مهم شعر، و نگرش شاعر

6. اطّلاعات كتاب شناختى

سه . آثارهنرى (همچون : تابلوهاى نقّاشى ، آثاردستى ، نمونه هاى كاشيكارى و معمارى )

1. مشخّصات كلّى هنرمند

2. مشخّصات عمومى اثر

3. زمان آفرينش و زمينه هاى اجتماعى ـ سياسى آن

4. بررسى سبك يا مكتب

5. پيامدها و تاءثيرها

6. نگرش و زاويه ديد هنرمند

7. وضعيّت كنونى

چهار. فرهنگ مردم

1. كلّيّات

2. ابزارهاى مورد استفاده

3. سبب نامگذارى ، و نام هاى ديگر

4. سير و پيشينه تاريخى

5. خاستگاه و ميزان رواج

6. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

7. انواع و گونه ها

پنج . آداب و رسوم عزادارى

1. كلّيّات

2. سير و پيشينه تاريخى

3. پـشـتـوانـه هـا و مـسـتـنـدهـا، و بـررسـى شـكـل اصيل

4. بررسى فقهى ، و تفكيك سنّت ها از بدعت ها

5. خاستگاه و ميزان رواج

6. انواع و گونه ها

شش . آداب و رسوم زيارت

1 و 2 و 3 و 4. همانند موارد مشابه در محور پنج

هفت . آثار سمعى ـ بصرى (همچون : فيلم ، نمايش ، نوار صدا)

1. مشخّصات كلّى نويسنده و سازنده

2. ساختار كلّى

3. نقش هاى كليدى

4. محتوا و مضمون ، و انطباق آن با اسناد تاريخى

5. ويژگى هاى آن در مقايسه با آثار مشابه

6. ميزان توفيق و تاءثير بر مخاطب

7. ديدگاه هاى ناقدان

هشت . ابزارهاى عزادارى و تعزيه

1. كلّيّات

2. پيشينه و سير تاريخى

3. ويژگى هاى نوع اصيل در مقايسه با انواع ديگر

4. بررسى فقهى

5. انواع رايج در اقوام گوناگون

6. خاستگاه و ميزان رواج و كاربرد، از آغاز تا كنون

نُه . شاخه هاى ادبى ـ هنرى (همچون : ادبيّات عاشورا، شعر عاشورا، نقّاشى عاشورا)

1. كلّيّات

2. ويژگى هاى آن در مقايسه با دسته هاى ديگر

3. انواع و گونه ها

4. مكاتب يا سبك ها

5. نمونه هاى برجسته

6. چهره هاى برجسته

7. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

8. پيشينه و سير تاريخى

2 ـ 4 ـ 4 ـ 5. گروه كتاب شناسى

1. مشخّصات كلّى صاحب اثر

2. چشم اندازِ مطالب

3. نگره عمومى (همچون : انگيزه و زمان و مكان تاءليف ، زبان ، و ويژگى هاى سبكى )

4. جايگاه و نقش

5. ديدگاه هاى ناقدان

6. شرح ها، ترجمه ها، تصحيح ها، و نسخه ها يا چاپ هاى گوناگون با تاءكيد بر نسخه يا چاپ اصيل و بهتر

2 ـ 4 ـ 4 ـ 6. گروه مفاهيم

يك . تعبيرها و اصطلاح ها

1. تعريف لغوى و اصطلاحى

2. مفهوم قرآنى و روايى

3. ريشه و پيشينه تاريخى

4. ريشه و پيشينه فرهنگى

5. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

6. آرا و ديدگاه ها، با تاءكيد بر نظر بزرگان شيعه

دو. زيارت ها و دعاها

1. كلّيّات متن

2. سبب نامگذارى ، و نام هاى ديگر

3. راوى (ها)

4. سند

5. نسخه ها و متن هاى گوناگون

6. شاءن صدور

7. محتوا و مضمون

8. جايگاه و درجه اهمّيّت

9. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

10. نتايج علمى ـ عملى

11. مشخّصات كتاب شناختى

سه . سخنان

1. كلّيّات متن

2. ويژگى هاى مجلس صدور (همچون : زمان ، مكان ، حاضران ، مخاطبان ، بازتاب )

3. سبب نامگذارى ، و نام هاى ديگر

4. راوى (ها)

5. سند

6. نسخه ها و متن هاى گوناگون

7. شاءن صدور

8. محتوا و مضمون

9. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

10. نتايج علمى ـ عملى

چهار. لقب هاى شخصيّت هاى قيام

1. تعريف

2. سبب لقب دهى

3. سند

4. مفهوم

5. ميزان رواج

6. موارد كاربرد

پنج . شعارها

1. تعريف

2. گونه هاى ديگر

3. ريشه و پيشينه تاريخى

4. پشتوانه نظرى ـ فكرى

5. جايگاه و نقش

6. ارتباط حسينى ـ عاشورايى

7. آثار و نتايج

8. ميزان و موارد كاربرد

2 ـ 4 ـ 5. بدنه كوتاه

درباره انواع مقاله ها به حسب حجم و گستره ، در جاى خود سخن رفته است . ( 1 ـ 1 ـ 7) اينك در صـدد بـيان اين نكته ايم كه هرگز نبايد پنداشت حجم بدنه از قانونى ثابت پيروى مى كند. بـه هـمـيـن دليل ، خطاست اگر بپنداريم هرگاه اطّلاعاتى اندك درباره مدخلى يافت شود، نبايد مـقـاله اى جـداگـانـه بـه آن اخـتـصـاص داد. مـخـاطـب بـايـد بـدانـد كـه تـمـام آنـچـه درباره يك مـدخـل مـى تـوان در متون علمى يافت ، به اندازه اى است كه در همين بدنه كوتاه گردآورى شده اسـت . تـاءكـيـد مـى كنيم كه حتّى بدنه دو سطرى نيز بايد از منطق علمى و ويژگى هاى دائرة المعارفى برخوردار باشد.

2 ـ 4 ـ 6. بند چينىِ بدنه

مـهـم تـريـن اصـل در اسـتـوار سـازى سـاخـتـمـان بـدنـه ، رعـايـت دقـّت و ظرافت در بند چينى ( پـاراگـراف بندى ) است ( 6 ـ 18). محورهاى هر مقاله ( 2 ـ 4 ـ 4) معمولاً يكايك ، و گاه با هم ، يـك بـنـد ( پاراگراف ) را مى سازند. هر بند ازسر سطر با حدود نيم سانتى متر تو رفتگى آغـاز مـى شـود. مـطـالب بـنـدهـا هـرگـز نـبـايـد بـا يـكـديـگـر تداخل داشته باشند. هرجا كه زمينه پيوند دو مطلب فراهم است ، بايد از (ارجاع درون متنى ) ( 2 ـ 4 ـ 8) سـود جـسـت . كـوتاهى و بلندى بندها تابع موضوع و گستره هر بند است و ميزانى خاص ندارد. معمولاً، بهتر است هر بند از سه سطر كمتر و از ده سطر افزون تر نباشد.

2 ـ 4 ـ 7. بخش ها و زير مدخل ها

در مـقـاله هـاى بـلنـد و پـايـه ، مـعـمولاً لازم است كه مطالب در چند بخش درج گردند. هر بخش مجموعه اى از محورها را شامل مى شود كه در موضوعى كلّى با يكديگر مشتركند. بنابراين ، مى تـوان هـر بـخـش را بـه مـثـابـه مـقـاله اى واحد نگريست و در صورت لزوم ، آن را به مؤ لّفى جـداگانه سپرد. تنظيم كننده كلّ مقاله ـ كه گاه گروهِ مربوط است و گاه فرد ـ موظّف است ميان ايـن بـخـش هـا انـسـجـام و سـازگـارى پـديـد آورد تـا مـقـاله اى يـكـدسـت حـاصـل آيـد. روشـن اسـت كـه هـر بـخـش نـيـازمـنـد عـنـوانـى جـداگـانـه اسـت كـه نـسـبـت بـه مـدخـل مـقـاله ، حـكـم (زيـر مـدخـل ) را مـى يـابـد. زيـر مدخل با حروف سياه به اندازه حروف شناسه ، با نيم سانتى متر تو رفتگى و سر سطر درج مى گردد.

2 ـ 4 ـ 8. ارجاع درون متنى

هرگاه از مطلبى در يك مقاله به مطلبى ديگر در همان مقاله ارجاع داده شود، آن را (ارجاع درون مـتنى ) مى گوييم . ارجاع درون متنى درون كمانك ( پرانتز) جاى مى گيرد و چنين درج مى شود: (هـمين مقاله : زير مدخل بخش مربوط).اين نوع ارجاع بيشتر با مقاله هاى بلند و پايه سازگار است .

مثال : (همين مقاله : اهداف قيام )

2 ـ 4 ـ 9. ارجاع برون متنى

هـرگاه از مطلبى در يك مقاله به مطلبى در مقاله اى ديگر ارجاع داده شود، آن را (ارجاع برون متنى ) مى خوانيم . ارجاع برون متنى درون كمانك ( پرانتز) جاى مى گيرد و چنين درج مى شود: ( نـام مـدخـل ) يـا ( نـام مـدخـل : زيـر مدخل بخش مربوط). صورت دوم ، ويژه مقاله هاى داراى زير مدخل است . در هر دو صورت ، نام مدخل با حروف سياه درج مى گردد.

مثال :(آستانه حر)

(امام حسين : زندگى نامه )


2 ـ 4 ـ 10. حروفزنى بدنه

حـروف بـدنـه با پنت 12 نازك درج مى گردد. در هر صفحه دائرة المعارف ، دو ستون و در هر ستون چهل سطر گنجانده مى شود.

2ـ 5. منابع

2 ـ 5 ـ 1. تعريف

مـنـابـع در دو قـسـمـت ، درون بـدنـه و بيرون بدنه ، مى آيد. ( 3 ـ 4) در اين جا، سخن از منابع بيرون بدنه است كه جزئى مستقل از مقاله به شمار مى آيد.

2 ـ 5 ـ 2. كاركرد منابع

از آن جـا كـه هـرمـقـاله ، موجوديّتى كاملاً مستقل دارد، بايد پس از بدنه به ذكر منابع مهمّ مورد اسـتـفـاده در مـقـاله پـرداخـت . بـه ايـن ترتيب ، مخاطب مى تواند مستندات هر مقاله را به سرعت و سهولت بيابد و به هنگام نياز، به آن ها رجوع كند.

2 ـ 5 ـ 3. وحدت جايگاه

بـراى آن كـه خـواننده بتواند به سهولت همه منابع مقاله را يكجا ملاحظه كند، در همه مقاله ها، حـتـّى مـقـاله هـاى بـلنـد و پـايـه ـ كـه مـعـمـولاً چـنـد بـخـش و زيـر مدخل دارند ـ بهتر است كه منابع پس از پايان بدنه ، و نه پس از هر بخش ، آورده شوند.

2 ـ 5 ـ 4. چگونگى درج

مـنـابـع به ترتيب الفباى نام اثر فهرست مى گردند. نخستين خط منابع ، با نيم سانتى متر فرورفتگى از ابتداى سطر آغاز مى شود و پيش از آن ، عنوان (منابع ) قرار مى گيرد. پيش ‍ از هـر مـنبع ، نشانه ( ؛ ) سياه آورده مى شود تا بازيابى منابع از يكديگر به سهولت انجام پذيرد.

مـنـابـع فـارسـى و عـربـى هـمـراه بـا يـكـديـگـر، و مـنـابـع به زبان هاى ديگر از سر سطر مستقل و به شكل چپ چين ، همراه با هم مى آيند.

2 ـ 5 ـ 5. حروفزنى منابع

منابع با حروف پنت 10 نازك درج مى گردند.

2ـ 6. امضا

2 ـ 6 ـ 1 . تعريف

پـنـجمين و واپسين جزء مقاله دائرة المعارفى (امضا) است . امضا عبارت است از نام پديد آورنده مـقـاله كـه مـعـمـولاً شـخـص (هـاى ) حقيقى و گاه شخص حقوقى است . همواره نام كوچك پيش از نام خانوادگى و پيراسته از هرگونه لقب مى آيد.

2 ـ 6 ـ 2. كاركرد امضا

دائرة المعارف مجموعه اى است علمى كه در آن ، صاحب هر مقاله پاسخگوى مطالب خويش است . از ايـن رو، امـضـا نـه تـنـهـا بـه مـقـاله اعـتـبـار و هـويـّت مـى بـخـشـد، بـلكـه مـسـؤ ول مستقيم و پاسخگوى هر مقاله را به جامعه علمى معرّفى مى كند.

2 ـ 6 ـ 3. محلّ امضا

امـضـا مـعـمـولاً پس از منابع و در پايان مقاله ـ و گاه پس از پايان بخش ( 2 ـ 6 ـ 5) سمت چپ و ميان دو نشانه مميّز قرار مى گيرد.

مثال : / جعفر سبحانى /

2 ـ 6 ـ 4. امضاى مقاله با چند پديدآورنده مشترك

هـرگـاه تـمام مقاله اى با نقش مشترك و برابرِ چند پديدآورنده آفريده شده باشد، امضاى همه آنان به ترتيب الفباى نام خانوادگى مى آيد و ميان اسامى شان نشانه (؛) قرار مى گيرد.

2 ـ 6 ـ 5. امضاى مقاله با چند پديد آورنده جداگانه

هـرگـاه هـربـخش از مقاله اى را پديد آورنده اى آفريده باشد، امضاى وى پس از بخش ‍ مربوط به همان ترتيب پيشگفته قرار مى گيرد.

2 ـ 6 ـ 6. امضاى مقاله پديد آمده گروه

گـاه بـه دليـلى نـمـى تـوان مـقـاله اى را بـه يـك يـا چـنـد شـخـص حـقـيـقـى نـسـبـت داد. در ايـن حـال ، مـعـمـولاً گـروه مـربوط ( يكى از شش گروه در اين دائرة المعارف ) نام خود را به مثابه امضا مى آورد.

2 ـ 6 ـ 7. حروفزنى امضا

امضا با حروف نازك پنت 8 درج مى گردد.