((يا من خزائنه بين الكاف و النون
(شمس المعارف الكبرى للبونى ص 230 مصر) بين كاف و نون در دائره ابتثى ل م است در
لام و ميم بايد تدبر كرد ((الم ذلك الكتاب لا ريب فيه
)). مفتاح دفتر دل در مقام كن است و بند هفدهم آن در بين كاف
و نون ...))
پس به يك معنى آنكه خزائن بين كاف و نون است يعنى در ((كن
)) حق است كه تمام حقايق عوالم وجودى از مقام امر حق بنام
((كن )) تحقق مى يابند.
انما اءمره اذا اراد شيئا اءن يقول له كن فيكون .
و به معناى ديگر اينكه خزائن بين كاف و نون است بدين بيان :
هم در دائره ابتثى و هم در دائره ابجدى و نيز در دائره اءهطمى ، خزائن در
((لام و ميم )) جمع شده است كه ين كاف
و نون واقع شده است .
دائره ابتث : ا ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق (ك ل م ن ) و ه ى . و در
دائره ابجد: ((ا ب ج د ه و ز ح ط ى (ك ل م ن ) س ع ف ص ق ر
ش ت ث خ ذ ض ظ غ )).
و در دائره اءهطمى هم كه بر دائره اءهطم فشذ
مبناى حروف ابجدى است ، ا ب ج د
((لام و ميم )) بين كاف و نون ه و ز
ح
قرار گرفته است . ط ى (ك ل
و لام هم در (الف لام ميم = م ن ) س ع
الم )) به عنوان جبرئيل كه ف ص ق ر
واسطه وحى است شناخته ش ت ث خ
شده است ، و ميم نيز اشارت ذ ض ظ غ
به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) داشت .
فتدبر.
بايد توجه داشت كه همه حقايق و خزائن يعنى عوالم وجودى و كلمات وجودى آنها، بر روى
آن پرده آويخته شده ، يعنى صادر اول نقش بسته شده است كه از آن پرده آويخته به
حقيقت محمديه (صلى الله عليه و آله و سلم ) نام برده مى شود و اواصل الاصول و
هيولاى اولى كلمات وجودى است ، و همه موجودات از اين آب حيات پديد آمده اند كه
((و جعلنا كل شى ء حى من الماء)).
فتدبر.
26- بود اين كاف و نون امر الهى |
|
كه اندر كن بود هر چه كه خواهى |
در رساله نورى ((رموز كنوز)) آمده است
:
((دو عالم ، عالم امر و خلق است اءلا
له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين (قرآن كريم - سوره اعراف - 55). از
امر ((كن )) است
يقول لما اراد كونه : كن فيكون لا بصوت يقرع و لا بنداء يسمع
، و انما كلامه سبحانه فعل منه اءنشاءه و مثله ... (نهج البلاغه خطبه 184.)
خلق قائم به امر است ، و كلمه امر در شعر لطيف ((يك امر))
اشارت است به كريمه : و ما اءمرنا الا واحدة كلمح بالبصر
(قرآن كريم - سوره قمر - آيه 51) معنى امر در اصطلاح اهل الله نيك با معارج امريه
قرآن و عترت مناسب است . لان الامر باصطلاحهم عبارة عن اظهار
حكم الوحدة فى عين الكثرة المعبر بالحركة الايجادية تارة ، و النكاح السارى اءخرى ؛
كما ان النهى عبارة عن اظهار حكم الكثرة و رجوعها الى الوحدة تمهيد القواعد فى شرح
قواعد التوحيد للعلامة صائن الدين على بن تركة .
در آثار آمده است كه امر او سبحانه بين كاف و نون است ؛ اين سخن را ظاهرى است و
اظهار داشته ايم ، و باطنى است ، و آن اين كه : در دائره ابتثى و ابجدى ، در ميان
كاف و نون دو حرف لام و ميم است ((الم ذلك الكتاب لا ريب فيه
))... انتهى .
لذا در ابيات بعدى اين باب به اين رمز و سر اشارت مى فرمايد:
27- ز كن بشنيده اى مشتى ز خروار |
|
بيا بشنو ز كن حرفى دگر بار |
28- دگر سرّيكه اندر اين سخن هست |
|
حسن گويد كه بس شيرين دهن است |
29- خزائن از زمان و دهر و سرمد |
|
همه جمعند در جبريل و احمد |
كه مراد همان لام و ميم در ((الم ))
است كه ((الف )) اءحد است كه
((آمر)) است ، لام عقل فعال است كه مؤ
تمر و واسطه در فيض است ، ميم مظهر جميع حروف تكوينى و تدوينى است كه سراج منير است
. قلب لام الف است ، و آخر لام ميم ، بلكه قلب ميم هم الف است ، فتبصر.
به شرح بيت هجدهم به بعد همين باب مراجعه كن . به رمزى كه در ذيل بيت بيست و پنجم
آمده است در اين ابيات بعدى اشارت مى كنند كه مى فرمايند:
30- ميان كاف و نون در دور ابتث |
|
نهفته لام و ميم مقرون و منبث |
((ا ب ت ث ... ك ل م ن ...)). مقرون
هم اند كه كنار هم قرار دارند و هم منبث اند كه از هم جدايند يعنى مقطعه اند.
31- به دور ابجدى هم اينچنين است |
|
كه با ابتث در اين معنى قرين است |
((ابجد - هوز - ك ل م ن -...))
در ((رموز كنوز)) آمده است :
((عالم جليل ابوالعباس احمد بن محمد از علماى قرن هفتم هجرى
را كتابى عظيم در ششصد و بيست و سه رشته در علم حروف به نام
الوشى المصون و اللؤ لؤ المكنون فى معرفة علم الخط الذى بين الكاف و النون
است . انتهى .
32- سفر بنماز تدوينش به تكوين |
|
كه تكوين را بيابى اصل تدوين |
در تدوين (همانگونه كه گفته آمد) بصورت حروف جداگانه است كه لام و ميم بين كاف و
نون قرار مى گيرد، از اين تدوين به سوى تكوين سفر كن تا بيابى كه تكوين متن و واقع
تدوين است ؛ بدين معنى كه تدوينيات را با تكوينيات تطابق است ؛ چه اينكه تشريعيات
نيز از تكوينيات برمى خيزد.
اين بيت اشارت است به فرمايش بلند جناب ابن فنارى در مصباح الانس است .
در كلمه 132 هزار و يك كلمه نيز آمده است : ((تشريع از سر و
باطن تكوين پديد آمده است . تفصيل اين كلمه عليا را در مقام تاسع و عاشر فصل اول
تمهيد جملى مصباح الانس (ص 89) طلب بايد كرد. نگارنده را تعليقه اى بر آن مقام به
ايجاز بدين صورت است :
فى المقام بيان اسرار اقسام الصلوة باءن التشريع بارز من
بطنان التكوين و هما متطابقان هبوطا و عروجا، ثم استوسع هذا الاصل القويم . و تدبر
فى قوله الحكيم : الر كتاب اءحكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير. تدوين و
تشريع آيت تكوين است كه تكوين همان متن واقعيت اشياء است ، و واقعيت و حقيقت همه هم
وجود است ؛ پس تدوين و تشريع از وجود ظهور ميابد. لذا علل الشرايع براى بيان تكوينى
تشريعيات است كه البته همه اسرار تشريع ، در آن بيان نشده است و مدعى هم نيستيم كه
با علل الشرايع به همه اسرار وجودى احكام و شرع پى برده ايم . ولى بر اساس تعبد به
همه تشريعيات ايمان داريم ولكن با تعقل و تدبر در علل تشريع به هر اندازه اى كه در
توان است براى رسيدن به اسرار تشريع پيش مى رويم ، و شايد احكام و تدوين را در
تكوين آنقدر اسرار و حقايق باشد كه براى تا هميشه هم به غير از معصومين عليهم
السلام ، نتوانند به آن اسرار راه يابند.
پس همچنان كه حروف كتبى حكايت از حروف عينى مى نمايد، احكام كتبى و تشريعى هم حكايت
از احكام تكوين مى نمايد.
مناسب است در مقام به بيان نكته اى پرداخته شود و آن اينكه :
در مورد ازدواج فرزندان حضرت آدم و حوا (عليهما السلام ) فرمايشاتى شنيده شده است
كه عده اى قائل شدند برادران و خواهران با هم ازدواج نمودند و تكثير نسل تحقق يافت
، زيرا كه در آن زمان هنوز احكام شرعى نيامده بود تا جلوى ازدواج برادر با خواهر را
گرفته و حرام نمايد.
از اين قول اين بر مى آيد كه احكام را امورى اعتبارى مى دانند چه اينكه در علم اصول
نيز بر اعتباريت احكام بحث شده است و عده فراوانى از صاحبان علم اصول بر همين
مبنايند. ولكن حق آن است كه احكام تشريعيه ريشه در تكوين دارند. از رساله
((رتق و فتق )) مولاى مكرمم بشنو:
((9- نتيجه نهم نكاح انسانهاى نخستين با يكديگر است كه در هر
دوره اى پس از انطباق معهود اولا به تولد مرد و زن متعدد متكون مى شوند - قوله
سبحانه : و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون
(حجر /28)... و پس از تولد به توالد تكثير نسل مى شود ((ذلك
تقدير العزيز الحكيم ))، نه اين كه فرزندان يك مرد و زن با
هم نكاح كرده باشند زيرا كه خلاف فطرت است چنان كه لسان صدق روايات صادر از وسائط
فيض الهى بدان ناطق است . بلكه شيخ رئيس در فصل چهارم از مقاله هشتم فن ثانى حيوان
شفاء از كتاب حيوان ارسطو نقل كرده است كه : ((شتر بر مادرش
نمى جهد. شخصى بر جهيدن شتر بر مادرش حيله اى كرد چون شتر بدان آگاه شد بر او كينه
كرد و هلاكش كرد. و همچنين اسب نجيب بر مادرش نمى جهد، چنان كه بر امر ملكى به نام
اسفويافس ، اسب را به اشتباه انداختند و بر مادرش جهيد و بعد كه فهميد خود را به
گودالى انداخت و هلاك شد)). شيخ رئيس گويد: قريب به همين
واقع را در خوارزم از بعضى ثقات شنيده ام .
پس اگر در تشريع ، جهيدن مردى بر مادرش يا خواهرش حرام شد حكايت از امر تكوينى دارد
نه صرف اعتبار باشد كه اگر اعتبار نشود طبع سليم و فطرت الهى بدان ميل داشته باشد.))
33- بدانى پس خزائن لام و ميم است |
|
ز بسم الله الرحمن الرحيم است |
اگر خزائن جبرئيل و حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه همان لام و ميم
در ((الم )) است ، اين خزائن از بسم
الله يعنى از ذات حق متجلى اند كه همان الف است ، لذا در ((رموز
كنوز)) آمده است : ((الف اءحد است كه
آمر است ، لام عقل فعال است كه مؤ تمر و وساطه در فيض است ، ميم مظهر جميع حروف
تكوينى و تدوينى است كه سراج منير است . قلب لام الف است ، و آخر لام ميم ، بلكه
قلب ميم هم الف است فتبصر.)) انتهى .
سپس ابيات مذكور در همين باب را در آن ذكر فرموده است .
و اين لام و ميم هم از كاف و نون است كه ((كن
)) الهى است و همه حقايق از ((كن ))
الله متجلى مى شوند. منتهى ((كن ))
الله همان ((بسم الله الرحمن الرحيم ))
اوست كه از الف است . و همين ((بسم الله ))
در عارف نيز به منزله ((كن )) الله
است .
34- كه عين ((كنت كنزا))
آن جناب است |
|
دهن بندم كه خاموشى صواب است |
((كنت كنزا)) اشاره است به حديث قدسى
معروفى كه در صحف عرفانيه آمده است و آن اين است كه حق تعالى فرمود:
كنت كنزا مخفيا فاءحببت اءن اءعرف ، فخلقت الخلق لكى اءعرف
و اين ((كنت كنزا)) همان جناب
حق متعال است كه ((الف )) است . از
مقدمه لمعات عراقى بشنو:
((سپاس بى انتها و غايت ، و درود بى پايان و نهايت مر
پروردگارى را كه باطن هر پنهان و ظاهر هر نمايان ، داناى به اسرار نهان واقف بر
اشارت و اعلان از قلب و لسان است ، جمال محمدى را در ازل الازال به تجلى جمال
بياراست ، در حالى كه نه از آدم نشان بود و نه از لوح و قلم ، از آن جمال انوارى
درخشش نمود كه كون و مكان و زمين و آسمان و انس و جان پديد آمدند، پس حقيقتش گنجينه
وجود و كليد زرين خزائن جود حق معبود است ، هر چه جمال در جهان وجود موجود، از آن
موجه نخست درياى جود، و هر چه جلال در گيتى مشهود، از تجليات آن حضرت در پس سرادقات
حضرت وجود است )). خود عراقى در لمعه دوم گويد:
((سلطان عشق خواست كه خيمه به صحرا زند، در خزاين بگشاد گنج
بر عالم پاشيد، ورنه عالم با بود نابود خود آرميده بود، و در خلوتخانه شهود آسوده ،
آنجا كه ((كان الله و لم يكن معه شى ء)).
ناگاه عشق بى قرار، از بهر اظهار كمال پرده از روى كار بگشود، و از روى معشوقى خود
را بر عين عاشقى جلوه فرمود...))
حديث مذكور در ((گشتى در حركت )) از
كامل بهايى نقل شده است .
مصراع دوم اشارت به توحيد صمدى قرآنى دارد، فتدبر جيدا.
35- بوضع جفر جامع گاه تكسير |
|
بيابى وصف احمد را به تكثير |
36- كه امدح هست و مادح هست و حامد |
|
كه حماد است و مداح محامد |
يكى از شعب علوم ارثماطيقى علم شريف ((تكسير))
است كه آن را عرض عريضى است . چه اينكه يكى از شعب آن علم شريف و عزيز
((جفر)) است كه آن را هم عرض بسيار
عريضى است .
در تكسير نيز همانند ديگر شعب آن ، كتب و رسائل بى شمارى نوشته اند كه فرمايشات بى
نهايت در آن مطرح شده است .
لفظ تكسير را اطلاقاتى است ، يكى از اطلاقات آن ، اصطلاح رياضى آن است كه جناب
نصرالله منشى در ديباچه ((كليله و دمنه ))
در ستودن بهرامشاه گويد كه او چه كارهايى انجام داده و چه فتوحاتى بدست آورد تا
گويد: ((در تكسير دو هزار فرسنگ در خطه اسلام افزود...))
حضرت مولى در پاورقى آورده اند: ((در همه نسخه هاى چاپى با
ثا نوشتند كه تبادر و الفت ذهن به تكثير با ثا باعث اشتباه آنان شده . زيرا صحيح آن
چنانكه در (م ) است و در متن آورديم با سين مى باشد و براى تعيين مساحت تكسير با
سين استعمال كنند علاوه اينكه تكثير با ثا يعنى افزودن و با ((افزود))
عبارت غلط شود.
تكسير در اصطلاح رياضى قديم عبارت است از ضرب عددى در عددى : اگر مطلوب مساحت سطحى
چهار ضلعى باشد و اضلاع آن برابر باشند در اصطلاح حاصل ضرب را عدد مربع گويند وگرنه
مسطح ، و اگر مطلوب مساحت جسم باشد، و اضلاع طول و عرض و عمق آن مساوى باشند مكعب
وگرنه مجسم گويند.
و تكسير شامل همه اينها و غير اينها مى شود.
مثلا در كتب فقهيه راجع به تقدير آب ((كر))
سخن بميان آوردند كه به حسب وزن چقدر است و به مساحت چه قدر؟ مرحوم شهيد ثانى در
شرح لمعه فرمايد: الكر بالمساحة ما بلغ مكسره اثنين و اربعين
شبر اءو سبعة اثمان شبر يعنى كر به مساحت آن است كه مكسر آن 8/7 42 وجب
باشد.
تا آن جا كه فرمود: و قريب به اين معنى است كه آنچه در علم عدد و علوم غريبه در
تكسير اعداد و كلمات عنوان كرده اند.))
پس تكسير دو هزار فرسنگ يعنى دو هزار فرسنگ ضرب در دو هزار فرسنگ مى شود چقدر... بر
خطه اسلام افزوده شد.
اصطلاح ديگر تكسير، تكسير در علوم غريبه است كه آن نيز داراى شعب فراوانى است .
تعريف تكسير
در كتاب قيمه ((خزائن )) عالم
ذوالفنون ، عارف كامل محقق ملا احمد نراقى در تعريف تكسير ص 192 چنين آمده است :
((فائده : بدانكه اهل عدد به جهت بسيارى از خواص ، اسمى را
يا كلامى را تكسير كنند، و تكسير اسم يا كلام آن است كه حروف آن را بر سبيل تقطيع
نويسند در يك سطر، بعد از آن در اول سطر دوم حرف آخر سطر اول را نويسند، پس اول حرف
آن سطر را، پس حرف ما قبل آخر را، پس ما بعد اول را، و همچنين تا سطر اول تمام شود،
و بعد از آن در اول سطر سيم حرف آخر سطر دوم را و بعد از آن حرف اول را، پس ما قبل
آخر را، پس مابعد اول را تا سطر سيم تمام شود، و بعد از آن به اين نحو سطر چهارم را
تا به سطرى رسد كه به عينه اصل اسم يا كلام عود نمايد و همان عود را زمان گويند و
مكسر همان سطورى است كه قبل از زمام است و عدد مجموع سطور قبل از زمام را تكسير آن
اسم گويند مثلا.
تكسير كلام ((قل هو الله احد))
ق ل ه و ا ل ل ه ا ح د
د ق ح ل ا ه ه و ل ا ل
ل د ا ق ل ح و ل ه ا ه
ه ل ا د ه ا ل ق و ل ح
ح ه ل ل و ا ق د ل ه ا
ا ح ه ه ل ل د ل ق و ا
ا ا و ح ق ه ل ه د ل ل
ل ا ل ا د و ه ح ل ق ه
ه ل ق ا ل ل ح ا ه د و
و ه د ل ه ق ا ا ح ل ل
ل و ل ه ح د ا ل ا ه ق
ق ل ه و ا ل ل ه ا ح د
تكسير اسم منان
م ن ا ن
ن م ا ن
ن ن ا م
م ن ا ن
پس در ((قل هو الله احد)) يازده سطر،
اول تكسير است و سطر دوازدهم زمام ، و در اسم ((منان
)) سه سطر، اول تكسير و سطر آخر زمام است ، پس عدد تكسير
((قل هو الله احد)) اين است (2420) و
عدد تكسير اسم منان اين است (423) و اين تكسير كه مذكور شد بدون صدر و موخر است
انتهى .
حضرت مولى در تعليقه و پاورقى بر مقام در خزائن فرمايد: ((قل
هو الله احد)) به حروف جمل (220) شود و چون ضرب در (11) كه
سطور تكسير است گردد حاصل (2420) شود؛ و منان به حروف جمل (141) مى شود و حاصل ضرب
آن در (3) كه سطور تكسير است (423) است . (ح ). انتهى .
ناگفته نماند كه فرمايش جناب محقق نراقى در تكسير و تمثيل آن به ((قل
هو الله احد)) و ((منان
)) به يك روش تكسيرى بود كه انحاء ديگر هم وجود دارد.
چه اينكه در ص 307 همين كتاب ذيل فائده اى ، تكسير را به مراتب سه گانه صغير و
متوسط و كبير ذكر مى فرمايد. فراجع .
در رساله ((رموز كنوز)) نيز در مورد
تكسير نكاتى آمده كه ضرورت ذكر ندارند، اگر خواستى مراجعه كن به جلد سوم هزار و يك
كلمه .
اما آنچه كه مربوط است به شرح بيت مذكور آن است كه :
يكى از رشته هاى جفر كه حروف را به مربعات مى برند، ((تكسير
احمدى )) است . يعنى اسم شريف ((اءحمد))
را به وزان جفر جامع تكسير مى كنند، و بدين صورت مى شود كه لفظ احمد را به تكثير مى
يابى و او را به اوصافى همانند ((امدح و مادح و حامد و حماد
و مداح محامد)) در اين قاعده تكسيرى مى يابيد. لذا در بيت
بعدى اوصاف را بيان مى فرمايند:
36- كه امدح هست و مادح هست و حامد |
|
كه حماد است و مداح محامد |
و تكسير احمدى به يك صورتش چنين است :
تكسير كلمه احمد
ا ح م د
ح م د ا
م د ا ح
د ا ح م
ح ا م د
ا م د ح
م د ح ا
د ح ا م
ا د ح م
د ح م ا
ح م ا د
م ا د ح
تكسير سطور آن به دوازده سطر رسيده است كه در سطر اول ((ا ح
م د = احمد)) مشاهده مى شود، و در سطر سوم ((م
د ا ح = مداح ))، و در سطر پنجم آن ((ح
ا م د = حامد))، و در سطر ششم ((ا م د
ح = امدح ))، و در سطر دوازدهم ((م ا
د ح = مادح ))، نمايانگر است كه ((احمد))
در اين قاعده تكسيرى به چهار وصف متصف شده است ، و مابقى سطور هم كه معنى نمى دهد.
احمد يعنى حميدتر، ستوده تر، بسيار ستوده .
امدح يعنى ستوده تر؛ و مادح ستايش كننده و ستايشگر، مدح گوينده .
حامد يعنى ستايش كننده ، صفت فاعلى از حمد است كه سپاسگزار است ؛ و حماد يعنى بسيار
حمد كننده ؛ و مداح نيز يعنى مدح كننده ، ستايشگر، كسى كه بسيار مدح كند. و محامد
جمع مَحْمِدَه است و محمده يعنى ستودن ستايش ، خصلت نيكو و آنچه كه مرد را به آن
بستانيد، آنچه موجب ستودن شخص بشود. در فرهنگ جامع آمده است : ((حَمِدَهُ))
حَمْدا و مَحمِدا و مَحَمَدا و مَحْمَدَة و مَحْمِدَة - ف ثنا و شكر كرد او را و
ستود - راضى شد - اداى حق او كرد.
به همين صورت مى شود كلمات و جمل قرآنى را تكسير كرد كه از آن حقايق لا يتناهى به
دست مى آيد.
جناب علامه بزرگوار آقا محمد حسين طباطبايى صاحب الميزان ، جدش جفار بود كه علامه
طباطبايى سمى و همنام او بود. و در جفر خيلى قوى بود. او طومار بسيار طولانى در
استخراجات جفرى داشت كه از او به يادگار مانده است كه بسيار مغتنم است . از اول
سوره حمد شروع به تكسير جفرى مى كنند و دم بدم سوال مى كنند و پيش مى روند و جواب
مى گيرند و باز ادامه سوال تا به همين صورت پيش مى روند كه تمام شدنى نيست . و جد
ايشان هم به همين صورت سوال كرد و پيش رفت ... مرحوم اءخوى ايشان يعنى آقا محمد حسن
الهى طباطبايى مى فرمود كه من بعد از وفات جدمان او را احضار كردم و از وى استدعاى
يادگيرى اين جفر قرآنى را نمودم . ايشان با اين كه در آن عالم بود و از اين نشاءه
رفت در جواب گفت : آن آقايى كه به من ياد داد از من عهد گرفت كه من به ديگرى تعليم
ندهم و من به عهدم بايد وفا كنم . حالا با اين كه آنسويى شده باز چنين مى گفت . ولى
به من گفت كه من رياضت جفر را به شما ياد مى دهم و تو اين رياضت را داشته باش تا به
جفر دست يابى . زيرا بايد مقدماتى طى كرده باشد و مراحلى گذرانده شود و اين رياضت
هم انجام گيرد تا به كليد و كد برسد. (اين مطالب از فرمايشات شفاهى مولايم بود) حال
از رساله گرانسنگ ((رموز كنوز)) بشنو:
((جناب استاد نام برده ام - رضوان الله عليه - (اعنى آية
الله آقا سيد محمد حسن الهى تبريزى ) در پيرامون دستور نخستين (عليم ) فرمودند كه
مرحوم جد من آية الله سيد محمد حسين طباطبايى در علم جفر ماهر بوده است ، و هنوز
نوشته هايى از ايشان را در اين امور داريم ؛ وقتى ايشان را احضار كرده ام و از
ايشان تقاضا كرده ام كه اين علم را به ما بياموزد، در جواب گفت : ((استادى
كه آن را به من آموخت از من عهد گرفت كه به كسى نگويم )).
اين باره تشريف بردند، بار ديگر ايشان را احضار كردم و به ايشان عرض كردم كه آقا
شما آن شخص را به ما معرفى بفرماييد ما خودمان از او اجازه و تعليم مى گيريم . در
جواب فرمودند كه مطابق عهد اين كار را هم نمى كنم ، ولى ...)).
جناب شيخ اكبر در ((الدر المكنون فى علم الحروف
)) گويد: و اعلم ان علم التكسير عزيز
و نهاية علم التكسير هو الجفر الجامع فتاءمل الى سر قدرة الله تعالى كيف اءودع جميع
العلوم فى هذه الحروف التى عددها 28 و كيف هذا العدد اليسير يصل الى هذا الحد الذى
لا يمكن حصره ... و در جاى ديگر گويد، جفر تكسير كبير است و واضح آن امام
على (عليه السلام ) است به بركت حضرت خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم )
اعلم ان الجفر هو التكسير الكبير الذى ليس فوقه شى ء و لم
يهتد الى وضعه من لدن آدم (عليه السلام ) الى الاسلام غير الامام على (عليه السلام
) كل ببركة خير الانام و مصباح الظلام عليه افضل الصلاة و السلام .
و نيز گويد: الامام على رضى الله تعالى عنه ورث علم الحروف
من سيدنا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اليه الاشارة بقوله : اءنا
مدينة العلم و على بابها فمن اراد العلم فعليه بالباب و قد ورث علم الاولين و
الاخرين ما راءيت فيما اجتمعت بهم اعلم منه و هو اول من وضع مربع ماءة فى ماءة فى
الاسلام و قد صنف الجفر الجامع فى اسرار الحروف و فيه ما جرى للاولين و ما يجرى
للاخرين و فيه اسم الله الاعظم و تاج آدم و خاتم سليمان و حجاب آصف ... ثم الامام
الحسين (عليه السلام ) ورث علم الحروف من ابيه ثم ورثها الامام زين العابدين (عليه
السلام ) ثم الامام محمد الباقر (عليه السلام ) ثم الامام جعفر الصادق (عليه السلام
) و هو الذى غاص فى اءعماق اءعواره و يتكلم بغوامض الاسرار و العلوم الحقيقية و هو
ابن سبع سنين . و قال علمنا غابر مزبور و كتاب مسطور فى رق منشور و نكت فى القلوب و
مفاتيح الغيوب و نقر فى الاسماع لا تنفر منه الطباع و عندنا الجفر الابيض و الجفر
الاحمر و الجفر الاكبر و الجفر الاصغر و منا الفرس الغواص و الفارس القناس فافهم
هذا اللسان الغريب و الباين العجيب .
جفر اقيانوس كبير است و جفر يعنى كتاب آفرينش و جفار مثل حفار است ، گاهى به گنج مى
رسد و گاهى تنها رنج است .
علوم اعداد و حروف و اوفاق و زبر و بينات چون ديگر علوم معداتند، تا صعود برزخى و
عقلى به اصول حروف براى نفس حاصل نگردد، نتيجه حاصل نمى گردد و در جفر مستحصله به
دست نمى آيد. لذا حضرت مولى جفر را مقام مى داند.
جناب ابن عربى در همان در مكنون نيز گويد: و ان الجفر يظهر
آخر الزمان مع الامام م ح م د المهدى و لا يعرفه على الحقيقة الا هو و كان الامام
على من اعلم الناس بعلم الحروف و اسرارها و قال (عليه السلام ): سلونى قبل اءن
تفقدونى فان بين جنبى علوما كالبهار الزواخر.
(به لطيفه 104 مآثر آثار ج 1 مراجعه گردد)
37- چو قرآن وفق اسم جامع آمد |
|
ترا پس عين جفر جامع آمد |
جفر جامع نظام هستى قرآن كريم است . جامع به عدد ابجدى صد و چهارده است (ج = 3 + ا
= 1 + م = 40 + ع = 70 = 114). چه اينكه عدد سور قرآنى نيز بر صد و چهارده مطابق
اسم شريف جامع است .
حضرت مولى در تعليقه بر شرح فصوص قيصرى فرمايد:
و فى الاسم الجامع الدائر فى اءلسنة هولاء الاكابر و مشايخ
علماء الحروف سر و هو اءن عدد (ج ا م ع ) يساوى عدد السور القرآنية ، القرآن
المسطور بين الدفتين صورة الانسان الكامل الكتبية كما اءن القرآن الكونى هو صورته
العينية ، و عدد اسمائه تعالى فى القرآن من غير تكرير يساوى عدد سوره . و على هذا
المنوال قولهم الجفر الجامع ...
و لذا فائده جفر جامع اعتلاى به فهم خطاب محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
فتبصر.
پس جامع به عدد 114 است ؛ و سور قرآنى نيز 114 تا است ؛ و اسماء الله در قرآن نيز
بدون تكرار 114 تا است ، و اين قرآن صورتى كتبى انسان كامل است و قرآن هم جفر جامع
است ؛ پس قرآن جفر جامع انسان كامل است . فتدبر.
لذا فرمود كه : ((ترا پس عين جفر جامع آمد)).
پس قرآن رحمت رحيميه الهى و وقف خاص انسان است كه براى اغتذاى انسان آمده است پس
بخوان و بالا برو.