رو آوردن به قرآن بعد از
انقلاب اسلامى
به خصوص پس از انقلاب اسلامى ايران ، به
رهبرى مرد خدا - امام خمينى قدس سره الشريف - وضع ما دگرگون شد و اسلام
نصرت و قوت يافت .از جمله قرائت قرآن و تعليم و تعلم آن رواج پيدا كرد
كه در زمان طاغوت ، به كلى از بين رفته بود و جوان ها در دبستان ها و
دبيرستانها حتى دانشگاهها آشنايى با قرآن نداشتند؛ تا آنجا كه حتى
معلمان قرآن هم ، نمى توانستند چند آيه از قرآن را بدون غلط بخوانند.
آرى الحمدلله كم كم قرائت قرآن نيز در راديو و تلويزيون و دبستان و
دبيرستان ها ترغيب و تعليم داده شد و جوان ها رو به قرآن و قرائت آن
آوردند و در حفظ و قرائت و تجويد پيشرفت ها نمودند و در مسابقات بين
المللى جوانان برومندى از ايران شركت نمودند كه در همين اواخر در كشور
مالزى برقرار بود و از ايران برادر آقاى عباس امام جمعه رتبه اول را
حائز شد و همين مدتى پيش در مسابقات سراسرى داخلى كه در ايران برگزار
شد آقاى جواد پناهى رتبه اول را گرفت . هذا من فضل ربى .
فان الشقى من حرم الى آخر غفران الله فى هذا
الشهر العظيم ، بدبخت به تمام معنى كسى است كه در اين ماه بزرگ
از رحمت و غفران خدا محروم گردد.
شيخ بهائى رحمة الله در كتاب اربعين خود،
درباره اين قسمت از روايت كه فرمود: فان الشقى
من حرم غفران الله فى هذا الشهر العظيم مى فرمايد: چون اسم
ان داراى الف و
لام است از جمله حصر استفاده مى شود؛ يعنى : شقى و بدبخت ، فقط كسى است
كه در اين ماه از رحمت خدا محروم باشد (خواه اين كه الف و لام براى جنس
باشد يا الف و لام استغراق باشد) و اين ، براى اهميت و مبالغه در شقاوت
و بدبختى چنين كسى است و كنايه از اين است كه شدت شقاوت او، به حدى است
كه گويا غير از او هيچ كس شقى و بدبخت نيست و تمام شقاوت ها و بدبختى
ها و بى سعادت ها در او جمع است
(62) در واقع ، چنين كسى به تمام معنا بدبخت است و همه
بدبختى ها در او جمع شده ؛ چون وقتى ماه ، ماه خدا و ماه مغفرت و رحمت
باشد، سفره انعام الهى براى همه گسترده است و هر كس خود را از آن محروم
كند و به طرف خدا نيايد، بدبخت است و هيچ اميدى براى هدايت و سعادت او
نمى باشد.
و در جاى ديگر شاعر مى گويد:
شب پرده گر نور آفتاب ، نخواهد
|
در بحارالانوار، از
مجالس شيخ طوسى از
هشام بن حكم از امام صادق عليه السلام چنين نقل مى شود:
قال : من لم يغفر له فى شهر رمضان ، ما يغفر له
الى قابل الا ان يشهد عرفة
(63) كسى كه آنچنان بدبخت باشد كه در ماه مبارك رمضان
گناهانش آمرزيده نشود؛ ديگر گناهان او آمرزيده نخواهد شد تا سال آينده
؛ مگر آنكه حاضر شود در روز عرفه در صحراى عرفات (كه آن هم عالمى
دارد).
اى روبهك ! چرا ننشستى به جاى خويش ؟ با شير پنجه كردى و ديدى سزاى
خويش
دشمن به دشمن آن نپسندد كه بى خرد
|
با نفس خويش كند به مراد هواى خويش
|
از دست ديگرى چه شكايت كند كسى ؟!
|
سيلى به دست خويش زده ، بر قفاى
خويش
|
خونت براى قالى سلطان بريختند
|
ابله ! چرا نخفتى بر بورياى خويش ؟
|
دزد از جفاى شحنه چه بيداد مى كشد؟
|
گو گردنت نمى زند الا جفاى خويش
|
گر هر دو ديده هيچ نبيند به اتفاق
|
بهتر زديده اى كه نبيند خطاى خويش
|
راه است و چاه و ديده اى بينا و
آفتاب
|
تا آدمى نگاه كند، پيش پاى خويش
|
چندين چراغ دارد و بى راه مى رود
|
بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش
|
با ديگران بگوى كه ظالم به چه افتاد
|
اول رضاى حق طلبد، پس رضاى خويش
|
شب عاشورا با دعا و نماز
سپرى شد
السلام عليك يا اباعبدالله و على الارواح
التى حلت بفنائك عليك منى سلام الله ابدا ما بقيت و بقى الليل و النهار
و لاجعله الله آخر العهد منى لزيارتكم السلام على الحسين و على على بن
الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين
عصر تاسوعاى وقتى كه لشكر حمله كردند به طرف خيمه گاه حضرت امام حسين
عليه السلام در جلوى خيمه نشسته بود؛ در حاليكه شمشير خود را در
برگرفته و سر به زانوى غم گذاشته و به خواب رفته بود. حضرت زينب ، صداى
خروش لشكر كفر را شنيد؛ دوان دوان خدمت برادر آمد و عرض كرد: مگر صداى
لشكر را نمى شنويد كه نزديك شده اند؟ پس حضرت سيدالشهداء عليه السلام
سر از زانو برداشت و فرمود: خواهر اكنون جدم رسول خدا صلى الله عليه و
آله را در خواب ديدم ، به من فرمود: حسينم ! تو به سوى ما خواهى آمد.
چون زينب اين كلام را شنيد بر صورت زد و صدا زد: واويلاه ؛ سيدالشهداء
عليه السلام فرمود: خواهر! ويل و عذاب براى تو نخواهد بود، ساكت باش !
خدا تو را رحمت كند.
پس حضرت عباس به نزد برادر بزرگوار آمد و عرض كرد: لشكر آمده اند،
تكليف چيست ؟ حضرت فرمود: بنفسى انت يا عباس جانم فدايت ! برو ببين چه
مى گويند حضرت عباس با بيست سوارى جلوى آن ها آمد (از جمله حبيب و
زهير) و پس از مذاكراتى با آن ها برگشت و عرض كرد: مى گويند: از امير
دستور داريم : يا در برابر او مطيع شويد و تحت فرمانش درآييد و يا با
شما جنگ خواهيم كرد.
حضرت فرمود: عباسم به سوى آن ها برگرد و از آنها مهلت بخواه كه امشب را
به ما مهلت دهند تا قدرى نماز و دعا بخوانيم و استغفار كنيم خدا مى
داند كه من نماز و تلاوت قرآن و كثرت دعا و استغفار را دوست دارم
(64) .
آرى شب عاشورا را با دعا و قرآن به سر آوردند. لهم دوى كدوى النحل ؛
همانند لانه زنبور از خيمه ها صداى قرآن و دعا بلند بود و تا آن دم آخر
هم حضرت با خداى خود راز و نياز مى كرد در آن وقت كه خاك هاى گرم كربلا
را جمع نموده و شب متكا به عمل آورد بود و سر را روى آن گذاشته بود مى
فرمود:
الى رضا بقضائك و تسليما لامرك لامعبود
سواك يا غياث المستغيثين .
اين برادر، اين برادر زادگان
|
وين سر اندر راه حق بنهادگان
|
جمله را آورده ام قربان كنم
|
بعد از آن خود نيز ترك جان كنم
|
من همى خواهم كه بى سر بر زمين
|
گه چنان غلطم به خون گاهى چنين
|
لا حول ولاقوة الابالله العلى العظيم .
جلسه ششم
بسم الله الرحمن الرحيم
رمضان زنگ بيدارى باشى ،
براى قيامت
و اذكروا بجوعكم و عطشكم فيه جوع يوم
القيامة و عطشه
اى گروه مردم ! با گرسنگى ، و تشنگى ماه ، رمضان به ياد گرسنگى و تشنگى
روز قيامت باشيد، و در صدد نجات خود از آن روز عظيم باشيد.
راستى آيا انسان ، در قيامت گرسنه و تشنه مى شود؟ در اين صورت ، آب و
خوراك خود را بايد از كجا و چگونه تهيه نمايد؟ و به چه وسيله ، سرى به
آيات و روايات احوال قيامت بزنيم ، ببينيم ، چه خبر است ؟ و آيا واقعا
بايد در فكر آن باشيم ، و توشه از دنيا، براى آن جا برداريم يا راه
ديگرى دارد.
اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه اى مى فرمايد:
تجهزوا رحمكم الله فقد نودى فيكم بالرحيل و
اقلوا العرجة على الدنيا و انقلبوا بصالح ما بحضرتكم من الزاد فان
امامكم ، عقبة كثودا، و منازل مخوفة مهولة لابد من الورود عليها و
الوقوف عندها
(65).
خدا شما را بيامرزد، آماده و مهياى سفر آخرت باشيد، به درستى كه بين
شما صدا زدند و بايد همه كوچ كنيد و برويد.
در گذشته براى حركت قافله تشريفاتى بود. هر چه سفر مهم تر بود، تشريفات
مهمتر برگزار مى شود، جارچى ، از چند روز قبل در كوچه و برزن مى گشت و
داد مى زد: مردم ! قافله اى در فلان روز به مقصدى حركت مى كند؛ هر كس
عازم سفر است ، خود را آماده كند، و در روز موعود در بيرون شهر حاضر
باشد. زمان ما هم كه قطار در هر ايستگاهى توقف مى كند، در بلند گو به
اطلاع همه مى رسانند كه توقف قطار در اين ايستگاه به منظور اداء نماز،
مثلا بيست دقيقه است كسانى كه مكه مشرف شده ايد، در فرودگاه بين المللى
جده (و همچنين كسانى فرودگاههاى ديگر دنيا) معمول است بلند گو به زبان
هاى مختلف صدا مى زند، پرواز شماره فلان به مقصد كجا در ساعت چند خواهد
بود از مسافرين محترم تقاضا مى شود به سالن شماره فلان جهت بازرسى و
سوار شدن به هواپيما تشريف ببرند.
و اقلوا العرجة على الدنيا! مردم ! ابقاء در دنيا را كم بدانيد و
بهترين توشه را،از آن چه در اختيار داريد، و در دست رس شما است تهيه
كنيد؛ زيرا در برابر شما گردنه هولناكى است ، عقبة كؤ دا. مثل تابلوهاى
راهنمايى در كنار گردنه ها، در جاده ديده ايد؛ يك جمجمه آن چنانى و دو
استخوان درشت نوشته اند؛
گردنه خطرناك .
و منازل مخوفة مهولة ؛ توقفگاه وحشتناكى در جلو داريم ، حال احتضار، شب
اول قبر، عالم برزخ روز قيامت . آيا مى شود از اين سفر صرف نظر كرد
ونرفت و يا زا راه ديگرى رفت ؟ هرگز! لابد من الورود عليها و الوقوف
عندها؛ ناچاريم برويم و در آن جا ساكن شويم . برو برگرد ندارد، حلواى
تن تنايى است . به آيات قرآن توجه كنيد، گوش كنيد.
به آيات قرآن توجه كنيد:
وحشت روز قيامت
يا ايها الذين الناس اتقوا ان زلزلة
الساعة شى ء عظيم يوم ترونها تذهل كل مرضعة عما ارضعت و تضع كل ذات حمل
حملها وترى الناس سكارى و ما هم بسكارى ، و لكن عذاب الله شديد
(66)
اى گروه مردم ! از پروردگارتان بترسيد؛ زيرا زلزله قيامت خيلى مهم است
روزى كه اين زلزله را مى بيند؛ آن چنان وحشت زا است كه مادر شيرده از
فرزند شيرخوارش صرف نظر و غفلت مى كند و...
عزيزان ! توجه داريد كه مادر نسبت به فرزند چه علاقه اى دارد و چگونه
خود را به خاطر او به آب و آتش مى زند، و هر كار سختى را تحمل مى كند؛
شبها كنار گهواره با شنيدن صداى دردى و مرضى و يا ناراحتى داشته باشد؛
حاضر است خودش آن مرض را بگيرد، و كودكش خوب شود. تر و خشك كردن و كهنه
شستن و غيره و غيره بماند، كه معمولا ما مردها حاضر به انجام آن نيستيم
.
با همه اين اوصاف ، روز قيامت ، او را فراموش مى كند، بچه بى بچه ،
عزيز بى عزيز، روز و انفسا، است مگر مى شود كسى به فكر ديگرى باشد!
(و تضع كل ذات حمل حملها) هر زن باردار و حامله از وحشت و هيجان جنين
خود را سقط مى كند (وترى الناس سكارى ) مردم را در آن روز مست مى بينى
؛ گويى عقل ندارند؛ ديوانه وار و سراسيمه ، به هر سو مى روند ولى در
واقع مست نيستند، ليكن عذاب خدا شديد است كه اين چنين ، مردم سر از پا
نمى شناسند.
صحنه هاى وحشتناك
در صحنه هاى وحشتناك دنيا، گاهى براى ما چنين پيش آمدهايى اتفاق
افتاده است روزهاى جنگ تحميلى و به خصوص جنگ شهرها و بمب باران ها و
موشك ها را به خاطر بياوريد، چه طور همه چيز در هم مى ريخت ، و مردم از
خود بى خبر مى شدند، و نمى دانستند از وحشت چه كنند.
من چند روز فراموش نشدنى ، پر هول و هراس در عمرم ديده ام :
1. روزى كه مجبور شديم از عراق بيرون بياييم ، خدا ميداند، و بس كه بين
راه از نجف تا خرمشهر به ما چه گذشت .
2. روز آتش سوزى وحشتناك در منى سال 1354 ش 1359 ق ، فقط هر كس بوده مى
داند، چه بوده و چه شد، والا قابل وصف نيست .
يكى از همشهريان مى گفت ، وقتى چادرها آتش گرفت و فرار كرديم ، با مادر
و زنم ساك ها را به دست گرفتيم و به طرف كوه راه افتاديم ، مقدارى كه
رفتيم ، ديدم راه تنگ است و ازدحام و بند چادرها مانع حركت است . ساكها
را انداختيم ، بعد مادرم را گم كردم ، گذاشتم و رفتم وقتى كنار كوه
رسيدم زنم را هم فراموش كرده بودم ، و او هم از من جدا شده بود، خودم
بودم و قطعه احرام پايينى لنگ از حوله روى دوش هم خبرى نبود.
3. روز جمعه سياه ، مكه سال 1366 ششم ذيحجه كه هرگز از خاطره ها محو
نخواهد شد و باز حاضرين در آن صحنه مى دانند، چه مى گويم . بنده پس از
شروع زد و خورد تيراندازى و مشاهده مجروحين ، و صحنه هاى دلخراش ،
خواستم آيه شريفه ، رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من
لدنك سلطانا نصيرا را بخوانم كه از امام صادق عليه السلام وارد است اين
آيه را در وقت احساس خطر از چيزى بخوانند و بعد آية الكرسى ، را خطر
رفع مى شود هر چه به مغزم فشار آوردم ، اين آيه يادم نيامد. از دلم
گذشت شايد مصلحت باشد خطرى به من برسد، بعد ديدم ، خير اين توفيق را
نداشتم ولى حلقم آن چنان خشك بود و وحشت زده شده بودم كه (وترى الناس
سكارى و ما هم بسكارى ) .
4. روز فراموش نشدنى بمباران ، و موشك بارانهاى شهرها، يادتان مى آيد
چه صحنه هاى هولناكى مى شد، زن و مرد و كوچك و بزرگ سراسيمه وحشت زده ،
رنگ پريده ، نمى دانستيم ، چه كنيم كجا برويم ، بدتر از همه آن روزى كه
با شش هواپيما سيزده نقطه شهر قم را بمباران كردند روز چهارشنبه يكم
بهمن 1365، برابر با بيستم جمادى الاولى ، 1407 ق كه هشتاد و اندى شهيد
وعده زيادى مجروح شده اند، كه از جمله از همسايگان ما بيست و هشت نفر
شهيد شدند، در و ديوار به لرزه درآمد، چند نقطه از خيابان آذر و بازار
زده شده بود. درس را تعطيل كردم و ديوانه وار از مسجد بيرون آمدم . گرد
و خاك دود و فرار مردم ، و بوق بوق ماشينها انسان را ديوانه تر مى كرد
به طرف منزل آمديم . اول كوچه هفت مترى فهميديم ، كه طرف خودمان هم
بمباران شده به منزل رسيديم ، همه ديوانه اند اينجا چه شده از شيشه هاى
منزل چند تا اصابت بمب قرار گرفته بود گفتم بروم ببينم ، چشمتان روز بد
نبيد، خانه ها خراب ، سيم هاى برق پاره شده و هنوز به هم مى خورد و
جرقه مى زند. لوله آب شكسته ، جسدها گوشه و كنار افتاده ، پاى قطع شده
، بى صاحب ، خونهاى به در و ديوار، جيغ و داد، گريه و ناله ، حالتى به
من خدا مى داند و بس . درها شكسته بود و هوا فوق العاده ، سرد و كوران
باد. نه برق ، نه آب كنار ديوار صوتى را شكسته و رفتند، ضد هوايى ها هم
جز صداى وحشتناك فايده ديگرى نداشتند.
حالا خوب تصور كرديد، (وترى الناس سكارى ، و ما هم بسكارى ) يعنى چه !؟
(67).
اينك به آيات سوره عبس ،توجه كنيد:
فاذا جاءت الصاخة يوم يفرالمرء من اخيه و امه و
ابيه
و صاحبته و بنيه لكل امرى منهم يومئذ شاءن يغنيه وجوه يومئذ مسفرة
ضاحكة مستشره و وجوه يومئذ عليها غبرة ترهقها قتره اولئك هم الكفرة
الفجرة
(68).
هنگامى كه فريادى بر آيد و گوش ها را كر كند. روزى كه انسان از برادر و
مادر و پدر و همسر، و اولاد خودش گريزان است .، آرى روز وانفسا است ؛
هر كس فقط به فكر گرفتارى خود است . بعضى صورتها در آن روز، بشاش و
خندان است و بعضى صورتها، هم غبار آلود و گرفته تيره و رنگ پريده ، آن
ها همان كافر بد كردارند.
سالهايى كه دهه آخر ماه رمضان ، براى عمل اعتكاف از نجف اشرف به مسجد
كوفه مى رفتيم ، در آن جا پيرمردى ، بود جهروى الصوت كه اواخر شب وسط
مسجد در مقام رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى نشست چون مى دانيد كه
در مسجد كوفه چند جا مقام انبياء و ائمه عليهم السلام است و وسط مسجد
مقام رسول الله اصلى الله عليه و آله است كه شب معراج در بين راه مسجد
الحرام و مسجد الاقصى ، با جبرئيل آنجا فرود آمده و نماز خوانده است .
آرى اين پيرمرد، با آواز بلند، اين آيات و آيات ديگر قيامت را و عذاب
را قرائت مى كرد به نظر هم نابينا بود، و از حفظ مى خواند فضاى معنوى و
روحانى مسجد كوفه ، و آخر شب دست به دست هم ميداد آن چنان تاءثيرى بر
سامع و شنونده مى كرد كه موهاى بدن بلند مى شد و صحنه هاى قيامت در نظر
مجسم مى گشت ، يك دو روايت هم نقل مى كنم :
در روايتى از تفسير على بن ابراهيم چنين آمده است :
و امتازو اليوم ايها المجرمون
(69)، قال اذا جمع الله الخلق يوم القيمة بقوا قياما
على اقدامهم حتى يلجمهم العرق فينادوا يا رب حاسبنا، و لوالى النار قال
فيبعث الله رياحا فيضرب بينهم و ينادى مناد و امتازوا اليوم ايها
المجرمون ، فيميز بينهم فصار المجرمون ، فى النار و من كان فى قلبه
ايمان صار الى الجنة
(70)
در تفسير اين آيه شريفه كه فرمود:
جدا شويد اى
گروه بدكاران ! حضرت فرمود هنگامى كه خدا متعال تمام مخلوقات را در روز
قيامت جمع ميكند آمده است كه مردم آن قدر منتظر خواهند ماند (و
ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون )
(71)تا از گرما و ناراحتى ، غرق در عرق خود مى شوند.
(يلجمهم ، يعنى عرق آن ها، مثل لجام افسار تا دهان ها مى رسد) فرياد مى
زنند: اى پروردگار! حساب مرا برس ، حتى اگر به آتش برويم ،، تا از
اين مهلكه و ناراحتى نجات پيدا كنيم ، هرجا برويم ، شايد از اين بهتر
باشد، در اين هنگام ، خداوند بادهايى مى فرستد كه به آن ها، برخورد مى
كند و منادى صدا مى زند: اى گروه بدكاران ! جدا شويد. پس بدكاران ، و
مجرمين ، جدا شده و به طرف آتش ، مى روند و هر كس ايمان در دل داشته
باشد، به طرف بهشت خواهد رفت خدايا به حق محمد و آل محمد ما را با
ايمان محشور بفرما.
روايت ديگر در باب اين كه بعضى از كارها و خصال نيك موجب خلاصى از سختى
هاى قيامت است ، از امالى صدوق ، روايت مفصلى در اين زمينه نقل شده كه
خيلى جالب است .
عبدالرحمن بن سمرة مى گويد:
كنا عند رسول الله صلى الله عليه و آله فقال انى
راءيت البارحة عجائب فقلنا، يا رسول الله و ما راءيت حدثنا به فداك
انفسنا و اهلونا، و اولادنا، فقال راءيت رجلا من امتى قد اتاه ملك
الموت ، ليبقض روحه فجاؤ ه بره بوالديه فمنعه منه الى ان قال و راءيت
رجلا من امتى يهلث عطشا كلما ورد حوضا منع منه فجاءه صيام شهر رمضان
فسقاه ، و ارواه ...
(72).
عبدالرحمن بن سمره مى گويد: روزى خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله
بوديم ، ايشان ، فرمود: من ديشب امور عجيبى مشاهده كردم عرض كرديم :
براى ما نقل كنيد چه ديديد، جان ما و اولاد ما و بستگان ما فداى شما
باد. فرمود: مردى از امتم را ديدم كه عزرائيل براى قبض روح او آمده
بود، ولى خوبى هايى كه به پدر و مادرش كرده بود، جلو آمد و مانع شد
(همان گونه كه مى دانيد صله رحم عمر را طولانى مى كند، و مرگ را تاءخير
مى اندازد) تا اين كه فرمود: مردى را ديدم از امتم كه از شدت تشنگى ،
زبانش بيرون آمده بود، به هر جا كه مى رفت ، ظرف آبى به او نمى دادند،
تا سيراب گردد در اين هنگام ، روزه هايى كه در ماه رمضان ، گرفته بود،
جلو آمدند، و او را سيراب ساختند.
نكته : توجه داشته باشيد اين روايت از جمله رواياتى است كه ظهور در
تجسم ، اعمال دارد؛ به اين صورت كه تمام اعمال ، در روز قيامت شكل مى
گيرد، اگر خوب باشد، به داد انسان مى رسد و اگر بد باشد گريبان گير او
مى شود. از جمله آياتى كه ظهور واضح در تجسم اعمال دارد آيه
يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت
من سوء تودلو ان بينها و بينه امدا بعيدا
(73) روزى كه هر نفسى ، آن چه را كه از اعمال خوب انجام
داده ، حاضر خواهد ديد و همچنين است آن چه عمل بد انجام داده باشد. و
او در برابر اعمال بدش آن چنانش ناراحت مى شود كه آرزو مى كند اى كاش !
بين من و آن عمل ، مسافت زيادى ، بود و كسى متوجه نمى شد، كه اين عمل
مربوط به من است ، يا آن كه اذيت و آزارش به من نمى رسيد.
بشارت به محبين اهل بيت
(ع )
در روايت ديگرى از امام صدوق ، نقل شده : براى شما روزه داران ،
و شيعيان ، اميرالمؤ منين عليه السلام بخوانم ، تا اميدوار شويم .
عن ابى بصير عن ابى عبدالله عليه السلام قال اذا
كان يوم القيامة جمع الله الاولين ، و الاخرين فى صعيد، واحد فتغشاهم
ظلمة شديدة فيضجون الى ربهم و يقولون يا رب اكشف عنا هذه الظلمة قال
فيقبل قوم يمشى النور، بين ايديهم ، و قد اضاء ارض القيامة فيقول اهل
الجمع هولاء، انبياء الله فيجيئهم النداء من عندالله ما هولاء بملائكة
فيقول اهل الجمع هولاء الشهداء فيجيئهم النداء من عندالله ما هولاء
بشهداء فيقولون من هم فيجيئهم النئداء اهل الجمع سلوهم من انتم فيقول ،
اهل الجمع من انتم فيقولون نحن العلويون نحن ذرية محمد رسول الله صلى
الله عليه و آله نحن اولائ على ولى الله نحن المخصومون بكرامة الله نحن
الامنون المطئنون فيجيئهم النداء من عندالله عز و جل اشفعوا فى محبيكم
و اهل مودتكم و شعيتكم فيشفعون فيشفعون
(74).
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه روز قيامت ، فرا مى رسد،
خداوند تمام خلق اولين و آخرين را در يك مكان جمع مى كند پس تاريك
شديدى ، آن جا را فرا مى گيرد، در اين هنگام ، همه به درگاه ، خدا ضجه
و ناله مى كنند كه خدايا اين تاريكى را از ما برطرف فرما.
پس در اين هنگام ، جماعتى وارد مى شوند كه نورى ، در جلوى ايشان ساطع
است و تمام صحراى ، محشر را نورانى مى كند. پس مردم ، مى گويند: اين
جماعت پيامبران ، الهى هستند. ندايى از طرف خدا مى آيد، كه خير، اين ها
انبياء و پيامبران ، نيستند. پس مردم مى گويند: اين ها ملائكه ، و
فرشتگانند. باز ندا مى آيد، كه اين ها فرشتگان نيستند. پس مردم مى
گويند: اين جماعت شهدا مى باشند. پس از طرف خدا ندا مى آيد كه خير
اينان شهدا هم نيستند. مردم مى گويند: خدايا! پس اين جماعت كيانند؟
خطاب مى رسد: اى مردم ! از خود ايشان ، سوال كنيد، آن وقت ، مردم از آن
ها مى پرسند: شما چه كسانى هستيد؟ پاسخ مى گويند: ما منسوبين ، به على
بن ابيطالب عليه السلام هستيم ، ما ذريه ، و اولاد محمد رسول الله صلى
الله عليه و آله هستيم . ما فرزندان على ولى الله هستيم ، ما كسانى
هستيم كه از طرف خدا مورد كرم مخصوص قرار گرفته ايم . ما امروز در
امانيم . ما خاطر جمع و مطمئن ايم . در اين هنگام ، از جانب خدا خطاب
مى رسد كه دوستانتان ، را شفاعت كنيد، شيعيان و دل باختگان خود را
شفاعت كنيد، پس آنها نيز شفاعت مى كنند و پذيرفته مى شود.
برادران تمام اميدوارى ، ما به دوستى ، و مودت اهل ، بيت است به نماز و
روزه مان خيلى نمى شود اميد داشته باشيم ، آرى ، يك عمر على على گفته
ايم ، حسين حسين ، گفته ايم يعنى ، مى شود ما را فراموش كنند؟ شفاعت
نكنند، خدايا اگر ما دست رسى به آنان نداشتيم ، ايشان را به فرياد ما
برسان يا اميرالمؤ منين ، اگر ما شيعه خوبى نيستيم ولى شما ملاى خوبى
هستى ، برادران شنيديد.
امام صادق عليه السلام فرمود: اولاد على و فاطمه ، در صحراى محشر
نورانى هستند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز فرموده است : من به اين فكر رفتم ،
كه آيا نورشان ، فرق مى كند، كم و زياد دارد يا نه ولى به خاطرم آمد كه
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است .
فانه لمكتوب عن يمين ، عرض الله ان الحسين مصباح
الهدى و سفينة النجاة
(75)
بر ساق عرش نوشته شده : به راستى كه حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است .
ذكر توسل امام حسين عليه
السلام چراغ راه هدايت
السلام عليك يا ابا عبدالله و على
الارواح التى حلت بفنائك
حالا كه توجهى پيدا كرديد رفتيد كربلا، اگر مى خواهيد، آب از آن حضرت
روز قيامت بگيريد، و له له نزنيد، در وقت افطار كه آب مى نوشيد،
بگوئيد:
السلام عليك ، يا ابا عبدالله و على
الارواح التى ، حلت بفنائك ، براى توجه شما، اين چند شعر را
بخوانم :
هر كس كه از صفا به حسين التجا كند
|
مى دان يقين كه حسين همه درش دوا
كند
|
آن كس كه درد خلق را مى كند دوا چرا
|
نتوان جراحت ، خود را دوا كند؟
|
فرمود: اشك چشم محبان ، بود به من
دوا
|
گو شيعه را كه گريه به من صبح و هر
مسا كند
|
آمد به باب خيمه و گفتا به زينبش
|
خواهر! خداى من به تو صبرى عطا كند
|
آن كه كهنه پيرهن ، كه ورا رشته
مادرم
|
تا روز حشر، محشرى از نو به پا كند
|
او را بيار تا كه بپوشم ، به روى تن
|
شايد كه چشم خصم بيفتد، حيا كند
|
پوشيد، پيرهن ، كه نماند، برهنه تن
|
اما ببين ، كه پستى ، دشمن چه ها
كند
|
راءسش به نيزه رفت و تنش پايمال شد
|
زينب چه چاره سازد و رو در كجا كند؟
|
چون بلبلى كه فصل بهاران ، كشد فغان
|
آمد به قتل گاه ، كاه باگل نوا كند
|
هى دست و بال خويش كشيد به خار و خس
|
ناگاه ديد نوگل زهرا ندا كند
|
خواهر! بيا! بيا كه گل پرپرت منم
|
گل چين روزگار، به من اين جفا كند
|
دست برد زير جسد برادر، او را از زمين بلند كرد، عرض كرد؛ خدايا! اين
قربانى را از آل محمد قبول بفرما.
لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم .
جلسه هفتم
بسم الله الرحمن الرحيم
فضيلت صدقه در ماه رمضان
و تصدقوا على فقرائكم ، و مساكينكم ، و
وقروا كباركم ، و ارحموا، صغاركم ، و صلوا ارحامكم ؛
اى مردم ، در ماه رمضان ، به فقرا، و مستمندان ، بيش از ساير ماه هاى
سال صدقه بدهيد و در اين ماه ، بزرگسالان ، را احترام و كودكانتان را
مورد لطف و مهربانى قرار دهيد و با بستگان ، صله رحم ، به جا بياوريد،
چهار دستور رسول اكرم صلى الله عليه و آله را در ماه مبارك ، رمضان در
اين جلسه ، مورد بحث قرار مى دهيم ، اول صدقه دادن ورسيدگى مادى بيشتر
به تهى دستان ، و نيازمندان .
بين علما اختلاف است كه آيا فقير بى چاره تر است و نادارتر است يا
مسكين ؟
شيخ طوسى ، در
نهاية و سلار و ابن جنيد و
بعض علماى ديگر فرموده اند: مسكين نادارتر است به دليل آيه شريفه كه مى
فرمايد: (او مسكينا ذا متربة
(76) يعنى مسكين ، به خاك افتاده از نهايت بى چيزى .
ولى ابن ادريس ، و شيخ طوسى ، در كتاب
خلاف
و
مبسوط فرموده اند: فقير و بى
چاره تر است ، به دليل آن كه در آيه تقسيم زكات فرموده است :
انما الصدقات للفقراء و المساكين ، و العالمين ،
عليها
(77) در اين آيه فرموده ، كه صدقه را ابتدا، به فقرا
بدهد؛ و اين شايد به اين دليل است كه آنها بى چاره ترند البته مشهور
همان قول اول است .
روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده ، كه اين قول را تاءييد مى
كند. عبدالله بن مسكان به نقل از ابى بصير مى گويد: از آن حضرت پرسيدم
: فقير كيست ؟ و مسكين كدام است ؟ فرمود: الفقير الذى لايسئل الناس ، و
المسكين ، اجهد منه و الباءس اجهدهم فقير كسى است كه از مردم طلب نكند،
ولى مسكين در تحصيل معاش در مشقت بيشترى است و بائس از هر دوى آنها،
بيشتر در رنج و تعب است
(78).
ناگفته نماند: اختلاف مزبور در صورتى است كه لفظ فقير و مسكين ، هر دو
در يك جا ذكر شود مثل آيه زكات و خطبه شريفه ولى در جايى كه فقط يكى از
آن دو گفته شود، مسلما شامل هر دو گروه مى شود، مراد كسى است كه مخارج
خود و خانواده اش را در سال گذشته باشد (نه بالفعل و نه بالقوة ).
بنابراين در حاشيه شرح لمعه گفته اند:
الفقير و المسكين كالجار و المجرور ان اجتمعا
افترقا و ان افترقا اجتمعا ؛ فقير و مسكين مثل لفظ جار و مجرور
هستند كه اگر هر دو با هم ذكر شدند، از هر كدام ، يك معنا اراده مى
شود، ولى اگر فقط يكى از آن دو ذكر شد، مقصود، يك معناى ، عامى است كه
شامل ديگرى ، هم مى شود.
گيرنده صدقه در حقيقت
خداست
در دين اسلام ، در آيات و روايات تاءكيد بسيار زيادى بر صدقه
دادن شده است و ترغيب و تشويق فوق العاده نموده اند، تا آنجا كه در چند
آيه ، خداوند، خود را به عنوان گيرنده صدقه معرفى مى كند.
من ذا الذى ، يقرض الله حسا فيضاعفه له اضعافا
كثيرة الله يبقض و يبسط واليه ترجعون
(79).
الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبة عن عباده ، و
ياءخذ الصدقات ، و ان الله هو التواب الرحيم
(80).
آيا نمى دانيد، به راستى ، تنها خدا است كه توبه بندگانش را مى پذيرد،
و تنها اوست كه صدقات را مى گيرد؟
ان تقرضوا الله قرضا، حسنا يضاعفه ، لكم و يغفر
لكم و الله شكور حليم
(81).
اگر به خدا قرض الحسنه بدهيد خداى متعال ، چند برابر آن را به شما مى
دهد، و شما را مى آمرزد، در حالى كه ، خدا شكر كننده ، بسيار بردبار
است .
بنابراين اصل ، كه گيرنده ، صدقه خداى متعال است ؛ در بعضى روايات آمده
است كه بهتر است صدقه دهنده ، پول را در كف دست خود بگيرد، و فقير از
روى دست او بردارد، تا دست فقير - كه نمايانگر دست خدا است - بالا قرار
گيرد
(82).
در روايت مفصلى
معلى بن خنيس نقل مى كند
كه : در شبى بارانى ، امام صادق عليه السلام را ديدم كه بيرون آمده و
به ظله بنى ساعده رفت و در ميان فقرايى كه خواب بودند، نان تقسيم كرد.
سپس او از زبان امام چنين نقل مى كند كه امام فرمود:
و كان ابى اذا تصدق بشى ء و ضعه فى يد السائل ،
ثم ارتده ، فقبله و شمه ثم رده فى يد السائل ، و ذلك انها تقع فى
يدالله قبل ان تقع فى يدالسائل
(83).
پدرم امام باقر عليه السلام وقتى چيزى صدقه مى داد، آن را در دست فقير
مى گذاشت ، بعد از او مى گرفت و مى بوسيد، و مى بوييد، و دوباره ، به
او مى داد، زيرا صدقه ، پيش از آن كه به دست فقير برسد، به دست خداى
متعال مى رسد.
در بحارالانوار، از
خصال و
ثواب الاعمال از اسحاق بن غالب به نقل از
ابى جعفر عليه السلام درباره فضيلت صدقه چنين آمده است :
قال البر الصدقة ينفيان ، الفقر و يزيدان ، فى
العمر، و يدفعان ، سبعين ميتة سوء
(84).
امام عليه السلام فرمود: خوبى كردن ، به ديگران و صدقه دادن ، فقر را
ريشه كن مى كند باز هم روايات زيادى داريم ، كه مضمون بسيارى از آنها
داوو مرضاكم ، بالصدقة يعنى مريض هايتان
، به واسطه صدقه دادن معالجه و درمان كنيد، حتى در بعضى از آن ها
فرموده آن صدقه مرگ را به تاءخير مى اندازد.
از جمله
در ثواب الاعمال از معاذبن مسلم
در باره دفع بلا به وسيله ، صدقه چنين آمده است :
قال كنت عند ابى عبدالله صلى الله عليه و آله
فذكروا، الوجع فقال داووا، مرضاكم ، بالصدقة و ما على احدكم ، ان يتصدق
بقوت يومه ان ملك الموت يدفع اليه ، الصك بقبض روح العبد، فيتصدق ،
فيقال له رد عليه الصك
(85)
معاذ بن مسلم گويند: خدمت امام صادق عليه السلام بوديم ، كه گفت و گو
از درد و مرض شد، حضرت فرمود: شما مريض هايتان را با دادن ، صدقه مداوا
كنيد، چه مانعى دارد كه يكى از شما، حتى خوراك ، روزانه خود را صدقه
دهد؟، به درستى كه گاهى ، دستور قبض روح بنده اى به ملك الموت داده مى
شود، ولى آن بنده صدقه ، مى دهد، در اين هنگام ، به ملك الموت ، گفته
مى شود: نوشته را برگردان !
جلوگيرى ، از تراكم ثروت
آرى همان گونه كه عرض شد، اسلام تاءكيد، فراوان ، به دادن صدقه
و حقوق ، واجبه مالى از خمس و زكاة فطره ، و همچنين صدقات و مبرات
مستحبه فرموده است .
نكته : يكى از راه هاى جلوگيرى ، از تراكم ثروت ، و اندوخته نشدن مال ،
همين پرداخت ، حقوق واجبه ، و مستحبه ، و كمك به مستمندان ، است .
استاد شهيد، سيد محمد باقر، صدر در كتاب
اقتصادنا مى فرمايد:
اگر مردم دنيا برنامه اقتصادى اسلام را پياده مى كردند، و حقوق مقرره
را پرداخت مى كردند، نه تراكم ثروت ميشد كه - دنيا غرب سرمايه دارى با
آن دست به گريبان است - و نه مشكلات كمونيستى ، دنياى شرق پيش مى
آمد.
اكنون به حمدالله ، پس از هفتاد سال ، هياهو و جنجال ، به پيش بينى
امام راحل - رهبر كبير انقلاب و بنيان گذار، جمهورى اسلامى ايران -
كشورهاى ، كمونيستى ، يكى پس از ديگرى ، - به ناقص و پوشالى ، بودن اين
برنامه ، اقرار نموده ، و همان گونه كه ايشان در دو سال پيش فرمودند،
بايد به فراموش سپرده شود، و در گوشه ، و كنار اوراق ، تاريخ ، فقط
نوشته بماند.
رمضان ، و احترام ، به
بزرگان ، و ملاطفت با كودكان
و اما جمله و قرواكباركم ، و ارحموا صغاركم ، يعنى بزرگان ، خود
را احترام كنيد و با كودكان ملاطفت و ترحم داشته باشيد.
كباركم ، جمع كبير است و منظور بزرگ در سن و عمر است و شايد شامل كبير
از جهات ديگر هم بشود، از قبيل علم و سيادت و استادى ، كه اين هم يك
دستور الاخلاق شيرين و جالبى است و احترام بزرگان ، از پيرمرد و پيرزن
و يا احترام سادات كه نسبت به رسولخدا صلى الله عليه و آله دارند يا
احترام عالم يا احترام استاد بر شاگرد، انصافا به مقتضاى عقل سليم ،
لازم و واجب است . به قول معروف ، ريش را در آسيا سفيد نكرده اند؛ سرد
و گرم دنيا را چشيده اند بالاخره چند پيرهن بيشتر پاره كردند و چند سال
بيشتر عبادت خدا كرده اند.
موى سفيد را فلكم رايگان نداد
|
اين رشته را به نقد جوانى خريده ام
|
جوانى شمع ره كردم كه جويم زندگانى
را
|
نجستم زندگانى را و گم كردم جوانى
را
|
خميده پشت از آن دارند پيران جهان
ديده
|
كه اندر خاك مى جويند، ايام جوانى
را
|
گاهى ديده مى شود چند جوان دور پيرمردى ، را گرفته و با او گفت و گو مى
كنند يا چند دختر بچه با پيره زنى گرم صحبت و گفتگو هستند نكند، در
چنين مواقعى به آن ها بى احترامى شود كه اين مبغوض خدا است . معلم از
بچه هاى سر كلاس ، پرسيد حسن اگر امروز، كار خوبى ، انجام داده اى بگو:
گفت آقا پيره زنى ، را از عرض خيابان ، گذراندم ، آفرين ، به دومى ،
گفت تو چه كرده اى : آقا كمك حسن كردم ، و دست پيره زن را گرفتم ، به
سومى گفت : تو چطور، پاسخ داد من هم كمك شان كردم و پيره زن را عبور
داديم معلم گفت يك پيرزن مگر چند نفر نياز دارد، پاسخ داد آخر آقا، او
نمى خواست ، عبور كند، ما به زور او را برديم .
چند سال پيش ماه ، رمضان ، بعد از نماز، ظهر و عصر، به جماعت مرحوم آيت
الله حكيم ، در مسجد هندى ، نجف اشرف ، مقدارى قرائت قرآن كردم .
پيرمرد مسنى ، كنارم نشسته بود. گفتم : بابا كجا! كجايى هستى ؟ گفت :
ايرانى ايم ، گلپايگانى ام . ديدم خوش لهجه ، و خوش اخلاق است . پرسيدم
: چند سال دارى ؟ گفت : نمى دانم ، بين صد و سى و صد و چهل تعجب كردم ،
گفتم : تو ناصرالدين شاه را ديده اى ؟ گفت : من عروسى او هم يادم هست
گفتنم : چند پادشاه را ديده اى ؟ گفت : ناصرالدين شاه ، مظفرالدين شاه
، محمد على شاه ، احمد شاه ، رضاخان ؛ مى گويند حالا پسرش شاه است !
مخصوصا گفت رضاخان ؛ در آن وقت حدود بيست سال از سلطنت محمد رضاى بدبخت
، مى گذشت . گفتم : بيست سال است او بر اريكه قدرت است و تو شك دارى !
پرسيدم : زمان تحريم تنباكو توسط مرحوم ميرزاى شيرازى را به خاطر دارى
، قدرى خنديد و گفت : من آن وقت قليان مى كشيدم ، گفتم : چند اولاد
دارى ؟ گفت : چهار پسر داشتم ، و دو دختر گفت : پسر مثل اين است (از
خودش پيرتر به نظر مى آمد!) حتى اين جملات را هم با تبسم و خنده مى گفت
بعد گفت : سه زن هم گرفته ام ؛ اولى بست و دو ساله بود؛ من چهل و چند
سال داشتم كه مرد دومى را گرفتم ، شصت و چند ساله بود، مرد؛ سومى را
گرفتم ، حدود نود ساله بودم كه او هم مرد و ديگر زن نگرفتم . گفتم :
حالا نمى خواهى ؟ با خنده گفت : نه به دردم نمى خورد؛ چيزى از من
نمانده ، كمى گوشش سنگين بود؛ ولى چشمش خوب و سبز رنگ بود.
گفتم : دندان تازه ندارى ؟ نود سال عمر كردم خبرى از دندان جديد، نشد،
صد سال گذشت خبرى نشد، صد و بيست ساله ، نشد. دهان را باز كرد و گفت
هان ببين ، الان هم ندارم . خلاصه آن كه صله رحم عمر را طولانى مى كند
و همچنين است صدقه دادن ؛ پس عمر طولانى امر عادى است .
و اما احترام و ملاطفت با كودكان ؛ اين جمله را هم توجه داشته باشيم و
ارحموا صغاركم بعضى از بزرگ ترها نسبت به كودكان ، كمال بى احترامى را
دارند پاسخ سوالشان را نمى دهند؛ به حرفشان اعتنا نمى كنند. حتى در
حضور جمع و يا افراد غريب به بچه توهين مى كنند؛ اين هم كار غلطى است ،
اينجا كينه و عقده مى كند، دل بچه شكسته مى شود.
امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
حسن المعاشرة مع خلق الله تعالى فى غيره معصية ،
من مزيد، فضل الله عزوجل عند عبده الى ان قال ، و اجعل من هو اكبر منك
بمنزلة الاب و الاصغر بمنزلة الولد والمثل به منزلة الاخ
(86) .
از فضل وكرم خدا، نسبت به بنده اين است كه با تمام مخلوق خدا خوش
برخورد و خوش معاشرت باشد. با هر كس برخورد كرديد احترام ، بگذاريد؛
زيرا آن كسى كه از تو بزرگتر است ، او را پدر قرار بده ، و كسى كه
كوچكتر از تو باشد او را به منزله فرزند، فرض كن و آن كسى هم سن تو
باشد، به منزله برادر بدان .
فضيلت صله رحم در رمضان
وصولا ارحامكم ، بعضى گفته اند: رحم آن كسى است كه با انسان ،
محرم باشد؛ و ازدواج با او حرام باشد، مثل خواهر و خاله ، و عمه . ولى
بعضى مى فرمايند: رحم هر كسى است كه با انسان خويشى و بستگى فاميلى
دارد، به طوريكه تو و او و به يك نفر برسيد - يا از طرف مادرى و يا
پدرى - و به نظر عرفى قوم و خويش باشد. شيخ بهائى در
اربعين مى فرمايد: از روايات استفاده مى
شود، كه حتى اگر دو نفر به چند پشت به هم برسند، باز هم رحم حساب مى
شوند. بعد تاءييد مى كند نظر خود را به روايتى كه على بن ابراهيم قمى
در تفسير آيه شريفه
فهل عسيتم ان توليتم ان
تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم
(87) فرموده : به اين كه اين آيه ، در شاءن بنى اميه ،
نازل شده ، كه خداوند، آنها را سرزنش ، مى كند، كه اگر والى و حاكم در
زمين شديد نزديك است در زمين فساد كنيد و رحم هايتان را قطع كنيد
(اشاره به ظلم ها و ستمهايى كه نسبت به بنى هاشم نمودند، و معلوم است
كه ارتباط اين دو طايفه به هم در اجداد رسول اكرم صلى الله عليه و آله
بوده است )
(88).
به هر حال ، در روايات زيادى فرموده اند، كه صله رحم ، موجب طول عمر
است هم چنان كه قطع رحم ، موجب كمى عمر و مردن زود رس ، خواهد شد.
در بحارالانوار، از
قرب الاسناد از امام
صادق عليه السلام به نقل از پدرانش علهيم السلام چنين آمده است :
ان رسول الهل صلى الله عليه و آله قال ان
المعروف ، يمنع مصارع السوء، و ان الصدقة تطفى ء غضب الرب و صلة الرحم
تزيد فى العمر و تنفى الفقر و قول لاحول ولاقوة الابالله فيها شفاء من
تسعة و تسعين داء ادناها الهم
(89)
راستى كه خوبى رساندن ، به ديگران ، مرگ بد را برطرف مى كند و صدقه
دادن ، غضب پروردگار را خاموش مى كند، و صله رحم ، عمر را زياد و فقر
را ريشه كن مى كند و گفتن لا حول و لاقوه الابالله موجب شفاى از نود و
نه نوع مرض است كه از همه كمتر اندوه است .
در تفسير عياشى ، از حسين بن يزيد، از جعفر بن محمد، به نقل از پدرش
چنين آمده است كه فرمود:
قال رسول الله ان المرء، ليصل رحمة و ما بقى من
عمره ، الا ثلاث سنين فيمدها الله الى ثلاث و ثلاثين سنة و ان المرء
ليقطع رحمه و قد من عمره ثلاث و ثلاثون ، سنة فيقصرها، الله الى ثلاث
سنين ، او ادنى قال الحسين ، و كان جعفر يتلوا هذه الاية يحمحواالله ما
يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب
(90)(91).
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به درستى كه چه بسا صله رحم به جا
بياورد در حالى كه فقط از عمر او سه سال باقى مانده ، باشد، پس خداى
متعال آن را به سى و سه سال كشش دهد. و به كس چه بسا كسى قطع رحم كند؛
در حالى كه كه از عمر او سى و سه سال مانده باشد، پس خدا آن را به سال
يا كمتر مبدل مى كند. بعد حضرت صادق اين آيه را خواند.
آن چه را كه خدا خواسته باشد، محو و برطرف مى
كند و آن چه بخواهد ثابت و استوار مى نمايد.
نصيحت و اندرز
برادران ! بياييد، به اين روايات و دستورات عمل كنيم ، و
پايبند، باشيم . ماه مبارك رمضان ، است ، پيغمبر فرموده : در اين ماه ،
اخلاقتان را خوب كنيد، بياييد سعى كنيم ، به زور هم كه شده ، خود را
وادار به اخلاق حسنه كنيم ، و پر حوصله شويم و متواضع و فروتن باشيم .
برادران ، پيامبر فرمود: به فقرا صدقه بدهيد، بياييد بزنم به دهان
شيطان كه مى گويد: چرا پولت را بدهى مفت بخورند. پس در اين ماه ، صدقه
بيشترى بدهيم ، پيامبر فرمود: به بزرگان احترام ، كنيد، با كودكان ،
مهربان باشيد، بياييد اين چنين باشيم .
فرموده است صله رحم انجام دهيد. برادر، اگر با برادرت با دايى ، با
عمو، با فاميل ، كدورتى ، دارى ، بيا همين امشب ، به خاطر دستور رسول
اكرم برو به ديدنش . آرى تو آشتى ، كن شروع از تو باشد، گرچه بزرگتر
باشى . نگو نه نمى روم ، دلم از او پر است . او به ديدنم نيامد من هم
نمى روم از سفر آمدم آمد نيامد من هم از مكه آمده نمى روم ، تا تلافى
كرده باشم . مريض بودم به عيادتم نيامد، من هم به عيادتش نمى روم . اين
گفتار و رفتار اسلامى نيست تو برو به عيادتش دسته گلى ، شيرينى ، ميوه
اى ببر كه چشمش ، به تو بيفتد در روى تخت بيمارستان اشكش جارى شود.
دردش تسكين شود، و از صميم قلب اردات پيدا كند. (فاذا الذين بينك و
بينه عداوة كانه ولى حميم )
(92). دشمن را با اين رفتار دوست گرم كن ، پس ما عمل
نكنيم به دستور پيغمبر چه كسى بايد بكند. اگر ماه رمضان ، صله رحم ، به
جا نياورم ، كى بياورم .
اين حديث را هم گوش كنيد:
بحارالانوار، از
معانى الاخبار از جابر،
از ابى جعفر عليه السلام چنين نقل ميكند:
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اخبرنى ،
جبرئيل ، ان ريح الجنة توجد من مسيرة الف عام ، ما يجدها عاق و لاقاطع
رحم و لاشيخ زان
(93).
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: جبرئيل : به من خبر داد كه بوى
بهشت تا مسافت هزار سال راه استشمام مى شود ولى سه نفر آن را نخواهند
يافت : عاق والدين ، قاطع رحم و پيرمردى كه در سن پيرى زنا كند، (پيرى
و معركه گيرى ).
خرما نتوان خورد از اين خار كه
كشتيم
|
ديبا نتوان بافت از اين پشم كه
رشتيم
|
بر لوح معاصى ، خط عذرى ، نكشيديم
|
پهلوى كبائر حسناتى ننوشتيم
|
ما كشته نفسيم و بس آوخ كه برآيد
|
از ما به قيامت كه چرا نفس نكشتيم
|
افسوس بر اين عمر گران مايه كه
بگذشت
|
ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم
|
دنيا كه در او مرد خدا گل نسرشته
است
|
نامرد كه ماييم ، چرا دل بسرشتيم ؟
|
پيرى و جوانى چو شب و روز برآمد
|
ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم
|
واماندگى اندر پس ديوار طبيعت
|
حيف است و دريغا كه در صلح بهشتيم
|
ما را عجب ار پشت و پناهى بود آن
روز
|
كه امروز كسى را نه پناهيم و نه
پشتيم
|
گر خواجه شفاعت نكند روز قيامت
|
شايد كه ز مشاطه نرنجيم كه زشتيم
|
باشد كه عنايت برسد ور نه مپندار
|
با اين عمل دوزخيان ، كاهل بهشتيم
|
سعدى مگر از خرمن اقبال بزرگان
|
يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم
(94).
|