پيشگفتار
سپاس خداى را؛ آنكه به من توفيق عطا نمود تا اينكه توانستم جلد دوم را كه
حاصل تلاش بسيارى بوده؛ به نتيجه برسانم و در اختيار شما عزيزان قرار دهم و ان شاء
الله جلد سوم كه حاوى مطالب تازه ترى است نيز به زودى براى شما عزيزان آماده خواهد
شد.
بحمدالله جلد اول اين كتاب مورد استقبال خوانندگان گرامى قرار گرفت و به عناوين
مختلف؛ بنده را تشويق مى كردند تا كار و تحقيق بر علوم آل محمد را ادامه دهم و بنده
از قدردانى صميمانه آنها تشكر ميكنم اما آنچه كه برايم جالب و مورد توجه بود
اينستكه فهميدم همه اقشار مردم در زمينه آگاه شدن از علوم اهلبيت، شور و شوق بسيارى
از خود نشان ميدهند و علتش اين بود كه مردم، بسيار مى شنيدند كه پيامبر گرامى و
ائمه معصومين در رابطه با علوم، خيلى چيزها گفته اند و اين تعريف، زياد شنيده مى شد
اما واقعا كسى نمى دانست كه موضوعات علمى بيان شده آن ها چيست و كدامست؟ به استثناى
چند مورد جزئى كه بعضى ها آن را مى دانستند، ولى بحمدالله جلد اول و با اين كتاب كه
در آن، بيش از دويست نكته و موضوع علمى ذكر شده، اينك مردم واقعا باور كردند و از
حقايق باخبر شدند و اين كتاب و كتابهاى بعدى، مى توانند سندى براى گفته و شنيده ها
در دستشان باشد و از اين به بعد، مى توانند انگشت روى آن بگذارند و با خاطر جمعى،
از علوم بزرگواران ما براى ديگران تعريف كنند.
و نكته ديگر اين است كه عده اى از عزيزان پيشنهادهائى به بنده ارائه نموده و سليقه
هاى مختلف خود را بيان كردند، بطور مثال عده اى از آنها مى گفتند كه علوم اهلبيت
(عليه السلام) را دسته بندى كنم، يعنى در زمينه هر علم خاصى در يك كتاب، بطور
جداگانه باشد، مثلا در زمينه احوالات كره زمين و منظومه شمسى در يك جلد كتاب خاص
باشد و همچنين در زمينه نور و مسائل فيزيكى آن در يك كتاب جدا باشد، و مسائل علمى
درباره جو زمين و باد و باران در يك كتاب خاص جمع آورى شود و همچنين بقيه مسائل و
موضوعات علمى نيز به همين ترتيب باشد يعنى هر بحث خاصى در يك كتاب جداگانه جمع آورى
شود.
عده اى ديگر عزيزان، به نحوى ديگر به بنده پيشنهاد كردند كه احاديث علمى پيامبر
گرامى در يك كتاب خاص باشد و كليه احاديث علمى كه از حضرت على (عليه السلام) است در
يك كتاب خاص وجدا باشد و همچنين گفتار علمى امام صادق نيز همينطور و كليه احاديث هر
امامى در يك كتاب مستقل و جداگانه ذكر شود.
در پاسخ به نظرات همه عزيزان، ان شاء الله در آينده، اين كار انجام خواهد شد، اما
آنچه كه لازم است به آنها بگويم، اين است كه تحقيقات بر صدها حديث باقى مانده، زمان
بسيارى لازم دارد تا كم كم يكى پس از ديگرى آماده شوند و در صورت آمادگى لازم براى
اين كار، به خواسته هاى آنها اقدام مى شود، به طور مثال در آينده نزديك، دو كتاب در
دست تاليف است، يكى از آن ها به نام (ميكروب قبل از ميكروسكوپ) است كه درباره انواع
موجودات ميكروسكوپى با بيش از صد حديث متنوع مى باشد، و كتاب ديگرى كه در حال آماده
شدن هست به نام (خورشيد خراسان) است كه در آن، موضوعات بسيارى از امام رضا (عليه
السلام) و علوم روز مى باشد.
نكته ديگر كه حرف دلم هست به عزيزان، اهل مطالعه سفارش مى كنم، درست است كه شما
كتابى را مى خريد و آن را ميخوانيد، اما متاسفانه پس از آن، مى بينيم كه اين كتاب
در گوشه اى از طاقچه و يا كمد و يا جاى ديگر مى گذاريد و در واقع، آن كتاب، بلوكه
مى شود، ميخواهم بگويم كه چه اشكالى دارد كتاب را پس از خواندن به ديگران هم بدهيم
و آنها هم استفاده كنند و شما هم از اين امر خير ثوابى عايدتان خواهد شد، و چه بسا
خيلى ها هستند كه از كتابهاى خوب، بى خبرند و با اين كار خوب شما، آنها آگاه مى
شوند و با خواندنش استفاده مى كنند و بطور حتم، در روحيه و اخلاق و رفتار و
اعتقادات و تقويت ايمان آنها مؤ ثر خواهد بود،
در حالى كه مى بينيم وضع جامعه، بخصوص طبقه جوانان، نياز شديد به راهنمائى و ارشاد
و امر به معروف شما دارند، آيا مى دانيد كه بهترين كار خير، تقويت ايمان مردم است،
چون ايمان، ريشه و زمينه براى همه خوبيها است، و يك فرد وقتى كه ايمانش ضعيف شد، او
براى مسائل دنيوى و هر خطا و انحراف، آمادگى دارد، پس بهتر آن استكه دست در دست هم
دهيم و در كارى كه رضاى خدا در آن است تلاش كنيم.
رضا كوشارى
قم 1382
دعاى وقت مطالعه
دعا وقت وجاى خاص ندارد چون دعا رابطه انسان با خداى خود مى باشد، سنت دعا
در ميان اهل ايمان، در هر حال و در همه جا مطلوب است، رابطه انسان با خدا، آرامش
دهنده دلها است و براى تقويت روحيه، دعا بسيار موثر است و دعا باعث اميدوارى و
دلگرمى انسان است تا با تكيه و اميد به خدا، تمام كارهايمان رنگ خدائى بگيرد و حتما
پسنديده و مقبول است و براى مردم، مفيد واقع شود. دعا نشانه عشق به الله است و عشاق
هميشه بر او توكل مى كنند.
در حاشيه مفاتيح الجنان، اين دعا براى وقت مطالعه و خواندن، سفارش شده است.
اللهم اخرجنى من ظلمات الوهم، واكرمنى بنور الفهم، اللهم
افتح علينا ابواب رحمتك و انشر علينا خزائن علو مك، برحمتك يا ارحمن راحمين
(پروردگارا مرا از ظلمات اوهام برهان، و كرامت كن بر من تا به نور درك و توانائى
فهم و انديشيدن، توانا باشم، پروردگارا بر من بگشاى درهاى رحمت را، و بر من افزون
كن از خزائن علومت، خدايا اميد برحمت تو دارم اى مهربانترين مهربانها).
معانى كلمات اين دعا به شيوه جالبى شكل گرفته، كلمات و جمله ها در بافتى هنرمندانه،
طراحى شده، همچنين شعر، نظم و قافيه آن ها مناسب همديگر است.
مطرح كردن دعا در آغاز مطالعه و تحقيق، نشانگر اهميت و بها دادن به خواندن است تا
در پرتو آن، از موضوعات آن، بهره خوبى ببريم و به تعالى و رشد نائل شويم.
چه خوب است در وقت آغاز مطالعه، اين دعا و يا دعاهاى مناسب ديگر، خوانده شود،
همانطور كه در هر حال، انسان به ياد خدا است و با توكل به او، هر كارى را انجام دهد
تا علاوه بر تحمل رنج و سختى، هر كارى با ثواب عنايت خدا مقرون باشد، مطالعه نيز
همينطور است چون مطالعه كردن، به فكر و استعداد براى فراگيرى لازم دارد تا ما را به
نحو بهترى، آماده و متحول كند و ثمره و نتيجه خوبى در پى داشته باشد و ديگران نيز
از آن بهرمند شوند
وهم: نارسائهاى فكرى است كه بايد زدوده شود تا نور فهم و توانائى تمركز حواس به دست
آيد، همانگونه كه با روشنائى تاريكيها از بين مى رود، آنگاه از خدا بخواهيم كه
درهاى رحمتش بر ما باز شود و از خزائن بى پايان علومش، بهرمند شويم، و امروز بهتر
از هر زمان ديگر، معلوم شده كه علوم الهى نهفته در طبيعت و جهان، حد و مرز و نهايتى
ندارد و هر چه از علوم بياموزيم به يقين كه تمامى آنها نتيجه بخش است و آثار خوبى
در ما و ديگران و جامعه دارد.
امام صادق (عليه السلام) به ما سفارش مى كند
يقول الامام الصادق (عليه السلام): رحم الله من احيى
امرنا و دعاالى ذكرنا
(رحمت خداوند بر آن كسى باد كه احيا كند برنامه الهى ما را، و مردم را به ياد ما
دعوت كند).
بيقن كه خداوند شاهد و ناظر اعمال ما است، و ان شاء الله دعاى امام صادق (عليه
السلام) در حق ما، مستجات است، اگر اينچنين باشيم، پس چه بهتر از اين كه امام
صادق (عليه السلام) دعا گوى ما باشد، و استجابت دعاى آن حضرت، شامل حال ما شود.
پيشوايان ما همواره سفارش نموده اند كه علم، انسان را به خدا نزديكتر مى كند و هر
چه علم و آگاهى انسان، افزوده شود در واقع به معرفت خداوند، بيشتر و بهتر پى مى برد
و باعث تقويت ايمان او مى شود و با افزايش سطح علمى و آگاهى انسان، سبب عزت و
ارتقاء مقام والاتر او در نزد خدا و مردم خواهد شد.
در زمانى هستيم كه مردم و بخصوص جوانان و طبقه تحصيل كرده ما، مات و مبهوت علم و
صنعت در حال رشد و توسعه هستند و در نتيجه، زمينه به نحوى شده كه آنها غافل از دين
و آئين و پيشوايان خود شده اند و فاصله آنها با معتقدات دينى در حال افزايش است و
همواره ايمان مردم در حال تضعيف و كمرنگتر شدن است، جا دارد آنها كه علم و ايمان
استوار، هر دو را با هم دارند، سعى و تلاش كنند تا از راه تبليغ و ترويج و پخش و
نشر علوم پيشوايان ما، بقدر توان خود، همت كنند و از كنار اوضاع و احوال زمانه و جو
متمايل به كفر و فساد را ناديده و دست كم نگيرند و علوم آل محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم) را به ديگران باز گو كنند تا آنها هم بدانند و با خبر شوند و به خواندن
اين قبيل كتابها اكتفا نكنند و اميد است كه آنها نيز در هوشيارى و آگاهى مردم سهيم
باشند تا ان شاء الله ثوابى حاصل آنها شود و مورد لطف و عنايت پرودگار قرار گيرند و
توفيق و سعادت آنها در دنيا و آخرت نصيبشان شود.
و چه خوب است كه ما با رفتار و كردار خود، مصداق و نمونه بارزى براى پيشوايان واقعى
آنها باشيم و همواره مردم را به سوى خدا و دين اسلام و قرآن، دعوت كنيم.
پيامبر: انسانى والاتر
داستانهاى تخيلى از مردان فضائى زياد شنيده ايم و براى هر كدام، داستان
سرايان از آنها تعريفهائى را ساخته و پرداخته اند و هر چه هست تخيلاتى است كه حقيقت
ندارد، و اينك ما تعريفى جدا از تمام تعريفها، از يك مرد زمينى داريم كه او با فضا
و بلكه با عالم نامرئى، آشنا و در ارتباط بود، بله او پيامبر گرامى است كه ميفرمايد
انى ارى مالا ترون و اسمع ما لا تسمعون
(2)
(بدانيد كه من مى بينم آنچه را كه شما نميتوانيد ببينيد و مى شنوم آنچه را كه شما
قادر به شنيدن آن نيستيد).
پيامبر خدا همانگونه كه آيات وحى را از ملائكه مقرب درگاه خداوند، حضرت جبرئيل
ميگرفت و او را مى ديد و سخنانش را مى شنيد، بيقين كه او مى توانست خارج از شرايط
فيزيكى و خارج از چارچوب قاعده نظام طبيعى سير كند.
پيامبر انسانى والاتر است و به اراده خداوند، هر گاه كه بخواهد، بطور خارق العاده،
عمل مى كند، يعنى خارج از نظام طبييعى و جداى از مرزها و قوانين فيزيكى موجود،
ميتوانست در ارتباط باشد و ببيند و بشنود آنچه را كه براى ديگران، مقدور نبود.(3)
همانطوريكه مى دانيم، قوانين فيزيكى حاكم بر سيستم طبيعت و جهان، وضع و شكل ظاهرى
ندارند و بطور محسوس قابل درك هستند، و انديشمندان ميتوانند مقدارى از آنها را با
كمك شواهد و دلائلى و يا بتوسط تجهيزات پيشرفته ؛ شناسائى كنند و دريابند.
بايد قبول كنيم كه در ماوراى اين سيستم حاكم بر جهان، قوانين فيزيكى ديگرى وجود
دارد كه آنها سيستم نامرئى تر و نامحسوس تر از آنچه كه توانائى عقل بشر، قادر به
درك آن باشد، و ما آن را با اصطلاح (غيب) بكار ميبريم كه اين، آسانترين راهى براى
فهميدن وجود برنامه و سيستم فيزيكى به نوع ديگر در پس پرده طبيعى و معمولى حاكم بر
جهان است و ما آن را بعنوان غيب مى پنداريم، و نكته جالب اينجا است كه در عصر ما،
خيلى از حقايق معلوم شده، ولى با اينكه دانش بشر به اوج ترقى رسيده است و
انديشمندان در سطح بالائى، آگاهى يافته اند، آنها به اين نتيجه رسيده اند كه سيستم
فيزيكى جهان تنها اين نيست كه بشر توانسته به آنها پى ببرد و اذعان ميكند، بلكه بر
اين باور است كه در پس اين شرايط فيزيكى حاكم بر سيستم جهان، يك سيستم دقيقتر و
نامرئى و نامحسوس تر ديگرى، با شرايط فيزيكى ديگرى وجود دارد ولى براى ما نامعلوم و
نامحسوس است.
شايد مردم آن زمان، پيش خود مى گفتند چگونه پيامبر ادعا ميكند كه او مى تواند ببيند
و بشنود آنچه را كه ديگران قادر نيستند آنرا ببيند و بشنوند؟ - در حالى كه فكر مى
كردند كه هر چه هست همه آنرا مى بينيم و هر صدائى كه باشد همه آنرا مى شنويم، پس
آيا چيز ديگرى هم وجود دارد كه ما نمى توانيم آنرا ببينيم و بشنويم؟
يك مثال ساده و يك جواب معقول و منطقى براى پاسخگوئى به آن مردم بايد گفت كه اگر
شما امروز زنده و حاضر مى شديد، آنگاه خيلى چيزها را مى ديديد كه در زمان خودتان
وجود نداشت و همچنين در زمان ما توسط دوربين ها و تلسكوپ، چيزهاى نامرئى بسيارى را
ميتوان ديد و توسط دوربين ها و تلسكوپ، چيزهاى دور و بسيارى را ميتوان مشاهده كرد و
توسط راديو و بيسيم و غيره، صداهاى بسيارى را مى توان شنيد و از راههاى دور با خبر
شويم.
تا اينجا اين حقيقت براى ما ثابت شد كه خيلى چيزها هست كه چشم و گوش ما قادر به
ديدن و شنيدن آن نيست و امروز توسط تجهيزات گوناگون، از وجود خيلى چيزها با خبر
شديم و بايد قبول كرد هنوز هم خيلى چيزها هست كه با اين دم و دستگاه مدرن نيز قابل
ديدن و شنيدن نيست، و اين يك نمونه كوچكى براى اثبات صحت كلام پيامبر گرامى است.
قدرت آگاهى پيامبر در تمام زمينه ها براى ما ثابت شده كه فراتر از شرايط فيزيكى
جهان ما است چون داراى ابعاد وسيعترى است و مافوق محاسبات علمى و طبيعى ما است، و
آن حضرت به شيوه ديگر و متعالى تر، درك ميكند، و آن حضرت با حضرت با روح مافوق بشرى
و فراتر از اين حواس كالبد جسم و روح ما است كه در اين قفس بزرگى به نام طبيعت و
شرايط خاص فيزيكى آن، در بند و محصور و محدود است. او از نيروى برتر لايزال بهرمند
است و قدرت درك او از فيض و عنايت سرچشمه الهى است.
مردى كه بر زمين با ما مردم زندگى مى كرد، هر كس همانند او، اين قابليت و لياقت را
ندارد كه به اين مقام رفيع و شامخ، نائل شود و تنها نيرو و اراده الهى است كه
اينچنين مى خواهد و به او الهام ميشود.
پيامبر گرامى در عصرى زندگى مى كرد، زمانى بود همه جاهل و ناآگاه، ولى او براى آن
مردم، از زمين و زمان مى گفت و امروز تمامى گفته هايش براى ما ثابت شده است، و حتما
او با غيب، سر و كارى داشت كه اينچنين مى توانست انجام وظيفه كند.
هر دستگاه و ابزارى، مجموعه اى از قطعات آهنى و مس و پلاستيك و غيره تركيب شده و مى
توانند كار بسيار مهمى را انجام دهند، و اين انسان كه خود آفريننده و مبتكر آنست
توانسته كه از آن، كارائى بسيارى را از آن بهرمند شود مثل ميكروسكوپ و يا تلسكوپ و
غيره كه خيلى كارها را برايش انجام مى دهد، بنابراين خداوند بمراتب، قدرت و خلاقيت
بيشترى دارد و مى تواند بنده اى از بندگانش به نام پيامبر، كارائى بيشتر و قدرت درك
فوق العاده اى داشته باشد.
اولين مخترع: خداست
آيا كسى در اين فكر بوده كه اولين پديده اى در عالم هستى شكل گرفت و بوجود
آمد، كه بود؟
و همچنين آخرين پديده اى در عالم هستى، بعد از زوال و فناى همه اشيا، او هنوز وجود
خواهد داشت، كه مى باشد؟
امام زين العابدين (عليه السلام) در اين باره بهترين و منطقى ترين سخن را بيان
نموده است
1 = الحمد لله الاول بلا اول كان قبله
2 = و الاخر بلا آخر يكون بعده
3 = الذى قصرت عن رؤ يته ابصار الناظرين
4 = و عجزت عن نعته اوهام الواصفين
5 = ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا
6 = و اختر عهم على مشيته اختراعا
7 = ثم سللك بهم طريق ارادته
8 = و بعثهم فى سبيل محبته
ترجمه آنچه كه قسمتى از سخنان آن حضرت در صحيفه سجاديه آمده است. توجه كنيم سپاس
خدايرا؛ آنكه او در عالم وجود، اولين است بى آنكه قبل از او ديگرى بوده باشد.
و سپاس خدايرا آنكه در عالم وجود، آخرين است بدون اينكه ديگرى بعد از او آخرين
باشد.
خدايرا كه ديده بينندگان تيزبين از رؤ يتش ناتوانند.
و آنكه در وصف و تعريفش، بيانگران و سخنورانى كه در خيال خود، بنحوى بخواهند حقيقت
او را وصف كنند عاجز و ناتوانند.
نمايان كرد با هنر آفرينى قدرتمندش، تمامى مخلوقات را، و چه آفرينش هنرمندانه اى
بود.
جهان و تمامى مخلوقات را اخراعشان كرد به آنچه كه او مى خواست آنها را بصحنه وجود
آورد، و چه نيك و زيبا اختراعى بود؟
سپس آنها را به راه و روشى رهنمون ساخت كه اراده او اينچنين مى خواست.
مخلوقات را بر انگيخت تا از مهر و محبتش كامياب و كامروا شوند.
بديع: يعنى آنچه را كه در منتهاى زيبائيها و نيكوترين وجه ممكن و به نحو احسن پديد
آوردن مخلوقات و اشياء است.
معانى اختراع با ابتداع فرق دارد.
اختراع: آن است كه نمونه اى و چيزى را به وجود آوردن است بدون اينكه همانند آن،
قبلا وجود داشته باشد.
خلق: آفريدن آفرينش است.
ابتداع و اختراع دو كلمه اند كه با معانى متفات است ولى در يك راستا هستند و دلالت
بر پديد آمدن كار و چيزى كه براى اولين بار شكل گرفته و نمونه اى منحصر به فرد است
و خلاصه، آنچه را كه قبل از آن، اينچنين چيزى وجود نداشت.
لذا آن حضرت براى بيان حقيقتى كه تنها شايسته خداوند است بيان نموده كه او بزرگترين
مخترع و زيباترين بديع كه تمامى مخلوقات و طبيعت جهان زيبا را آفريده است و صحنه
هائى در اين عالم بوجود آورده كه واقعا ديدنى و شگفت انگيز است.
در اين دعا درباره ساختن و هنر آفرينى و ابتكار و خلاقيت، كلماتى بكار رفته كه
امروز معنا و مفهوم آن بهتر از گذشته بكار مى رود چون در عصرما، علم و صنعت همواره
در حال جنب و جوش و كشف و اختراع و آگاهيهاى جديدترى در هر لحظه بوجود مى آيد.
آن حضرت در زمانى كه اين سخنان را بيان نمود، هنوز از ابتكار و كشفهاى امروزى و پى
در پى خبرى نبود و كسى اطلاع نداشت كه اين وضعيت در چهارده قرن بعد از او، پديد
آيد.
در جمله سوم اينچنين آمده كه ديده بيننگان، ناتوان از رؤ يتش مى باشند، و اكنون
بهتر مى دانيم كه سيستم چشم انسان هر چه باشد در آن بعد و فركانسى نيست كه بتواند
آن وجود الهى را مشاهده كند.
امروز دانسته شد كه چشم انسان همه چيزها را نمى تواند ببيند چون در اين دنيا خيلى
چيزها هست كه چشم از ديدگانش عاجز و ناتوان است تا چه برسد كه چشم ما بخواهد به
چيزهائى نگاه كند كه خارج از قوانين فيزيكى طبيعت جسم و جان ما باشد.
و معناى جمله هفتم اين استكه اراده خداوند براين شد كه ساختار انسان در مسير و
جريان طبيعى شكل بگيرد.
و معناى جمله هشتم اين استكه خداوند انسانها را برانگيخت تا در راه عشق و محبت الهى
قرار گيرند.
درسهائى از طبيعت و جهان
حضرت على (عليه السلام) درباره انديشيدن به آفرينش جهان و طبيعت شگفت انگيز
آن، اينچنين ميفرمايد
من ابصربها بصرته
هر آنكه به جهان بينا شد، جهان بينايش مى كند.
و من ابصر اليها اعمته
و هر آنكه به آن نگاه كرد، او را كور دل خواهد كرد.
بينائى در اينجا به معناى نگاه ساده و عادى نيست، بلكه به معناى مشاهده با انديشيدن
درباره عظمت ملكوت آفريدگار است.
وقتى كه آن حضرت اينچنين مى گويد، در واقع ما را دعوت ميكند تا با دقت و تيزبينى
خردمندانه به جهان بنگريم، و ساده و گذرا بدون انديشيدن ، نگاه نكنيم.
آن حضرت اينچنين مى گويد، حتما خبر از اعماق هستى و شگفتيهاى طبيعت عجيب و پيچيده
جهان آگاه است و در واقع، تمامى آنها درسهاى عبرت انگيز و ساده براى انسان به اين
معنا است كه در اين دنياى بزرگ، خيلى چيزها هست كه فهميدن و شناخت آنها، آدم را
آگاه ميكند، و آگاهى از هر گوشه هستى و سر و اسرار آن، انسان را بسوى كمال و هنر
آفرينى آفريدگار، راهنمائى و دعوت به انديشيدن ميكند.(4)
و كسيكه از ماهيت هستى بيخبر است، هرگز اينچنين كلامى را نمى تواند بر زبان آورد و
على (عليه السلام) كه اينچنين كلامى پرمعنا و بليغ و رسا بيان نموده حتما او از
اوضاع جهان بخوبى آگاه است و دليل آگاهى آن حضرت، علوم او استكه بيان نموده و
مقدارى از آن در اين كتاب و جلد اول، ياد شده است.
جهان به معناى كلى است و هر چه كه در آن است، و هر گوشه اى ربط به جاى ديگر دارد و
چيزى از چيز ديگر، سوا و جدا نيست.
هوشيارى و دانائى بر خواسته از انديشيدن به ششگفتيهاى جهان است و بدون انديشيدن،
هيچگاه انسان به انديشه وسيع و منطقى نمى رسد و چه بسيار ديده شده، افراد بسيارى
حتى در ميان آنها متفكر و نويسندگانى همانند فرويد و امثال او، كسانى هستند كه با
ديد محدود و تنگ نظرى آنها، باعث شد كه در گرداب موهومات و بن بست هاى نا معقول و
بيخردى و بيراهه هاى انحراف بيفتند و راه را گم كنند و آنچه را كه گفتند سبب آن شد
كه خردمندان منطقى و اهل درك و فهم واقعى، به حرفهاى آنها پوزخند بزنند و اين وضع
آنها است كه صحت كلام على (عليه السلام) را به اثبات مى رساند كه آنهائيكه تنها مى
نگرند. و اعماق حقايق را درك نمى كنند، آنها كوردلانى بيش نيستند.
بنابراين ديدن بدون انديشيدن، و ديدن با انديشيدن، فرق بسيار است و آنچه كه جهان به
ما مى آموزد اين است كه بنگريم و بينديشيم
آن حضرت نگفته كه هر كه بنگرد بلكه فرموده، هر آنكه بينا شد به جهان، آنها را به
نيكى ياد ميكند چون اينگونه افراد، بجهان بينا و هوشيار مى شوند، يعنى با هر نگاه،
انديشه اى در ذهنشان متصور مى شود و با درايت در مى يابد كه در اين جهان با عظمت،
چه خبرها است در حالى كه افراد نادان و بيخرد، نظاره گرند و با خيره چشمى، همه چيز
را بن بست و بى معنا و بى اساس مى پندارند چون اينها با اين طرز نگاهها، كارشان به
اينجا كشيده مى شود.(5)
درسهائى از خداشناسى
از مجموعه اين سخنان امام رضا (عليه السلام) اين را مى فهميم كه هر جاى
طبيعت و نظام جهان؛ درسهاى خداشناسى است و هر كدام از آنها ما را به آفريدگار جهان
راهنمايى مى كند و بهر جا و بهر سو و به هر چيزى كه بنگريم از وجود مدبرى حكيم و
توانا باخبر مى شويم و هر چه هست بر اساس برنامه و قانون و نظامى آفريده شده است.
انى لما نظرت الى جسدى، فلم يمكنى فيه زياده و لا نقصان فى
العرض و الطول
(وقتى كه من نظر كردم به اين جسد خودم، دانستم كه من هيچگاه نمى توانم در اين پيكرم
چيزى را كم و زياد كنم و يا در عرض و طول آن تغيراتى بدهم)
اگر هر آينه انسانى با خرد درست بينديشد، بهترين راه و نزديك ترين چيزى كه انسان
آنرا حس ميكند؛ همين اندام او است و تحقيق درباره خداشناسى از همين اعضاء و اندام
او بهترين وسيله ممكن براى شناخت آفريدگار آن است
و دفع المكاره و جز المنفعه اليه
(و هيچگاه انسان نمى تواند بديها و آنچه را كه نمى خواهد و نمى پسندد از خود دور
كند و يا اينكه خوبيها بسيارى را به اين بدن برساند)(6)
يعنى انسان اختيار و قدرتى از خود ندارد تا براى اندام خود، كار مهم و تغيرت اساسى
وضع كند.
از نظر فيزيكى براى ما ممكن و مقدور نيست كه در سيستم كلى بدن، تغيراتى بدهيم، چون
كمترين تغيير جزئى در اين سيستم و چارچوب بدن ممكن است مشكلاتى براى آن بوجود آورد.
و روح انسان در كالبدى از پيش تعيين شده، و در قيد و بند آن، حيات دارد و او اسير
نظامى است كه مجبور است در مرزها و شيوه هاى آن عمل كند
علمت ان لهذا البنيان بانيا
(آنگاه دانستم كه بيقين براى اين بنيان پيكرم، بنيان گذارى است).
وقتى كه انسان اختيارى در نظام اندامش ندارد، وقتى كه انسان، قدرت تصميم گيرى در
انتخاب نوعى از بدن كه مى خواهد و يا آنچه كه نمى خواهد ندارد، پس هر خردمندى درمى
يابد كه براى اين بنيان و ساختمان و سازمان، سازنده و به وجود آورنده و آفريدگارى
هست.
فا قررت به مع ما ارى من دوران الفلك بقدرته
(پس اقرار و اعتراف كردم با آنچه كه از دوران زمين مى بينم به قدرت او پديدار شده).
آن حضرت به ما ميگويد حال كه وضع من با اين پيكرم اينچنين است باضافه آنچه كه از
گردشهاى زمين مى بينم، تمامى اينها بقدرت و توانائى آفريدگار و مدبرى، تنها ممكن
است كه بوجود بيايد.
از معانى كلام آن حضرت دانسته مى شود كه شكل گيرى اندام انسان كه لبريز از عجايب و
سيستمهاى پيچيده اى است، بدون ارتباط با سيستم نظام گردشهاى كره زمين، نمى تواند
شكل بگيرد.
آن حضرت از گردشهاى زمين سخن گفته است و در واقع، او هزار و صد سال پيش از گاليله و
نابغه هاى ديگر، اوصاف زمين را به طور مكرر و با عنوان مختلف، براى مردم بازگو
نموده است همچون بقيه امامان و پيامبر گرامى در اين زمينه، موضوعات بسيارى را بيان
كرده بودند. آن حضرت ميفرمايد كه گردش و چرخش زمين از نشانه هاى قدرت آفريدگار است،
در حالى كه آن روز، اعتقاد مردم بر اين بود كه زمين مركز جهان و در يك جا ثابت و
ايستاده است و كسى از كروى بودن زمين، خبر نداشت و در اين باره، سخنى گفته نشده بود
و انشاء السحاب و تصريف الرياح
(و برپائى ابرها و شكل گيرى آن، و همچنين بحركت در آمدن بادها).
جمله هاى بيانات آن حضرت، هر كدام در جاى خود مى باشد و بدون دليل، هر كدام از اين
جمله ها را يكى پس از ديگرى ذكر نمى كند.
به طور مثال: در اينجا از شكل گيرى و برخواستن ابرها و به حركت در آمدن بادها را پس
از تعريف گردش زمين وصف مى كند، و علم امروز اين موضوع را ثابت كرده كه بدون حركت و
چرخش زمين، نه ابرى پديدار مى شود و نه هوائى به صورت باد به حركت در مى آيد، و آن
حضرت اين گردشها را عامل اصلى در پيدايش اين موارد ياد شده، ذكر مى كند.
و مجرى الشمس و القمر
(و همچنين از مسير هائى كه خورشيد و ماه در آن جريان و حركت دارند) بهترين و عجيب
ترين موضوع علمى در قرن بيستم، آن بود كه دانسته شد خورشيد با سياراتش در مسير و
جهتى خاص بدور كهكشان، همواره در حال چرخش است و دانشمندان علوم طبيعى، اين كشف
بزرگ علمى را مهمترين و پيچيده ترين كشف انسان در قرن بيستم، ذكر كرده اند.
و همچنين ماه نيز در مسير و جهتى خاص، حول زمين همواره در حال گردش است و از سخن آن
حضرت مى فهميم كه پيدايش و شكل گيرى ما، نتيجه همه اين موارد ياد شده است و طبيعت
زيبا بدون اين همه تلاش خورشيد و ماه و چرخش زمين و حركت بادها و شكل گيرى ابرها
و مسائل ديگر كه در مجموع، تمام اين موارد ياد شده، در پديدار شدن حيات ما تاثير
مهمى دارد و هر آنچه كه در جهان هست همگى در ارتباط و مكمل همديگرند.
و غير ذالك من الا يات العجيبات المتقنات
(و غير از آن موارد ياد شده، نشانه هاى ديگرى هست كه بسيار عجيب و شگفت انگيز و
محكم و استوارى در نظام جهان هستى، به صورت بيشمارى ديده ميشوند)
آن حضرت ميفرمايد: تنها اين موارد ياد شده نيست كه ذكر شد بلكه عجائب بسيارى ديگر
هست، و امروز چه كسى از عجائب نظام خلقت جهان بيخبر است ؟ و هر چه زمان بگذرد، باز
هم انديشمندان از پديده هاى تازه كشف شده ديگر براى ما بازگو مى كنند و آن حضرت هر
كدام آنها را به عنوان عجايب معرفى ميكند و واقعا هر چه از جهان و گوشه و كنار آن
بشنويم، براى ما بسيار عجيب و مايه شگفتى است و به قدرى عجايب آفرينش زياد است كه
تصور و تشخيص كامل همه آنها براى انسان مقدور نيست.
متقنات: پا بر جا و استوار، يعنى هر كدام آنها آنچنان آفريده شده اند كه كمترين خلل
ر كار آنها بوجود نمى آيد و همه چيز اين جهان پيوند ناگسستنى با همديگر دارند.
علمت ان لهذا مقدار و منشا
(آنگاه دانستم كه براى تمام اينها، خدائى است كه او اينچنين مقدر كرده و حكيمانه
آفريده است و او است كه اينچنين طراحى نمود و برنامه اى بسيار بزرگ بوجود آورده است
و سبب پيدايش هستى از او است.
براستى كه اينهمه نشانه هائى را كه از خدا مى بينيم هر كدامش همچون چراغى فروزان و
راهنمائى به آفريدگار آن دلالت دارد.
و اين نظام موجود در جهان و اين سيستم واحد و منسجم هستى با آنچه كه در هستى همچون
ماشينى است كه تمامى بندبند و قطعات آن براى همديگر لازم و ضرورى هستند تا
رويهمرفته همچون ماشينى شكل بگيرد و به حركت در آيد تا بتواند كار مهم و مفيدى براى
همگان، انجام دهد.
پس چيزى نمانده تا فردى بخواهد بهانه جوئى كند و حرفى بزند كه با اصول عقل و منطق،
سازگار نباشد.
و آيا چه دليل ديگرى از اينهمه دلائل، قوى تر و منطقى تر است؟
مجموعه اين احاديث از كتاب (عيون الاخبار الرضا) نقل شده است.(7)