شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملي (جلد دوم )

شارح : صمدي آملى

- ۴۱ -


چه اينكه در ((رموز كنوز)) گفته آمد كه : ((سور قرآنى جامع است ، و اسماى الهى در قرآن پس از حذف مكررات جامع است ، پس در قرآن يكصد و چهارده اسم اعظم است . و خود قرآن اسم اعظم است )).
و نيز در همين رساله آمده است : ((حرف الف ، ملفوظى آن ا ل ف است و قواى آن 111 است كه عالى و كافى است ، و با ضم حروف كلمه كه سه است بر آن يكصد و چهارده مى گردد كه جامع است و به عدد سور قرآنى است . يا عالى ، يا كافى ، يا جامع . در وصف جفر به جامع دقت و تدبر شود.)) انتهى .
 
38- كه جفر جامع قاموس الهى است   كه قرآنست و ناموس الهى است
قاموس بر وزن ناموس ، ميانه دريا و درياى عظيم را گويند. جفر درياى عظيم و اقيانوس كبيرى است كه آن را نفاد و پايان نباشد. و اينكه قرآن ناموس است روايت نيز در سيره ابن هشام نقل شده است . پس جفر جامع يعنى قرآن ، قاموس ناموس الهى است .
 
39- مرا اين قاموس ناموس الهى   محمد را بود آنسان كه خواهى
بيان ((انا انزلناه فى ليلة القدر)) كه اين عظمت قاموس ناموس الهى يعنى قرآن كريم به انزال دفعى در بنيه محمديه در مقام قلب حضرتش بعد از شهود ذاتى نازل شد زيرا كه انزال فقط در اين بنيه در اين حالت است كه ممكن است . لذا قرآن كريم كه عصاره حقايق بى كران جهان هستى است ، بر كاملى كه مخاطب به ((الم نشرح لك صدرك )) (انشراح /1) است به طور نزول دفعى و يكبارگى نازل شده است .
چه اينكه در ورثه خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز همانند شيخ اكبر پيدا مى شود كه حقايق بيست و هفت فص را به يكبارگى به انزال دفعى از جناب خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اخذ مى كند، چه اينكه شيخ اكبر عصر ما نيز فص فاطميه را به ارمغان مى آورد. به شرح ابيات اوائل باب پنجم مراجعه نما.
 
40- چه مى پرسى ز وسع عالم دل   چه روييده است از اين آب و از گل
مصراع اول اشارت به حديث امام حسن مجتبى (عليه السلام ) است كه حضرت فرمود: چون خداوند قلب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را وسيعترين دلها يافت لذا قرآن را بر اين قلب نازل فرمود. بحث آن گفته آمد. (بيت 40 باب 2) (بيت 16 باب اول ) مصراع دوم اشاره به جسمانيه الحدوث بودن نفس است . فينظر انسان مم خلق ، خلق من ماء دافق ، يخرج من بين الصلب و الترائب كه نطفه عصاره قواى هستى است كه انسان شده است (بيت 37 باب 9.)
 
41- مقام قلب عقل مستفاد است   اگر چه دائما در ازدياد است
42- بلى قلب است و در تقليب بايد   به هر دم مظهر اسمى درآيد
در عقل بالمستفاد تمام حقايق جمع است و تجليات بر آن بى نهايت است . و بر اساس حديث امام على (عليه السلام ): كل وعاء يضيق بما جعل فيه الا وعاء العلم فانه يتسع به قلب انسان را نهايت نبود و هر چه حقايق بر آن متجلى گردد او وسعت بيشترى مى يابد و پذيراى بهتر مى گردد. و قلب دائما در انقلاب است و لذا هر لحظه مظهر اسمى است ، گاهى در بسط است و گهى در بسط. (به شرح ابيات 37 به بعد باب 9 مراجعه بفرما) و در شرح ابيات همين باب هم خواهد آمد.
باب هفتم از رساله انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه در وصف عقل مستفاد بودن انسان است كه كمالات فعليه براى نفوس مكتفيه قدسيه بالفعل است .
ان هيهنا لعلما جما لو اصبت له حملة (نهج )، كل شى ء احصيناه فى امام مبين (يس /13.)
صاحب اين قلب همه حقايق اسمائيه را واجد است و جميع مراتب كماليه را حائز، زيرا هر چه كه به امكان علم براى بارى تعالى و مفارقات نوريه ممكن است واجب است ، به علت اينكه حالت منتظره در آنان نيست چه حالت منتظره در چيزى است كه امكان استعدادى در وى باشد و امكان استعدادى از احوال ماده است و مفارقات نوريه تمام ، و واجب الوجود فوق تمام است ((و الله من ورائهم محيط))، بنابر اين از جنبه تجرد روحانى انسان كامل و كمال اعتدال وجودى او كه بالفعل نفس مكتفى و كامل است بايد بالفعل مظهر جميع اسماء و صفات الهى باشد. زيرا از آن جانب امساك نيست و اينجانب هم نفس در كمال اعتدال و استواء است . لذا كمالات انسانيه كه براى نفوس ناقصه امكان دارند براى انسان كامل بالفعل واجب اند.
اين مرتبه شامخ عقل مستفاد به اصطلاح ارباب قلوب ، قلب ناميده مى شود. و بزرگوارتر از او موجودى نيست كه زبده و خلاصه موجودات است . و چون مظهر همه اسماء الله است و اسماء الهى را نيز دم بدم تجلى خاص و شاءن خاص است ، لذا قلب دائما در تقلب و انقلاب است كه معانى كلى و جزئى را هر وقت كه بخواهد مشاهده مى كند. ((اذا شاء ان علم علم )).
اين قلب است كه وسعت دارد و صاحب عالم در او مى گنجد و او امام مبينى است كه همه حقايق عالم و اسماء الله در او احصا شده است . و همه موجودات عينى به منزله اعضا و جوارح اين قلب و صاحب اويند. (بيت 35 باب 3)
 
43- چه پندارى ز قلبى كو فواد است   كه اندر اوج عقل مستفاد است
سوره نجم /11 - ما كذب الفؤ اد ما راى . آنچه (در عالم غيب ديد) ديد دلش حقيقت يافت و كذب و خيال نپنداشت . مقام فؤ اد آن نهايت و مقام الهى و قلبى را نامند.
چون انسان با عقل بسيط پيوست ، تمام شئون عقل بسيط از كران تا كران ، از ذره تا بيضا، از سفلى تا عليا، همگى بمنزله اعضا و جوارح وى گردند عقل مستفاد تمام مشاهده معقولات است چنانكه ما مبصرات را مشاهده مى كنيم ، و بعضى از ارباب معرفت آن مقام شامخ را ((فؤ اد)) گويند، ((ما كذب الفؤ اد ما راءى )) چه حقيقت انسانيت را عالم كبير و در عالم صغير مظاهر و اسمايى است .
اگر خواستى بگو: طبيعت در استكمالات ذاتيه اش يعنى طريق سلوكش تا به غايت جمعيه رسيدن ، هر حق و حقيقتى را كه ممكن است بدانها متصور و متحقق گردد؛ بايد استيفا كند. زيرا طبيعت تا هر حقى را از حقوق جماديه را استيفا نكرد، ورود و دخولش در ادنى درجه نباتيه متصور نيست ، و همچنين از نباتيه به حيوانيه ، و از حيوانيه به حيوانيه انسانيه ، سپس الى ما شاء الله .
و از اين سخن ، سر اينكه انسان كامل ختمى ، غايت در نظام كلى اعلى و جامع همه حقايق عالميه است ظاهر مى گردد لا يعزب عنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض ... (سباء /3.)
سبحان الله قوه منطبعه در سلاله طين به تجدد امثال و حركت جوهرى به اذن الله تعالى امام مبين گردد، و نقطه اى به نام نطفه بزرگترين كتاب الهى و لوح محفوظ جميع حقايق و اسما و صفات شود، و حبه اى بدان خردى شجره طيبه طوبايى اين چنين كه فروع او عوالم مادى و معنوى را فرا رسد، ((نساءكم حرث لكم )) (بقره /223)، اءفراءيتم ما تحرثون اءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون (واقعه /63) (باب 7 انسان كامل از ديدگاه نهج ).
 
44- مقام قلب را نشناختى تو   كه خود را اينچنين درباختى تو
45- بود اورق منشور الهى   بداند سر اشيا را كماهى
به شرح بيت 41 باب 2 و بيت 43 باب 3 مراجعه گردد.
 
46- نه تنها واقف اسرار اسما است   كه هم اندر تصرف جان اشيا است
صاحب عقل بالمستفاد، انسان كامل معلم به تعليم همه اسماء الله است و چون به مقام صادر اول صعود نموده و با عقل بسيط اتحاد وجودى برقرار مى كند همه موجودات بدان او مى شوند و او مى تواند در كل عالم تصرف كند كه ((حق جان جهان است و جهان جمله بدن )).
لذا در بيت قبلى ، اين چنين صاحب دلى را رق منشور الهى نام نهاده اند كه از اسامى صادر اول است و صادر اول به اسرار اشيا آنطورى كه هستند علم دارد لذا اين بيت مترتب بر بيت قبلى است كه صادر اول ورق منشور هم به اسرار همه اشيا آگاهى دارد و هم بمنزله جان اشيا است كه در آنها تصرف مى كند.
او اگر سخن از ((اول ما خلق الله نورى )) دارد يعنى ارتقاء عديل صادر اول مى شود و با وى اتحاد وجودى مى يابد كه اتحاد اندكاكى و تعلقى است و فوق اتحاد متعارف است ، لذا خود اسما مى شود و جان اشيا مى گردد و تصرف در ماده كائنات مى نمايد.
همانگونه نفوس جزئيه به اعضا و جوارح خود دستور مى دهند و آنچه كه مى خواهد آنها انجام مى دهند، انسان كامل نسبت به ماسوا اينگونه است .
 
47- ز قرآن و ز آيتهاى قدرش   ببين اين خاك زاد و شرح صدرش
48- تبارك صنع صورت آفرينى   چه صورت ساخت از ماء مهينى
49- از اين حبه كه رويانيد از اين گل   در او قرآن شود يكباره نازل
مراد از ((آيت هاى قدرش )) دو آيه اول سوره قدر و سوره دخان است كه ((انا انزلناه فى ليلة القدر)) ((انا انزلناه فى ليلة مباركة .))
مراد از ((خاك زاد)) جسمانية الحدوث بودن انسان است در قوس صعود است ، كه در جاى خود مورد بحث واقع مى شود.
شرح ابيات اوائل باب يازدهم در شرح ابيات مقام ما بكار آيد. فراجع .
از بنيه محمديه (صلى الله عليه و آله و سلم ) تعبير به ((شرح صدر)) نيز شده است ، مقام قلب مقام شهود حقايق اشيا به نحو تميير و تفصيل است كه بعد از مقام روح است ، كه مقام روح مقام لف و جمع است و امتياز منتفى است . بدان كه روح در اصطلاح عارف را، به عرف حكماى مشاء عقل بسيط، و به تعبير ديگر، علم بسيط مى نامند؛ كه اين عقل و علم بسيط را مبداء و فياض علوم تفصيلى مى دانند؛ و از آن تعبير به ملكه بسيطه نيز مى نمايند، اما قلب را اقسام خمسه است از قلب نفسى كه مختص به نفس است نه قلب حقيقى ؛ و قلب حقيقى متولد از مشيمه جمعيت نفس ؛ و قلب متولد از مشيمه روح ، يعنى قلب قابل تجلى وجودى باطنى ؛ و قلب جامع مسخر بين حضرتين ؛ و قلب احدى جمعى ، كه قلب تقى نقى احدى جمعى محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) نام برده شده است .
(مصباح الانس ص 22 - 21).
جناب محقق قيصرى در شرح ديباچه فصوص الحكم گويد: الانسان انما يكون صاحب القلب اذا تجلى له الغيب و انكشف له السر و ظهر عنده حقيقة الامر و تحقق بالانوار الالهية و تقلب فى الاطوار الربوبية لان المرتبة القلبية هى الولادة الثانية المشار اليها بقول عيسى (عليه السلام ) لن يلج ملكوت السموات و الارض من لم يولد مرتين .
پس از حبه و نطفه برخاسته از متن طبيعت و ماده تاريك ، خداوند فالق قلبى شكافت و شكوفا نمود كه قلب تقى نقى احدى جمعى محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) شد و قابليت و ظرفيت آن را يافت كه قرآن بيكران يعنى عصاره حقايق بى كران جهان هستى در او كه مخاطب به ((الم نشرح لك صدرك )) است به طور نزول دفعى و يكبارگى نازل شده است ، نزل به الروح الامين على قلبك . و منزل فيه و منزله اليه در حقيقت يكى است و منزل فيه صدر مشروح آن جناب است كه ((الم نشرح لك صدرك )) آمده است .
پس منزله فيه ، در حقيقت و واقع قلب آن حضرت است ، و مُنْزل فيه به لحاظى در مُنْزل اليه است ، و هر دو وعاى منزل فيه اند؛ چنانكه هر انسان عنصرى نسبت وعاى علمش ، هنگام تلقى معانى ، با وعاى زمان او چنين است ، فافهم . (در مباحث آينده بيشتر شرح مى گردد.) از فص فاطمى بشنو:
ليلة القدر هى بنية الانسان الكامل اءى القلب الذى هو عرش الرحمن و هو اءوسع القلوب ، قوله سبحانه : ((نزل به الروح الامين على قلبك ))، و قوله تعالى شاءنه :
((انا انزلناه فى ليلة المباركة )) و هو الصدر المشروح ، قوله عز من قائل : ((اءلم نشرح لك صدرك )) فليلة القدر هى صدر الخاتم اى البنية المحمدية ، و القدر هو عظم منزلته و خطره و شرفه صلوات الله و سلامه عليه ، و هذا الصدر ينبغى ان يكون منزلا فيه و منزلا اليه و قابلا و حاملا، قوله جل و على :
((انا سنلقى عليك قولا ثقيلا))؛ و جملة الامر ان القرآن الكريم انزل دفعة فى ليلة القدر المباركة الزمانيه فى ليلة القدر المباركة الختمية التى هى صدر سيدنا محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) اقراء وارقه .

 
50- تبرك از حديث ليلة القدر   بجويم تا گشايد مر ترا صدر
51- حديثى كان ترا آب حياتست   برايت نقل آن اينجا براتست
52- به تفسير فرات كوفى ايدوست   نظر كن تا در آرى مغز از پوست
ليلة القدر انسان كامل و جناب صديقه (عليها السلام ) كه تفسير انفسى ليلة القدر است را از ليلة القدر زمانى بيرون آورى كه اين تفسير آفاقى است .
 
53- امام صادق آن قرآن ناطق   يكى تفسير همچون صبح صادق
مراد تفسير انفسى است .
 
54- بفرموده است و بشنو اى دل آگاه   كه ليله فاطمه است و قدر، الله
55- چو عرفانش بحق كرديد حاصل   به ادراك شب قدريد نائل
56- دگر اين شهر نى ظرف زمان است   كه مومن رمزى از معنى آن است
57- ملايك آن گروه مومنين اند   كه اسرار الهى را امين اند
58- مر آنان را بود روح مويد   كه باشد مالك علم محمد
59- مراد روح هم كه روح قدسى است   جناب فاطمه حوراى انسى است
60- بود آن ليله پر ارج و پر اجر   سلام هى حتى مطلع الفجر
61- بود اين مطلع الفجر ممجّد   ظهور قائم آل محمد
مجموع اين ابيات نقل متن حديث شريف امام صادق (عليه السلام ) در تفسير روايى ولايى فرات كوفى است .
اما متن حديث : از رساله قيمه انسان و قرآن بشنو تا گوش جان معطر نمايى :
تعريف ليلة القدر به بيانى رفيعتر
در حدود بيست و پنج سال قبل ، در فرخنده روزى ، به محضر مبارك عَلَمَ عِلْم و طَوْدِ تحقيق ، حِبْرِ فاخر و بحر زاخر، آيت حق ، استاد بزرگوار جناب حاج شيخ محمد تقى آملى - كساه الله جلابيت رضوانه - تشرف حاصل كرده بودم . در آن اوان ، در ليلة القدر تحقيق مى نمودم ، و به نوشتن رساله اى در ليلة القدر اشتغال داشتم ، و مطالبى بسيار در اين موضوع جمع آورى كرده بودم . به همين مناسبت ، از ليلة القدر سخن به ميان آوردم و نظر شريفش را در ميان آن استفسار نمودم . از جمله اشاراتى كه برايم بشارت بوده است مبذول داشتند اينكه فرمودند: به بيان اما صادق (عليه السلام ) كه جده اش صديقه طاهر - سلام الله عليها - را ليلة القدر خوانده است و ليلة القدر را به آن جناب تفسير فرموده است ، دقت و تدبر نماييد.
پس از آن براى تحصيل حديث فحص بسيار كرده ايم تا به ادراك آن در تفسير شريف فرات كوفى - رضوان الله تعالى عليه - كه حامل اسرار ولايت است توفيق يافته ايم و صورت آن اين است :
فرات قال حدثنا محمد بن القاسم بن عبيد معنعنا عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : انا انزلناه فى ليلة القدر، الليلة فاطمة و القدر الله ، فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر، و انما سميت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها، او معرفتها الشك من ابى القاسم . قوله و ما ادريك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر يعنى خير من الف مومن و هى اءم المومنين . تنزل الملائكة و الروح فيها، و الملائكة المومنون الذى يملكون علم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و الروح القدس هى فاطمة . باذن ربهم من كل اءمر سلام هى حتى مطلع الفجر يعنى حتى يخرج القائم .
در حديث شريف ، حضرت امام صادق (عليه السلام ) جده اش ، حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا، را ليلة القدر معرفى فرمود. چرا حضرت صديقه - سلام الله عليها - ليلة القدر نباشد، و حال آنكه يازده قرآن ناطق در اين ليله نازل شده است ؟ حديث ياد شده خيلى بلند و متضمن مباحثى عرشى است ...
انسان به فعليت رسيده قرآن ناطق است ؛ و امام صادق (عليه السلام ) فرمود: من عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر.
مبانى عقلى و نقلى داريم كه منازل سير حبى وجود، در قوس نزول ، معبر به ليل و ليالى است ؛ چنانكه در معارج ظهور صعودى ، به يوم و ايام بعضى از ليالى ليالى قدرند، و بعضى از ايام ايام الله . از اين اشارت در ((انا انزلنا فى ليلة القدر)) و در حديث مذكور و نظائر آنها تدبر بفرما اقرا وارق )).
اين فاطمه (عليها السلام ) كه ليلة القدر يازده كلام الله ناطق است ، كه امام صادق فرمود: كسى حق معرفت به آن حضرت پيدا كند، يعنى بدرستى او را بشناسد، ليلة القدر را ادراك كرده است . چه مرد و چه زن بايد خودش را تزكيه نمايد و حلقه بندگى در گوش كند. فيض حق وقف خاص كسى نيست ؛ به قول شيرين حكيم ابوالقاسم فردوسى :
 
فريدون فرخ فرشته نبود   به مشك و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيكويى   تو داد و دهش كن فريدون تويى
انتهى .
حقيقت امر اين است كه حديث مذكور و نظاير آن براى بيان عظمت سعه وجودى انسان و شرح صدر او است كه آخذ و حامل قرآن است و اينكه انسان بالفعل همان قرآن و عرفان و برهان است .
فاطمه زهرا و حوراى انسى ، مظهر نفس كل و صورت آن است ، و تنها صنع الهى بود كه در كارخانه وجودى نورى حضرتش يازده انسان الهى به فعليت كه يازده قرآن ناطقه اند، صنعتگرى شده اند. فهى كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤ تى اءكلها كل حين باذن ربها؛ نساؤ كم حرث لكم ؛ اءفراءيتم ما تحرثون اءانتم تزرعونه اءم نحن الزارعون ؛ هو الذى يصوركم فى الارحام كيف يشاء؛ و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته اءمه كرها و وضعته كرها.
آن كه گفته شد فاطمه ليلة القدر است ، به حديث از جناب سيد بن طاووس در فلاح السائل در تعقيب نماز ظهر كه از جناب صديقه نقل كرده است را از فص حكمة عصمتية فى كلمة فاطمية مولاى مكرمم گوش جان بسپار:
ثم اءعلم اءن القلب الذى هو خزينة الايات القرآنية بحقائقها و بطونها فهو ليلة القدر، و قد قالت زجاجة الوحى و ثمرة النبوة فاطمة العارفة بالاشياء: ((الحمد لله الذى بنعمته بلغت ما بلغت ما العلم به و العمل له و الرغبة اليه و الطاعة لامره . و الحمد لله الذى لم يجلعنى جاهدة لشى ء من كتابه و لا متحيرة فى شى ء من امره . و الحمد لله الذى هدانى اليلة القدر دينه و لم يجعلنى اءعبد شيئا غيره ... فاعمل رويتك فى قولها: ((لم يجلعنى جاهدة لشى ء من كتابه )) و قد روى عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): ((ما من حرف من حروف القرآن الا و له سبعون الف معنى )) و من الاثر المقدم من اءن ((من عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر.)) و كما ان درة التوحيد و وديعة المصطفى فاطمة سلام الله عليها كانت ليلة القدر و يوم الله كانت الكون الجامع و صاحب القلب ايضا لان كل انسان كامل كذلك . و الانسان انما يكون صاحب القلب اذا تجلى له الغيب و انكشف له السر و ظهرت عنده حقيقة الامر و تحقق بالانوار الالهية و تقلب فى الاطوار الربوبية لان المرتبة القلبية هى الولادة الثانية المشار اليها بقول نبى الله عيسى روح الله (عليه السلام ): ((لن يلج ملكوت السموات و الارض من لم يولد مرتين .
پس بدان قلبى كه گنجينه حقايق و بطون آيات قرآنى است ليلة القدر است و زجاجه وحى و ثمره نبوت ، فاطمه داناى حقايق اشياء چنين فرمود:
ستايش خداى را كه به نعمت وى به شرف علم و عمل بدين پايه رسيدم و به وى رغبت كردم و طاعت امر او نمودم . ستايش خداى را كه مرا منكر امرى از كتابش قرار نداده و در هيچ حقيقتى از امر كتاب مرا سرگردان ننموده است . و ستايش خداى را كه مرا به دينش هدايت كرد و مرا كسى قرار نداد كه غير او را عبادت كنم ))...
اين كمترين داود صمدى آملى را بر اين بخش از عبارت عرشى مولايم در فص فاطميه مقاله اى است كه به تناسب شرح ابيات مذكور در بيان ليلة القدر و قرآن ناطق بودن فاطمه (عليها السلام ) تقديم حضور مى گردد شايد كه قبول افتد.
بسم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين
حضرت علامه كبير، شيخ اكبر، نجم الدين ، آية الله العظمى حسن زاده آملى روحى فداه در تكمله فصوص الحكم جناب شيخ اكبر محيى الدين ابن عربى به عنوان فص حكمة عصمتية فى كلمة فاطمية فرمود:
... و قد قالت زجاجة الوحى و ثمرة النبوة فاطمة العارفة بالاشياء: ((الحمد لله الذى بنعمته بلغت ما بلغت من العلم به و العمل له و الرغبة اليه و الطاعة لامره . و الحمد لله الذى لم يجعلنى جاحدة لشى ء من كتابه و لا متحيرة فى شى ء من اءمره . و الحمد لله الذى هدانى اليلة القدر دينه و لم يجعلنى اءعبد شيئا غيره ...))
فاعمل رويتك فى قولها: ((لم يجلعنى جاحدة لشى ء من كتابه )) و قد روى عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): ((ما من حرف من حروف القرآن الا و له سبعون الف معنى ))؛ و فى الاثر المقدم من اءن ((من عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر)). انتهى ما اردناه من كلامه العرشى .

آنكه در كلام عرشى مولايم ((فاطمة العارفة بالاشياء)) آمده است كه : ((حمد مى كنم خداى را كه مرا منكر امرى از كتابش قرار نداد و در هيچ حقيقتى از امر كتابش مرا سرگردان ننموده است )). (يعنى كه مرا در فهم هيچ چيزى (مرتبه اى از مراتب ) قرآن معطل نگذاشته است ) بدين معنى است كه تمام حقايق كتاب الهى براى حضرتش مكشوف است .
اين بيان سبّوحى كه از نهانخانه غيب ثمره شجره وجود، درة التوحيد، فاطمة زهرا (عليها السلام ) سرچشمه مى گيرد حكايت از اتحاد وجودى آن جوهره قدسيه با مراتب نوريه قرآن كريم دارد؛ زيرا كه مدارج قرآن را با معارج انسان تطابق است . لذا بقية النبوة و مشكوة الولاية را در قرائت مدارج قرآن فرقان علم لدنى و شهود تام است و لذا كشف تام محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) مكشوف تام فاطمه (عليها السلام ) است .
قرائت را چون وجود و نور، همانند مراتب وجودى عوالم و نشئات مراتب است كه در هر مرتبه اى آن را صورتى خاص است . مصلا قرائت اين نشاءه با لب و دهن است ، و مطابق عوالم قرائتها را تفاوت است كه در واقع همه آن مراتب ، شئون يك حقيقت اند اما تفاوتشان به كمال و اكمل است .
چه اينكه قرائت لفظى اين نشاءه عنصرى ظل ادناى قرائتهاى اءخروى است چنانكه جميع آثار و احوال اين نشاءه اءمثله و اظلال عوالم ماوراى آنند.
شما در بيدارى كه حرف مى زنيد طورى است ، و در عالم خواب كه با آن بدن برزخى حرف مى زنيد طور ديگر است . آن دهن كارى به اين دهن ندارد. آن گويا است و اين بسته و خاموش . و از مرحله خواب هم بالا برويم و به باطن عالم نزديكتر بشويم ، و هكذا هر چه به عالم بالاتر و عالى و اعلى ارتقا و اعتلا بيابيم ، آيات قرآنى و قرائتها و بدنها و حرفها و درجات تفاوت دارند، و تفاوتشان به كمال و اكمل و تام و اتم است .
همانطور كه امام باقر علوم نبيين فرموده است :
اللهم انى اسئلك من كلماتك باتمها و كل كلماتك تامة ، اللهم انى اسئلك بكلماتك كلها.
لذا كفو الوصى را در قرائت همه مراتب قرآن كه يك حقيقت ممتد غير متناهى ست ، معطلى نيست كه ((اذا شائت اءن علمت علمت )).
اوصاف قرآن و فاطمه (عليها السلام )
همانطور كه خداوند سبحان وجود غير متناهى است ، آثار او و كلمات و كتاب او نيز غير متناهى اند كه ((قل كل يعمل على شاكلته )). پس كتاب الله را حد يقف نيست كه تا در آن حد بايستيم و بگوييم به منتهى رسيديم ، بلكه اقر اوراق ، بخوان و بالاتر برو.
در حديث آمده است : ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الى سبعة ابطن و در روايت ديگرى : ((الى سبعين بطنا)).
عارف رومى در اين معنى گويد:
 
حرف قرآن را مدان كه ظاهرست   زير ظاهر باطنى هم قاهرست
زير آن باطن يكى بطن دگر   خيره گردد اندر او فكر و نظر
زير آن باطن يكى بطن سوم   كه در او گردد خردها جمله گم
بطن چارم از نُبى خود كس نديد   جز خداى بى نظير بى نديد
همچنين تا هفت بطن اى بوالكرم   مى شمر تو زين حديث معتصم
تو ز قرآن اى پسر ظاهر مبين   ديو آدم را نبيند غير طين
ظاهر قرآن چو شخص آدميست   كه نقوشش ظاهر و جانش خفيست
مرد را صد سال عم و خال او   يكسر مويى نبيند حال او
قرآن جوامع كَلِم است كه خاتم انبيا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((اءتيت جوامع الكلم )).
قرآن صورت حقيقت محمديه (صلى الله عليه و آله و سلم )، و جامع همه كتب آسمانى است .
قرآن صورت حكم علم محيط به اشياء است كه براى تاءديب و تقويم گوهر وجودى انسانى آمده است .