شگفتى هاى آفرينش در كلام اهلبيت (عليهم السلام)
جلد دوم

رضا كوشارى

- ۲ -


خداشناسى از ديدگاه حضرت على (عليه السلام)

برعكس سفيد، سياهى است و بر عكس علم و آگاهى، جهل و نادانى است، بنابراين علم و آگاهى همچون نورى كه در تاريكى همه جا را روشن ميكند و سياهى ظلمت را از بين ميبرد، پس انسان با علم و آگاهى، مقام و رتبه اش بالاتر از انسان نادان و جاهل است.

يك فرد آگاه، دنيا را به گونه اى مى بيند و حقايق را آنچنان درك مى كند كه فرد نادان، آن ديدگاه را ندارد و آن حقايق را درك نمى كند، همانند على (عليه السلام) كه دنيا را به گونه اى مى بيند كه تا قيام قيامت، بهتر از اين، كسى سخن نخواهد گفت.

قال على (عليه السلام) بالعلم يعرف الله و يوحد

(على (عليه السلام) ميفرمايد: بدانيد كه از راه علم و دانش، خدا را ميتوان شناخت و با علم و آگاهى، ميتوان به وحدت و يكتائى او پى برد).

علم بمعناى آگاهى از مسائل طبيعت و احوالات جهان و تمام هستى و هر آنچه كه در آن هست، لذا آن حضرت ميفرمايد، بهترين وسيله براى شناخت خدا و بهترين راه ممكن براى درك او، علم است.

اعتقاد به خدا اگر بر پايه علم و آگاهى باشد محكم و استوار است و ايمانى كه بر خواسته از علم باشد خطر شك و انحراف، هيچگاه او را تهديد نمى كند.

اعتقاد بدون علم، ريشه در اعماق وجود انسان ندارد و پايه هاى آن سست است و خطر شك و انحراف بر سر راه آن، هميشه وجود دارد.

در قرآن و گفتار پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) درباره اعتقادى كه بر پايه علم و آگاهى استوار باشد، تعريف بسيارى شده و اين نوع اعتقاد را، مقبول و مطلوب و پسنديده معرفى نموده اند

آنها كه با علم سر و كار دارند، وحدت و هماهنگى در جان را بخوبى درك ميكنند.

توحيد و اعتقاد به وحدانيت خدا، پاسخگوى واقعى و راهنماى منطقى آن، علم است و آنها بهتر مى دانند كه جهان بر پايه اصول وحدت و انسجام پا برجا است معتقد مى باشند. توحيد يا وحدانيت خدا در وحدت و انسجام و هماهنگى در طبيعت و همه جهان تجلى مى يابد و اين موضوع بنحوى درك و دانسته مى شود همانگونه كه آن حضرت ميفرمايد براى شناخت خداوند، تنها از راه شناخت وحدت وجود جهان هستى ممكن است، پس ‍ براى شناخت خدا، تنها از روى آگاهى و علم، وحدت و هماهنگى جهان دانسته مى شود.

على (عليه السلام) درباره ارزش و اهميت علم، براى ما توضيح مى دهند نه توضيحى متعارف كه در رابطه با فايده و منافع هر رشته علمى است بلكه تعريفى از علوم، به طور كلى است آنهم بيان كننده وحدت و ارتباط كلى موجود در بين تمام پديده هاى طبيعت و در سرتاسر عالم است.

آن حضرت در ابتداى كلام خود، اول اشاره به شناخت خود از راه علم را مطرح مى كند و سپس وحدت خالق هستى را ياد نموده، و در واقع بدون علم و آگاهى، خدا را بطور شايسته، نميتوان شناخت و به وحدت و يكپارچگى جهان، نميتوان پى برد.

شناخت وحدت جهان، در واقع شناخت وحدت خالق يكتاى آن است و از اين راه مى فهميم كه خالق آفرينش با آن همه وسعت و عظمت عالم، يكى است چون تمام جهان، همچون ماشين بزرگى است كه همه چيز آن، هماهنگ و منسجم براى يك كار و يك منظور بوجود آمده است.

بطور فرض تصور كنيم چنانچه اگر ذره اتم، بقدرى بزرگ شود در واقع بصورت جهان بزرگى ديده مى شود همانند منظومه شمسى، كه در آن صورت، خيلى چيزهاى نامحسوس در آن، نمايان مى شود و خيلى چيزها كه در آن هست از آن با خبر ميشويم در حاليكه اينها با دستگاههاى بسيار مدرن و ذره بين هاى پر قدرت هم ديده نمى شوند، و همچنين بطور مثال: اگر اين جهان بزرگ به همين شكل كه هست، آنقدر كوچك و كوچكتر شود تا حجم آن به اندازه يك خانه شود، آنگاه از نزديك اگر به آن نگاه كنيم، در آنصورت در مى يابيم كه آنقدر پر هست كه آنطرفش چيزى ديده نميشود، همچون يك ماشين بزرگ كه تمام قطعات آن، هر كدام بنحوى مشغول بكارند و هر چيز آن بخشى از قسمتهاى مختلف اين ماشين بزرگ هستند، و در آن بقدرى از قطعات و ادوات و لوازم هست كه ديگر نميشود انگشتمان را در آن فرو كنيم چون جاى خالى در آن وجود ندارد و همه چيز آن در همديگر و براى همديگر در حال كار و فعاليت و حركت است.

ما اگر ارتباط و پيوند تمامى پديده هاى عالم را بدانيم همين مقدار كافى است براى اينكه درك كنيم كه در آفينش جهان، وحدت و يكپارچگى و انسجام وجود دارد.

كسانى كه با علوم متنوع سر و كار و آشنائى دارند، زمينه خداشناسى و توحيد براى آنها فراهم و فهميدنش آسانتر است، بنابراين از راه علم خدا را ميتوان شناخت و به وحدت و يكتائى او بهتر پى ميبريم و علم، خدا را بما مى شناسد.

در اكوسيستم طبيعت زمين، هر چيزى را كه در نظر بگيريم مى بينيم همه آنها مكمل همديگرند و براى همديگر، تاثير حياتى و اساسى دارند و بقاى هر چيزى در پرتو وجود و عملكرد همه آنها براى همديگر است و چيزى بيگانه و ناهماهنگ و بى تاثير در ميان آنها نيست و اگر باشد، زائل و زائد و از ميان رفتنى است.

اين جهان بزرگ نيز همانند زمين، داراى اكوسيستمى بمراتب بزرگتر و به اندازه وسعت جهان است.

بهترين راه براى شناخت خدا، از راه شناخت وحدت منسجم و هماهنگى كه در همه چيز اين جهان مشهود است و در اين صورت، شناخت وجود فرمانروا و مدبرى حكيم را درك مى كنيم كه همه چيز اين جهان بزرگ را اداره مى كند و تمام عالم، بفرمان و اراده آن خالق يكتا است، همانطور كه على (عليه السلام) فرمود بتوسط علم و آگاهى، خداى يگانه را به وحدت جهان بزرگش ميتوان شناخت چون در صورت شناخت كافى از اوضاع و احوال جهان، به اين اصل، پى مى بريم كه وحدت و انسجام شرط اساسى براى خالق اين اثر بزرگ بنام جهان، و استمرار حيات و بقاء آن است پس ‍ توحيد، يك شرط مهم براى هر فرد دانا و با خرد است كه از روى وحدت جهان، وحدت خالق و يكتا بودن آنرا بخوبى حس مى كند.

معناى ساده وحدت، يكپارچگى جهان و منسجم بودن همه چيز آن با همديگر است و شناخت وحدت و يكپارچگى در جهان، كار ساده اى نيست و به آسانى دانسته نمى شود مگر اينكه دانش تكامل يافته امروز با تمام رشته هاى علمى آن بوجود آمده باشد تا وحدت و هماهنگى را بتوان شناخت، و براى فهميدن اين وحدت جهانى، مى بايستى در علوم گوناگون، سيرى داشته باشيم و تحقيق بسيار انجام دهيم تا وحدت و انسجام در ميان تمام پديده هاى موجود در طبيعت و سراسر اين گيتى را درك كنيم و سخن آن حضرت، برخواسته از روى آگاهى و نيروى الهى است كه توانسته اينچنين كلامى با اين مفهوم زيبا و معقول و منطقى را در جمله بسيار كوچك بيان نمايد و امروز تمامى دانشهاى دانسته شده در عصر ما، دقيقا تاييد كننده صحت كلام آن حضرت است و قطعا سخنى جز اين نخواهد گفت.

علم و آگاهى از احوالات جهان، انسان را در برابر خداوند خاشع مى گرداند و براى اينهمه شكوه و عظمت، به سجده اش ميرود.

پس محب و پيرو على (عليه السلام) بايد عاقل و آگاه باشد چون اسلام دين عاقلان است و هر مسلمان عاقل و كامل، همچون يك سنگر دفاعى براى اسلام است و همواره با صداى بلندش، تكبير گوى حق و حقيقت باشد و نداى توحيد از سراسر وجودش، در تمامى رفتار و كردارش بخوبى آشكار و عيان باشد.(8)

پيدايش ما از نشانه هاى آفريدگار جهان است

حيات ما مرهون خداى قادر و توانا است كه در بدو امر، اين جهان باعظمت و زمينه هاى اوليه موجود در آن، پيدايش ما را فراهم نمود.

دخل رجل على ابى الحسن على ابن موسى الرضا عليه السلام فقال: يا ابن رسول الله، ما الدليل على حدوث العالم؟ فقال عليه السلام انك لم تكن ثم كنت، و قد علمت انك لم تكون نفسك و لا كونت من هو مثللك

(شخصى از امام رضا (عليه السلام) پرسيد: اى فرزند پيامبر خدا، چه دليل و نظرى دارى بر پيدايش اين عالم و خالق آن؟

آن حضرت در جواب فرمودند: بيقين بدان كه تو وجود نداشتى، سپس به وجود آمدى، و همچنين نمى توانى كسان ديگرى را كه همانند تو هستند بوجود آورى)

توالد و تناسل، شرط اوليه و دليل اساسى براى پيدايش انسان بر صحنه زمين، نمى تواند دليلى قانع كننده باشد.

بنشينيم و خوب فكر كنيم كه اين من كه الان خودم هستم، پدر و مادرم قبل از تولدم آيا از وجود اينچنين كسى با خبر بودند؟ و ما نيز به سهم خود از فرزندانى كه براى ما در آينده بوجود مى آيند، هيچگونه اطلاعى نداريم، درست است كه ما از پشت پدر و رحم مادر، ساخته و پرداختته شده ايم، ولى فراموش نكنيم كه ما، در رحم بزرگترى، به نام طبيعت قرار داريم و در پرتو اين رحم بزرگ امكان پيدايش ما و گذشتگان و نسلهاى بعدى ما فراهم مى شود و طبيعت نيز به نوبت خود در رحم اين منظومه شمسى و قوانين حاكم بر آن است كه توانسته، حيات و سازمان اين طبيعت موجود بر سطح زمين، شكل بگيرد، و باز هم اين منظومه شمسى به تنهائى قادر به ايجاد اين قوانين فيزيكى و شرايط لازم براى شكل گيرى سازمان و تشكيلات خود نيست بلكه او هم در رحم بزرگترى بنام كهكشان است كه سبب ايجاد برپائى آن شده است.

و براى ايجاد اين كهكشان و برنامه ريزى و طراحى آن، باز هم عوامل مافوق و بزرگترى هست و باز هم، و باز هم در ماوراى هر كدام از آنها يك دست بالاتر هست، دستها يا قدرتى است كه عقل و خردى بسيار توانا و خارج از تصور و حوصله تفكر ما است كه در بدو امر، توانسته بصورت سلسله مراتب، زمينه هاى اوليه و تدريجى براى ايجاد ما را فراهم كند و خلاصه، فكر خامى است اگر كسى تصور كند كه تنها عامل اصلى پيدايش او، از رحم مادر بوجود آمده، بدون اينكه وضعيتهاى مهمتر، و يا رحمهاى بزرگترى را نديده بگيريم.

و سر رشته پيدايش ما در دست خدائى است كه توانسته، اين جهان را اينچنين بر پايه نظم و اصول و قانون بيافريند.

يك فرد عاقل هيچگاه باور نمى كند كه يك خانه مسكونى، خود به خود ساختته شود، پس چگونه ميتوان گفت كه اين جهان بى كران با آنهمه تشكيلات گسترده و محاسبات پيچيده، خود به خود و بطور اتفاقى درست شده و شكل گرفته است و هيچكس نمى تواند، شكل گيرى جهان را بطور تصادفى و اتفاقى نسبت دهد در حاليكه انديشمندان، مات و متحير از اينهمه عظمت در برنامه ريزى و نظم و قوانين بسيار دقيق موجود در تشكيلات عالم هستند و انديشمندان هر چه دانسته اند و آگاهيهاى متنوع را كشف كردند، در واقع تمام يافته هاى آنها همچون ذره اى و يا قطره اى از اقيانوس بيكران درياها است.

اگر اين رشته هاى بهم پيوند خورده جهان از هم بگسلد، آيا چه كسى و يا چه قدرتى ميتواند روى زمين، نفس بكشد و يا ادامه حيات دهد؟

براى چگونگى پيدايش انسان بر صحنه زمين و علل آن خيلى ها سعى كردند تا بنحوى توجيه كنند و در اين باره نظريه پردازى كنند.

شيميدانها نظر ميدهند، فيزيكدانها راى آنها را رد مى كنند و همچنين بر عكس و الى آخر و تاكنون هيچ نظريه اى كه پابرجا و استوار باقى بماند وجود نداشته است.

امام رضا (عليه السلام) بر خلاف تمام نظريه پردازان، پديد آمدن انسان را ربط به طبيعت كلى جهان ميداند كه خالق آن، هنرمندانه و زيبا آنرا آفريده است، در حاليكه كاوشگران، عامل و چگونگى پيدايش انسان را بر زمين، جستجو مى كنند، مى بينيم كه آن حضرت، ريشه بحث را در آسمان و فضاهاى بسيار دور، نسبت مى دهد يعنى اين فضاهاى دور است كه عامل اءصلى سازنده و مكمل طبيعى است كه ما در آن شكل ميگيريم مى باشد و سر نخ و علل اوليه و مبداء را ربط به عوامل ماوراى تمام اين حرفها ميداند و سرمنشا پيدايش انسان بر زمين را بنا به اراده خدائى است كه اينچنين اراده و مقدر نموده است.(9)

ارتباط و قانون در سيستم جهان

زمين هر چه باعظمت باشد ولى در مقابل عظمت خورشيد، بسيار ناچيز است و اين كره با عظمت، بدون خورشيد و سازمان و منظومه آن، اكوسيستمى براى حيات تمامى موجودات و گياه و جنگل بر سطح زمين شكل نمى گرفت، پس اينهمه عظمتى كه در طبيعت زمين ديده مى شود، در گرو وابستگى آن به خورشيد و نظام آن است.

جمله اى از امام سجاد (عليه السلام) در دعائى كه روز دوشنبه ها معمولا خوانده ميشود، هر چند كوتاه و مختصر است ولى حامل معناى بسيار مهمى است و در اين جمله، آن حضرت بر وضعيتى كه در سراسر جهان برقرار و حاكم است اشاره نموده.

و انقاد كل عظيم لعظمته (و هر پديده عظيمى كه در جهان هست وابسته به عظمت خداوند است كه آن پديده وجود يافته و پا برجا مانده است.

عظيم، عظمت: بمعناى آنچه كه بسيار مهم و مايه اعجاب و شگفتى است و هر فرد آگاه و با خرد، از اين پديده، مات و متحير ميشود و هر چه با عظمت است، تعريف و توصيف بسيار دارد.

انقاد: از قيد و انقياد مى آيد

قيد بمعناى در بند نسبت به آفرينش با عظمت پروردگار است و وجود آن، مقيد به وجود خالق بزرگ آن است و مقيد به عمل و انجام وظيفه در چارچوب قوانين فيزيكى طبيعت كلى جهان است.

انقياد: بمعناى در قيد و بند نظام و سازمان بودن و در برنامه اى خاص و منظم قرار داشتن است.

انقياد: ناچار و ناگزير، وادارشدن به انجام اطاعت از فرامين الهى كه در طبيعت نهفته شده است.

انقياد: به فرمان بودن و خاضع قوانين الهى كه در سيستم طبيعت و جهان وضع شده است، در معناى جمله و انقاد كل عظيم، مشخص به پديده خاص در جائى نشده است، بلكه به كليه آن آفريده هاى بسيار مهم پروردگار است خواه هر چيز و در هر جا كه بوده باشد چه روى زمين و چه در فضاى آسمانها است.

اين جمله با ما مى فهماند كه هر چيزى را كه در اين جهان بزرگ هست، اگر آن را تصور كنيم و به نظر بياوريم، بيقين كه آن، تابع قانون و شرايط خاصى است كه در برنامه طبيعى نظام جهان است، يعنى در سر تا سر اين گيتى و هر چه در آن هست بر پايه برنامه طبيعى و قاعده فيزيكى خاص بنا نهاده شده و همه در رابطه و پيوندى موثر با همديگر وابسته اند، پس در هر جائى از جهان را كه بنظر بياوريم مى بينيم كه قانون و برنامه اى تعيين شده براى آنها حاكم است.

در حاليكه مردم زمانهاى گذشته، نمى دانستند كه هر چيز و يا هر پديده اى بر سطح زمين، نسبت به همديگر، روابط تنگاتنگ و پيوند ناگسستنى دارند، آن حضرت نه تنها بر سطح زمين، بلكه در همه جاى اين جهان بزرگ را داراى اين وضعيت معرفى مى كند و اينك دار زمان ما، دانش اكو سيستم كلى جهان دانسته شده و به ما مى فهماند كه هر چيزى در اين جهان، روابط و علل معمولى براى شكل گيرى و بقاى همديگر، عامل موثرى هستند.

در طبيعت، يك مجموعه قوانينى در بين اشياء و موجودات حاكم است كه همه آنها براى همديگر مكمل هستند و در مجموع، اين سيستم تكامل يافته، باعث حيات و شكل گيرى همگانى است و بنام طبيعت شناخته مى شود.

بنابراين آن حضرت بر وجود سيستم و برنامه جهانى كه ربط به آفرينش ‍ خداوند دارد اشاره نموده و همه آنها، نشانه هائى از عظمت خالق آنها است.

موضوع وابستگى همه چيزها را نسبت به همديگر، كه به عظمت خداوند ربط داده شده است دانستيم، پس براى تمام اشياء و پديده هاى صغير و كبير در اين جهان بزرگ، وابستگى و التزام وجود دارد و در واقع، اين جهان داراى اكوسيستمى بزرگتر است همانگونه كه بر سطح زمين، اكوسيستم خاص براى اين كره وجود دارد.

مردم قديم عظمتهاى آفرينش الهى را تنها بر زمين متصور بودند مثل كوهها و دريا و حيوانات بزرگ و طوفان و رعد و برق و غيره، ولى از وجود عجائب بزرگتر و بيشمار و نامحدود آفرينش با عظمت خداوند در اين فضاى بيكران جهان بزرگ، كسى باخبر نبوده و امروز متخصصان و انديشمندان علوم فضا با كمك تجهيزات مدرن خود، دريافتند كه خيلى از موضوعات بسيار مهم كه در فضاهاى بسيار دور وجود دارد، داراى عظمت غير قابل وصفى است و حقيقت سخن آن حضرت، اينك بيش از هر زمان ديگر، بخوبى دانسته شده است.

هر پديده مهم در آفرينش خداوند، خواه در هر جاى اين گيتى بوده باشد، بفرمان او است و وجود آن، وابسطه به اراده او است، همانطور كه زمين به خورشيد وابسته است و از اين وابستگى است كه زمين، عظمت و حيات يافته و طبيعتى زيبا بر آن پديدار شده است. و اگر كسى ايمان و اعتقاد به خداوند نداشته باشد و نگويد كه تمامى اشياء وابسته به اراده او است ولى آيا ميتواند بگويد كه تمامى پديده ها و وجود هر چيزى، بهمديگر وابسته نيست؟ هرگز، و دانش روز، اين موضوع را ثابت كرده كه هر آنچه در جهان وجود دارد بهمديگر وابسته و ارتباطى تنگاتنگ با هم دارند و مى بينيم كه در هر كهكشانى، قوانين خاصى حاكم است و هر چيز آن، تابع برنامه خاص ‍ مى باشد و در چارچوب نظام آن عمل ميكند، پس سخن آن حضرت، بيانگر حقيقى است كه هم اهل دانش، گفتارش را امروز دريافتند و هم آنها كه علم و ايمان را با هم دارند و معتقدند كه وجود هر چيزى در جهان، وابسته به خالق آن است و هر چه هست نشانه عظمت او است.(10)

مرزهاى بى نهايت درك و احساس

جملاتى از سخنان على (عليه السلام) در نهج البلاغه.

1. لا يعزب عنه عدد قطر الماء

2. و لا نجوم السماء

3. و لا دبيب النمل على الصفاء

1. و هيچگاه بر خداوند پوشيده و پنهان نيست، تعداد قطره هاى آبى كه بر زمين وجود دارد.

در عصر ما، زمين شناسان و متخصصان دانش و فنون آب و دريا به اين نتيجه رسيدند كه آبهاى موجود بر سطح كره زمين، بالاخره داراى حجم و مقدار معينى است و درباره مقدار حجم آبها، نظريه هاى متفاوت و با حدود تقريبى را ابراز كرده اند، در حالى كه در زمان گذشته، هيچگاه به ذهن كسى اين موضوع خطور نكرده، كه آب هائى كه بر سطح زمين است، مقدار و حجم آن، دقيقا اينقدر ميليارد متر مكعب ميباشد.

و از كلام آن حضرت اينچنين دانسته مى شود كه براى آب، يك ظرفيت معينى هست كه خداوند حتى از تعداد قطرات آن با خبر است.

البته در صورتى كه بخواهيم، مى توانيم يك متر مكعب آب را در مخزنى كه داراى سوراخى باشد بگذاريم و آن مخزن را طورى قرار دهيم كه چكه هاى قطرات آنرا بشماريم، ولى مسئله مهم اين است كه دقيقا ما نمى دانيم كه بر زمين چند متر مكعب آب هست بعلاوه آبهائى كه در ابرها و هواى نم دار، وجود دارد.

على (عليه السلام) در جمله دوم ميفرمايد كه (بر خداوند هيچگاه پنهان و نا ديده نمى شود اين مقدار انبوه و در هم ستارگان) يعنى حساب و كتاب دارد و حساب همه آنها را خدا مى داند. يكى از معانى كلام آن حضرت، اينچنين دانسته مى شود كه ستاره هاى آسمانها، چه آنها را كه مى بينيم و چه آنها را كه از دورى بسيار، چشم ما قادر بديدن آنها نيست. بسيار است و بيشمار.

اين سخن آن حضرت در چهارده قرن پيش بود ولى حالا كه دانش بشر بجائى رسيده كه در فضا، توانسته كارهاى مهمى انجام دهد و دستگاههاى مدرنى ساخته اند كه بتوسط آن از خيلى چيزها با خبر مى شوند حالا ببينيم نظر انديشمندان زمان ما را با آن همه تجهيزات پيچيده و پيشرفته اى كه دارند در اين باره چيست؟

تاكنون هيچ ستاره شناسى نتوانسته ادعا كند كه تعداد ستاره ها چقدر است و تنها حرف خوب و منطقى كه گفته اند، اين است كه تعداد ستاره هاى آسمانها، آنقدر زياد است كه بمراتب بيش از ذرات ماسه هاى سواحل درياهاى دنيا است.

پس عقل و علم انديشمندان زمان ما، به آنجا نرسيده كه پا را فراتر از ادعاى حضرت على (عليه السلام) بنهند.

و در جمله سوم: آن جضرت مى فرمايد: (هيچگاه صداهاى نامحسوس ‍ گامهاى مورچگان كه بر سنگ سختى مى گذارند. و بر آن راه مى روند، از نظر آگاهى خداوند، پنهان و نا آشكار نمى باشد).

معمولا سنگهاى سخت و صاف همچون سنگ مرمر، صداى چيزى كه با آن سنگ برخورد مى كند، مقدار صداى آن را به حداقل مى رساند، تا چه برسد به صداى پاى بسيار نازك و لطيف مورچگان.

آن حضرت سه نكته را براى ما بازگو نموده كه بيانگر عظمت خدا است مثال ميزند، و در واقع اگر چند لحظه روى اين مثالها فكر كنيم، عقل و انديشه ما خسته و درمانده از فهميدن معناى اين مثالها و مقصود محاسبات كلام آن حضرت مى شود و در نتيجه، بدون اينكه بحث را تكميل كنيم، از آن خواهيم گذشت.

آن حضرت از سه چيز مثال مى زند، يكى از صدا و آن هم نا محسوس ترين صداها، دوم از رقيقترين چيز كه آب است، و سوم از تعداد بيشمار و انبوه ستارهائى كه در فضاى لايتناهى وجود دارند.

يعزب: يعنى پنهان ترين و نامحسوس ترين چيزهائى كه در عالم وجود دارند و آن حضرت از كلمه خفاء (پنهان) استفاده ننموده است چون آنچه كه پنهان است بالاخبره، بنحوى و يا به كمك محاسبات و دستگاهى، آن پنهان و نادانى، بر ما محسوس و آشكار مى گشت چون هر پنهان و نادينى، بالاخره حدى دارد ولى معناى يعزب بى نهايت پنهان است.

ببينيم كه على (عليه السلام) تا كجا به اعماق خفا و نامحسوس ها مى انديشد كه سخن از آنها مى گويد و كلام آن حضرت معنائى را بيان ميكند كه ماوراى محاسبات رياضى و دانش فيزيك است و رنگ و بوى ماوراى طبيعت مى دهد و كلامى كه معناى آن خارج از توانائى درك عقل بشر است.

و از معانى كلام آن حضرت نيز اين چنين، استنباط مى شود كه خيلى از اسرار طبيعت و جهان، و پايه و اساس و محاسبات آن، براى ما ناشناخته است و روى همين حساب، اگر به اين به اين اصل فكر كنيم كه همه چيزها را با دقت و محاسبه كامل بدان پى برده ايم، اشتباهى است و اينچنين نيست و هر عاقلى آن را نفى ميكند، اما همين مقدار كافى است كه همانگونه كه آن حضرت فرمودند، نهايت دقت و محاسبه و آگاهى را تنها مى بايستى به خالق يكتاى آن نسبت دهيم و معناى كلمات آن حضرت، بر شناخت واقعى از عظمت آفريدگار جهان دلالت دارد.

آنانكه مى توانند حقيقت خدا را بهتر از ما وصف كنند، به يقين همانهائى هستند كه خداوند آنها را برگذيده تا مردم را بسوى خير و سعادت دنيا و آخرت، راهنمائى كنند و ماموريت خدمت به خلق را وظيفه آنها قرار داده است همانند على (عليه السلام) كه پيامبر گرامى خطاب به آن حضرت فرمودند انت من بمنظه هارون من موسى (تو در كنار من همانند هارون كه همدمش حضرت موسى بوده است).